ایران و ایرانیان گرفتار سابقه ایی هزاران ساله از استبداد، خود رایی، خودکامگی، تمامیت خواهی، قدرت طلبی، ظلم، تکبر و نخوت و... ناشی از حاکمانی بودند، که چون امانت قدرت و حکمرانی بر این مردم را تصاحب کردند، اسب سرکش هوای نفس شان، آنان را به گرگ هایی درنده در مقابل مردم خود تبدیل کرد، و به خود اجازه دادند تمام امکانات این مردم و سرزمین را در خدمت هر آنچه گیرند که این نفس سرکش شان خواست، و تمنا کرد، و در این روند چه ها که بر این مردم مظلوم نرفت و روا نداشتند.

حاکمان ایران گاه انسان های ناچیز و بی مقداری بودند، که حکمرانی خود نه براساس شایستگی های خود، بلکه گاه از طریق ارث، گاه به زور، و گاه به واسطه خدعه ایی کثیف، و یا گاه دستکاری دست هایی ناپاک، که در پستوهای قدرت نشستند، و روندهای انتقال قدرت را به سمت خود هدایت کردند، و ناجوانمردانه فردی را که تنها بر مشخصه اش تامین کنندگی منافع آنان بود، و مقید به تامین نظر آنان تشخیصش دادند، بر گرده این مردم سوار کردند، تا به نمایندگی از گروه خود، که وابسته به طبقه ایی، یا دین و مرامی و... بود، حقوق دیگر این مردم را به نفع همفکران و همکاسگان خود در شرکت سهامی قدرت، ضایع کنند،

و این مردم مظلوم و تحت سلطه چنین انسان های کثیفی نیز، با دهان های باز، مات و مبهوت، انگشت به دهان، تماشاگر غارت و چپاول حقوق، مال، جان و ناموس خود، توسط اعوان و انصار حاکمی شدند که باید در حق آنان پدری می کرد، یا لااقل همچون چوپانی آنان را به سوی سعادت و زندگی انسانی هدایت می کرد و... تا در آرامش، رضایت مندی، صاحب زندگی در خور انسان، که فرصتی بدون تکرار است، عمر را به سر برند،

اما حاکمان ما همواره بعد از تکیه بر کرسی قدرت، خود را به هیچکس پاسخگو ندیدند و... خودکامگی کردند و خود رایی و تمامیت خواهی و... که لازمه اش ظلم است و تعدی به حقوق دیگران، و آنرا به حدی رساندند که در این مسابقه، گوی سبقت را از پیشینیان خود ربودند، و به ریش انسانیت، کرامت انسانی و حق تعیین سرنوشت که خداوند به انسان اعطا نموده است، خندیدند، حال آنکه در اکثر مواقع خود را سایه خدا، نماینده خدا، مرد خدا، نماینده ی نمایندگان خدا و... می دانستند.

گرچه حکمرانی این کشور انواع دیکتاتورها و مستبدین را به خود دیده است و به قول استاد مهاجر شیروانی [1] دنیا "دیکتاتور خردمند" ، "دیکتاتور احمق" ، "دیکتاتور دیوانه" و... به خود دیده، و مطابق نظر این صاحب نظر تاریخ ایران و جهان، ایران نیز قائدتا از این روند به دور نبوده است، و تخت حکمرانی مستبدانه، البته نظام حکمرانی ایران، خالی از بزرگان نیز نبوده است، که باز به قول این استاد تاریخ معاصر و تاریخ جهان، چنین دیکتاتورهایی هم "قابل ستایش" هستند،

امثال کوروش کبیر، پادشاه هخامنشی، که از تبار همین شاهان است و به همین روش ها، به قدرت رسیده است، اما از دانایان منصفی بودند، که بر کرسی حکمرانی ایران تکیه زدند، اما انسانیت، اخلاق، مردمداری را در حکمرانی خود، چه در برخورد با مردم خود، و چه مردمی که به زیر مهمیز قدرت او وارد شدند، در روند آن لحاظ نمودند، و برغم استبداد دیرپای جاری در کشورمان، که بنیادش بر شعار "چو فرمان شاه و چو فرمان یزدان" قرار داشت، اما عدل و انسانیت را، در عمل خود وارد کرده، سعی نمودند اصول انسانی و اخلاقی و وجدانی را نیز در حکمرانی خود لحاظ نمایند،

منشور بازمانده از کوروش کبیر، نشانگر روح لطیف، انسانی، اخلاقی و اصیل ایرانی است، که برای مردم تحت حکمرانی خود، حقوقی قایل است و بر این حقوق پای می فشارد، و اعتقاد او به برخی از حقوق این مردم، از جمله حق داشتن اعتقاد خاص مذهبی، جدای از مذهب حاکم، و اعتقاد به دین و خدایی، جدای از دین و خدایی که حاکم بر جامعه، بدان معتقد است، و حق برگزاری مناسکی، جدای از مناسک مد نظر حاکم، حق داشتن پرستشگاهی، جدای از پرستشگاه تحت حاکمیتِ حاکمِ رسمی، و مغان و روحانیون تحت فرمان او، و یا شریک او در "شرکت سهامی قدرت" و...، نمونه بارز و افتخارآمیزی از اعتقاد به "حقوق بشر" بوده است، که در مرام و منش این شاه با اصالت، و بزرگوار، بروز می یابد، و او را برای ایرانیان و جهانیان قابل ستایش می گرداند.

اما بالانشینان بسیاری هم بوده اند که مصداق بارز این شعر حکیمانه شاعر نامدار ایرانی، جناب صائب تبریزی اند که "من از روییدن خار سر دیوار دانستم، که ناکس کس نمی گردد، از این بالا نشستن ها." هر چند مردم ایران همواره برغم این همه اسارت و...، با اصالت، و با اعتماد به نفس، بی توجه به لجارگانی که بر سریر قدرت شان، به گزاف و به ناحق تکیه زده اند، سعی کرده گوهر انسانی خود را از گزند شرایطی که توسط چنین حاکمانی ایجاد می شود، حفظ کنند، و زیر این همه تاریخِ استبدادزدگی زنده بمانند، و خود را از مضرات استبداد شان برهانند، و از گوهر وجودی و انسانی خود محافظت کنند، که صائب تبریزی شاید به همین دلیل بود که در ادامه این شعر خود گفت که "من از افتادن نرگس به روی خاک دانستم، که کَس ناکس نمی گردد، از این افتان و خیزان ها"

و این است که به رغم ناکسانی که که بر گُرده این ملت سوار شدند، و اسب قدرت را بر تن رنجورشان تاختند و...، اما این مردم اصیل، هنوز اصالت خود را حفظ کرده، و نخواسته اند، بر این روند ظالمانه تسلیم و منقاد باشد، انقلاب مشروطیت [2] نمونه بارز و معاصر بروز چنین زنده بودن هایی است، که در تاریخ این مردم، خود را نشان می دهد، نقطه ایی روشن در تاریخ آزادیخواهی و اعتقاد ایرانیان به داشتن حق تعیین سرنوشت، و یکی از تحرکات مهم ایرانیان، برای زدودن ننگ استبداد، از دامن خود، که فردی بالانشین (خوب یا بد)، تمام سرنوشت یک مردم را، در دست گیرد، و هر آنچه خود و تیم همراهش خواستند، همان شود!

انقلاب مشروطیت یکی از روشن ترین نقاط در تاریخ آزادایخواهی و دمکراسی خواهی ایرانیان است که به قول آن جوان فرهیخته شیرازی، بر آن بود تا "فرهنگ فرمان را به فرهنگ قانون" [3] تبدیل کند. و از حالت "چو فرمان شاه و چو فرمان یزدان" خارج شویم و با داشتن مجلس ملی، مملو از نمایندگانی که "عصاره فضایل یک ملت" باشند، برای ملت خود، قانون بنویسند، و حقوق و خواست آنان را در روند اداره و تصمیم سازی جامعه تضمین کنند،

که این مهم، همواره با مقاومت زورمدارانِ ستیزه جو با ملت ایران، مواجهه شد، و سعی در سرکوب آزادیخواهان کردند، و همین مجلس ناچیز برآمده از مشروطیت را هم، با کمک مزدوران خارجی روس، و درجه دار بی مقداری به نام لیاخوف روسی به توپ بستند، و عرصه را بر مشروطه خواهان ایران تنگ کردند، و اگر قیام آزادمردانی همچون سردار اسعد بختیاری و... در این روند چند دهه ایی نبود، سهم خواهی مردم ایران در قدرت، و قیام مشروطیت در زیر خروارها استبداد، دفن می شد. و من در این سفر، در دیار بختیاری ها، خاطرات آن روزهای حماسه و ترس و دلهره را، با مردم با فرهنگ، و حماسه ساز بختیاری مرور کردم.

 بعد از دیدار از چلگرد و اطراف آن، زردکوه دراز و شکوهمند و رویایی را با همه حاشیه نشینان، گله داران، مراتع زیبا، و آب ها و برف های امیدآفرینش وا نهاده، و به سوی دیدار از "شهرکرد" شتافتم، البته حال خوبی هم نداشتم، چرا که به واسطه مصرف آب کِدر و آلوده شهر چلگرد، دچار مشکل گوارشی شدم، چون در ذهن خود اطمینان داشتم، در کنار بهترین آب های شیرین و گوارای ایران، در کنار تونل کوهرنگ هستم، و این اطمینان کار دستم داد، در زمان حضورم، چلگرد آب آشامیدنی آلوده و بیماری زایی داشت، و من در حالیکه خود دیدم که مردم برای برداشتن آب خوردن، به چشمه های اطراف شهر روی آورده اند، اما "به چشم دیدم و به دل باور نکردم" که آب چلگرد بیماری زا باشد، ولی بود، و دلدرد و...

افرادی را با فامیلی "دهکردی" شنیده و می شناسیم، کسانی که پسوند فامیلی خود را از "دهکرد" گرفته اند، دهکردی که از سال 1314 خورشیدی به "شهرکرد" تبدیل، و اکنون مرکز استان چهار محال بختیاری است، و مرتفع ترین مرکز استان در کشور، با ارتفاع نزدیک به 2300 متر ارتفاع از سطح دریاست، در بازار این شهر کالاهایی برای خرید می توان یافت، از سازه های فلزکاری (چاقو و...) گرفته تا نمد، قالی های دستباف مردم منطقه، و خشکبار، گوشت و لبنیات و...

با این همه، شهرکرد خود مراکز دیدنی آنچنانی ندارد، کمی در بازارش گشتم، و به سوی منطقه هفشجان رفتم، که عنوان "پایتخت جوشکاری ایران" را بر خود دارد، از کنار کارخانه قند شهرکرد گذشتم و به سوی روستاهای "سورک" و "دزک" راه جستم، تا از قلعه های تاریخی آن دیدن کنم، که یادگار سرداران قدرتمند ایل بختیاری است، کسانی که در تاریخ ایران نقش آفرینی بسیاری کردند، نقش هایی که این روزها، تاریخ آن را می خوانیم، و مثبت و منفی اش را نمره می دهیم، و در این منطقه، این یک تاریخ است که جلوی چشم ما رژه می رود، و با ما سخن ها، درس ها و پندهای بسیار دارد، آن هم تاریخ به مهمیز کشیدن قدرتِ سرکشی که ملت ها را به زنجیر می کشد، پیشرفت، کرامت و سعادت آنان را سُخره می گیرد.

بی شک یکی از نقاط جنگجوخیز کشور برای دفاع و نبرد در برابر هجوم بیگانگان کوه های زاگرس از شمال باختری تا جنوب خاوری آن بوده است، و ایل بختیاری با بزرگان آن در طول تاریخ ایران، نقش داشتند، بر نقشه تاریخی فرش ایران، نقش ها زدند، و در اینجا علاوه بر چهارمحالی ها، و دیگران، سرزمین بختیاری ها نیز به خصوص هست.

اینجا در اطراف شهرکرد، منطقه ایی پر از کوه و دره را می توان دید که قلب تاریخ مشروطه خواهی، و آزادیخواهی ایران و تلاش برای "حاکمیت مردم بر شوون خود" در آن تپیده است، در دل این منطقه و میان این دره ها، نفس اسبان و سواره هایی را می توان شنید، که تاریخ آزادیخواهی های اولیه مردم ایران را رقم زدند،

یک پای حرکت مهم سیاسی دمکراسی خواهانه مردم ایران، در شهرکرد و اطرافش استحکام داشت، و تعیین کننده جهت ها، در حرکت ایرانیان گردید، اینجا از مهمترین پایگاه های آزادیخواهان، در ایل بختیاری بود، که گاه در هماهنگی با لرهای بویراحمدی، خوزستان و خرم آباد، و گاه جدا از آنان، نقش هایی را در نقشه سیاست ایران زده اند، و شرایط کشور را تغییر دادند.

تاریخ این ایل مملو از تلاش های آزادیخواهانه و در عین حال خیانت ها، و رقابت هاست، که بی رحمانه ترین اعمال قدرت، توسط رجالش را به خود دیده است، از ترورهای سیاسی گرفته، تا جانشینی هایی که ناشی از سر در آخور قدرت بردن است.

ایلخانان بختیاری تاریخی از فهم و نافهمی را برای خود برجای گذاشته اند، و زندگی اشخاصی مثل علی قلی خان سردار اسعد بختیاری [4] که خود از روشن ضمیرترین ایلخانان بختیاری، صاحب تکفر، روشنفکر، اهل علم و درسخوانده، معتقد به گسترش علم و آگاهی، علاقمند به تاریخ و درک رموز آن، و یافتن راه های ماندگاری ملت ها و بکارگیری آن در عمل است، و زندگی این مرد بزرگ، برای رجال ایران در هر عصری درس آموز بوده، و خواهد بود، و راه افتخار و ماندگاری را به همگان می آموزد، او می توانست، مثل بسیاری که در خدمت به قدرت سر از پا نمی شناسند، تن به خفت دهد، و چند روزی مثل دیگر خوانین قبایل و عشایر در قدرت باشد، اما او دل گرو آزادی و آگاهی مردم خود داشت، و این، او را ماندگار و برجسته کرد.

اینجا محل مانور سیاسی و اجتماعی ایلخانی است که در اثر آگاهی و فهم سیاسی، برای ایران و ایل خود جهتگیری مناسبی را رقم زد، و در بزنگاه های تاریخ، در جهت درست تاریخ ایستاد، و نقش مناسبی را برای کشور و ملت خود بازی کرد، و در مسیری قدم برداشت که نام بختیاری ها را با آزادیخواهی، و به بند کشیدن قدرت های جابر در ایران، همزاد و همراه کرد، و سردار اسعد بختیاری فرای دیگر ایلخانانی بود که ایل و قدرت بختیاری را در خدمت قدرت، ظلم و حاکمیت سلطانی بر مردم، و توسعه و گسترش استبداد داخلی، یا سلطه خارجی صرف نمودند، آنهم برای اهداف زودگذر قدرت.

علی قلی خان سردار اسعد بختیاری ایلداری آگاه اهل فرهنگ و ادب، بود مترجم و مولفی که آثارش نشان از خلوص نیت و وسعت دید او داشت، و خدماتش به ایران و ایل و بختیاری مثال زدنی است، وقتی در قلعه جونقان که یادگار اوست، پای در جای قدم های چنین مردی می گذاشتم، با خود می اندیشیدم در سپهر سیاست ایران چه مردان درستکردار، درست اندیش و با اندیشه ی درست، که پرورش نیافتند،

ظهور چنین مردانی در سپهر هر اجتماعی، به واقع شرایط و بستر مساعدی می خواهد، که چنین افرادی زاده و پرورش یابند، او در زمانه خود تحفه ایی ارزشمند از ناحیه زاگرس نشینان بودند، که به همه مردم ایران تقدیم شدند، تا لنگر ثبات آزادیخواهی و رهایی مردم ایران از استبداد داخلی باشد، و از بنیانگذاران توسعه و پیشرفت کشور، و منطقه خود شود،

تعهد او به توسعه علم و پیشرفت در ایل بختیاری، تاسیس مدرسه و تالیف و ترجمه کتب مشهور دیگر ملل، و قاطی نشدن او در درگیری های بچگانه داخلی و ایلی، که جز قدرت طلبی و ضایع کردن توان مردم خود، گسترش دشمنی ها و... چیزی در پس خود نداشت و...، نشان از بزرگی سردار اسعد دارد،

کسانی مثل سردار اسعد که در زمان مستبدین قجری خوش درخشیدند، و قافله آزادیخواهان منطقه خود، و حتی ایران را به سوی آزادی و کرامت انسانی هدایت کردند، و در عین حال خود را از مَضِرات و بیماری های قدرت، و خطرات ناشی از بالا نشینی ها، به دور نگه داشتند، کرسی هایی که بزرگان زیادی را بر زمین زد، و آبروی آنان را بر باد داد، و می دهد، اما او را مقهور خود نکرد، مثل بزرگانی که با عزت و بزرگی بر آن نشستند، و ذلیل و خوار آنرا ترک کردند، و نامی ناپاک در دل تاریخ برای خود بر جای گذاشتند و می گذارند.

علی قلی خان اسعد بختیاری از کسانی بود که قدرت او را آلوده به تکبر و نِخوت نکرد، تا حتی یارانش را هم در پای کابین قدرت خود قربانی کند، و برعکس او از جنگ و درگیری گریزان بود، اما به موقع اش خوب نبرد کرد، با کیاست و کاردانی. او از نسل انسان هایی بود که کردار و پندار خود را به نیکی آمیخته و نیکویی را هدف والای خود قرار داد، و آنرا در ستیغ کوه های بلند زردکوه نهاد، تا همواره در جلوی چشم شان باشد، و راه گم نکنند، و همه چیز را فدای نیکویی هایی همچون دانش، آزادی، آگاهی و کرامت انسانی مردم خود کردند،

نه این که تمام ظرفیت در دسترس خود را، که روزگاری بلند طول کشید تا گرد آورند، خرج حاکمیت این و آن کنند، و به توسعه قدرت، اعمال قدرت، و ساختن پایه های قدرت نمایند، هدفی که به له شدن ملت ها در زیر پای قدرت طلبی ها می انجامد، چنین قدرتی در نهایت در خدمت قدرت، و هدفش ماندگاری قدرت و... خواهد بود،

در دید صاحبان چنین بلیه ایی، مردم جایگاهی ندارند، رعایایی محسوب می شوند که چون رمه ها، باید چوپانان خود را تمکین و اطاعت بی چون چرا کنند، و سرسپردگی و جانثاری داشته باشند، مریدانی وفادار می خواهند که به هر سو خواستند ببرندشان، و از انجام هیچ فرمانی در مسیر منویات دل قدرت، سر باز نزنند، ذوب در وجود و افکار اشخاص شوند، و از حق و حقیقت و انسانیت و مروت و جوانمردی خالی شوند، "مطیعا لامر مولی" باشند، اطاعتی بی چون و چرا، از ناحیه کسانی که از وجدان، اخلاق، انسانیت و هر آنچه ارزش های انسانی خالی اند، و در خدمت سرور و مولای خود، سر از پا نشناسند، و بر حقوق دیگران و حتی حق خود، بی تفاوت و بی توجهند، و بر حق مولای شان بسیار مواظب و مُقّر و پرتلاشند و... و معمولا در زیر پای چنین افرادی هم چیز له خواهد شد، جز قدرت و مصالح آن، که در صدر خواهد نشست و حکم خواهد راند.

علی قلی خان سردار اسعد که قلعه جونقان یادگار حضور او در این منطقه است، برای تمام ایرانیان یادآور دلاورمردان مشروطه خواهی است که تاریخی از حرکت بر مدار انسانی، برای ارتقا انسان، و خلاصی او از جهل و نادانی، منسوخ شدن استبداد و خودکامگی و... را نمایندگی می کند،

سردار اسعد از قلیل ایلخانانی است که اگاهی توده مردم را، مُخل قدرت خود نمی دید، و بر عکس از توسعه و گسترش علم و اگاهی در میان توده های تحت فرمان خود، استقبال می کرد، و در این راه از هیچگونه تلاش و صرف هزینه نیز، هرگز فروگذار نبود، و خود از طریق تالیف و ترجمه، در راه انتقال مفاهیم جهانی به کشور و در بین مردم خود فعال بود، و در گسترش علم و اگاهی در بین مردم خود حساس و کوشا شد،

قلعه دزک در چهارمحال بختیاری ، سردار مفخم

قلعه دزک مربوط سردار مفخم واقع در روستای دزک، در چهارمحال بختیاری

بر خلاف مستبدینی که، خود و قدرت خود را در خدمت قدرت می بینند، و راه های کسب و توسعه اگاهی را به هر طریق ممکن می بندند، روزنه های انتشار آگاهی را کور می کنند، چشمه هایش را از باروری باز می دارند، و یا چنان مستبدانه در اختیار می گیرند، که هیچ سخنی جز سخن آنان از این روزنه ها، عبور نکرده و مردم را در مسیر نسیم خود قرار ندهد، و سردار اسعد در زمانه ایی علوم جدید را در بین اهل منطقه خود که از محروم ترین مردم بودند، گسترش داد، که تصورش برای ما که امروز به این منطقه می رویم مشکل است.

قلعه جونقان وسط یک فضای باز قرار دارد، که این خود نشانگر اِشراف علی قلی خان سردار اسعد به دنیا اطراف و اهل آن و... است، روزگاری که دیگران در خط توسعه و گسترش بند بر پای مردم بودند، تا بخش بیشتری از قدرت و ثروت را به سوی خود جلب و جذب کنند، امثال او در فکر توسعه علمی و آزادی مردم ایران و مردم منطقه خود بودند. جونقان الهام بخش است، برای کسانی که دل در گرو آزادی مردم خود از جهل و نااگاهی دارند که این دو خود، جاده صاف کن مستبدین و تشکیل دستگاه عریض و طویل استبداد هستند، بدون شک هر جا سخن از پیشگامان آزادی و دمکراسی برای ایران و ایرانیان شود، نام سردار اسعد بختیاری نیز خواهد درخشید.

خانزاده ایی خودساخته، پرشور و فعال، دنیا دیده و... که خود مصداق یک فرد آگاه بود، و این افرادی آگاه هستند، که با ذهنی پاک، و اهدافی ارزشمند، گاه مردم محروم ترین مناطق را، به سمت پیشرو ترین تحرکات هدایت می کنند، تا افتخاری تاریخی برای مردم خود، و کشور و آزادیخواهان شوند.

بختیاری ها را رسمی است که در املاک خود، بنای یادبود از خود ایجاد می کنند، و سردار اسعد برای خود حرکت در مسیر آزادیخواهی را به یادگار گذاشت، مدرسه اش را خراب کرده اند، و اثری از آن در جونقان نیست، اما او نیاز به شیر سنگی نداشت، تا شیر بودنش را به نمایش بگذارد، او خود شیری بود که از غرش او، آزادی و آگاهی بیرون می جهید، تا ترس و استبداد.

او از ایلخانانی نبود که از طریق غارت و چپاول دیگران، قدرت و ثروت جمع آوری کند، ایشان از طریق مبارزات آزادیخواهی، ضد استبدادی، برای خود و ایل خود آبرو، و برای مردم ایران آزادی و مشروطیت را به ارمغان آورد.

چهارمحال و بختیاری سرزمین کوه ها و دره هاست، اما بین شلمزار تا فارسان دره ایی با باغات زیباست، که سر سبز و دلرباست، جونقان در بین این راه قرار دارد، با قلعه سردار اسعد در وسط آن، که چون گوهری بر انگشتر سرزمین بختیاری می درخشد، در شلمزار نیز قلعه [5] برادر سردار اسعد، یعنی نجف قلی خان مشهور به صمصام السلطنه [6] است که وقتی بدان قلعه رسیدم، دربش را بسته، و رفته بودند، و نتوانستم از آن دیدن کنم، راه دراز دیدار از قلعه های "دزک" و "سورک" مرا از دیدار از این قلعه محروم کرد.

صمصام السلطنه نیز از جمله مشروطه خواهانی بود که به همراه سردار اسعد ابتدا اصفهان را تسخیر کردند و بعد راهی تهران شدند، زمانی که مشروطه خواهان اصفهان در مسجد مهم واقع در میدان نقش جهان اصفهان گرفتار آمده بودند و سربازان مسلح مستبد تهران نشین، حتی درب این مسجد را که پناهگاه مشروطه خواهان شده بود را هم به گلوله بستند، و آثار این گلوله ها هنوز بر تن این درب باقیست، سوارانی از بختیاری ها رسیدند و به کمک مشروطه خواهان شتافتند و اصفهان را فتح کردند.

صمصام السلطنه به مقام نخست وزیری ایران نیز دست یافت ولی با دخالت مسکو، دولت او سقوط کرد. این بختیاری با غیرت در دوره احمدشاه قاجار در نقش نخست وزیر، خدمات ارزنده ایی به کشور نمود، که از جمله آن لغو امتیازات واگذار شده به روس ها، ناشی از عهدنامه ننگین و تحمیلی ترکمانچای بود، که در فرصت پیروزی انقلاب کمونیستی در شوروی در سال 1297، این نخست وزیر مشروطه خواه آن را ملغی نمود، و یا لغو نمودن کاپیتولاسیون و...، که به همین دلیل از سوی احمد شاه قاجار مورد شماتت قرار گرفته، و از نخست وزیری خلع گردید، و برکنار شد.

مقام نخست وزیری بار دیگر نیز به خانه این سیاستمدار بختیاری بازگشت، و آن وقتی بود که شاپور بختیار نوه اش، به خواسته محمد رضا شاه پهلوی پاسخ مثبت داد، و آخرین نخست وزیری را، در دوره سلطنت پهلوی ها قبول کرد، و با این اشتباه محاسباتی، هم خود، هم ایل بختیاری، و هم جریان ملی گرایی که با او در جریانات سیاسی ایران فعال بودند را، دچار مشکل کرد، بختیار به واقع دچار اشتباه محاسباتی شد.

منطقه بختیاری نشین، بهشت رجال پر قدرت، در دوره پهلوی و به خصوص قاجاریه بوده است، قلعه دزک در روستایی به همین نام، یکی دیگر از دیدنی های بود که من از این منطقه مهم در تاریخ مشروطیت ایران، دیدار کردم، اینجا و در این روستا، قلعه ایی است که توسط لطف‌ علی‌خان امیر مفخم [7] ساخته شد، در این قلعه تیمور بختیار [8] نیز به دنیا آمد، که بعدها به جرم خیانت، توسط پهلوی دوم در عراق ترور شد،

و افراد مهم و تاثیر گذاری در تاریخ مشروطه ایران چون علامه علی اکبر دهخدا، مدت ها در آن زندگی کردند، که علی اکبر دهخدا  [9]در خلال جنگ جهانی اول به مدت دو سال و نیم میهمان رجال ایل بختیاری و از جمله در این قلعه، میهمان امیر مفخم بود، در همین قلعه بود که ایده نوشتن کتاب های ارزشمند و پایه ایی در ادبیات ایران، از جمله لغت نامه نویسی به ذهنش خورد، و با استفاده از کتابخانه همین قلعه، نوشتن آن را آغاز کرد، و یک اثر کم نظیر در ادبیات پارسی معاصر را خلق نمود، و به یادگار گذاشت، تا قبر بر جای مانده از او در قبرستان ابن بابویه شهر ری، در کنار قاتلان و تروریست های ساکن در این مزار، میعادگاه و الهام بخشِ اهل ادب ایران شود.

وقتی از گرمای محل، در هنگامه گرمای ظهر کلافه بودم، وارد عمارت قلعه دزک که شدم، چنان سرد و هوای گوارایی داشت، که بی اختیار به معمارش درود فرستادم، و دلم نمی خواست از آن خارج شوم، شیوه ساخت آن با معماری عمارت خسرو آباد سنندج تقریبا قابل قیاس، و نسبتا یکی است، زیبا و رویایی، با نقاشی های میناتور در اتاق میهمانی آن، و سقف های منبت کاری شده، هنری، با آتشدان هایی دیواری و کچبری های زیبا و خیره کننده، که بدون هیچ کولری سرد و دنج و جلب کننده است.

قلعه سورک یا قلعه نصیرخان بختیاری یا همان سالارجنگ [10] یکی دیگر از قلعه هایی است که در این منطقه قصد داشتم آن را ببینم، قلعه ایی که متاسفانه در حال ویرانی است، آجرهایش را می توان در زمین های کشاورزی کناری آن دید، که پراکنده اند و شخم می شوند و زیر خاک دفن می شوند، تراکتور کشاورزان و ملک داران اطرافش، تا پای دیوارهای این قلعه را شخم کرده اند، و در صورت آبیاری مزارع شان، حتی خوف آن می رود که پساب مزارع، پشت دیوارهای این قلعه جمع شود، و باعث ویرانی بیشتر آن شود، درب و پنجره هایش را کنده و برده اند، و بی حساب و کتاب انگار رها شده است و نگهبانی نداشت.

 مسافت طولانی را برای دیدار از قلعه سورک طی کردم، اما در حالی که در سایت های گردشگری استان این اثر تاریخی معرفی شده است، و قاعدتا مردم برای دیدارش خواهند شتافت، اما در میانه یک روز کاری، درب آن را قفل زده و بسته بودند، به اجبار به گردش چرخی زدم و بازگشتم.

اینجا در میان این دره ها و کوه ها مردان میداندار دوره قاجار و دوره مشروطه و دوره پهلوی را می توان دید، کسانی که در اردوی شاهان قاجار با مشروطه خواهان جنگیدند و مردانی چون سردار اسعد که مشروطه را به پیروزی رساندند. نصیرخان و امیر مفخم در آخرین لحظات بود که به مشروطه خواهانی همچون سردار اسعد پیوستند.

شاهنامه فردوسی بزرگ در میان بختیاری ها زنده و پاینده است، خوانندگان بختیاری از این کتاب دکلمه می کنند، و این مردم با ولع تمام به آن گوش می و دل می سپارند، نام های ایرانیان باستان که در شاهنامه و تاریخ ایران باقی مانده اند، در بین بختیاری ها بسیار رواج دارد، بخصوص در میان مردان و زنان کوچ نشین بختیاری، نام هایی همچون هرمز، قباد و... که با شخصیت هایی باستانی آنان، انگار عجین است، و روح شجاعت و دلیری، در عین حال محبت و نرم خویی، با بخشش و بزگواری، و عشق و شادی را توامان می توان در روحیه این مردم دید،

وقتی به سیاه چادری برای کاسه ایی ماست، در میان کوه ها و دره های دور دست مراجعه کنی، آنان در وسط طبیعت که تهیه آذوقه بسیار سخت و توانفرساست، تمام سفره نان شان را به تو هدیه می کنند، آنان که نه به نانوایی دسترسی دارند، و نه به چوب و سوخت قابل توجهی، که بر آن دوباره نان بپزند، حتی یک کیسه آرد را با قیمت های نجومی، و با مشقت بسیار بدست می آورند، و به این سیاه چادرها می رسانند، اما در بخشش، دست بخشندگان عالم را از پشت می بندند.

میان این روستاها و شهرها که می گذری شعارنویسی های خیزش "زن، زندگی، آزادی" برجستگی دارد، در جونقان به خصوص توجه مرا به خود جلب کرد، بسیاری از تابلوهای جاده ها هم، حتی از این حرکت اعتراضی مصون نمانده اند، اینجا در مسیر شهرکرد به ایذه، از جونقان به سوی شلمزار می روم، و در مسیر جنوب به سوی یاسوج خواهم رفت، تا دیدارم را از این استان زیبا و تاریخی پایان دهم، و در کهگیلویه و بویراحمد آن را پی بگیرم.

از شلمزار به سوی گهرو، سپس بلداجی، شهری که به گز آن مشهور است و معتقدند که گز را ابتدا آنها کشف کردند و اصفهان بعدها آن را برده، و گسترش دادند، در این شهر بیش از هر مغازه ایی، گز فروشی خواهی دید. بعد از بلداجی، شهر گندمان، و ادامه مسیر به سمت مال خلیفه و سپس پاتاوه، و در انتها یاسوج خواهد بود.  

بین چلگرد تا یاسوج 327 کیلومتر راه است که از میان کوه ها، تونل ها و راه های پر پیچ و خم، و از شهرهای فارسان، جونقان، شلمزار، گهرو، بلداجی، گندمان، مال خلیفه، پاتاوه می گذرد و در نهایت به یاسوج پایان می یابد. 9 و 30 دقیقه صبح حرکت از چلگرد، و ساعت 14 در یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویر احمد بودم. چهار ساعت و نیم حرکت در مسیری بدون توقف، که البته دیدنی های بسیاری را هم به واسطه این نوع حرکت از دست دادم.

راننده در این مسیر موسیقی بختیاری پخش می کند، و گاه هم جملاتی از آن را برایم ترجمه می کند، بیشتر حماسه سرایی است، تا ترانه، در شاهرود ما بیشترین حماسه سرایی را در قالب نوحه های پر شور در محرم و صفر، در خصوص خاندان پیامبر و شجاعان آنان خوانده و وصف شان می کنیم،

اما اینجا در بختیاری این حماسه سرایی در خصوص مردان و زنان بختیاری خوانده می شود، آنها برای خود شأن در خور حماسه قائلند، و این اصالت را برای خود محفوظ می دارند، که مثل قهرمانان اسطوره ایی، اکنون مردان و زنان شان را قابل حرکت حماسی دیده، و در وصف آنان حماسه سرایی کنند، از این رو "برنو کوتاه" [11] برای یک بختیاری، آنقدر زیباست، که قامت زن خوش سیمایی را بدان تشبیه کرده، و در شآن او، ترانه سرایی دارد، و اسب و تفنگ بختیاری مظهر قهرمانی و دلیری مردان و زنان، و پیر و جوان آنانست، لذا همانگونه که در مراسم ختم آن بزرگمرد بختیاری در چلگرد دیدم، اسب، تفنگ، چوب دستی اش را بر سکویی به نام "مافیه" نهاده به جای آن مرد غایب، بر آن سوگواری می کنند، این ابزار جنگ و نبرد، سمبل های شجاعت و دلیری مرد بختیاری است، که در حد حماسه سرایی و تمجید واقع می شود :

پسر دل دار (شجاع)، هر پسر که دوستی داره، چه نیاز به مال و منال داره، تو جمعی که تو نباشی، آن جمع جمع نیست، پرچم تو بالاست، تو شیر روزگاری و...

در وصف عروس:

تو همان برنو کوتاهی     سرخی انار تو صورتت     شهزاده و شاه تویی      قبله تویی       خدا رو شکر می کنم که پا به پامی      تو سنگدلی     کاری با من می کنی که دشمن می کند         اینقدر عذابم می کنی که نتونم بخندم      

تو مگر خبر نداری که به سینه دل نمانده ....

ما از اهل کوروشیم، لازم باشه اهل شورشیم، جنگی بیفته اهل یورشیم و...

برام لالا بخون ای قاصد خوش خبرم،     دستت رو بزار زیر سرم،      امشو چطور طاقت برم،   دلم می خواد زود شو بشه،       ماه من هم از زیر ابرها در بیاد....

دوا بده برای زخم تبرم...

رقص های شادی این مردم نیز باز حکایت همان حکایت حماسه و نبرد را در خود دارد، رقص چوب و دستمال، چیزی جز تمرین این جنگ نیست، تا جایی که می گویند "کسی که دستمال روی زانوانش نخورده باشه لر نیست ...."

 

[1] - استاد فردین مهاجر شیروانی، نویسنده تاریخدان، و علاقمند به تاریخ و خالق کتاب ارزشمند "خیام و عقاب الموت" هستند که دستی در فلسفه، تاریخ و گاهی در مطالعات سیاسی داشته، و در کتاب خود به تاثیر تفکر خیام در قلعه نشینان اسماعیلیه پرداخته است، به قول یکی از عرضه کنندگان این کتاب "فلسفه خیام و طرز نگاهش به جهان و هستی و مساله قیامت طرفداران زیادی دارد و برای الموتی ها جالب است که بدانند چه رابطه ای بین خیام و الموت بر قرار بوده. خیام و اسماعیلیان الموت عقایدی بسیار نزدیک به هم دارند و در بسیاری از جشن ها و آیین های الموت و اسماعلیان الموت رد پای افکار حکیم عمر خیام پیداست."

[2] - انقلاب مشروطه یا انقلاب مشروطیت یک انقلاب و رویداد اجتماعی-سیاسی در تاریخ ایران، و بخشی از جنبش مشروطه ایران است. این انقلاب سبب تغییر نظام حکومتی ایران از مطلقه به مشروطه، تشکیل مجلس قانون‌گذاری، و تدوین اولین قانون اساسی ایران شد. این رویداد در زمان سلطنت مظفرالدین‌شاه از آذر ۱۲۸۴ خورشیدی شروع شد و در مرداد ۱۲۸۵ به سرانجام رسید.

[3] - مناظره آقایان شهاب الدین حائری شیرازی و ذو علم پیرامون "کارنامه سی و پنج ساله رهبری آیت‌الله خامنه‌ای" منبع: @sokhanranihaa

[4] - علی‌قلی‌خان سردار اسعد (زاده ۱۲۳۶ منطقه بختیاری – درگذشته ۱ آبان ۱۲۹۶ تهران) معروف به سردار اسعد بختیاری یا سردار اسعد دوم از رجال سیاسی دوره قاجار و از رؤسای ایل بختیاری بود، که حیات سیاسی وی مقارن با به قدرت رسیدن چهار پادشاه در ایران می‌باشد. سردار اسعد بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه قاجار با سپاهی از ایل بختیاری راهی تهران شد و به همراه دیگر مشروطه خواهان تهران را فتح کرد. یکی از نقد‌ها به سردار اسعد آن است که او در جریان فتح تهران بیش از اندازه به ایل بختیاری تکیه کرده بود. اگرچه خود درک درستی از مشروطه و اوضاع ایران داشت، ولی ارتشی که او از ایل بختیاری تشکیل داده بود درک درستی از مشروطه نداشتند و در بسیاری از موارد تنها مطیع خان خود بودند و تصمیمی غیر از خان نمی‌گرفتند. برای همین بود که پس از فتخ تهران و تا فاصله دولت‌های مشروطه تا روی کار آمدن رضا شاه نقش سران بختیاری در سرکوب شورش‌ها و مخالفین مشروطه یا شورش‌های دیگر بسیاری مشهود است. آن‌ها عملا قدرت را در ایران در دست گرفته بودند و عموما در هر کابینه‌ای حضور پررنگی داشتند و از درآمد خوبی برخوردار بودند. بی گمان سردار اسعد بختیاری یکی از مهمترین و شاید تاثیرگذارترین چهره‌ی سیاسی تاریخ مشروطه است. اگر او در راه فتح تهران تردید می‌کرد و حصر چند ماهه تبریز مدتی دیگر ادامه داشت معلوم نبود چه بر سر مشروطه می‌آمد. سردار اسعد مانند هر چهره سیاسی و تاریخی وجوه رفتاری مختلفی دارد. بسیاری هنوز او را همدست انگلیس، خیانت کار به مجاهدان مشروطه تبریز می‌دانند. اما هر آنچه که هست نمی‌توان نقش او را در انقلاب مشروطیت نادیده گرفت.

[5] - قلعه شلمزار، به دستور صمصام السلطنه(رییس الوزرای ایران)، در سال ۱۳۰۷ هجری قمری ساخته شده است. این قلعه در شهر شلمزار و استان چهارمحال و بختیاری قرار دارد.

[6] - نجف‌قُلی‌خان بختیاری مشهور به صَمصام‌السلطنه (۱۲۲۹ چغاخور – ۲۷ تیر ۱۳۰۹ اصفهان) از رجال دوره قاجار و از سران ایل بختیاری بود، که پس از انقلاب مشروطه، دو دوره رئیس‌الوزرای ایران شد. نجف‌قلی‌خان، برادر علیقلی خان سردار اسعد و بی بی مریم بختیاری بود. وی در دوره چهارم مجلس شورای ملی، به عنوان نماینده تهران در مجلس حضور داشت. قلعه صمصام السلطنه در شهر شلمزار به دستور او ساخته شده‌است.

[7] - لطف‌علی‌خان امیر مفخم (زاده ۱۲۳۶ منطقه بختیاری - درگذشته ۱۳۲۶ روستای دزک) ملقب به امیر مفخم بختیاری از رجال سیاسی و نظامی دوره قاجار بود،[۱] که در کابینه صمصام‌السلطنه در فاصله سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۷ وزارت جنگ را برعهده داشت. امیر مفخم فرزند امامقلی خان حاجی ایلخانی بود. پدر، عمو، برادران و عموزادگان وی و در مقطعی خود او، ایلخانی بختیاری بوده‌اند.[۳] در روزهایی که اکثر خوانین بختیاری، به مشروطه گرویده بودند، امیر مفخم همچنان به محمدعلی‌شاه وفادار ماند. در آستانه فتح تهران نیز امیر مفخم، فرماندهی کل قشون دولتی طرفدار محمدعلی‌شاه را برعهده داشت، ولی بزودی به اردوی مشروطه خواهان پیوست و در جنگ با ارشدالدوله و سالارالدوله، از فرماندهان قوای مشروطه به‌شمار می‌آمد

[8] - تیمور بختیار (زاده ۱۲۹۳ در شهرکرد – درگذشته ۲۵ مرداد ۱۳۴۹ در دیاله عراقسپهبد نیروی زمینی شاهنشاهی و از بنیانگذارانِ ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) و نخستین رئیس آن سازمان از ۲۱ اسفند ۱۳۳۵ تا ۷ اسفند ۱۳۳۹ بود. وی پس از اختلاف با محمدرضا شاه و اتهام خیانت به کشور، به اعدام غیابی محکوم و توسط مامورانِ ساواک در ۲۵ مرداد سال ۱۳۴۹، در دیاله عراق به قتل رسید.

[9] - علی‌اکبر دهخدا ‏(۱۲۵۷ — ۷ اسفند ۱۳۳۴) ، ادیب، لغت‌شناس، سیاستمدار و شاعر ایرانی بود. او مؤلف و بنیان‌گذار لغت‌نامه دهخدا نیز بوده‌است. دهخدا از درخشان‌ترین چهره‌های فرهنگ و ادب فارسی معاصر است

[10] - نصیرخان سردار جنگ (زاده ۱۲۴۳ منطقه بختیاری - درگذشته ۱۳۱۶ برلین) از رجال سیاسی و نظامی ایرانی در دوران قاجار بود، که در مناصب مختلفی چون حکمرانی اصفهان، کرمان و یزد، فعالیت نمود. وی در دوره چهارم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده بختیاری در مجلس حضور داشت. نصیرخان پسر سوم امامقلی خان حاجی ایلخانی و برادر کوچکتر امیر مفخم بختیاری می‌باشد او از سرداران ارشد قشون محمدعلی شاه بود، که به جمع مشروطه خواهان پیوست. پدر، برادران، عموزادگان و خود او، سال‌ها ایلخانی بختیاری بوده‌اند

[11] - اسلحه ایی شکاری و جنگی با گلوله های جنگی که از سلاح های جنگ جهانی است و بین عشایر حمل و استفاده از آن رواج دارد

چقدر غمناک است شرایطی که بر کشورهای خاورمیانه می رود، که این منطقه را در دنیا، به مرکزی برای دیکتاتوری، جنگ، استبداد، خونریزی، خشک مغزی، فقر، گرانی، تنگدستی، آوارگی، تندروی، ارزانی جان انسان ها، بی حرمتی ناموس و مال آنها و... تبدیل کرده است، امواج آزادیخواهی برخاسته در این منطقه نیز، به کمتر زمانی، به دیکتاتوری هایی جدید، و خشن تر تبدیل می گردد، نتایج انقلاب ها، و ارزش های آن، از بین می رود، و حرکت های مردمش همواره عقیم می گردد، و بدتر از همه، گوش ها به وضع حقوق بشر و کرامت انسانی در این منطقه، همواره کر است، این سرزمین لعن شده، همواره آبستن خون، زندان های بزرگ، دیکتاتوری های طولانی، جنایات هولناک و... است، و مردمش میان تاریخی از تمدن های بزرگ، و ثروت های بی شمار و...، در فقر، فلاکت، استثمار، استبداد، استکبار و... دفن شده اند.

تنها 12 سال قبل [1] بود که مردم آزادیخواه عرب، در بسیاری از کشور های عربی [2]، به ستوه آمده از تسلط و حاکمیت دیکتاتوری های مادام العمر و موروثی فردی، در میدان آزادی [3] پایتخت ها و یا شهرهای مهم کشورهای اسلامی جمع شدند، و یک صدا و با وحدتی مثال زدنی، شعار مشترک "مردم خواهان سقوط نظام هستند" [4] را سر دادند و دولت های مستبدِ دیکتاتوری های دیرپای خود را مجبور به ترک قدرت، و فرار به دامنِ اربابان مستبد و تمامیت خواه خود کردند، و یکی بعد از دیگری، قدرت را به زور و فشارِ قیام سراسری و مردمی، به نمایندگان مردم واگذار کردند،

این حوادث که به "بهار عربی" و بیداری اسلامی مشهور شد، باعث گردید تا سیل اخبار خوش هر روز از کشورهای مختلف خاورمیانه به گوش رسد، و هر روز به جای آواره شدن یک ملت، دیکتاتوری آواره گردیده، و نسیم آزادی بر این سرزمین های استبداد زده، و مبتلا به داغی استکبار، غرور و تکبر خودکامگان بی رحم، وزیدن آغاز کند، جرقه این حرکت بزرگ و زیبا، از کشوری کوچک، اما با مردمی آزادیخواه و سرآمد در بین کشورهای شمال افریقا، یعنی تونس آغاز شد،

و آن زمانی بود که مردم به جان آمده از مشکلات معیشتی، تمامیت خواهی، خودکامگی، گرانی، سلطه و...، به همراه دیکتاتوری بیخیال به حال مردم به جان آمده تونس [5]، با جسد نیمه سوخته در آتشِ جوانی 26 ساله و دستفروش به نام  محمد بوعزیزی [6] مواجه شوند که در اعتراض به تنگی معیشت و روزی، و برخورد نابهنجار و تحقیر آمیز نیروهای انتظامی تونس با خود، معترضانه تن فرسوده و در رنج و فشار خود را به آتش کشید، تا وجدان خواب آلود مردم خود را، به روزگاری تاسف باری که در آن بودند، بیدار نماید، و همین هم شد و دولت مستبد زین العابدین بن علی، دیکتاتور مادام العمر تونس، بعد از این اقدامِ این جوان شجاع تونسی، و قیام عمومی مردم این کشور، بعد از 23 سرنگون شد، و دیکتاتور مستبد تونس به دامن مدافع خود، یعنی عربستان سعودی گریخت.  

اما مردم تونس تنها 12 سال از ثمره انقلاب شکوهمند و افتخار آمیز خود بهره جستند، و تا اینجا، دیکتاتور جدید تونس، با برگزاری انتخاباتی فرمایشی، و خیانت بار، با کمک نزدیک به 28% مردم شرکت کننده در یک انتخابات تحریم شده توسط اکثریت مردم تونس، ثمره قیام مردم خود را بر باد داد، و اقلیتی با شرکت در انتخاباتی مشکوک و پر حرف و حدیث، سرنوشت اکثریتی از هموطنان خود را، با آرای ناچیز خود، به دست دیکتاتوری جدید در تونس سپردند؛ قیس سعید (رئیس جمهور تونس) [7] با برگزاری یک انتخابات تحریم شده، مدعیست 95% به مفاد قانون اساسی او، رای مثبت داده اند، و این واقعه رسوا را جشن گرفته است، حال آنکه تنها 28% مردمی که در خلال برگزاری یک انتخابات بسیار مشکوک و پر حرف و حدیث، به مفاد قانونی رای مثبت دادند که اختیارات زیادی به او در مقام رئیس جمهوری داده، و مجلس، قوه قضائیه و دولت را در ید قدرت او قرار می دهد، و بدین وسیله در یک پشتک و واروی سیاسی، یک انقلابی سابق، و یک روشنفکر حقوقدان، یک استاد دانشگاه و... جانشین دیکتاتوری مثل زین العابدین بن علی شد، و نظام انقلابی و جمهوری تونس اسیر رئیس جمهوری گردید که تمام قوای کشور را در تحت اختیار و سیطره قدرت خود خواهد داشت، و کسی بر او نظارت نتوانست کردن، و این چراغ پر فروغ آزادی از استبداد، و سلطه خارجی در شاخ افریقا، به همین راحتی خاموش شد.

این ضایعه اسفناک در توسعه و گسترش دیکتاتوری در منطقه ما را، به جامعه آزادیخواهان جهان، به خصوص آزادیخواهان و جمهوریخواهان تونس، و منطقه استبداد زده خاور میانه باید تسلیت گفت.

نام قیس سعید را هم باید در جمله رهبران خیانتکاری نوشت که به آرمان آزادیخواهی و نتایج قیام ملت های خاورمیانه خیانت کردند، و نتایج آزادیخواهی و جمهوریخواهی ملل مظلوم این منطقه را به باد طمع قدرت خود داده، و نظامات دمکراسی آنان را به دیکتاتوری های جدید تبدیل نمودند، او را به همراه دیکتاتورهای دیگری در مصر، سودان، سوریه و... باید نوشت که ارزش ها و نتایج انقلاب مردم خود را سرکوب، و بعد از آزادی، آنان را دوباره به استبداد و دیکتاتوری دچار، و بازگشت دادند.

[1] - سال  2010 میلادی

[2] -سران کشورهای تونس، مصر، لیبی، یمن از قدرت ساقط شدند، و قیام مدنی در بحرین و سوریه فوران های سراسری و بزرگی کرد اما به نتیجه نرسید، و با سرکوب های خونین عقیم ماند. تظاهرات های بزرگ در الجزایر، عراق، اردن، کویت، مغرب و سودان صورت گرفت، و اعتراضاتی نیز در لبنان، موریتانی، عمان، عربستان سعودی و صحرای غربی ثبت شد.

[3] - میدان التحریر

[4] - "اَلشَعب یُرید اِسقاط اَلنِظام"

[5] - تونس (Tunisia)،‏ شمالی‌ترین و بخشی از منطقه مغرب عربی در شمال آفریقا است که از غرب و جنوب غربی با الجزایر، از شرق و جنوب شرقی با لیبی و از شمال و شمال شرقی با دریای مدیترانه هم ‌مرز است. با مساحت ۱۶۳۶۱۰ کیلومتر مربع، ۱۱ میلیون نفر جمعیت دارد. پایتخت و بزرگترین شهر این کشور شهر تونس است که در ساحل شمال شرقی  1300 کیلومتری این کشور با مدیترانه واقع شده. تونس از دوران باستان سکونتگاه بومیان قوم بربر بوده‌ است.

[6] - طارق طیب محمد بن بوعزیزی (۱۹۸۴ – 2011 ژانویه 4) جوان دستفروش تونسی در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ در اعتراض به توقیف کالاهایش و تحقیری که یک مأمور زن شهرداری به او روا داشته بود خود را در مقابل ساختمان شهرداری به آتش کشید. اقدام بوعزیزی آغازگر انقلابی در تونس شد که به حکومت ۲۳ ساله زین‌العابدین بن علی بر این کشور پایان بخشید. چندین مرد دیگر در سایر کشورهای عربی چون مصر، الجزایر و موریتانی نیز به تقلید از بوعزیزی به خودسوزی دست زدند. در مصر، عبدو عبدالمنعم جعفر، یک رستوران‌دار ۴۹ ساله خود را در مقابل پارلمان مصر به آتش کشید و...

[7] - قیس سعید (زاده ۲۲ فوریه ۱۹۵۸) استاد پیشین قانون اساسی است که در انتخابات ۲۰۱۹ بعنوان یک کاندیدای مستقل وارد کارزار انتخاباتی شد و در ۱۳ اکتبر ۲۰۱۹ به عنوان هفتمین رئیس‌ جمهور تونس انتخاب گردید. وی که از حمایت هر دو جبهه چپ و محافظه‌کاران مذهبی برخودار بود، فرزند منصف سعید و لالا زکیا، خانواده‌ای از طبقه متوسط اما روشنفکر تونس است. سعید استاد دانشگاه تونس بود که در سال ۲۰۱۸ بازنشسته شد. وی بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ به عنوان دبیرکل انجمن قانون اساسی تونس خدمت کرد و از ۱۹۹۵ تاکنون نایب رئیس این سازمان بوده‌است. سعید همچنین به عنوان معاون دانشکده حقوق در دانشگاه سوسه، به عنوان کارشناس حقوقی برای اتحادیه عرب و انستیتوی حقوق بشر عرب فعالیت داشته‌است. سعید همچنین عضو کمیته ای بود که برای ارائه نظرات در مورد پیش نویس قانون اساسی تونس در سال ۲۰۱۴ دعوت شده بود.

ایرانیان در تاریخ معاصر، از پیشرو ترین مردم منطقه، برای بدست آوردن حق تعیین سرنوشت، و در دست گرفتن سر رشته داری امور خود بوده اند، تا حاکمیت را از دربار شاهان، افراد و دیکتاتوری های جور واجور به خود منتقل کنند؛ و خود به صورت جمعی، مستقیم و غیر مستقیم و از طریق صندوق رای حاکمیت خود را به دست گیرند، و تصمیمات کشور را منوط به آرای خود، واریز شده به صندوق های رای کنند، و از حاکمیت های موروثی و مادام العمر خلاصی یابند.

در دنیای یکپارچه و متصل به هم [1] در روزگار انفجار اطلاعات و گسترش سرعت انتقال تنوع دیدگاه ها، دیگر حرکتی، بخصوص در سیاست خارجی کشورها، بر کسی پوشیده نیست، و نخواهد ماند، مگر اینکه در عصر ارتباطات جهانی، به سان کشوری مثل کره شمالی، دیکتاتوری پیدا شود و به دور کشور و مردم خود دیواری به بلندی یک زندان بزرگ بکشد، و آنان را از قافله ی در حرکت و رشد جهانی جدا نموده در فقر و فلاکت، به بند و زندان کشد و روزی هزار بار آنان را بکشد، تا در بند بی اطلاعی و ناآگاهی نگه دارد؛ و به قول قدیمی ها امروز دیگر "شتر سواری، دولا دولا ممکن نیست"، این است که رویکردهای خارجی کشور ما نیز از نگاه تیزبین دنبال کنندگان روند جهانی، و البته مردم ایران، به دور نخواهد ماند، بر این اصل است که دلسوزانِ به آبرو، اعتبار و آینده ایران و ایرانیان، باید بیشتر توجه کرده و در تصمیمات خود تامل کنند؛

 این روزها خبرهای نگران کننده ایی از نزدیکی های نا به هنگام، و خارج از حکمت و قرار گرفتن ایران در کنار روس های متجاوز، شنیده و دیده می شود، نزدیکی به متجاوز زورگو و بد عهدی که، در تجاوز به مردم اوکراین، [2] حتی برای رسانه های ما و دنیا تعیین می کند که، تجاوز آشکارش به مردم و خاک این کشور مستقل را، چه بنامیم و...، [3] چنین روندی تن ایرانیان آزادیخواه و صلح طلب را دوباره و صد باره می لرزاند، چرا که تنها سه دهه از تجاوز حزب بعث عراق به کشورمان نمی گذرد، که از قضا متجاوز آنروز به ایران، خود از اقمار و مسلح به سلاح های همین شرق جنایتکار بود، و این که متاسفانه امروز ما به رغم تجربه تاریخی از جنگ و تجاوز خارجی، در کنار متجاوز روس، در مقابله با مردم مقاوم اوکراین قرار بگیریم، جای تامل و تاسف بسیار دارد.

سیاست اصولی و انقلابی "نه شرقی، نه غربی" حاصل از انقلاب عظیم مردمی57، که ضامن استقلال ایران، در میان رقابت دو قطب توسعه طلب، تجاوز پیشه و استعمارگر غرب و شرق بود، به نظر می رسد در یک استحاله چند دهه ایی به رویکرد "نگاه به شرق" تبدیل، و می رود تا ایران را به یکی از اقمار دیکتاتور کرملین تبدیل، و در کنار و دوشادوش متجاوزین عصر جدید قرار دهد، و ایران را به عنوان کارت بازی این نو توسعه طلب و تجاوز پیشه قرن 21، برای مذاکره و امتیاز گرفتن از رقیب غربی خود، بدل نماید؛

تو گویی طراحان رویکرد "نگاه به شرق"، گذشته ویران و خسارتبار این کشور را در گاز انبر روسیه - بریتانیا، نادیده گرفته و بعد از نادیده گرفتن تاریخی از تجاوز و دست اندازی های ارضی بر کیان و خاک این کشور توسط روس ها از شمال و بریتانیایی ها از جنوب، حتی حوادث تاریخ معاصر ایران را نیز نادیده و نشنیده گرفته اند، و در طمع یافتن منبع قدرتی جدید برای خود، دست آویز دامنِ نو متجاوزین در نظام سلطه ی جدید جهانی شده، و با این رویکرد خطرناک در سیاست خارجی ایران، می روند تا بلای خانمان سوزِ جان به هنهن افتاده توسعه و پیشرفت نیم بند ایران شوند، و حتی تمامیت ارضی کشور را نیز با خطر بالقوه و بالفعل بسیار نزدیک، در روند رقابت های جدید جهانی مواجه گردانند، [4] انگار فراموش کرده اند که چه بر سر رضاشاه پهلوی آمد، موقعی که در یک طرف دعوا ایستاد، هر چند ایران از بیطرفی هم طرفی نبست، اما در روند این سیاست جدید هم، تجاوز دو طرف به خاک ایران را مجاز و مباح خواهد کرد، یکی برای حفظ سلطه (مثل آنچه روسیه با اوکراین می کند)، و دیگری را برای رفع سلطه رقیب!

تاریخ سلطه شرق بر اقمار پرشمارش، خود نشان می دهد که، این نزدیکی های خطرناک، به این منبع تهدید دائم ایران و ایرانیان، علاوه بر این که راه های گشایش و ورود ایران را به عرصه پیشرفت جهانی سد خواهد کرد، این کشور، مردم و سیستم حاکمیتی آن را گرفتار دامن جنایتکاران دیکتاتور مسلک، ظالم و فاسدی خواهد کرد، که در تاریخ معاصر کشورمان رد آنان را می توان با چشم بسته هم دید، که روشن است در این بازی خطرناک، در آینده ایی نه چندان دور، به تکرار تاریخی خسارتبار خواهیم نشست،

تاریخ حضور روسها در مناطق شمالی ایران، علاوه بر تجاوز، کشتار و غارت ایران و ایرانیان، ماهیت ضد آزادی و آزادیخواهی آنان نیز بر گرده ایرانیان هنوز سنگینی می کند، زخم هایش نو، آثارش روشن است، چرا که روس ها علاوه بر تجاوز آشکار و بی پایان خود نسبت به خاک ایران، که به جدایی های دردناکی از خاک ایران منجر شد، همواره در امور داخلی ایران نیز به نفع ظالمین حاکم و بر ضد خواست مردم ایران دخالت کرده، دست اندازی آنان در تغییر روندها در کشورمان، بر هیچ محقق تاریخی ناروشن نیست،

روس ها که در عقیم کردن حرکت عظیم مردم ایران در نهضت بزرگ و پیشرو مشروطیت، که به نوعی در کنار دیکتاتور ظالم تخت نشین در تهران قرار گرفتند، و در شکست نهضت آزادیبخش مشروطه نقش پلیس سرکوب را بازی کردند، کاملا هویداست، و به نظر می رسد که اکنون که، دوباره باز جریان روشنفکری و طبقات مذهبی ایران، در یک وحدت انقلابی، جریان جنبش آزادیبخش 57 را، با آن شعارها و اهداف زیبا، که از آزادی، حق تعیین سرنوشت، جمهوری خواهی و... سخن گفت و سر لوحه شعار خود داشت را، به ثمر رساندند، باز دوباره در صدد عقیم کردن این نهضت عظیم، و دستاوردهای آن را دارند، و باز قصد بر دار کردن آزادیخواهان ایران را دارند.

روس ها در این تاریخ یکصد و چند ساله تلاش ایرانیان برای در دست گرفتن سر رشته امور خود، و خلاصی از استبداد داخلی و سلطه خارجی، علاوه بر قرار گرفتن در کنار دیکتاتور های حاکم بر کشورمان، فعالانه در سرکوب و کشتار ایرانیان آزادیخواه و ناکامی پروسه و پروژه های دمکراسی خواهی، آزادی طلبی، و درخواست برخورداری از حق تعیین سرنوشت ایرانیان، شرکت جسته و به عنوان مزاحم جدی این روند، شرکت فعالانه داشته اند، حال آنکه کمال و پیشرفت ملت های جهان امروز، و عزت و آقایی آنان، در میزان دخالت مردم هر کشوری، در حق تعیین سرنوشت و برخورداری از آزادی، و حق دخالت و سر رشته داری در حاکمیت بر امور خود، سنجیده می شود.

نمونه دخالت ارتش روس در نبرد مشترک دیکتاتور های حاکم بر ایران، با آزادیخواهان را، به همراهی روس های متجاوز، با شاهان مستبد قاجار، در برابر مشروطه خواهان می توان دید، که خود گویای تاریخی خطرناک از نفوذ و دخالت های این همسایه متجاوز شمالی، در امور داخلی کشورمان بوده است، جنایات روس ها در کشتار آزادیخواهان در تهران، خراسان [5] ، گیلان و آذربایجان [6] چنان روشن است که بر هیچ تاریخدان، سرباز و پاسدار میهن، و دلسوزان ایران پوشیده نیست.

آنان تا پیش از شروع جنگ جهانی اول در سال 1914، با حضور تجاوز پیشه خود در مناطق شمالی ایران، 70 نفر از سران مشروطه خواه تبریز را به دار کشیدند، و ریشه آزادی و آزادیخواهی را به نیابت از دیکتاتور قجری کندند، در شهریور 1320 نیز ایران را با همراهی انگلستان، از شمال و جنوب اشغال و باعث مرگ بسیاری از مردم ایران در اثر گرسنگی ناشی از غارت غذا و خوراک ایرانیان شدند. کرملین نشین های دیکتاتور، همواره نگاه طمع ورز خود را به حکومت های دیکتاتوری در تهران دوخته اند، که در زمانه ضعف آنان، تهران را به فرمانبردار، و دنباله رو خود تبدیل کنند، از ایرانیان غارت و کشتار نمایند.

و در مقابل نیز تاریخ گواه می دهد که حکام دیکتاتور تخت نشین در تهران، از تکیه به روس ها طرفی نبستند و خود نیز در دام این همسایه عهد شکن، فرصت طلب و متجاوز، گرفتار شدند و...؛ آنان گرچه سعی کردند خود را از درخواست های آزادیخواهی و حریت مردم خود، مصون بدارند، اما تاریخ نشان می دهد، دیکتاتورهای تخت نشین در تهران، گرچه با کمک روس ها، حتی مجلس مشروطه را به توپ بستند، اما تکیه به روس ها نتیجه ایی جز نابودی ایران، گرسنگی و غارت مردم و حتی نابودی حاکمیت دیکتاتوری آنان نداشت.

امروز که روسیه دور جدید تجاوز به کشورهای همسایه ی خود در غرب این کشور را در پیش گرفته و دوباره شدت بخشیده است، و ابتدا با تسخیر شبه جزیره کریمه [7] ، و اکنون با تجاوز مجدد به خاک کشور مستقل، و واجد دمکراسی اوکراین، می رود تا خوی تجاوزگری آشکار مسکو نشینان را دوباره، به رخ جهانیان بکشد، و جنگ و گرسنگی و فلاکت و ویرانی را بر جهانیان تحمیل نماید، گرایش و گردش تصمیم سازان در تهران به سوی این متجاوز، آبرو و حیثیت برای ایرانیان که خود سردمدار آزادی و آزادیخواهی در منطقه، و خود قربانی تجاوز روس ها و غیر روس ها هستند، در بین ملل آزاده جهان نخواهد گذاشت، و این به ضرر بنیان آزادی و آزادیخواهی، و حتی تمامیت ارضی کشور نیز خواهد بود، و در صورت درس نگرفتن از سیاست و روند کاری روس ها، تکراری مجدد، از تاریخ غمبار رقابت غرب و شرق و در نتیجه تجاوز و اشغال ایران دو پاره شده را، دوباره شاهد خواهیم بود. بازی خطرناکی که تاریخی از کشتار آزادیخواهان، و سربازان مرزهای کشور را، توسط روس ها و غیر روس ها به دنبال خواهد داشت.

 

[1] - بیماری کرونا سنبل اتصال جهانی و ارتباط مردم جهان و تاثیر پذیری آنان از اتفاقات جهانی است، یا تجاوز روسیه به اوکراین که گرسنگی و قحطی را بر جهان می رود تا تحمیل کرده و بر تعداد گرسنگان جهان بیفزاید.

[2] - ۵ اسفند ۱۴۰۰ (۲۴ فوریه ۲۰۲۲) روس ها تهاجم گسترده‌ای را به همسایه غربی خود یعنی اوکراین آغاز کردند، بحران بین این دو کشور از سال ۲۰۱۴ آغاز شده بود. این تهاجم بزرگ‌ ترین حمله نظامی متعارف به خاک اروپا از زمان جنگ جهانی دوم است. پیش از این تهاجم، روند نفوذ نظامی روسیه در اوکراین، از اوایل سال ۲۰۲۱ آغاز شده بود و طی آن ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه از گسترش ناتو از سال ۱۹۹۷ به‌ عنوان تهدیدی برای امنیت کشورش انتقاد کرد و خواستار ممنوعیت قانونی پیوستن به ائتلاف نظامی برای اوکراین شد. او همچنین نظریه باز پیوند خواهی (بازپس‌گیری سرزمین‌های شوروی سابق) را هم مطرح کرد. علی‌رغم افزایش نیروها، مقامات روسیه از اواسط نوامبر ۲۰۲۱ تا ۲۰ فوریه ۲۰۲۲ مکرراً طرح روسیه برای حمله به اوکراین را رد کردند. اما در ۲۱ فوریه ۲۰۲۲، روسیه به‌طور رسمی جمهوری خلق دونتسک و جمهوری خلق لوهانسک، دو کشور خودخوانده در منطقه دونباس در شرق اوکراین را به‌رسمیت شناخت و نیروهای خود را به این مناطق اعزام کرد. روز بعد، شورای فدراسیون روسیه به‌ اتفاق آرا به پوتین مجوز استفاده از نیروی نظامی در خارج از مرزهای روسیه را صادر کرد. حدود ساعت 5 صبح (به‌وقت اروپای شرقی) در ۲۴ فوریه، پوتین از آغاز یک عملیات نظامی ویژه در شرق اوکراین خبر داد. دقایقی بعد، شلیک موشک به مناطقی در سراسر اوکراین، از جمله پایتخت، کی‌یف شروع شد. سرویس مرزی اوکراین اعلام کرد پست‌های مرزی این کشور با روسیه و بلاروس مورد حمله قرار گرفتند. دو ساعت بعد، نیروی زمینی روسیه وارد اوکراین شد. پاسخ ولادیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین به این حمله، اعلام حکومت نظامی، قطع روابط دیپلماتیک با روسیه و دستور بسیج عمومی بود. عملیات نظامی روسیه از شرق اوکراین، جنوب بلاروس (متحد روسیه) و شبه‌جزیره کریمه انجام گرفت. پس از این تهاجم بسیاری از مردم اوکراین به سمت مرزهای همسایگان غربی اوکراین به‌ویژه لهستان گریختند. رئیس‌جمهور اوکراین از مردان ۱۸ تا ۶۰ سال خواست برای کشورشان با روسیه بجنگند، از آن تاریخ تا کنون مقاومت مردم اوکراین در برابر این تجاوز روسیه به خاک خود ادامه دارد.

[3] - لوان جاگاریان (سفیر روسیه در ایران) در یک نشست خبری در تهران خواستار استفاده رسانه‌های ایران از عبارت "عملیات ویژه نظامی" به جای حمله نظامی روسیه به اوکراین شد. جاگاریان گفت "باید بگویم این عملیات ویژه نظامی روسیه در اوکراین است و حمله نظامی نیست."

[4] - اوکراین خود نمونه روشنی از نتیجه افتادن در دامن دیکتاتوری شرق است، این کشور بعد از استقلال هم حق انتخاب ترتیبات امنیتی و حفظ تمامیت ارضی خود و انتخاب رویکرد های سیاست خارجی کشورش را ندارد، و همه دیدند که با تصمیم این کشور برای اتکا به پیمان همکاری نظامی ناتو، برای حفظ خود از سوی مسئولین اوکراین، مورد حمله نظامی کشوری قرار می گیرد که به تازگی از سلطه آن خلاص شده است، این عاقبت کشورهای استقلال یافته از سلطه شرق است، که محکومند تا ابد در زمره غلامان حقله به گوش مسکو بمانند، حتی بعد از استقلال، نمانند تجزیه خواهند شد.

[5] - بمباران حرم امام رضا توسط قوای روس به سال 1291 شمسی رخ داد. در این واقعه، روس‌ها به بهانه سرکوب شورش‌ها، مسجد گوهرشاد و حرم و صحن‌های امام رضا را به توپ بستند. در این واقعه حدود ۵۰ تا ۵۵۰ نفر کشته و خسارات بسیاری به حرم وارد شد. منابع از غارت اموال حرم توسط روس‌ها خبر داده‌اند. بمباران حرم امام رضا توسط قوای روس پس از دادن اولتیماتوم روس به دولت ایران برای سرکوب مخالفت‌ها در ایران با قرارداد ۱۹۰۷ میلادی (که بر اساس آن اراضی شمالی ایران تحت نفوذ روسیه قرار گرفته بود) و اجرای کامل این قراداد روس‌های قوای نظامی در شمال ایران از جمله مشهد مستقر کردند. مشروطه خواهان مخالف نیز حرم علی بن موسی الرضا را مأمن خویش قرار دادند. روس‌ها با ترس از وقوع انقلاب‌هایی همچون انقلاب مردم تبریز و گیلان، قوای زیادی را وارد مشهد کرد.

[6] - اشغال تبریز توسط روس‌ها (۱۹۱۱ میلادی - ۱۲۹۰ خورشیدی) اشاره به محاصره و اشغال تبریز درست پس از دوران استبداد صغیر و فتح تهران بدست مشروطه ‌خواهان می‌باشد. در پی استخدام مستشار آمریکایی، مورگان شوستر، توسط دولت ایران برای اصلاح امور مالی ایران، حکومت تزاری روس و حکومت پادشاهی انگلیس مراتب ناخرسندی خود را از این استخدام ابراز و خواستار عزل مستشار آمریکایی از سمت خود و اخراج او از ایران شدند. دولت تزاری روسیه حتی اولتیماتومی مبنی بر تهدید دولت ایران به اقدام نظامی نمود و سرانجام نیز در ۲۸ آذرماه سال ۱۲۹۰ خورشیدی و با وجود تبعیت دولت ایران از اولتیماتوم روس، قوای روسیه توانستند پس از چندین روز اردو کشی و محاصره تبریز این شهر را به اشغال خود درآورند. روس‌ها در حین تهاجم و در دوران اشغال دست به اعدام آزادی‌خواهان و کشتار مردم عادی تبریز زدند. آمار دقیق کشته‌شدگان مردم تبریز به‌طور دقیق معلوم نیست با این حال گزارش‌ها مختلف تعداد کشته‌شدگان تبریزی را حدود ۱۲۰۰ نفر تخمین زده‌اند. آن‌ها در روز عاشورا چوبه‌های‌داری که به رنگ پرچم امپراتوری روس تزیین شده بود برپا نمودند و اعدام‌ها را آغاز نمودند. از جمله اعدامیان این روز روس‌ها دو پسر علی مسیو بودند. این دو برادر که هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بودند هنگامی که به پای چوبه دار آورده‌شدند، طنابی را که به گردنشان می‌انداختند بوسیدند و به ترکی آذربایجانی فریاد زدند «زنده باد ایران! زنده باد مشروطه!». این دو برادر مرتکب جرمی نشده‌بودند ولی چون برادر بزرگشان جز فداییانی بود که در برابر روس‌ها مقاومت کرده و روس‌ها از دستگیری وی ناتوان شده‌بودند، روس‌ها خواستند حس انتقام خود را با به دار آویختن این دو برادر اقناع کنند

[7] - الحاق کریمه به فدراسیون روسیه به فرایند جداشدن این منطقه از اوکراین و پیوستن آن به روسیه در جریان ناآرامی‌های انقلاب سال ۲۰۱۴ اوکراین اطلاق می‌شود. کریمه با برگزاری یک همه‌پرسی قانونی در ۱۶ مارس ۲۰۱۴ و با آرای اکثریت شرکت کنندگان، موافقتش را با پیوستن به فدراسیون روسیه اعلام کرد. در پی این تحولات گروهی از روس‌تبارهای اوکراین در مناطق شرقی و جنوبی اوکراین از جمله کریمه اعتراضاتی را علیه حکومت جدید اوکراین ترتیب دادند. شبه‌جزیره کریمه که در ساحل دریای سیاه واقع شده بخشی از اوکراین بود اما یک جمهوری خودمختار به شمار می رفت. بسیاری از معترضان که دولت جدید اوکراین را نامشروع و برآمده از یک کودتا می‌دانستند، پرچم‌های روسیه را با خود حمل و از ورود نظامیان روسیه استقبال کردند. به گفته سفیر روسیه در سازمان ملل، ویکتور یانوکوویچ هم از ولادیمیر پوتین درخواست کرد تا برای «برقراری مشروعیت، صلح، قانون، نظم و ثبات و دفاع از مردم اوکراین» از نیروهای مسلح روسیه استفاده شود. یانوکویچ مدعی شده که «زندگی و امنیت و حقوق مردم اوکراین به ویژه در کریمه مورد تهدید قرار گرفته است». در روز ۲۶ فوریه روس‌ها حدود ۱۵۰ هزار نفر از نیروهای خود را برای یک رزمایش در طول مرزهای اوکراین مستقر کردند. یک روز بعد نظامیان مسلح با نقاب و بدون یونیفرم ساختمان‌های مهم کریمه و فرودگاه‌ها و ایستگاه‌های مهم را به تصرف خود درآوردند. در همین روز پارلمان کریمه دولت این جمهوری خودمختار را برکنار کرده و سرگئی آکسینوف را به عنوان نخست‌وزیر جدید برگزید. پس از آن نیروهای روسی که بر اساس توافق‌های دوجانبه در کریمه مستقر هستند تقویت شدند.

 

گرچه تو گویی خداوند، طبیعت، و یا هر آنچه ما او را خالق و حاکم و بر این جهان می دانیم، انسان را از جمله دیگر مشترکین در این زمین زیبا، و سیاره آبی (در میان کهکشان و نور و سیاهی)، مستثنی نموده، و به حال خود رها کرده، تا ره به تامین منویات دل خود زند، اما دیگر مخلوقات را در یک نظم طبیعی و ثابت، نگاهبان، تنظیم و تکمیل کننده همدیگر نهاد، تا جهان را به سوی زیبایی، و تکراری خوشایند، و تامین کننده ادامه حیات پیش برند،

و از این روست که انگار، طبیعت بی توجه به آنچه در دنیای انسان ها، که از جنایت، ظلم، غارت، برده داری و حق کشی می گذرد، و یا آنچه آنان بر خود و دیگران روا می دارند، راه خیر و صلاح خود، و آنان که، بر این سیاره سبز میهمانند، را می روند، و در مداری ثابت اما زندگی بخش، سیر حیات بخش خود را ادامه می دهند،

اما روند زندگی انسانی که ویران کننده ی حیات خود و دیگران است، در حالی که او، خود را "اشرف مخلوقات!" تلقی می کند، حیات را بر زمین شخم می زند، و به پیش می تازد، تازشی که هزاران سال است، ادامه داشته و دارد، و از این مستبد، به آن دیگری، دست به دست می شویم، تا زمین تازشگاه انسان شرور بماند، و هیچگاه از مستبدین دیکتاتورِ ظالم و تمامیت خواه، خالی نباشد، و در غلبه آنان، شعله های جنگ و کشتار و جنایت، همچنان بر آسمان تنوره می زنند، و ناله انسان های گرفتار در این بلیه بی پایان، همیشه بلند است، و البته گوشی در میان هیاهوی این گسترانندگان جهل و سیاهی، بر این ناله ها نبوده، در آسمان سرخ از خون ما، خون ها نیز، دیگر از رنگ هشدار تهی شده اند، و خون و خونریزی در پس توجیهات، شرم برانگیز این جماعت سیاهی گستر، به راحتی جاری و ساری می ماند، و تئوری پردازان شان، این سیاهه ننگین را به مهر تایید، و توجیهات نکبت پراکن شان، بلند کرده، فریاد احسن احسن خود را، نثار خونخوارانی می کنند، که زمین فراخ را برای انسان، و تبلور انسانیت تنگ کرده اند.

اما اکنون که زمستان سرد، جای خود را به بهاری دلچسب می دهد، و طبیعت می رود تا گوشه هایی از بهشتی که انسان می تواند، در کنار دیگر موجودات، از آن بهره مند باشد را، نشان دهد، دنیایی نو، که انسان می تواند در میان سبزی با طراوت آن، در صلح و آرامش زندگی کند، و طبیعت معلم انسان خردمند! شود، تا حتی راه زیست انسانی را، در عمل به او نیز بیاموزد،

در روزگاری که ایسم ها، و ایدئولوژی های مختلف، و هر آنچه از آرمانگرایانی که خود را تنها مدعی، و تنها مدافع رهایی انسان می دانند، و یا می دانستند، که یا خود به استعمارگری مستبد و قهار تبدیل شده، و یا ناکارایی خود را نشان داده و می دهند، و زمینگیر شده اند، و توانایی مهار سرکشان و مستبدین از نوع انسان را، مثل همیشه ندارند، باز طبیعت روی خوش تغییر را نشان می دهد، و می خواهد بگوید که جهان انسانی نیز می تواند تغییری در خور انسان و انسانیت را به خود ببیند.

اما در دوره ایی که کمونیست های سابق روس، در اوکراین مشغول به تجاوز، کشتار و غارتند؛

بودایی های معتقد به عدم خشونت، و مدعیان ایجاد آرامش روح و جسم، در برمه و... نسل کشی می کنند؛

یا هندوهای اهل تسامح و تساهل و تکثر و... که اسب سرکش خودپرسی را در هند می تازانند و نژادپرستانه اقلیت های غیر خود را، در فشاری خرد کننده نگه داشته اند؛

یا آن حاکم مسلمان ام القرای اسلام، که یمن را سال هاست، صحنه کشتار، جنایت و تجاوز بی پایان خود قرار داده؛

و یا آن صاحبان تفکر مرتجع طالبانی، که در صحنه مبارزه با اشغال و کشتار، با شعار رهایی ملت افغانستان، از تجاوز بیگانه، و ظلم جنگ سالاران مجاهد سابق و...، پا به عرصه وجود نهادند، تا بعنوان نهاد روحانیت بر آمده از مدارس دینی، مهر و محبت و پرهیزگاری را نمایش عینی باشند، اما اکنون خود در نقش جنایت کارترین ها، صحنه های شرم آور دنائت می آفرینند، آنان که در یک موفقیت مشکوک، خود به یاغیان خونخواری تبدیل شده اند، که یک ملت را در این منطقه به بندهای پوسیده افکار مستبدانه خود کشیده، از زن و مرد آزاده مخالف خود، می کُشند و به بندهای محکم تجاوز، ظلم و غارت می کشند؛

یا آن مستبد سیاه پرچم مسلمان از یک سو، و دیگران از سوی دیگر، که ملت سوریه را سال هاست که در رنج و آوارگی بی پایان برده اند؛

یا زردپوستان نژادپرست قوم "هان" که روزگاری دیوارهای بلندی برای پس زدن تجاوز غیر به سوی خودِ متمدن شان می کشیدند، ولی اکنون خود، همان دیوارهای دوری از تجاوز و متجاوز را، در نوردیده، و ایغورها و... را در آن سوی این دیوار بلند، به خاطر "غیر" بودن، به هر پستی ایی که هوس کنند، دچار می نمایند، تا در سرزمین باستانی ابریشم های لطیف، چهره خشن تحمیل و یک دست شدن، را هویدا کرده، تمام تنوع را به نفع یکدستی ظالمانه خود، از بین ببرند؛

و یا بسیاری از دیکتاتوری های دیگر که، در لباس و ایده های جور واجور (از جمله تحت شعار نجات انسان) مرزهای محترم انسانیت را شکسته، و تمام شعارهای آزادیخواهانه، و رهایی بخش انسانی را به زیر چکمه های سنگین خود نهاده، از انسان های زیردست شان، مشتی برده های بله قربان گو، و در بند می خواهند، تا دل مستبدِ مبتلا به هوایِ نفسِ زیاده خواه و تمامیت طلبِ شان را به طرب آورند، و اگر جامعه آنان، و یا حتی کل دنیای دیگران غرق در غم، مصیبت، آوارگی و... شد و... مهم نیست.

در جولان بی امان وحوش انسانی، طبیعت، ما انسان ها را به حال خود رها کرده، و مسیر منطقی و تکراری خود را طی می کند، تا در یک تعادل مناسب، وظیفه زندگی بخشی اش را به نحو احسن ایفا کرده، راه و رسم زندگی را، به ما که خود را "اشرف مخلوقات" می شماریم نیز، بیاموزد، ما که در جنایت و حق کشی، در حق دیگران غرق شده ایم،

سال گذشته ملت افغانستان و خراسانیان اهل شادی و شعر، آزاد از اسارت خشک مغزان درس آموخته در مدارس و حوزه های علمیه خشونت پرور دینی و... نوروز باستانی خود را جشن گرفتند، اما امسال تحت زعامت این مدعیان خدا و قرآن، و به واقع تروریست ها و جانیان بی رحم، در فقر و قحطی و اسارت، شاهد ذوب شدن آنچه اند، که به مدد تمام ملل دنیا، و شجاعتِ مردانی همچون شهید احمد شاه مسعود، کسب کرده بودند، هستند، و اکنون در زیر یوغ دستان ناپاک جانیان خونریز، که خود را امیرالمومنین می نامند، جان و تن شان زخمی از دشنه ی خصم، در ظلم و گرسنگی غرقند.

سال گذشته ملت اوکراین این روزها، در تدارک جشن های آمدن بهار بودند، اما امروز اسیر تجاوز مستبدی سنگدل اند، و باید نگران غارت، تجاوز و کشتار چکمه پوشان مسلح کرملین نشینان باشند، که با تمام قوای متعارف و غیر متعارف خود، عهد شکسته و مرزهای محترم بین المللی را، زیر شنی تانک های سنگین خود ویران کرده، و رکوردهای جنایت و خشونت را جابجا می کنند، و لابد از پس فتح شهرهای شان، توسط قوای سرخ کرملین، بازماندگان، باید میراث دار زمینی سوخته، و ویرانی هایی بیشمار در صورت دفع تجاوز، و به گاه شکست، دست نشانده طولانی ترین دیکتاتوری های تاریخ جهان شوند.

در این هنگامه درد و رنج انسان، و زمین مملو از اسارت، ظلم و تجاوز دیو صفتان اهریمنی، که خشونت و ناحقی و تاریکی می آفرینند، و مرزهای استبداد، بردگی و اسارت انسان را گسترش می دهند، و پشت در پشت، گستره ظلم، در ابعاد سرزمینی، و نفوس انسانی اش را زیاد می کنند، نمی دانم چگونه نوروزگان را باید تبریک گفت؟!

اما نوروز را باید تبریک گفت، چرا که نوروز خود شروع روشنایی، و نشانه امید به رهایی است، باید بهار را قدر دانست، چرا که، کور سوهای نور، در هر جلوه اش، خفاش های مستبد گسترش دهنده تاریکی را، آزار می دهد، پس باید از خشنودی آنان کاست، و بر محنت شان افزود، درود بر نوروز، نو روزهای طبیعت زیبا، که امیدوارم روزی این روزهای خوش تغییر، به زندگی انسان ها هم سرایت کند، نوروزتان مبارک، هر روزتان نوروز باد،

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
چرا جنگ نشد؟ این سوالی است که هر نویسنده ای که میخواهد در خصوص تحولات دو هفته اخیر تحلیلی ارائه دهد...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
آیت الله ایازی: اینکه یک آقا، خانمی را در خیابان بغل می‌کند و در یک ون می‌اندازد، با کدام دستور شرعی...