اصلاحات و اصلاح طلبی تنها به سیستم حاکمیتی جمهوری اسلامی و بعد از انقلاب 57 محدود نمیشود، حرکت اصلاحات پیش از این، ریشه ایی قدرتمند در دوره پهلوی دارد، که در آن دوره نیز با شدت تمام دنبال شد، و آخرین شاه سلسله پهلوی، مخالفان و موانع حرکت اصلاحی خود را در صف نخست، گروههای چپ وابسته به جبهه شرق و کمونیسم، و بعد از آن روحانیت و گروههای اسلامگرا در ایران میدانست که مانع اصلاح اجتماعی و مدرنیزاسیون فرهنگی، صنعتی و سیاسی کشور بودند، و از آن دو بعنوان ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه یاد میکرد.
اصلاحات و ایجاد تغییر و تحول در جامعه ایران در دوره بنیانگذار سلسله پهلوی، که تغییر ریل از شرایط اسفبار و ویران کننده سلسله قجری به دوره مدرن را در خود داشت، نیز با شدت هر چه تمامتر دنبال شد، که از جمله نتایج آن برپایی سیستم نوین قضایی، آموزشی، اداری، نظامی، ارتباطات و... در ایران بود، که این روند در 17 سال حاکمیت رضاشاه با شدت هرچه تمامتر جریان داشت.
در دوره پهلوی دوم نیز، حرکت اصلاحی بزرگی طراحی و پی گرفته شد که نمونه بزرگ آن اجرای برنامه «انقلاب سفید شاه و ملت» [1] بود که در خلال آن محمدرضا پهلوی، بزرگترین اصلاحات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، آموزشی و... را در دوره خود اجرایی کرد، که برخی از آنها کاملا انقلابی و تنشزا بود، از جمله اجراای برنامه «اصلاحات ارضی» که ایرانیان که اکثرا در بخش کشاورزی مشغول بودند را، از سیستم ظالمانه، تحقیر کننده و ضد انسانیِ نظام ارباب رعیتی نجات داد و کشاورزان ایران را از ابزار تولید، به صاحبان زمین و سرمایه تبدیل کرد و...
با سقوط سلسله پهلوی در بهمن 1357، فرایند اصلاحاتی که در دوره پهلوی توسط حاکمیت احساس، زمینهجویی و دنبال میشد، اینبار به بدنه مردم نقل مکان کرد، و توسط گروههای مردم نهاد از جمله احزاب و... تعیین جهت و دنبال میگردید، و بدین ترتیب لزوم اصلاحات که تا پیش از این از سوی حاکمیت پهلوی برنامه ریزی، جهت گیری و اجرا میشد، به بدنه جامعه ایران منتقل و هدف گزینی میشد، اینجا دیگر احزاب و... و بدنه مردمی نقش اصلی را در اصلاح طلبی و اصلاحات داشتند.
مهمترین بروز اصلاح خواهی مردم ایران، 19 سال پس از پیروزی انقلاب، با برگزاری انتخابات تاریخی دوم خرداد 1376 خود را نشان داد، که اکنون 28 سال از آن روز شکوهمند میگذرد، روزی که مردم ایران حرفهای بزرگی را در مدنیترین شیوه آن، به حاکمیت خود و دنیا یادآور، و خواستار دگرگونی، تغییر و تحول در وضعیت خود شدند.
در این انتخابات که یک سوی قدرتمندِ آن، تفکر "اصلاحات" و یا دیدگاه "دوم خردادی" قرار داشت، که این دیدگاه پایه و نیروی خود را از بدنه جامعه میگرفت، و بر اصلاح کجیها و انحرافاتی که بر روند انقلاب، از پیروزی تا آن روز عارض شده بود تاکید داشت، اساس اهداف خود را به تحقق اعطای نقش به مردم، در روند تصمیم سازیهای در کشور استوار میداشت.
در این نگاه، نوعی نفی دیکتاتوری فردی، طبقاتی و ایدئولوژیک نهفته بود که در درونمایه اهداف انقلاب 57 نیز پیش از این کاملا هویدا بود، و در آن خیزش نیز از خواستهای پایه انقلابیون بود و دنبال میشد، و اصلاحطلبان به «میزان» بودن رای و نظر مردم اصرار داشتند، تا رای مردم «فصل الخطاب» جهتگیریهای کشور باشد، و جریان اصلاحات از داشتن حق تعیین سرنوشت برای آنان دفاع میکرد، و به بازگشت به شعارهای پایه انقلاب 57 که همان برخورداری از آزادی، استقلال و جمهوریتِ در خور مردم آزادیخواه ایران بود، تاکید و نظر داشت.
اهدافی که بیش از یکصد سال برای داشتن آن، مردم ایران مبارزه کرده و میکنند، تا تاثیر بیش از پیش خود را در امور خود تضمین نمایند، تا آنان را در مدار مردم آزاده، بالغ و رشید، و برخوردار از شان انسانی در جهان قرار دهد، که تفکر و یا افرادی آنان را رعیت، گوسفند، بله قربانگو، مرید حلقه به گوش، محجور و... ندیده و تصور نکنند.
پدربزرگم آزادیخواه بود
قبل از این که تیربارانش کنند
شعرهایش را پای درخت انار باغچه چال کرد
من هیچوقت شعرهایش را نخواندم
اما از انارهای باغچه میشود فهمید
"آزادی"
باید سرخ و شیرین باشد
اصلاح طلبان از همان نقطه آغازِ بروز خیزش خود، همواره با سدی قدرتمند مواجه شدند که با سو استفاده از ظرفیت تمام نهادهای حکومتی، و غیر انتخابی، که سنگر به سنگر بدان دست یافته بودند، و با استفاده از راهبرد "حرامخواری سیاسی"، آن مراکز را در خدمت منافع و تفکر خود قرار داده، این سیطره را، خلاف جهتِ خواست مردم ایران به کار گرفتند، و هر طرح، برنامه و روند نتیجه بخشی که برای رسیدن به اهداف اصلاحات، در خیزش مردم ایران و یا نمایندگان آنان اتخاذ میشد، با درِ بسته و صخره محکمِ تغییرناپذیر این اقلیت ناچیز برخورد کرده، آنرا بی اثر میکردند.
و بدین نحو نگذاشتند اصلاحات انقلاب رهایبخش 57، به مسیرِ درست خود بازگشت داده شود، و در ریل درست خود قرار گیرد، تا مردم ایران در میان کشورهای خاورمیانه، در کنار ترکیه (که به نوعی از یک سیستم دمکراسی واقعی برخوردار است و رای و نظر مردم، در آن کارساز است)، با تکیه به رای و نظر مردم حرکت خود را پی گرفته و الگویی برای ملتهای دیگر اسلامی منطقه باشد، تا این منش، که پایه خود را در اعطای قدرت مردم استوار داشته بود، راه توسعه، پیشرفت و سعادت دنیایی و آخرتی مسلمانان را باز کرده، و مسلمانان نیز از نظامهای واپسگرایِ ضد توسعه و پیشرفت نجات یابند، و سَری در میان دیگر ملل دنیا بلند کرده، و بگویند که ما نیز این توانایی را داریم که بلوغ خود را به کسانی که ما را گوسفند، رعیت، محجور و... میبینند اثبات کنیم.
تفکر اصلاحات تازه ترین بروز هویتخواهی، و شخصیتطلبی مردم ایران است، که خیزشهای خُردِ دیگرِ در پی آن، برگرفته و شاخ و برگی از الگوی آن خیزش فراگیر بوده است، که بعد از انقلاب حقطلبانه مردم ایران در مشروطه، نهضت استقلال خواهی مردم ایران در جریان ملی شدن صنعت نفت، و خیزش بزرگ ضد استبدادی و استقلال طلبانه 57، نشان داد که ایرانیان خواهان آزادی و استقلالند، و نمیخواهند در نظامهایی از نوع ارباب رعیتی، مریدی مرادی، پادشاهی و استبداد فردی و طبقاتی گرفتار شده، و در اینگونه سیستم بپوستند، و نادیده گرفته شوند و...
خیزشهای پیاپی ایرانیان در بیش از یک سده گذشته، برای کسب آزادی و سیستم حکمرانی از نوع جمهوری و مردم محور، نشان داده است که آنان همواره بر این عهد پایدار بوده و انتظار میرود پایدار بمانند، هرچند گاهی در مقاطعی در دام خدعه و نیرنگ نخبگان خود، و یا دستهای خارجی گرفتار شده، و در شرایطی قرار گرفتند و به انحراف برده شوند، اما باز ایرانیان در این اجبار و تهدید و تحدید، پایداری و مانایی نداشته، بالاخره خود را رها خواهند کرد.
بازسازی و یا بازآفرینی نظامهایی که ایرانیان آنرا روزگاری استفراغ کردهاند، شکست خورده است، و هر چند ممکن است چند صباحی دوباره شکل گیرد، و یا در شرایطی ادامه یابد، اما پایدار نبوده، و این تنها زمانِ دستیابی ایرانیان به حقوق پایهشان از جمله داشتن آزادی، و حق تعیین سرنوشت را به تاخیر خواهد انداخت، و به حتم صفحات سیاه تاریخ ایران را، پر از افراد و گروه هایی خواهیم یافت که در مسیر رهایی و استقلال این مردم مقاومت کردند، و آنرا به تاخیر انداختند، یا آنرا از مسیر خود منحرف کردند.
تازهترین این قشر از ایرانیانِ مانع آزادی و دادن حق تعیین سرنوشت، اصولگرایان و (ایدئولوژیستهای آنان چون مرحوم محمد تقی مصباح یزدی و..) هستند که سعی کردند با تئوریپردازی و خوانشی خاص از متون فقهی، نقش مردم را در مشروعیت و مقبولیت حکومتها نادیده انگاشته، حاکمیت و حق تعیین سرنوشت را از مردم ستانده و در دست افراد و یا طبقاتی خاص به انحصار در آورند، و بدنه جامعه را به افراد دنبالهرو و بله قربانگوی قدرت تبدیل کرده، که نه حقی در اداره جامعه دارند، و نه چاره ایی جز تمکین بر آنچه برای شان تعیین میگردد و...
برایند غلبه خسارتبار اصولگرایان و تفکر ضد مردمی آنان بر روند کشور، در بُعدِ خارجی باعث سقوط در غربستیزی افراطگرایانه و خسارتبار چند دهه گذشته، و افتادن در دامن شرق متجاوز، خیانتکار و بدعهد، و اسارت در تحریمهای کمرشکن هر دوی آنان (غرب و شرق)، که مشترکا باعث به فنا رفتن منابع و منافع ملی ایران و ایرانیان در بعد خارجی شدند.
چنین روندی در فرایند داخلی نیز باعث گسترش نابهنجاریهای شدید اجتماعی، ناامیدی، فرارسرمایه، عدم سرمایهگذاری داخلی و خارجی، تعطیلی تولید، فرار نخبگان از کشور و پناهنده شدن آنان به دامن کشورهای دیگر در عدد میلیونی، نابودی نیروهای کارساز سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، از جمله احزاب، NGO ها، فرو ریختن توان و اندازه قشر متوسط جامعه و...، قدرتگیری مُخِّرب نظامیان در تمام شئون (اقتصادی، امنیتی، اطلاعاتی، اجتماعی، فرهنگی و...) کشور، بی خاصیت شدن تشکلهای مردمی و... و در یک کلام خانهنشینی مردم ایران بود،
که برونداد بروز این خانهنشینی و قهر را، در کاهش آمار شرکت کنندگان در انتخاباتهای گذشته و... میتوان به خوبی مشاهده کرد، بطوریکه اکنون نه رئیس جمهوری با پشتوانهایی قاطع در پاستور داریم، و نه نمایندگان با پشتوانه رای اکثریت مردم، که در پارلمان کشور حقوق مردم را دنبال کنند و...، و به این ترتیب ساختار انتخابی کشور ضعیف و لاغر، و ساختار حاکمیتی غیر انتخابی قدرتمند، پرتعداد، تعیین کننده و... شده است، و امور را به سمت عدم تعادل شدید برده، و همین دشمنان ایران را به طمع نابودی آن انداخته است.
در مجموع، این شرایط باعث شده است که دچار زورگویی طرفهای خارجی، بی تفاوتی، نارضایتی، ناامیدی و... داخلی شویم، که مهمترین علت آن احساس جدایی و شکاف بین حاکمیت و مردم ایران است، که ایران را اینچنین در دو راهی تسلیم و یا ویرانی در برابر قدرت خارجی میبینیم، به حتم اگر خیزش اصلاحطلبی را به چنین بلایی گرفتار نمیکردند، این توانایی را داشت که ایرانیان را متحد در برابر زیادهخواهی خارجی، و انحراف و فساد گسترده داخلی، بسیج کرده، و دچار شرایط اسفبار فعلی نشویم، بقای دلایل بروز انقلاب 57 که همان آزادی و حق تعیین سرنوشت بود، ایران را در بُعد داخلی و خارجی بیمه میکرد.
اصولگرایان با مرتکب شدن به چنین خطای راهبردی و خودخواهانهایی، مردم ایران را خانه نشین کرده، خود، دیگران و ایران را در برابر زیادهخواهی خارجی و فساد و درهم ریختگی داخلی و... بیدفاع کردند، و این خیانت آنان در تاریخ آزادیخواهی و استقلالطلبی ایرانیان ثبت خواهد شد. و برای معتقدین به دنیای باقی نیز روشن است که اصولگرایان باید پاسخگوی این حرامخواریهای سیاسی خود در دیار باقی باشند، که حقوق ایرانیان را بعد از انقلابها و خیزشهای مکرر، نادیده گرفته و نقش آنان را در امور خود، به محاق برده، جهتگیری درست مردم را را به انحراف بردند.
فریدون توللی (1298-1364)، شاعر و طنز پرداز سرزمین پارس باستان، چنین به نظم گفت که:
آنان که رسم خودسری و کین نهادهاند مانا به مغزشان همه سِرگین نهادهاند
جمعی ز جُوع، خسته و بیچاره گشتهاند جمعی به پیش، سفره رنگین نهادهاند
جمعی، طریق حیله دوستان گرفتهاند بر دوش زادگانِ وطن، زین نهادهاند
جمعی ز راهِ سستی و بیغیرتی زِ بیم عُمّالِ جور را سَرِ تمکین نهادهاند
کشور خراب و توده پریشان و کار زار یارب بنای ما بِه چِه آئین نهادهاند؟!
منبع : التفاصیل (1324، صفحه 55)
آنچه مسلم است ایران و ایرانیان هزینههای بسیاری برای ایجاد تغییر و تحول در وضع خود از طریق انقلاب کردن (به عنوان خسارتبارترین روش جراحی و تغییر اجتماعی) پرداختهاند، و روزی خواهد رسید که همه به این نتیجه اساسی برسند که اصلاح و اصلاحات، بهترین و کم هزینهترین روش تعقیب مصالح ملی، در جامعه ایران است که باید جای خود را باز یابد، تا دیگر ایرانیان مجبور نباشند برای تحمیل اصلاح به حاکمیتها، مجبور به انقلاب شوند، خون دهند، ویران شوند و...
در این سالروز حماسه دوم خرداد، یاد و نام همهی کسانی که برای بهینه شدن اوضاع مردم ایران، از جان و مال و آبروی خود دریغ نکردند، و برای اصلاح و اصلاحات خرج کرده و میکنند، گرامی باد.
[1] - انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم، نام یک سلسله تغییرات اقتصادی و اجتماعی شامل اصول ششگانه است که در دورهٔ پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی و با یاری نخست وزیران وقت علی امینی، اسدالله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا در ایران به تحقق پیوست. انقلاب سفید در مرحلهٔ نخست، پیشنهادی شامل شش اصل بود که محمدرضا شاه در کنگرهٔ ملی کشاورزان در تهران در تاریخ ۲۱ دی ۱۳۴۱، خبر اصلاحات و همهپرسی را برای پذیرش یا رد آن به کشاورزان و عموم مردم ارائه داد. پس از آن در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱، عموم مردم نیز در یک همهپرسی سراسری، به اصلاحات رأی مثبت دادند. شاه این اصلاحات را انقلاب سفید نامید زیرا انقلابی مسالمتآمیز و بدون خونریزی بود. اصول مذکور عبارت بودند از:
اصل اول: اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی
اصل دوم: ملّی کردن جنگلها و مراتع
اصل سوم: فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی
اصل چهارم: سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها
اصل پنجم: اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رأی به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان
اصل ششم: ایجاد سپاه دانش
اصل هفتم: ایجاد سپاه بهداشت
اصل هشتم: ایجاد سپاه ترویج و آبادانی
اصل نهم: ایجاد خانههای انصاف و شوراهای داوری
اصل دهم: ملّی کردن آبهای کشور
اصل یازدهم: نوسازی شهرها و روستاها با کمک سپاه ترویج و آبادانی
اصل دوازدهم: انقلاب اداری و انقلاب آموزشی
اصل سیزدهم: فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی یا قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی
اصل چهاردهم: مبارزه با تورم و گرانفروشی و دفاع از منافع مصرفکنندگان
اصل پانزدهم: تحصیلات رایگان و اجباری
اصل شانزدهم: تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسهها و تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران
اصل هفدهم: پوشش بیمههای اجتماعی برای همه ایرانیان
اصل هجدهم: مبارزه با معاملات سوداگرانه زمینها و اموال غیرمنقول
اصل نوزدهم: مبارزه با فساد، رشوهگرفتن و رشوهدادن
مردم هند امروز با پیکر نخست وزیر فقید خود، معمار رشد و توسعه و پیشرفت هندِ جدید، آقای مان موهان سینگ (1932-2024) وداع کردند، او که در 92 سالگی میراث حکمرانی، و زندگی خود را رها، و به ابدیت پیوست. سینگ به اقلیت دینی «سیک» ها، در جامعه متکثر فرهنگی، مذهبی، نژادی و زبانی هند تعلق دارد، اما او توانست پله های ترقی را در نظام تکثرگرا، سکولار و دمکراتِ هند طی کند، و به این ترتیب یک مهاجر متولد پاکستان (دشمن)، به معلمی در یک ایالت مرزی پنجاب هند تبدیل، و با رشد و پیشرفت علمی، و کسب مدارج دانشگاهی، به عنوان یک اقتصاددان در خدمت دولت در آمده، و در نهایت به سبب توانایی هایش، به مقام وزارت، و سپس به نخست وزیری، که بالاترین و موثرترین مقام در نظام سیاسی هند است، دست یافت.
مان موهان سینگ برای دو دوره متوالی (از 2004 تا 2014)، همزمان با دولت اصلاحات به رهبری سید محمد خاتمی، و خنثی کننده اصلاحات او، محمود احمدی نژاد در ایران، هند را در مقام نخست وزیری هدایت و راهبری نموده، و ثبات حاکمیتی را به کشور و دولت های ناپایدارش بازگرداند، و بعد از رهبرِ بزرگ، انقلابی و کاریزماتیکی همچون جواهر لعل نهرو، اولین نخست وزیری بود که سکان دولت را با ثبات و قوام در درست گرفت، و در پهنه داخلی و جهانی موفقیت هایی را کسب کرد،
و هند بعد از دهه ها، ثبات را حس نمود، چرا که اکنون نخست وزیر و به واقع راهبری داشت که معتقد بود هندی ها در «مسیر ممکن است متفاوت» باشند، اما در «هدف» یکی اند، رشد و توسعه و پیشرفت، هدف کشور شد، چنین نخست وزیری، با چنین افکاری، کنسرت دولت ائتلافی اش را با کمک همکارانش در حزب کنگره، همگرا می کند، چرا که هدفی را انتخاب کرده، که در میان هندی هایِ متنوع و متکثر، هدفی مشترک و موضوعی وحدت آفرین است، که همه می توانند حول آن جمع شده، و یکپارچه حرکت کنند.
البته حضور امثال مان موهان سینگ در قدرت، مرهون ایده پاک و درست بنیانگذاران انقلاب آزادیبخش هند علیه بریتانیا است، چراکه طراحان قانون اساسی هندِ جدیدِ بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند مردم هند علیه سلطه خارجی و فرهنگ منحط داخلی، از جمله دکتر بهیم رائو امبادکار، چنان قانون اساسی انقلابی و مترقی نوشتند که، ریل گذاری لازم را نمود تا تمام مردم هند، فارغ از نوع دین [1] ، جنیست، محل تولد، زبان و فرهنگ، می توانستند، در امور کشور خود دخیل شوند و در بالاترین مقامات کشور قرار گیرند، و چرخه قدرت بر اساس رای مردم، همیشه جاری و متحول باشد، و مقام مادام العمری (الا به رای مستقیم مردم) وجود نداشته باشد، که خود و افکارش را مستبدانه بر تمام ساختار کشور تحمیل کند و...،
این بود که مردی از میان اقلیتی که حتی داعیه جدایی طلبی دارند، و در این راه حتی به ترور خانم ایندرا گاندی نخست وزیر مقتدر هند، و فرزند جواهر لعل نهرو نیز دست زده است، و یک مهاجر پاکستانی [2] است، که معتقد است که « هیچ دلیلی، توسل به تروریسم را توجیه نمی کند»، سکان هدایت کشور را عهده دار شد، و نقش زیبایی در کشوری زد که اکنون خانه او شده بود، هر چند از کشور دشمن (پاکستان) آمده بود، اما خود را در اشل معمار اقتصاد، و رشد و توسعه و پیشرفت هند جدید قرار داد، که در اثر ریل گذاری های اصلاحی او، هند در طول بیش از دو دهه و نیم گذشته، رشد مداوم اقتصادی را تجربه کرده و می کند.
مان موهان سینگ وقتی در اوایل دهه 1990 به عنوان یک وزیر اقتصادی وارد کابینه دولت شد، هند در شرایط بسیار بد و نابسامان اقتصادی غوطه می خورد، مثل همان شرایطی که کشور ما اکنون تجربه می کند، و دولت دکتر مسعود پزشکیان، در اولین روز ورود خود به دولت، با آن دست به گریبان است، که ورشکستگی های (ناترازی) مختلف و ناگواری در بسیاری از امور خود داشت، [3] چرا که اسارت اقتصاد هند، در سیاست های سوسیالیستی دیرپا، که طی یک دوره 5 دهه ایی بعد از استقلال از بریتانیا، هند را از حرکت و رشد باز داشت، و از قافله توسعه و پیشرفت دور کرده بود، چنین شرایطی دامنگیر هند بود، به طوری که آنان را به یک ملت اِعانه بگیر در جهان تبدیل کرده بود [4]،
اما با ابتکارات آقای مان موهان سینگ، سدهای توقف اقتصادی هند شکسته شد، و در فرصت مسئولیت خود در مناصب اقتصادی، قوانین و سیاست هایی مبتنی بر آزاد سازی اقتصادی اتخاذ کرد، استارت رشد و توسعه و پیشرفت دوباره هند [5] را زد، و از آن زمان تا کنون این تغییر ریل در سیاست داخلی و خارجی، باعث شده است، تا این کشور به ارقام رشد و توسعه بالایی دست یابد، و به یکی از ده اقتصاد اولِ برتر جهانی مبدل شود.
آنچه باعث پیروزی اصلاح طلبان [6] و سیاستمداران اصلاح طلبی همچون مان موهان سینگ در نظام هند می شود، عدم دوگانگی حاکمیتی در سیستم نظام قدرت در این کشور است، و از این روست که، وقتی دولتی با رای مردم روی کار می آید، دولتی در سایه، و قدرتی دیگر در نظام حاکمیتی آن نیست که به صورت مانع و سد راه منتخبین مردم عمل کند، و در قالب اقداماتِ غیر دمکراتیک خود، طرح های دولت برخاسته از رای مردم، و دمکراسی هند را خنثی و بی اثر نماید، و آنرا به ضد خود تبدیل کند، از این رو در سیستم حاکمیتی هند، وقتی مجلس، نخست وزیر و دولت برخاسته از آن، به تصمیمی می رسند، این تصمیم اجرایی می شود، و به غیر از دشمنان خارجی، کسی در داخل، خارج از روند دمکراتیک، توانایی سد کردن تصمیمات دولت را ندارد.
این بود که وقتی یک بوروکرات (متخصص و کارشناس و کارآگاه) در بدنه ی دولت هند، به عنوان یک اقتصاددان، متوجه تغییرات جهانی، و لزوم اصلاحات داخلی می شود، و تاکید بر ادامه سیاست های یکپارچه سوسیالیستی سابق را، مانع رشد و توسعه کشورش، و عامل بدبختی مردم و کشور می یابد، با طراحی قوانینی، جدایی از آن سیاست ها را، در مسیر قانونی و پارلمانی رقم زده، به سوی تنش زدایی با بلوک غرب و سنت بازار آزادش پیش می رود، و راه سرمایه گذاری را در کشور خود باز، و شرایط آن را مهیا می کند، و این سیاست او، با سد قدرت های موازی در داخل حاکمیت هند مواجه نمی شود، و لذا اجرایی می گردد، و کشور و مردم هند از ثمره آن بهره مند می شوند، و رشد خیره کننده ای رقم می خورد.
مشکلی که ما در ایران بدان دچاریم، و مثلا دولت دکتر حسن روحانی مشکل کشور را متوجه می شود، و در جهت گیری های خود با زحمت فراوان، و طی یک پروسه بسیار طولانی و چند ساله، مذاکرات فشرده و نفس گیری را با دنیا انجام می دهد، و با آنان به توافق می رسد، و علاوه بر آن، بر نیروهای داخلی و خارجی غلبه می کند، و قراردادی بزرگ به نام برجام را با جهان به امضا می رساند، و آنرا از سد پارلمان کشور نیز می گذراند، اما در همین حاکمیت، قدرت های مافوق قانون و موازی، نامرئی و مرئی وجود دارند که، تجارت و تبادلات اقتصادی منتج از این قرارداد برجام را سد می کنند، و بزرگترین، موثرترین و بی بدیل ترین طرف خارجی برجام، یعنی امریکا را از بهره مندی از منافع تجاری برجام محروم می کنند،
و در نتیجه ی آن دونالد ترامپ (رئیس جدید جمهور امریکا)، بلافاصله وقتی در قدرت قرار می گیرد، این شرایط را بر نمی تابد، و در اقدامی تلافی جویانه، از برجام خارج می شود، و همه دیدیم که برجامِ بدون امریکا، چه ماهیتی داشت، و کار 5 عضو دیگر برجام نیز، کاملا مختل و بی اثر گردید، و جهان در مقابل این حرکت امریکا آچمز شد، و این ایران بود که به تعهدات خود عمل کرد، و اما دیگر کشوری قادر نبود به تعهدی که سپرده بود، در مقابل مخالفت امریکا، عمل کند، و بدین ترتیب بزرگترین قرارداد صلح بین ایران و جهان (غرب و شرق)، که حاصل تلاش های کامل یک دولت، با تمام امکانات موجود کشور بود، بی اثر شد، و دولتی که با رای بالا، و امید فراوان ملی، برای اصلاحات و تغییر، روی کار آمده بود، در مدت مسئولیت خود آچمز و کیش و مات دست و پا زد، و تلاش هایش به جایی نرسید و هشت سال تلاشش به فنا رفت و...
و این سیل شکست ها و ورشکستگی های اقتصادی و بین المللی بود که زان پس، دامن کشور را گرفت، تا به جایی برسیم که حتی تمامیت ارضی کشور هم در معرض خطر قرار گیرد، که جهان (اروپا، چین، روسیه و...) در بحث مناقشه ارضی ایران و امارات متحده عربی، بر سر جزایر ما در خلیج فارس، جانب سابقه دارترین کشور متمدن منطقه و جهان را رها کرد، کشوری که به واسطه قدمت خود می تواند، بر تمام کشورهای پیرامونی خود ادعای ارضی داشته باشد، و جانب کشوری را گرفتند که تنها 50 و چند سال از موجودیت آن می گذرد!
اما در هند، که همسایه تمدنی ایران است، اوضاع چنین نبوده و نیست، و دمکراسی ناشی از انقلاب آزادیبخش آنان باعث گردید، که قدرت بر اساس رای مردم تقسیم شود، و جایگاه و میزان قدرت حزب اپوزیسیون و حزب حاکم را، رای مردم تعیین می کند، و آقای مان موهان سینگ بدون این همه مذاکرات فشرده ی برجامی با طرف های خارجی، تنها با تنظیم چند قانون، و گذراندن آن از پارلمانی که مردم کرسی هایش را به حزب او و همپیمانانش سپرده بودند، تغییر ریل اقتصادی و... را رقم می زند،
و کاری کرد که نه تنها نیروهای شرق گرا (جبهه چپ موتلف با حزب کنگره) در هند که کم هم نیستند، در ایجاد سد در این راه، ره به جایی نبردند، بلکه حتی وقتی بعدها احزاب اپوزیسیون (BJP) نیز روی کار آمدند، به علت اینکه قوانین گذرانده شده در زمان دولت او (حزب کنگره)، مطابق با منافع و امنیت ملی هند بود، حتی بیشتر از دولت تنظیم کننده این قوانین، آنرا دنبال کردند و بدان وفادار ماندند، و بدین ترتیب هند در بیشتر از دو دهه، خود را از یک کشور اعانه بگیر و ورشکسته (ناتراز)، به اقتصاد پنجم جهان تبدیل کرد، و از بریتانیا (که مستعمره اش بود)، فرانسه و ایتالیا در حجم اقتصاد، پیش افتاد، و پیش بینی ها حکایت از این دارد که با این سرعت رشد و ثروت سازی، تا سال 2028، حتی رقبای آلمانی و ژاپنی خود را هم پشت سر خواهد گذاشت، و در کنار امریکا و چین، جایگاه سومین اقتصاد جهانی را از آن خود خواهد کرد.
این چنین است که باید گفت ایران به مان موهان سینگ ها نیاز ندارد، چرا که از این گونه افراد در کشور فراوانند، اما نظام حکمرانی دوگانه، باعث می گردد نیروهای جامعه نتوانند توان خود را در ایجاد تغییر به عمل در آورند، چرا که نیروهای دوگانه همدیگر را خنثی می کنند، و هیچ تغییر ریلی در کشور اتفاق نمی افتد، و به رغم این که همه بر لزوم تغییر و تحول واقفند و گاه حتی اصرار و اعتراف دارند، اما کاری نمی شود کرد، و همه با هم، ایران را تا پرتگاه سقوط همراهی می کنند، و شاهد خنثی کردن همدیگرند، و کسی را یارای مقابله با سد اصلی رشد و توسعه و پیشرفت در نظام ایران نیست.
چرا که در ایران، حتی اگر تغییر ریلی هم احساس شود و رخ دهد، نیروهایی در قدرت های غیر دمکراتیک هستند که، رای مردم در تغییر آنان اثری ندارد، و اینان از چنان قدرت غیر پاسخگو و زیادی برخوردارند که می توانند، روندها را به سوی تغییر و تحول و اصلاح خنثی کنند، از این روست که مثلا شورای غیر قانونی همچون «شورای عالی فضای مجازی» می تواند، طرح ها و وعده های انتخاباتی یک رئیس جمهور، و بالاترین مقام انتخابی کشور را سد کند و در مقابل برداشتن فیلترینگ از اینترنت در ایران مقاومت نماید، و دولتی که مردم تا حدودی به آن امید دارند را خنثی و بی اثر کند!
یا بین دشمنان تغییر در ایران، در تل آویو و تهران، یک اتحاد یکپارچه می بینیم، و همانقدر که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل که در دشمنی با ایران گوی سبقت را از همه دشمنان موجود ربوده است، و برای عدم موفقیت برجام تلاش کرد و می کند، همزمان با او، در ایران امثال حسین شریعتمداری هم وجود دارند که به عنوان یک مقام مادام العمر در روزنامه کیهان، که دست رای مردم برای تغییرش کوتاه است، در مقابله با برجام احساس تکلیف شدیدی کرده، و با مصونیت کامل عمل می کند، شاید هم بیشتر از روزنامه معاریو در اسراییل، برای عدم موفقیت قرارداد برجام و مذاکره کنندگان آن و...، تولید محتوا و تلاش مطبوعاتی می کند، و حقد و کینه می ورزد.
و چنین است که امروز مان موهان سینگ با کارنامه ای موفق و سربلند دنیای سیاست کشور خود را با آبرو ترک می کند، اما مردان بزرگ و آبرومند این کشور، در اثر خنثی سازی نیروهای شان توسط جناح های داخلی، ناموفق و با سرشکستگی در کُنج خانه های خود در حصر، ممنوع التصویری، ممنوع الکاری و... منتظر مرگند، و هیچ دولتی نمی تواند، طرح های خود را در کشور اجرایی، و کارنامه موفقی از خود بر جای بگذارد، همه در این جامعه خنثی، ناموفق و بی اثر می شوند.
مان موهان سینگ یکی از غیر سیاسی ترین نخست وزیران هند است که از بدنه دولت، و با شایسته سالاری بالا آمده است، رویای توسعه و رشد کشورش را در سر داشت، و آن رویا را به حقیقت پیوند داد، او معتقد بود «بازنده کسی است که "رویاهایش را رها کرده است"، و «تا زمانی که تلاش می کنی، هنوز شکست نخورده ای!» و در مقابل شماتت گرانش، خود را «نخست وزیر ضعیفی» ندانست و ارزیابی عملکرد خود را «به عهده مورخان» قرار داد، تا «قضاوت کنند»، و امروز تاریخ می تواند قضاوت کند که او هند را در مسیر توسعه قرار داد، و هند بعد از او، به پیش تاخت و می تازد، و جایگاه های جهانی را یکی از پی دیگری کسب می کند، و همه (مردم، دولت، منطقه و جهان) از آن سود می برند.
[1] - مان موهان سینگ معتقد بود که « اتحاد و سکولاریسم شعار حکومت خواهد بود. ما نمی توانیم سیاست تفرقه انگیز در هند را تحمل کنیم.»
[2] - مان موهان سینگ، که رشد و پیشرفت اقتصادی هند، وابسته به این فرزند آواره از پاکستان است، که در جابجایی های جمعیتی خونین زمان استقلال هند (1947)، که این کشور و مردمِ اهل عدم خشونت را به نام مذهب تکه پاره کردند، و آنقدر خون ریختند و کشتند، که هندوستان در خونابه این جنایات غرق شد، و از آن خونابه ها، جزایری بر اساس مذهب شکل گرفت، جزایری مثل پاکستان، بنگلادش، میانمار، مالدیو و...، او به علت تعلق به جامعه سیک که در پاکستان از دشمنان به حساب می آمدند، مجبور شد به هند مهاجرت کند، و آنجا را آباد نماید.
[3] - تا آنجا که مان موهان سینگ گفت : «ذخایر ارزی ما زمانی که من آن را تحویل گرفتم بیش از یک میلیارد دلار نبود. یعنی تقریبا معادل دو هفته واردات هند»
[4] - مان موهان سینگ به موقعیت کشور و مردمش آگاه بود که گفت : « هند یک کشور ثروتمند است که در آن افراد بسیار فقیر زندگی می کنند.»
[5] - مان موهان سینگ : «چشم انداز ما فقط رشد اقتصادی نیست، بلکه رشدی است که زندگی مردم عادی را بهبود بخشد.»
[6] - مان موهان سینگ معتقد بود «اصلاحات یک اتفاق نیست، یک فرآیند است» و باید «به پیشبرد اهداف اصلاحات» ادامه داد.