بریتانیایی ها از طریق فعالیت های کمپانی هند شرقی [1] وارد تجارت در سرزمین هایی شدند، که به عنوان حاکم نشین های مسلمان، به خصوص حکومت گسترده و وسیع گورکانیان )که اکنون به "مغولان هند" نیز مشهورند(، بر این سرزمین ها تسلط و حاکمیت یافتند؛  این کمپانی امتیاز انحصاری تجارت در این منطقه را از سال 1600 میلادی، از ملکه الیزابت اول (ملکه بریتانیا) دریافت داشت.

ضعف حاکمیت های مسلمان، قدرت دریایی و اقتصادی بریتانیایی ها و... قدم به قدم کار را به جایی برد که، این کمپانی حق دفاع از خود را نیز از حکام سلطان نشین های مسلمان و... دریافت داشتند، و تسلط خود را چنان تحکیم کردند که شبه قاره هند، قدم به قدم، تحت سیطره کارکنان این کمپانی قرار گرفت، بعدها بریتانیا رقبای پرتغالی، اسپانیایی و... را نیز، از این منطقه اخراج کرده، و حاکمیت بر این منطقه را از آن خود کردند.

کمپانی به عنوان یک شرکت سهامی عام، با سهامدارانی از جمله دولت بریتانیا، حتی از دیگر قسمت های اروپا از جمله هلند نیز در آن سهام داشتند، کار به جایی رسید که این کمپانیِ عمدتا بریتانیایی، در سال 1804 ، دارای ارتش 260 هزار نفری حرفه ایی، در این مناطق برای حفظ منافع و راه های تجاری خود گردید، و همین نیروی نظامی مقدمه حکمرانی کلی آنان بر شبه قاره هند را مهیا نمود.

در سال 1858 حاکمیت بریتانیا سلطه بر شبه قاره را از کمپانی هند شرقی تحویل گرفته، و از این پس سلطه مستقیم حاکمیت بریتانیا، بر شبه قاره هند آغاز گردید، اما این کمپانی تا سال 1874، موجودیت اقتصادی و تجاری خود را بر شبه قاره هند حفظ کرد.

استعمار مستقیم پادشاهی بریتانیا که حاکم آن از طریق ملکه تعیین می شد، از سال 1858 آغاز و در سال 1947 پایان یافت، این زمانی بود که انقلاب آزادیبخش مردم هند، به رهبری حزب کنگره، و با حضور رهبرانی همچون، مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو و... بر این سلطه مستقیم بعد از 89 سال پایان دادند؛

در دوره این تسلط ثروتمندترین کشور جهان، یعنی هند تحت حاکمیت سلسله گورکانیان، به یک کشور فقیر تبدیل شد، البته در دوره حاکمیت بریتانیایی ها، هند دارای طولانی ترین خطوط راه آهن در جهان گردید، و آنها امکانات زیادی نیز در این کشور تاسیس و راه اندازی کردند، که از جمله آن ساختار سیاسی حزبی است که مقدمه دمکراسی است و هنوز هند از وجود آن بهره مند می باشد، این حزب رهبری مبارزات مردم هند علیه سلطه بریتانیایی ها را عهده دار گردید.

حزب کنگره ملی هند، که بعدها به عنوان سردمدار مبارزه مدنی، پارلمانی، مسالمت آمیز و غیر خشونت بار، با سلطه بریتانیایی ها، هدایت مبارزه را برعهده گرفت، در سال 1885 توسط چند هندی، از جمله یک ایرانی تبار پارسی (زرتشتی)، به نام دادا بهایی نوروزی (نورجی مشهور است) و چند بریتانیایی تبار ساکن هند، تاسیس گردید، این همان پایه و اساس کار حزبی در هند شد، که به برکت آن بعد از 75 سال، دوره پیروزی، این حزب موجود، و اکنون از احزاب عمده هند می باشد، یعنی حزبی با سابقه 133 سال عرصه دار سیاست و حکومت در هند بوده و هست.

این ساختار حزبی و گردش قدرت، ناشی از دمکراسی و گردش حاکمیت بر اساس رای مستقیم مردم، باعث گردید که هند، به رغم فراز و فرودهایی که بعد از استقلال از بریتانیا داشته است، در این 75 سال که از این ساختار سیاسی برخوردار گردید، هیچگاه نیازی به کودتای نظامی و... برای تغییر سیاسی نداشته، و همچون دیگر کشورهای استقلال یافته از این نوع، که بعد از جنگ جهانی دوم، همچون هند، استقلال خود را در همان سال ها بدست آوردند، طعمه دیکتاتوری های نظامی و... نگردید، حال آنکه که ده ها کشور از این نوع، با هند استقلال یافتند، و بعدها دچار دیکتاتوری های نظامی و غیر نظامی گردیدند.

وجود ساختار حزب کنگره یکی از نعمات حضور بریتانیایی ها در هند بود، که ویل دورانت نویسنده مشهور "تاریخ تمدن جهان"، از آن به عنوان "وارد کردن تشکیلات سازمانی به نهادهای رسمی هندوها" نام می برد، و در کنار آن به موارد دیگری هم اشاره کرده است که عبارتند از :

  • منسوخ شدن برخی رسوم و سنت های جنایتبار و ظالمانه در فرهنگ هندویی از جمله رسم "ساتی"(سوزاندن زنده زنده همسران بعد از مرگ شوهرانشان)، سست کردن نظام ظالمانه طبقاتی هندویی و...
  • منسوخ کردن نظام برده داری
  • احداث راه آهن سراسری هند، سیستم مخابرات و ارتباطات، هواپیمایی، دانشگاهی و مدارس مدرن و...
  • وارد کردن علم و فن آوری غرب به هندوستان، از جمله صنایع نساجی، ماشین سازی و...
  • گسترش زبان انگلیسی در بین مردم هند، به طوری که امروز بخش زیادی از در آمد خارجی هند، ناشی از کارگران هندی در خارج کشور می باشد، که یکی از دلایل فتح فرصت های کاری توسط هندی ها در جهان، تسلط این نیروی کار، به این زبان رایج بین المللی، از دلایل آن است.

و....

بی تردید، سلطه بریتانیا بر هند، باعث گردید تا ثروت زیادی از این کشور خارج شود، به طوری که فقر زیادی بر مردم این کشور تحمیل گردید، و میلیون ها هندی در دوره این سلطه، در اثر سیاست های بریتانیایی ها، کشته یا قتل عام شدند.

به عنوان مثال 10 میلیون هندی در دهه 1770 تنها در ایالت بنگال بر اثر استعمار انگلیس جان خود را از دست دادند. ویل دورانت معتقد است که "شرایط اقتصادی هند نتیجه اجتناب ناپذیر استثمار سیاسی آن است." از سال 1942 تا 1944 نیز قحطی دیگری به دلیل تصمیم استعماری دولت بریتانیا و شخص چرچیل در هندوستان به وقوع پیوست که حدود 5 میلیون هندی دیگر را به کام مرگ کشاند. چراکه به دستور چرچیل در این سال‌ها، تمامی کشتی‌هایی که برای انتقال مواد غذایی به هند مورد استفاده قرار می‌گرفت، به انتقال تجهیزات و آذوقه برای نیروهای نظامی انگلستان در شمال آفریقا به کار گرفته شدند و بدین ترتیب قحطی بزرگی اینبار نیز در ایالت بنگال هند جان میلیون‌ها هندی را گرفت.

1857 اولین حرکت آزادیخواهانه و اعتراضی بزرگ را نظامیان مسلمان و هندو، که در خدمت بریتانیایی ها بودند، تحت رهبری بهادر شاه ظفر (آخرین پادشاه سلسله گورکانیان هند)، انجام دادند که منجر به پایان حاکمیت آخرین سلطان سلسله گورکانیان گردید، و این حاکم مسلمان به دنبال این حرکت، دستگیر و به برمه تبعید شد، این حرکت اعتراضی و خونین، یک سال قبل از تحویل قدرت، از سوی کمپانی هند شرقی به، حاکم منصوب ملکه بریتانیا صورت گرفت، که 88 سال بعد، این مبارزه به ثمر نشست و هند استقلال خود را در سال 1947 با خروج بریتانیایی ها از جنوب آسیا، کسب کرد.

در مبارزه هندی ها علیه سلطه بریتانیا، به غیر از بخش عظیمی از مردم هند که در این مبارزه شرکت جستند، دو نام بیشتر از همه، عنوان و مطرح می گردد، اول مهاتما گاندی، و دوم حزب کنگره ملی هند. مهاتما گاندی به غیر از شهرتی که در داخل هند به عنوان "باپو" (پدر مردم هند) و رهبر سیاسی و معنوی آنان، بدست آورد، در بین آزادیخواهان جهان به عنوان یک رهبر صاحب سبک، در مبارزات آزادیخواهانه شهرت بسیار دارد، و به عنوان یک الگو و شاخص، در شیوه مبارزه مدنی، واجد سبک خاصِ عدم خشونت، در برابر دشمنان خود می باشد؛

گاندی توانست با الهام گیری از سنت فرهنگی و تمدنی هند، جامعه ایی مدرن را پایه گذاری و تاسیس نماید، به طوری که نهضت عدم خشونت را از درونمایه های فرهنگی و مذهبی همچون تفکرات هندوئیسم، جینیسم، بودیسم و... کسب کرده، شیوه مبارزه خود را بر آن بنا نهاد؛ در نهضت کسب حقیقت (ساتیاگراها)، یا جستجو برای یافتن حقیقت، درون مایه های مذهبی و فرهنگی هند را برداشته، و بسیاری از رسوم ناسازگار با روح انسانیت و جامعه مدرن را منسوخ کرد، که از جمله ی آن مبارزه با نظام ظالمانه طبقاتی است، که عده ی زیادی از بدنه مردم هند را که در طبقه نجس ها (دالیت ها و...) قرار دارند، به همراه بقیه که در نظام طبقاتی مذکور، اسیر بودند، قانونی و عرفی نجات داد، پیروان و همکاران او در دوره مبارزه در این راه، درس های زیبایی در این روش، از او گرفتند،

به طوری که دکتر آمبدکار، که خود از طبقه نجس ها (دالیت ها) بود، بهترین و مناسب ترین قانون اساسی را بعد از استقلال نوشت، که با یک سیستم تکثرگرا (پلورالیسم) تمام اقلیت های مسلمان، یهودی، مسیحی، پارسی و... را با اکثریت هندو، از حقوق مساوی قرار داد، و اقلیت مسلمان و دیگر اقلیت ها می تواند، فارغ از دین و آئین و... خود، حتی تا رده ریاست جمهوری هند هم، پیش رفته و تا کنون چند ریاست جمهور هند و... مسلمان بوده اند، (دکتر ذاکر حسین، زین العابدین عبدالکلام از آن جمله اند)،

اقلیت ها در قانون اساسی هند علاوه بر حقوق عمومی، از حقوق اختصاصی نیز برخوردارند، به طوری که سازمان حقوق شخصی مسلمانان (مسلم پرسنال لاو بورد)، مسلمانان را قادر ساخته است که اعتقادات مذهبی و فرهنگیشان را در قوانین خاص همچون طلاق، ارث، ازدواج و... وارد، حاکم و جاری نمایند، و از طریق حاکمیت سیستم سکولار، هندی ها را از تبعیض دینی بر ضد هم باز دارد، و سیستم دمکراسی را برقرار نموده، که این سیستم شرایطی را مهیا کرد، که تمام هندی ها با استفاده از 17 دوره انتخابات سراسری، تمام مسئولین حاکم بر کشور خود را، هر 5 سال یک بار، تغییر و یا تجدید نمایند، و هیچ مسئول مادام العمری توان ماندن در قدرت، بدون تجدید رای مردمی را نداشته باشد.

این حجم از پیشرفت بنیادی، هم ناشی از شخصیت گاندی و هم تربیت او (و دیگر رهبران هند) در خلال زندگی ذیل نظام دمکراسی جاری در زمان سلطه بریتانیا بر هند، آفریقای جنوبی و... میسر گردید و به کار هم گرفته شد، چراکه گاندی درس آموخته رشته حقوق از بریتانیا بود، که درس های کاری اش را در افریقای جنوبی آموخت و در هند نتیجه داد، این در کنار خصوصیات فردیِ چنین رهبرانی به بار نشست، که به تسامح و تساهل دینی، سیاسی، فرهنگی و... در رفتار خود در دوره مبارزه ساری و جاری ساختند،

به طوری که رهبر انقلاب هند، مهاتما گاندی جان خود را در دفاع از اقلیت مسلمان از دست می دهد، ترور او زمانی صورت گرفت (1948) که، در یک حرکت مدنی، روزه سیاسی گرفته بود، و علیه همرزمان دوره مبارزه خود، که بر اقلیت مسلمان سخت گرفته بودند، معترض و شاکی بود، و توسط یک هندوی افراطی، تنها چند ماه بعد از پیروزی انقلابش، ترور و کشته می شود،

مشخصه دیگر انقلاب هند، جریان سازی و راهبری حزب کنگره ملی است، که در آن تنوعی از مبارزین، با انواع تفکرات و نظرات را می توان دید، در این حزب فردی مثل جواهر لعل نهرو قرار دارد که تفکری بسیار نزدیک به مهاتما گاندی دارد، و در مقابل آن فردی به نام سردار پاتل وجود دارد که به عنوان "مشت آهنین" بعد از استقلال، در مسیر کشتار اقلیت مسلمان هند قرار گرفت، و با ایده ایی ملیگرایانه و هندو گرایی، تفکر رهبر حزب کنگره (گاندی) را نفی، و خشونتی که گاندی حتی علیه دشمنان انگلیسی اش جایز نمی داند را، سردار پاتل (در مقام وزیر کشور بعد پیروزی) در حق هموطنان اقلیت مسلمان خود جایز، و روا داشت.

یا در حالی که شخص گاندی از طریق مبارزات مدنی، نهضت مبارزاتی را پیش می برد، شخصی مثل باگات سینگ، از طریق ترور مقامات انگلیسی مبارزات خود را دنبال می نماید، که دستگیر و اعدام می شود؛ آنچه مهم است اینکه مهمترین عامل پیروزی نهضت ملی هند علیه استعمار انگلستان، تحرکات مدنی و البته گسترده مهاتما گاندی بود که، در اثر همه گیری، و غیر خشونت آمیز بودن، سازگاری آن با روح صلحجو و آرامش طلب هندی ها و... باعث گردید که مردم بسیاری را (که عموما مردم از خشونت فراری اند)، به خود جذب، و مبارزه را بدین طریق عمومی و گسترده کرد؛ و مخالفین گاندی با به خشونت کشیدن مبارزات، هم دشمن انگلیسی را به انجام اعمال خشونت آمیز بهانه دادند، و هم دایره مبارزان را تنگ نمودند.

رگه هایی از این شیوه مبارزاتی گاندی در عدم خشونت و حرکت گسترده مدنی، بعنوان یک الگو، در انقلاب مردم ایران در سال 1357 نیز دیده می شود، چراکه مردم و رهبران انقلاب ایران، عموما در این شیوه با گاندی اشتراک نظر داشتند، لذا مشارکت گسترده و عمومی شد، حال آنکه تحرکات مسلحانه و خشونت آمیز، توسط گروه های شبه نظامی، این دایره مبارزاتی را تنگ، و در اثر آن سطح خشونت افزایش می یافت. نهضت سیاه پوستان امریکا، به رهبری مارتین لوترکینگ و... نیز نمونه دیگری از الگوگیری مذکور، برای کسب آزادی و حقوق عمومی بود، که از این شیوه الگو گرفت.

مسلمانان هند نیز متناسب با حرکت جامعه، در طول تاریخ خود، فعال بوده و در فعالیت اجتماعی و سیاسی کشور مشارکت و همراهی کرده اند، به عنوان مثال در خلال نبرد آزادیخواهانه مردم هند علیه استعمار بریتانیا، بر شبه قاره، مسلمانان نیز نقش فعالی داشته اند،

به طوری که سلاطین اسلامی مثل تیپو سلطان، بهادر شاه ظفر و... از پیشگامان مبارزه با روند استعمار بریتانیا بر هند، در سال های اولیه استعمار بوده اند، و در خلال نبرد سیاسی و بدون خشونتِ "حزب کنگره هند" علیه این استعمار نیز، رهبران و نخبگان مسلمان دوشادوش دیگر اقشار مردم هند علیه این سلطه مبارزه کردند، که از جمله آنان می توان به مبارزات محمد علی جناح، علامه اقبال لاهوری و صدها رهبر و فعال موثر مسلمان، اشاره نمود، که در کنار دیگر رهبران حزب کنگره در مبارزات ایستادند، زندان رفتند، کشته شدند، و مبارزه کردند،

البته بعد از استقلال، و در جریان مبارزات استقلال طلبانه اتفاقاتی افتاد، که باعث فلاکت و بدبختی بیش از پیش مسلمانان هند شد، مسلمانانی که در زمان استعمار بریتانیا به شدت بیشتری سرکوب شده بودند، چرا که بریتانیایی ها با کنار زدن حکام مسلمان از حاکمیت، سلطه بر هند را بدست آوردند، اکنون بعد از استقلال نیز با جدایی کشورهای پاکستان و بنگلادش با اکثریت مسلمان، از سرزمین اصلی هند، موجب گردید که موقعیت اقلیت مسلمان در هند تضعیف، و در خطر قرار گیرد.

در جریان جدایی پاکستان و بنگلادش از هند، این اقلیت پر جمعیت مسلمان طعمه غارت، کشتار، جنگ، مهاجرت، فقر و... شدند، حتی مسلمانان دو کشور پاکستان و بنگلادش نیز در فقر و مشکلات فراوان غرق شدند، و جنگ های متعدد آنان با هند و... باعث مسایل و مشکلات بسیاری برای مسلمانان این کشورها، و هم رنج بسیاری برای مردم مسلمان باقی مانده در داخل هند گردید، که حکایت ظلم بر مسلمانان هندِ بعد از استقلال، در ایالت جامو و کشمیر و دیگر مناطق هند، که به دنبال این جدایی شدت هم گرفت، هنوز نیز ادامه دارد.

 گذشته از این، کشورهای جدا شده، خود به جولانگاه دیدگاه های خشن و افراطی اسلامی تبدیل شد، و به منبع تولید تروریسم اسلامی تبدیل گردیدند، به عنوان مثال گروه طالبان نمونه بارز گروه هایی تروریستی است که ریشه در پاکستان دارد، که برای سال ها، هم مردم مسلمان پاکستان، و هم مردم مسلمان افغانستان را طعمه کشتار و جنایت خود کرده و می کند،

گروه های دیگری از این نوع مثل سازمان های خشن و تروریست پروری از جمله "سپاه صحابه" ، "لشکر جهنگوی" و... در پاکستان شکل گرفتند که با تکفیر شیعیان به کشتار آنان و دیگر اقلیت های اسلامی، و مسلمانان میانه رو، مشغولند، گذشته از این، گروه های دیگری همچون القائده، داعش و... نیز به مناطق پاکستان، بنگلادش و هند بعنوان یک منبع تامین نیرو، پناهگاه، ایده پردازی و... نظر دارند، که همین امر باعث دخالت کشورهای دیگر در این مناطق اسلامی شده، که هجوم امریکا و ناتو را به افغانستان بعد از حمله تروریستی یازده سپتامبر به برج های دوقلو در نیویورک امریکا، به دنبال داشته است.  

تهیه کننده : س. ابراهیمی       

[1] - The British East India Company

"نمی خواهم خانه ام (کشورم) از هر طرف در محاصره دیوارهای کشیده شده، باشد، و پنجره هایم (ارتباطم با دیگران) با ملات پر شود. می خواهم (نسیم) فرهنگ تمام سرزمین ها، در هر میزان مُمکن، آزادانه به خانه ام بوزد. اما برحذرم از این که توسط دیگران از پای در آیم."  [1]  مهاتما گاندی رهبر انقلاب هند

[1] - “I do not want my house to be walled in on all sides and my windows to be stuffed. I want the culture of all lands to be blown about my house as freely as possible. But I refuse to be blown off my feet by any.”

مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب) :

درس هایی که از انقلاب هند می توان آموخت، برای ایرانیان بسیارند، چرا که ایران و هند دو انقلاب را در یک منطقه با اهداف نسبتا مشترک، و البته با کمی تفاوت ایجاد کردند؛ مثلا با این تفاوت که انقلاب مردم هند در سال 1326 به پیروزی رسید، و انقلاب مردم ایران در 1357 خورشیدی، لذا ایرانیان می توانند با نگاهی به نقاط ضعف و قوت انقلاب، و انقلابیون هند، که اکنون در 75 مین سالگرد پیروزی خود قرار دارند، و بیش از 31 سال از ما جلوترند، با توجه به انحرافات حادث شده در انقلاب هند، از تجربیات آنان سود جسته، و اگر فرصت و قدرتی یابند، انحرافات آتی را، از انقلاب خود دور کنند، انحرافات عمومی که برای هر انقلابی ممکن است حادث شود و کافیست انقلابیون از تعصب گروهی و جناحی خود خارج شوند، و واقعیت انحرافات آن را ببیند، آن گاه برای حل آن حرکت خواهند کرد.

هندی ها نیز همچون ما بعد از پیروزی، با ترور، انحراف، چند دستگی، جابجایی قدرت، افراط و قلب مفاهیم و آرمان ها مواجه بوده و هستند، و هر دو انقلاب، رهبری کاریزماتیک داشته، و افرادی به سان جواهر لعل نهرو، در جریان انقلاب ما هم بودند، که عده ایی در صدد پاک کردن نقش بی بدیل آنان، به همراه خانواده، تفکر، زندگی و... آنان از صفحه انقلاب ایران، هستند.

مقاله ایی که می آید در اوج حاکمیت افراط گریان مذهبی و راستگرایان هندوتوا، به رهبری حزب BJP ، که شاخه سیاسی افراط گرایان است، نوشته شده است، و نویسنده آگاه و شجاع هندی، به زندگی نهرو و راهکارهای رقبایش برای حذف او می پردازد، که چگونه او را مخل آسایش فرهنگی، و فکری و عمل خود دیده در صدد حذف او، از صفحه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... هند می باشند.

چرا RSS نمی تواند تنفر علیه جواهر لعل نهرو ایجاد کند، نهرو و ارتباطش با مردم هند

 نهرو یک مدرنیست [1] بود که در سنت هند ریشه داشت و مستقیم با ایده و نظریه هندوتوا [2] در تضاد بود، این را هیچ کسی بهتر از ایدئولوگ های نظریه پرداز هندوتوا نمی دانند.

نخست وزیر هند، جواهر لعل نهرو در حال سخنرانی بعد از استقلال هند در سال 1947 در پارلمان هند.

عکس برگرفته از آرشیو تاریخ جهان.

نویسنده : پوروشاتم آگاروال [3]

27/مردادماه/1401 (18 آگوست 2022)

همچنان که کشور پرچم یادبود هفتاد و پنجمین سالگرد استقلال هند را به تکان در آورده است، این زمانی است که باید برآوردی هم داشته باشیم. بنیانگذاران هند چه کردند، و شهروندان هند چه خواب و آروزهایی داشتند، چگونه هند گذر کرد و آنرا به انجام رساند، چالش ها و موفقیت ها چه بوده است؟

گزارشگران و تهیه کنندگان رسانه "وایر" داستان هایی را از این دوره زمانی فراهم کرده، زخم ها، و امید هندی ها تهیه، همچنین این که در زندگی خصوصی، فرهنگی، اقتصادی و علمی چه دیده اند. چگونه هند مدرن بر این زخم ها فائق آمد، این پرچم چه آوردی داشته است؟ چگونه ادبیات و سینما، زخم تقسیم هند (به مسلمان و هندو و در نهایت دو کشور هند و پاکستان) را التیام بخشیدند؟

طراحی : پریپلب چاکرابارتی [4]

"سازمان خدمتگزاران داوطب ملی" (RSS) [5] خود را به عنوان یک سازمان "فرهنگی" می داند، و این ادعا از این نظر درست است که هدف آن سازمان بر تغییر تمام موارد برای "هندی بودن" [6] استوار است، و این سازمان با تمام فعالیت های خصوصی و عمومی خود را در کشور مرتبط کرده است. اما واژه "فرهنگی" مد نظر گروه RSS اشاره به یک واقعیت پویا ندارد، که تجربه روزانه عموم مردم را انرژی بخشیده، و یک نقطه نظر خلاق در هند ایجاد کند.

برای گروه RSS واژه فرهنگی که آنرا برای خود به کار می برند، به معنی خطابه و لفاظی هایی تنفر برانگیزاننده و خشونت واقعی، و یک سیستم مخفی و پوشش دهند به این درگیری و ظلم و تعدی ها، از طریق طفره رفتن و اختفا می باشد. همچنین انکار و نادیده انگاشتن، تکثر بنیادی در تجربه فرهنگی و شخصیت هندی هاست. در سوی مقابل RSS، طرفداران "جنبش ملی استقلال هند" [7] قرار دارند، که این تکثر بنیادی را در فرایند گفتگوها و بالا و پایین های خاصِ چنین حرکت های تاریخی، در تجربه فرهنگی و شخصیت هندی ها دیده، و آنرا به رسمیت شناختند، بنابراین شعار "وحدت در عین کثرت" [8] را، با همین واقعیت اجتماعی است که سر داده اند.  

به رقم تمام آنچه گفته شد، برای تحقق ملیگرایی هندی و یا "هندو بودن"، ملی گرایی آر.اس.اس، تمام، روش ملیگرایی راست گرایانه را از غرب برگزید. تعریف و تمجید از "خالص سازی صحنه زندگی ملی" [9] از اغیار، مطابق شعار و روش نازی های آلمان [10] در سخنان آنان موجود است. در کتاب "ما، همسایگی تعریف شده ما" (در سال 1938 این مطلب به نام ام. اس. گولوالکار [11] چاپ شد، کمی بعد توسط انتشارات آن، این مطلب تکذیب گردید) که به رغم این تکذیبیه، انعکاس آن مطلب را براحتی می توان در سخنان غیر رسمی روزانه هر کادر RSS و طرفدارانش به خوبی دید. تجلیل و تمجید از قتل و عقوبت (اقلیت ها و سوژه های اعتقادی این گروه) به شیوه اوباش و اراذل، و انجام دیگر جرم های شنیع و شریرانه و تنفر انگیز که در مقابل آن چیزی نیست، را می توان دید، و این اقدامات در حال انجام است.

به رغم این گروه آر.اس.اس، خوشبختانه مطالب کتاب دیگر گولوالکار "خوشه ایی از افکار" [12] (متعلق به سال 1966) را تکذیب نمی کند. در بخش دوازدهم این کتاب "تهدیدات داخلی" کشور لیست شده است؛ و در این تهدیدات، مسلمانان، مسیحیان و جوامع کوچک ردیف شده اند. مطلب خیلی جالبی غیر مستقیم در اینجا عنوان شده، که گروه های مذهبی – مسلمانان و مسیحیان – با هم کلوپی را با دیگر جوامع کوچک، ساخته اند، و یک سرفصل ایدئولوژیکی ایجاد کرده اند. به رغم این ها، هیچکس در بدو تولد کمونیست و یا هر یک از این تعلق های سیاسی، دیگر نیست؛ شما باید این اعتقادات را اتخاذ کنید، یا خود از آن خارج شوید.

در اندیشه گولوالکار مسلمانان و مسیحیان می توانند به یک تهدید داخلی برای ملت هندو تبدیل شوند، مگر این که آنها به تمامی دین شان را رها کنند، و به اصل خویش هندو بودن بازگردند. چنین ایده ایی در اندیشه وی.دی.سوارکار [13] قرار دارد که فقط چنین افرادی اند (که اعتقاد خود را ترک کرده اند) که می توانند قسمتی از "ملت" [14] هندو را تشکیل دهند، و صاحب سرزمین های مقدس، در کشور هند، باشند. خوشبختانه برای افراد معتقد به تفکر تیپ گونه هندوتوای ساکن در ایالات متحده، هنوز این ایده، چنان صورت زمینی و عینی به خود نگرفته است، تا در اینجا نیز هندوها را برای گرفتن سرزمین های مقدس خود، در اعماق سرزمین هودستن و یا کلورادو [15] امریکا، به جای مناطق گنگا و گوداواری [16] در هند به خیزش طلب کنند.

فرمول "یک ملت – یک مذهب" [17] نه تنها در ایدئولوژی آنها نفوذ و گسترش یافته (شما اگر جهان بینی ایی، غیر از آنچه آر.اس.اس معتقد است را اتخاذ نمایی، در فرهنگ کنونی گفتاری آنها، یک تهدید هستی، یا یک عنصر "ضد ملی")، بلکه در تمام اعمال روزانه و غذا و زبان گفتاری آنان جاری است. ایده ایی که یک نوع یکسان سازی و یکپارچگی تایید شده توسط گروه آر.اس.اس را از بالا، بر تمام شقوق و جنبه های زندگی انسان هندی دیکته می کند. "یک ملت - یک انتخاب" [18] نیز آخرین مورد، از این سری تحمیلات این نوع ایده ها است. تعجب بر انگیز نمی تواند باشد، که طبق اصول سازمانی گروه آر.اس.اس، ایده "پیروی از یک رهبر، بدون چون چرا" [19] مطرح، و حرکت جامعه "تحت ساختار راهبری یک راننده" برای جامعه اتخاذ و تعیین می گردد.

حتی مینیمم منطق ارایه شده توسط آنها، منجر به خاموشی نور ساطع شده ای می شود که از ایده های باطل گروه آر.اس.اس در تاریخ هند مانده است، و تصویر سازی از یک کابوس، ناشی از پیاده شدن ایده آنان در آینده را نشان خواهد داد. در راستای خاموش کردن اشعه نور منطق، در کتاب "خوشه هایی از افکار" و دیگر نوشته های "اهل تفکر" [20] و ایدئولوگ های گروه آر.اس.اس، تاکید زیادی روی "احساسات" [21] شده است. به عنوان یک بخش از حقیقت، رفع اتهام خشونت کلامی و فیزیکی به نام اعتقادات مذهبی یا احساسات ملی است، که بخشی از شیوه به تحرک در آورنده، و شیوه عمل چنین گروه هایی در کل جهان است، مثل تهاجمی که ناشی از تنفر از زن و زن گریزی در ذهن آنها وجود دارد – که زنان باید در محدودیت های خود بمانند، و اگر این نکنند، باید به این امر کشانده و مجبور شوند. این نوع روانشناسی رفتاری را در مطالب غول های راستگرایان، فعال در رسانه های فضای مجازی می توان دید، که از این شبکه های اجتماعی برای یاد دادن "درس های ضروری" به زنان سو استفاده می کنند.

نهضت ملی هند [22] (با تمام در بر گیرندگان و اعضای آن) با تاکید بر این اساس و اصول به حرکت در آمد که این تمدن (با وجوهی که نهرو به صورت پایداری بر آن پای می فشرد) باستانی و "دامنه دار"، باید با تمام تنوع و تکثرش به فاز و دوران یک "ملت مدرن" منتقل شوند. گلوالکار با این اظهارات تمسخر آمیز در کتاب "خوشه ایی از تفکرات" خود، "واکنشی بودن" [23] ملیگرایی هند را رد کرد، و ایده امپریالیسم گونه اش که به عنوان یک خطر عمومی برای هند است را نادیده گرفت :

"تئوری های ملیگرایی سرزمینی و موضوع خطر مشترک و عمومی، که پلتفرم منظور ما از ملت را تشکیل می دهند، ما را از مزایا و حس مثبت ملت هندو بودن [24] محروم کرده است، و بسیاری ، تقریبا همه ی نهضت های رهایی بخش [25] ما را به نهضت های ضد بریتانیا [26] تبدیل کرده است،  و ضدیت با بریتانیا [27] با میهن پرستی و ملیگرایی برابر شده بود. این دیدگاه واکنشی، اثرات مخربی به تمام پروژه تلاش آزادی خواهانه مردم هند داشت، همچنین بر رهبران و مردم معمولی شرکت کننده در این نهضت نیز این اثر مخرب را بر جای گذاشته است."

ایده ملت هندو، عرضه شده توسط گروه آر.اس.اس، بر پایه چالش خشونت بار با ایده هند شمولیت گرا [28] و دمکراتیک استوار است، و نهرو حقیقتا از این چالش و درگیری مطلع و آگاه بود. در مخالفت و مقابله با یک ایده ی غیر منطقی و بی اساس و بدون پشتوانه تاریخی که در تفکر آر.اس.اس از فرهنگ و تاریخ هند قرار داشت، به مقابله برخاست؛ و همین تفکر خطرناک، نهرو را بر آن داشت تا روی یک خط تداوم و پیوستگی تاکید و تشویق نماید. تاکید روی تصویر مشهور و رایجی از هند، که هند را به عنوان سرزمینی که از یک "اقیانوسی از انسانیت" [29]  ساخته شده است، معرفی می کرد، نهرو ترجیح می داد تا روی کاراکتر و شخصیت هند به عنوان یک شخصیت پیچیده و مرموز [30] ایستاده، و همچنان که در کتاب "کشف هند" [31]  نوشت "برخی از نوشته های باستانی، که بر آن لایه بر لایه از افکار، و لایه بر لایه از خیال محاط و احاطه شده اند، و هنوز لایه گذشته به صورت کامل مخفی و پوشیده نگردیده است".  

هند، دهلی نو، بانگی کلونی، دوم اکتبر 1946

گاندی در حال سخن گفتن با جواهر لعل نهرو، در هفتاد و هفتمین سالروز تولدش

در اقیانوس هیچ اثری از هیچ رودخانه ایی باقی نمی ماند؛ در تصویر نهرو، از یک نوشته باستانی، هر یک از خطوط، نشان از نشانه های هویت آن را در خود دارد. چگونه ایده هند (در واقع، حتی ایده منتهی به سنت هندویسم)، می تواند همچنان مدعی قابل اتکا بودن باشد، در حالی که آنچه توسط اسلام و همچنین غرب در هند ساخته و پرداخته شده است، را منکر می شود؟

مثل یک "نگاره باستانی" [32] ، کتاب "کشف هند" به عنوان یک تصویر از تلاش های مادام العمر نهرو را در خود دارد، که نقاط ضعف و قوت فرهنگ هند را در آن، بیان می دارد. در واقع او سعی بر مدرنیزاسیون هند نمود، اما نه به صورتی که به "غربی سازی" [33] هند منجر گردد، همچنان که ملیگرایان هندو، و حتی بعضی از پیروان مهاتما گاندی و لیبرال ها، او را متهم می کنند.

ایده مدرنیزاسیون نهرو، تنها ارتقا دهنده و "توسعه محور" نبود، بلکه علاوه بر توسعه [34] هند، به دنبال تشکیل یک جامعه انسانی [35] نیز بود. ایده نهرو در خصوص هند، تنها به هارمونی و تناسب فرقه ایی [36] نمی اندیشید، بلکه بر حسب سخنرانی او در کسوت رئیس حزب کنگره در سال 1929 که در لاهور (پاکستان کنونی) ایراد گردید، فراتر، از کسب و ایجاد تغییرات در قلمرو اقتصاد، و جنبه های اجتماعی و سیاسی را شامل می شد؛ بلکه او تاکید داشت که همچون تغییراتی را باید "فقط بر حسب ایده و تراوشات مغزی مردم هندی ها باشد".  

نهرو به صورت پایدار و پشت سر هم به مردم هند گوشزد می کرد که، در سیاست هند، فرقه گرایی در هر شکلی که خود را ظاهر کند، به مقابله با تغییر اجتماعی به سوی یک جامعه عدل و انسانی، خواهد برخاست. او از نتایج فرقه گرایی هندو مطلع بود، همچنان که در کتاب "یک اتو بیوگرافی" [37] نوشت : "سازمان های مسلمان خود را نشان داده اند، که مقداری بیش از معمول، فرقه ایی هستند، و این موضوع بر همه روشن است. اما فرقه گرایی سازمان هندو مهاسابها [38] به این اندازه آشکار نیست، و فرقه گرایی آنها در لباس مبدل یک منطق ملیگرایی نهفته و وجه مخفی دارد".

نهرو به صورت عمیقی "بحران روح جامعه هندی ها" را منعکس می کرد، بر کتاب شاعر مشهور هندی رامداری سینگ دینکار [39] تحت عنوان "چهار دوره از فرهنگ" [40] نهرو مقدمه ایی در سال 1955 نوشت که بخشی از آن اینگونه گفت:

"ما در زمانی توسعه یافتیم که بالاترین سطح تحمل و مدارا را داشتیم، و تنوعی از افکار و نظرات را تجربه کردیم و در همان زمان کمترین رفتار در شکل اجتماعی را شاهد بودیم. این شکاف شخصیتی ما را تشویق کرده است، و حتی اکنون نیز علیه این وضعیت تلاش می کنیم. ما از شکست های خود چشم پوشی کرده آنرا به کمبود سنت و عادت ها نسبت داده، و به افکار بلند، به ارث رسیده از پیشینیان خود رفرنس می دهیم، و تا زمانی که این را حل نکنیم، یک درگیری، ضرورتا بین این دو وجود دارد، ما به داشتن این شکاف شخصیتی (ضعف بی عملی خود را به عادات و سنت منتسب کنیم، و در همان حال مفتخر به افکار بلند پیشینیان باشیم) ادامه خواهیم داد".

چنین اظهارات آشکار و روشنی، از زبان یک رهبر شاخص، در زمان ما که احساسات جریحه دار می شود، می تواند برایش به لحاظ سیاسی فاجعه بار باشد. اما نهرو اطمینان مردم خود را از طریق صداقت و همراهی و علم و فهم خود کسب کرده بود. او هرگز نارضایتی و عدم خیال آسوده خود را از اشکال بروز"مذهب سازمان یافته" مخفی نمی کرد، اما به نقش مثبت مذهب در زندگی انسانی اذعان داشت. در کتاب "کشف هند"، جواهر لعل نهرو می نویسد :

"خود را ناتوان از تفکر در خصوص الهه و یا خدا و هر گونه قدرت متعالی ناشناخه، پیچیده شده در واژه های انسان نمایانه یافتم ... هر گونه ایده خدایان این چنینی برایم خیلی عجیب و غریب، ناقص و ناجور به نظر می رسد ... من به سوی فلسفه وحدت خدا (ادویتا) [41] آنچه در تفکر ودانتا [42] آمده است، جذب شده ام. چیزی شبیه ضرورت رویکرد وابسته به اخلاق به زندگی، مرا به خود شدیدا جذب می کند".

در یک تبادل نظر با آر.ک. کارانجیا [43] در سال 1960، نهرو تاکید کرد که "نیاز برای یافتن یک پاسخ، به احساس تهی شدگی معنوی،[44] تمدن فن آورانه [45] ما را با خود روبرو کرده است". که این مطلب در کتاب "ذهن آقای نهرو" [46] آورده شد.

اما به رغم احساس و دیدن این نقص تهی شدگی معنوی، نهرو، راه خروج از این تهی شدگی معنوی را، گذر از آموزه های یک آسرام [47]  نمی دانست و نمی دیدید، که عناوین حضرت، حضرت [48] و یا استاد و معلم روحانی (سادوگرو) [49] و... را با خود یدک می کشند. او در جستجوی راهی برای رفع این تهی شدگی معنوی، از میان هنر خلاق، و تامل و اندیشه و تفکر می جست.

رویکرد تفکری نهرو به مذهب و معنویت، به صورت زیبایی با مذهب هندو در تناسب و هماهنگی بود. چرا که هندویسم هم به سان نهرو، تاکید و اصراری بر یکدستی متحد الشکل بودن اعتقاد [50] افراد جامعه نداشت، و ایجاد یک اعتقاد یکدست برای همه در برنامه خود ندارد. هر فرد هندو (البته به جز هندوهای از نوع معتقدین به تفکر هندوتوا) اعتبار و درستی "تقدیر و تشویق فلسفه اعتقاد به وحدت خدا (با یکتاپرستی و توحید نباید اشتباه گرفت) و تاکید او بر رویکرد اخلاقی به زندگی" را در تفکر نهرو خواهد دید. نهرو به لحاظ فرهنگی بی رگ و ریشه نبود، در حقیقت او آنقدر ریشه دار بود، که هرگز نیازی نبود در این لباس فرهنگ ریشه دار خود، برای گفتار آستین بالا بزند.

آر.اس.اس سعی کرده از گاندی [51] ، پاتیل [52] ، شاستری [53] ، سوبهاش بوس [54] ، باگات سینگ [55]، تاگور [56]، حتی آمبدکار [57] تمجید و تعریف کند، اما از نهرو هرگز. به این دلیل که نهرو – مدرنیسم گرایی است که مدرنیسم او در سنت هند ریشه دارد – دقیقا علیه دیدگاه و ایدئولوژی هندوتوا است، و هیچ کسی بهتر از ایدئولوگ های هندوتوا از این امر آگاه نیست.

آنها به واقع کاملا از نهرو متنفرند، چرا که او اعتماد، احترام و اعتقاد مردم را به سختی کسب کرد، بدون این که دیگ خود را با سو استفاده از احساسات این مردم بپزد. اهالی دیدگاه هندوتوا از او می ترسند، این نیز همچنین، به دلیل این است که نهرو می تواند با مردم هند ارتباط مناسب بگیرد، بدون این که از احادیث و فراز های مذهبی برای این ارتباط سو استفاده کند. نهرو می تواند وقتی لازم ببیند، از مردم خود انتقاد کند، او اعتقاد مردم هند به خود را، فقط با تعریف و تمجید از آنان، به سمت خود، کسب نکرده است، تا با یک خصوصیت واکنشی به آنان نزدیک شود؛

نهرو به وسیله تلاش های خود، سعی کرد مردم خود را به سوی روشنایی و بیداری هدایت کند، این باعث اعتقاد مردمش به او گردید. او فقط نماینده مردم در دولت نبود، بلکه او یک رهبر درست کردار و واقعی بود. این همان ترس است که افراد نامناسب را به این سمت هدایت می کند که نه تنها در بخش دولتی (نمایندگان هندوتوا در دولت و..) بلکه مواجب بگیران آنان در بخش رسانه نیز، سعی کنند خاطره نهرو را از جامعه انقلاب کرده هند پاک کنند (از طریق سانسور او تفکراتش، و مبارزه با ایده و برنامه هایش). 

و به دلایل پیش گفته است که نه هیچ دروغی بدان اندازه است، و نه هیچ پایین کشیدنی توسط آنان به اندازه ایی قدرت دارد که نهرو را از معنی خود در جامعه هند خارج کند. اما از زندگی خانوادگی او گرفته، تا عادات خوردن او، تا تراژدی های به وجود آمده در شخصی اش، هر چیزی، مستمسکی برای گروه آر.اس.اس است و  یا پروژه ایی، تا نهرو را ویران کنند.

[1] - Moderniser مدرنیته همیشه در مقابل سنت قرار داده می شود، اما جواهر لعل نهرو، سیاستمدار و انقلابی بزرگ هندی، با تکیه و لحاظ اصول سنت هند فرهنگ و اجتماع هند، در تئوری اداره کشور خود، قصد داشت تا هند را طوری وارد دوره مدرن نماید، که کمترین ضایعات را داشته، لذا او با شناخت خوبی از نقاط ضعف و قوت هندی ها، داشت، با تکیه بر این شناخت و با استفاده از میراث تجربه بشری، که بر لزوم تکثرگرایی، سکولاریسم، دمکراسی و سوسیالیسم در جامعه هند تاکید دارد، و لازمه ایجاد جامعه ایی امن، و توسعه یافته برای همه اقشار مختلف جامعه را متذکر گردید، و این اصول را در قانون اساسی و اصول اداره جامعه خود وارد کرد، تا جامعه فقیر و پاره پاره شده، و زخم خورده باقی مانده از دوره استعمار را وارد یک دوره مدرن و توسعه یافتگی، با حفظ اصول انسانی و اخلاقی سنت خود نماید. ایده های منحصر به فرد جواهر لعل نهرو، که به عنوان تفکر نهرویسم، در شیوه اداره هند مشهور است، مورد تنفر سنت گرایان، راستگرای مذهبی و افراط گرایان هندو بوده، و برای زدودن نهرویسم، و از جمله نتایج آن از جامعه هند، و بازگشت دادن آن به عصر سنت های هندو، و جامعه طبقاتی و... کوشش می کنند. که از نتایج آن حاکمیت برهمنیسم، احیا نظام کاستی و طبقاتی، تعصب و درگیری مذهبی، ظلم و تعدی به حقوق اقلیت ها و... خواهد بود.

[2] - هندوتوا یعنی "هندو بودن" و به نوعی ملیگرایی مذهبی اجتماعی توجه دارد که تفکر خود را محور دانسته و دیگران را بیگانه تصور می کند، که "اغیار" یا باید هند را ترک کنند و یا به جمع فکری و مذهبی آنان بپیوندند، تفکری که از طریق خشونت و... امروز قدرت در هند در دست دارد، و مبارزه ایی دامنه دار را با رقبای خود که به دمکراسی، تکثرگرایی و تسامح و تساهل فرهنگی اجتماعی و.... معتقدند، ادامه می دهد، از قربانیان این تفکر می توان به مهاتما گاندی رهبر انقلاب هند می توان اشاره کرد، که به فاصله کمی از پیروزی، توسط یکی از اعضای سازمان RSS به دلیل دفاع از حقوق اقلیت ها و... ترور گردید تا هند پیروز را نبیند و نباشد که ببیند.  

[3] - نویسنده این مقاله توسط آقای Purushottam Agrawal نوشته شده است که فردی اکادمیک، نویسنده و همچنین ستون نویس مطبوعاتی در مسایل سیاسی هند هستند. نویسنده مقاله خود را تحت عنوان : Why RSS Cannot Help Hating, Jawaharlal Nehru and His Connection With the People of India منتشر کرد.

[4] - Pariplab Chakraborty

[5] - راشتریا سوایام سیوک سَنگْ (Rashtriya Swayamsevak Sangh) با سرواژه  آر.اس‌.اس «سازمان ملی داوطلبی» یا «سازمان ملی میهن‌ پرستی» یک سازمان داوطلبی شبه‌نظامی، ملی‌گرای‌ و راست‌گرای هندو است که حزب بهاراتیا جاناتا، حزب فعلی حاکم بر هند، شاخه سیاسی آن محسوب می‌ شود. آر.اس‌.اس رهبر شبکه بزرگی از سازمان ها و گروه های مختلف با کارکردهای مختلف اجتماعی است که همه آنها به نام "سنگ پریوار" یا خاندان سنگ شناخته می شوند و در بسیاری از بخش‌ های جامعه هند حاضرند. گفته می شود دارای ۶ میلیون عضوند، و به این لحاظ بزرگترین سازمان غیردولتی (NGO) در جهان محسوب می شوند. این سازمان که حکم بسیج مردمی را دارد، و از افراد داوطلب و میهن‌ پرست تشکیل می‌ شود، که به باورهای پیش از حمله نادرشاه به هند که باعث ورود ادیان سامی به هندوستان شد، پایبند هستند. تحت فشارهای این گروه، مجلس هندوستان طرح جلوگیری از مهاجرت مسلمانان به هندوستان را اجراء کرد، که از سال ۲۰۲۰ به بعد، هیچ مسلمانی نمی‌ تواند به هندوستان مهاجرت کند. در سال ۲۰۱۴ رهبر آر.اس.اس ورود اسلام به هندوستان را با عنوان «حمله اسلام» نام برد و گفت: «حمله اسلام به هندوستان عامل ایجاد فرقه‌ها و درگیری‌های قومی در این کشور شده‌ است.» در سال ۲۰۱۵ سورِش سونی یکی از رهبران آر.اس.اس بیان داشت که ادیان سامی دلیل گرمایش زمین هستند. در سال ۲۰۱۸ رهبر آر.اس.اس در مصاحبه با تلویزیون رسمی هندوستان اعلام کرد که «هندوها سزاوار احترام هستند زیرا مردم هندو بومی‌های کشور هندوستان هستند ولی مسلمانان مهاجم به این کشور هستند."

[6] - being Indian و یا Hinduness

[7] - یا افرادی که در حزب کنگره ملی هند NIC سکان هدایت مبارزه با استعمار و سیاست جامعه بعد پیروزی را بر عهده داشتند و میراث آنان یک سیاست عدم خشونت، قایل به تکثر و تکثرگرایی و حاکمیت مردم یعنی دمکراسی و حق تعیین سرنوشت توسط هندی ها، در خلال صندوق رای و همچنین توسعه همه جانبه هند به لحاظ فرهنگی، اقتصادی و... که از بزرگان این نهضت مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو و... هستند.

[8] - “Unity in Diversity” این شعار کثرت فرهنگی، اجتماعی، مذهبی، نژادی، دینی و حتی زبانی را در جامعه هند به رسمیت شناخته و سپس خواهان وحدت آنان می شود ولی در تفکر RSS این تنوع نادیده انگاشته و به رسمیت شناخته نمی شود و در عین حال معتقدند همه باید خود را با تفکر و رویکرد آنها یکدست و یک نظر کنند وگرنه هند را ترک کنند. چرا که اینجا سرزمین مقدس هندوهاست و جایی برای اغیار نیست.

[9] - " Purifying the national life"

[10] - Nazy نازی ها در آلمان رویه ملیگرایی فکری ایی بودند که به حکومت هیتلر انجامید که ده ها میلیون کشته را در آلمان و کشورهای دیگر اروپایی و آفرایقایی روی دست جهانیان گذاشت، خالص سازی نژادی و... که یکی از نتایج آن است، به حاکمیت صهیونیست ها در فلسطین آنجامید، که یهودیان جهان خود را ملزم به داشتن وطنی خاص خود دیدند، که در آن از کشتارهایی این چنینی رهایی یابند.

[11] - M.S. Golwalka (19 فوریه 1906 - 5 ژوئن 1973) دومین رهبر گروه  رشتریا سوایامسواک سنگ و یا RSS بود. که به طور گسترده ای مشهور به برجسته ترین ایدئولوگ گروه های هندوتوا است. یکی از رهبران اولیه گروه RSS و نویسنده کتاب هایی است که اندیشه مرکزی این گروه را بیان می دارد. کتاب خوشه ایی از افکار یکی از آنان است که در این مقاله به قسمتی از آن اشاره شده است.

[12] - Bunch of Thoughts

[13] - V.D. Savarkar (Vinayak Damodar Savarkar) 28 May 1883 – 26 February 1966 او یکی از ملیگرایان هندی بود که ابتدا به گروه هندو مهاسابها پیوست، و در گسترش واژه هندوتوا که توسط چاندارا نات باسو ابداع گردیده بود همت گماشت، که ناظر بر یک هویت هندو برای ساخت کشور بهارات (هند) بود، او البته یک آتئیست و بی خدا بود ولی به فلسفه هندو علاقه داشت، بعدها به ریاست گروه هندو مهاسابها انتخاب شد، او در مقابل 20 هزار شنونده در شهر پونا ایالت مهاراشترا در اول آگوست 1938 در کنار نازی های آلمان و فاشیست های ایتالیایی ایستاد. و نهرو را به خاطر مخالفت با آنها نکوهش کرد، او در گسترش نوعی از ضدیت با اقلیت مسلمان نقش داشت و آنرا در هند بر اساس ملی گرای هندو گسترش داد، و به این لحاظ سوارکار به خاطر نوشته های ضد مسلمانان شناخته می شود. سوارکار 38 کتاب به زبان انگلیسی و مراتی (زبان ایالت مهاراشترا) که شامل رمان، شعر، نمایشنامه و... نوشته است. او بر این اعتقاد بود که مذهب وجه بی اهمیت در هویت هندو دارد، و مخالف نظام کاستی و طبقاتی هندو بود، و شدیدا منتقد نسبت به اعمال مذهبی هندوها بوده و آن را غیر منطقی می دید. او مرگ جالبی هم داشت، و به دنبال مرگ همسرش از خوردن غذا و آب و دارو تا رسیدن به مرحله مرگ خودداری کرد، نوعی روزه داری تا مرگ، و قبل از مرگ نوشت "وقتی ماموریت زندگی فردی به پایان می رسد و فرصتی برای خدمت به اجتماع خود دیگر ندارد، همان بهتر است که به زندگی خود پایان دهد، تا این که منتظر بماند که مرگ او را دریابد".

[14] - nation

[15] -  -  Hudson - Colorado مناطقی در امریکا

[16] - Ganga or Godavari دو رود بلند و بزرگ در سرزمین هند که تمدن هندو و هند در کناره های آن شکل گرفت و رشد کرد

[17] - One nation-One religion انکار تکثر فکر و مذهب که در واقع هند یک کشور متکثر از مذاهب و تفکرات است که هندوهای ملی گرای افراطی این تنوع و تکثر را نادیده و انکار کرده و این فرمول را بیان داشته که، یک هندی ها ملت، و فقط با یک مذهب باید باشند، که لابد آن یک مذهب نیز همان برداشت خطرناک آنهاست که باید حاکم شود

[18] - One nation, One election یک ملت یک رهبر که در نظام دمکراسی هند، یک کودتا علیه قانون اساسی و اصول انقلاب هند محسوب می شود که یک رهبر غیر انتخابی بخواهد سکاندار هدایت جامعه دمکرات هند باشد، چرا که در قانون اساسی این کشور حاکمیت از آن مردم هند است که از طریق انتخابات که هر 5 سال یک بار تکرار می شود حاکمیت دولت خود را از طریق انتخاب اعضای پارلمان در ایالت ها و مرکز تعیین می کنند.

[19] - Ek Chalak Anuvartitva (unquestioningly following a single leader, or the Fuehrer Principle)

[20] - intellectual

[21] - sentiments and feelings

[22] - The Indian national movement نهضت و انقلابی که طی چند دهه، علیه حاکمیت بریتانیای کبیر بر سرزمین هند، ناراضی بوده و مبارزه کرد و در سال 1947 به رهبری مهاتما گاندی به پیروزی رسید و هند مستقل گردید.

[23]- reactionary

[24] - Hindu nationhood

[25] - freedom movements

[26] - anti-British movements

[27] - Anti-Britishism

[28] - inclusive متکثر و متنوع به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و....

[29] -ocean of humanity

[30] - complex and mysterious personality of India

[31] - Discovery of India

[32] - palimpsest

[33] - Westernise

[34] - Development

[35] - humane society

[36] - communal harmony

[37] - An Autobiography

[38] - The [Hindu] Mahasabha "پارلمان علیای هندوها" که یک سازمان هندویی فعال در زمان مبارزات استقلال شامل ملیگرایان و مذهبیون هندو بود

[39] - Ramdhari Singh Dinkar

[40] - Sanskriti ke Char Adhyay (Four Chapters from Culture)

[41] - یا همان خدای که دیگر دوگانه نیست، به دور از دوگانه پرستی ها (خیر و شر و...)، advaita (non-dualist) همان عدم دوالیسم و دوگانه پرستی که یکی از شش شاخه های مهم نهضت فلسفی ودانتا در هند است که خود مهمترین و پر نفوذترین در این رابطه است، حقیقت را در عبور از وهم و خیال و دوالیسم می داند و معتقد است که روح فردی وجود ندارد و تنها آتمن (Arman) روح جهانی هست که تنها ممکن است روح فردی به صورت موقت از این روح منشعب شود

[42] - عصر ودانتا (Vedanta)، بعد از دوره باستان در خدایان هندی است که به صورت پرستش بت ها و خدایان طبیعی مثل خورشید و آب و... به وجود آمده است این دوره بعد از دوره وداها که شامل متون مقدس هندوها، در عصر باستان و شامل سخن با خدایان این چنینی است، و از نحوه قربانی و دعا برای آنان و... سخن می گویدف دوره ودانتا عصر اصلاح در تفکر هندویسم و ارتقا تفکر مذهبی آنان است. ودانتا در سانسکریت به معنی جمع بندی است، اوپانیشاد ها کتاب هایی است که در این فلسفه نوشته شده اند. آنها به تفسیر یکدست از متن مقدس معتقد نبودند و لذا اندیشه های متعددی در فلسفه ودانتا شکل گرفت آنان معتقد به یک هسته باقی و غیر قابل نابودی و فناناپذیر به نام آتمن بودند که همان برهمن و وجود مطلق، بی منتها و فناناپذیر است.

[43] - R.K. Karanjia

[44] - the spiritual emptiness

[45] - technological civilisation

[46] - The Mind of Mr. Nehru

[47] - Asaram در این نوشته منظور Asumal Sirumalani Harpalani (born 17 April 1941) است که پیروانش او را آسرام باپو می نامند، که از رهبران مذهبی هند کنونی است که از دهه 1970  شهرت یافت و تا سال 2013 بیشتر از 400 مدرسه دینی هندو به نام "آشرام" را در هند و خارج از کشور تاسیس کرده است.

[48] - Shri Shri

[49] - Sadhguru

[50] - uniformity of faith یکدستی در تفکر اعتقادی

[51] - Gandhiمهاتما گاندی رهبر قیام استقلال هند که معتقد به سکولاریسم، تکثرگرایی و حقوق اقلیت ها و عدم خشونت بود و نهایتا هم توسط یکی از نیروهای RSS یک سال بعد از پیروزی ترور شد.

[52] - سردار پاتیل از جمله رهبران حزب کنگره بود که به هندو های افراطی چنان نزدیک بود که اکنون بعد از دست یابی به قدرت، از او بزرگترین مجسمه ها را در هند می سازند، او به عنوان مشت آهنین ملیگرایی هندو، در سرکوب و کشتار اقلیت ها در زمان استقلال شهرت دارد، و اقدامات او در این رابطه به عنوان وزیر کشور هند در آن زمان شهرت یافت. Patel

[53] - Shastri لعل بهادر شاستری از رهبران استقلال که بعدها به ریاست جمهوری هند انتخاب شد

[54] - Bose  سوبهاش چاندرا بوس معروف به نتاجی، رهبر مورد احترام انقلابی ملی‌گرای هندی بود که در جریان جنگ جهانی دوم جنبشی ملی را علیه قدرت‌های غربی رهبری کرد. بوس در ۱۹۳۸ به ریاست کنگره ملی هند برگزیده شد ولی یک سال بعد به دلیل اختلاف با مهاتما گاندی از این سمت برکنار شد. او پیش از ترک هند در ۱۹۴۰ از سوی بریتانیاهای حاکم بر هند، در حصر خانگی قرار گرفت. بوس در آوریل ۱۹۴۱ وارد برلین در آلمان نازی شد و با آنها  همدلی داشت. در سال ۲۰۲۱ دولت حزب BJP در هند، ۲۳ ژانویه را به منظور پاسداشت زادروز "نتاجی" (حضرت رهبر) سوبهاش چاندرا بوس، به نام "نتاجی جایانتی" نامگذاری کرد.

[55] - , Bhagat Singh باگات سینگ یا همان شهید باگات سینگ که از مبارزان استقلال می باشد، که به رغم روش عدم خشونت گاندی، دست به ترور مسئولان بریتانیایی در هند زد، و به همین دلیل هم دستگیر و توسط بریتانیایی ها، اعدام گردید.

[56] -Tagore رابیندارنات تاگور از مبارزین اهل بنگال غربی بود که نویسنده بزرگ هند و برنده جایزه ادبیات نوبل ادبیات جهانی نیز گردید.

[57] - Ambedkar رائورامجی آمبدکار از رهبران گروه نجس ها، یا همان دالیت ها که در فرهنگ هند ارتباط با آنان کفاره دارد، می باشد، او از رهبران مبارز و نویسنده قانون اساسی هند، بعد از پیروزی است، افراط گرایان راستگرای هندو از او کینه به دل دارند، چرا که اولا به گروه نجس ها تعلق دارد، و ثانیا قانون اساسی را طوری نوشته است که تکثرگرایی و سکولاریسم و حاکمیت مردم را در آن تضمین کرده است، مواردی که مورد خوشایند افراط گرایان راستگرای هندو نبوده، و در ضدیت با سرفصل های اعتقادی آنان است، به همین جهت هندوهای افراطی در راستای خالی کردن قانون اساسی هند از هویت مذکور بوده و در مدت حاکمیت خود سعی کرده اند این قانون را از سرفصل های حاکمیت خود خارج کنند و بی اثر و تهی نمایند.

مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب):

هند دهه هاست با فراز و فرودهایی زیادی، درگیر پدیده مخوف و دهشتناک ملیگرایی مذهبی افراط گرایان هندو است، که اقلیت ها را به عنوان "دیگران" در جامعه خود تعریف کرده (حال آنکه تنها در بُعد مذهبی، اقلیت مسلمانان نزدیک به یک پنجم جمعیت بیش از یک میلیارد نفری هند را تشکیل می دهند، دیگر جوامع مذهبی به کنار)، و تمام آنچه در توان دارند، را در محدود سازی اقلیت ها روا می دارند، اخیرا نیز آشکار و رسمی، سخن از کشتار نژادی و پاکسازی قومی آنان است، حزب BJP و یا "بهارتیا جاناتا پارتی" که خود شاخه سیاسی گروه مادر، یعنی RSS تلقی می شوند، و قدرت را به صورت یکپارچه در دهلی نو، از آن خود کرده است، تحت رهبری و زعامت آقای نارندرا مودی، که اکنون چند سالی است، در مقام نخست وزیری هند قرار دارد، فشارهایی را قانونی و غیر قانونی علیه هرگونه مخالف و یا معترض به این شرایط و روند موجود اعمال می نمایند.

و هند سکولار، دمکرات و کثرتگرا، به سمت یک دیکتاتوری مذهبی تک قرائتی هندویی که ایده های آن را ایدئولوگ های گروه RSS تعیین می کنند، در حرکت است، که این ایده مخوف تا کنون پایه های قانون اساسی انقلابی آن کشور را سست کرده، و می رود تا عرصه را بر تنوع فرهنگی، مذهبی و فکری هندیان تنگ کند، و ارزش های سکولار، کثرت گرا و دمکرات بزرگترین دمکراسی جهان را استحاله و دگرگون نماید.

جنبش هندوتوا یا ملیگرایی هندویی که گروه RSS آن را راهبری می کند، می رود تا از طریق انقلاب در انقلاب، دستاوردهای قیام استقلال طلبانه و آزادیخواهانه و ضدخشونت مهاتما گاندی (رهبر انقلاب هند علیه سلطه بریتانیا) و همکارانش در حزب کنگره، و نتایج درخشان آن کار جمعی مردم هند در آن حرکت بزرگ را گام به گام استحاله کرده، و یک نوع بازگشت به شرایط طبقاتی ظالمانه که در دوره باستان، در هند ساری و جاری بود را دوباره تجربه کنیم، که در طی آن طبقات منحل شده اجتماعی، که به واسطه ممنوعیت های زمان حاکمیت بریتانیا و به دنبال آن قوانین ناشی از انقلاب 1947 هند بدست آمد، و در قانون اساسی و عمومی هند، به عنوان اصول سکولار، دمکرات و کثرت گرایی و... لغو امتیازات طبقاتی و... شدند را به شیوه ایی خزنده و تدریجی به جایگاه های ظالمانه خود، با حقوق مندرج در فرهنگ باستانی هندویی، احیا و باز گرداند. مهمترین طبقه ایی که در این فرایند احیا می شود، طبقه روحانیون هندو یا جامعه برهمنان است، که اکنون در گروه های مختلف زیر گروه این تفکر، دست برتر را دارند، و در واقع صحنه گردان اصلی این حرکت هستند، این روند معترضینی دارد که یکی از آنان جامعه طنز پرداز هند است که در این مقاله به قلم پرفسور شمس الاسلام، به شباهت های برخورد با طنزپردازان بین حاکمیت هندوهای افراطی، و نازی های هیتلری در آلمان پرداخته می شود:

 

آیا هند مسیری را طی می کند که نازی ها در آلمان پیمودند؟

حکام و طبقه سردمداران هندی مدهوش از شراب قدرت، همچون دیگر هم قطاران جهانی اشان، شقاوتبار در منکوب و سرکوب هر اپوزیسیونی، که مقابل شان قرار گیرد عمل می کنند.

نویسنده : پورفسور شمس الاسلام [1] پنجم مارس 2021

 

چیزی را نشنو، چیزی را نبین و چیزی را نگو

(به او) دروغ گفته، در معرض خطر قرار گرفته، غارت شده، فریب داده شده

به سمت مسیرهای کوچه باغ، و در کوچه های تاریکی هدایت کن

چیزی را نشنو، چیزی را نبین و چیزی را نگو

(بخشی از یک قطعه موسیقی در سال 1982، اجرا توسط گروه موسیقی Discharge) [2]

حکام و طبقه سردمداران هندی مدهوش از شراب قدرت، همچون دیگر هم قطاران جهانی اشان، شقاوتبار و ظالمانه در منکوب و سرکوب هر اپوزیسیون و مخالفی، که مقابل اعمال غیر مجازشان قرار گیرند، عمل می کنند. این نه تنها خصوصیت حرکت های انبوهه هاست، اما در اینجا حتی بیان ادبیات مخالفت، و به شیوه کمدی هم شامل برخورد آنان می شود.

 بر حسب مطالب مندرج در کتاب "دایره المعارف بریتانیکا" هجو و طنز گویی یک شکل از هنر است : "عمدتا در شکل ادبی و دراماتیک است، که انسان ها یا افراد کنهکار، احمق، دارای نقطه ضعف، و مورد سو استفاده واقع شده ها، و به صورت جمعی و فردی با استفاده از روش های ریشخند، مسخره کردن، ادا و اصول در آوردن، طعنه زدن، مضحکه، کاریکاتور کشیدن، و دیگر روش ها مورد سرزنش قرار می گیرند، در این هنر به دنبال تحریک به سمت یک تغییر اجتماعی با استفاده از این پتانسیل هستند".

در بعضی مواقع نیز طنز قالب هنر اجرا به خود می گیرد، در آن از افراد شریر، احمق، مورد سو استفاده واقع شده، و افراد دارای نقطه ضعف، استفاده می شود، تا بدین وسیله گروه ها، شرکت ها، دولت های مدنظر توسط طنز پرداز به تمسخر گرفته شوند، و به سمت ایجاد جوامع قدرتمند، حرکت گردد. تاریخ مدرن هند شاهد محنت ها و سرکوب کمدین ها و طنزپردازان به صورت عادی و ساری و جاری بوده است، مدارک آن به صورت گسترده ایی در اسناد باقی مانده از دوره حاکمیت بریتانیایی ها در هند (قبل از 1947) به جای مانده است.

در اسناد باقی مانده از زمان حکمرانی حکام خارجی حاکم بر هند، که در مرکز اسناد ملی هند [3] در دهلی نگهداری می شود، یک بخش مجزا وجود دارد که از آن به عنوان "ادبیات تبعیدی" [4] نام گذاری شده است، که شامل صدها کتاب، مقاله، جوک، شعر، نمایشنامه است که در دوره حکام بیگانه حاکم بر هند، ممنوع اعلام شده بودند. منابعی از متون ادبی ممنوع شده که نشان می دهد، 138 متن به زبان هندی، و 68 مورد به زبان اردو، به صورت مجزا توسط این حاکمیت ها ممنوع اعلام شدند. با نظرداشت متون نوع شعر، 264 اثر به زبان هندی، و 58 مورد به زبان اردو، این متون به تبعید و در نتیجه به حاشیه فرستاده، و انتشار ممنوع اعلام گردیدند.

در این مرکز همچنین مواردی از ادبیات تبعیدی که به زبان انگلیسی و دیگر زبان های محلی هندی نگاشته شده اند نیز، نگهداری می شود. قابل گفتن است که حکام بریتانیایی مرکز اسناد منطقه ایی نیز تاسیس کرده بودند، که شامل تعداد بسیاری از متون ادبی ممنوع شده در دیگر زبان های مختلف رایج در هند است. 

غمگینانه این که، هند استقلال یافته (بعد از غلبه بر حکام بریتانیایی) نیز، شاهد ادامه ایپدمی عدم تحمل ادبیات و کارهای هنری از این نوع بوده، که ممنوع شدند، و نویسندگان و هنرمندان آن یا در زندان هستند و یا مجبور به مهاجرت به دیگر کشورها گردیدند.

آزار و اذیت به چنین افراد و اقشاری از جامعه هند، با روی کار آمدن دولت آر.اس.اس – بی جی پی (هندوهای افراطی) به رهبری آقای نارندرا مودی (نخست وزیر هند) در سال 2014، شدت و گسترش یافت، غیر طبیعی و تعجب آور نیست که آقای مودی شخصی با مشخصه مشهور تنفر از دمکراسی (مردم سالاری) بروز کرده است، چرا که او بعنوان یک شخصیت بارز ملیگرای هندو [5] ، تحت نفوذ و درس آموخته مکتب ایدئولوژیک، رهبر شاخص و مبرز RSS آقای ام.اس. گولوالکار [6] هستند. چنین تنفری از دمکراسی و مردم سالاری ناشی از عقایدی است که جناب گولوالکار در خلال سخنرانی خود در جمع 1350 نفر از کادرهای رده بالای گروه آر.اس.اس در مرکز ریاست گروه RSS در رامش باغ [7] در سال 1940 بیان داشت :  

"آر.اس.اس ملهم از یک پرچم، یک رهبر، یک ایدئولوژی، و روشن کننده چراغ تفکر هندوتوا [8] ، در اقصی نقاط این سرزمین بزرگ است". [9]

با چنین رویکرد و تفکری است که حاکمیت شش ساله اخیر نارندرا مودی بر دولت مرکزی، برای هنرمندان اهل طنز و کمدین های هند یک دوره دردناک و رنج زا بوده است. طنز نویس های بلند آوازه ایی همچون کونال کارما [10]، منور فاروقی [11] ، تانمای بات [12] ، اگریما جوشا [13] ، کیکو شاردا [14] و کاپیل شارما [15]  که طنزهای را در مورد (شخصیت، رفتار و سیاست های) نارندرا مودی، آمیت شاه [16] ، فساد و اختلاس، ریا و سالوس مابی عناصر مذهبی هندو، سکوت و بی عملی دستگاه قضا، به خصوص دادگاه عالی هند در مقابل حملات خشن و تجاوز (دولت افراط گرای هندو و...) به بندهای مدافع وجه دمکرات – سکولار و کثرت گرا در قانون اساسی هند، حقوق بشر، دستگیری های گسترده با سو استفاده از قوانین ضد ترور، به اشتراک گذاشتند، و در مقابل با درجه بالایی از خشونت علیه خود مواجه شده، و می شوند، و تعدادی از آنها دستگیر شدند؛ حتی برخی از این هنرمندان توسط عناصر غیر مسئول (لباس شخصی های) وابسته به رهبران مذهبی و حاکم هندو، به صورت گروهی و فردی شکنجه شدند، و زنان هنرمندی هم هستند که توسط عناصر متعصب وابسته به تفکر هندوتوا، حتی به تجاوز جنسی، و ضرب و شتم فیزیکی تهدید شدند.

این عجیب و بغرنج نخواهد بود که زعامت و نخست وزیری آقای نارندرا مودی، به نوع حکمرانی هیتلر در آلمان منتسب می شود، که در رابطه با اهل هنر طنز هر دو این چنین برخورد کرده و می کنند.

 

کمدین ها و اهل طنز ممنوع شده در حکومت نازی ها در آلمان

کمدی و طنز در هر شکلی که رهبری و رژیم نازی را هدف بگیرد، مشمول ریسک بزرگی شده، و نتایج جدی را متوجه اهل هنر کرده، و حتی به مرگ و اعدام طنزگویان منجر می شد. در آرشیو سازمان مخوف اطلاعات و امنیت نازی ها [17] و هیتلر جوک های سیاسی ثبت شده است که توسط آلمان ها ساخته و منتشر می شد. برخی از این طنزهای سیاسی ارزش دانستن را دارند :

"چه تفاوتی بین خورشید و هیتلر هست؟ خورشید از شرق طلوع می کند، اما هیتلر در شرق می رود (در شرق سقوط می کند)".

"چه تفاوتی بین هند و آلمان هست؟ در هند یک شخص (مهاتما گاندی) به جای همه ی مردم گرسنگی می کشد، در آلمان همه مردم برای یک شخص (هیتلر) گرسنگی می کشند".

زارا لندر (یک خواننده مورد اقبال در حکومت نازی ها در آلمان) هر روز به مراکزی احضار می شد، چرا؟ چون او مرتب می خواند که "می دانم روزی یک معجزه رخ خواهد داد".

بذله های زیر که در مورد هیتلر گفتند، فردی از شهر فرانکفورت را به دو سال زندان در سال 1943 فرستاد، چرا که گفته بود :

"او کسی بود که مثل روس ها حکومت می کرد

موهایش را به شیوه فرانسوی ها مرتب می شد

سیبیل هایش را در مد انگلیسی ها قرار می داد

و خودش در آلمان متولد نشده بود

او قصابی، به شیوه رومیان را به ما می آموخت

از همسران ما درخواست به دنیا آوردن بچه های زیادی می کرد

اما خودش نمی توانست حتی یک فرزند بیاورد

او رهبر آلمان بود".

یک کشیش کاتولیک به نام پدر جوزف مولر، در ماه جولای 1944 به خاطر به زبان آوردن داستان زیر به مرگ محکوم و اعدام گردید :

"سرباز مجروحی در بستر مرگ درخواست کرد که برای آخرین بار می خواهد کسانی را ببیند که زندگی اش را به اینجا ختم کردند. پرستاران عکس پدر آلمان (هیتلر) را در سمت راست او قرار دادند. سپس عکس اچ.وی گورینگ (فرمانده نیروهای نظامی هیتلر) را در سمت چپ او قرار دادند، آن حال، سرباز گفت که اکنون مثل عیسیِ مصلوب بین دو مجرم خواهم مرد". [18]

خانم پاپسه پانو [19] ، بازیگر سرشناس که در مقابل سرکوب اهل طنز به واکنش برخواسته بود در یک توئیت در 4 فوریه 2021 نوشت :

"اگر یک توئیت وحدت شما را به جغ جغ می اندازد، یک جوک اعتقاد شما را سست می کند، یا اجرای یک هنرمند، اعتقادات مذهبی شما را به لرزه می اندازد، پس این شما هستید که باید روی ضعف سیستم ارزشی خود کار کنید و آن را تقویت کنید، نه اینکه برعکس، خود معلم تبلیغ دیگران شوید".

به دنبال این توئیت، زمان زیادی نگذشت تا "به او درسی بیاموزند". و در تاریخ سوم ماه مارس سال 2021 محل زندگی و دفترش به وسیله افسران سازمان های اطلاعاتی دستگاه اداری مودی مورد هجوم و بازرسی قرار گرفت، و این عملیات تا 24 ساعت ادامه یافت. او تنها فرد نبود که با چنین هجومی مواجه شد، بلکه محل زندگی و دفتر کار دو کارگردان معتبر و مشهور دیگر به نام های انورانگ کشیاپ [20] و ویکاس بال [21] نیز به همین شیوه زیر ضربه سازمان های اطلاعاتی رژیم مودی قرار گرفتند. جرم هر دوی آنان بیانی مخالفت با اقدامات ضد مردمی پلیس دولت آقای مودی بود.

با این حجم داستان هایی که از سرکوب نازیوار اهل طنز و هنر، دولت آقای مودی از خود بر جای می گذارد، زمان دوری نخواهد گذشت که هند به معلم و مدرس جهانی سرکوب تبدیل شود!

 

[1] - این مقاله توسط پرفسور  Shamsul Islam از اساتید دانشگاه دهلی در تاریخ 5 مارس 2021 منتشر گردید که اصل این مقاله را در آدرس  https://gaurilankeshnews.com/is-india-following-the-path-of-nazi-germany/ می توان یافت

[2] - بندهای این موسیقی اشاره هایی دارد به شیوه و متد برخورد با قربانیان گروه های هندوتوا در هنگام افتادن این طعمه ها به چنگ، که گفته می شود موقع تنبیه آنان صدای ضجه آنها را نشنو، با آنها هنگام تنبیه همنوا نشو، او را به مکان های خلوت ببر و ...  که بالاترین حد خشونت، حتی در مورد کودکان را تجویز می کند و به آنان آموزش می دهد :                                                                      Hear nothing

See nothing

Say nothing

Lied to,

Threatened

Cheated and deceive

Led up garden paths and into blind alleys

Hear nothing see nothing say nothing

در قسمت دیگری از این موسیقی خوانده می شود که :     چیزی نشنو، چیزی نبین و چیزی نگو     -  خواب آشفته و خشن ادامه یابد     - آخرین حد حمام خون    -   اعتراض، و مشاهده اعتراض قربانی -  من در این ثبت نام نمی کنم -  نوشیده از شراب قدرت    - در همین حال  -  یک جهنم روی زمین   -   گریه هایی برای کمک     -    احتمال نابودی زندگی   -  سوال :  حتی بچه ها؟   - پاسخ :  و بچه ها  هم   -  سرخی خون روان   -  آزادی بیان برای افراد گنگ و لال  -  پایان    

[3] - the National Archives of India [NAI]

[4] - Proscribed literature

[5] - Hindu nationalist

[6] - MS Golwalkar رهبر و بنیانگذار گروه آر.اس.اس که در دهه 1930 زمانی که مردم هند در حال مبارزه با بریتانیایی ها بودند و استقلال هند را دنبال می کردند او ایدئولوژی هندوتوا یا همان ملیگرایی هندو را بنیان نهاد.

[7] - Resham Bagh

[8] - Hindutva تفکری که معتقد است هند به مذهب هندو شناخته شده و تعلق دارد و اینجا سرزمین هندوهاست و باید همه هندو باشند، ادیان وارداتی از جمله اسلام، مسیحیت، پارسیان، یهودیان و.... باید یا به هندوها بازگردند و یا این سرزمین را ترک کنند و...

[9] - [MS Golwalkar, Shri Guruji Samagar Darshan (collected works of Golwalkar in Hindi), vol. 1, Bhartiya Vichar Sadhna, Nagpur, p. 11.]

[10] - Kunal Kamra

[11] - Munawar Faruqui

[12] - Tanmay Bhat

[13] - Agrima Joshua

[14] - Kiku Sharda

[15] - Kapil Sharma

[16] - Amit Shah نفر دوم در دولت حزب بی جی پی به نخست وزیری آقای نارندرا مودی

[17] - SD (Sicherheitsdienst des Reichsführers-SS),

[18] - [Haste, Cate, Nazi Women: Hitler’s seduction of a nation, Channel 4 Books, London, 2003, pp. 207-8.] اشاره ایی است به حادثه شام آخر که عیسی بین دو تن از حواریون خود، که او را به دشمنانش لو داده بودند، نشست و آخرین شام خود را خورد و دستگیر و اعدام شد

[19] - Taapsee Pannu,

[20] - Anurag Kashyap

[21] - Vikas Bahl

 ایران و هند که تا قبل از 1326 (1947) همسایه دیوار به دیوار بودند، به فاصله نزدیک به سی سال، پیروزی انقلاب های خود را جشن گرفتند، هندی ها در سال 1326، که علاوه بر خلاصی از سلطه بریتانیایی ها بر کشورشان، حاکمیت ملی خود را در بعد داخلی هم کسب کرده و زین پس نه طبقه، و نه فرد خاصی حکمرانی این کشور را در تیول خود نداشت، و دو مجلس عوام (لوک سابها) و خواص (راجیا سابها) که هر 4 سال یک بار توسط رای مستقیم مردم تجدید ساختار، و تصمیم گیرها، می شوند، حاکمیت هند را هفت دهه است که به صورت چرخشی در دست دارند، و دولت را حزب پیروز در پارلمان هند تشکیل می دهد، لذا حاصل انقلاب هند، کسب استقلال و حاکمیت ملی، در دست نمایندگان مردم بود، که با هر انتخاباتی، مردم این توان را دارند که همه حاکمان خود را تعویض، یا ابقا نمایند.

مهاتما گاندی رهبر انقلاب هند

 ایرانیان نیز در همسایگی هند، به سال 1357 بر سیستم حاکمیت فردی، سلسله شاهان موروثی پهلوی تفوق یافتند، و بعد از آخرین قیام دمکراسی و جمهوری خواهانه خود، که در عصر مشروطیّت، و حاکمیت سلسله قاجار، به وقوع پیوسته بود، دوباره خواهان اعاده حاکمیت ایرانیان بر سرنوشت شان از طریق انتخابات، و حاکمیتی از نوع جمهوری، متکی به آرای مستقیم مردم شدند، لذا قیام مردم ایران جمهوری خواهانه، و قیام مردم هند استقلال طلبانه بود، و آنان در نتیجه این قیام هم استقلال و هم جمهوریت را کسب کردند.

هر دو انقلاب، واجد دو رهبر کاریزماتیک بسیار مهم بودند، که مطالعه تفاوت ها، و همپوشانی بین رفتار و منش این دو، در موفقیت مردم ما، و دیگر ملل مبارز، برای آزادی از استبداد داخلی و سلطه خارجی در جهان، موثر و مفید خواهد بود، آنچه مسلم است اینکه امروز، کمتر آزادیخواهی در جهان را می توان یافت که به نوعی در افکار و عمل رهبران انقلاب های دیگر جهان، غور و بررسی نکرده، و حرکات آنان را در الگوگیری برای کسب موفقیت، مد نظر قرار نداده باشد،

لذا وقتی از انقلاب، آزادیخواهی و جمهوریخواهی سخن به میان می آید، همواره رهبرانی همچون مهاتما گاندی [1]، نلسون ماندلا [2] ، پاتریس لومومبا [3] ، چه گورا [4] ، روح الله خمینی و... مد نظر ناظران قرار می گیرند، و در رد یا قبول راهبرد و تاکتیک مبارزاتی و نوع تفکرشان نسبت به مردم خود و حاکمیت بعد از پیروزی، مثال های مورد بررسی و نقد قرار می گیرد.

در سالگرد پیروزی هر انقلابی، در کنار جشن ها، باید به ارزیابی و بررسی دست آوردها، و از کف داده ها نیز پرداخت، از این رو در این نوشته مختصر که در آستانه 22 بهمن ماه، سالروز پیروزی انقلاب 57، و در انتهای این قرن خورشیدی، به رشته نگارش در می آید، به مقایسه رهبران انقلاب ایران و هند خواهد پرداخت، و در حدود آشنایی، نسبت به اتفاق و انفکاک آنان خواهم نوشت؛

یقینا این نوشته و دیگر نظرات از این نوع، خالی از نقص و قوت نخواهند بود، اما برایند جمعی اینگونه اظهار نظرها، روشن کننده راه آینده، و نوری است بر تاریک و روشن های گذشته انقلابی ایران و هند، که تابانده خواهد شد، و سعی می شود به تفاوت ها و تناسب ها در انقلاب هند، و انقلاب ایران، توسط رهبرانی همچون مهاتما گاندی (رهبر انقلاب هند) و روح الله خمینی (رهبر انقلاب ایران) پرداخته شود،

که این دو، در یک نقطه مهم، کم و بیش اشتراک نظر و به نسبت به یک نحو عمل کردند، و آن انتخاب نوع مبارزه مدنی، در زمان مبارزه برای کسب پیروزی بر رقیب بود، که این نوع مبارزه در مقابل مبارزات مسلحانه و خشونت آمیز، قرار می گیرد؛ گذشته از این که در خلال مبارزات این دو، گاهی هواداران آنان دست به سلاح برده و یا تروری و خشونتی را مرتکب شده اند، اما این رهبران برابر گواه تاریخ مبارزه، سعی کردند که از خشونت و خشنونت پیشگان دوری جسته و مهمترین قسمت بدنه گروه مبارزه خود را از حرکات انقلابی (به معنی اقدامات افسار گسیخته، خشن، و آتش به اختیار)، باز دارند، لذا حرکات مبارزاتی آنان بیشتر در حول مبارزات مدنی، و اعتراضات مسالمت جویانه، شکل غالب را به خود می گیرد،

این است که در خلال این دو انقلاب، بر خلاف انقلابات افسارگیسخته چپی و کمونیستی، که غرق در حرکات انقلابی، مسلحانه و خشن در جهان جریان یافته و تاریخی از کشتار را در پس خود نهاده است، و ده ها میلیون کشته از خود بر جای گذاشت، و عموما نیز حرکت چپ، از قضا به دیکتاتوری های مخوف نیز منجر شده است، اما این دو انقلاب در دوره مبارزه، کمترین دست یازیدن به خشونت، ترور و سلاح گرم را در فرهنگ مبارزاتی، و سخن رهبران آن به خود دید.

اما تفاوت ها،

این دو رهبر در دوره مبارزه، واجد تفاوت هایی نیز بوده اند، که این تفاوت در نتیجه انقلاب آنان نیز به صورت بارز انعکاس یافت، و در میزان موفقیت آنان بروز جدی از خود نشان داد، از آن جمله می توان در شیوه سازماندهی و رهبری مبارزات این تفاوت را نگریست، که مهاتما گاندی از همان نخستین آغاز حرکات مبارزاتی خود، با پیوستن به حزب کنگره ملی هند [5] حرکت خود را هماهنگ با دیگر رهبران دخیل در روند مبارزه سراسری این حزب، در خلال یک حرکت منسجم و حزبی شکل داده، که این خود باعث شد، تا گاندی همواره در کش و قوس مبارزات آشکار خود با دشمنِ ملت خود، با تکیه بر مواجهه سیاسی، تبلیغاتی و مشی مبارزه حزبی، اهداف خود را بصورت روشن، مشخص و آشکار دنبال کرده، و همه از دوست و دشمن می دانستند که او و حزبش به دنبال چی هستند، و در این راه با چه کسانی همراه، و از چه مشی و روندی برخوردار و یا به دور است،

اساسنامه حزبی آنان در این مبارزه روشن و مشخص، و روش مبارزاتی آنان در تئوری و عمل، اعلام شده بود، از این رو طی چندین دهه مبارزه با حاکمیت خارجی بریتانیایی ها، که هند را برای مدتی طولانی مستعمره خود کرده بودند، روندی از تمرین دمکراسی، تحمل و رواداری درون حزبی و داخلی بین مبارزین، و انقیاد بر خواست و تصمیم جمعی و... در بین رهبران مبارز نیز، همگام با نبرد سیاسی با دشمن، مستمرا ادامه یافت، از این رو وقتی پیروزی انقلاب شان در سال 1326 (1947) محقق شد، بدون کمترین تردید، قانون اساسی روشنی بر اساس شیوه، اهداف، و منش دوران مبارزه، تدوین و برای مردم و حاکمان جدید، لازم الاجرا گردید،

این بود که در زمان تدوین قانون اساسی جدید هند، بعد از پیروزی که در واقع پیاده کردن شعارهای دوره مبارزه و تبدیل آن به قانون بود، کسی تردیدی در لزوم اعطای حق حاکمیت به مردم هند (پایه های دمکراتیک این قانون)، رسمیت یافتن حق تنوع فکری، مذهبی و ایدئولوژیکی و دوری از تحمیل عقیده به دیگران (سکولاریسم)، رسمیت یافتن تنوع اجتماعی، فرهنگی و...(پلورالیسم و یا تکثر گرایی)، لزوم اعطای اختیار به شوراهای محلی، و حق دخالت مستقیم مردم در اداره جامعه خود، و اقتصادِ مردم محور، و دوری از سرمایه داری (سوسیالیسم) و بسیاری از ارزش های ناب دیگر، که ارکان این قانون بود، مشاهده نشد، و با کمترین مقاومت ها چنین ارزش هایی در قانون و عمل جاری گردید.

و حزب کنگره به عنوان یک حزب پیشرو و مترقی، این روند را به پیروزی رساند، و آن را در قانون اساسی هند، در بعد از پیروزی گنجاند، تضمین کرد و خود به اجرای آن همت کامل نمود، و اکنون هفت دهه بعد از پیروزی انقلاب هند، گرچه با پیروزی فاشسیست های ملیگرای هندویی [6] ، مدت هاست که در تحت تفکر هندوتوا [7] ، که توسط حزب بهاراتیا جاناتا (BJP) [8] ، به نمایندگی از جامعه تندرو مذهبی – سیاسی هند، می روند تا بنیاد قانون اساسی مذکور را از تفکر مذکور (گاندی – نهرو) در نوع قوانین، و شیوه حکمرانی هند، سست و تهی نمایند، ولی هنوز همان قانون برقرار است، و گرچه حزب مذکور سعی در تهی کردن آن از محتوا در بخش های اساسی همچون سکولاریسم و تکثرگرایی، حول شعار حفظ و صیانت از فرهنگ و مذهب هندو، و احیای فرهنگ هندو را دارند، اما در بخش دمکراتیک و حتی سوسیالیسم آن قانون، هنوز دستکاری های عمده ایی صورت نگرفته است،

حزب BJP که خواهان بازگشت به هندویسم است، به نوعی ناگفته، به سمت احیای جامعه طبقاتی هندو پیش می رود، که در صورت تحقق چنین هدفی، به صورت طبیعی، جامعه برهمنان (یا همان طبقه روحانیت هندو) بر قله سیاست و حکمرانی هند، دوباره خواهند نشست، ولی به نظر نمی رسد که حرکت ملیگرایی هندو، به حاکمیت فردی منجر گردد، و در موفق ترین حالتش، هندی ها دچار حاکمیت طبقاتی خواهند شد.

نارندرا مودی نخست وزیر هند وابسته به حزب BJP

اما رهبری انقلاب ایران، در روند مبارزاتی خود هیچگاه به سوی حرکت منسجم حزبی، رویکردی موثر و مشخص نداشت، و به کار حزبی تن نداده، و مبارزه خود را بر طبقاتی از جامعه، که عمدتا روحانیت بودند، متمرکز کرد، که باقی مردم به عنوان توده های مستضعف و عقب نگهداشته شده، همراه، و در پیروی از روحانیت، کار خیزش را دنبال می کردند، لذاست که به رغم، ذکر آزادی داشتن تشکل ها و احزاب، و قوانینی که تضمین کننده حرکت حزبی، و سندیکایی و گروه های مختلف جامعه، در روند اداره و شکل دهی مسیر حرکت کشور بود، مبارزه منظم حزبی در ایران شکل نگرفت،

و این وجه که در انقلاب هند، هدایت جامعه را کاملا به عهده داشت، و امروز نیز پاسدار قانون، و رعایت آن در جامعه هندی است، و احزاب با گرفتن اذن، از طریق آرای مستقیم مردم، این نمایندگی را برای صیانت از قانون اساسی و حقوق مردم، همواره هر چهارسال یک بار، تجدید و تعقیب می نمایند، ولی در جامعه ایران، احزاب نه در منش رهبری آن جایگاهی داشتند، و نه قوانین موضوعه در این خصوص شکل جدی تحقق به خود گرفت، لذا کار حزبی و منظم و شناسنامه دار احزاب در ایران، نه شکل گرفت و نه عملی شد، و کار حزبی جایگاهی نداشته و ندارد و...، در کل مقتضیات کار حزبی که بزرگترین رکن جاری شدن نمایندگی مردم، در نظام های سیاسی مدرن است، هرگز جایگاه در خور خود را در ایران نیافته، از این رو حرکات سیاسی ایرانیان عقیم، ناتمام و دارای حرکات سینوسی نا منظم و بی بهره بوده و به انحراف می رود.

از این روست، که کار اساسی حزبی و سیاسی، در ایران، در ضعیف ترین حالت ممکن، توسط گروه های بی شناسنامه ایی که در آستانه هر انتخاباتی، نمایندگی طبقات قدرت را در پس پرده به عهده می گیرند، آرای مردم را به سوی خود جلب می کنند، در حالی که این گروه ها، ابزاری برای حرکت قانونی، و قدرتی واقعی برای تحقق شعارها و حتی وعده هایی که در طول دوره زودگذر تبلیغات انتخاباتی می دهند را نیز نداشته، و به دنبال پیروزی نیز، هاج و واج در صدد کسب رضایت قدرت اصلی در کشورند، تا برای اجرایی شدن شعارها و وعده های خود از میان موانع بزرگ راهی بیابند، و عملا حرکت آنان از ابتدا عقیم است، و آنان حتی اگر بخواهند حقوق مردم را دنبال و کسب کنند نیز، قادر به متوقف کردن روندی، و یا ایجاد روند، و یا ایجاد ساختاری جدید نبوده، و چنین پتانسیلی را نداشته و ندارند.

این است که صاحبان آرای مردم، در هر انتخاباتی به ضایع ترین وضع ممکن، مفتضح شده، و بعد از سال ها دست و پنجه نرم کردن برای رسیدن به حقوق قانونی خود، که در قانون اساسی ج.ا.ایران تصریح شده است، از عرصه خدمت حذف، و تمام شخصیت شان نابود می شود، سرنوشت نامساعد و ناپسند نخست وزیران، و ریاست جمهورهای مختلف ایران در این چهار دهه، خود گواه روشنی بر این امر نامطلوب است.

دیگر تفاوت بین رهبر انقلاب هند و ایران را، در تعلق به طبقات اجتماعی می توان اشاره کرد، در این زمینه مهاتما گاندی خود را از فرایند جاری طبقاتی در کشور خود، که ریشه در هزاران سال تفکر طبقاتی هندویی داشت، بیرون کشیده، به عنوان یک شخصی عادی و تحصیلکرده، از جامعه هند، که با اتکا به هوش و ذکاوت و قدرت خانوادگی خود، مدارج علمی را در دانشگاه های بزرگ عصر خویش، طی کرده بود، به عنوان یک حقوقدان، از علم خود برای کسب و احیای حقوق مردم خود سود جسته، و راه های مبارزه مدنی را از مبارزان افریقای جنوبی، و حتی روند حزبی جاری در خود انگلستان و... مطالعه، کسب و گزینش نموده، و در جامعه خود، و روند مبارزاتی هندی ها علیه سلطه بریتانیا، سود جسته و آنرا عملی ساخت،

و به واقع در کیس تربیت مهاتما گاندی، باید اعتراف کرد که دانشگاه های بریتانیا، نیرویی را تربیت کردند، که بساط سلطه آنان را از جنوب آسیا برچید، و امروز بریتانیایی نیز، به قدرت نرم، و درستی حرکت این رهبر تربیت شده در دامن سیستم دانشگاهی خود معترف بوده، و آنان نیز لاجرم بر این پتانسیل و عمل ارج نهاده، و مجسمه این مرد مبارزه با استعمار، حتی توسط خود بریتانیایی ها، که دشمنان او و حرکتش محسوب می شوند، ساخته و در نزدیک ترین مناطق به ساختار حاکمیتی بریتانیا نصب، و رونمایی می شود، این همان تحمیل گاندی و تفکرش بر سلطه گران است، که این چنین خود را حتی بر دشمنانش نیز تحمیل کرده، آنان را به کرنش در مقابل انصاف و منطق مبارزاتی خود، مجبور می کند،

این همان قدرت نرمی است که سلاحی جز سادگی، صداقت، دوری از خشونت، خیرخواهی برای بشر (دوست و دشمن و از جمله ملت خود)، مبارزه مدنی و... ندارد، چرا که در مبارزه منصفانه این رهبر شرقی علیه دشمن، بویی از خواست های شخصی و طبقاتی، و حتی انتقام از دشمن استشمام نمی شود، سراسر حرکت مبارزاتی گاندی خیر عمومی مد نظر است، که او قصد رهایی آنان را دارد، لذا او در حالی که رهبری مبارزه را عهده دار است، خود را از نظام طبقاتی، و تفکر طبقاتی خارج ساخته، از این روست که، گرچه او رهبر قیام هندی هاست، اما برای آزادیخواهان جهانی نیز الگویی از، از خود گذشتگی برای خیر جمعی، در نظر گرفته می شود.

در مقابل، در روند مبارزاتی رهبری انقلاب ایران، تکیه بیش از حد به طبقه روحانیت، بارز است، از این روست که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، بعد از پیروزی نیز، با تاسی از این نوع نگرش، بر محور حاکمیت روحانیت، ریخته، و بنای ج.ا.ایران بر حاکمیت بلامنازع آنان نهاده می شود، و حقوق و حق حاکمیت توده مردم و دیگر ارکان مبارزه، در ذیل حقوق اساسی طبقه روحانیت، تعریف و تدوین و اجرا می گردد، از این روست که دوری رهبری انقلاب ایران از حرکت حزبی و با برنامه و اساسنامه مشخص، در دوره مبارزه، نوعی حاکمیت طبقاتی را خواسته و یا ناخواسته احیا نمود، که ده ها قرن قبل، معدوم و منسوخ شده بود،

چرا که با هجوم اعراب و حاکمیت اسلام بر ایران در نزدیک 1400 سال قبل، دوگانه حاکمیت طبقه مغان (روحانیت زرتشتی) و شاهان سلسله های مختلف باستانی حاکم بر ایران، منسوخ شده بود، و دیگر ایرانیان برای سده ها، با پدیده حاکمیت دوگانه طبقه پادشاهی – طبقه برهمنان (رهبران مذهبی) مواجه نبودند، گرچه خلفای عرب و دست نشاندگان آنان، پادشاهی های مقتدر و گسترده باستان ایران را احیا کردند، و امپراتوری های عظیم و موروثی ظالمی را برای قرن ها بر منطقه تحمیل کردند، اما در این دوره، حاکمیت طبقه روحانیون، به نحوی که قبلا بود، احیا نگردید، چیزی که اکنون و بعد از پیروزی انقلاب، این وجه که طبقه ایی از جامعه ایرانی را برجسته، و بر صدر می نشاند، صورت واقع به خود گرفت، و قانون اساسی انقلاب، این وجه منسوخ را دوباره احیا و عملی کرد.

از این رو، به رغم شعارها و اهدافی که از احیای این روش، در نوع حاکمیت ایران بعد از انقلاب مطرح می شود، که همانا "مجد و عظمت اسلام و مسلمین" بعنوان قصد و غرض صاحبان چنین اندیشه ایی باز گو می گردد، اما بر آیند چنین روشی در رهبری جامعه ایران، به حاکمیت طبقه روحانیت، بر دیگر طبقات و اقشار کشور، انجامید و درست یا نادرست، صورت عملی به خود گرفت.

در نتیجه ی نوع و کیفیت وابستگی رهبران انقلاب ایران و هند به طبقات خاص، چنین می شود که گاندی بعد از پیروزی در انقلاب خود، تنها چند ماه بعد از کسب موفقیت، به واسطه دفاع از یک اقلیت مذهبی (مسلمانان) و... توسط گروه افراطی هندو که از طرفداران حاکمیت طبقاتی این مذهب بودند، و او را مخل حرکت خود می دیدند، ترور می شود، ولی رهبری انقلاب ایران گرچه خود از منتقدین پرو پا قرص طبقه روحانیت بود، [9] و حکایت خروش او علیه آنان در سخنانش موج می زند، اما برآیند عملی قیامش، خواسته یا ناخواسته، به حاکمیت یک اقلیت بر اکثریت، در نوع طبقاتی آن منجر شد،

"دوست ندارم خانه ام را دیوارها از هر سو احاطه و پنجره هایم بسته باشند، دوست دارم نسیم فرهنگ تمام سرزمین ها به سوی خانه ام، در آزادانه ترین شکل ممکن بوزد، اما از این که پاهایم از کاری توسط دیگری محروم شوند، گریزانم. ذهن مذهب در یک زندان نیست. اتاقی است برای پذیرایی از مخلوق های جدید خداوند، اما  آن خود گواه و دلیلی است در مقابل وقاحت غرور نژادی، غرور مذهبی و غرور رنگ پوست". مهاتما گاندی.

به همین دلیل است که به نظر می رسد قبل از هر قیامی، رهبران آزادیخواه و انقلابی، در بین ملل جهان، باید خود را از وابستگی های طبقاتی مبرا کنند، تا برآیند قیام شان، به حاکمیت انحصاری طبقات منجر نگردد، و قدرت به صورت سیال، و غیر انحصاری، بر اساس رای مردم، ناشی از شایسته سالاری ها و...، در بین اقشار و افراد جامعه، دست به دست شده، و انحصارها شکسته شود و...،

این همان تجربه ایی است که طبقه کارگر و... را در نظام های کمونیستی و سوسیالیستی، به دیکتاتورهایی تبدیل می کند، که تمام مردم خود را به انقیاد مرام و طبقه ایی (کارگر، کشاورز و...) می کشند، که بر آن، در بین مردم این کشورهای اجماع کافی وجود ندارد، و در نتیجه راه و حق انتخاب، و حق تعیین سرنوشت، و در نتیجه برخورداری از کرامت انسانی نیز، به نفع عده ایی از مردم، تحت حاکمیت این گونه طبقات، از دیگر مردم جامعه سلب گشته، و در راه تثبیت این امر، مجبور به کشتارهای بزرگ می شوند و...، از این روست که گفته می شود، چپی ها (کمونیست ها و...) صد میلیون نفر را طی انقلاب های خود، و بعد از پیروزی قتل عام کردند، تا حاکمیت کمونیستی یا سوسیالیستی خود را تثبیت، گسترده و بلامنازع نمایند.

تفاوت دیگر گاندی و امام خمینی، در روند بعد از پیروزی انقلاب است، مهاتما گاندی با پیروزی انقلاب خود، همچنان در همان ساختار حزب کنگره به نقش آفرینی گذشته خود ادامه داد، و در عین حال به عنوان یک رهبر، با کاریزمای موثر، خود را از مناصب قدرت دور نگه داشت، و همان وجه هدایتی، رهبری و راهنمایی را به سان قبل از پیروزی، ادامه داد، و از قضا نیز، شهید همین نوع عملکرد نیز گردید،

او با کشتار اقلیت ها بعد از پیروزی انقلاب خود، توسط همرزمان دوره مبارزه اش، که اینک مسلمانان داخل هند را، به واسطه و در تلافی جدایی پاکستان و بنگلادش از هند، کشتار می کردند، فاصله گرفت و مخالفت آشکار نمود، و برای نجات آنان در اعتراض به این روند کشتار و غارت، دست به روزه سیاسی زد، و سعی کرد نقش هدایتی و انذار کننده اش را حفظ و ادامه دهد، و نقش اپوزیسیون گرفت و در روند همین مبارزه نیز، به دست مخالفین خود ترور شد،

اما امام خمینی به رغم راه و روشی که پیش از او توسط گاندی در پیش گرفته شده بود، خواسته و یا ناخواسته مستقیما وارد سیستم حکمداری و روند قدرت در کشور بعد از پیروزی شد، و به بخشی از پازل قدرت، در بین انقلابیون جدید، که اینک در روند کسب و توسعه قدرت قرار گرفته بودند، تبدیل گردید، و کم کم او نیز به عنوان بخشی از قدرت، دیگر نتوانست نقش اپوزیسیون را بازی کرده، و از اشتباهات دور بماند، لذا در اشتباهات حرکت حاکمان جدید که، در روند کسب، حفظ و گسترش قدرت فعال شده بودند، و حذف رقبا، و برداشتن موانع آن، به کاری عادی برای شان تبدیل شده بود، شریک گردید، و نقش هدایتی بایسته و لازم از ایشان سلب، و در سایه توجیه این اقدامات، که گاه اجتناب پذیر هم بود، گم شد، و متاسفانه در برخورد با اقلیت ها، خود به یک طرف دعوا تبدیل شد و...، و دیگر چون گاندی نتوانست مدافع اقلیت ها، در بین اکثریت انقلابی دیروز، و حاکم امروز، باشد، در این زمینه می توان به کسانی اشاره کرد که خواهان الغای حجاب اجباری، و یا قانون قصاص و... بودند، که با آنان برخورد شد، و در این زمینه فلش اتهام این برخورد، مستقیم به سمت رهبری انقلاب ایران رفت و...

و لذا چنانچه بر اساس همان فرمایش منتسب به ایشان، که بعد از پیروزی، به قم (مرکز روحانیت ایران) خواهند رفت، و به کار حرفه ایی سابق خود، مطابق با نقش اصلی روحانیت در جامعه، که همان نقش هدایتی و تبلیغی است، ادامه می دهند را، اجرا می کردند، امروزه چهره بسیار بهتری از خود بر جای می گذاشت، و در روند الگوسازی جهانی، برای آزادی و آزادیخواهی، جایگاه بسیار بهتری را برای خود، انقلاب و طبقه روحانیت ایران، به یادگار می گذاشت.

این است که چنانچه آقای خمینی نیز مثل جناب گاندی در روند قدرت گیری بعد از پیروزی، در کنار، و جدای از قدرت، و طبقه حاکم می ایستاد، و به بخشی از قدرت و طبقه حاکم تبدیل نمی شدند، در جایگاه هدایت و راهنمایی، همچنان ملجا محسوب می شدند، می توانستند جایگاه دین و روحانیت را از صدمه حفظ نموده، و اقلیت ها نیز پناهگاهی یافته و کمتر صدمه می دیدند، و قیام های مسلحانه و غیر مسلحانه بعدی، که سال ها بعد از پیروزی انقلاب ادامه یافت، تا حدود زیادی کنترل می شد، و ایشان با فارغ کردن خود از قدرت، دیگر تعهدی به صاحبان و مدعیان قدرت نداشت، و نقش کنترلی بیشتری می توانست بر حرکت آنان داشته باشد و...،

انقلاب 57 مثل تمام انقلاب های دنیا، واجد دو مقطع مهمِ روند قبل از پیروزی، و آنچه بعد از پیروزی گذشت و می گذرد را در خود دارد، و می توان به مطالعه آن دو مقطع نشست، و به آسیب شناسی نقاط ضعف و تضعیف آن پرداخته، و نقاط قوت را شناخت و تقویت کرد، از باب مثال یکی از وجوه تفاوت دوره مبارزه و دوره بعد از پیروزی، از لحاظ شمولیت تمام نیروها در روند کار انقلاب می باشد، که تفاوت معناداری را می توان در این زمینه، در این دو مقطع مشاهده کرد.

در دوره قبل از پیروزی انقلاب 57، می توان چنان تسامح، تساهل و تحملی را در بین رهبران و دست اندرکاران این انقلاب دید، که نیروهای مبارز با تمام تفاوت دیدگاه ها و اهداف، در کنار هم بودند، و شمولیت و تنوع کم نظیری را در بین نیروهای مخالف و انقلابی، می توان دید، لذا یک پیوستار بزرگ و خم نرمال، از مردم ایران در روند آن شریکند، و حتی فردی مثل سید حسین نصر که خود در دفاتر سیستم پادشاهی کار می کند، در کنار مرتضی مطهری، علی شریعتی و.... کاملا جا افتاده، همدیگر را همراهی، و به قدر لزوم همدیگر را تحمل می کنند،

به غیر از آن، از کمونیست های فارغ از مذهب، تا مذهبیون دو آتشه بازار، که روزگاری تیم های ترور آنان اندیشمندان و سیاستمداران دگر اندیش (همچون حسنعلی منصور، احمد کسروی و...) را در جامعه سیاسی و فکری ایران هدف ترور خود قرار می دادند را، در کنار پزشکان، مهندسین، اساتید دانشگاه ها، بی سوادها، و قشر فرهیخته کشور، همه و همه در این مبارزه کم و یا زیاد با هم، و نسبتا متوازن، در حرکت دیده می شوند، و در این اواخر مبارزه، که به آخر سال 1357 نزدیک می شویم، تنوع حضور مردمی، به نظامیان هم حتی سرایت می کند، و به چنان اوجی می رسد که، این حرکت جمعی و واجد شمولیت، انگار تمام ملت را با خود همراه می بیند، و انسان تعجب می کند که انگار این حرکت، هیچ مخالفی نداشته است.

اما از لحظه پاک شدن صورت مساله، و برچیده شدن سیستم پادشاهی پهلوی ها، انگار این پیروزی آتش اختلاف را بر انگیخت، و جدایی ها، درگیری ها، عدم تحمل ها، و... و یک انشقاق همه گیری، آن حرکت منسجم را در هم کوبید، و جامعه بعد از پیروزی، درگیر ترور، قهر، حذف و... گردید، و بدنبال آن روند خالص سازی ها، شدت گرفت و این خالص سازی های و تسویه های خونین از همرزمان دوره مبارزه، ابتدا بر واژه های دوگانه انقلابی و طاغوتی، انقلابی و ضد انقلاب، خط امامی و غیر خط امامی، خودی و غیر خودی، و انقلابی و فتنه، ارزشی و غیر ارزشی، با بصیرت و بی بصیرت، ولایی و ضد ولایت فقیه و... ادامه یافته است. و این روند خالص سازی های مخرب، همچنان غربالگری می کند و به پیش می تازد، و بسیاری را از قطار انقلاب و سپس کشور پیاده می کند، از این رو سیل مهاجرت از کشور بنیانکن ادامه دارد.

اما چرا ما بدین جا رسیدیم، ده ها دلیل می توان بر آن اقامه کرد، در این نوشته مختصری بر موضوع رهبری و مشخصات آن، در مقایسه رهبران انقلاب ایران و هند پرداخته شد، اما بشر در اوج گیجی و ندانستن ها، باید بار دیگر به طبیعت بازگردد، و درس زندگی از آن بیاموزد، طبیعت آموزگاری بزرگ برای اهل حکمت و تدبیر است، که غور در روند آن، برای در راه ماندگان دوران راهگشاست،

طبیعت به ما آموخته است که آب باید خود مسیرش را به سمت دریا بیابد، بستن سد برای انحراف آب ها، به سمتی که ما می خواهیم، آب هایی زیادی را، برای مدت ها معطل خواهد ساخت، تا بلکه روزی این آب در مسیر دلخواه اهل قدرت، کانالیزه گردد، این را نه خدا می خواهد، و نه خلق بدان راضی است، که اگر خدا می خواست، این خاصیت یافتن راه را، به آب نمی آموخت، این سنت خوب و پسندیده رفتن و یافتن ها را، خداوند در قاموس طبیعت که انسان عضو کوچکی از آن است، گذاشته، و ما باید آزادی عمل را به رسمیت شناخته از این درس بزرگ، الهام گرفته سد حرکت جامعه نشویم.

پس انسان ها را باید رها کرد و آزادی داد، تا خود راه خود را به سمت حقیقت (که اهل مذهب آن حقیقت را خدا می دانند و...)، بیابند، و این که ما تصمیم بگیریم عده ایی را  به راهی ببریم، که نیاز به بستن سدهایی بلند است، به سرانجامی شاید هرگز نینجامد، و اگر هم بینجامد، در این بین نسل ها فنا خواهند شد، و چنین حق الناسی را چه کسی جوابگوست، خدا نیز به نظر نمی رسد که چنین حقی به انسانی و یا طبقه اجتماعی داده باشد، که برای نسل ها تصمیم بگیرد، و عمل کند، چرا که فرصت زیستن برای هر نسلی، در این مزرعه بزرگ، تنها یک بار بیشتر نیست، و این حق زیست، و انتخاب آزادانه را، نباید از بشر گرفت.

در این روزهای خاطره انگیز، درودهای خود را به روان تمام مبارزین راه آزادی نثار می کنیم، که در این راه خطیر از جان و مال خود گذشتند، تا آزادی و حق تعیین سرنوشت، در مسیر کسب کرامت انسانی، نصیب دیگرانی شود که دوره مبارزه را زنده طی می کنند، تا شاهد آزادی، عزت و کرامت مردم خود باشند.

 

[1] - مهانداس کارامچاند گاندی (Mohandas Karamchand Gandhi) زاده ۲ اکتبر ۱۸۶۹ (۱۰ مهر ۱۲۴۸ خورشیدی)  درگذشته ژانویه ۱۹۴۸ (۹ بهمن ۱۳۲۶ خورشیدی) رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگی‌اش استفاده از هر نوع ترور و خشونت را برای رسیدن به مقاصد رد می‌کرد. فلسفه بی‌خشونتی گاندی که خود نام "ساتیاگراها" (در زبان سانسکریت به‌معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت و تحت‌اللفظی: محکم گرفتن حقیقت) روی بسیاری از جنبش‌های مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان تا به امروز تأثیر گذاشته ‌است.

[2] - نِلسون رولیهلاهلا ماندِلا (زاده ۱۸ ژوئیه ۱۹۱۸ – درگذشته ۵ دسامبر ۲۰۱۳) نخستین رئیس‌جمهور آفریقای جنوبی است که در انتخابات دموکراتیک عمومی برگزیده شد. وی از فعالان برجسته مخالف آپارتاید و تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی و رهبر کنگره ملی آفریقا بود. همواره پایبند به عدم توسل به خشونت بود. ماندلا در طول ۲۷ سال زندان، که بیشتر آن را در یک سلول در جزیره روبن سپری کرد. ماندلا پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۰، سیاست صلح‌طلبی را در پیش گرفت، و این امر منجر به تسهیل انتقال آفریقای جنوبی به سمت دموکراسی‌ای شد که نماینده تمامی قشرها مردم باشد. وی قبل از کار به عنوان وکیل در ژوهانسبورگ، در دانشگاه فورت هار و دانشگاه ویتواترزند تحصیل کرد.

[3] - پاتریس امری لومومبا (زاده ۲ ژوئیه ۱۹۲۵ – درگذشته ۱۷ ژانویه ۱۹۶۱) سیاست‌مدار و اولین نخست‌وزیر کشور جمهوری دموکراتیک کنگو، و رهبر استقلال این کشور از استعمار بلژیک است. لومومبا با مبارزه‌هایی که از جوانی آغاز کرد، راه را برای استقلال زئیر از بلژیک فراهم کرد، و دست بلژیکی‌ها را از منابع و بانک‌های کنگو کوتاه ساخت؛ ولی پس از مدتی (ده هفته حکومت به عنوان نخست‌وزیر) بر اثر توطئه سازمان اطلاعاتی آمریکا سیا و استعمارگر سابق کنگو، کشور بلژیک، در طی توطئه‌ای توسط رئیس‌جمهور وقت کنگو عزل و متواری گشت و سرانجام دستگیر و قطعه قطعه و پیکرش در اسید سولفوریک انداختند و بقایای پیکرشان را هم سوزاندند.

[4] - ارنستو «چه» گِوارا پزشک، چریک، دیپلمات، نظریه‌پرداز جنگی و انقلابی مارکسیست زاده آرژانتین و یکی از شخصیت‌های اصلی انقلاب کوبا بود. چهره و ظاهر او به‌طور فراگیر به عنوان یکی از نمادهای پادفرهنگ انقلابی و یک نشان حماسی جهانی شناخته‌شده در فرهنگ عامه تبدیل شده‌است. او با مشاهده فقر، گرسنگی و بیماری، روحیه مبارزه گرفت و تمایل رو به فزون او برای نقش‌آفرینی در مبارزه برای سرنگونی آنچه استثمار کاپیتالیستی آمریکای لاتین، توسط ایالات متحده آمریکا می‌دانست، او را ترغیب کرد تا با اصلاحات اجتماعی گواتمالا همراه شود، پس از آن در مکزیکو سیتی با رائول و فیدل کاسترو دیدار کرد و به این جنبش با هدف سرنگونی باتیستا، دیکتاتور کوبا که تحت حمایت ایالات متحده بود، عازم کوبا شد. گوارا بسیار زود میان انقلابیون به چهره‌ای برجسته تبدیل شد و به درجه فرمانده دوم ترفیع یافت. او در دو سال مبارزات چریکی علیه باتیستا که منجر به انقلاب کوبا شد، نقشی کلیدی ایفا کرد. پس از انقلاب، گوارا در دولت جدید عهده‌دار نقش‌های کلیدی متعددی شد؛ از این مناصب می‌توان به بررسی درخواست‌های تجدید نظر و تیرباران افرادی که از سوی دادگاه‌های انقلابی به «جنایت جنگی» محکوم شده بودند، رهبری اصلاحات ارضی کوبا به عنوان وزیر صنایع و نیز رهبری نهضت سوادآموزی موفق کوبا، فعالیت به عنوان رئیس بانک ملی و مدیر آموزشی قوای مسلح کوبا و انجام سفرهای بین‌المللی به عنوان نماینده سوسیالیسم کوبا اشاره کرد.

[5] - India National Congress کنگره ملی هند (حزب کنگره INC) بزرگترین حزب سیاسی هند که در سال ۱۸۸۵ تأسیس شد و با ۱۵ میلیون نفر عضو و بیش از هفتاد میلیون هوادار رهبری جنبش استقلال خواهی هند را علیه بریتانیایی‌ها بر عهده داشت. بعد از استقلال هند در سال ۱۹۴۷ این حزب کنگره توانست با رهبری خانواده نهرو و گاندی به حزبی ملی و سرشناس تبدیل شود. در پانزدهمین مجلس ملی هند (لوک‌سابا) که شروع آن از سال ۲۰۰۹ بوده، اکثریتی ۲۰۶ عضوی از بیش از ۵۴۳ عضو مجلس از اعضای این حزب بوده‌اند. این حزب در حال حاضر ریاست جبهه متحد ترقی خواه را بر عهده دارد. حزب کنگره تنها حزبی است که در سه انتخابات هند طی سال‌های ۱۹۹۹، ۲۰۰۴ و ۲۰۰۹ بیش از از صد میلیون رأی آورده‌است. رهبر حزب سونیا گاندی (بیوه مرحوم راجیو گاندی) است. شاخه جوانان حزب با نام کنگره جوانان هند معروف است. در انتخابات مجلس ۲۰۰۴ حزب ۱۰۳ ۴۰۵ ۲۷۲ رأی (۲۶٫۷٪، ۱۴۵ کرسی) دریافت کرد.

[6] - ملیگرایان مذهبی هندو که خواهان مجد و عظمت هندویسم و هندوها بودند در دوره مبارزه چندان تلاشی در جهت مبارزه با استعمار بریتانیا نکردند و نیروی های محافظه کاری بودند که درحفظ وضع موجود کوشیدند اما بعد از پیروزی در خلال جدایی پاکستان و بنگلادش از هند کشتارهای ده ها هزار نفری کردند و بعد از پیروزی نیز مبارزه با اقلیت ها را برای پاکسازی جامعه هندو از حرام ها و جاری نمودن شریعت و قوانین مذهبی پی گرفتند و با ویرانی مساجد و نشانه های اسلام و مسیحیت و... سعی در سوار شدن بر احساسات مذهبی هندوان دارند تا قدرت را از آن خود کرده روند خالص سازی جامعه هند را پیش برند و نوعی بازگشت به مذهب که در خلال آن اقلیت ها از بین خواهند رفت را دنبال می کنند. مهمترین حرکت ضد مسلمانان آنان کشتار و ویرانی مسجد بابری بود که به جای آن معبد خدای رام را در حال ساخت دارند، روحانیت هندو از این طریق وارد سیاست شده و منافع طبقاتی خود را دنبال می کند.

[7] - این نوع دکترین در دهه 1930 پیش از پیروزی انقلاب هند، توسط سردمداران گروه بسیج مردمی هند RSS (راشتریا سویاک سنگ) یا سنگ پریوار شکل گرفت که خواهان احیا فرهنگ و شریعت هندویی است و هند را سرزمین هندوها می داند که باید از ناپاکی ها (مذاهب وارداتی) که در نتیجه تجاوز به این سرزمین گسترش یافته است پاک کنند آنان اسلام و مسیحیت و... را ادیان وارداتی و تحمیلی می دانند که باید از جامعه هندی پاکسازی شوند. و مردم هند به دین هندو باز گردند.

[8] - حزب بی جی پی که در واقع شاخه سیاسی گروه های مذهبی مختلف هندوست مدت هاست که با استفاده از پتانسیل دمکراتیک قانون اساسی هند موفق به جلب آرای مردم شده و اکنون به تنهایی در بسیاری از ایالت ها و دولت مرکزی را در دست دارد و رقیب دیرینه خود حزب کنگره را در ضعیف ترین حالت ممکن بعد از پیروزی انقلاب هند قرار داده است. آنها احساسات تحریک شده مذهبی مردم هند را علیه اقلیت ها تبدیل به رای کرده و در کسب و گسترش قدرت خود سود می جویند، اینجا مذهب هندویسم به وسیله ایی برای کسب قدرت روحانیون و طبقات بالای نظام طبقاتی باستانی هند تبدیل شده است.

[9] - "مبادا یک وقت اعمالی صادر بشود از این طایفه... [آنگاه] اشخاص مغرض گفته اند و می گویند که «ما از زیر بار دیکتاتوری رضاخان بیرون آمدیم و زیر بار دیکتاتوری آخوندها واقع شدیم». آخوند دیکتاتور نیست و دیکتاتور آخوند نیست." (صحیفه امام، ج 8، ص 258)

صفحه1 از2

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
برخاستن نهیب‌های جدی از درون مراکز دینی مرضیه حاجی هاشمی با بررسی متون الاهیاتی و تفاسیر آنها می...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
چند نکته در مورد تقابل ایران و اسراییل! حبیب رمضانخانی در ابتدا باید یادآور شد: در طول تاریخ، جنگ...