دمکراسی هند: سال های قدرت ایندرا گاندی 1977- 1969و 1980- 1984

به نام خداوندی که به انسان آزادی و اختیار بخشید

مقدمه مترجم :

پاگیری و تداوم دمکراسی در هند بعد از استقلال این کشور و رهایی آنان از شرایط سلطه استعمار انگلیس،همواره با فراز و نشیب ها و خطراتی مواجهه بوده است. خطراتی همچون جنگ با همسایگان، دوره طولانی حضور رهبران بلند قامتی همچون جواهر لعل نهرو و رهبران متوسط القامتی همچون ایندرا گاندی و دیگران در قدرت و شورش های جدایی طلبانه وسیع و... که بر این کشور پرجمعیت و نسبتا پهناور گذشته است، شیشه عمر دمکراسی نوپای هند را بارها تهدید به شکستن کرد، ولی رهبران عاقل هند در مواجهه با شرایط سخت اگرچه دمکراسی و آزادی های ناشی از آن را گاها تحدید کرده اند لیکن به نابودی آن نیاندیشه اند و خیانت به این دستاورد عظیم انقلاب ضد استعماری خود را در سر نپروانده اند و آن را تا کنون حفظ کرده و از این لحاظ احترام و توجه جهانی را به خود جلب نموده اند. دوره خانم ایندرا گاندی در مسند نخست وزیری هند یکی از دوره های پر تلاطم و برخوردی بود که تحرکات جدایی طلبانه و شورش های اجتماعی  او را مجبور نمود تا مدتی دمکراسی هند را تعلیق نماید و فرایند و دستگاه های دمکراتیک را تعطیل کند. در فصل هفتم کتاب دمکراسی نوشته یکی از نویسنده هندی به بررسی این دوره نسبتا طولانی که نهایتا به ترور وی نیز منجر گردید نگاهی داشت و روند دمکراسی در آن دوره را مورد مطالعه قرار داده است که ذیلا عینا ترجمه گردیده است :

دمکراسی هند: سال های قدرت ایندرا گاندی 1977-1969و 1980- 1984

لعل بهادر شاستری به عنوان نخست وزیر هند، جانشین جواهر لعل نهرو گردید و برای دوسال 6-1964 به جز سال 1965 که جنگ هند و پاکستان اتفاق افتاد و قرارداد تاشگند بین شاستری و ایوب خان از پاکستان به امضا رسید، دوره شاستری دوره هیجان خاصی نداشت. اما آیا جانشینی شاستری شبح بعد نهرو که چه بود و که بود را دفن کرد؟ توماس های شکاک و ظنین به این اطمینان نرسیده بودند، رهبری و سرپرستی نهرو بر دمکراسی هند برای یک دوره چهارده ساله تمام، به هند آموخته بود که شرایط بعد از مرگش را چگونه مدیریت نماید.تئوریسین های غربی بر این اعتقادند که دولت جایگزین و همچنین انتقال صلح آمیز قدرت از یک نخست وزیر به دیگری و یا از یک حزب حاکم به حزب حاکم دیگر یک آزمون  روشن و عملی برای دمکراسی در یک کشور است و این که آیا این دمکراسی در لایه های عمیق سیستم دمکراتیک آن کشور عمق یافته یا خیر، می باشد. بعد از تمامی دمکراسی های اروپایی در طول زمان بعد از جنگ جهانی اول که تغییر فاز داده و تبدیل به دولت های فاشیست، نازی و دیکتاتوری هایی که به راحتی بدون هیچ گونه تحریم و یا رضایت دمکراتیکی به تسخیر قدرت دست یافتند. هند با دولت های جایگزین و خالی کردن مسندهای قدرت توسط احزاب شکست خورده در انتخابات و تبدیل این رویهبه یک استاندارد، شروع یک روند مناسب را بعد از مرگ نهرو در سال 1964 رقم زد،یک مقیاس و معیار بسیار مهم را که در بطن تئوری های دمکراتیک جهان قرار دارد را در وجود دمکراسی هند به اثبات رساند.چنانچه جواهر لعل نهرو (اولین نخست وزیر هند) فردی را به عنوان جانشین خود برای احراز پست نخست وزیری معرفی می کرد این یک عمل کاملا غیر نهرویی و مغایر با روند دمکراسی او به حساب می آمد، جانشینی لعل بهادر شاستری برای نهرو که در یک فرایند دمکراتیک و در ورای تمام سوال ها وسایه روشن هایی که آیا نهرو می خواسته که یک سلسله جانشینی از خود به جای بگذارد، عمق دمکراتیک دمکراسی هند را به اثبات رساند و و روند دمکراسی در هند ماندگار شد.

ایندرا گاندی در سال 1966 جانشین لعل بهادر شاستری گردید و کار سیاسی خود را در فضا و روشی غیر امن و همچنین مملو ابهام و سردرگمی آغاز نمود. حزب کنگره برای انتخابات سراسری لوک سابها و همچنین مجالس ایالتی سال 1967 از مشکلات و موانع عمده و جدی رنج می برد و رهبران قدرتمند این حزب به رهبری خانم ایندراگاندی به این که او بتواند و یا ظرفیت این را داشته باشد که حزب کنگره را برای پیروزی سازماندهی نماید و پیروزی را برای این حزب به ارمغان آورد، ظنین بوده و شک داشتند.از موانع و مشکلاتی که ایندرا گاندی رنج می برد اثبات اعتبار سیاسی اش برای هم رهبران هم حزبی اش بود که ناشی از دوره دو ساله مشروط او بین سال های 7-1966 و ابهامات جدی که در مورد ظرفیت او برای رهبری حزب برایش مطرح بود، می توان نام برد، که حتی این مهم به زبان تعداد زیادی از رهبران بلند پایه و هم حزبی هایش در حزب کنگره در مجامع عمومی نیز ذکر می گردید. ایندرای مردد و زیر حمله روسای هم حزبی اش، همچنین در موقعیتی خاص قرار داده شد، و آن موقعی بود که رهبران حزب تصمیم داشتند "سانجیو رددی" را برای پست ریاست جمهوری هند با یک هدف پنهان جایگزینی نخست وزیری، در سال 1969 معرفی نمایند. لذا ایندرا گاندی دست به حمله پیشگیرانه زده و تقاضای رای اعتماد برای "وی.وی.گیری" را در مقابل کاندیدای هم حزبی هایش برای این پست نمود و کاندیدای خانم گاندی انتخابات مذکور را با موفقیت پشت سر گذاشته و از آن پیروز خارج شد و لذا با این تقابل بین رهبران حزب کنگره، این حزب کنگره به سوی انشعاب بین طرفداران ایندرا گاندی و جریان مقابلش حرکت کرد.

ایندرا گاندی با یک برنامه رادیکال که از پیش قول آن داده شده بود برای ملی کردن بانک های هند و پول های سیاه و محرمانه و اساسو لوازم راه یافتن آن به هند به میدان آمد. ایندرا گاندی لوک سابها را منحل و با شعار از بین بردن فقر به نبرد انتخاباتی جدید پای گذاشت و نتیجتا نیز یک اکثریت روشن را در انتخابات 1971 در مجلس لوک سابها در مقابل رقبا بدست آورد. تئوری های دمکراسی این ظهور ایندرا گاندی را به عنوان رهبر رفراندم دمکراسی، تفسیر و تعبیر نموده و این در حالی بود که این انتخابات از سوی رقبا بر پایه شعار بر اندازی و از بین بردن ایندرا گاندی برگزار شد. ولی او از رای دهندگان هندی درخواست کرد که به عنوان پیروز از این نبرد خارج شود. پیروزی ایندرا در انتخابات 1971 او را به عنوان فرد غیر قابل مقابله بروز و ظهور داد و او انتخابات را بر اساس همین درخواست با پیروزی پشت سر نهادو حزب کنگره انشعاب شدهشرایط خود را به وضعیتی کاهش داد که حزب فقط به عنوان یک فاکتور در کنار فاکتورهای متعدد دیگر در دمکراسی دوره ایندرا تلقی گردد و نه چیزی بیشتر. این یک بزرگ نمایی تلقی نخواهد شد اگر بگوییم که حزب کنگره یا سیستم حزبی حزب کنگره از جمله زیر مجموعه ها در خدمت آرزوها وهوس های ایندرا قرار گرفته و موقعیت و نقش حزب در دمکراسی دوره ایندرا کاهش یافته بود و این موقعیت حزب به تعداد زیادی عوارض ناخواسته بر دمکراسی هند منتهی گردید. یک دمکراسی بر اساس نمایندگی، سیستم مستحکم دمکراتیکیبه وجود آورده بود که باید بین دولت، پارلمان و مردم می ایستاد. ولی حزب کنگره تبهر و قدرتش را در تحت ریاست ایندرا بر آن از دست داد و "رهبری"  (ایندرا) می رفت تا موقعیت مرکزیت دمکراسی را (به جای این که حزب کنگره این سمت را بر عهده داشته باشد) به تسخیر و تحت تسلط خود در آورد.

ایندرا با موفقیت های انتخاباتی که در انتخابات لوک سابهای 1971 و انتخابات مجالس ایالتی سال 1972  و همچنین با توجه به پیروزیی که در جنگ با پاکستان بر سر بنگلادش بدست آورد، بر اسب بلند پرواز قدرت قرار گرفت.ایندرا بر رقبایش در حزب کنگره و نیز بر دستگاه دولتی کنترل کاملی را داشت.در سال های 4-1973 شرایط در کشور رو به خرابی نهاده و شرایط اقتصادی رو به وخامت بود که ایندرا در منطقه پوکران یک بمب هسته ای را در سال 1974 آزمایش نمود.سازمان "کارکنان راه آهن سراسری هند" یک اعتصاب سراسری را آغاز نمودند و در این به هم ریختگی اجتماعی "جایی پراکاش نارایانان" حرکت خود را علیه دولت حزب کنگره به رهبری ایندرا گاندی در ایالت گجرات و سپس ایالت بیهار آغاز نمود. جنبش مشهور و پر طرفدار JP در بیهار با حمله ارتش جوان سوسیالیست و RSS به نمایندگان پارلمان ایالتی از حزب کنگره به پایان رسید. جنبشJP که علیه ایندرا گاندی به پا خواست با توجه به اعمالی که انجام داد به عنوان یک حرکت غیر دمکراتیک و بر اساس روش های فوق معمول و با استفاده از روش های غیر پارلمانی و دمکراتیک به فشار به نمایندگان انتخابی اقدام و با هدف از کار انداختن قانون گذاری و به گروگان گیریدمکراسی از طریق حرکت های خیابانی، تعریف و ارزیابی می گردد.

این جنبش از سوی دیگر با واکنش ایندرا گاندی که به طور مستقیم دولت دمکراتیک و انتخابیش در مرکز و ایالت ها را با چالش مواجهه کرده بود، روبرو شد و در کل شرایط در کشور قطبی شده و تقابل بین دستورات ایندرا و جنبشJPکه با درخواستش برای استعفای دولت انتخابی و دمکراتیک کنگره بالا گرفته بود بحرانی شد. یک قاضی دادگاه عالی الله آباد نیز انتخابات ها ایندرا گاندی را ملغی کرد و تمام تمرکز سیاسی را به سمت نخست وزیر معطوف نمود.جنبشJP و رای دادگاه پیرامون انتخاب ایندرا برای لوک سابها و اعلام آن به عنوان یک امر بی اساس و بدون پشتوانه حقوقی، اتمسفر و شرایط سیاسی کشور را بهم ریخته و احزاب رقیب نیز به همراه جنبشJP درخواست استعفای نخست وزیر را سر دادند. پاسخ ایندرا گاندی به چالشی که از سوی جنبشJP برپا شده بود به صورت غیر دمکراتیک صورت گرفت و در تاریخ 6-25 جون 1975 با اعلام شرایط اضطراری در کشور از سوی دولت وی پاسخ داده شد و تمام رقبای سیاسی ایندرا بر اساس دستورات دولت وی دستگیر شدند. تا تاریخ ژانویه 1977 حقوق اساسی و آزادی هایی که توسط قانون اساسی هند به مردم اعطا شده بود به حال تعلیق در آمده و هندی ها شرایط دیکته شده ای را که هرگز به خود ندیده بودند؛ تجربه کردند. در مارچ سال 1977 انتخابات سراسری آزاد در هند برگزار شد و دولت حزب کنگره در این انتخابات شکست خوردند و ایندرا گاندی نخست وزیری را تحویل آقای موراجی دسای داد. دولت تحت رهبری موراجی دسای کنگره (O)، سوسیالیست ها، جان سنگ، گنگره برای دمکراسی و حزب لوک دال چاران سینگ ساختار رژیم دمکراسی را آشکار کرد و هدف بازگرداندن کشور به دمکراسی موقعی بدست آمد که این دولت کوتاه مدت از سال 1977 تا 1979 با اقدامات خود آن را محقق نمود. در سال 1980 انتخابات سراسری لوک سابها برگزار شد و خانم ایندرا گاندی مجددا به قدرت برگشت و تا سال 1984 بر مسند نخست وزیری هند تکیه زد تا این که تراژدی ترور وی اتفاق افتاد.

تحلیل فاز ایندرا گاندی از دمکراسی هند :

اعلام حالت فوق العاده و تعلیق آزادی های دمکراتیک از 26 جون 1975 تا 18 ژانویه 1977، از ایندرا گاندی یک نخست وزیر بسیار جنجالی ساخت. حافظه قشر متوسط جامعه هند و معتقدین و برخورداران از آزادی بیان در این کشور، هرگز ایندرا گاندی را برای زیر پا گذاشتن دمکراسی که به واسطه به تعلیق در آوردن تمامی حقوق دمکراتیک و اساسی و آزادی ها به وجود آمد، فراموش نکرده و او را نخواهند بخشید. در عین حال حرکت "جایا پراکاش نارایانان" که به سمت یک جنبش غیر دمکراتیک علیه یک دولت دمکراتیک سوق یافت نیز در این بخش غیر بخشودنی بود و اعلام حالت فوق العاده از سوی ایندرا نیز صحت و منطقی بودن ترس از دیکتاتوری او را در مقابل سیاست دمکراتیک و ساختارهای آن را تایید نمود. این تنها "انشعاب" حزب کنگره در سال 1969 نبود بلکه پیروزی های انتخاباتی ایندرا در سال های 1971 و 1972 بود که او را به عنوان فرد بالا دست و رهبر ارشد حزب کنگره تبدیل نمود که امرش مطاع و فصل الخطاب بودو در حالی که پیش از این حزب کنگره به صورت ضربه گیر و سوپاپ اطمینان بین مردم و دولت و بین ایندرا گاندی و رهبران و گروه های مختلف قدرتمند عمل می کرد؛ ایندرا گاندی با اقدامات خوداین سپر بلا را ویران کرد و موقعی این اتفاق افتاد که او تمام ساختارها چک کننده و بالانس کننده رادر سیستم دمکراسی حزبی موجود ویران نمود که از جمله آن ساختارهایی بود که رهبر را در مقابل پارلمان و حزب پاسخگو می نمود که دیگر با قدرت گیری زیاد ایندرا وجود خارجی نداشت.

انتقاد دیگری که علیه ایندرا گاندی مطرح بود، این که در مقابل شیوه جواهر لعل نهرو که به دنبال راه اندازی سلسله جانشینان برای خود نبود، ایندرا به دنبال جایگزین کردن "سانجیو" و بعدها راجیو گاندی به عنوان جانشین خود در پست نخست وزیری هند بود و این مطلب در محافل مطرح بوده است که ایندرا حزب کنگره را به موقعیتی کاهش داد که آن را به بخشی از ملک شخصی اش تبدیل کرد و شرایطی برای این حزب بزرگ به وجود آورد که رهبران دست چین شده و وفادار حزب این توانایی را نداشتند که یک تصمیم مستقلی را راسا بگیرند.باید یاد آور شد که پدیده سلسله رهبران امری رایج در دمکراسی امریکاست و از مثال های مناسب آن می توان به کندی ها، بوش ها و کلینتون ها اشاره نمود. رابرت مورتون در کتاب کلاسیک خود تحت نام "ساختار اجتماعی" (دهه 1950)اعلام نمود که احزاب امریکایی به وسیله روسای احزاب و یا مکانیزم حزبی کنترل می شوند و تمامی تصمیمات مهم و اساسی شامل کاندیداتوری کاندیداهای ریاست جمهوری به وسیله روسا که اساس قدرت حزب را تحت انقیاد خود دارند؛ گرفته می شود. اما در مقابل شکل امریکایی که تصمیمات مهم توسط روسا گرفته می شود ایندرا به تنهایی و به عنوان تنها رییس بلامنازع حزب کنگره ظاهر شده و می تواند به عنوان رهبر عالی حزب، پارلمان و دولت هند تلقی گردد، او در موقعیتی است که می تواند کاندیداهای جایگزین خود را برای بالاترین مراکز دفتری، سیاسی و اجرایی در دمکراسی پارلمانی ارتقا دهد. نهایتا این پر بی راه نخواهد بود اگر بگوییم که به جز دوره دو ساله حالت فوق العاده در دوره ایندرا فرایند دمکراتیک آزاد و رقابتی انتخابات ها به حالت تعلیق در آمده بود. تعداد زیادی از احزاب مقابل در انتخابات های 1971، 1972، 1977 و 1979- 1980 شرکت کردند و رای دهندگان به صورت آزاد رای داده و انتخاب کردند و رهبران و احزاب خود را پس زدند و دولت ها به صورت موفقیت آمیز توسط احزاب اپوزیسیون در سطح مرکزی و ایالت ها (هردو) جابجا و یا دست به دست شد.

گرچه ایندرا گاندی به دمکراسی هندصدمه زد لیکن برای همیشه نتوانست آن را از مسیر خود خارج نماید. دمکراسی زنده ماند حتی پس از تحمیل حالت فوق العاده در سال های 77-1975. ایندرا گاندی خود نیز آگاه بود که روح آزادی هرگز نخواهد مرد. ایندرا به مناسبت ترور "مارتین لوتر کینگ" گفته بود که "... ممکن تعداد زیادی عقب گرد در مبارزه ما برای برابری انسان وجود داشته باشد. ممکن لحظاتی از غم و نا امیدی وجود داشته باشد. اما پیروزی باید و برای ما خواهد بود. اجازه بدهید که ما از پای ننشینیم تا برابری برای همه ی نژاد ها و مذاهب به یک واقعیت زنده تبدیل شود." این هم نا مناسب خواهد بود اگر میراث ایندرا گاندی را با یک روش بدون دامنه و وسعت ارزیابی کنیم، زیرا به عنوان یک رهبر هند، او همچون نهرو دمکراسی هند را در یک دیگاه جهانی در نظر داشت. راماچاندرا گوها در خصوص اواخر دهه 1970 یعنی زمانی که ایندرا گاندی بر هند حکم رانده است این چنین می نویسد : از دیدی بیشتر رسمی، به صورت کامل و خالص سیاسی، به این صورت ظاهر می شود که دمکراسی هند در حال فرسودن و سقوط بود. اگر فردی نیز با یک نگاه از بعد اجتماعی به این دوره داشته باشد نیز به این ظهو خواهد داشت که دمکراسی هند در حقیقت دارد وابسته و همچنین غنی سازی شده می شود." بدون هیچ گونه ابهامی همچنین می توان ادعا کرد که دمکراسی هند در پایان قرن بیستم و در ابتدای قرن بیست و یکم به صورت کاملا روشن نقاط قوت و ضعف خود را آشکار کرده و هندی ها هم در یک فرایند دمکراتیک در حال حل مسایل و مشکلات دمکراسی خود می باشند. دوره و یا فاز دوم نخست وزیری خانم ایندرا گاندی (1980 تا 1984)همچون دوره نخست او، نیز متلاطم و بحرانی بود. اگر سال های 5-1974 به عنوان خروش "جنبش جایا پراکاش نارایانان" شناخته شده است، دوره دوم ایندرا از سال 1980 تا 1984 به عنوان دوره جنبش های آسام و پنجاب شناخته می شود. این دو حرکت ضد مرکز و یا اعتراضی در قلب هند اتفاق افتاد. پاسخ دولت به این دو حرکت بسیار احساسی و متغییر برای ایندرا به شخصه بسیار تراژدیک بود و مدیریت این دو بحران توسط دولت برای جامعه پنجابی و آسامی بسیار درد آور و خسارت بار بود. ایندرا در تاریخ سی ام اکتبر 1984 ترور شد و این برای اولین مناسبت بود، موقعی که یک رهبر انتخاب شده دمکراتیک هند ترور می گردید. ایندرا در دوره نخست وزیری خود بنیاد نهاد های سیاسی و حکومتی دمکراسی هند را سست نمود اما ساختار ارتجاعی و منعطف دمکراسی هند به صورت روشنی قابل روئیت بوده و سیستم سیاسی دمکراتیک هند تا کنون در حرکت و کار می باشد. یک درس بسیار مهم از دوره سیاست دمکراتیک در زمان ایندرا گاندی این است که دمکراسی هر کشوری باید از گزند رهبران که حزب خود را به صورت دیکتاتور مابانه اداره می کنند، حفظ نمود.

دمکراسی هند در یک شرایط جدید

دوره رهبری های طولانی هند بعد از انتخابات سراسری سال 1984لوک سابها به پایان رسید و از نتایج این انتخابات دمکراتیک رهبران متوسط القامتی ظهور کرده و به صحنه آمدند و تئوریسین های سیاسی که اعلام می کردند که "دمکراسی هند تنها به رهبرانی با شخصیت کاریزماتیک بستگی دارد"با شکست تئوری اشان تحقیر شدند، زیرا هیچکدام از نخست وزیران هند بعد از جواهر لعل نهرو و ایندرا گاندی را نمی توان به عنوان "بلند قامت ترین رهبر" هند معرفی نمود. آقای راجیو گاندی در طول رهبری خود بین سال های 1984 تا 1989 کار خود را با تعداد زیادی آرزوهای خوب و ایده ها و رویکردهای تازه آغاز نمود و مهمترین دستاورد سیاسی او طرح هارمونی و نظم و تناسب موسوم به "راجیو- سنت لانگوال" بود که بر اساس آن دولت هند توانست اقلیت جامعه سیک مذهب را در دمکراسی جدید هند وارد نماید. راجیو گاندی نتوانست مورد مشهور قضایی "شاه بانو" که مربوط به "قانون شخصیه مسلمانان" بود را به واسطه رای دادگاه عالی یا به واسطه فشار گروه های تندرو هندو که درخواست "باز کشایش قفل" مکان تولد خدای رام مسجد بابری در ایودیا را داشتند ویا موضوع بوفورس (Bofors)را که مربوط به خرید سلاح های بوفور سوئدی بود و موضوع رشوه در کار بود را به سرانجام برساند.

دولت حزب کنگره تحت رهبری راجیو گاندی پیروزی در انتخابات 1989 را از دست داد و برای اولین بار در تاریخ دمکراسی هند یک دولت وصله پینه ای در مرکز از سال 1389 تا 1991 شکل گرفت.

 Course

Politic and Governing in India
by: Dr. Mandana Tesheyar

Translator

Seyed Mostafa Mostafavi - M.A Student in Indian Studies

Faculty of world studies - University of Tehran  

ششم فروردین 1392

 

+ نوشته شده در جمعه نهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 14:29 شماره پست: 260

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.