خاطراتی از شهید حاج عباس فیروزی فرزند مرحوم حاج حسن - گرمن

شهیدی از شهدای روستای گرمن (پشت بسطام)؛  این شهید بزرگوار و گردانی که در آن عضو بودند باید پیشمرگ رزمندگانی می شدند که عملیاتی بزرگ را برای فتح فاو باید به انجام می رساندند. این گردان باید به جزایر "بوارین" و "ام الرصاص" تهاجم می کردند تا ذهن دشمن را به خود متوجه کرده تا از منطقه دیگری، رزمندگانی دیگر، حمله اصلی را به منطقه فاو اجرا کنند. عملیات آنان یک عملیات فریب در منطقه یی بسیار سخت از لحاظ نظامی بود که دشمن سرمایه گذاری بسیار زیادی کرده بود و موانع طبیعی و دست ساز دشمن به حدی بود که نتیجه حمله به آن از قبل قابل پیش بینی بود و احتمال شکست و تلفات زیاد آن کاملا متصور بود و لذا به خاطر سختی منطقه و نوع عملیات مذکور، بازگشتی برای رزمندگان شرکت کننده در این عملیات متصور نبود به همین دلیل فرمانده اشان طی یک سخنرانی با آنان سخن می گوید و اعلام می کند با توجه به شرایط مذکور اگر احیانا کسی هست که عذری دارد و نمی تواند در این عملیات شرکت کند، مراجعه و انصراف خود را از رفتن به این عملیات اعلام نماید، که در بین حدود سیصد نفر اعضای این گردان، دو یا سه تن انصراف می دهند که این شهید به خاطر انصراف این سه نفر ناراحت شده بود که چرا باید آنان انصراف می دادند و این گلایه را نزد برادرش که در همان زمان در جبهه حضور داشته و به دیدنش رفته بود، ابراز می دارد که اخوی ایشان نیز به شوخی به او پاسخ می دهد که در بین شما سیصد نفر فقط همین سه نفر عاقلند. آری او در این عملیات شرکت کرد و به همراه بیش از یکصد و بیست تن دیگر از شهدای شهرستان شاهرود و به خیل شهدای جنگ تحمیلی پیوستند.

او در طول حضور در عقبه، در خدمت به همرزمانش پیش قدم بود چادر جمعی آنان در منطقه حمیدیه اهواز، بیش از 36 نفر نیرو را در خود جای داده بود که شستن ظروف غذا و تمیز کردن چادر این دسته وظیفه نوبتی تک تک آنان که به نوبت "خادم الحسین (ع)" و یا "شهردار" نامیده می شد، بود ولی این شهید بزرگوار تواضع نسبت به رزمندگان جبهه را به کامل ترین وجه از خود نشان داد و این را فیضی از ناحیه خداوند برای خود می دانست با نوبت و بی نوبت به این امور اقدام می کرد.

خواهرش عنوان می داشت که انگار به او الهام شده بود که این اعزام آخرین اعزامش به جبهه خواهد بود و لذا با زحمت زیادی قبل از اعزام به جبهه مرا پیدا کرد تا حتما با من خداحافظی کند.

روحش شاد که در امور عام المنفعه بسیار فعال بود، به طوری که اکنون اماکنی همچون تکیه عزاداری امام حسین (ع) در روستای گرمن و ساختمان نانوایی و دهیاری روستا را از خود به یادگار بجا گذاشته است. ایشان که در ساخت اسکلت های فلزی متخصص بود در کمک به افرادی که ساختمان سازی داشتند خیلی کوشا بود.

شهید حاج عباس فیروزی صنعتگری توانا در کار آهن بود، ولی قلبی لطیف تر از پنبه داشت، برادر این شهید بزرگوار که در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید، جناب حاج موسی فیروزی روایتی از این وجه شخصیتی اش دارد :

در زمان رژیم گذشته مدتی با ایشان در "کارخانه ایران ناسیونال" همکار بودیم، روزی فردی در ساعات تعطیلی کارخانه به نگهبانی محل کارمان مراجعه کرد در حالی که یک کت در دست داشت و می گفت قصد فروش این کت را دارم، آیا کسی در بین شما هست که خریدارش شود؟ و من کت را از دستش گرفتم و براندازی کردم و دیدم مناسب من نیست و ناگهان متوجه شدم که این کت ست خود فروشنده است، گفتم چرا می خواهی بفروشی؟!! اون فرد با لهجه اصفهانی پاسخ داد که مسافرم و متاسفانه محتویات جیبم به سرقت رفته و برای بازگشت به اصفهان پول ندارم و می خواهم این کت را بفروشم و خرج بازگشت به شهرم کنم. اما در آن جمع کسی خریدار کت نشد.

وقتی جریان را در منزل برای شهید حاج عباس تعریف کردم تا یک ماه با من صحبت نمی کرد، و شدید معترض بود که چرا این فرد در راه مانده را به من معرفی نکردی که من خودم هزینه سفرش را بپردازم.

در یک مورد دیگر، یکی از کارگرهایش که در کار اسکلت فلزی با او کار می کرد، نزد ایشان مطرح کرده بود که در این فصل تابستان و گرما ما در منزل یخچال نداریم، او هم فورا یخچال مورد استفاده در منزل خود را به او داده بود.

این شهید بزرگوار بسیار کاری بود و به اصطلاح امروزی ها آچار فرانسه بود (بسیار زرنگ و مغزش پر از ابتکارات بود)، برای همین هم اگرچه بعد از مدت ها مفقود بودن جنازه اش را تفحص کردند و یافته شد، ولی خانواده اش شاید هنوز هم معتقدند که این شهید بزرگوار کسی نبود که به این راحتی اسیر مرگ شود و روزی برخواهد گشت، و شهادتش را هنوز هم باور ندارند.

اما اروندی که آنها از آن گذشتند تا به آن سوی رود برسند، دریایی مردانه بود، فرمانده دسته آنها که از نیروهای اعزامی از بسطام بود، می گفت شهید حاج عباس از کسانی بود که هنگام حمله به خط دشمن از این آب های خروشان گذشته بودند و خود را به خاکریز دشمن رسانده و از آن رد شدند. ولی از خاکریز که رد می شوند در آن سوی خاکریز دشمن، فرمانده آنها شهید حسین عرب [1] که فرماندهی نترس و عجوبه ایی بود، و سلاح کلاشینکف با خشاب صد و بیست تا گلوله حمل می کرد، در این عملیات یک تانک دشمن را می بیند که به سمت نیروهای ما می آید و هی درخواست آر.پی.جی [2] زن می کند، که در همان حال مورد اصابت تیر مستقیم همان تانک قرار می گیرد و به شهادت می رسد، و شهید حاج عباس هم مورد اصابت ترکش از ناحیه پای چپ خود قرار می گیرد و به ایشان می گویند که با توجه به مجروحیت به عقب باز گردد، ولی این شهید بزرگوار به این مجروحیت اعتنا نمی کند و در کار پیشروی و پاکسازی خط و سنگر دشمن شرکت می کند.

مقداری که پیشروی می کنند، با توجه به فشار دشمن و تلفات، دستور عقب نشینی می دهند، ولی حاج عباس از کسانی بودند که خیلی جلو رفته بودند و فرمان عقب نشینی را نمی شنوند و بقیه بر می گردند و او همانجا می ماند و نمی دانم تیر خورد یا دستگیر شد و...

خاطره ایی از شهید حاج عباس فیروزی در عملیات والفجر 8 :

توضیح یک عکس (یک روز قبل از عملیات والفجر هشت اردوگاه کاظمین ایستاده از راست حاج حمید بوجار- شهید بیگی از ایوانکی حقیرعلی اکبرمالک پور شهیدی از میامی که نامش را فراموش کردم جانبازسید علی موسوی نشسته شهید حاج عباس فیروزی) که ماجرای اعزامش خیلی جالب بود ایشان در تهران  آهنگری داشته و یک حسینه نیز تاسیس کرده بود یک شب در حسینه خوابش می برد حضرت سیدالشهدا را در عالم خواب زیارت می کند که التماس می کند آقا می خواهم برایت فدای شوم که ایشان آدرس گردان کربلا رابه او می دهد و ایشان زندگی و کاسبی را رها می کند و خودش را به گردان می رساند این شهید آنقدر عشق دیدار سیدالشهدا را داشت که مدام این خوابش را تعریف می کرد و آن شب موعود در جزیره بووارین یک لحظه دیدمش که زخمی شده بود و با رجز خوانی به مانند تعزیه عاشورای اباعبدالله،ع،  پر شور و با چهره ای نورانی جلو می‌رفت که همراه با حسن عرب عامری فرمانده دسته  حضرت علی اکبر شهید شدند ؤ به آرزویش که در عالم خواب برایش الهام شده بود  رسیدند و گویا مدتی مفقود الاثر بودند البته اصلیت ایشان گرمه ای  بود کنارش شهید اصغری و کنارش را فرآموش کردم
روحشان شاد یادشان جاویدان

[1] - فرمانده گردان کربلا در این عملیات که نیروهای اعزامی از شاهرود را در این شب فرماندهی می کردند.

[2] - سلاحی که توسط موشک های اتصال یافته به سر آن تانک، خودرو و سنگرهای دشمن را مورد هدف قرار می دهند

 

+   نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 10:18 PM |  یکشنبه یکم تیر 1393     

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.