ایران در "شرایط اضطراری" [1] قرار دارد، نشانه های این شرایط هر روز در جامعه ایران هویدا تر، خود را در شکل های مختلفی همچون خطر درگیری در جنگ های فراگیر و دوجانبه و چند جانبه، ریزش هولناک ارزش پول ملی، تورم و گرانی افسار گسیخته، تعطیلی مراکز کسب و کار و تولید، فرار مداوم سرمایه های مالی، و جامعه نخبه کشور و تن سپردن آنان به مهاجرت های دسته جمعی، افزایش بزهکاری های اجتماعی همچون اعتیاد، سرقت، ناامنی، کشتار نیروهای نظامی و امنیتی در درگیری های داخلی و خارجی و بلعکس و... خود بهتر از هر بیانیه رسمی، بیانگر شرایط اضطراری و بغرنج جامعه ایران است.

ج.ا.ایران با نقش گیری در کشاکش نبرد قدرت در وجوه منطقه ایی و جهانی، و قرار گرفتن در کنار روس ها، چینی ها و در کل نظام بازمانده از چپِ کمونیسم سابق، که در نبردی اعلام شده و با سابقه، با جهان غرب درگیرند، روزهای سیاه تاریخ خود را طی می کند، شرایطی که منافع و امنیت ملی کشور را در خطر جدی قرار داده، و ایران را در شرایط دائم و پایان ناپذیر پیشاجنگ قرار می دهد؛ نبرد فراگیری که در صورت آغاز، در شکل عرفی آن، انتظار می رود، با توجه به سابقه بدعهدی تاریخی، و سو رفتار و نیت بلوک شرق در قبال اقمار خود، ایران را پیشمرگ اهداف بلوک شرق کرده، ابتدا به نابودی سیستم "جمهوری اسلامی" و در وهله بعد، خطر نابودی "ایران" نیز بسیار جدی خواهد بود.

حمله اسراییل به کنسولگری ج.ا.ایران در دمشق [2] ، و قتل عام میهمانان و میزبانان بلندپایه حاضر در آن، طبق عرف و مقررات پذیرفته شده جهانیِ اماکن دیپلماتیک، قطعا یک حمله مستقیم به خاک ج.ا.ایران محسوب، و نقطه عطفی در رویارویی مستقیم با اسراییل است، چرا که این حمله آغازگر رسمی نبردی نظامی و مستقیم بین این دو کشور بوده، و اینک توپ در زمین ج.ا.ایران است که آیا با پاسخ متقابل، تن به جنگ مستقیم خواهند داد یا خیر، جنگی که پیش از این در ابعاد پنهان و آشکار در قالب جنگ لفظی، نبرد اطلاعاتی، جنگ تروریستی، درگیری های نیابتی، خرابکاری های اعلام شده و نشده علمی، تکنولوژیکی و... ادامه داشته و دارد و اکنون اسراییلی ها پا پیش نهاده، رویارویی مستقیم را نیز کلید زده اند.

نگاهی به کل صحنه ی نبردِ خطرناکی که هر لحظه این پتانسیل را دارد که به نبردی فراگیر و لگام گسیخته تبدیل شود، و صحنه سیاه دیگری را، در مراحل تاریخ درگیری ج.ا.ایران در نبردهایی جهانی و منطقه ایی را نشان دهد، که با آغاز سیاست نگاه و یا گرایش به "شرق[3] شدت گرفته، و دامن منافع و امنیت ملی ایران را، درگیر بازی با آتشی کرده است که به خصوص در خاورمیانه در جریان است، و می تواند این منطقه را به تلی از ویرانی، فروپاشی، فقر بیشتر، جنگ و نابودی فرو برد، همانگونه که مردم غزه چنین شرایطی را اکنون تجربه می کنند، کشتار، تجاوز، ویرانی، فقر، گرسنگی و رها شدگی در دامن جنگ طلبان، و جنگ سالاران، صورت واقع جنگی است که بین حماس و اسراییل جریان دارد.

در آخرین پرده از فرو غلتیدن مردم فلسطین، و در کنار آنان مردم ایران، یمن، لبنان، سوریه در جنگی بیرحمانه، که از هفت اکتبر 2023 [4] با حمله خونین و عجیب و غریب نیروهای گروه فلسطینی حماس و جهاد اسلامی فلسطین به داخل اراضی اسراییل آغاز شد، برنده واقعی روس ها بودند که با آغاز این جنگ، خود را دست برتر در نبردهای جاری در خلال حمله تجاوزکارانه خود به اوکراین [5] یافته، و نشان می دهند، اما اینکه، چنین نبردی چه دستاوردی برای ایران و دیگر ملل درگیر خواهد داشت، بسیار سوال برانگیز، و پر از ابهام است.

کشور در شرایطی قدم به قدم به این جنگ هولناک کشیده می شود که تصمیم سازان پیش از این در یک نابخردی تمام عیار، دهه هاست که در خلال کشاکش سهم دهی به مردم در حاکمیت، دچار سایش و برخورد عجیب و غریبی با مردم ایران شده اند، و در تندآب خیزش های متعدد، پیاپی، سراسری، خونین، مردمی و... گرفتار آمده، و در پیرامون رعایت حقوق، و تضمین حضور مردم در تصمیم سازی های اجتماعی و...، درگیرند، که آخرین آن خیزش "زن، زندگی، آزادی" است، و در راستای شانه خالی کردن از اعطای این حق و حقوق، حداقل دو انتخابات بسیار مفتضح را نیز، در خلال شرایط قهر اکثریت مردم ایران از حضور و مشارکت در پای صندوق های رای، برگزار کرده اند، و بحران مقبولیت و بلکه مشروعیت دامنگیر کرسی نشینان قدرت شده، و باعث تشکیل مجلس اقلیت، و دولت ضعیفی شد، که با آمدن آن، به رغم شعار کاندیداهای پیروز، هر روزه کشور در غرقاب مشکلات اجتماعی و... بیشتر فرو می رود.

در کنار آن، عوامل دیگری همچون فروپاشی اقتصادی، و گسترش و فراگیری فساد، و چپاول ثروت ملی توسط باندهای مافیای حاضر در پهنه قدرت، که در کیس های متعدد سو استفاده های کلان از امکانات ملی، حرام خواری های سیاسی و مالی و... بروز کرده، و تشت رسوایی عدم توان و یا تصمیم سیستم نظارتی و قضایی، در کنترل این حجم از فساد بارز را به رخ مردم حیرت زده ایران و جهانیان کشیده است،

در چنین شرایطی که تنها در کیس واردات و صادرات چای کشور، توسط یک شرکت سفارشی و دخیل در این امر (شرکت چای دبش)، مبلغ بی سابقه ی فاش شده ایی نزدیک به چهار میلیارد دلار حیف و میل از بیت المالِ مردم را نشان می دهد و...، متاسفانه به رویارویی و شکاف بین حاکمیت ج.ا.ایران با مردم خود، عمق و بُعد بیشتری بخشیده و آنان را در نظام دو قطبی های زیانبار (خودی – غیرخودی، انقلابی - غیر انقلابی، ارزشی - غیر ارزشی و...) گرفتار کرده است، که عملا شرایط کشور را خطرناک تر از پیش هم می کند.

در بُعد خارجی نیز، ضعف ج.ا.ایران در مواجهه مقتدرانه و موثر با تهدیداتی که از جانب همسایگان بی مقداری همچون طالبان در افغانستان [6] ، یا سیستم وابسته و متجاوزی مثل نظام دیکتاتوری الهام علیف در جمهوری آذربایجان و... متوجه کشور است، باعث باید می شد تا عُقلا را از درگیری در جنگ با قدرت هسته ایی مثل اسراییل باز دارد، اما این درگیری، برای رسیدن به اهداف ایدئولوژیک به سان یک طنز تلخ، در حال شدت گرفتنِ هر روزه است، و نشان می دهد که در جهت گیری ها، بیشتر از آنکه منافع و امنیت ملی ایران مد نظر تصمیم سازان کشور باشد، اهداف انترناسیونالیستی [7]، ایدئولوژیکی و... راهبر سیاست ج.ا.ایران و تصمیم سازی ها در این جهت شده است، که ایران را طعمه شرایطی می کند که پیش از این دامن اتحاد جماهیر شوروی را گرفت، و سیستم آنان را از صفحه روزگار پاک، و سرزمین شان را دچار تجزیه و فروپاشی کرد. مسکو نشینانِ دچار چنین توهمی، سیستم، نظام و سرزمین تحت حاکمیت خود را به نابودی و ویرانی کشاندند.

البته تقصیر این شرایط را نباید تماما منحصر به سران نظام کرد، بلکه قانون اساسی و ملت ایران نیز به اندازه خود، در بوجود آمدن این شرایط دخیل و سهیمند، چرا که وقتی شعار نابودی این و آن را در هر تجمعی فریاد می زدیم و می زنیم، و یا وقتی در اساسنامه، و حتی نام "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی"، ماموریت حفاظت از "انقلاب اسلامی" را بدون ذکر پسوند نام "ایران"، می آورند، و کسی معترض این هدف انترناسیونالیستی و فراملی نمی شود و...،

امروز سپاه پاسداران با تمسک به چنین بند و ظرفیتی در قانون تشکیل خود، خود را فرای از منافع و امنیت ملی کشور تعریف، و در راستای ماموریت شبه قانونی و فراملی خود در سوریه، لبنان، عراق، یمن و... می بیند، تا از چنین زائده هایی که رنگ و بوی "انقلاب اسلامی" و... دارند، در آنجا و یا هر جای دیگر جهان حمایت، حفاظت و پشتیبانی کند، و در این راستا خود را پاسخگوی هیچ نماینده انتخابی از سوی مردم هم نمی بیند،

و این چنین است که ما ایرانیان بدون نظر داشت به چنین عواقبی، به این اساسنامه، با اهداف فراملی، جهان وطنی و انترناسیونالیستی آن تن دادیم، که بدون نظر داشت به منافع و امنیت ملی، ثروت و نیروی ایران را که باید در مسیر توسعه و پیشرفت کشور و ملت ایران شود، صرف دیگران شده، و می شود.

 و یا وقتی در قانون اساسی رسما از دخالت نظام ج.ا.ایران در جنگ های آزادیبخش و انقلابی در سراسر جهان سخن گفته می شود [8]، عملکرد مسئولین در حضور در چنین نبردهایی، خود را شبه قانونی نشان داده، و امروز اعتراض برای پا پس کشیدن از عملی شدن این بندهای  قانون اساسی در این راستا، نمی تواند کاملا موجه جلوه کند،

هر چند که در آنسو، اگر حاکمیت بخواهد، می تواند، مطابق با خواست فعلی مردم، و اعتراض جاری در کشور به این عملکرد و این پتانسیل های قانونی، مثل بسیاری از اصول بر زمین مانده قانون اساسی، این بخش ها را نیز، نادیده گرفته، و از این شرایط خسارتبار، برای حفظ منافع و امنیت ملی، پا پس کشیده و از آن عبور نماید،

اما در انتخاب گزینشی بندهای قانون اساسی برای اجرا توسط حُکام نیز، توجیهات شبه قانونی در مقابل کسانی قرار دارد که در رای "آری" دادن به چنین متون قانونی در 12 فروردین 1358 و 6 مرداد سال 1368 از هم پیشی می گرفتند، و به حکام خود، حق دخالت در نبردهای ایدئولوژیکی با وجوه انترناسیونالیسم اسلامی و فراملی در خارج کشور را می دادند.

شرایط فعلی داخلی و خارجی کشور، نیاز به یک خود انتقادی جدی و شدیدِ مردم و حاکمیت را ضروری می نمایاند، که ایران را در ابعاد داخلی و خارجی، این چنین دچار بحران های بسیار خطرناک با نتایج بسیار زیانبار کرده است، و خطر نابودی و فروپاشی را هم برای سیستم، و هم برای کلیت ایران جدی نموده است.   

[1] - مدیریت شرایط اضطراری به سازماندهی و مدیریت منابع و مسئولیت‌های مرتبط با تمامی جنبه‌های انسانی، به موارد اضطراری همچون آمادگی، پاسخگویی، کاهش، و بازیابی اطلاق می‌گردد و هدف از آن کاهش اثرات مضر تمامی مخاطرات از جمله بلایای می‌باشد.

[2] - حمله هوایی به کنسول‌گری جمهوری اسلامی ایران در دمشق در ۱ آوریل ۲۰۲۴ روی داد. طی این حمله هوایی به ساختمان ضمیمه کنسول‌گری در مجاورت سفارت ایران در سوریه، پنج تا هشت تن از جمله فرمانده ارشد نیروی قدس سپاه پاسداران، سردار سرتیپ محمدرضا زاهدی کشته شد. سایر کشته شدگان عبارتند از پنج عضو سپاه پاسداران و دو مستشار ایرانی.  روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحرونوت به نقل از برخی گزارش‌های تأیید نشده مدعی شده که «حمله اسرائیلی» درزمان برگزاری یک نشست میان فرماندهان سپاه پاسداران با سران سازمان جهاد اسلامی فلسطین انجام شد. تعدادی از سران سازمان جهاد اسلامی نیز در بین کشته‌شدگان هستند که هویت آن‌ها فعلا معلوم نیست. https://t.me/+iK-468eUZ8tlYTQ0

[3] - نگاه به شرق یک راهبرد در سیاست خارجی ایران است که از آغاز ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ مطرح شد. بر اساس این سیاست، ایران باید برای ارتقای جایگاه بین‌المللی خود بر اهرم ایجاد رابطه مناسب با کشورهای مشرق‌زمین بیشتر تکیه داشته باشد.

[4] - حمله حماس به اسرائیل مجموعه‌ای از حملات هماهنگ بود که در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ توسط گروه‌های شبه‌نظامی اسلام‌گرای فلسطینی به رهبری حماس، از نوار غزه به مناطق مرزی اسرائیل انجام شد. حملاتی که توسط حماس و دیگر گروه‌های مسلح فلسطینی به عنوان عملیات طوفان الاقصی و توسط اسرائیل شنبه سیاه یا کشتار سیمحاط تورا خطاب شد و جنگ اسرائیل و حماس را در پی داشت.

[5] - روز ۵ اسفند ۱۴۰۰ (۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۲)، روسیه تهاجم گسترده‌ای را به اوکراین، همسایهٔ غربی خود آغاز کرد که نشان‌دهندهٔ تشدید چشمگیر بحران روسیه و اوکراین است که از سال ۲۰۱۴ آغاز شده بود. این تهاجم بزرگ‌ترین حملهٔ نظامی متعارف به خاک اروپا از زمان جنگ جهانی دوم است

[6] - در ۲۷ می ۲۰۲۳، مصادف با ۶ خرداد ۱۴۰۲ نیروهای طالبان و مرزبانان ایرانی در امتداد مرز افغانستان و ایران میان ولایت نیمروز افغانستان و استان سیستان و بلوچستان ایران درگیر شدند درگیری حدود شش ساعت به طول انجامید و سطح تبادل آتش سنگین بود چنان که ضمن رد و بدل شدن آتش مسلسل از توپ و خمپاره‌انداز نیز استفاده شد. درگیری برای دو طرف تلفاتی را به همراه داشت، طرف ایرانی و افغان هرکدام دیگری را آغازگر درگیری معرفی کردند، پیشتر جدال لفظی میان مقامات دو کشور پیرامون حقابه ایران از رود هیرمند افزایش سطح تنش میان دو کشور را سبب گردیده‌بود

[7] - بین‌الملل‌گرایی یا انترناسیونالیسم : Internationalism) مفهومی کلی است که بر عقاید و سیاست‌های منجر به منافع مشترک اقوام و ملت‌ها، تکیه دارد. این عقیده، با ملی‌گرایی (ناسیونالیسم) پرخاشگر مخالفت دارد. اینترناسیونالیست‌ها برآنند که در صورت امکان‌نداشتن همکاری میان حکومت‌ها، این مساعدت بین ملت‌ها قاعدتاً امکان‌پذیر است. این مکتب بر آن است که بشریت را به این آگاهی برساند که هر فرد متعلق به یک جامعه جهانی است.

[8] - عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت:‌ در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، حمایت از نهضت‌های آزادی‌بخش و مللی که به دنبال استقلال خود هستند، به عنوان یک خط مشی کلی در حوزه سیاست خارجی مطرح شده و به عنوان یکی از وظایف دولت‌ها در تحقق آن، تاکید شده است.... 

بیاییم کمی به شرایط خود چشم باز کنیم، به دنیای خود از زاویه ایی دیگر بنگریم، اینجا دیگر "خاورمیانه" نیست، "غرب وحشی" است! اینجا جاییست که زمین و زمینیان در عین نزدیکی با آسمان و آسمانیان، در شرایط کمبود آب، ناشی از قهر آسمان با زمین، که با کاهش نزولات آسمانی و بارش های معمول، می رود تا تشنگی حتی حلقوم کوه های پر برفش را هم بفشارد، چشمه های جاری هزاران ساله اش هم می خُشکد و...، اما آنچه بسیار در خود دارد، خونی بی بهاست که مردمانش هر روز بجای آب، درب و دیوار و زمین خاک گرفته شان را، با آن شستشو می دهند.

 روزگاری بود وقتی می خواستیم خونریزی و جنایت را تَصوّر کنیم، نگاه مان به سرخپوستانی می رفت که به گله های بوفالو حمله می کردند، و با سر و صدایی عجیب و مهیب، هر چه در توان داشتند، بکار می گرفتند، تا برای خوراک خود، از گاوهای وحشی کشتار و سلاخی کنند، و در همان حال، سفیدپوستانی را در نظر می گرفتیم که برای غلبه بر سرزمین های پربار اینان، و پاکسازی آن از بومیان، بدانجا هجوم بردند و جهت به انقیاد و بردگی کشیدن این رنگین تنان، از آنان بی نهایت، و در شرایط اسراف واری، کشتار می کردند، ششلول بندانی که بی مهابا و خونسرد می کُشتند، و بر افتخار و وسعت سرزمینی خود می افزودند، "غرب وحشی" برای ما، سمبل وحشت و کشتار و جنایت شده بود؛ [i]

اما دیگر روزگار عوض شده، وحشیگری و کشتار، تغییر مکان داده، دیگر باید واژه ها را هم تغییر داد، پیشفرض ها و تصورات ذهنی را هم، به دور ریخت، و عوض کرد، این روزها می توان بی تعارف، از "شرق وحشی" گفت، مرکز بی رحمی، و کشتارهای عظیم، صدها بار وحشی تر از "غرب وحشی"، چرا که غرب در جنایت و کشتار، این روزها، به گَرد پای شرق هم، دیگر نمی رسد.

دیگر غرب، وحشیگری ها را از سرزمین خود رانده، پای عقل، علم، آزادی و دموکراسی را به میان کشیده، بازار آزاد، منطق تجارت و داد و ستد اوست، تحقیق و توسعه، بر صنعت و علمش حکمفرماست، و از همه مهمتر اداره جامعه اش را به نظام آزاد انتخاباتی، بر مبنای قانون و رای اکثریت، و بر منطق محافظت حداکثری از اقلیت، و بر سیستم دمکراسی و چرخش قدرت و.. استوار کرده است، و آزادی، رفاه، حقوق شهروندی، حقوق بشر و.. را مبنا و معیار تحقق کرامت انسانی ساکنانش قرار داده است. آنان اکنون به ساختن سعادت، به دست انسان اعتماد دارند.

از این روست که کشتار کنندگان و کشتار شوندگانِ دیروز در غرب، سعی دارند حقوق برابر همدیگر را، به رسمیت بشناسند، در کنار هم، شهروندانی مسئول، و صاحب حقوقی برابر باشند، مارگارت تاچر سفیدپوست، نلسون ماندلای سیاهپوست، باراک حسین اوبامای پناهنده به غرب و... به بالاترین و پرنفوذترین مقامات جهانی می رسند، و می درخشند؛

چرخه قدرت، بچرخد و بچرخد، روزگار را چه دیدی! شاید روزی، حتی یک سرخپوست بومی امریکا، و یا یک زن رنگین پوست شرقی نیز، به مقام پرنفوذترین رهبر جهان، توسط اهالی صاحبِ رای، در غرب وحشی! انتخاب شد، سرخپوستی سیاه چرده مانند کملا هریس (معاون رئیس جمهور امریکا) [ii] ، یا پیزولی لاغر مردنی مثل ریشی سوناکِ هندی تبار (نخست وزیر بریتانیا) [iii] که بر اریکه های قدرتِ قدرتمند ترین پایتخت های جهان، یعنی واشنگتن و لندن، بنشیند.

امری که امروز در غرب وحشی، نه دیگر بعید است، و نه خارق العاده، و دور از ذهن، دیگر دهان ها به چنین پدیده هایی هرگز باز نمی ماند، چرا که "وحشی ها" به تمدن رسیده اند، و وحشی گریی و بی قانونی را از سرزمین خود سعی می کنند برانند، و قانون و مدارا را بر جای آن بنشانند، به عکس آنچه در غرب وحشی جریان دارد، متمدن های شرقی، هر روز در قهقرا، سقوطی جدید را تجربه، و رکوردهای جنایت، کشتار، بی رحمی، بی تمدنی، بی فرهنگی، بی قانونی، هرج و مرج، جنگ، فقر، غارت، گرسنگی، نابرابری، زورگویی، بردگی، بی عزتی و... را جابجا می کنند، و هر روزه وحشیگری در شرق، جایگاه های رفیع تری می یابد، و در صدر می نشیند و قدر می بیند.

باعث تاسف است که شرقِ متمدن و نورانی، با افتخارات درخشان تمدنی، و داشتن سوابق دیرپای شاخص انسانیت همچون مجلس باستانی مهستان، منشور حقوق بشری کوروش کبیر و...، رو به قهقرا افتاده، و به سرزمین مطلوب و مستعدِ (و...) تاخت و تاز، دیکتاتوری، وحشت آفرینی، کشتار، غارت و... تبدیل شده و می شود. اینجا هر چه فاصله خداوند با حاکمان، ارباب معابد و مردمانش نزدیکتر می شود، تو گویی جلوهای وحشت، جنایت، کشتار، گرسنگی، فقر، غارت، زورگویی و... نیز افزایش می یابند، و بیشتر از خود چهره نشان می دهند؛ کرمان ما، دیروز در نزدیکترین فاصله با دست های نوازشگر و مهربان خداوند، در خون شستشو داده شد. [iv]

اینجا خاورمیانه است، مرکزِ بی مانند سخن گفتنِ خدا با انسان و انسان با خدا؛ از 124 هزار پیام آور آسمانی، حتی رد و آثار احدی از آنانرا، در خارج از قلمرو خاورمیانه کشف نکرده و نیافته اند، تو گویی ارسال رُسُل تنها مختص خاورمیانه و اهل آن بوده است؛ و به رغم اینکه خداوند، ختم نبوت، و نزول وحی را، با محمد، اعلام رسمی کرد، باز می بینیم همچنان دل آن وجودِ متعال و مهربان، بی طاقت و مشتاِق سخن گفتن با بشر خاورمیانه ایی مانده، طاقت نمی آورد، عرش باشکوه و پر جلال و جبروتش را ترک کرده، و بر زمین و زمینیان باز دوباره هبوط، نزول و فرود بسیار عظیمی را تجربه می کند،

و آن وجود متعال خود را از بالاترین درجه معنا در اعلی علیین، به پایین ترین نقطه وجود مادی ما، فرود آورده، به زمین و زمینیان آنقدر نزدیک می شود، که در حالتی تناسخ وار، از کالبد و زبان یک انسان، با سرداران سپاه سخن می گوید؛ و بدین وسیله تمام معنا، خود را به عالم ماده ی خود ساخته تقلیل می دهد، و از کالبد و زبان یک انسان، و رهبر حاکم بر یکی از سرزمین های خاورمیانه ایی، با سرداران جنگآور او، سخن "گرم و گیرایی" می گوید، [v]

کاش دوربین های پیشرفته، با مگاپیکسل بالایی بود، با صدا بردارانی مجهز، که این صحنه هبوط، نزول و فرود خداوندی، بر این زمین غرق در رنج و مصیبت را، ثبت و ضبط می کردند؛ کاش حداقل سخنان خداوند را، همه به همراه آن چند سپاهی پاسدار، به گوش خود می شنیدیم، و این سخن از چشم و گوش های مشتاق دیگر به سخن او، دریغ نمی شد و...

نمی دانم سِرّ و اسرار خداوند با جنگ و جنگاوران چیست؟! انگار او نیز آنها را به همه ی اهل علم، صنعت، هنر، فکر، سخن و... در این خاک جنگزده، ترجیح می دهد، خداوند چه سِرّ و اسراری با اهل جنگ و نبرد دارد؟! که اینبار هم که قصد سخن با بشر نمود، اهل جنگ و سرداران سپاه را طرف سخن خود یافت؛ چه عُلقِه ی خاص، و علاقه ایی بین خدا و اهل نبرد و جنگ هست، که با دیگر نخبگان اهل دنیا، هرگز وجود نداشته و ندارد؛ 

نمی دانم در سرای اهل جنگ و جهاد چه خبر است که خداوند نیز مرتب راغب به دیدار آنان می شود، به آنجا سر می زند، آنان را راهنمایی می کند، و اینچنین در ناباوری همه ی بندگانش، به این سرا در رفت و آمدی پر شور و بی پایان است، او حتی دامن ارتباط خود را از جامعه ی انبیا نیز کاملا بیرون کشیده است، اما با اهل نبرد و جنگ، همچنان، مثل قبل، نرد عشق می بازد، و همچنان سرگرم بیان سخنانی "گرم و گیرا" با آنان است؛

برای من که این ادبیات و این فضا نا آشنا نیست، ما هم وقتی در جنگ خسارتبار و خونبار هشت ساله غرق بودیم، آنجا نیز همه از حضور خداوند، در کنار خود می گفتند، از ملاقات، دیدار، سخن گفتن با او، همه مشعوف و مفتخر به حضور خاص او بودند و...، تو گویی راه های آسمان در این نقطه از عالم بازتر از همه ی جاهای دیگر است.

نمی دانم، برایم قابل درک نیست، عقلم قد نمی دهد و... آخر در مجلس و سرای اهل جنگ، و اهل ساخت قربانگاه های بزرگ، چه انگیزش خاصی نهفته است که خداوند را به خود جلب می کند، به گرد سم اسبان شان قسم می خورد، و به نزول و هبوط هزاران باره به سوی آنان راغب و مجبور می شود، و او را به فرود آمدن، در عالم ماده وا می دارد؛ در جایی که اعمال جنگ آورانه، سخن جنگجویانه، تشریح شیوه چیدن صحنه های خون و کشتار و... رایج است، و این پدیده ها مثل داروی تلخی است، که انسانِ مجبور، به نوشیدنش تن می دهد،

دیدار از چنین صحنه ایی از شدت دردی که می آفریند، تنفری که از خود ایجاد می کند، انسان های معمول را مجبور می کند، صورت از صحنه و سخن جنگ بر گردانند، تا هرگز چنان صحن و سرایی را، با چنان صورت و سخن دلخراشی را، نبینند و نشنوند. هیچ انسان عاقلی دوستدار خلق چنان صحنه ایی، و شنیدن از نتایج چنین اعمالی نیست، و شاید هیچ انسان معمولی هرگز نخواهد، در چنین سِلک و داستانی مشغول و شامل شود و...،

آیا این برای خداوند متفاوت است؟! و برای او زیباترین صحنه ایی است که روی زمین می یابد؟! و او را بر دیداری از نزدیک، با جنگاوران، و سخن با آنان راغب می کند، و ترجیح می دهد آنرا بلاواسطه ببیند و بشنود، با آنان همکلام شود؟! دیدنی تر و شنیدنی تر از صحنه ی حضور جنگ آوران، و بحث های آنان، و طرح هایشان و... برای کشتار، برای خداوند در روی زمین و در بین زمینیان وجود ندارد؟!

من که مانده ام!

خدایا در کار تو مانده ام! اعتراف می کنم، تو را نمی فهمم! خداوندگارا تو را نمی شناسم؟! برایم قابل فهم نیستی؟! تو و رفتار و کردارت را درک نمی کنم و... 

اما برغم اوضاع دل من، ارتباط آسمان و زمین، اینجا در خاورمیانه ی در خون شناور، آنچنان نزدیک است، که وقتی بزرگان این سرزمینِ (بارها شستشو داده شده با خون)، برای سخن گفتن در مجمع رهبران جهان، به غرب وحشی می روند، در پس سر خود هاله ایی از نور خداوندی می بینند، که آنان را تا تریبون سخن، همراهی می کند، نوری که حاملانش آنرا می بینند، اما برای احدی از ناظرانش، بدان نور، نه چشمی برای دیدن است، و نه حسی برای درک کردن، این نور تا تریبونِ سخنِ با جهانیان، رهبران این سرزمین مظلوم را، همراهی می کند، و آنان مملو از حضور این نور، جهان را خطاب قرار می دهند، [vi]

و نمی دانم در این دنیا چه فرایندی جاریست، که جهان هرگز با سخنان صاحبان این نور، به خود تکانی نمی خورند، تو گویی تمام جهان با این نور بیگانه است، آنچنان بیگانه که، حاضران صحنِ مجلسِ سخنِ اهلِ نور را ترک هم می کنند! و تریبون و تریبوندار را با سخنانش، تنها می گذارند. دنیای عجیبی است که نورهای خداوندی تابیده بر خاورمیانه را، نه جهانیان می بینند، و نه به آن اقبال نشان می دهند، نه بر آن واقف و مشتاقند.

شرق جای عجیبی است، هر چه فکر می کنم اینجا را نمی توان فهمید، معادلاتش پیچیده تر از آن است که مغز کوچک چون منی بتواند آنرا صورتبندی، و به فرمول کشیده، آنرا ارایه کند، چه رسد که آنرا حل کنم، اینجا در حالیکه مملو از خداست، انگار از خدای بخشنده مهربان، از پناهگاه بی کسان و محرومان، از فریادرس مظلومان و در راه ماندگان، عدالت گستر بی همتا، خدای "درهم شکننده زورگویان، هلاک کننده ستمگران، دریابنده فراریان، عذاب کننده ستمگران، فریادرسِ دادخواهان،" دستگیر کننده یتیمان و بیوگان و...، اثری نیست، تو گویی اینجا در شرق، تنها خدای قهّار، جبّار و متکبّر و...، میدان داری می کند، و دست های خداوندی این چنینی خود را گاه و بیگاه به بشر زنده نشان می دهد، خدایی گمشده داریم، و البته خدایی زنده و فعال و بسیار هویدا؛

اینجا در شرق دست خداوند را می توان گاه با چشم سر هم دید، دست هایی که آشکار و مراد دهنده اند، که به بعضی زمینیان دست رسانی و دستگیری های آنچنانی می کنند، "آن هم در حد تیم ملی" و آسمان اینجا برخی دست ها را از آستان خود خالی باز نمی گرداند؛

مثال می خواهی؟!

 برایت دارم،

پیروان مخلص و جانفدای خدای رام را در این روزها ببین، تا نصرت خداوندی را درک کنی؛

چه می گویم؟!

خدای رام؟!

 بله خدای رام،

فکر می کنی با الله ما چه تفاوتی دارد؟! تفاوتی ندارد، تعریف خدای رام را از آنان بخواه، وقتی او را تعریف کنند، خواهی دید که با خدای تو هیچ تفاوتی ندارد، تفاوت فقط در صورت بندی کلمات غریب است، و دیگر هیچ.

هندوان، او را خدای رام، و هریک از ما و دیگران، او را به نامی دیگر می خوانیم و می شناسیم؛ به تعریف که می رسد، یکیست؛

"رام رام" گویان [vii] مثالی بارز در این رابطه اند، آنان این روزها از شادی و هیجان رسیدن، در پوست خود نمی گنجند، تنها 18 روز دیگر به مراد دل خود خواهند رسید، آنان که در نزدیکی به خالق متعال خود، دهه هاست چنان تقرب جسته اند، که خدای رام، بالاخره بعد از سی و چند سال انتظار، دعای دیرینه و تاریخی آنان، و دیگر مومنین از این دست را، مستجاب کرده، و به زودی، پاداش آن همه تلاش، صبر و استقامت خود را خواهند دید،

آنانکه با اخلاص تمام، در راه او جهد و جهاد کردند، و به تعلیم و ترویج شعائر دینی همت گماردند و باور کردند که خداوند به آنان نصرت و پیروزی عطا خواهد کرد، و اکنون می رود تا شمارش معکوس رهبران شان، برای ایجاد بزرگترین و باشکوه ترین معبد رام، بر جایگاه حلول این خداوندگار بر زمین، پایان پذیرد، و چشم های منتظر مومنان به او، از چشم انتظاری خارج خواهند شد، و معبدی در خور چنین خدایی، در جایگاه خاص خود ساخته خواهد شد.

معبدی که خِشت خشت آنرا، مومنین، خالصانه و از صمیم قلب با نیتی پاک و بدون ریا، طی مراسم معنوی و با شکوه و مملو از دعا و نیایش، نذر و نیاز، طی سال های متمادیِ انتظار، ممزوج با اشک چشم های مشحون از عشق به خدا، برای ساخت این معبد، قالب زدند، تا در افتخار ساخت آن شریک شده، و از سراسر جهان، از سر امید به رحمت و بخشش بی منتهای او، به آیودیا فرستادند، و سال هاست که خادمان مفتخر به خدمت در حرمِ دوست، آنرا به شیوه ایی ظریف و زیبا، و بی نظیر، با وسواسی تمام، بر هم چیده اند، و می روند تا نمایشگر شکوه و عظمت مثال زدنی خداوندِ رام باشند،

داستان ساخت و ارسال این آجرها را به هر اهل دلی در جهان که روایت کنی، دلش برای معنویت و اخلاص سازندگانش، و نیت خیر آنان پَر خواهد کشید، و البته شکوه این بنای پر از معنا را، به رخ جهانیان کشیده، و چشمان بسیاری را در روز موعود، خیره آن معنویت و شکوه خود خواهد کرد، و در آن روز عده ایی بیشمار را خواهی دید، که در مقابل دوربین رسانه های متعدد دنیا، یا در برابر صفحه های جادویی تلویزیون ها، که ناظر بر این لحظه تاریخی اند، و آنرا مستقیم گزارش خواهند کرد، اشک شادی و پیروزی، پر از معنویت و عشق، جاری خواهند کرد.

و سازندگان این معبد، هر کس که قدمی برداشت، جایگاه خود را نزد آن خداوند والا، رفیع و بلند مرتبه خواهند دید، و زین پس سربلند، و با قلبی شاد و توشه ایی مملو از ثواب و عمل خیر، به دیدار معبود خواهند شتافت، و به لقای این خدای بزرگ، با مرگ، سرفراز رو در رو خواهند شد.

از هم اکنون صاحبان کرسی قدرت در هند، هندوانی معتقد و مقیَّد و ثابت قدم، که اینک در کرسی قدرت، به خدمت خداوندگار و عیال الله ش مشغولند، سر از پا نمی شناسند، و بر این امر خیر و معنوی، از همدیگر سبقت می گیرند، تا توشه بر سفر آخرت خود بیفزایند و...، رضایت پروردگارشان را حاصل نمایند.

والا صاحب یوگی آدیتیانات (Yogi Adityanath) استاندار ایالت میزبان معبد خدای رام، دعوت نامه های افتتاح معبد را، برای 18 روز دیگر ارسال کرده است، تا یوم الله 22 ژانویه 2024، در شان و منزلت خاص خود، تاریخی و ماندگار شود، او که میزبان میهمانان خداوند و معبد تاریخی اوست، انتظار دارد شرکت کنندگان این مراسم با وزن معنوی، و جایگاه های والای دنیایی خود، به شکوه و عظمت این مراسم بیفزایند، و علاوه بر فیض حضور، پذیرایی در خور دریافت داشته، مفتخر گردند،

از این رو، از هم اکنون تمام ابواب جمعی او، با تمام امکانات موجود استانی، و اعزام و ارسال شده از مرکز، در آماده باش کامل، و در خدمت زوار آن معبد، خواهند بود، علاوه بر نذورات مومنین، وجوهات شرعی جمع شده، بودجه های خاص نیز، از سوی مراکز استانی و دولت مرکزی، به این امر اختصاص یافته، تا مراسم با شکوهی، در شان مقام والای خداوندگار خود رقم زنند.

برنامه با ظرافت و وسواس تمام در حال طرح ریزی، و اجرای مرحله به مرحله است، و مسئولین استانی، در همراهی با والا صاحب شری نارندرا مودی، نخست وزیر هند، و حاکم امروزین، و منتخب جهادگرانِ مسلط بر دولت تلاشگرِ حاکم بر سرزمین مقدس هندوها، همین چند روز پیش افتخار افتتاح فرودگاه بین المللی آیودیا را در پرونده غرورآفرین خود ثبت کرد، تا میهمانان بلند پایه و گرانقدر راهی به سمت این معبد بزرگ، و این مراسم باشکوه، از طریق هوایی نیز بتوانند، به دیدار معشوق خود نایل آیند،

در میان میهمانان شاخص این مراسم، من جمله از والا صاحب لعل کریشنا ادوانی، و شری مورلی منوهر جوشی می توان یاد کرد، که از سوابق روشن مبارزاتی آنان، رهبری هزاران هزار توده معتقد هندو بود، که در دهه 1990 میلادی، مسجد بابری را ویران کردند، تا بر جای آن این معبد شکوهمند، امروز جای گیرد، و ساخته شود، و به لطف خدای رام، بیش از سی و چند سال است، که خداوند آنان را از بلیّات ارضی و سماوی حفظ کرده است، و از لیست ماموریت های حضرت عزراییل بیرون نگه داشته، تا آنان را به کاروان مرگ ملحق ننماید، تا از معدود بازماندگان آن واقعه خونین باشند، که توفیق یافته اند، به نمایندگی از همه ویران کنندگان مسجد بابری، که دیده از جهان فرو بستند، پیش از چشیدن طعم مرگ، چشمانِ منتظرشان، شکوه و عظمت ساخته شدن، و افتتاح این معبد را ببیند، و تحقق وعده الهی را در دوره حیات مملو از مبارزه و جهد و جهادشان درک کنند.

از این رو حاکمان بر هند، از این سابقون راسخ، و نزدیکان به درگاه حضرت رام خواسته اند، تا به عنوان پیشکسوتان جهاد مقدس ترویج دین الهی شان، و فعالین اولیه ساخت معبد رام، بر ویرانه های مسجدی که ویرانش کردند، در شهر آیودیای مقدس آنان، و یا فیض آباد رقبا! حاضر شوند، تا به کوری چشم دشمنان دین هندو، و بدخواهان خدای رام، در جمع افتتاح کنندگان این معبد آسمانی، بدرخشند و قرار گیرند، و شکوه و عظمت خدای رام، و اهل مرام و مسلک او را، بار دیگر به چشم جهانیان بِکشند، چشمان دنیا را به تولد دوباره تمدن طبقاتی و باستانی هندو روشن و منور دارند.

آنان که پیش از این، طراحان این صحنه بودند، خون ها برای این معبد دادند، خون جگرها خوردند، و یا در حجم بسیار بسیار وسیعتری خون از مخالفین آن، بر زمین ریختند، آنها خیابان های بسیاری را به خون غسل دادند و آنقدر در کار خود موفق بودند، که به برکت تلاش و حرکت آنان، امروزه علاوه بر معبد رام، نهضت جهانی معبدسازی آنان، معابد باشکوه و کم نظیر بسیاری را نیز، در گوشه گوشه هند، و البته در اقصی نقاط جهان، من جمله "غرب وحشی" ساخته و پرداخته اند،

از جمله معابدی که در کنار کاخ سفید، طعنه بر عظمت و شکوه کاخی این چنین رویایی می زنند، که میعادگاه دلِ آرزومندِ کسانیست، که در رویای برپایی نماز در این کاخند، و یا به تعظیم شعائر دینی خود، در آن کاخ رویایی متعلق به غرب وحشی می اندیشند، یا آرزومند بر افراختن پرچم خود، بر فراز کنگره های بلند آنند، و از هم اکنون آنرا به سان حسینیه ی عُشاق الحسین خود و... می بینند، پیش از این خادمان شریعت هندو، کاخ-معبدهای خود را در کنار کاخ سفید در عدد بسیار، بنا کرده، پرچم زعفرانی خود را به احتزاز در آورده اند.

روزگار را چه دیدی، با این دست فرمان که مخلصین درگاه حضرت رام می روند، و عنایتی که خدای شان به آنان دارد، شاید معبد سومنات را هم، به عظمت و ثروت بی حد و حصر گذشته اش، باز گرداندند. 

از حدیث هند و هندوستان بیاییم بیرون، در این سوی شرق، خاخام نتانیاهو، در اتحادی موقت و مصلحتی، با دیگر خاخام های مدعی تاج و تخت داود و سلیمان نبی، برای مجد و عظمت خداوند یهوه، و قوم برگزیده اش، یعنی بنی اسراییل، دست ها را بالا زده اند، و سخت تلاشی شبانه روزی دارند.

خدا و روزگار امروز ما را چه دیدی؟! شاید او که پیش از این، در اوج خفت و خواری از فساد و بی آبرویی که دامنگیرش شده، و می رفت تا او را به عنوان چهره ایی کریهه، و مثالی از فساد، قدرت طلبی و...، به خاکِ قبرستان تاریخِ سیاسی یهود سپرده شود، ورق برگرداند، و به چهره ایی ماندگار در نزد سازندگان رویای تحقق سرزمین موعود تبدیل شود،

و کاری که امثال تئودور هرتسل، آریل شارون و... از انجامش ناتوان بودند، نتانیاهو کرد، و غزه و اریحای باستانی و مقدسِ را، به دامن سرزمین مختص بنی اسراییل باز گرداند و آنرا از وجود دشمن پاک کرد، و به کوری چشم دشمنان قوم برگزیده خداوند، ساکنان فعلیِ غزه و اریحا را، راهی اوگاندا نمود، راهی که روزی پیش از 1947، افرادی بنی اسراییلِ آواره از سرزمینِ موعود را، بدانجا دلالت می دادند.

یهود اینجا با هزار ترفند، و سواری بر هزار بگیر و ببندهای جهانی، از هر طریق که بود، زر و زور تزویر را به خدمت گرفت، تا سرزمین موعود خود را، پس از هزاران سال، دوباره بدست آورد، و وعده های تورات مقدس را، برای رسیدن مومنان به سرزمین موعود، مفتخر به وصول و تحقق نماید، برای همین هم هست که این نقطه از زمین را، بارها و بارها، به بیشترین و بهترین خون های در دسترس خود، شستشو داده، و می دهند،

در آخرین حرکت از این دست، نزدیک به 25 هزار خونِ جدید، تنها در همین سه ماهه، بر خاک مقدس غزه و اریحا جاری شده است، اینجا نیز زمین را به خون پاک انسان ها غسل می دهند، و این نشان از خط سرخی دارد که خداوند برای طهارت زمین، در نظر گرفت و آن را به اهل مذهب سپرد، تا همواره روند خالص سازی ها، یکدست و پاک سازی زمین ادامه یابد،

تا سجدگاه، آستان و پیشگاه خداوندِ یهوه، همواره خالی از قربانی نماند، و کاروان قربانیان از اشرف مخلوقات، پای معابد و مساجدِ روحبش و معنوی او، هرگز از حرکت باز نایستد، چرا که انگار خدا هنوز از رسم پذیرش قربانیان به پای تخت قدرت و معنویت خود، هرگز صرف نظر نکرده، و شاید هم با وجود یک یک مومنانِ به خود، که پاسدار اجرای سنت، شریعت و قانون خدا بوده و هستند، و اجرای آنرا سرلوحه اهداف دنیایی خود، به طمع آخرتی آباد را دارند، این رسم از زمین هرگز رخت بر نبندد.

اینجا در خاورمیانه ی نفرین شده، مرکز خراسان بزرگ و باستان نیز در سیطره اهل غسل است، محل زایش فرهنگ، هنر، شعر، حکمت، راستی، درستی و کردار انسانی، اینجا زادگاه و یا جولانگاه تفکر فردوسی توسی، عطار نیشابوری، بابا طاهر هروی، ناصر خسرو قبادیانی، مولانا جلال الدین بلخی، رودکی سمرقندی، ابوالحسن خرقانی، معین الدین چشتی و... است، و اکنون ملاهای طالبانی در مرکز آن، ذیل حاکمیت آخرین امیرالمومنین خود، جناب ملاهبت الله، بر تخت نشسته اند، و از نزدیک ترین منابر به خدای متعال، مجد و عظمت دین و شریعت او را فریاد می زنند، و جاری شدن احکامش را می خواهند، و سخت بدان مُقِّر و اصرار دارند، همین ها بارها زمین نورانی شرق و محل تولد خورشید را، به همین منظور، به خون مردمانِ شرق، شستشو داده، و غسلش داده و می دهند، و می خواهم بگویم، بارها خواهند داد، چراکه هنوز هزار جام ننوشیده را در رگ تاک دارند، و می توانند بارها و بارها زمین های بسیاری را، با پاکترین، با ارزش ترین مایع موجود در زمین، یعنی خون انسان ها، غسل دهند، و مکرر پاک کنند،

من رَدِ دست های غسل دهنده ایی چون آنانی را، یا حداقل شیوه غسل دادن شان را، دیروز در انفجارهای شهر کرمان دیدم، که با شیوه شستشوی زمین خراسان، با خون پاکِ خراسانیان، توسط ملاهای طالبانی، مشابهت های بسیار داشت، چشمم به مراسم غسلِ خونِ جاری در سرزمین پاک خراسان و کرمان، مشابهت های بسیار می بیند، رد دست های غسالان متبحری چون آنانرا می بینم، که پیش از این مراسمِ غسل تعمید که در کرمان برپا کردند، بسیاری را در خراسان بزرگ، از آمودریا تا کویته، با مراسمی معنوی و شورآفرین این چنینی، غسل داده اند.

همین دو سه سال قبل هم، این شیوه شستشوی و آستان شوییِ آستان خداوندی را، در ایرانشهرهای کابل، مزار، بلخ، کویته و... به کار می بردند، حاملان بشکه های انفجاری نارنجی، بمب اول را برای افتتاح مراسم غسل، ناقوس وار می نواختند، و غَسّالانِ خوشمرام انتحاری، تا لبخند را بر لب مردگان این صحنه می دیدند، صبر می کردند تا لحظاتی بگذرد، صاحبان مهر، و واجدان وجدان های پاک، از راه در رسند، و به کمک قربانیان افتاده بر زمین قربانگاه مشغول شوند، و صاحبان خون به مرثیگاه اجسادِ اهل خود برسند و بنشینند،

و این همان زمان مناسبی بود، که ناقوس دوم را محکم تر، در جمع قربانیان تازه از راه رسیده می نواختند، چرا که برای غَسّالان، خون تازه واردان به صحنه ی قربانگاه، باز بهترین و رضایت بخش ترین هدیه به پیشگاه خداوندی ست، که عاشق خون های پاک از این دست است،

شهدایی که چنین قربانگاهی به ارمغان می آورد در آغوش او می آرمند، و هنگامه ی خونریزی بر آستان پاک خداوندی، بعد از بمب دوم است که حال ملای طالبانی را از صحنه خونریزی قربانیان، در قربانگاه، مست، روحانی و معنوی می کند، آنگاه که می بیند، از بمب اول نیز، قربانگاه را، از قربانیان بیشتری پر کرده است، چه صید پُر و پیمانی خواهد بود، هدیه ایی به سان برگ سبز، که تحفه درویشی ناچیز به پیشگاه خداوند متعال شان خواهد بود، اگر مقبول نیفتاد هم، چه باک، از این خلق الله برای قربانی در خاورمیانه بسیار داریم.

با وجود این مقدار نزدیکی بین خدا و اهلش در خاورمیانه، و شرق، قربانگاه ها همواره مملو از قربانی، قربانیان هر روز آماده تر از قبل برای قربانی شدن، و زمین هر روزه با خون شستشو داده می شود، زمینی تشنه به خون، خدایی عاشق خون، و مردمانی آماده برای قربان، غَسّالانی مُتِبَحّر و مملو از عشقِ به غسل دادنِ آستانِ خداوندی، با پاکترین و ذیقیمت ترین مایه پاک کننده ی گناهان، موجودِ بر زمینِ تشنه به خونِ ما، در خاورمیانه و شرق.

با این وصف از عاشق، عشق و معشوق، در این سرای عاشقانه چه بگویم؟!

برقرار باد؟! منهدم باد؟! بیش باد؟! نابود باد؟! و...

بر این حال بِگِریَم؟! بِخندم؟! بی تفاوت بگذرم؟! سکوت کنم؟! تایید کنم؟! تکذیب کنم؟! پرده برافکنم؟! پرده براندازم؟! چشم بگردانم؟! چشم باز کنم؟! و...

خدایا تو بگو!

تو به جای ما بودی چه می کردی؟!     

به کجا می رویم؟!

 ای اهل دنیای غارتِ خون!

 ای طرفداران چپاول جان!

 ای دل های مملو از جنایت؟!

باید در خود، خدای خود، عشق خود، هدف خود، زندگی خود، افکار خود و... نگاهی دوباره اندازیم.

 باید سطر سطر خطوط نوشته شده در مغز خود را مرور کنیم،

کجای کار را اشتباه رفتیم؟!

 خود را نمی شناسیم، خدا را نمی شناسیم، هدف را نمی شناسیم، از زندگی بیگانه شدیم؟!

ما را چه شده است؟!

ناقوس های مرگ انسانیت مدام می نوازند؛

نگو که : "او در انحراف است، مرا کنار او قرار مده!"

او از ماست، مثل ماست، و مثل ما فکر و عمل می کند، او نیز، چون من و تو، چنین خواهد گفت، و این دایره بسته هرگز شکسته نخواهد شد، و این رسم قربان و قربانیان و قربانگاه ها، چون گذشته مستدام، برقرار خواهند ماند، و خدا و دنیا در تحیری وصف ناشدنی، بر این صحنه گریان و خندان، ناظر خواهند ماند.

می گی نه؟!

بچرخ تا بچرخیم،

بگرد تا بگردیم،

هزار جام نخورده در رگ تاک است!

بنوش با بنوشیم  

 

[i] - ما نسلی هستیم که برای دیدن صحنه های جنگ، جنایت و کشتار، باید شب ها به انتظار می نشستیم تا سریال "سرخپوستان امریکا" از تنها شبکه تلویزیونی فعال بعد از انقلاب، در ساعات پایانی شب پخش شود، اما این روزها دیگر صحنه های کشتار را در خیابان های خود می توان شاهد بود.

[ii] - کامالا دِیوی هریس  Kamala Devi Harris زادهٔ ۲۰ اکتبر ۱۹۶۴سیاستمدار و وکیل آمریکایی هندی الاصلی، که از ژانویه ۲۰۲۱ بعنوان چهل و نهمین معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا  انتخاب و خدمت می‌کند. او اولین معاون رئیس‌جمهورِ زن و اولین معاون رئیس‌جمهور سیاه‌پوست و آسیایی آمریکایی این کشور به‌شمار می‌رود. هریس از سال ۲۰۱۷ به عنوان سناتور ایالات متحده آمریکا از ایالت کالیفرنیا تا ۲۰۲۰ مشغول به کار بود. او از اعضای حزب دموکرات است. هریس دومین زن سیاه‌پوست و نخستین جنوب آسیایی آمریکایی‌ است که به سنا راه یافت. مادر هریس شیامالا گوپالان زیست‌ شناس است که در سال ۱۹۵۸ در ۱۹ سالگی از ایالت تامیل نادو هند به آمریکا آمد و به عنوان دانشجوی تحصیلات تکمیلیدر  دانشگاه کالیفرنیا، برکلی شروع به تحصیل کرد؛ و در سال ۱۹۶۴ دکترای خود را دریافت نمود، پدر هریس دانلد جی. هریس، استاد بازنشسته اقتصاد، در دانشگاه استنفورد، که اهل کشور جاماییکای بریتانیا بود، در سال ۱۹۶۱ برای تحصیل وارد برکلی شد و در سال ۱۹۶۶ مفتخر به دریافت دکترای اقتصاد گردید، هریس محصول ازدواج دو تبعه رنگین پوست از هند و جامائیکا می باشد که انتظار می رود جایگزین رئیس جمهور بایدن شود.

[iii] - ریشی سوناک  Rishi Sunakزادهٔ ۱۲ مهٔ ۱۹۸۰ سیاستمدار بریتانیایی از حزب محافظه‌کار است که از اکتبر ۲۰۲۲ به‌عنوان نخست‌وزیر بریتانیا و رهبر حزب محافظه‌کار بریتانیا خدمت می‌کند. او پیشتر در دولت تحت رهبری بوریس جانسون از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲ به عنوان وزیر خزانه داری نیز فعالیت کرده‌است. سوناک از سال ۲۰۱۵ نماینده پارلمان (MP) برای ریچموند (Yorks) در یورک‌شر شمالی است. اصالت خانوادگی او به اهالی پنجاب هند باز می گردد. پدرش پزشک عمومی و مادرش داروخانه‌دار بود. آنها از هندی‌های جنوب شرق آفریقا بودند و که در دهه ۱۹۶۰ از کنیا و تانزانیا به بریتانیا مهاجرت کردند.

[iv] - در ۱۳ دی ۱۴۰۲ مصادف با چهارمین سالگرد ترور قاسم سلیمانی، دومین فرماندهٔ نیروی قدس سپاه پاسداران، دو انفجار در مسیر گلزار شهدای کرمان رخ داد. انفجار اول در ساعت ۱۴:۵۰ رخ داد که بر اثر آن ده‌ها نفر زخمی و تعدادی کشته شدند. در ساعت ۱۵:۱۷ در حالی که مردم و نیروهای امدادی در حال کمک به آسیب‌دیدگان و انتقال جانباختگان بودند، انفجار دوم با شدت بیشتری رخ داد. در آمار اولیه در این حمله‌ها ۲۱۱ نفر مصدوم شدند و ۱۰۳ نفر کشته شده‌اند و حال برخی از زخمی‌ها هم وخیم گزارش شده‌است.

[v] - آیت الله خامنه‌ای: " شاید ۲۳ سال پیش در این حیاط، با فرماندهان سپاه که شاید ۲۰ نفر بودند نماز خواندیم و بعد من نشستم روی پله و صحبتی گرم و گیرایی کردم، قبلاً هم فکرش را نکرده بودم، خدای متعال همینطور حرف می زد. در واقع زبان من بود، حرف خدا بود. یک جلسه عجیبی بود. خیلی تأثیراتی گذاشت."  در دیدار با خانواده شهید سلیمانی و فرمانده سپاه قدس و کل سپاه، دیماه 1402

[vi] - محمود احمدی نژاد پس از اولین دیدار از نیویورک (در سال ۱۳۸۴) و شرکت در اجلاس عمومی سازمان ملل و در سفر بعدی خود به قم، بر اساس فیلم‌ها و اخبار پخش شده در حضور جوادی آملی سخن از "هاله نوری"  می‌گفت که در مدت سخنرانی دور او را گرفته بود : "ما به نیویورک که رفته بودیم، قبل از آن‌که برویم خیلی جوسازی بود، تهدید کرده بودند که اگر بیای، دستگیرت می‌کنیم. گفتم: من می‌آیم. گفتند: پس امنیت را برقرار نمی‌کنیم. گفتم: پس حتماً آنجا خبری هست که مخالفت می‌کنند. من می‌آیم. خدمت آقا هم عرض کردم، همین را فرمودند، گفتند: حتماً باید این سفر انجام شود، خودشان آنقدر علیه ما تبلیغ کرده بودند که همه گوش‌ها و چشم‌ها را به سمت ما متوجه کرده بودند که این هیئت کی هست.

وقتی در خیابان‌ها راه می‌رفتیم، به هر ساختمانی می‌رفتیم، همه توجهات به سمت هیئت ایرانی بود، کأنه هیچ‌کس دیگری نبود. من روز آخری که سخنرانی کردم، تقریباً همه سران بودند یکی از همان جمع به من گفت: «وقتی تو شروع کردی «بسم‌ا..» و «اللهم» را گفتی، من دیدم یک نوری آمد، تو را احاطه کرد و تو رفتی تو یک حصنی، یک حصاری. تا آخر؛ من خودم هم اینو احساس کردم که فضا یک دفعه عوض شد و همه حدود بیست‌وهفت، هشت دقیقه تمام، این سران مژه نزدند. این‌که می‌گم مژه نزدند، غلو نمی‌کنم، اغراق نیست. چون نگاه می‌کردم، همه سران مبهوت مانده بودند. انگار یک دستی همه آنان را گرفته بود، آنجا نشانده بود. چشم‌ها و گوش‌هایشان را باز کرده بود که ببینند از جمهوری اسلامی پیام چیست"

 

[vii] - هندوان به هنگام تشییع پیکر اجساد مردگان خود، ذکر "رام رام" را دم می گیرند، و می گویند و می روند، در نبرد هم همچنین، سلامشان هم "رام رام" است و...

 

از همان ابتدا، حمله 15 مهرماه 1402 (7 اکتبر 2023) حماس به اسراییل یک هجوم مشکوک به نظرم آمد؛ چرا که شکل، اندازه، میزان غافلگیری، مخفی کاری، وسعتِ این حمله و... در سطح فکری، و طراحی یک گروه فلسطینی نبود، که بتواند این چنین دقیق و حساب شده، و البته در زیر ذره بین اسکنرهای حساس دنیای امنیتیِ فعال در خاورمیانه، طراحی و بدون اطلاع طرف های درگیر (از جمله امریکا، اسراییل، عربستان، حکومت خودگران فلسطین و...) اجرا کنند، و لذا آنرا باید در اِشل طراحی و اقدامِ سازمان های با تجربه اطلاعاتی بزرگ دنیا دید. حدس دیگرم این بود که اسراییل و... از این عملیات آگاه شده، و خود را به تغافل زده، و به عمد، درب های اسراییل را به روی مهاجمین باز گذاشت، تا فلسطینی ها بی هیچ سدِ کارآمدی، از مرزهای مستحکم اسراییل بگذرند، و آنچه کنند که نتانیاهو انتظار انجامش را از آنها داشت، و در نهایت بعد از بهره برداری، آنان را در تله غافلگیری راستگرایان حاکم بر اورشلیم گرفتار کند و...

امروز بعد از یک ماه و چند روز که از آن حمله می گذرد، به نظر می رسد اسراییل با در پیش گرفتن کشتار، ویرانی و خشونت افسارگسیخته در غزه، در تله طراحان این حمله دچار گردیده است؛ فلسطینی ها در یک حمله، و تنها در یک روز 1300 تا 1400 اسراییلی را کشتند، صدها نفر را اسیر، و عدد زیادی را زخمی کردند، آنها و یا طراحان این حمله می دانستند چه می کنند، آنان روی عصبانیت و خصلت های خشونت طلبانه و تندروانه ی نتانیاهو و اعمال غیر منطقی متعاقب این حمله توسط نخست وزیرِ رادیکال اسراییل حساب باز کرده بودند؛ که او برای حفظ پرستیژ دیکتاتور منشانه، و منش تندروانه خود، چه پاسخی خواهد داد، و این همان چیزی بود که طراحان این حمله بدان نظر داشته، و بدان نیاز داشتند.

این روزها رودی از خون در غزه جاریست، که می تواند برای مدت ها محیط مناسبی برای شنا، و ملق و وارو زدن جنگ طلبان و خشونت طلبان، در خون و کشتار را مهیا کند، اینجاست که اسراییل همان کرد که آنان می خواستند، امروز به روشنی می توان دید که حتی در صورت پیروزی ظاهری، و احتمالی اسراییل در غزه نیز، این یک پیروزی تو خالی برای تندروها، در اسراییل بیش نخواهد بود، چرا که حیثیت اسراییل، در مقابل چشم های نگران دنیا، بار دیگر بر باد رفته، و می رود.

اسراییلی ها با تکیه بر راهبرد "مظلومیت قوم یهود" بود که صاحب سرزمین فلسطین شدند، چرا که جهان بارها کشتار و نسل کشی های متعددی به خود دیده و می بیند، اما هیچ نسل کشی شده ایی در جهان، به اندازه یهود از قتل عام خود که به هولوکاست مشهور شد، سود نَجُست، آنان در این مظلومیت بود که کاری با دنیا کردند که یک نوع خفقان دائمی را به دنیای آزاد و مدرن، و پر از آزادی بیان دیکته کنند، تا حتی عیوب آنان نیز بازگو نشود، به طوری که هر انتقادی از آنان، مساوی با شکستن ناموسِ قانون، انسانیت، اخلاق، ذهنیت آرمانِ مدرن و... تبدیل شد، تا حدی که به خصوص در آلمان و اروپا، حتی تشکیک در هولوکاست و یا انتقادی ساده از رویه یهود [i] نیز به یک وحشت غیر منطقی منجر، و جهان آزاد و مدرن نسبت به آن بسیار حساس و پرخاشگر شده است،

جهان آزاد و مدرن چنان در این امر گشاده دستی کرده است که قوانینی که برای رفع تنفر از یهود، در اروپا نوشته شده، آنقدر شدید، حساسیت برانگیز و غیر طبیعی است که به نظر می رسد می رود تا همین قوانین تبعیض آلود، خود تنفر از یهود را در جامعه مدرن و آزاد تشدید کرده، و بر شدت آن بیفزاید، چرا که دیگران را به سکوتی دردآور و عجیب مجبور می کند، و این سکوت در قلب های منتقدان سنگین شده، و اعتراض و انتقادهای بجا نیز، غیر قابل بیان، و کم کم به غده های چرکین تنفر بیشتر منجر خواهند شد.

از این رو اگر در زمان حمله ی حماس، در اسراییل، گروه تندرویی مثل حزب لیکود و همپیمانان راستگرای افراطی اش در حکومت نبودند، و کمی اندیشه ورزی، میانه روی و تعادل سیاسی و فکری بر اورشلیم حاکم بود، و اسراییل از مقابل این کشتار حماس، با پاسخی بدون خشونت عبور می کردند، امروز هم دنیای بهتری داشتیم، و هم بر زنجیره ی خشونت و جنگ طلبی حلقه ایی دیگر زده نمی شد، و شاید زنجیر جنگ و خشونت در این منطقه بلا زده پاره می شد، و دنیا نیز خود با خشونت و جنگ همانطوری برخورد می کرد که باید.

امروز دنیا در کنار نتانیاهو نمی تواند قرار گیرد، چرا که او تمام مرزهای خشونت را جابجا کرده و شکسته، و دریایی از خون را برای جنگ طلبان و خشونت سازان، تدارک دیده است، تا در آن برای سال ها شنا کنند، و تمام صلح طلبان و خشونت پرهیزان را در گوشه رینگ منکوب نمایند. این یکی از دست آوردهای نتانیاهو است، پاس گلی که خشونت طلبان اسراییلی به طرف خشونت طلب مقابل خود داد.

نتانیاهو چرخه خشونت را حلقه دیگری زد، و حلقه های دیگر را در آینده دیگران با خیالی آسوده تر، در زیر سندان انتقام جویی تا سال های سال خواهند زد. هزاران زن و مرد، و کودک و سالخورده ی کشته شده در غزه، خونی نیست که دامن خشونت مدارانِ جناح رادیکالِ شارون مسلک اسراییل را رها کند. این آتشی است که دامان خیلی ها را خواهد سوزاند. خشونت طلبان و جنگ طلبان در خاورمیانه، به رغم بازی در دو تیم مجزا، به هم پاس گل می دهند، آنان به رغم دشمنی که با همدیگر از خود نشان می دهند، در واقع جنگ زرگری را برای بقای همدیگر به راه انداخته اند، و زنجیره ی بقا را برای همدیگر، حلقه های پی در پی می زنند.

[i] - انتقاد از شیوه فکری و عملی یهود امری تاریخی و جاری بوده و خواهد بود، امری نیست که با وضع قانون، بتوان بر آن پایان زد؛ جریانی تاریخی، فرهنگی و جاری است، ظهور عیسی مسیح برای نجات قوم یهود بود، و وقتی او با جامعه یهود روبرو شد، انتقادات تندی را متوجه ساختار عمل و شیوه فکری آنان نمود که تاریخ آن خواندنی و سخنان منتقدین به یهود هم شنیدنی است، حقیقت این است که جامعه اقلیت یهود برای بقا به شیوه تفکر و عملی دست زده است که جریان فرهنگی و اجتماعی را در مقابل خود ایجاد کرده و می کند، این روند را نمی توان با قانون نویسی و ممنوعیت سخن، کنترل کرد، در قالب لطیفه و جوک هم که شده جریان می یابد، و تا تغییر یهودیان، ادامه خواهد یافت.

فتیله جنگ ها را، جنگ سالاران، و جنگ طلبان درست و یا نادرست روشن می کنند، و ملت هایی که در تصمیمِ آغاز و پایان این جنگ ها هیچ نقشی ندارند، ناگزیر، و هاج و واج، گوش و چشم هایشان را به اخبار رسانه ها می سپارند، و در کشاکش قدرتنمایی و وزنکشی صاحبان صحنه های خونبار جنگ، و میدانداران آتش و ویرانی، به شمارش روزهای کشتار، و تعداد انسان هایی می نشینند که سلاخی شده و می شوند، بدن هایی که آماج گلوله ها و بمب ها شده و می شوند، و این همان میزانسنج شدت درگیری، برای شاهدانِ آن خواهد بود. آرزوهایی که بر باد می رود، امیدهایی که دچار ناامیدی شده، خانواده هایی که از هم می پاشند، سرزمین هایی که آبادانی خود را می بازند و...

جنگ های آغاز شده را، انگار پایانی نیست، پرونده هایی که گاه هزاران سال است بسته نشده و نمی شوند، مثل همین جنگ بر سر سرزمین فلسطین، که دهه هاست که تاریخ خونبار آن ورق های پی در پی می خورد، و امروز ما به این پرده خونین و جاری آن رسیده ایم، و شاهد نبردی هستیم که هر دو طرف آن را مقدس می نامند و از شنبه 15 مهرماه (7 اکتبر 2023) کلید خورد، و به واقع یک پرده از هزاران پرده ایی است، که در 75 سال گذشته، ورق خورده، و با این شرایط، ورق های بسیاری نیز در پس خود دارد که خواهد خورد؛

دنیای ما، دنیای بی رحمی ها، شقاوت ها، سفاکی ها، کشتارها، تمامیت خواهی ها و ویرانگری هاست؛ و البته دنیا هرگز صاحب چنین خصلت های ناشایستی نبوده و نیست، و بلکه این خصوصیت انسانِ اشرف مخلوقات، مدعی عقل، اخلاق، خدا و... است، که بانی چنین صحنه های زشتی در دنیا می شود، و آنرا بارها و بارها آفریده، و بازآفرینی کرده، گسترش می دهد، و مدیریت می کند؛ در نبود انسان ها، به حتم دنیا زیباتر، سالمتر و آرامتر از اینی خواهد بود که هست؛ من اگر جای خدا بودم، به حتم از آفریدن چنین موجودی منصرف می شدم.

چراکه دیگر شریک فعالِ ما انسان ها در این دنیا، حیوانات هستند که تنها به قصد خوراک، جفتگیری و دیگر دلایل حیوانی، از هم می کُشند، ولی ما انسان ها علاوه بر دلایل حیوانی، برای آرمان و آرزوهایی که تنها برای دارندگانش محترمند، نیز می کشیم؛ حتی برای تفریح و تفرج عده ایی به کشتار انسان ها و حیوانات مبادرت می کنند؛ گاه مست از باده ی تسلط بر تمام ثروت و منابع کره زمین (آب، خاک، جنگل و...)، که همه را ملک طِلق انسان، و در خدمت او می دانیم، در فکر تصاحب سرزمین های همدیگریم، و برای این نیز کشتار می کنیم؛ گاه انسان در فکر تسلط ایده هایی است که تنها نزد صاحبانش بهترین تلقی می شوند، برای تسلط ایده ها و آرمان های مان نیز کشتار می کنیم؛ یا در پی حکمرانی نژادی بر جهانیم، که آنرا برترین نژاد تعریف می کنیم، برای تسلط نژادمان بر جهان نیز کشتار می کنیم؛ و یا برای تسلط مذهب مان به کشتار روی آورده، مذهبی که تنها پیروانش، آنرا بهترین دین دانسته، و آنرا لایقترین برای تسلط بر جهانِ انسانی می دانند، برایش حاضرند، از دیگرانی که از آنان نیستند، مثل آنان فکر نمی کنند، و مانع یکه تازی آنان هستند، حمام خون به پا کنند و...، اینجاست که کشتارها از همدیگر، مجوز دینی، ایدئولوژیک، قانونی، منطقی، لازم و واجب بودن و... می گیرند، آنرا تشدید کرده، و هر بار بدون وجداندرد، آنرا از سر می گیریم، و بر تعدد کشته های از همدیگر، مجلس جشن به پا می کنیم.

فلسطین یک سمبل کشتار و ویرانی، در همین مقوله هاست، نبردهای دنباله دارِ قدیم و معاصری که انگار پایانی بر این پرونده خونین وجود ندارد؛ نمی دانم برای فلسطین چه مقدار از انسان ها کشته شده اند، فقط همین را می دانم، که زمین اورشلیم بارها و بارها، با خون تپه هایی از اجساد سربازان مهاجم و مدافع آن، سیراب شده، و از زمان رومیان بدین سو، این سرزمین بارها و بارها، دست به دست شده، و می شود، و هر که از راه رسید، و قدرت لازم را یافت، بر اساس تسلط مذهبی، نژادی، قومی و... بر این نقطه، بر تلی از اجساد دیگران، پیروزی خود را جشن می گیرد، درست مثل همین چند روز پیش که حماس در یک غافلگیری مشکوک، نبردی را استارت زدند، و تا میانه های سرزمین تحت حاکمیت صهیون ها پیش رفتند، و در یک روز، 1300 نفر از آنانرا کشتار کردند. 

و عده ایی در گوشه و کنار دنیا، از جمله در همین میدان فلسطینِ خودِ ما در تهران، جشن گرفتند و شادی کردند، اما این جشن را دیری نپایید، و کشتار متقابل، و جشن و پایگوبی طرف مقابل شروع شد، و تاکنون هزاران نفر زیر آوار ساختمان های فرو ریخته، و انفجارات پی در پی و بی وقفه، در غزه و دیگر مناطق فلسطینی و اسراییلی جان داده و می دهند، و تازه وزیر دفاع اسراییل از "وحشی های حماس" می گوید و به سربازانش وعده ورود به غزه [1] را می دهد، تا از درون آنرا ببیند! [2] و لابد کشتار اصلی را بعد از آن همه ویرانی و خونریزی و...، تجدید کنند.

بیش از هزاره است که سنگی در چاه ویل (بدون ته) خاورمیانه افتاده، و هزاران عاقل، توان بیرون آوردن آن را ندارند، تنها در همین فقره غزه، دو میلیون نفر در بزرگترین زندان سر باز جهان، در باریکه ایی با عرض و طول بسیار کم، گرفتار آمده، به هر سو که فرار می کنند، دیوار است و فنس های بلند، و گذرگاه هایی که بسته مانده اند، تنها گزینه ایی که دارند، ماندن و مردن است، چرا که نه کشورهای همسایه ی همکیش و همزبانِ آنان، دیگر توان پذیرش مهاجر و پناهندگانی جدید، و بیش از آن که در گذشته پذیرفته اند را دارند، و نه این مردم می خواهند خانه و کاشانه خود را رها کرده و بروند، تازه اگر تصمیم به رفتن هم بگیرند، و راهی هم باز شود، این رفتنی است که معلوم نیست دیگر بازگشتی برای آنان وجود داشته باشد، یا خیر.

و جنگ سالاران پشت این همه دلایل مذهبی، تاریخی، منطقی و غیر منطقی که برای جنگ و نبرد تدارک دیده شده، پنهان شده و همچنان محکم و استوار، بر طبل و بوق جنگ نواخته، راهی برای خلاصی از جنگ و کشتار نیست؛ به نظر می رسد انسان تا زمانی که به ارزش های انسانی، و اخلاقِ انسانی باز نگردند، و خود، ایده، دین، نژاد و... خود را حق مطلق بداند، حکایت جنگ ها، همچنان باقی است، و این روند ادامه خواهد داشت؛

در این سو چشم هایی وجود دارد، که به دیدن گرسنگی، تشنگی، قساوت، کشتار، آوارگی و... در خاورمیانه عادت می کنند، و سو استفاده گرانی که منطق جنگ را همچنان ترویج و تئوریزه کرده، و گسترش می دهند، دیگر کشته شدن مردم افغانستان، فلسطین و... به دست طالبان جنایتکار، جانیان صهیونیسم، تروریست های سنگدل و افسارگسیخته مسلمان و... کاملا عادی شده است، گرسنگی مردم افغانستان و فلسطین، یمن، ایران و... کاملا نادیده گرفته می شود، زنان شان در بدترین وضعیت قرون وسطایی، برایشان قانون نوشته می شود، حتی از تحصیل، کار و مسافرت محروم می شوند و... نه گوشی به فریاد شان حساس است، نه چشمی به غم شان گریان، ملت هایی فراموش شده، در تکرار جنایت، کشتار، غارت و ظلم رها شده اند، چشم های دنیا به دیدار ظلم و ظالم، کشتار و غارت و جنگ، آوارگی و گرسنگی و حوادث تلخ و... دارد عادت می کند و...، 

این بزرگترین خطر برای انسانیت است، این همان ناقوس خطری است که نواختن آغاز کرده، و همه ی ارزش های انسانی و اخلاقی را به سخره گرفته است، شاید به جایی برسیم که دنیا بگوید، این ملل وحشی را به حال خود رها کنید، تا آنقدر از هم بکشند، تا تمام شوند، و دنیا از چنین آوردگاه جنایتکارانی این چنینی رها شود، تا بلکه چشم و گوش جهان از دیدن این همه پلیدی خلاص گردد!

[1] - منطقه غزه شامل 2 میلیون نفر جمعیت در مساحت 360 کیلومتر مربع است. این منطقه از دو طرف با اسرائیل، از یک طرف با دریای مدیترانه در کنترل نیروی دریایی اسرائیل و از یک طرف با خاک مصر همسایه است

[2] - گالانت (10/19/2023 08:59 PM) یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، در یک سخنرانی در جمع نیروهای نظامی این کشور در مرز غزه گفته است «شما الان غزه را از دور می‌بینید، به زودی از داخل آن را خواهید دید. فرمان خواهد رسید.» ناظران می‌گویند اظهارات او نشان می‌دهد که آغاز یک حمله زمینی ممکن است نزدیک باشد.  ارتش اسرائیل پیش از این اعلام کرده بود که نیروهایش به منظور افزایش آمادگی جهت انجام عملیات برای مراحل بعدی جنگ، در سراسر خاک این کشور استقرار پیدا کرده‌اند. وزیر دفاع اسرائیل روز دوشنبه (تاریخ انتشار: ۱۴:۱۶ - ۱۷-۰۷-۱۴۰۲) گفت که اسرائیل در حال تشدید تدابیر خود علیه نوار غزه است. این محاصره کامل شامل ممنوعیت ورود مواد غذایی و سوخت نیز می شود. او ادامه داد که این اقدام بخشی از نبرد علیه "مردم وحشی" است 

ایزدا یکتای من!

تو را همواره همدم و همراه در کنارم داشته ام، در تمام مراحل زندگی، میان همه ی اُفت و خیزها، خطرها، شیرینی و تلخی ها، در مسیر طی شده ام، از این روست که سفره دل با تو باز کرده، هرچند حرف هایم یکطرفه است و از تو تنها گوش هایی را دارم که می شنود، اما باز حرف هایم را با تو در میان می گذارم، مثل هر همراهی در راهی دراز، که همراهی اشان موجب حرف های تلخ و شیرین بسیاری می شود، و این خود به شناخت بهتری بین این دو منجر خواهد شد.

در لحظه لحظه ی زندگی ام، و قدم به قدم هایی که بر این زمین استوار کرده و یا بر می دارم، در فکر تو غرقم، و مملو از چشم و دست هایی ام که بین زمین و آسمان در آمد و شدند، یا در حال سخن با تو، که در شکل راز و نیاز، یا شکر و شکوه ایی و...، که بین من و تو ساری و جاری اند، تو را همه جا حاضر و ناظر می بینم، اما تو در همه جا غایب بودی و هستی، چنانکه گاه انگار بود و نبودت بر این صحنه یکسان به نظر آمد. در این داد و بیداد، بدین بیدادگاه، جای دادگاهی در خور بیدادهای رفته، و ستاندن دادهای به آسمان بلند، خالی به نظر می آید.

بیدادگران قهاری را، در سرنوشت هایی عبرت انگیز دیده و یا شنیده ام، و از آن سو نیز فریاد استغاثه میلیون ها میلیون انسان، از ظلم و جور مستبدانِ جبار و متکبر به ستوه آمده، به آسمان بلند بود، و هرگز از شِکوه و مددخواهی باز نایستادند، و این، تو را حتی به تکانی هم وا نداشت، تا در این دنیای مملو از جولان ظلم و جور، آنان بتازند و بی شرمانه رَجَز از سر غرور و تکبر بخوانند، و آه پر از درد کسانی که زیر سم اسب سرکش قدرت آنان، دست و پا می زنند به هوا بلند باشد، و تو نه این بشنوی و نه آن را! یا نه بدتر از این، این دو را شنیدی و بی تکانی و جنبشی ماندی!

تو فریاد دادخواهی 70 تا 80 میلیون انسان قتل عام شده در شش سال "جنگ بین الملل دوم" [1] را، در آن صحنه های خشم و خون و خشونت و عصیان، که قربانیانش، چشم به مدد و دادخواهی به آسمان دوخته، جان دادند را، نه شنیدی، تا توقفی در آن دور تند کشتار دهی، نه فریادی از سوی تو، به اعتراض در آسمان خدایی ات پیچد، تا ما هم بشنویم و بدین حرکتت آرام گیریم.

تو کشتار انقلابیِ انقلابیون و ضد انقلاب را در خلال انقلاب های مختلف در این دنیای منقلب را که میلیون ها انسان را به کام مرگ و نیستی، آوارگی، جنایت، ویرانی، مهاجرت، فقر، جنگ و... کشاندند را، نگاه کردی تا سکانس های پی در پی و تراژیک ش کامل شوند و...، کشتار میلیون ها انسان در قتلگاه های استالینیستی، لنینیسمی، پل پوتیسمی و... که در روند انقلاب های جنایتبار در روسیه، کامبوچ، چین و... به وقوع پیوست را، فقط به تماشا نشستی، تا کشتارهای داعشی، وهابی، اسلامی، یهودی، مسیحی و... بعدها ادامه یابد، و هنوز هم بر این سلسله کشتار و جنایت، پایانی نیست.

تو صحنه های دهشتناک جدا شدن سر میلیون انسان را در جریان هجوم مغول، خوب و کامل به تماشا نشستی، در حالیکه خِرخِره های بریده شده، که صدای ناله و درد صاحبانش، با صدای خِرت خِرت گوشت و استخوان گردن انسان های بیدفاع، در تماس با آهن و پولاد، در هم آمیخته با فضای ضِجه و ناله شاهدانش، در هر شهر سقوط کرده در مقابل سپاه چنگیز، پر شد و...، اما تو انگار نه انگار که این صداها را شنیدی، و تو گویی این صحنه ها تنها یک سکانس جدی از کشتار [2] و جنایتی بود که باید در صحنه تقدیر انسان اتفاق می افتاد، و همه، حتی تو، لاجرم به دیدارش محکوم بودند، یا نه، تقدیری از جانب تو بر انسان گرفتار در این دنیا بود!

چرا که نه مغلوب شدگان توان حرکتی داشتند، و آچمز شرایط حادث شده بودند، و نه تو که "قادر مطلقی" از خود تکانی نشان دادی، تو گویی این را هرگز نه دیدی و نه شنیدی، فریاد مظلومیتی که من سده ها بعد از آن فریادها، همچنان هر بار که از نیشابور می گذرم، یا ذهنم متوجه این نبرد تراژیک می شوم، و با گوشت و تن و استخوانم زخمه های این چنگ خونیم را می شنوم، و حتی در دور دست ها نیز فریاد نیشابوریان [3] همچنان از خاک له شده در پای سم اسبِ قدرت حاکم شده بر آنان، شنیده می شود، اکنون نیز با صاحبان این گلوهای بریده شده، همدرد و شریک در غمم، حال آنکه از حال تو بر این تراژدی دردناک، و دیگر از این دست، هرگز آگاه نشدم، که تو بر این سکانس های مرگ و نیستی انسان، چه حال و هوایی داشتی، و یا اکنون در چه حال و هوایی هستی.

 من از کدامین بیداد و دادخواهی های در پس آن، و یا پیش از آن، با تو به سخن بنشینم، حال آنکه از رگ گردن به من و همه آنان که در این صحنه ها له شدند، نزدیکتری. از جوی های خون جاری شده در کدام نقطه از خاورمیانه روایت کنم، که از چند هزار سال قبل، از زمان قوم لوس و نُنُر "بنی اسراییل" [4] که تو در قرآن، تورات و انجیل آنرا ثبت کرده ایی، که تاکنون بر این قوم، حافظ و نگهبان بودی، تا نسل شان همچنان در معتبرترین متون ثبت، و باقی بمانند، و راه و روش شان جاری، در حالی که بسیاری در این جهان در حال نسل کشی و نابودی کامل اند؛ در این بیدادگاه نسل کُشان، تو از داستان سرایی خود در مورد آنان، در قرآن و... چه هدفی را دنبال می کردی، می خواستی حسادت له شدگان و بیداد دیدگان را برانگیزی و...؟!

خاورمیانه از آن زمان که مادری از سر ناچاری، کودکی از این قوم به نام موسی [5] را به نیل سپرد، تا کنون تراژدی فرزند کشی از ما مردم، توسط جباران فرعون صفتش، هزاران هزار دیده است، و حتی اکنون و در همین ساعات ولادیمیر پوتینی با چکمه هایی سرخ و خونی اش، که بر شانه های ما نیز سنگینی حضورش احساس می شود، تحت حمایت کلیسای ارتدکس مسکو، یا مائوئیست های روزگار ما، در آنسوی رود زرد، کودکانی از مردمی تحت هجوم، و سرزمینی اشغال شده در اوکراین را، از کناره های همین رود دنیپر به سرقت می برند، [6] در حالی که سوزن گرامافون تفکر من و تو، هنوز در داستان کودکی به نام موسی و...، در تراژدی فرعون و بنی اسراییل همچنان گیر کرده است، در حالی که داستان هایی از آن دردناکتر، بارها اتفاق افتاد، و هنوز در همین نزدیکی ما، در حاشیه های دریای سیاه، و یا نزدیکتر به خانه تو در کعبه، در سواحل همین دریای سرخ ادامه دارد و...

با تو از کدام صحنه سخن بگویم، با تو از کدام بیداد و بیدادگر بگویم؟! از آنچه بر فرزندان حوزه تمدنی ایران در مُلک خُتَن می رود، یا آنچه بر فرزندان ما، در این سوی آمودریا روا داشته می شود و... از آنچه بر مردم ساحل ساتراپ نشین عدن می کنند، و یا از مهسا که "بیماری زمینه ایی" پرده ایی پر ابهام بر مرگ دلخراش او شد، تا میزبانان جوابگوی ناامانت داری خود نباشند، و میهمان کردستان ما، که تهران را آخرین سکانس دردناک خط سفر کوتاه و ناچیز 22 ساله اش بیابد، و راهی دیار مظلومان شود؛ از مردم کوبانی بگویم، و یا ساحل نشینان شرق فرات، یا از کودکان بلوچستان و زابلستان که اسیر قوم جور، میان سنگ آسیاب تحجر و بی خبری ما از حالشان، در تمام حوزه هیرمند تا کابل و قندهار و هلمند، هرات و مزار، تالقان، پنجشیر و... گرفتار قوم عنود شده اند،

پروردگارا!

 من و تو در داستان کودکی به نام موسی گیر کردیم، و کاروان جور و ستم جبارانِ متکبر، هزاران منزل در شاهراه ظلم و جور و تعدی به حقوق دیگران، پیش رفته اند، و راه خود را همچنان استوار و بی پروا در پیش دارد، و به پیش می تازد، و دست قدرتمند توجیه، با همراهی خدعه و تزویر، مرا به خود، و تو را نمی دانم به چه، مشغول کرده است، تا از داستان موساهای دیگری که این روزها زنده به آمودریا، نیل، فرات، دجله، دنیپر، مدیترانه و... سپرده می شوند، و اجسادشان بر ساحل بی تفاوتی جهان می آید، به راحتی بگذریم و توجیه کنیم، و تو نیز در این داستان دراز، با هیچ پیام آور دیگری از داستان شگفت این پرونده های باز، به سخن نمی نشینی؟!

از کدام تراژدی با تو به شکوه و گزارش بنشینم، تو را به دادخواهی از کدام یک از این محکمه ها، بخوانم؟!

گاهی با خود فکر می کنم، تو کارگردان فیلم بلندی شدی که خسته از هزاران صحنه گردانی های نفس گیر، که گزارش بعضی از آنها را در کُتب مقدس ادیان مختلف می توان خواند، سده هاست که صحنه های بی انتهای اجرایی این نمایش بلند را، به بازیگران بیشمار صحنه هایی سپردی، که پی در پی خلق می شوند، تا هر یک از بازیگران به فراخور حال و فکر خود، بازی اشان را در این دنیا، به میل دل خویش پیش برند، و هر طور که خواستند رَوَند این بازی را پیش برند، چرا که شاید می خواهی فیلمی طبیعی، بدون دستبرد هیچ کارگردانِ قدرقدرت، از طبیعت واقعی "اشرف مخلوقات" ببینی، تا سند رسوایی، و یا چه می دانم، شاید عزت آنان در برابر دیگر مخلوقات خود را شاهد شوی، که برای خلق چنین موجودی، به خود آنچنان مفتخر شدی که فریاد "... پس برتر و بالاتر است خداى بهترين آفرينندگانِ" [7] تو گوش همه ملازمان درگاهت را تیز، و آنان را به خوف و خطر و انذار انداخت، که متعرض این خلقت تو شدند، و گفتند "آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند؟!" [8] ، تو از این خلقت چه می دانی که ما هنوز بدان نرسیدیم؟!

حال که هزاران سال از آن خلقت بحث برانگیز انسان [9] می گذرد، اگر به فیلم بازیگران این صحنه ی به بازیگران سپرده ات، نگاه می کنی، آنرا چگونه می بینی؟! راضی ات می کند؟! خوشحالی از نقش هایی که به صحنه رفت؟! از سکانس های خلق شده اشان مشعوفی؟! و... نمی فهمم سوزن گرامافون سمفونی خلقت، در کدام نقطه از این فیلم ساخته شده، و یا کدام سکانس های آینده اش گیر کرده بود، و یا به کدام صحنه اش نگاه می کردی که فریاد "تبریک" ات به خود، به آسمان رفت؟!

اما این را می دانم که به غیر از این انسان، که این چنین خلقتش تو را ذوق زده کرد، تمام جهان در مداری روشن، به سوی تعادل در حرکت است، و اگر دست اندازی های همین انسان نباشد، توازنی زیبا را بر خود خواهد دید، اما هرجا که این مخلوق خاص تو دست به کار شد، نه از تعادل چیزی ماند، و نه از توازن، هر ساله هزاران گونه گیاهی و جانوری در اثر بازی بازیگران انسانی این فیلم باز، و بدون سناریو از پیش نوشته شده، از مخلوقات تو در این جهان محو و نابود می شوند، باز تو به چنین خلق کردنی تبریک می گویی و...؟!

مانده ام در حال هوایی که تو در آن سیر می کنی؛ حال و هوایی که تو را به بازی نرد عشق با چنین موجودی وا می دارد؛ تو در وجود این انسان چه دیده بودی که تمام قوانین حاکم بر طبیعت خود را برای او استثنا کردی، او اکنون غیر قابل پیش بینی ترین موجود این جهان است که می تواند خود و دیگران را بارها و بارها در معرض خطر نابودی قرار دهد، در حالی که تعادل زیستی دیگر موجودات به حدی است که قرن ها می توانند کُلُونی ایی از هماهنگی و تعادل را داشته باشند، اما انسان در هر کُلونی قرار گرفت، تمام نظم آنرا بر هم ریخت،

انگار تو انسان را برای عدم توازن و تعادل آفریدی! عشقت کشید که موجودی بیافرینی که تمام قوانین حاکم بر طبیعت را برهم زند، تو با آنچه از نظم و تعادل که برقرار کرده بودی، چه مشکلی داشتی که چنین موجودی را مخل آن قرار دادی؟! او که نه گونه های جانوری، نه گیاهی، نه حتی انسانی از شرش محفوظند، او حتی سخن تو را، قانون تو را، سنت تو را و... هر گونه که بخواهد تفسیر و تعبیر، و ملاک عمل خود قرار می دهد، او به نام تو، و به نمایندگی از تو، جنایت های هولناک و دهشتناک می کند.

ایزد یکتای من!

به کدام راهبرد و تفکر بودی که دست به چنین خلقتی زدی، حال که چنین خلقی کردی، او را به کدام قوانین بازدارنده رها کرده ایی. تو را هنگام ضجه زنان فرزند از دست داده، کودکان پدر و مادر از دست داده، همسران جفت از دست داده، گرسنگان در ذیل حاکمیت نمایندگان تو و... غایب می بینم، در حالی که دل سنگ به صدای زاری آنان آب می شود، می توان همدردی ریگ های بیابان را، با صدای استغاثه گرسنگان و واماندگان در گِل و لای زندگی، و رنج دیدگان ظلم و جور را شنید، اما تو چنان بیطرفانه بدین صحنه ها نگاه می کنی، که گویا اصلا ظلم و جور را، ظلم و جور نمی دانی و نمی بینی!

متکبران بزرگی را به خاک مذلت نشسته دیده و یا در تاریخ ظلم خوانده ام، اما تکبر و جباریت بسیاری را نیز ساری و جاری می بینم، که تو بر آن، همچنان نظاره گری، چنان بر اعمال شان صبوری می کنی، که انگار صبرت به بی عملی می ماند تا صبر!

تو انسان را برای میدانداری در چنین میدانی آفریدی؟! دیوان میدانداری می کنند، و مردمی که به عدد میلیون ها میلیون دستمایه بازی بازیگرانی اند، که وجودشان خالی از مهر و انسانیت است، ابلیس وار نعل های تازه بر اسب قدرت می زنند، و دوره به دوره، گروه گروه می آیند و می تازند و تنها تازه نفسانی از آنان، جای خستگان از تازش را می گیرند، و هر گروهی به نمایندگی از دیوصفتانی دیگر، نشسته بر کلوسئوم تماشای بازی جنایتکارانِ بر بازی قدرت نشسته، بر بدن های تازه التیام یافته، یا تازه متولد شده در سیستم جورشان، بر این خاک پر غصه افتاده و... می تازند، و تو را حاضر و ناظر، انگار راضی بر ادامه این سکانس خشن و بی رحم می بینم!

تو بر این رشته غمناک جاری بر ما، راضی ایی؟! اگر تو بر این وضع راضی هستی، ما چرا باید ناراضی باشیم؟ از رضایتت بگو، تا همه چون این گرگان، گرگسرایی گسترده تری بیافرینیم، تا سکانس هایش پر محتوا تر از گذشته شوند! خدایا در کارت، وجودت، راهت، راهبردت، تفکرت، حالت، سخنت، ذاتت، پنهانت، آشکارت، عملت، بی عملی ات و... مانده ام.

نگارین حق مطلق!

"سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند" [10]

چمن که نه، میان خَرگَه ظلم و بیداد، هستی، اما حضور موثرت را حس نمی کنم.

[1] - جنگ جهانی دوم دومین جنگ جهانی بین سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ بود که بیشتر کشورهای جهان از جمله قدرت‌های بزرگ در آن شرکت داشتند. کشورها در قالب دو اتحاد نظامی در برابر هم قرار گرفتند و با این دو اتحاد نظامی، یک جنگ تمام‌عیار به راه انداختند که در اثر آن، بیش از صد میلیون پرسنل نظامی در بیش از ۳۰ کشور جهان درگیر شدند. بیشتر شرکت کنندگان در این جنگ، تمام قدرت اقتصادی، صنعتی و توانایی‌های علمی‌شان را در جهت پشتیبانی نظامی بسیج کردند. با حدود ۷۰ تا ۸۵ میلیون کشته این جنگ به مرگبارترین درگیری نظامی در طول تاریخ بشریت تبدیل شد. تلفات ناشی از بمباران‌های راهبردی، قحطی، بیماری و جنگ افزارهای هسته‌ای در آمار خسارت انسانی جنگ جهانی دوم شمرده می‌شوند.

[2][2] - جوینی که خود از تاریخ‌نویسان طرفدار مغول به‌شمار می‌رود، می‌نویسد «هر کجا که ۱۰۰ هزار کس بود ۱۰۰ کس نماند.»

[3] - در سال ۶۱۸ ه. ق بین طغاچار داماد چنگیز مغول با مرزداران نیشابور درگیری رخ داد. در یک روز هزار نفر از طرفین به قتل رسیدند ولی در وقت مراجعت تیری به سوی طغاچار از جانب یک مرزدار نیشابور انداخته شد که بر اثر جراحات وارده از پای درآمد. مردم نیشابور چند روز بعد متوجه شدند که در این جنگ داماد چنگیز کشته شده و سپاه مغول دست از آن‌ها برنخواهند داشت، بنابراین به سرکردگی شرف‌الدین امیر مجلس حاکم نیشابور متحد و هم قسم شدند که «تا جان در بدن دارند از پای ننشینند و تسلیم نشوند.» شهر و اهالی نیشابور علیه مغولان شورش کردند. تولی‌خان پسر چنگیز که این خبر را شنید پس از فتح مرو با لشکریان خود به نیشابور آمد و به همه امرای سپاه خودش اعلام کرد که چنگیز گفته‌است:

"چون مردم نیشابور طغاچار را کشته‌اند هیچ‌یک نباید زنده بمانند و شهر باید خراب شود و در محل جو کاشته شود"

بنابر این سپاهیان مغول در روز چهارشنبه نیمه ربیع الاخر سال ۶۱۸ ه. ق با سه هزار چرخ انداز و صد منجنیق و عراده و چهارصد نردبان و هشتصد نفت انداز و دو هزار و پانصد خروار سنگ محاصره کردند. "مجانیق و خرکها را پیش بردند و نفت اندازان نفاتی کردند و از در نشیب و فراز و درون و برون و جوان و پیر غلغله و نفیر و ولوله شهیق و زفیر به اوج رسید و از هفتاد نقطه دیوارهای شهر را سوراخ کردند و قریب ده هزار سرباز مغول تا صبح به خونریزی پرداختند و صبح شنبه همسر طغاچار (دختر چنگیز) با ده هزار سوار وارد شهر شد و از روز شنبه تا چاشتگاه چهارشنبه قتل و غارت کردند و همه مردم را به جز چهار کمانگر کشتند و حتی سگها و گربه‌ها را کشتند و باروی شهر را کوفته و مناظر و منازل و حصارها و همه قصرها را با زمین هموار ساختند و هفت شبانه روز بر شهر آب بستند و سپس جو کاشتند و تا سبز شد توقف نمودند. مدت ۱۲ شبانه روز شمارش مقتولان به طول انجامید و یک میلیون و هفتصد و چهل و هفت هزار مرد به استثنای زنها و اطفال به شمارش درآمد."

[4] - بنی‌اسرائیل به معنای «فرزندان اسرائیل»، کنفدراسیونی از قبایل سامی در عصر آهن است که در خاور نزدیک باستان می‌زیستند. بنا به گزارش‌ها کتاب‌های مقدس ادیان ابراهیمی، فرزندان و نوادگان یعقوب به این نام خوانده می‌شدند. گفته می‌شود این قوم ریشه و پایه قومی هستند که بعدها یهود نامیده شد. مطابق روایت موجود در تورات، بنی‌اسرائیل به عنوان یک قوم واحد در زمان خروج از مصر و سرگردانی در بیابان شکل گرفت و نهایتاً، بعد از فتح خون‌بار، در سرزمین کنعان (که قسمت جنوبی‌اش بعداً اسرائیل نام گرفت) ساکن شد. با این وجود، به گفته مورخان و باستان‌شناسان معاصر، روایت تورات صحیح نیست؛ باستان‌شناسی معاصر می‌گوید بنی‌اسرائیل خود ریشه کنعانی داشته‌اند، خدایان کنعانی را می‌پرستیدند و هیچ اثری از فتح یا مهاجرت گروهی خارجی به اسرائیل در آن دوره یافت نشده‌است

[5] - موسی مهم‌ترین شخصیت دین یهودیت است؛ که بنی‌اسرائیل را در زمان خروج از مصر و تا رسیدن به مرز کنعان رهبری کرد. نوشتن تورات (پنج کتاب اول تنخ) به او منسوب است. زمانی‌که عبرانیان در مصر زیاد و زورمند شدند، فرعون دستور داد نوزادان پسر آن‌ها را بکشند اما یوکابد پسرش را در سبدی قرار داد و در رودخانه رها کرد. دختر فرعون که آنجا مشغول حمام‌کردن بود، نوزاد را از آب گرفت و او را موسی نام نهاد و نزد خود در قصر فرعون بزرگ کرد. در بزرگسالی، موسی یک مصری که مشغول آزار یک عبرانی بود را کشت و به همین جهت به مدین گریخت. آنجا او با صفورا، دختر یترون که کاهن مدین بود، ازدواج کرد. مدتی بعد خدایی به نام یهوه از درون بوته‌ای سوزان با او ارتباط برقرار کرد و از موسی خواست برای نجات اسرائیل، ملتِ یهوه، به مصر برود.

[6] - در طول حمله روسیه به اوکراین، روسیه هزاران کودک اوکراینی را به اجبار به مناطق تحت کنترل خود منتقل کرده، به آنها تابعیت روسی داده، آنها را به اجبار در خانواده‌های روسی پذیرفته و موانعی برای اتحاد مجدد با والدین یا وطن اصلی آنها ایجاد کرده‌است. سازمان ملل متحد اعلام کرد که این اخراج‌ها جنایت جنگی هستند. دیوان کیفری بین‌المللی حکم بازداشت ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه و ماریا لووا-بلوا، کمیسر حقوق کودکان را به اتهام دخالت آنها صادر کرد. بر اساس حقوق بین‌الملل، از جمله کنوانسیون نسل‌کشی ۱۹۴۸، چنین اعمالی «اگر با قصد نابودی یک ملت انجام شود»، نسل‌کشی محسوب می‌شود. کودکان، از والدینی که توسط مقامات روسی دستگیر شده بودند، از نهادهای دولتی و از اردوگاه‌های تابستانی گرفته شده‌اند. برخی دیگر در اثر جنگ از والدین خود جدا شده، یا گاهی اوقات یتیم شده بودند. به برخی در مورد اینکه والدینشان آنها را رها کرده‌اند، دروغ گفته می‌شد، یا از آن‌ها برای تبلیغات استفاده می‌شد. شواهدی وجود دارد که برخی از آنها در روسیه مورد بدرفتاری قرار گرفتند. آنها تحت فشار قرار گرفتند تا میهن‌پرستی روسی را اتخاذ کنند. تعداد تخمینی آنها از ۱۳٫۰۰۰، تا بیش از ۳۰۰٫۰۰۰ نفر متغیر است.

[7] - "فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ" بخشی از آیه 14 سوره مومنون است که کامل آیه به این صورت است که "ما انسان را از گِل خالص آفریدیم. سپس او را نطفه‌ای در قرارگاه مطمئن نهادیم. سپس نطفه را تبدیل به علقه کردیم، آن‌گاه علقه را مُضغه گرداندیم و پس از آن مُضغه را به‌صورتِ استخوان‌هایی درآوردیم و بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم، سپس او را آفرینش دیگری دادیم. پربرکت باد خدایی که بهترین آفرینندگان است." "ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ"

[8] - "أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ"  قسمتی از آیه 30 سوریه بقره که کامل آن بدین شرح است : "و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم؟! خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) می‌دانم که شما نمی‌دانید."وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ"  

[9] - اِنسان به ‌معنای «انسان خردمند» یک پستاندار از نوع دوپا و از خانواده انسانیان است. انسان‌ها بسیار باهوش و اجتماعی و پرجمعیت‌ترین گونه از نخستی‌سانان هستند. مدارک به‌دست‌آمده از دی‌ان‌ای انسان نشان می‌دهد که انسان خردمند، حدود ۲۰۰٬۰۰۰ سال پیش، از آفریقا سرچشمه گرفته‌ است، در حدود ۵۰٬۰۰۰ سال پیش، تغییرات بسیاری در رفتار او پدید آمد و در همان زمان، مهاجرت را آغاز کرد.

[10] - لسان الغیب، جناب حافظ شیرازی می فرمایند :   سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمی‌کند؟     همدمِ گل نمی‌شود یادِ سَمَن نمی‌کند        دی گِلِه‌ای ز طُرِّه‌اش کردم و از سرِ فُسوس      گفت که این سیاهِ کج، گوش به من نمی‌کند        تا دلِ هرزه گَردِ من رفت به چینِ زلفِ او         زان سفرِ درازِ خود عزمِ وطن نمی‌کند        پیشِ کمانِ ابرویش لابه همی‌کنم ولی         گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند         با همه عطفِ دامنت آیدم از صبا عجب     

کز گذرِ تو خاک را مُشکِ خُتَن نمی‌کند        چون ز نسیم می‌شود زلفِ بنفشه پُرشِکَن         وه که دلم چه یاد از آن عَهدْشِکَن نمی‌کند       دل به امیدِ رویِ او همدمِ جان نمی‌شود      جان به هوایِ کویِ او خدمتِ تن نمی‌کند        ساقیِ سیم ساقِ من گر همه دُرد می‌دهد         کیست که تن چو جامِ مِی جمله دهن نمی‌کند؟      دستخوشِ جفا مَکُن آبِ رُخَم که فیضِ ابر          بی مددِ سِرشکِ من دُرِّ عَدَن نمی‌کند         کُشتهٔ غمزهٔ تو شد حافظِ ناشنیده پند        تیغ سزاست هر که را دَرد سخن نمی‌کند  

صفحه1 از2

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...