حکمت و میراث اندیشه ایرانی، راه نجات ایران و ایرانیان
  •  

22 دی 1401
Author :  
مغزهای کوچک و پرگو، اندیشمندان مات و مبهوت

این روزها امواج خروشان بلا و مصیبت، از زمین و آسمان بر ایران و ایرانیان می بارد، و در تمام ابعاد، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، بین المللی، فردی و جمعی شاهد خسارت های جبران ناپذیری هستیم، انسان گاه می ماند که از کدام یک بنالد، و از کدامیک بنویسد، و برای کدام چاره جویی کند؛

ایران در باتلاق ساخته و پرداخته از سیاست هایی غرق می شود، که تاکنون خود آنرا اتخاذ کرده، سرلوحه عمل خود قرار داده، و به اجرا نهاده است، و در حال دِرَویدن محصولی است که دهه ها آنرا در زمین خود، و در عرصه بین الملل کِشت کرده است، "بادهایی که کاشته شد" [1] اکنون مثل توفان هایی سهمگین به سوی ایران باز می گردند، و همچنان که هر انسانی قربانی تصمیماتی می شود که روزگاری در زندگی خود اتخاذ کرده، کشور هم قربانی سیاست ها و تصمیماتی می شود، که روزگاری خود آنرا اتخاذ کرده و می کند.

این را نمی گویم که منکر نقش و سهم شرایط و اتمسفر اجتماع جهانی، بر آینده و حال کشورها شوم، و یا در بُعد فردی نقش شرایط اجتماع را در آنچه بر سر آدم ها می آید را، انکار کنم [2]، اما حقیقت این است که کشورها، گروه ها و افراد همانی را دِرو می کنند که خود پیش از این کاشته اند. قدیمی ها حکیمانه می گفتند که "گندم از گندم بروید، جو ز جو" [3].

از این رو انگشت اتهام شرایط موجود را، باید از سمت دست های خارجی برداشت، و به سوی خود نشانه رفت، و باید فهمید که آنچه بر سر ایران و ایرانیان می آید، بیشتر حاصل عمل و تصمیمِ تصمیم سازان و مجریان خود آنهاست، تا نقش آنانکه در اثر تصمیماتِ مذکور واکنشی داشته و یا دارند؛

در ایجاد این شرایط، آن میزان که خود ما نقش داشتیم و داریم دیگران نداشته و ندارند، اگر این اصل را بپذیریم، در این صورت است که تصمیم به اصلاح خود خواهیم گرفت، و چه حکیمانه گفته اند که "جلوی ضرر را هر موقع که بگیرید، منفعت خواهد بود"، ورنه در لجاجت و بدفهمی، با مقصر جلوه دادن این و آن در مورد شرایط کشور، شاهد نابودی بیش از پیش ایران و ایرانیان خواهیم بود.

این روزها کشور در باتلاقی از بحران های متنوع در حال دست و پا زدن است و مسایل مهمی ما ایرانیان را احاطه کرده، از این روست که همه در انتظار تصمیم های سخت از سوی تصمیم سازان صحنه ایرانند،

ناکار آمدی، تصمیم ها و سیاست گذاری های اشتباه، به عقب انداختن تصمیم هایی که زودتر از این ها، باید گرفته می شد و...، باعث ایجاد شرایطی شده است که در شکل های زیر خود را نشان می دهند :

فقر، خشونت، عقب ماندگی، بلا، مصیبت، تفرقه، خشکسالی، اعتراضات گسترده، اعدام از جوانان و نوجوانان به جان آمده، زندان های مملو از نخبگان و فعالین اجتماعی و معترضین به جان آمده، حاکمیت اسیر واکنش های احساسی، بی قانونی، تبعیض، محاصره شدگی در بُعد بین المللی و همسایگان، انتقام های به صف درآمده شده [4] که باید گرفته شوند!، کمبودهای شدید، گرسنگی و سو تغذیه، تشنگی و مصرف بی رویه سرمایه ها و ذخیره آب میلیون ها ساله ی کشور، ویرانی محیط زیست که بنیاد بقای کشور بر آن است، فربگی نهادهای بلعنده بودجه های بزرگ، با اقدامات ناچیز و بی اثر در توسعه و پیشرفت مردم و کشور، غارت و چپاول ثروت و سرمایه های معنوی و مادی کشور در جلوی چشمان همه، وابستگی بیش از پیش به دیگران، نابودی و بی آبرو شدن نمادهای ملی مثل واحد پول، پرچم، گذرنامه و...، فرار سرمایه های ملی مثل جمعیت مولد ثروت و علم، در اثر مهاجرت و نابودی آنان به انحا مختلف، از جمله ممنوع الکار شدن ها و...، نابودی وجهه ایران در بین ملل دنیا و...

این ها نمونه هایی از بروز نشانه هایی از آثار توفان های سهمگینی است که ایران و ایرانیان را در ابعاد داخلی و خارجی در نوردیده است، ایرانیان باید به حکمت و اندیشه ناب ایرانی که در سخن حکیمانه بزرگان ادب و فرهنگ این آب و خاک نهفته است بازگردند، "ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم" (حافظ شیرازی).

اگر خود خالی از اندیشه و حکمتید، از انسان های فرهیخته و حکیم به مشاورت گیرید، تا راهنمای گذر شما از این توفان های سخت باشند.

[1] - "آنان که باد می کارند روزی توفان درو خواهند کرد" جمله ایی حکمت آموز از فرهنگ و ادب پارسی، که آنرا بارها از زبان بزرگان خود شنیده ایم.

[2] - نمونه اش همین چهار جوان نوپایی این کشور بودند که در جریان اعتراضات اخیر دستگیر و به عنوان محارب، باغی و.... محکوم و متاسفانه اعدام شدند، (مجید رضا رهنورد 23 ساله، محسن شکاری 23 ساله، سید محمد حسینی 26 ساله، محمد مهدی کرمی 22 ساله)، نمی دانم قضاتی که در حال جمع بندی ابعاد جرم متهمین و بررسی میزان قصور آنان برای وقوع جرم و بزه منتسبه بودند، برای تعیین مجازات و صدور حکم، چقدر تصمیم سیاست گذاران و شرایط بد کشور را در این نابسامانی ها و جرم های انجام شده مقصر دیده اند؟! آیا اصلا جایی برای نقش اجتماع در مجرم شدن این بچه ها گذاشتند، چند درصد شرایط اجتماعی را در این زمینه مقصر دیدند که این چنین تمام جرم را متوجه یک جوان نوپای بیست و چند ساله بار کردند و او را لایق نابودی و مرگ دیدند، این جامعه بهم ریخته، صدمه دیده، به قهقرا رفته، فاقد استانداردهای انسانی، در نا امیدی فرو رفته و... چقدر در وقوع جرم مقصر بود؟ و سهم متهمین چقدر بود؟ مسولین وقتی دنبال مقصر شرایط و مسایل کشور می گردند آنرا به دیگران منتسب می کنند، ولی به هنگام دادن حکم به متهمین، که در همین جامعه مجرم شده اند، تمام جرم را به یک متهم بار می کنند، حالا آنکه در وقوع هر جرمی باید به سهم همه عوامل وقوع جرم رسید، و آن را تعیین کرد، و بعد سهم متهم گرفتار آمده را تعیین و با توجه به سهم او حکم داد، چنین حکمی منصفانه و از سر عدالت خواهد بود. این است که در جرم های اجتماعی و سیاسی و مطبوعاتی حکم را از قاضی می ستانند و به هیات منصفه می سپارند تا به یک عقل جمعی خالی از احساس کینه رسید و به میزان لازم به متهم مجازات بار کرد.

[3] - گفتاری حکیمانه که به انسان ها متذکر می شوند آنچه از بدی و خوبی و... می کارند همان را درو خواهید کرد، انتظار نباید داشت که بدی بکاری و خوبی درو کنی و یا بر عکس.

[4] - پیش از این انتقام سخت ترور فرمانده سپاه قدس توسط امریکایی ها در لیست اقدام بود، که امروز در لیست انتقام هایی که فرمانده سپاه پاسداران باید آن را دنبال کند، مجله "شارلی ابدو" هم اضافه شده است! حال انکه آنانی که در اهتمام گرفتن انتقام هستند، خود را یک عمر اسیر خشمی می کنند که از درون، خود آنان را نابود خواهد کرد، این چرخه انتقام که برای هر گوشی، گوشی را برید، و برای هر چشمی، چشمی را از کاسه در آورد و... نتیجه اش این خواهد بود که دیگر چشم و گوشی برای هیچ کس باقی نخواهد ماند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (7)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

«نظریه و جنبش»

برای خفتگان بر تخت پروکروستس

رابطۀ «نظریه» با «جنبش سیاسی‌ـ‌اجتماعی» رابطۀ روح با جسم است. وجه افتراق شورش با جنبش همین است که در یک حرکت اجتماعی چقدر نظریه وجود داشته باشد: هر چه یک حرکت اجتماعی نظریه‌دارتر باشد، جنبش‌تر است و در نتیجه ماندگاری و احتمالاً دستاورد بیشتری هم خواهد داشت. حرکت اجتماعی بدون نظریه، مانند سفر اکتشافی بدون آذوقه است. همان‌گونه که بدون آذوقۀ کافی اکتشافگران دیر یا زود وسط دریا، بیابان یا کوهستان تلف خواهند شد، حرکت اجتماعی بدون نظریه ــ یا با ضعف نظریه ــ نیز دیر یا زود در گسل‌ها و شکاف‌های اجتماعی پراکنده و گم خواهد شد. اهمیت نظریه در همین ویژگی مهم نهفته است ــ و نیز اینجاست که مشخص می‌شود مروجان نظریه‌های موهوم چه نقش مخربی ایفا می‌کنند.
با این مقدمه می‌خواهم به یک آسیب در فضای نظری جنبش‌های اجتماعی ایران اشاره کنم. واقعیت این است که دوران نظریه‌های سترگ و مطلق گذشته است؛ یعنی دوران ایدئولوژی‌های مطلق‌نگر و جهان‌بینانه که مدعی سعادت کامل برای بشر بودند گذشته است. تردیدی ندارم که دلیل پیروزی انقلاب ۵۷ دقیقاً همین بود که همۀ ایدئولوژی‌های خوشدست عصر خویش را در خود جمع کرده بود؛ ایدئولوژی‌هایی که در حکم «نظریه» وارد جنبش اجتماعی شده بودند و چنان ادعاهای گزاف، مطلق و شک‌ناپذیری داشتند که از شهروندانی کاملاً عادی و متوسط، رزمندگانی روئین‌تن و تسلیم‌ناپذیر می‌ساختند. نیازی به یادآوری نیست که حتی ته‌مانده‌ای از آن ایدئولوژی‌ها نیز تا به امروز برای مهار همۀ جنبش‌های مخالف بعدی کفایت می‌کرده است.

حال، در این دوران تنگدستیِ نظری، یک آفت بزرگ هم گریبانگیر ما شده است و آن اینکه برخی نظریه‌های مد روز غرب از سوی برخی کنشگرانِ ــ به‌ویژه کنشگران خارج‌نشین ــ در جنبش‌های اجتماعی ایران تزریق می‌شود. این کنشگران که عموماً در یکی دو دهۀ اخیر دسترسی خوبی هم به رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور داشته‌اند، نظریه‌ها و رویکردهایی را به فضای سیاسی و اجتماعی ایران پمپاژ کرده‌اند که هیچ پیوند ماهوی و معرفت‌شناختی با حرکت‌های داخل ایران نداشته است. نتیجۀ این مداخلۀ نابخردانه چیزی جز سوزاندن سرمایه‌های اجتماعی نیست و نمونه‌های این سوءاستفاده‌ها و آدرس‌های نادرست را در همین یک سال اخیر فراوان دیده‌ایم.

نمی‌توان ایران و جنبش‌های ایرانی را با فضای روز اروپا و غرب فهمید و تفسیر کرد. ایران را باید از طریق خود ایران شناخت. نظریه‌ای که ریشه در شناخت دقیق و درست جامعۀ ایران نداشته باشد و مبتنی بر مقتضیات آن نباشد، قلمه زدن شاخۀ آلبالو به کاکتوس است. در فضای سیاسی اروپا و آمریکا ــ که سالهاست محل زندگی و فعالیت این کنشگران مهاجر ایرانی است ــ مباحثی مطرح است که ریشه در همان جوامع دارد. این مباحث خود را در پدیده‌هایی مثل «فرهنگ کنسل» (Cancel Culture)، مباحث فمینیستیِ روز، «نزاکت سیاسی» (Political Correctnes)، «مبارزان عدالت اجتماعی» (Social Justice Warrior) و «ووک» (Woke) نشان می‌دهد. این مطلب جای آن نیست که تک‌تک این مباحث را باز کنم، فقط مسئله‌ام این است که برخی کنشگران ایرانی آگاهانه یا ناآگاهانه تحت تأثیر این جریان‌های روز اروپا و آمریکا قرار دارند و در نتیجه ادبیات، مفاهیم و نظریه‌هایی را به جامعۀ ایرانی تلقین می‌کنند که یا اصلاً مسئلۀ جامعۀ ایرانی نبوده یا صرفاً مسئله‌ای حاشیه‌ای بوده است.
این اروپائیزه کردن نظریۀ کنش اجتماعی، چه از سوی کنشگرانی در داخل و چه در خارج باشد، نتیجه‌ای مگر گمراه کردن و خشکاندن جنبش اجتماعی در ایران نیست. نداشتن نظریه بهتر از داشتن نظریۀ ناجور ــ ناسازگار ــ است. برای مثال در همین یک سال اخیر دیدیم چه تصورات، مفاهیم و دسته‌بندی‌های بی‌ربطی را به جنبش اجتماعی در ایران نسبت می‌دادند که می‌شد زیانبار بودن آنها را به آسانی تشخیص داد ــ زمخت‌ترین آنها شاید آنجا بود که می‌گفتند جنبش اخیر الّا و بلّا «زنانه» است و حتی واژۀ «مرد» و «میهن» را می‌خواستند سانسور و سرکوب کنند! دلیل این پدیده هیچ نبود مگر تزریق نظریه‌هایی که ریشه در شناخت جامعۀ ایران نداشت. حتی مسئلۀ زنان در ایران را باید با مناسبات ایران فهمید، نه با دغدغه‌های فمینیستی روز اروپا (یعنی حتی اگر رویکردی فمینیستی داریم، باید بیشتر فمینیسم کلاسیک باشد تا فمینیسم روز). آنها به جای اینکه پدیدۀ اجتماعی را بشناسند و سپس برای آن جامه‌ای نظری بدوزند، جامه‌ای نظری از قبل آماده داشتند و می‌خواستند ــ و می‌خواهند ــ به زور تن پدیدۀ اجتماعی کنند.

کاری که این کنشگران کژاندیش می‌کنند همانی است که پروکروستِس با رهگذران می‌کرد. در اساطیر یونان، پروکروستس راهزنی بود که رهگذران را به خانه‌اش می‌برد و بر تختش می‌خواباند. اگر قد آنها کوتاه‌تر از تخت بود آنقدر با چکش بر بدن آنها می‌کوفت تا اندازۀ تخت شوند و اگر قد آنها بلندتر از تخت بود پاهایشان را می‌برید تا اندازۀ تخت شوند. این کنشگران هم جنبش اجتماعی را بر نظریه‌شان می‌خوابانند و پیکرش را می‌کوبند و می‌بُرند تا اندازۀ نظریه‌شان شود. روش پروکروستِسی هر جا باشد، فرجامش مرگ قربانی است.

اگر هم بخواهم به اندازۀ فهم خودم توضیح دهم که ریشۀ این مشکل کجاست، جوابم این است که برای طرح نظریه دربارۀ جامعۀ ایران باید تاریخ و سیاست ایران را شناخت. این شناخت سواد می‌خواهد. واقعیت این است که این کنشگران حس نمی‌کنند به چنین سوادی نیاز دارند. متأسفانه مخاطبانشان هم چنین نیازی را حس نمی‌کنند و به این ترتیب تأیید و ارکستری دوجانبه میان آنها پدید می‌آید. مسئلۀ دوم این است که این کنشگران برای جلب نظر و حمایت بنیادها، دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و مؤسسات غربی به زبان آنها سخن می‌گویند؛ به عبارتی، گفتمان و نظریه‌های مطلوب آنها را می‌پذیرند. برای مثال، مسائل مربوط به دگرباشان جنسی و گفتمان کوئیری برای غربی‌ها ــ و مؤسساتشان ــ جذاب‌تر و قابل‌فهم‌تر از مسائل جامعه‌شناختی خود ایران است. پس اگر کسی بتواند دغدغۀ مردم ایران را به این رنگ و لعاب بیگانه عرضه کند، شانس بالاتری برای جذب توجه و کمک خواهد داشت تا اینکه بخواهد بر اساس نظریه‌ای درون‌زاد و بومی به مسائل ایران نگاه کند. یا برای مثال، مفهوم «تبعیض» در غرب بسیار جذاب‌تر است و برایشان تداعی‌کنندۀ همان دعواهایی است که خودشان صبح تا شب در فضای سیاسی و اجتماعی دارند.

نتیجۀ این شناخت معیوب و پذیرش نظریه‌های ناسازگار چیزی جز پمپاژ و تلقین نظریه‌های بیگانه به جامعۀ ایران نیست. در این میان اگر هم بخش عمدۀ جامعه یا جنبش اجتماعی ایران این نظریۀ غریبه و بی‌ربط را نپذیرد، طبعاً از سوی این کنشگران انکار می‌شود. با همین رویکرد، جنبش اجتماعی را مانند کیکی میان خود تقسیم می‌کنند و به عبارتی آن را «اقلیتی‌سازی» می‌کنند. کار به جایی می‌رسد که برای مثال «اقلیت» عجیب و ناشنیده‌ای مثل «ملت گیلک» می‌سازند و می‌گویند این ملت گیلک با ترفندِ «توریستی‌انگاریِ گیلان» زیر ستم «مرکز» له شده است! حال صلاح ملت گیلک چیست؟ لابد جنگیدن با تهران؟! خود گیلانی‌ها احتمالاً بیشتر از دیگران از چنین نظریه‌هایی تعجب می‌کنند (اگر شک دارید به چنین چیزی نگاهی به صفحۀ می‌تو بیندازید). بیچاره جنبشی که از بد روزگار بر تخت پروکروستس اینان بخوابد...
مهدی تدینی
@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی (https://t.me/tarikhandishi) 9/6/2023 6:59 AM

This comment was minimized by the moderator on the site

ژن بیماری ایرانیان

درویشی

اسکندر را مسخره کردیم، کل ایران را فتح کرد و تخت جمشید را به آتش کشید!

اعراب را مسخره کردیم، ایران را فتح کردند، دین و آئین خود را به ما تحمیل کرده، کشور را غارت کردند و زنهای ما را به کنیزی و پسران ما را غلامی بردند و چند سده بر ایران حکمرانی کردند!

مغولان را اسب سوار و چادر نشین و ناچیز دانستیم، از جمجمه سر ایرانیان مناره ساختند و کشور را به خاک و خون کشیدند!

ترکان را مسخره کردیم، از زمان غزنویان تا پایان قاجار ( حدود ۹۰۰ سال ) حکومت در دست آنها می چرخید!

افغانها را ناچیز شمردیم، شاه را در قصر خود اسیر کردند و کشور را در زیر سم اسبهای خود فتح کردند!

بی جهت با عثمانی ها جنگ مذهبی راه انداختیم، کل کشور عراق و بسیاری از بخش های غربی ایران را متصرف شدند!

روسها را مسیحیانی نازک نارنجی دانستیم که با یک فتوای جهاد مجتهدی وارداتی قادر به شکست آنها خواهیم بود، کل منطفه قفقاز شمالی و جنوبی را در طی دو قرارداد ننگین ( ترکمان چای و گلستان ) از مام میهن جدا کردند!

با بریتانیا از در تدبیر و مصلحت وارد نشدیم! هرات، بخش های بزرگی از افغانستان کنونی، بلوچستان شرقی و تعدادی از جزایر جنوبی ما را اشغال و نهایتاً از سرزمین مادری جدا کردند!

تحلیل مناسبی از شرایط قدرتها در جنگ جهانی دوم نداشتیم، بر روی اسب بازنده شرط بستیم ( آلمان )، ایران از جنوب و شمال اشغال، پادشاه از سلطنت خلع و به تبعید فرستاده شد!

دوران چشم آبی ها و چشم سبزها را پایان یافته دانستیم، خود را شاه شاهان نامیدیم، خدایگان بودیم و متصور بودیم پنجمین ارتش دنیا را داریم، با کوچکترین بادی دودمان سلطنت نابود شد!

عراق را رقمی نمی دانستیم، ۸ سال جنگ بی ثمر انجام شد و حدود یک میلیون کشته و زخمی دادیم و هزار میلیارد دلار خسارت به ما وارد شد، نهایتاً جام زهر را نوشیدیم و قرارداد ترک مخاصمه امضا شد و ۳ دهه در حالت نه جنگ، نه صلح هستیم غرامتی پرداخت نشد و قرار داد صلحی هم امضا نشد!

بعد از شاه، نوبت آمریکا بود! سفارت آنها را اشغال کردیم و حدود ۴ دهه خصومتی را با تنها ابر قدرت جهان براه انداختیم که هیج نتیجه ای به دنبال نداشت جز ویرانی تدریجی اقتصاد و عزت این آب و خاک!

انرژی هسته ای حق مسلم ما بود! قطار هسته ای ما ترمزی نداشت و نهایتاً حدود ۷۰۰ میلیارد دلار ( برابر کل فروش نفت از زمان کشف نفت ۱۹۰۸ تا ۲۰۰۵ ) توسط احمدی نژاد دود شد و مشخص نشد که آن پولها کجاست!

حاکمیت را یک دست کردیم از مردم فاصله گرفتیم امور داخلی و خارجی کشور را بر اساس توهم بنا نهادیم و امروز سر در گریبان دنبال تهیه آب و گاز و برق هستیم و محروم از تعاملات جهانی ؛
هشدار زمستانی سخت به اروپا دادیم. خود در چاه سرما گرفتار آمدیم .

موارد فوق، تنها مختصری از تاریخ غمناک این آب و خاک است! تاریخ هرگز اشتباه نمی کند و درس تاریخ بزرگترین عبرت برای هر سیاست مداری است! مسیر فعلی، مسیر یک جنگ تمام عیار، اشغال، نابودی و تجزیه ایران است!

ای کاش تعبیر ما از روند تاریخ اشتباه باشد و سیاست و تدبیر جایگزین توهم اقتدار، کوچک شمردن دیگران و رویارویی با مردم و رجزخوانی برای کل دنیا شود!

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
http://telegram.me/excellentmanagers

This comment was minimized by the moderator on the site

دستِ خارجی‌ها

رحیم قمیشی

وقتی مهسا را گشت ارشاد دستگیر کرد، و او به هر دلیلی از دنیای ما رفت، یک تشییع جنازه با شکوه، یک تغییر، یک عذرخواهی، اعلام اینکه مردم ما عذر می‌خواهیم، گشت ارشاد را برمی‌داریم و عوامل این مرگ ناخواسته را محاکمه می‌کنیم، خیلی آسان از مرگ ۵۰۰ نفر بعدی و بحران پیشگیری می‌کرد، خیلی آسان می‌شد دل مردم را به‌دست آورد.
اما وای که دست خارجی در کار باشد، نه آنکه الزاماً یک خارجی در مصدر مقامات باشد، وقتی یک سیستم خارجی فکر مقامات را آلوده کرده باشد!
آن وقت نه عذرخواهی در کار خواهد بود، نه اظهار تأسف از کشته شدن ۵۰۰ جوان و زن و کودک، نه تغییر مثبتی، نه بررسی کارشناسانه موضوع.
من هم مثل برخی دست خارجی‌ها و دشمنان ملت ایران را در حوادث به عینه می‌بینم.

وقتی همۀ متفکران دلسوز و فعالی که می‌توانند مردم را در صحنه نگاه دارند بازداشت می‌شوند و بی هیچ دلیلی به زندان‌های طولانی مدت یا حصر محکوم، مگر می‌شود دست خارجی وجود نداشته باشد؟

وقتی اساتید دانشگاه به محض اظهار نظر در مسائل روز، احساس مسئولیت در قبال آینده ایران و دانشجویان، اخراج می‌شوند، بازنشسته می‌شوند، تهدید می‌شوند، مگر می‌شود باور کرد خارجی‌ها بی‌نقش بوده‌اند!

وقتی هنرمندان، ورزشکاران، مجریان محبوب، افراد مورد اقبال مردم، شخصیت‌های مورد اعتماد جامعه، به‌آسانی طرد و دشمن انگاشته می‌شوند، وقتی به آنها بی‌مهری می‌شود و زمینه خروج‌شان از کشور فراهم می‌شود، شک نباید کرد یک نقشۀ خارجی پشت پرده است.

وقتی هزاران جوان به جرم اعتراض در زندان‌ها هستند، روزانه تهدید به اعدام می‌شوند، وقتی در حالیکه کشور در آرامش است چوبه‌های اعدام با افتخار برپا می‌شود، در بازداشتگاه‌ها اخبار ناگوار می‌رسد، هر کس بگوید هدایت خارجی‌ها در کار نیست دروغ گفته.
مگر می‌شود یک ایرانی پشت پرده‌ها باشد؟

وقتی هواپیمایی پر از مسافران بیگناه در آسمان زده می‌شود و سه روز دروغگویی رسمی صورت می‌گیرد، وقتی برجام که آماده امضاست ناگهان هوا می‌شود، وقتی معاهده شفافیت مالی بی هیچ دلیلی رد می‌شود، وقتی از ۲۰۰ کشور جهان بیش از ۱۶۰ کشور می‌شوند دشمنان ایران، وقتی هر روز صحبت از تحریم‌های بیشتر می‌شود، مگر می‌شود یک ایرانی را پشت صحنه تصور کرد؟! امکان ندارد. یقین خارجی‌هایی دست به کارند. سیستم‌های قوی به‌اصطلاح جاسوسی.

وقتی بیش از شش میلیون ایرانی آوارۀ جهانند، و هیچ برنامه‌ای برای جذب‌شان نیست، وقتی چند هزار میلیارد می‌شود دزدیِ معمولی، وقتی مردم هیچ امیدی به بهبودی اوضاع ندارند، وقتی همه چیز برای به جان هم افتادن مردم پیش می‌رود، نباید تردید کرد دست‌های خارجی پشت قضیه است.
خرید نفت ارزان، فروش اجناس بنجل، جذب نیروهای با استعداد، تخریب ایران، تخلیه منایع زیرزمینی و خام، خشک شدن ایران، مگر قابل باور است یک مجموعه ایرانی طراحش باشند؟

مادر بزرگ‌ها دستشان از تماس‌های تصویری اینترنتی با فرزندان‌شان بسته شود، جوان‌ها از تحقیق.
بیش از یک میلیون شغل خانگی و کوچک، با بسته شدن اینستاگرام نابود شوند، آموزش‌های مجازی به محاق بروند، تهران و شهرهای بزرگ را دوده خفه کننده بگیرد، گاز به خانه‌ها نرسد.

وقتی مدرسه‌ها چند هفته پشت سر هم تعطیل شوند، دانشگاه‌ها به کل از کیفیت بیفتند. تعدادی غیر متخصص، نادان، ساده، طماع، بی‌فکر، ظاهرا مذهبی و پر از عقده و نامتعادل، بشوند همه کاره، صنعت و برنامه‌ریزی‌های کلان، بیفتند دست همان‌ها، امور کشور در اختیارشان قرار بگیرد، آری باید یقین کرد، خارجی‌ها دست به‌کارند و تا حال بسیار موفق بوده‌اند.

من هم اخیرا به این نتیجه مهم رسیده‌ام، مردم هرگز دستجمعی اشتباه نمی‌کنند.
مردمی که می‌گویند دست خارجی‌ها وجود دارد، اشتباه نمی‌کنند.
آن کسانی که می‌گویند هدف، راه انداختن جنگ داخلی است، و نابودی ایران است، راست می‌گویند.
ما که عوامل خارجی را در مشکلات مهم کشور دستکم گرفته بودیم اشتباه کردیم!
و این روزها یقین کرده‌ام کارهای بزرگی در کشور داریم...

سال‌های طولانی کسانی نقشه کشیدند ایران کوچک شود، ایران از هم بپاشد، نیروهای توانایش از گردونه خارج شوند، کشورهای ریز منطقه مهم شوند، ایران تاریخی و مردم بزرگش درگیر نان شب شوند! درگیر آرزوی زنده ماندن، درگیر جنگ داخلی.
سال‌های طولانی نفرت کاشتند و امید کُشتند.
سال‌های طولانی فرزندان ایران را تحقیر کردند.
و ما کار بزرگی در پیش داریم...

هم خنثی کردن نقشه خارجی‌ها
هم عوامل فریب خورده‌شان در داخل
هم حفظ وحدت‌مان با وجود سختی‌ها
هم بیرون رفتن از سادگی‌هایمان؛
و تصور راه و مسیری خیلی ساده
که راحت و آسان به آن برسیم!
کار بسیار بزرگی در پیش داریم
سخت‌تر از نهضت مشروطه
سخت‌تر از انقلاب ۵۷
سخت‌تر از ۸۸

باید محکم ایستاد
و نترسید
و هرگز ناامید نشد
دست خارجیان را باید قطع کرد
و ایرانِ زیبا را دوباره ساخت
دست در دست هم
با امید و لبخند

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

اذان به‌وقت دروغ

محسن رنانی


چوپان دروغگو فقط اعتبار خودش را زایل می‌کند؛ اما «اذان به‌وقت دروغ»، هم اعتبار مؤذن را می‌زداید و هم عبادت مومنان را ضایع می‌کند.

در آبان و آذر امسال جلساتی با برخی استادان دانشگاه داشتیم؛ بعداز آن‌که که رئيس یک قوه در بوق کرده بود که بیایید گفت‌وگو کنیم و مقامی دیگر هم گفته بود دولت و جامعه مثل پدر و مادرند که در اختلافات باید بنشینند و با هم گفت‌وگو کنند. برخی از ما دانشگاهیان خوش‌باور هم دور هم جمع‌شدیم تا ببینیم آیا می‌توانیم زمینه‌ها و مسائل گفت‌وگوپذیر بین دانشجویان معترض و مقامات را پیدا کنیم؟ من و برخی از همکاران در چند کلاس در دو دانشگاه اصفهان و رازی کرمانشاه شرکت کردیم و برخی نیز به صورت انفرادی با دانشجویان دانشگاههای مختلف گفت‌وگو کردیم.

در این‌ دیدارها هر‌چه ما با دانشجویان درباره گفت‌وگو سخن می‌گفتیم آنان می‌گفتند گفت‌وگو با چه کسی؟ با کسی که خِفت ما را گرفته است و باتون بر سر ما می‌کوبد و به جرم عکس گرفتن، با تفنگ ساچمه‌ای چشم‌هامان را کور می‌کند؟ می‌گفتند تو به ما نشان بده که اصلاً حکومت ذره‌ای اهل گفت‌وگو است و قصد گفت‌وگو دارد! می‌گفتند گفت‌وگوی حکومت با افراد که معنی ندارد، حکومت باید با نهادهای اجتماعی، به عنوان نمایندگان جامعه، گفت‌وگو کند؛ به ما بگو این حکومت کدام نهاد مدنی و اجتماعی را باقی گذاشته و حرمت نهاده است تا اکنون با آن گفت‌وگو کند؟

می‌گفتند اگر ما اکنون کوتاه بیاییم و آنان بر اوضاع مسلط شوند خِرخِره ما را خواهند جوید. از آن‌ها اصرار بود و از ما انکار. می‌گفتیم نه، حکومت با این اعتراضات متوجه عمق نارضایتی و خشم جامعه شده است و اکنون که در وسط دهها بحران اقتصادی و سیاسی گرفتار است دیگر نه توان و نه جرأت آن را دارد که بخواهد از نو سربه‌سر جامعه بگذارد. این اعتراضات، حکومت را سرعقل آورده است.

اکنون می‌بینم دانشجویان درست می‌گفتند؛ حاکمان همین که احساس کردند بر اوضاع مسلط شده‌اند رجز‌خوانی و اتهام و تحقیر و تهدید و خشم و انتقام را آغاز کرده‌اند. من انتظار داشتم پس از تسلط بر اوضاع، ترس روانشناختی‌ اولیه‌شان به ترس عقلانی تبدیل شود و درپی‌ گفت‌وگو و راه‌حل بلندمدت باشند. در ترس روانشناختی،‌ شما «واکنش» نشان می‌‌دهید؛ اما در ترس عقلانی، شما در‌پی پاسخ‌ مناسب یا «راه‌حل» می‌گردید. اما اکنون نه تنها در نظام تدبیر، ترس عقلانی پدیدار نشده است، بلکه تازه خشونت ایدئولوژیک را آغاز کرده است. خشونت روانشناختی با پایان ترس، پایان می‌یابد؛ اما خشونت ایدئولوژیک تازه پس از پایان ترس، آغاز می‌شود.

درواقع اکنون متوجه شده‌ایم که نظام می‌‌خواهد دقیقاً تجربه پس از اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ را تکرار کند. ظاهراً ظرفیت «عقلانیت سازمانی» در سیستم، دیگر بیش از این نیست و فهم دقیقی از تفاوت اعتراضات آن سالها با اعتراضات امسال ندارد. کمترین تفاوتش این است که این اعتراضات از سوی نسلی است که عقبه‌اش تا دبستان‌ها ادامه دارد.

بنابراین اکنون از دانشجویان پوزش می‌خواهم و اعتراف می‌کنم که فهم عینی و مبتنی بر عقلِ‌سلیم آنان از فهم تحلیلی و آکادمیک من عمیق‌تر و دقیق‌تر بوده است. راستش در آن جلسات من از عمق روشن‌بینی و دقت‌نظر و جسارت دانشجویان حیرت کردم و به همکارانم گزارش دادم که مشکل از ماست، ما باید برویم و خودمان را با فهم این نسل هماهنگ کنیم نه برعکس. این باید درسی شده باشد برای امثال من که در نوبتی دیگر که حضرات در تنگنای خیزشی دیگر قرار خواهند گرفت و از جامعه درخواست گفت‌وگو خواهند کرد، خوش‌خیالانی چون من طرف جامعه را رها نکنند و دم از گفت‌وگو نزنند، با این گمان که در این ساختار، عقلانیتی هست و با آن می‌توان گفت‌وگو کرد یا به آن اعتماد کرد.

اکنون به حاکمان می‌گویم، حواستان هست که از اعتراضات ۹۶ و ۹۸ تاکنون نتوانسته‌اید هیچ تحول مثبتی در کشور ایجاد کنید و هیچ افقی بگشایید و هیچ امیدی بیافرینید؟ از آن زمان تاکنون هیچ بحرانی حل نشده بلکه تعداد و شدت آنها بیشتر شده است. تازه در این چند سال بیشتر نقاط قوت و فرصت‌های خویش را هم، در داخل و خارج ضایع کرده‌‌اید. پس چرا فکر می‌کنید حالا که دوباره بر اوضاع مسلط شده‌اید کار تمام است و حکومت‌تان بردوام؟ چاههای نفت‌تان پر شده؟ درآمدتان بیشتر شده؟‌ مشروعیت دینی‌تان بالاتر رفته؟ جمعیت دلبسته‌تان انبوه‌تر شده؟ سرمایه‌ اجتماعی‌تان بهبود یافته؟ فرصت‌های‌تان در داخل و خارج فراوان‌‌تر شده؟ تحریم‌ها کاهش یافته؟ مقاماتتان جوان‌تر و کارآمدتر شده اند؟ نخبگان مهاجرت کرده‌تان بازگشته‌اند؟ فرار سرمایه کاهش یافته است؟ نکند گمان کنید چین یا روسیه کاری برای شما خواهند کرد؟ چین در بازی جهانی جدید، شما را .....

ادامه متن را در پیوند زیر بخوانید:

http://renani.net/index.php/texts/notes/897-2023-01-13-12-28-08

This comment was minimized by the moderator on the site

ما حرامیان!

رحیم قمیشی

به ما گفتید شنیدن صدای زیبای زن حرام است!
گفتید دیدن موی سرِ زن حرام است.
گفتید دست دادن با غیرمسلمان حرام است.
گفتید دیدن وسیله‌های موسیقی حرام.
گفتید شنیدن صدای موسیقی حرمت دارد.
گفتید خنده سبکسری است!
گفتید عشق تنها مختص شماست و خدا.
گفتید ورزشگاه رفتن بانوان حرام است.
گفتید هنر ابتذال است وقتی در خدمت شما نباشد.
گفتید همۀدنیا را باید مسجد و حسینیه کنیم.
گفتید مُردن خوبست و زندگی بد.
گفتید تمام دنیا فاسدند و شما خوب.
گفتید حق نداریم هر کتابی را بخوانیم مگر شما اجازه‌اش را بدهید.
گفتید کتاب‌ها تا مجوز شما را نداشته باشد حرامند.
گفتید دختران‌مان بیشتر دختر شما هستند تا دختر ما! و هر چه شما گفتید باید انجام بدهند!
گفتید فداکاری برای ایران حرام است، اسلام است که می‌شود جان فدایش کرد.
گفتید تاریخ همانست که شما گفتید.
گفتید احترام به کوروش حرام است و شرک!
گفتید برای مسابقات ورزشکاران باید از حریف بپرسند کجایی‌اند!
گفتید مذاکره و گفتگو با جهان حرام است.
معاهدات شفافیت مالی حرامند.
گفتید فقر برای ما خوبست.
گفتید عیش برای حرامیان است.
گفتید اگر قسمت مهمی از پولمان را به شما ندهیم بقیه‌اش حرام است.
گفتید بپرسیم پول کشور کجا می‌رود حرام است.
گفتید قیام بر علیه قانون خدا حرام است و حکمش مرگ.
گفتید اگر بگوییم اعدام را نمی‌خواهیم ما از دین خدا خارج شده‌ایم و زندگی‌مان حرام است.
گفتید اینترنت آزاد حرام است. ماهواره حرام.
گفتید دختر و پسر در یک کلاس حرام.
گفتید معاهدات بین‌المللی همه حرامند.
خوش‌بینی حرام است.
واکسن حرام است.
اعتراض حرام است.
پرسش در مورد زندانی‌ها حرام
بپرسیم چرا نخبه‌ها را کشتید، حرام
بپرسیم چرا این‌همه مهاجرت کردند، حرام.
شما زندگی را بر ما حرام کردید
بر جوانان‌مان
بر دختران‌مان
تفاوت شما با طالبان یک بند انگشت هم نیست.
و ما از طالبان نفرت داریم.

خوب نگاه کنید
حال ما حرامیان می‌خواهیم بیاییم...
ما حرامیان می‌خواهیم خودمان را نشان بدهیم!
ما حرامیان می‌خواهیم بگوییم هر چه در دلمان بود.
ما حرامیان می‌خواهیم زندگی را یادتان بدهیم!
زندگی با عشق
زندگی با هنر
زندگی با آزادی
زندگی بدون آزار دیگران
زندگی با شخصیت
زندگی بدون آن همه حرام!

حرام برای ما یک چیز است؛
تجاوز به حقوق دیگران، رعایت نکردن قانون!
حرام برای ما تنها دروغ است!
دروغی که شما می‌گویید، برای خدا!!

حالا نوبت شما شده
در جامعۀ ما حرامیان زندگی کنید
دیگر لازم نیست سخنرانی کنید برایمان
صدایتان را صاف نکنید برای ما
که انگار از آسمان آمده‌اید!
ما برای آسمانی‌ها هیچ ارزشی قائل نیستیم!
می‌آوریم‌تان پایین.
تا ببینید خدا هم همین‌جاست!
نزد ما
که تصور می‌کردید حرامی هستیم!!

ما قلب‌مان مملو از خداست
اما نه آن خدای حرام‌ها
خدایی که می‌خندد
خدایی که مهربان است
خدایی که زیبایی‌ها را دوست دارد
خدایی که جهنم ندارد
اعدام ندارد
خدایی که همه بنده‌هایش را دوست دارد
نه فقط مؤمنانش را...
خدایی که خودخواه نیست.

ما حرامیان وطن را می‌سازیم
آنقدر زیبا
آنقدر زیبا
که خدای موهوم شما هم بلد نبود!

ما حرامیان را
خوب نکاه کنید...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

چرا حاکمیت هشدار احمد توکلی را باور نمی‌کند؟

تحریریه_اصلاحات‌پرس: احمد توکلی همواره سیاست‌مداری درون نظام و معتمد لایه‌های سخت حاکمیت بوده است که در انتخابات‌ها نیز همواره علیه اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان فعالیت کرده است. او در اعتراض به عملکرد میرحسین موسوی از کابینه استعفا داد. در روزگاری که هاشمی سردار سازندگی بود با چراغ سبز حاکمیت علیه او قد علم کرد و رقیب او شد. همواره بر سیدمحمدخاتمی که پشتوانه ۲۰ میلیون رای را داشت، تاخت و با او نیز رقابت کرد. سال ۸۴ برای جلوگیری از پیروزی هاشمی به نفع قالیباف انصراف داد. با اینکه منتقد احمدی نژاد بود در سال ۸۸ حاضر به حمایت از میر حسین موسوی نشد و در مجالس هشتم و نهم نیز مقابل علی لاریجانی قرار گرفت اما مثل همیشه مغلوب شد.

توکلی در تمام حیات سیاسی‌اش در سال‌های بعد از جنگ مقابل شخصیت‌هایی بود که بعدها مغضوب حاکمیت شدند. آن هم در شرایطی که این افراد یا در اوج قدرت بودن یا اوج محبوبیت.
هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی، علی لاریجانی و حتی محمود احمدی نژاد همگی روزگاری مورد حمله و نقد وی قرار گرفته بودند.
پس اصولا برای این سیستم نمی‌تواند معتمدتر از احمد توکلی وجود داشته باشد. مردی که همه‌ی مخالفانش بر سلامت و اصالت و صداقت وی تاکید دارند. مردی که این روزها حالش همچون وطن خوب نیست و انتشار فیلمی از او در حالی که در اوج بیماری است دلهای همه آنانی که او را می‌شناسند اعم از مخالف و موافق به درد آورده است.
توکلی در این فیلم با حالتی ضعیف و بیمار ولی کماکان دلسوز می‌گوید "کاری نکنید که فقرا بریزند، کاسه کوزه همه را جمع کنند. من این را دور نمی‌بینم". هشداری که باید حاکمیت را اگر نگوییم بترساند، حداقل به فکر فرو ببرد‌.
توکلی تمام عمر سیاسی خود را صرف خدمت به همین حاکمیت نموده است و نه برچسب فتنه، نه غرب‌گرایی، نه وادادگی، نه نفوذی بودن، نه بی‌بصیرتی و نه ترسو بودن و نه هر برچسب دیگری که در این سال‌ها بهانه‌ای برای حذف برخی بوده است به او نمی‌چسبد.
اما جالب است که حاکمیت حتی حاضر نیست هشدار او را جدی بگیرد. آقای حاکمیت! اگر حاضر به شنیدن صدای امثال تاج زاده ها و دهها دلسوز دیگر نیستید چون آنان را غیرخودی می‌دانید‌‌، حداقل صدای این پیرمرد دلسوز و معتمد خود را بشنوید به امید اینکه آنچه احمد توکلی دور نمی‌بیند رخ ندهد‌.
@eslahaat_press

This comment was minimized by the moderator on the site

قلبم می خواهد سنکوب کنه
من کلن به کشت و کشتار میونه ای ندارم
چه بر حق باشه یا نباشه
برای اینکه نمیشه درست تشخیص داد
فضاوت کلن الکی هست
زندانی تا اخر عمر هم خوب نیست
باید یک فکری گنند مثل کشور سویس بشوند
احتیاج نه به قاضی دارند و نه ...
وقتی همه چیه شفاف باشد عدالت لازم نیست به این حرکات
گرچه در ایران همه را از هم طلبکار کردن
زن مهریه می زارد به اجرا، دیه تعیین می کنند و...
همه را از هم طلبکار و بدهکار کرده اند
خونخواهی را نهادبنه کردن
همش دنبال حق و ناحق هستیم
بعد کفار در فضا دو سیاره شبیه زمین کشف می کنند
زورگویی در همه جنبه ها هست، معلم به شاگرد، استاد به دانشجو تا مابفی به همین صورت
این غرور ادم ها تمام نشدنی ست
هر چیزی با عقلت جور در نمی اید معنا دینی ندارد

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...