نگاهی به رشته اتفاقات چند ساله اخیر که به حاکمیت یکدست و انحصاری تیمی سیاسی، و فرقه ایی با تفکرات خاص منتج شد، که تمام قوای کشور و انقلاب را در قبضه انحصار قدرت خود گرفته اند، و آن را به یک سیستم یکدست و خالی از اصول اساسی قانون اساسی تبدیل و در این راه از هیچ اقدامی ابا نداشته، و آن می کنند و کردند که به مصالح خود مناسب و نزدیک می بینند، و دیدند.

از انتخابات پر حرف حدیث مجلس گرفته، که افرادی با پرونده های قطور سو استفاده های مالی و...، با آرایی بسیار کم، کرسی های آن نهاد اساسی در شاکله جمهوریت ایران را اشغال کردند، تا انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری و روی کار آوردن ابراهیم رئیسی و...، که تبعات این تحرکات سیاسی غیر طبیعی و شبهه ناک، کشور را به جایی رساند، که مردم امید خود را از دست داده، تغییر را دور از دسترس خود ببینند، و خود دست به کار شده، و به اعتراضات گسترده ایی در خیابان های شهرهای مختلف کشور دست زنند،

نگاهی به شعارهای عمومی معترضین، در خیابان های شهرهای مهم سراسر کشور، در این روزهای پر التهاب و سرنوشت ساز، به روشنی نشان می دهد، که بسیاری از اصلاح وضع کشور و نظام قطع امید کرده، و راه را بر تغییر وضع، و نظام موجود جستجو می کنند، و گویا همان نشانه های انقلاب را در خود دارند، که وقتی تغییری از صندوق رای بدست نمی آید، و راه های اصلاح و تغییر بسته می شود، این خیابان هاست که عرصه حضور مردم می شود، تا تغییر را از طریق انقلاب و خیزش خود دنبال کنند.

ناکام کردن حسن روحانی و دولت تدبیر و امید او، در رسیدن به شعارهای انتخاباتی اش، و متعاقب آن حرکت در عکس جهت وعده های انتخاباتی توسط ابراهیم رئیسی، که در تبلیغات خود و موقع جلب آرای مردم، از گشایش در وضع اقتصادی مردم سخن گفت، و به عکس وقتی قدرت را در دست گرفت، کشور را به سوی غرقابی از گرانی، فشار اقتصادی، تورم و... بسیار بیش از پیش برد.

از گشایش فضای ارتباطی و اینترنت به مردم قول داد، اما در عمل طرح صیانت فضای مجازی را که حتی مجلس موصوف و آنچنانی نیز، شرم کرد، که آن را به تصویب برساند، اما خود همین ابراهیم رئیسی که قرار بود فضای ارتباطی مردم در اینترنت را گسترش دهد، در نقش رئیس شورای عالی فضای مجازی، آن را در این شورا به تصویب رساند، تا گلوگاه ارتباطات مردم را به طور کامل قطع کند و...

و افزایش فشار اجتماعی بر جامعه ایرانیان، از طریق افزایش حضور امنیتی گشت ارشادی ها در سطح جامعه، که ملت مصیبت دیده از زخم های گرانی، اختلاس، بیکاری، تورم، مهاجرت، کمبود، تحریم، تخفیف و... را نیشتر دیگری بود، که بر پهلوی خود احساس کنند، و این چنین ناموس این مردم، در پروژه خطرناک گشت ارشاد، به دست جریان های شبه قانونی، و شبه امنیتیِ درگیر در امر به معروف و نهی از منکر و پلیس واگذار شد و... که حادثه مهسا امینی یکی از نتایج این اقدام نابخردانه است.

افشای سو استفاده های متعدد نجومی از جمله اختلاس و سو استفاده 92 هزار میلیارد تومانی، در تحولات مالی مجتمع عظیم فولاد مبارکه اصفهان و...، که حتی از سوی مجلس افشا کننده این فساد گسترده نیز، پرونده ایی به قوه قضائیه نرفت، تا به تشکیل سابقه ایی برای سو استفاده گران منجر گردد و...،

یا سیلی عنابستانی، نماینده متکبر مجلس، به صورت سرباز جوان پلیس راهور ناجا، که ضارب به عنوان نماینده خشن سبزوار، در مجلس، مابه اذایی را دریافت نداشت، و پرونده اش در پیچ و خم سیاسی کاری های گروه های حاکم گم شد.

در عین حال تنبیه سریع و چند روزه، یک دختر جوان به نام "سپیده رشنو" که در درگیری با هم سن و سال محجبه خود، یعنی رایحه ربیعی، پیرامون همین موضوع حجاب، که به گوشه رینگ برده شد، و سخت سیاست شد و...

و در بعد سیاسی نیز دستگیری و زندانی کردن فعالان متعدد سیاسی مسالمت جو، از جمله در صدر آنان سید مصطفی تاجزاده، که یکی از سیاسیون پاکدست این کشور بوده و هست، و مصداق یک منتقد دلسوز و بدون سانسور و نقاب است، که مشکلات و مسائل و دردهای جامعه را به خوبی دیده، و می شناسد، آن را در پوشش نقدی منصفانه، به صاحبان گوش و چشم، هدیه می کرد، و زبانی بدون لکنت، و در عین حال مملو از صداقت داشت، که از درون جامعه به حاکمانش فیدبک های واقعی می داد و...

در عین حال کشور و ملتی که در اوج تحریم، نداری، کسب و کار خوابیده و فشل، اقتصاد در هم شکسته، بی تدبیری ها، عدم مسئولیت پذیری ها، داشتن حالت تهاجمی نسبت به مردم خود، و کشورهای همسایه و... باید بار مالیات های بسیار کمرشکن و متعددی را به دوش می کشیدند، بدون اینکه حقی در خود احساس کنند که در کنترل هزینه کرد آن مالیات های سنگین، و دیگر در آمدهای افسانه ایی این کشور داشته باشد و...

و قرارداد صلحی به نام برجام، که از اسفند ماه 1399 قابل امضا و احیا بود، و حق امضا و احیای آن، از دولت مستقر روحانی سلب گردید، تا به دست رئیس جمهور جدید یعنی ابراهیم رئیسی امضا و به سرانجام برسد، و این امضا نیز تاکنون، در اثر وقت کشی ها، و درگیری های داخلی، و خرابکاری های داخلی و خارجی میسر نشده است و...

و دلایل بسیار دیگری از بی صداقتی ها، و غرور مسئولین کشور، در عدم انعطاف در مقابل خواست جمعی مردم و... باعث شد تا جسد بی جان مهسا (ژینا) امینی، دختر 22 ساله کرد سقزی، که مهمان چند روزه پایتخت نشینان شده بود، و متاسفانه در اثر نابخردی یک تیم گشت ارشادی امر به معروف و نهی از منکر، به مرگش منجر شد، و همین مظلومیت، جرقه ایی بر آتشی گردید، که پیش از این کُنده های آن را ناکارآمدی، بی تدبیری، غرور، عدم پاسخگو بودن مسئولین کشور و... گرد آورده، و اکنون در نتیجه این آتش افروزی، به گواه آمار رسمی 35 تن از هموطنان ما را به کام مرگ کشانده اند.

اگر جای آن مامور امر به معروف و نهی از منکر مستقر در ایستگاه مترو حقانی تهران بودم، و نوجوان پسری مملو از غرور، از من خواهش می کرد، که از خواهرش بگذرم، چرا که آنان غریب و مسافرند، به حتم چشم خود را بر خطای ناچیز آنان می بستم، و به مهر او را راهی ادامه سفری می کردم، که این جوانان مایوس و بی کار و بی آینده ما، شدید به آن نیاز دارند، اما این نشد و جسد این دختر غریب و مسافر، به ساعتی چند، از پلیس امنیت اخلاقی خیابان وزرا، راهی بیمارستان کسری شد، تا تحویل خانواده غریب و مسافر او شود.

و این جسد ژینا امینی نبود، که آتشفشان قهر یک ملت را افروخت، بلکه برون داد شکست اخلاقی، انسانی و دینی پایتخت نشینان متکبری بود، که دیگر نه غریب می شناسند، و نه مسافر، که "ابن سبیل" و رسیدگی به آنان، در قرآنِ این قوم به دین آویخته، جلودار برخورد با آن مسافر باید می شد، و به غیر از آن اخلاق و انصاف و مروت و جوانمردی ایرانیان که در این صحنه ها کارساز و کارگشاست، و باید به داد این دختر غریب می رسید، تا بدین سرنوشت، مبتلا نگردد، و تن جوان و جویای زندگی او، در سینه خاک سرد جای نگیرد، تا یک ایران را در مقابل این بی اخلاقی و... از جا نکنده، و اکنون در هفته دوم خیزش این مردم نا امید شده، این چنین خشمناک نشنویم، که ندای تغییر کسانی را سر می دهند، که سال هاست می گویند "مرغ یک پا دارد"، و حرف، فقط حرف ماست.

وقتی ایدئولوژی این انقلاب که از اندیشه کسانی مثل محمد حسین بهشتی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان، سید محمود طالقانی، حسینعلی منتظری و... نشات گرفته بود، به اندیشه امثال محمد تقی مصباح یزدی، محمد یزدی، احمد علم الهدی، احمد خاتمی، احمد جنتی و... پارادایم شیفت می کند، دیگر نباید متعجب شد، که چشم انسانِ مرید و مطیع این آقایان، به هرچه اخلاق، ملاک های دینی و انسانیت کور شود، و دیگر نبیند که چه می کند و با چه کسی روبروست. او به فرموده، و اوامر مطاع، مطیع است و فرمان فرمانده اش را انجام می دهد، او مریدی کور و کر به اطرافش می باشد، مطیع است و در این اطاعت، احساس بی مسئولیتیِ اخلاقی، انسانی و حتی دینی می کند.

دوستی که در سال های دهه 1350 دانشجوی رشته پزشکی بود، به خاطره ایی از مرتضی مطهری اشاره می کند، که در رژیم گذشته، استاد دانشگاه تهران بودند، و هنگامی که فیلسوف و اسلام و ایرانشناس غربی، هانری کُربن [1] به ایران آمد، و میهمان اندیشمندان دینی و روشنفکران ایران، از جمله علامه طباطبایی بود، روزی مطهری ما را به یکی از دیدارهای این شخصیت برجسته فلسفه و عرفان ایرانی برد، در این جلسه که باید فلسفی و عرفانی صحبت می شد، در هنگامه بحث ها، ناگهان سخن به سمت مشروبات الکلی در جامعه ایران رفت، چرا که تازه در ایران مغازه های اندکی، عرضه این نوشیدنی را آغاز کرده بودند، و برخی خواستار برخورد تند با این کژی بودند، در آن زمان یعنی نزدیک به 50 سال قبل، این اندیشمند غربی به همقطاران شرقی خود، توصیه به عمل متفکرانه و معقول در مقابل آن کژی می کرد، و از آنان می خواست در مقابل این وضع، افراط نکنند، چرا که هم به ضرر دین، و هم به ضرر اهل دین، و هم به ضرر جامعه آنان خواهد بود.

هانری کربن به امثال علامه طباطبایی، مطهری و دیگر اندیشمندان حاضر توصیه به صبر و متانت می کرد، که برخی از پدیده ها اگر چه از سوی شما کژی انگاشته می شود، اما در مقابله با آن باید اندیشمندانه و علمی برخورد نمود، او می گفت وای به روزی که در اثر برخورد های شما، ساخت شراب را از محیط بیرون به منازل مردم منتقل شود، آنگاه مردم خواهند فهمید که هم می شود شراب خورد و هم نماز خواند، در این حال توجه از شما و سخن شما دور خواهد شد، حال آنکه طبق احادیث شما، کسی که شراب خورد باید چهل روز صبر کند تا نحوست این مُنکر، از سلول های بدنش استحاله شود، تا دوباره لایق نماز گردد،

هانری کربن می گفت وقتی شما درست برخورد نکنید، به این بلیه دچار می شوید، همانگونه که در اروپا مردم از ارباب کلیسا دیگر حرف شنوی ندارند، در اینجا هم مردم از سخن ارباب مذهب روی بر خواهند گردانید، و اثر حرف و توصیه شما در جامعه از بین خواهد رفت، مردم اگر امروز شراب را بد می دانند، و گاهی تخطی کرده و آن را از بیرون تهیه می کنند، و می خورند، و احساس گناه دارند، وقتی برخورد های نابهنجار شما اهل مذهب، شراب و شراب سازی را به داخل منازل برد، آنان خواهند دید که ساخت و خوردنش، این طور که اهل مذهب می گویند، منکر، ضد اخلاقی و... نیست! دیگر حرف و حدیث اهل مذهب اثر خود را از دست خواهد داد، و مرجعیت دینی و اخلاقی را، از دست خواهید داد.

امروز بعد 50 سال متاسفانه همین پیش بینی هانری کربن را می توان در جامعه متحول ایران دید، میزان مصرف الکل در ایران، امروزه به رده دهمین کشور، در بین مصرف کنندگان جهانی رسیده! در حالی که واردات، ساخت و مصرفش حرام و غیر قانونی است، و به نظر می رسد در اثر برخورد نابخردانه اهل دین، به امری مبتلا شده ایم، که هانری کربن، آن را، آن موقع، پیش بینی کرده بود، کسی که ایدئولوگ های اصیل این انقلاب، مثل مطهری را در مقابل علم و تجربه و بینش خود، زانو زده و شاگرد می دید، این چنین مسئولانه به برخورد علمی و انسانی و اخلاقی با پدیده های اجتماعی دعوت می کرد، و ایدئولوگ های انقلاب 57 هم برخی از این درس های جامعه ساز را گرفته بودند، اما با تغییر ایده و ایدئولوژی و ایدئولوگ های این انقلاب، ره به بیراهه زده می شود، و خسارتش، دامنگیر کشور و مردم ایران می گردد.

در امر حجاب نیز، انگار این مردم و این کشور را به همین سمت می برند، که در اثر حرکت نابخردانه تصمیم سازان کشور، تحت راهبرد خشن، متصلب، غیر منعطف، متکبرانه و انحرافی و... تفکر امثال محمد تقی مصباح یزدی، احمد علم الهدی، سید احمد خاتمی، احمد جنتی و... به سرنوشت شراب مبتلا می گردیم، و در این سو نیز، ماموران آتش به اختیار خالی از اخلاق، روح نجابت ایرانی، برخی آموزه های انسان ساز دینی و... جنازه جوانان و معترضانِ بر این وضع را، بر آسفالت خیابان ها ردیف می کنند، تا به تکلیف شبه دینی و شبه قانونی خود عمل نمایند! و مسئولین کشور نیز، معترضین به این روند را، به دشمن، عامل فتنه، موجب خسارت و ویرانی، ضد خدا و پیامبر و مذهب و... منتسب کرده و می کنند، در حالی که این وضع و برون داد، در اکثر موارد ناشی از عملکرد خود آنان است، این بچه ها که امروز این می کنند، از مدرسه اخلاق، دین و علم همین مسئولین فارغ تحصیل شده اند، و خود کرده را تدبیر نشاید.   

 

[1] - هانری کُربَن (به فرانسوی: Henry Corbin) (زاده ۱۴ آوریل ۱۹۰۳ – درگذشته ۷ ژوئیه ۱۹۷۸) فیلسوف، ایران‌شناس و اسلام‌شناس فرانسوی بوده‌است. او بخشی از عمر خود را در ایران و خاورمیانه سپری کرد. هانری کُربَن، نخستین برگردان آثار مارتین هایدگر به زبان فرانسه و همچنین معرفی‌کننده فلسفه اشراق سهروردی و حکمت متعالیه ملاصدرا به اروپاییان بوده‌است. وی صاحب مکتبی در تاریخ فلسفه اسلامی است و معتقد است فلسفه اسلامی معادل فلسفه عربی نیست و با مرگ ابن رشد پایان نیافته ‌است.  کُربَن همچنین از پایه‌گذاران فلسفه تطبیقی است که به نقادی فلسفه مدرن غرب بر پایه سنت فلسفه اسلامی می‌پردازد. کُربَن گرچه هنگام تولد پروتستان بود، با سنت کاتولیک پرورش یافت. او در ۱۹۲۸ از طریق مدیر بخش مطالعات اسلامیِ دانشگاه سوربن با نوشته‌های سهروردی آشنا شد. سال‌ها بعد کُربَن اظهار داشت که آشنایی او با سهروردی، تکلیف سرنوشت معنوی او را برای عبور از این جهان مشخص کرد.

آنچه مسلم است استقرار اخلاق و رفتار انسانی، و در کل ایجاد و استقرار جامعه ایی واجد خصوصیات انسانی، بر ایجاد و استقرار جامعه مذهبی (اجرای شریعت و...) تقدم و اولویت دارد، و بروز جامعه ایی مملو از مهر و محبت انسانی، اولی بر اجرای شریعت دینی است، [1] این را به خصوص در این ماه محرم، بهتر می توان فهمید، که در کیش صاحب حادثه این ماه، قبل از شهادت، توسط همکیشان مسلمانِ دگر اندیش خود، در سخنانی خطاب به آنان، از اولی و اولیه بودن، آزادگی بر دینمداری گوشزد، و انزار می دهد، و از آنان انتظار انسانیت و آزادگی [2] ، فارغ از نوع نگرش دینی، را داشت، و به واقع در این سخن، ایشان همه را بر این امر فرا می خواند، که تا پیش از در نظر گرفتن اعتقاد خود، و اجرای حکم دینی [3] خود، انسانیت را باید مد نظر قرار داد، و این خود واجب تر می نماید؛ و همین است که قبل از امر به معروف و نهی از منکر، اجرای آنرا منوط به ارزیابی میزان مفسده و ضرر آن قرار داده اند.

و این اصل به نوعی دیگر، در جای جای فرهنگ انسان ساز ایرانیان نیز بروز می یابد، و ایجاد جامعه انسانی، با اصل قرار دادن اخلاق انسانی، از سوی بزرگان ادب و فرهنگ ایران، مورد تاکید قرار می گیرد، آنجا که حکیم مُلک پارس، زبان غیب گوی ادب پارسی، وقتی از "آسایش دو گیتی (دنیا و آخرت)" می گوید، آنرا ناشی از "تفسیر این دو حرف" می داند که، "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" [4]، حال آنکه خانم ها، سپیده رشنو، و رایحه ربیعی، اصلا با هم دشمن نبودند، بلکه دو هموطن، با دو دیدگاه متفاوت، به زندگی اجتماعی خود، هستند، که  از بد حادثه در یک برخورد دوگانه جامعه دو قطبی شده، کیس درگیری آنان بُولد شده، و چنان رو آورده شده است که این چنین به پرونده ایی، ملی تبدیل گردیده است.

چندی قبل، درگیری لفظی دو دختر جوان، از جامعه شدیدا دو قطبی شده ما، در بحث حجاب اجباری، و ضرورت برخورد قهری با آن، در جمع مسافران پر تعداد، در یک اتوبوس BRT شهری در تهران، می رفت تا به درگیری فیزیکی منجر گردد، گذشته از اینکه، کدام یک از آنان شروع کننده این درگیری، و کدام مقصر اول یا دومند، و درصد تقصیر بین آن دو، به چه مقدار تقسیم می شود، در این صحنه، به صورت آشکاری دو نماینده از دو نوع تفکر متفاوت، در دو قطب یک جامعه، به موضوع حجاب اجباری، مقابل هم قرار می گیرند، و بحث مجادله فکری و عملیِ این دو قطب، که در اجتماع بالا می گیرد و...، جامعه نیز به تبع، در دو جبهه له یا علیه، صف کشیده، هریک، طرف مقابل را به دیو تعبیر، و خود را فرشته تلقی کرده، و به نوعی یک تقابل دیو - فرشته شکل می گیرد، و هر طرف خود را فرشته تلقی می کنند. 

در چنین شرایطی، مسئولان جامعه متوازن، علمی و دلسوز، باید خود را از دسته بندی های این چنین افراطی در اجتماع، در بین مردم جامعه خود، بالا کشیده، و در آن بالا، از ابراز نظر، له یا علیه طرف های درگیر، به کناری مانده، حتی از تنبیه و یا تشویق یک طرف، چشم پوشیده، و عقلای جامعه به فکر فرو روند، و راه هایی بیابند، که چطور عصبیت اجتماعی، در خلال احساسات ایجاد شده را فرو بنشانند، و این که، چطور با چنین پدیده ایی، منطقی و مصلحت آمیز برخورد کنند، تا این شکاف اجتماعی ایجاد شده را پر کرده، و یا از عریض تر شدن آن جلوگیری نمایند، و بین دو قطبِ دو پاره شده از جامعه خود، آشتی و دوستی را، باز آفرینی و باز سازی و دوباره ایجاد کنند، و به رغم اذعان، بدون اعتراف بدین شکاف، آن را ترمیم نمایند، و از زهر و خطر آن برای جامعه خود بکاهند و...

اما به نظر می رسد متاسفانه قوه عاقله دستگاه تصمیم ساز کشور ما، در این کیس، به عکس، خود را با یک سوی این پرونده، همراه و همنظر دیده، و فراموش می کند که وظیفه آنان، از آن بالا نشینی ها، چیست، چرا که وظیفه اولیه آنان در ابتدا، ایجاد جامعه ایی آرام و متمدن و انسانی است، نه پیگیری تنبیه و سیاستِ یک سوی دعوا، لذا به نظر می رسد با چنین تفکری است که تمام توان خود را بسیج می کنند، تا در یک عملیات پلیسی پیچیده، طرف دیگر دعوا را شناسایی، دستگیر، و فورا او را با آن صورت مجروح در تلویزیون ملی، حاضر کرده، و در یک سرعت عجیب قضایی، پرونده ایی خاص و سفارشی تشکیل داده، و مقامات دادگاه، چنان اتهامات شدیدی (اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور، از طریق ارتباط با افراد خارج‌نشین، و فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی، و تشویق مردم به فساد و فحشا) را متوجه یک طرف دعوا (خانم سپیده رشنو) کنند، که انسان تصورش را هم، در یک دعوای اتوبوسی دو جوان نمی کند،

شدت عمل دادستان در این پرونده چنان است، که به حتم طرف دیگر دعوا، خانم رایحه ربیعی نیز، از این که کار درگیری شخصی اش، با سپیده رشنو، دوست دگر اندیش او را، در چنین مخمصه ایی با این حد از گرفتاری، درگیر کرده است، را نیز پشیمان خواهد کرد، چرا که این دو هم سن و سالند، و همدیگر را در زمان آرامش، درک خواهند کرد، در حالی که تفاوت آندو، تنها در نوع نگرش و تفکر بود، و به حتم، به گرفتار شدن، خانم رشنو در چنین پرونده ایی، به این شدت و غلظت راضی نخواهد بود، که با این همه اتهامات، روانه زندان هایی، با آن کیفیت شود. و یک دعوای زنانه در اوج جوانی، در یک اتوبوس BRT، به یک پروژه انتقام گیری ملی تبدیل، و همه بر سر این خانمِ هم سن و سال او، خراب شود.

مناسب است قوه قضاییه از شدت تبلیغات در این پرونده کاسته و به صلاح کشور و این مردم و حتی دین است که به نوعی در این پرونده که موجب وهن، اهل مذهب، و مدعیان اسلام و مسلمانی است، به نوعی مصالحه، و زندانی آزاد شود. در غیر این صورت، شکاف اجتماعی قوت و شدت گرفته، منجر به تفرق اجتماعی، و ضایعات را بیشتر، و خسارت را عمیق تر خواهد کرد.    

[1] - تفاوت مسلمانان میانه رو و افراط گرایان داعشی و طالبانی در همین نکته است، که داعشیان و طالبانیان بر اجرای شریعت بی کم و کاست، تاکید دارند و اخلاق، انسانیت و... خود را به کناری نهاد، یا فدای این امر می کنند، حال آنکه مسلمان میانه رو و متعادل، در اجرای هر حکمی، همه جهات انسانی، از خیر و شر و... را در نظر می گیرند، و سپس به اجرای حکمی مذهبی، تصمیم می گیرند، که تفکر بنیانگذار ج.ا.ایران نیز این رابطه، در واژه و فرهنگ مصلحت سنجی، تبلور می یابد.

[2] - امام حسین خطاب به دشمنانش در عاشورا عنوان می دارد، که اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید، در اینجا آزاده بودن یعنی تقید به انسانیت، و اصول و فروع آن است، نه آزادی از فرمان طاغوت زمان، که اینجا انتظار عطوفت و مهر انسانی بر اهل خود را، از آنان دارد.

[3] - سپاه یزید امام حسین را از خوارج بر دین جدش می دانستند، و حکم فقهی خارج شدگان از دین خدا را، به او در حال اجرا بودند، لذا امام از آنان گلایه می کند، که به خاطر اجرای این حکم چرا اینقدر ظالمند و با اهل او به ظلم برخورد می کنند. لذا قاتلان خود را به آزادمردی و انسانیت، و در واقع دوری از این ظلم فرا می خواند.

[4] - این را در این غزل حافظ شیرازی و حکیم و زبان غیب گوی ایرانی، می توان دید که می فرمایند :

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را   دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی‌شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز    باشد که باز بینم دیدار آشنا را

ده‌روزه مِهر گردون، افسانه است و افسون     نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل‌ و مُل خوش خواند دوش بلبل    هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت      روزی تَفَقُّدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است    با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند     گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ‌وَش که صوفی ام‌ُّالخَبائِثَش خواند     اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا

هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی      کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد      دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر، جام می است بنگر        تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا

خوبان پارسی‌گو، بخشندگان عمرند       ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه مِی‌ْآلود         ای شیخ پاک‌دامن معذور دار ما را

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.