هر که هستی باش ولی، روی حرف من حرفی نباشد!!
آنچه تاریخ اسلام گواهی می دهد این که صحابه و خاصان از مسلمین در صدر اسلام، علی الخصوص علی (ع)، با حکامی چون معاویه و بوسفیانیان و سلسله ایی از یاران پر تزویرشان روبرو شدند که بلافاصله بعد از رحلت پیامبر (ص) بر اریکه حاکمیت اسلامی و نفوس مسلمین تکیه زدند و رویارویی بین صاحبان اصلی و پیش برندگان اسلام و این مدعیان اسلام شروع شد. امثال معاویه سیره و روشی را پی گرفتند که با اسلام و سیره رسول الله (ص) سازگاری نداشت و یاران رسول خدا (ص) متحیرانه بر این اعمال می نگریستند که چگونه این مدعیان اسلام، مسلمین را به فرهنگ و روش جاهلیت و قبل از اسلام رجعت و بازگشت می دهند و به تکرار روشی همت دارند که حکام جور بر آن اصرار داشته و دارند. صحابه و یاران محمد (ص) تمام تلاش خود را کردند تا آب رفته را به جوی بازگردانند ولی بوسفیانیان مسلط بر تمامی ارکان قدرت ناشی از حاکمیت اسلامی و همچنین با کمک باندهای قوی و برنامه ریزی شده این تلاش ها را به قول دکتر شهیدمان، علی شریعتی با "زر" و"زور" و "تزویر" بی اثر می کردند.
دیشب که به سریال "علی علیه السلام" توجه می کردم این سیره علوی (ع) و یارانش که در این قسمت برجسته شده بود، توجهم را به خود جلب کرد که چگونه یاران محمد (ص) و علی الخصوص علی (ع) بر چنین حکامی با آن همه انحرافی که بر اصول اسلامی وارد کرده بودند خروج نکرده و شمشیر بر نیام حفظ کردند و با همه سخت گیری هایی که در حق آنان، از سوی حاکمیت تسلط یافته و به اصطلاح اسلامی اعمال می شد، تحمل کردند و صبورانه ماندند و سعی کردند تا آب رفته را به جوی بازگردانند. زیرا می دانستند که اسلام و راهی که سال ها برای آن زحمت طاقت فرسا کشیده اند، مشکلی ندارد و این حاکم وقت اسلامی است که ره به بی راهه می زند و به سو استفاده از این موقعیت فراهم شده مشغول است.
آنها می دانستند که تفرقه در بین مسلمین چه بلایی است و بر سر اسلام چه ها که نخواهد آورد، آنان می خواستند اجتماع مسلمانان (حتی حول و حوش ولید بن عقبه) هم حفظ شود، لذا صحابی کهنسال رسول خدا (ص) چون عبدالله بن مسعود بر ولید بن عقبه که سابقه این فرد و پدرش در نبرد علیه اسلام و شخص پیامبر (ص) به روشنی در پیش چشم همه وجود داشت، در مسجد کوفه به جماعت اقتدا می کند تا اجماع مسلمین در کوفه حفظ شود. ابن مسعود (ره) به بطلان راه و سیره حاکم کوفه (ولید بن عقبه) مطلع بود ولی برای این که شیرازه حاکمیت اسلامی به هم نخورد صبر و تحملی مثال زدنی را پیشه کرد.
یاران رسول خدا (ص) خار در چشم و استخوان در گلو شاهد کج مداری جاری حکامی بودند که چون بر قدرت تکیه زدند، چهره واقعی خود را به عینه نشان دادند و هر چه می گذشت چهره واقعی خود را بیشتر نشان می دادند و اهداف نادرست خود را بیشتر نمایان می کردند. چهره هایی از خود به نمایش گذاشتند که مسلمین هرگز تصورش را هم نمی کردند و در مخیله یک مسلمان چنین اعمالی نمی گنجید. و وقتی مسلمین در جلساتی در امثال سقیفه بر گماردن آن ها به این سمت رای می دادند هرگز به پیش آمدن چنین روزی فکر نمی کردند و حال آن اکنون این افراد در این سمت ها قرار گرفته بودند و دیگر کمتر می شد کاری را پیش برد و هر عملی به نشانه اعتراض به اعمالشان را انگی ممکن بود به دنبال داشته باشد.
حکام اسلامی وقت در مقابل سیره خدایی، مردم مدارانه و مردم محورانه پیامبر (ص)، فضای جامعه اسلامی و حرکت مسلمین را به سمتی بردند که خود را محور همه چیز قرار داده و حتی اسلام، مسلمین، احکام الهی و قرآن و سنت، تنها به وسیله ای برای توجیه اعمال نادرست شان و وسیله ای برای دستیابی به منافع و خواسته های شخصی و گروهی اشان تبدیل شد. این حکام به تمامی شوون مسلمین سیطره کامل یافته و به یاران خود تفهیم کردند که سیره محمدی (ص) دیگر در میان نیست و"بالای حرف من حرفی نباشد و فقط همراهی کن و بس و از منافع حاکمیت نیز در مقابل منتفع شو". در چنین فضایی قاضی اسلامی به سویی حکم می کرد که حاکم میلش بر آن قرار می گرفت لذاست که جناب "قاضی شارع" در جایگاه حاکم شرع و قاضی برگزیده ی اسلامی غیر مستقلانه حکم به حلیت خون حسین (ع)، نوه رسول خدا (ص)، مصباح هدایت و سفینه النجاه داد و هیچ از خدا و خلق خدا در این عملش شرم نکرد.
و یا خزانه دار بیت المال نیز فقط کلیدی از یک قفل در دست داشت و این قفل برای عده ای نقش خود را بازی می کرد، ولی قفل بیت المال مسلمین بر روی حاکم زورمند و دستگاه قدرتمندش باز باید همیشه باز می بود تا به میل خود هر چه می خواهد و درهر جا که تشخیص داد، بی حساب و کتاب خرج کند و زور خزانه دارها، دستگاه های حکومتی و فردی در حاکمیت این افراد به حدی نبود که جلوی خرج های بی حد و حساب آنان را بگیرد و یا حداقل سوالی از میزان و نحوه خرج کردو آن نماید و مسلمین فقط باید شاهد آن می بودند و اگر دم بالا می آورد، چون عبدالله ابن مسعود (ره) از سمت خود برکنار شده و بر آنان و قوم خانواده اشان خشم گرفته و تبعید (نفی بلد) می شدند و خلاصه قوای مسلح از شرطه ها (پلیس) گرفته تا و خدمه درگاه و سپاه مسلمین و کاسه لیسان و بادمجان دور قاب چینان و جمیع خدمه دستگاه، در خدمت منویات حاکم وقت بودند تا در یک فرایند پیچیده مثلث "زر" و "زور" و "تزویر" بر جایگاه رسول الله (ص) تکیه زده و نقش قارونی و قیصری و فرعونی را در خدمت هوای نفس خود بزدند.
این نوع حکام اسلامی بدون این که متخلق به اخلاق مصطفوی (ص) و یا واجد علم و عصمت محمدی (ص) باشند و یا ذره ای از تقوای این یگانه خداوندی (ص) در روش و منش خود داشته باشد در حد رسول حق (ص) برای خود قدرت قایل بودند و حکم می راندند آن هم به نام اسلام و در کسوت امیر المومنان و حاکم واقعی اسلامی واجد عصمت. ولی با این حال علی (ع) و امثال او باید دندان بر جگر گذاشته، خار در چشم و استخوان در گلو در صحنه ایی رنج آور بمانند و ببینند و تحمل کنند و حتی مشورت و کمک هم بدهند تا دین محمد (ص) بماند. اینان سمبل صبر بودند و حتی بر هتک حرمت خانواده خود هم فرصتی نیافتند که دم بزنند و همچون کوهی استوار بر این موج بلا ایستادند و دیدند و تحمل کردند.
+ نوشته شده در دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:8
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 20 خرداد 1395
- بازدید: 7205