مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب) :

این خود برتر بینی انسان هاست که به حاکمیت جامعه طبقاتی، در بین آنان منجر می شود، وقتی گروهی از آنان به لحاظ نژادی، مذهبی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... خود را از دیگر اعضای جامعه، خاص و برتر می بینند، دیگران را به طبقات اجتماعی تقسیم بندی کرده، آنان را در ذیل خود می بینند، برای آنان حد و حدود تعیین می کنند، و عبور کنندگان از این حد و حدود تعیین شده را، متجاوز، گنهکار و... و لایق مجازات و تنبیه خواهند دید، این ظالمانه ترین شکل قوانینی است که بر انسان ها سوار، و اجرایش به مرور حاکم و تحکیم می شود.

شکل گیری نظام طبقاتی، مخصوص هیچ جامعه ایی نیست، و برای مبتلا شدن به این گونه بلایای اجتماعی، نه مسلمان می شناسد، نه هندو، نه شیعه و نه سنی و... و هر ایدئولوژی را می تواند، در بر بگیرد، به طوری که در کمونیسم، که شاید جدیدترین شکل ایده پردازی علمی و اجتماعی و بشری است، طبقه کارگر، یا همان حاکمیت ایدئولوژیک حزبی کمونیست ها، برای خود یک طبقه خاص تعریف می کنند، و بر صدر می نشیند، و مشروعیت راهبری و بزرگی می یابند،

در اسلام نیز صاحبان علوم دینی، این نقش را برای خود تعریف می کنند، و طبقه مذکور علوم خود را، بر دیگر علوم تفوق داده، و اگر اسلام سیاسی نیز وارد کار شود که، حاکمیت خداوند را، منطقا و روایی از سوی خداوند، با واسطه هایی چند، به سوی خود منتقل کرده، و جانشین خداوند بر زمین می شوند؛ طالبان و... شاهد زنده آنان در جامعه امروزی اند، که به هیچ قائده و قانونی، الا معتقدات خود در تعیین حد و حدود مردم، قائل نمی باشند.

در جامعه زرتشتی پیش از اسلام نیز، جامعه مُغان (روحانیون زرتشتی)، همچون جامعه برهمن ها (جامعه روحانیون) در اجتماع هندوها، که برادران آریایی هم، تلقی می شوند، این نقش را برای خود قائل بوده اند، برهمنان جامعه هندو، خداوند و خالق این جهان (برهما) را به سان بدن انسانی تصور و تلقی کرده، جامعه روحانیت و برهمن، که ارباب معابد می باشند را، به سان سر این بدن در نظر گرفته، و طبقات دیگر این جامعه را ذیل این سر، که خود آنان می باشند، تعریف و دسته بندی می کنند،

این نظام ظالمانه طبقات اجتماعی، ابتدا توسط حاکمیت سلسله مسلمانان بر هند، و بعد به همت انگلیسی هایی، که سلطه خود را بر هند گسترش دادند، تضعیف شد، و بعد از پیروزی انقلاب هند، علیه سلطه بریتانیا در سال 1947 (1326 خورشیدی) به رهبری مهاتما گاندی، و تاسیس جمهوری متکثر و سوسیالیستی هند، و تصویب قانون اساسی این کشور در سال (1327) 1948، که توسط افرادی همچون بهیم رائو آِمبدکار [1] که خود از اعضای پایین ترین طبقات اجتماعی هندو محسوب می شد، تضعیف و بلکه ممنوع اعلام گردید،

اما هرگز از بین نرفت با روی کار آمدن و قدرت گیری حزب مردم هند (BJP)، که شاخه سیاسی، و نماینده طبقه بالای هندو، در صحنه سیاسی هند تلقی می گردند، روند بازگشت به فرهنگ هندو، و بالطبع احیای جامعه طبقاتی باستانی آنان، به نظر می رسد آغاز شده، و هر روز قدرت و سرعت بیشتری نیز به خود می گیرد.

نشانه های این احیا را در کشتار، و تنبیه جامعه طبقات پایین هندو، و متخلفین به قوانین فقهی هندو، توسط اعضای جامعه بالا، به رغم ممنوعیت اعمال چنین فرهنگی، در قانون اساسی و قوانین عادی هند، که همه را در برابر قانون، برابر می داند، بروز می کند، به طوری که در یک اتحاد نانوشته، حتی خون اقلیت های کشته شده توسط این طبقات بالا، در خلال تنبیهاتی که در نظر می گیرند، به راحتی هدر می رود و فریاد دادخواهی طبقات پایین، در پیچ و خم راهروهای دور و دراز دادگاه های هند، گم می شود، و به فراموشی می رود،

در این جامعه اگر یک فرد از اقلیتی اقدامی خلاق قانون انجام دهد، و احساسات مردم را جریحه دار کند، متخلّف به سرعت مجازات می شود، ولی اگر همان تخلّف از فردی از جامعه طبقات بالا، صورت پذیرد، پرونده در پیچ و خم طی مراحل اداری، استمهال گرفته، سال ها به درازا کشیده شده و مستهلک می شود، و یا حکمی ظالمانه دریافت می دارد.

ظالمانه ترین کیس در این زمینه در دو روز گذشته؛ اتفاق افتاد که یک کودک 9 ساله کلاس سوم، در یک دبستان، وابسته به یکی از معابد هندو، مرتکب خطای فقهی شد، و از کوزه ایی نوشید که متعلق، و در نظر گرفته شده برای روحانیون و طبقات بالای هندو بود، و به دلیل آلوده کردن این آبخوری به پلیدی های ناشی از تعلق به جامعه طبقات پایین! مورد ضرب و شتم معلم خود قرار گرفته، و از شدت جراحات در بیمارستان احمد آباد گجرات، مظلومانه جان داد.

ترجمه خبر این فاجعه تکان دهنده بدین شرح است :

مرگ پسر متعلق به جامعه دالیت، بعد از ضرب و شتم به وسیله معلم،

در مدرسه ایی در ایالت راجستان

خبرنگار بخش اجتماعی روزنامه هندو، جیپور، 14 اگوست 2022

او از کوزه آبی نوشیده بود، که برای مدرسین متعلق به طبقات بالا  [2] رزرو شده بود

پسر نه ساله متعلق به جامعه دالیت [3] روز شنبه [4] فوت کرد، او بعد از 24 روز که از زمان ضرب و شتم شدن به وسیله یک معلم در مدرسه اش، در بخش جلور [5] در ایالت راجستان به خاطر لمس کوزه آب نوشیدنی، در بیمارستان بستری بود، جان خود را از دست داد.

این پسر در شهر احمد آباد [6] - مرکز ایالت – در گجرات تحت مراقبت های پزشکی قرار داشت، و وقتی به این بیمارستان منتقل شد که پیش از این، به اقدامات درمانی پزشکانش در شهر های اودایپور [7] و جلور پاسخ مثبت نداده بود.

این واقع ناگوار در تاریخ 20 جولای 2022 در یک مدرسه غیر انتفاعی متعلق به معبد "سارسواتی ویدای مندیر" [8] در روستای سورانا [9] رخ داد، چرا که معلم او، چاهیل سینگ [10] در بین دانش آموزان کلاس سوم دبستان، یک استثنا قائل شد، و از ایندر مگوال [11] دانش آموز نه ساله متعلق به جامعه طبقات اجتماعی دالیت در بین هندوها، خواسته بود که هرگز به گوزه آبخوری خاصی در مدرسه دست نزده، و از آن آب ننوشد، [12]

آقای دیوا رام [13] پدر ایندر بر این اعتقاد است که آقای چاهیل سینگ به صورت خشن و ظالمانه ایی فرزندش را مورد ضرب و شتم قرار داده، و با توجه به نوع طبقه اجتماعی این کودک، به صورت بسیار ناگواری با او برخورد کرده است.

ایندر ابتدا به بیمارستانی در جلور و از آنجا به اودایپور اعزام می شود، پزشکان به درمان ضربات وارده بر اعصاب گوش او اقدام می کنند، وقتی شرایط این کودک بحرانی و خراب می شود، او را به شهر احمد آباد برای تحت درمان قرار گرفتن توسط متخصصین اعزام می کنند. تلاش پزشکان برای درمان افاقه نکرده و بدن ایندر به این درمان ها هم پاسخ مثبت نمی دهد، و در نهایت به علت جراحات داخلی، این پسر نه ساله دالیت به مرگ تسلیم می شود.

به دنبال این جریان، آقای دیو رام موارد را به پلیس گزارش می کند و پرونده ایی تحت ماده قانونی 302 قانون حقوقی هند (قتل)، و همچنین قانون حمایت از کاست های پایین و اعضای قبایل هند (جلوگیری از قتل و کشتار آنان)، در اداره پلیس تشکیل می دهد، آقای چاهیل سینگ اکنون تحت بازداشت قرار دارد و تا شنبه شب تحت بازجویی قرار داشت.

سربازرس پلیس شهر جلور آقای هارش واردان آگروال [14] ، که به روستای سورانا رفته، و با اعضای خانواده مقتول دیدار کرده است، عنوان داشت که "تحقیقات در حال انجام است و اتهام ضرب و شتم به خاطر مسایل طبقاتی، هنوز اثبات نشده است. مدرسه همچنین یک تانک بزرگ آب دارد که دانش آموزان و معلمین از همه طبقات از آب آن می نوشند" (از همین ابتدای کار پاک سازی متهم متعلق به طبقات بالای هندو، از اتهامات آغاز می شود).

آقای دیو رام گفته است که کوزه آب برای معلمین متعلق به طبقات بالا رزرو شده، و ایندر به اشتباه و به خاطر تشنگی، به این ظرف آب دست زده بود.

 بر اساس شکایت والدین مقتول و ثبت شده نزد پلیس، آقای سینگ به این امر تفهیم اتهام شده است.

دپارتمان آموزش و پرورش نیز بررسی های خود را پیرامون این موضوع آغاز کرده است، و رئیس بخش آموزش، کمیته تحقیقاتی را در این رابطه شکل داده است، که از این مدرسه بازدید خواهد داشت، و نتایج این تحقیق نیز به رئیس شورای بخش آموزش ابتدایی، آقای آشوک کمار دیو ارایه خواهد شد.

[1] - "بهیم راو رامجی آمبدکار زبان مراتیभीमराव रामजी आंबेडकर; (به انگلیسی: Bhimrao Ramji Ambedkar) متولد ۱۴ آوریل ۱۸۹۱ - درگذشته ۶ دسامبر ۱۹۵۶)، حقوق‌دان، اقتصاددان، سیاست‌مدار و اصلاح‌گر اجتماعی هندی است. او به باباصاحب مشهور است چراکه الهام‌بخش جنبش مدرن بودایی و کارزار مخالفت با تبعیض‌های اجتماعی علیه دالیتها (نجس‌ها) و همچنین حمایت از حقوق زنان و کارگران بوده‌است. او اولین وزیر قانون هند استقلال‌یافته و معمار اصلی قانون اساسی هند است."

[2] - higher castes

[3] - Dalit "دالیت به معنای زمین‌خورده یا ستم‌دیده در جنوب آسیا، نامی است که کسانی که در نظام طبقاتی آیین هندو، غیرقابل لمس یا نجس خوانده می‌شوند برای خود برگزیده‌اند. اگرچه این نام از قرن نوزدهم وجود داشته اما آمبدکار بود که این مفهوم را متداول کرد. دالیت‌ها از نظام چهار کاستی یا طبقه‌ای هندو حذف شده‌اند و در حقیقت آن‌ها دارای ورنه نیستند. آن‌ها برای خود ورنه پنجمی را شکل دادند که پانچاما خوانده می‌شود. در حالی که نامی که نظام طبقه‌ای برای آن‌ها در نظر گرفته، نجس است. دالیت همین‌طور به صورت عام، تمام قبایل و گروه‌هایی را که در طول تاریخ به علت‌های مختلف از جامعه مستثنی شده و از حقوق برابر برخوردار نبوده‌اند، دربرمی‌گیرد.پس از مهاجرت اقوام هندو-اروپایی آریایی به هند بومیان دراویدی تبار هند توسط آریایی ها نجس خوانده شدند و بومیان هند بر اساس نژاد به چندین طبقه تقسیم شدند آریایی ها خود را در طبقه برهمن و بومیان هند را در طبقه کارگر ها و دالیت ها یا نجس ها قرار داده و زبان دالیت ها تحت تاثیر آریایی ها به هندی تبدیل شدند. همچنین ارتباط نزدیکی بین نجس ها و کولی ها از منظر ژنتیکی وجود دارد."

[4] - شنبه 22 مرداد 1401 برابر 13 آگوست 2022

[5] - Jalore

[6] - Ahmedabad

[7] - Udaipur

[8] - Saraswati Vidya Mandir

[9] - Surana

[10] - Chhail Singh

[11] - Inder Meghwal

[12] - طبقات بالای هندو معتقدند که افراد وابسته به طبقات پایین، دارای پلیدی ها و نجاست هایی در وجود خود هستند که این نجاست ها، در اثر تماس با آنان به روح و جسم فرد هندو وارد می شود و او را نجس و ناپاک و پلید می کند، از این رو باید همواره فاصله لازم را از آنان رعایت کرد و کنار هم عبوری ایمن کنند و هرگز در ظروف همدیگر غذا نمی خورند و نمی نوشند، و حتی لمس آن مشکل ساز است، اگر تماسی حاصل شود، باید با پرداخت جریمه، مدتی خود را استحاله کنند تا ناپاکی ها از وجودشان خارج شود.

[13] - Deva Ram

[14] - Harsh Vardhan Agarwalla 

دهه ها مبارزه مردم ایران برای کسب آزادی، حق تعیین سرنوشت و کرامت انسانی، و در مقابل مقاومت حاکمان ما برای ندادن این حقوق به مردم، ایرانیان را همواره مجبور کرد تن به جراحی بزرگ اجتماعی بدهند، و این باعث چالش و تنش و خشونت گریز ناپذیر گردید، چرا که حاکمان ما، همواره به اصلاح امور این کشور تن نداده اند و...، اما از آن روزهای نخست این خواستن ها و ندادن ها، باید می دانستیم که این انقلاب کردن ها نیز، خونریزی در پس خود خواهد داشت، و این خون را چه او بریزد، و چه من، نتیجه یکیست، کاشتن بذر خشونت، و هر که چنین بذری را کاشت، فرزندانش خون درو خواهند کرد؛

وقتی مقدمات آغاز جنگ هشت ساله خسارتبار (و دیگر جنگ های نیابتی و غیر نیابتی) ریخته می شد، و پیش لرزه هایش جامعه را تکان هایی سخت می داد، و کسی را نبود که در راستای توقف قطار جنگ، که به سرعت خیز شروع برداشته بود، حرکت موثری کند، و ایران و عراق را از طولانی ترین جنگ قرن در جهان باز دارد، تا این زلزله عظیم، و خونریزی بزرگ اتفاق نیفتد و...، باید می دانستیم که در پس این حمام خون بزرگ، چه خشونت های مجاز و ستوده ایی نهفته است، و باید می دانستیم که در این آوردگاه خشونت، چه او از ما خون بریزد، و چه ما از او، نتیجه یکی است، کاشتن بذر خشونتی، که سال ها کابین خانواده های ما را، به خون خواهد آلود، و تا نسل ها این منطقه را، از خون و خشونت رهایی نخواهد بود.

وقتی به هنگام تقسیم قدرت، بعد از پیروزی این انقلابِ خون، به نصف شدن کودک متولد شده از انقلاب، در بعد از پیروزی قرارمان شد، حاصل باز همان خون و خونریزی ها بود، و ما باید می دانستیم که چه از ما بکُشند، چه ما از او، این خون ها که همه از ما ریخته خواهند شد، و زمین مان را آبستن رویش خشونت های بی پایان خواهد کرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید می دانستیم، این خون دامنی دراز، بر سفره غمبار ما خواهند داشت.

وقتی در کنار ما غرش آخرین دستاوردهای تسلیحاتی مخرب غرب و شرق، در افغانستان و عراق کشتار می کرد، باید می دانستیم که این باد خشن، خشکی انسانیت را به دنبال خواهد داشت، و این خشکسالی، سرزمین ما را هم در خواهد نوردید، چرا که کودکان ما هم می دیدند که چطور به راحتی می توان کُشت، و لت و پار کرد، و در عین حال قهرمان هم بود، و از تو تجلیل می شود، و باید می دانستیم کودک شاهد این تجلیل ها، روزی در نقش یک قاتل، قهرمانان این قصه های خشونتبار را، به طرزی شگفت انگیز بازی خواهد کرد، تا او هم دور افتخاری در میدان دید ما مردم پهلوان پرست بزند.

آنگاه که بوق های تبلیغاتی ما از بیداری اسلامی - عربی هر روز می گفتند، و آنرا آرزو می کشیدیم، باید می دانستیم که فریاد اسلامخواهی و حاکمیت اسلام، کاروانی با شعارها و پرچم شهادتین و الله اکبر و... به رنگ های مختلف، به راه خواهد انداخت و کشتارهای شگفت انگیز خواهند کرد، و این کاروان را خون می طلبد، مثل یک تاریخ از خون هایی که از ما و آنان، برای برپایی حاکمیت های اسلامی در خاورمیانه ریخته شد، تا حکومت هایی در شکل و نام اموی، عباسی، صفوی، غزنوی، عثمانی، داعشی، طالبانی و... پا گیرند، و اینچنین سرزمین ما همواره به رنگ لاله های سرخ، سرخگون نگهداشته شد، تا راه برای حاکمیت امارت های اسلامی، همچنان باز بماند، لذا جوی خون همواره جاری و سرازیر بود و...، و باید می دانستیم که این رودهای خون، دامن فرزندان ما را نیز تر خواهند ساخت، این بادی نیست که بوزد، و دامنی را بی تکان بگذارد، باید می دانستیم شمایل خوفناک رزمندگان این صحنه های خون، با آن ریش ها و لباس های بلند، به مد روز جوانانی تبدیل خواهد شد، که نمی دانند از پس این بلندی ها، چه مقدار خون و جنایت تلنبار شده است، و ریش های بلند اسلامخواهان مصری، سوری، لیبیایی، مراکشی، الجزایری، عراقی، ترکی، پاکستانی، افغانی، چچنی، ایرانی و... این خشونت را، کوچه به کوچه، در خانه های ما، جاری خواهند ساخت، شاید هم جوانان ما می دانستند و بدین جنایت، جلب و رضای شده بودند.

 آنگاه که پاسخ هر اعتراض خیابانی به آب، نان، سوخت و... را آتش سلاح ها پاسخ می گفتند، باید می دانستیم که غرش آتش این سلاح ها، خشونت را درب هر خانه ایی در این شهر، توزیع و در قلب ها حک کرده، و خشونت را فریاد خواهند کشید، و آنان که زورشان به سلاح و سلاح به دستان نمی رسد، قطعا زورشان به ضعیفه هایی خواهد رسید که، نه در ذیل قانون شرع پناهگاهی برای خلاصی می یابند، و نه در میان خانواده های خود، و یا تحت حمایت صدها سازمان اجتماعی که باید پناهگاه رمیدگان از ظلم جامعه مرد سالار ما باشند، رمیدگانی که حاضر نیستند تن به وضعیت این جامعه دهند، و فرار می کنند، و آنان را با لطایف الحیل به خانه باز می گردانند، و در یک بدعهدی آشکار، سر از او، گوش تا گوش می بُرند،

آنگاه که حکم قصاص پدری قاتل، تنها 9 سال میهمانی در زندانی نرم و گرم از سوی دستگاه عریض و طویل قضا تعیین شد، آن هم برای پدری قاتل، که سر از گردن رومینا، آن دختر مظلوم تالشی، با داس برید، نطفه بریدن گردن نحیف دختر 17 ساله اهوازی، مونا حیدری را که در 12 سالگی اسیر ازدواجی فامیلی گشت، و تا 5 سال هم تحمل کرد، و بعد فرار، اما او آنقدر نجابت داشت که به قول و عهد ریش سپیدی اعتماد کرد، و به کشور باز گشت، تا در بحبوحه شکستن تمام عهدها و...، مثل گوسفند، درازش کنند و از او نیز گردن ببُرند، و با لبخندی شیطانی، دور افتخار در کوچه های جهل و بی فرهنگی که عارض مان شده  است، بزنند.

این ها نتیجه غیرت و عصبیتی جاهلانه، به پشتوانه عمری تبلیغ خشونت است که ما در دل جوانان خود می کاریم، آنقدر از شمر، خولی، بن لادن، ملاعمر، ملا هبت الله و... گفته ایم که خود اکنون مثل شمر و خولی و... سر می بریم، و فرزند ما با سر بریده فرزندان دیگرمان، در کوچه های مملو از جهالت، بی اهمیتی، ستبری ها و... دور افتخار می زند، و آبروی ایران و ایرانیان را بر توبره ایی از خشونتی بی پایان، و جاهلانه، به باد می دهد، جوانانی که در بیکاری، فقر فکری و مالی، عدم وجود امکانات ورزشی و تفریحی و تبلیغی مناسب و... غوطه ورند، و در زمانه ایی که کنسرت ها تعطیل است، سینماها تغییر کاربری داده اند، تاترها در بدترین وضع هستند، خانه های جوانان به تسخیر دیگر نهادها در آمده اند و.... جوانان ما سرگردان افکاری این چنینی اند، تا مورد ستایش جاهلانی مثل خودشان، در این گونه قتل ها قرار گیرند.

داستان رنج گردآفرینان این مرز و بوم را به گرگ ها باید گفت، چرا که این تنها آنانند که ممکن است از شنیدن این قصه ها، ملول نگردند، و حکایت دریده شدن انسان ها، توسط انسان های دیگر را، تجدید خاطره ایی برای خود حساب کنند، فقط به گرگ ها می توان داستان این روزهای مان را گفت، که از دریدن همنوع، برای ماندگاری خود، دریغ نمی دارند، اما شاید آنها نیز شاکی شوند، اگر نام انسانی این چنین طغیان کرده را، بر آنان نهاد.

وقتی برای جولان جوانان ما در عرصه های سیاسی، اجتماعی، ورزشی، علمی و... عرصه هایی باقی نمانده است، آنان عرصه هایی از آلودگی در دخانیات، مشروبات و مواد مخدر، جهل، جنایت و... را خواهند یافت که خودی نشان دهند و اینجاست که قمه ها از میان ضعیفه های بی پناه سر می برد، تا جوان ما دور رضایت و افتخاری بزند، و در چشم هایی بیابد که او را ستایش کنند، در حالی که این چشم ها از خودش هم منحط ترند.

زیر پوست این شهر، دریایی از خون و خشونت، غلیّان می کند، چه ناشی از خون های ریخته شده، چه ناشی از نمایش این خون ها، و دورهای افتخاری که برای آن خونریزی ها (به درست یا نادرست) در جامعه ما زده می شود، و هر روز جنازه هایی را که قربانی خشونت جاری اند را، باشکوه بر سر دست می بریم، و ایران را همواره بر صف تشییع نگه داشته، مناسبت به مناسبت، به تشییع جنازه جوانان خود از انواع مختلف مشغولیم، چه بابک خردمدین، چه مونا حیدری، چه رومینا اشرفی، چه علی اکبر رنجبر، چه روح الله زم، مهرداد سپهری، نوید افکاری، علیرضا سلیمانی و چه قاتل آنان، که باز بر دستی دیگر، این خشونت را نیز حمل خواهیم کرد، آنها همه از ما هستند، چه قاتل، و چه مقتول، چه درست، چه منحرف.

ما نیز هر بار اسیر جبهه بندی های بعد از جنایت! خود را در جبهه ایی، و قاتل را در جبهه ایی دیگر تقسیم می کنیم، حال آنکه ما همه در یک جبهه ایم، قاتل و مقتول، همه از ما هستند، و این خشونت را ما کاشته، و ما اکنون برداشت می کنیم.

آری انگار ما هم در این جنگ جهانی خشونت، صحنه را به خون، به بی رحمی، به ستبری و پوست کلفتی ها، و... باخته ایم، انگار به سکوت نیاز داریم، تا این همه هیاهو، فرو بنشیند، در این هیاهوی خشونت است که، خون از رگ و پیوند ما می تراود، و بر بدن خسته ما از جنگ و خشونت و انقلابیگری و جنگ طلبی و... عوارض آن جاری می شود. 

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.