سیستم تاریخ گذشته پادشاهی، و بخصوص وجه غالب آن یعنی دیکتاتوری و حاکمیت فرد بر شوون مُلک و ملت، که نهادهای مسول و حامل خواست و حاکمیت جمهور مردم ایران بر زندگی و سرنوشت شان، همچون "مجلس شورای ملی" را بی اثر و فاقد قدرت قانون گذاری موثر، و نظارت بر اجرای قانون و همچنین نظارت بر قدرت مطلقه و بی حد و حصر فرد پادشاه و نظام سلطنت گرد او، نموده بود، مردم ایران را مجبور به قیامی دوباره برای استیفای حقوق خود کرد، تا بر وضع موجود بشورند، و میراث بر جای مانده از قیام خونین مشروطیت شان را که حاکمیت بر سرنوشت را از آن آنان کرده بود، و آن روزها نهادهای اعمال این حاکمیت، عملا تنها تبدیل به نمایشی از حضور و تاثیر گذاری شان در صحنه تصمیم گیری شده بود، را دوباره باز یابند.
اما این قیام و شورش در روش استیفای حق خود و مقابله با مقاومت قدرت مطلقه فردی در برابرش، واجد ویژگی عدم خشونت بود، و این مردم با بلوغ خود به بطلان این سیستم زورگو، خودمحور و غیر منطقی پی برده و به تاسی از دنیا در طرد چنین سیستم های فاسد و نابکار، و مردم متمدن جهان که سال هاست با چنین سیستم های حاکمیتی و تسلط فردی خداحافظی کرده اند، قیامی مبتنی بر عدم خشونت را انتخاب و پیش بردند، و به پیروزی رساندند. البته اکثر رهبران این حرکت نیز همگام با طبع مبتنی بر عدم خشونت مردم ایران، با الگو گیری از نهضت های بدون خشونت جهانی همچون دکترین مهاتما گاندی در قیام علیه سلطه خارجی انگلیسی ها بر شبه قاره هند، و قیام نلسون ماندلا و مردم افریقای جنوبی علیه نظام آپارتاید و تبعیض نژادی، که واجد خصوصیت بارز عدم خشونت بودند، بر این روش معتقد و عامل شدند و سعی کردند قیامی بدون خون ریزی از دشمن، را انتخاب و پیش برند.
ناگفته نماند که از سوی طرف مقابل نیز، انصافا حاکمیت پهلوی در مقایسه با همتایانش در رژیم های زمان انقلاب در حاکمیت شوروی، فرانسه، الجزایر و... در مقابله با انقلاب مردم شان، از خشونت در حدی بارزی دوری کردند و چون آنان کشتارهای میلیونی از مردم ایران نکردند؛ و گرچه ریختن خون توسط حاکمان در هر زمانی با هدف تحدید حدود آزادی آنان، مورد شماتت و پرسش و محکومیت است، ولی می توان گفت دو طرف در این نزاعِ بر سر استیفای آزادی، رهایی و بدست آوردن حق تعیین سرنوشت (بخصوص مردم ایران)، پختگی لازم را در حدی به خرج دادند و با استفاده از روش های عدم خشونت، و کمترین سودجویی از خون برای رسیدن به اهداف، در این هماوردی بروز و ظهور دادند.
لذا این انقلاب بعد از سال ها تلاش با کمترین خون و خونریزی ممکن در مقایسه با انقلاب های مشابهه به ثمر نشست، اما دامن این ملت و این انقلاب نتوانست از خشونت و خون رهایی یابد و خون و خونریزی و خشونت بعد از پیروزی اوج گرفت و ادامه یافت، از دو عامل اصلی این وضع می توان، یکی به بروز جنگ که فرمان شروعش مساوی است با حلال کردن خون و خون ریزی و دوم بازماندگان انقلابیونی که اساس کار خود را بر خشونت و خون برای رسیدن به اهداف شان قرار داده بودند و روششان در نظام بعد پیروزی در تعقیب خواسته های شان بر روش های خشونتبار استوار کردند و خشونت و خون را راه دست یابی بدان قرار دادند، که مثال بارز آنان کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق و سازمان های چپگرای مسلح از جمله سازمان چریک های فدایی خلق (اقلیت)، گروه فداییان اسلام و... از آن جمله اند که روند خون و خشونت را بعد از بهمن 1357 هم ادامه دادند.
آری در این روزها جناب صدام توپخانه را به سمت ما گرفت و شخصا شلیک به سمت ما را در 31 شهریور 1359 آغاز کرد، اما گذشته از دلایل تاریخی شروع این جنگ خانمان سوز، با کشتار فجیع و خسارتبار که در خصوصیات شخصی صدام، دخالت تاریخی بلوک غرب و شرق در منطقه خلیج فارس، ادعای ارضی همسایگان، دشمنی های تاریخی، و... می توان جست، اما ما انقلابیون هم در آغاز این جنگ نقش خود را به اندازه ای در خور اعمال و افکارمان داشتیم و باید تحلیلگران تاریخ بر این قسمت از صفحه های تاریخ نیز نور بیفشانند و روشنن کنند تا منصفانه بفهمیم که چطور حرکت بدون خشونت ما در مرحله اول انقلاب تا پیروزی، دچار بلای خانمان سوز خشونت و خونریزی در مرحله بعد از پیروزی شد.
خونی که دامن این مردم را رها نمی کند و حتی به رسم عرب جاهلیت هم که ماه های حرامی برای پایانش داشتند، پایان موقتی برایش نیست و انگار خشونت و مرگ را در رگ های جامعه چنان تزریق کرده است که حرمت جان انسان ها در میان ما برداشته شده و به هر بهانه ناچیزی مثل قطعه زمینی، سخن ناروایی، اختلاف اعتقادی، اختلاف بر تقسیم ارث و میراث پدارنه ایی، رقابت های منطقه ایی و... از همدیگر خون می ریزیم و در خشونت و مرگ غرقیم و کارمان به جایی رسیده است که حتی برخی در آرزوی شروع جنگی دیگرند تا روند خون دوباره از سرگرفته شود و...
و دیگر حسی به کشته شدن همدیگر نداریم و انگار کشته شدن هزاران نفره ما در تصادفات سالانه مثل کشته شدن هزاران گوسفند در کشتارگاه های شهرداری تلقی شده، و ستبر و بی حس در مقابل ریختن خون ها، بی تکان و بی حس شده ایم، انگار کشته شدن ها مثل آب خوردن و جزعی از زندگی روزمره ماست، در حالی که جامعه متمدن جهانی برای هر خون حساب و کتاب دارد و هر مسولی برای باعث شدن خونی و اتفاق افتادن در محدوده اش باید پاسخگوی اصحاب رسانه و مردم کشورش بوده و دلایل این وضع را توضیح دهد و آنان را قانع کند، ولی ما دیگر از پرسش چرایی اش هم منصرف شده ایم و شاید بتوان گفت خشونت و خون برای ما اکنون عادی است و پذیرفته ایم که جزعی از زندگی ماست، مثل نظام جنگل و وحوش که شکار و خون بخشی از چرخه زندگی روزمره پذیرفته شده است و بی هیچ سوالی هر روزه پی گرفته می شود و کسی بر تغییر آن نه قصد و نه همتی دارد.
درست است که جنگ ایران و عراق زمانی در 31 شهریور 1357 استارت خورد که صدام ماشه را به سمت ما چکاند، ولی قبل از آن ما طبق اعتقادات انقلابی و یا مذهبی خود به ادامه آتش قیام بر حق خود در کشورهای همسایه و جهان معتقد بودیم و اصرار به صدور انقلاب به دیگر نقاط جهان داشتیم و ملل منطقه را برای قیام علیه حاکمان شان دعوت می کردیم، و قطعا این هدف در بروز این جنگ نمی تواند بی تاثیر باشد، اهداف جهانی ما که در بر افراشتن پرچم اعتقاد خود بر کاخ این و آن در شعارها ما بروز داشت، نمی تواند دیگران بنشاند و نظارگر این روند کند و واکنش نشان خواهند داد و البته دادند، شرایط طوری بود که از بیشتر کشورهای عربی و حتی فلسطین به کمک حزب بعث عراق به سرکردگی صدام آمدند و در بین اسرای دشمن در دست ما حضور داشتند، و میلیاردها دلار را هم روانه جیب دشمن ما کردند تا آنان را در این نبرد کمک کنند و هم امریکا و هم شوروی از دو بلوک متضاد، در این جنگ در یک استثنای آشکار علیه ما هم نظر بودند و این وحدت جهانی علیه خود را تنها قدرت دیپلماسی صدام ایجاد نکرد، بلکه ما نیز در ایجاد این وحدت نقش داشتیم.
اما باعثان جنگ هرکه، هرچه و هر حرکتی باشند مهم نیست، و اما با شروع هر جنگی حق یا به ناحق، به ناچار رامردانی باید فارغ از این حرف ها بروند و این صحنه خون را مدیریت و جمع کنند وگرنه ملتی زیر پای چرخ های جنگ له خواهند شد، یاد چنین رادمردانی که هشت سال این جنگ طولانی و خسارت بار را با جان خود مدیریت کردند، گرامی باد، این است که فارغ از ملیت این سربازان و مدافعان وقتی سران کشورها به کشوری حتی دشمن خود سفر می کنند بر مزار یادبودشان حاضر شده و ادای احترام می کنند و احترام به این همت و رادمردی ملیت و مرام نمی شناسد