ابراهیم رئیسی پدیده ایی عجیب و غریب، دولتش نیز متشکل از نیروهایی چُنین است، آقای خامنه ایی برای حفظ آبروی پست راهبردی "ریاست جمهوری"، که خود نیز روزگاری بر این کرسی، هشت سال تکیه زده بود، نباید اجازه می داد شرایط به سمتی برده شود که با دخل و تصرف و مهندسی انتخاباتیِ شورای نگهبان، افرادی مثل رئیسی و احمدی نژاد، این جایگاه مهم، در تاریخ آزادیخواهی و جمهوری خواهی مردم ایران تا این حد به ابتذال کشیده، و آنرا تَنَزُل مقام دهند.

دوران رهبری بنیانگذار ج.ا.ایران، که او خود هرگز بر هیچ کرسی رسمی در زمان زندگی و رهبری خود تکیه نزده بود هم، هرگز رئیس جمهورهایی در این سطح نازل به خود ندید، و در مقابل، مردانی بسیار کارآزموده تر، و وزنه هایی بسیار سنگین تر، بر این مقام انتخاب شدند و بر این کرسی تکیه زدند، که هر کدام دارای تفکری عمیق، سنگینی سابقه، استحکام شخصیتی و... بودند، و غیر قابل مقایسه با اینان، که این روزها "ریاست جمهوری" را تَنَزُل شان و مقام داده اند.

 میزان توانایی اندک علمی و شخصیتی اینان، بی ریشه و بنیان بودن تفکر شان در اذهانِ بسیاری از ایرانیان، اقلیت بودن تفکری که آنان بین اکثر ایرانیان از آن نمایندگی می کنند و... سبب به ابتذال کشیده شدن چنین مقامی مهم، و خدشه به کشور گردید، مقامی که وجودش در سیستم جمهوری، آرزویی تاریخی برای مردم آزادیخواه و جمهوری خواه ایران بوده و می باشد؛ وجود پُست ریاست جمهوری به عنوان یکی از معانی و وجه بروز جمهوریتِ قانون اساسی است، عصاره زحمت و تلاش، شهادت و ایثارِ جان و مال مبارزین بیشماری، در تاریخ آزادیخواهی ایران و ایرانیان از مشروطه تا کنون بوده، و سابقه ایی به درازای بیداری یک ملت دارد.

اما از آن اوج بلند، امروز به کجا رسیده ایم :

یکی گفت : "علت شکست دولت ابراهیم رئیسی در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بین المللی و... نداشتن "آدم" (رَجُلِ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...) در دور و برش است."

دیگری پاسخ گفت : "او خود آدم (رَجُل) و نیروی خاصی در سیستم نبود، و سابقه ایی قابل توجه در امور کشور نداشت، که تربیت، تجربه و دانش کشورداری داشته، و در نتیجه در این جایگاه نیرویی برای خود تربیت کرده باشد، تا وقتی در چنین جایگاهی قرار می گیرد، به او در انجام طرح ها و پروژه هایش کمک کنند و... محمود احمدی نژاد نیز در حد و اندازه یک استاندار بود، که رئیس جمهورش کردند، رئیسی حتی در حد و اندازه احمدی نژاد هم نبوده، و نیست، چرا که نه تحصیلات کلاسیک، نه زرنگی و کیاست، و مُخِ فهم سیستمی در کشورداری و... دارد، لااقل در حد احمدی نژاد هم نیست، چه رسد به دیگر روسای جمهور اخیر، احمدی نژاد برخی توانایی های فردی داشت، رئیسی از این نیز برخوردار نیست، و مردم و دنیا، جمهوری اسلامی را با داشتن چنین رئیس جمهوری با کادر هیات دولتش مسخره می کنند و دست می اندازند، او در حد نیرویی ضعیف با آرزوهای بلند می نماید، که انگار او را آورده اند، تا ضایعش کنند، و باد غرور را از دماغ متکبرش خالی کنند و..."

بله در جامعه از روند موجود، و افراد سکاندار آن، چنین ارزیابی وجود دارد.

 رو کشیدن افراد بدونِ سابقه ایی موثر در امور کشور، برای مهمترین پست ها در نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگیِ و... کشوری در اشلِ ایران، توسط شورای نگهبان، در حالی که چشم منطقه و دنیا به ایران است، تا همچون دیگر کشورهای صاحبِ تمدنِ دیرپا، مثل هند، چین و... و بسیاری از کشورهای صاحب تمدن دیگر، خودی نشان دهد و...، اما این شیوه چینش قدرت ها در کشور، خسارات بزرگی را، به وجهه داخلی و خارجی کشورمان وارد کرده است.

و ادامه داد: "حتی کشورهای همسایه نیز ناتوانی های مسئولین ایران را، مایه برنامه های طنز و کمدی سیاسی – اجتماعی خود کرده اند، نمونه اش همین تلویزیون دولتی ج.آذربایجان است، که اخیرا چنین کرد، و ناتوانی های حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه ایران را به طنز کشید و... [1]

فیلتر خفه کننده شورای نگهبان برای بالا کشیدن امثال احمدی نژاد، رئیسی و... باعث شد، بسیاری از اکابر میدان دیده، صاحب سبک، صاحب تفکر، صاحب کادرهای آزموده و... در کشور حذف و قربانی حضور اینان در قدرت شدند، و شرایطی در کشور ایجاد شد، که در نتیجه این مهندسی انتخاباتی، امروز نه مردان اقتصاد این آدم، مرد اقتصادند، نه مردان سیاست او در سیاست سابقه و تخصصی دارند، نه مردان فرهنگ او در فرهنگ حرفی برای گفتن دارند، نه مردان دیپلماسی او حرفی برای گفتن در عرصه دیپلماتیک جهانی و منطقه ایی دارند و... خسارتش نیز بی کم و کاست به جیب ایران و ایرانیان هر روزه واریز می شود.

امروز بر خلاف تمام شعارهای انتخاباتی رئیسی، و تیم چند نفره همکارانش در مناظرات و مبارزات انتخاباتی با رقیب، شتاب باور نکردنی در فروپاشی اقتصادی (گرانی، تورم، بی ارزش شدن ارزش پول ملی و..)، اجتماعی، فرهنگی و... را شاهدیم، و حتی امنیت و منافع ملی ایران، در خطر قرار گرفته، که خدشه وارد شدن به بنیان اساسی تمامیت ارضی (حمله پاکستان، طالبان به خاک ایران و...) و... را یکجا در این دوره شاهدیم.

و اخیرا در سالروز پیروزی انقلاب 57 ، وزیر ارشادِ این مرد، در 16 بهمن 1402 مدعی شد [2] : "حجاب مهم‌ترین سنگر گفتمانی ما در مبارزه با غرب است". حرفی ناپخته و بی اساس. کسی در بین مشاوران این آقایان نیست که حرف های آنان را سبک سنگین کند، و به این مرد سکاندار عرصه فرهنگ کشور متذکر شود که عرصه فرهنگ عرصه مبارزه و سنگربندی نیست، ادبیات، سخن، اهداف، دغدغه ها، گفتمانِ و... اهل فرهنگ چیز دیگری، به غیر از این است که در گفتار و تفکر او می آید. در دلِ فرهنگ و اهل آن باید تساهل، تسامح و مدارا را جُست، نه مبارزه، جنگ، نبرد و سنگربندی!

وزیر فرهنگ و ارشاد ایرانِ بزرگ، باید "آسایش دو گیتی" را در "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" و... دیده، و به جامعه خود نیز چنین راهبردی اساسی را تزریق کند، نه اینکه خود عَلَم مبارزه با این و آن را برداشته، و به خود ماموریت مبارزه فرهنگی با تمدن غرب را بدهد.

 در شرایطی که زنگ های ویرانی، فروپاشی و یا سقوط فرهنگی – اجتماعی، میهن مان با این آمار بالا و باور نکردنی از میزان طلاق بین زوج های ایرانی، نرخ پایین زاد و ولد، نرخ بالای مهاجرت و ترک ایران، نرخ پایین ازدواج و تشکیل خانواده، نرخ بالای فقر، فساد، بیکاری و... تهدید می کند، شرایط اقتضا می کند، که جناب وزیر فرهنگ، کار مبارزه با این و آن را به کناری نهاده، و به حال وخیم فرهنگی - اجتماعی کشور خود متمرکز شود، ریشه معضلات فرهنگی کشور را بشناسد، برایش راه حلی اساسی و در شان یک وزیر فرهنگی پیشنهاد داده، برای درمانش راه حل جُسته و در مسیر اصلاح این وضع حرکت کند، وقت و انرژی و سرمایه کشور و خود را در مبارزه با غرب و... به هدر ندهد.

وزیر فرهنگ ایران باید بداند، جایگاه و روش اهل فرهنگ و ادب، در حضور در سنگر و مبارزه نیست، کار فرهنگی بر بنیان میراث ماندگار فرهنگی کشور، خلق آثار هنری، و سخن فرهنگی با ملت و اهل دنیاست، و او باید پایه گذار آرامش و سلامت جامعه، و تسلی دهنده دردهای فرهنگی آن باشد، وزیر فرهنگی که خود با ادب و فرهنگ کشورش بیگانه باشد، سخن از "مبارزه" در فرهنگ می گوید، در حالی که عرصه فرهنگ، عرصه خَلقِ هنر و بیان سخنِ ماندگارِ ادبی و فرهنگی است.

 ایرانیان حتی در دوره اشغال نیز مدارا و خلق آثار فرهنگی را به عنوان شیوه مواجهه با مهاجم در پیش گرفتند، و دشمنان نظامی، سیاسی و مذهبی خود را از این طریق به زانو در آوردند، و با همین شیوه های غنی فرهنگی، آنان را در جامعه ایرانی هضم و همراه کردند، و اصلاح شان نمودند، مغولان، اعراب و... مهاجم، همه در برابر فرهنگ غنی ایرانی بالاخره زانو زدند، و بعد از یک ویرانی و اضمحلال که بر ایران حاکم و تحمیل کردند، خود توسط فرهنگ غنی ایرانیان اصلاح و تربیت شدند، و به ایران سازی و هنر و فرهنگ ایرانی روی آوردند، با تکیه بر غنای همین میراث فرهنگی – اجتماعی ایرانی است که ایران ماندگار گردید و تا کنون عمر به درازا دارد.

بر همین اساس و راهبرد هم می توان، دوباره درخشش ایران را شاهد بود، ورنه آوردن "جنگ" ، "مبارزه" ، "سنگربندی" و ادبیات و راهبردهایی این چنینی به عرصه فرهنگ، کاری بیهوده، و عملی از پیش نخواهد برد، و گریز و فرار نیز ایجاد خواهد کرد. کِی باید تصمیم سازان این کشور به این مرحله از تفکر و عقلانیت برسند که عرصه ی فرهنگ، اقتصاد، سیاست، دیپلماسی و... را از فرهنگ و ادبیات "مبارزه" و "سنگربندی" و... بیرون کشیده، و کار مبارزه و سنگرسازی و سنگر نشینی را به نظامیان و اهل امنیتِ کشور بسپارند؟! و به وظیفه، راه و روش اصولی و تخصصی این عرصه ها، به مقتضای کار خود پناه برند.

ادامه این مبارزه بی پایان در تمام عرصه ها، بنیان های اصیل فرهنگی - اجتماعی کشور را نیز بیش از این که هست، به نابودی خواهد کشاند، وقتی بنیان های فرهنگی - اجتماعی ایران دچار فروپاشی می شود، اخلاق اجتماعی سقوط می کند، فرهنگ عمومی تنزل می یابد، گروه های مرجع بی آبرو می شوند، تعاملات اجتماعی دچار خدشه و اختلال می شود، شکاف های اجتماعی گسترش می یابند، اخلاق فرو می پاشد و منکراتی همچون دروغ، خدعه، نیرنگ و... افزایش می یابند و... در چنین شرایطی که زخم، اجزای بدنه جامعه را فرا گرفته است، باید عرصه را از چنین مبارزه و مبارزین نابجایی خالی کرد، تا گرد و خاک کنندگان، صحنه زخم را وا گذارند، تا میدان دارانِ درمانِ دردهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... به میدان آیند، و بیمار را از زخم هایش برهانند و دور و مبرا نمایند.

جناب وزیر فرهنگ و ارشاد باید بداند، بحث حجاب در وجه تاریخی خود، یک موضوع گفتمان داخلی است، که از همان روزهای نخست ورود ایران به عرصه های مدرن و نو، و همزمان با آغاز دوران شکوفایی جهانی و بشری و آغاز عصر ارتباطات شروع شد، و اکنون نیز حتی بعد از وقوع سه انقلاب بزرگ آزادی بخشِ مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، و انقلاب 57 هرگز از صحنه اجتماعی ایران بیرون نرفته، و به عنوان یک موضوع حل نشده، و اختلافیِ درون خاندانی و داخلی باقی مانده است، و نباید این بحث را به عرصه مبارزه با رقبای جهانی و بین المللی کشاند.

 بحث حجاب و در کل اختلاف عقیده بین معتقدین به راهبرد "اعمال زور و تحمیل" از یک طرف، و آزادیخواهان و تبری جویان از تحمیل و زور، و معتقدین به کرامت انسانی، آزادی و حق تعیین سرنوشت، از طرف دیگر، در بین مردان و زنان ایرانی، بحثی داخلی و جاری تاریخی است، که در کشاکش قدرت نمایی نمایندگان این دو تفکر، در جامعه نخبه ایرانی و کف جامعه جریان دارد، و به سطح خیابان ها هم کشیده می شود، در آخرین تلاش، جنبشِ "زن، زندگی، آزادی" بیرقدار اعطای حق آزادی انتخابِ نوع پوشش گردید، و این کشاکش همچنان ادامه دار خواهد بود.

واقعیت تاریخی نشان می دهد تکیه کنندگان بر کرسی قدرت و قانون در این کشور، روزی از سر زنان حجاب می کشند، و روزی بر سر آنان حجاب می کشند، و مردم ایران در میان این دو "تحمیل و زورِ" اعمال شده توسط کرسی نشینانِ قدرت، به آزادیِ عمل، و قدرت انتخاب خود نظر دارند، که دارندگان و ندارندگان حجاب، هر دو از حقوق و آزادی شهروندی برخوردار باشند، و کسی به خود اجازه ندهد، متعرض هیچکدام از آنان باشد، و یا اعتقاد خود را بر دیگری تحمیل کنند.

در عدم فهم این معادله ی ساده اما، تاریخ همواره تکرار می شود؛ کمی اعتقاد به آزادی و کرامت انسان، و حق انسان برای تصمیم در شکل دهی به زندگی اجتماعی اش، کافیست، که هم کِشندگان حجاب از سر، و هم پوشندگان و تحمیل گران آن بر سر مردم، از خر راهبرد "زور و تحمیل" پایین آیند، و مثل تمام کشورهایی که برای تصمیم اتباعِ خود ارزش قائلند، و انتخابِ شکل و شیوه زندگی را به انتخاب آنان می سپارند، یکبار برای همیشه این موضوع مناقشه برانگیز را حل کرده، از آن عبور کنند، و انتخاب آن را به زنان و مردانی بسپارند که هر کدام دلایل خود را برای انتخاب شیوه زندگی دارند، و حق برای خود قائلند.

آقای وزیر! داشتن و نداشتن حجاب، یک اختلاف داخلی، بین مردم ایران و حاکمان آن بوده و اکنون نیز هست، ربطی به مبارزه و سنگر بندی گفتمانی بین دولت ها و تمدن ها ندارد، فرهنگ ها هم در ارتباط با همدیگر، از هم تاثیر می گیرند، و گاه تاثیر می دهند، این تبادل اثر را، مبارزه ندیده و نپندارید، و آن را یک روند طبیعی، در فرایند تعامل بین انسان ها با هم دیده، و به رسمیت بشناسیم، عرصه فرهنگ، عرصه مبارزه نیست، عرصه خلق آثار و سخن فرهنگی است، تا در این تبادل بتوان خوبی هایی را داد، و خوبی هایی را نیز ستاند، بدی ها را دید، و خود را اصلاح کرد، این اصلاح فرهنگی هم، در مبارزه اعلام شده، تحقق نمی پذیرد، بلکه در رقابت و تبادل فرهنگی است که جریان می یابد، فرهنگ عرصه رقابت است، نه عرصه جنگ و مبارزه و سنگربندی.

پس اگر پیام، سخن و منطق فرهنگی داری، آن را در تولیدات فرهنگی و عمل فرهنگی خود سوار نموده، در دریای فرهنگِ داخلی و خارجی شناورش ساز، تا در این عرصه ها دیده، و بلکه پسندیده شود، و شاید هم به انتخاب مردم در آید، و ملت ها از آن سود جویند.

آقای وزیر! تحقق "انسانیت" باید مهمترین هدف مشترک بین ملت ها تعریف شود، چرا که عطر انسانیت، از قابل فهم ترین ها به دل و ذائقه تمام بشریت است، انسانیت تنها عرصه ی گفتمانی مشترک بشریت می تواند باشد، که اشتراک در آن را بین همه می توان دید، محلی برای جمع شدن تمام حقجویانِ مدعی داشتن پیام، و اهداف انسانی در جهان، تا همه را در خود، با هر مرام، مسلک، دین، زبان، جغرافیا و... جمع و همراه نموده، راهگشای مشکلات جهانی باشند، مشکلاتی که بخش بزرگ از آن، ناشی از مبارزات بی موردی از این دست است، که آقای وزیر می فرمایند، که انسان ها برای هم تدارک دیده، همدیگر را دشمن خود تعریف کرده، و به تقابل و جنگ تمدن ها، فرهنگ ها و... دامن می زنند، این خواست کسانی است که "مبارزه" را هدف خود قرار داده، هدف اصلی، یعنی انسان سازی، انسان زیستن و... را وا نهاده اند.  

[1] - به گزارش منیبان، در پربیننده‌ترین برنامه طنز شبکه تلویزیون دولتی جمهوری آذربایجان، شخصی که خود را شبیه به حسین امیرعبداللهیان کرده، به عنوان وزیر خارجه ایران معرفی و با سوالات پر از تخریب سیاسی وجهه ایران، تحریف هویت تمدنی، جعل تاریخ همراه است به چالش کشیده می‌شود.

[2] - محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت رئیسی این مطلب را در دومین «همایش ملی انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده» که صبح دوشنبه ۱۶ بهمن در حوزه هنری برگزار شد، بیان داشت.

چهل روز از آن مرگ دلخراش گذشت، امروز 4 آبان 1401 خورشیدی، شهر و کوچه هایش، شکل یک روز تعطیل را به خود گرفتند، کردستان را هم استاندار تعطیل کرد (البته برای پیشگیری از بیماری های تنفسی!)؛ از آن مرگ تاثر برانگیز تا به امروز، تراژدی مرگ های بسیار زیاد دیگری نیز رقم خورد، که هر یک داستانی تلخ را در پس خود دارند، داستان عدم تحمل، بی تدبیری، بی لیاقتی ها، عدم حرمت خون و جان انسان ها، عدم حرمت به تن و آبروی معترض، حرمت پزشک، و زخمی و از پا افتاده، حرمت زن و کودک و دانشگاه و مدرسه و...، یکی به خونخواهی از این مرگ و تغییرخواهی برخاسته، و کشته شد، و دیگری برای اعاده نظم، و این که چنین مرگی، قتل نبوده است، از آنان کٌشت، و یا خود کشته شد.

در این میان، این خون هموطنان ما بود که خیابان ها، بازداشتگاه ها، مراکز آموزشی و... این کشور را رنگین کرد، و شُستشو داد؛ و این داستان غم انگیز خون و خونریزی، همچنان ادامه دارد، و مهاتما گاندی (رهبر انقلاب بی خشونت هند)، یا مارتین لوتر کینگ (آزایخواه مسالمت جوی امریکایی)، و یا نلسون ماندلایی (رهبر نهضت بدون خشونت ضد آپارتاید افریقای جنوبی) و... در بین ما ایرانیان نیست، که به این چرخه خون و خونریزی و خشونت ورزی، که به رسم عادی و جاری، پاسخ به هر اعتراضی در این مُلک و ملت تبدیل شده، یکبار برای همیشه خاتمه دهد، و "خون بس" اعلام کرده، تا هر سلاح بدست و یا خونخواهی، به هر بهانه ایی، خون انسان های دیگر را، به راحتی آب خوردن، جاری نکند،

تا مدعیان نظم، از اجرای قانون گویند، و بر کار خود مهر منطق و قانون زنند، و معترضینِ به دنبال خلاصی از وضع موجود، که چنین نظمی را زندانی بزرگ، و چنین اعاده آرامشی را، تمدید شرایط مردابی می دانند، که زندگی در آن وجود ندارد، دست شان به خون آلوده نشود، خوشبختانه این روزها شعار "زن، زندگی، آزادی" محور مشترک شعارهای متنوع دیگری شده است، که در کوچه و خیابان، دانشگاه و مدرسه و... طنین انداز است، کاش این محتوای زیبا، که سخنگوی دولت هم می گوید، این شعار ما در دولت نیز هست! برخورد بین حاکمیت و مردم را، از خون و خشونت بری کند، کاش مدعیان، به حرمت خون و جان انسان ها حرمت نهند.

اما جرقه این خیزش موقعی خورد که یک واحد "گشت ارشاد" مربوط به نیروی انتظامی، در راستای اعمال آنچه "قانون حجاب و عفاف" می نامند، وارد میدانی شده، که از این میدان، جنازه ایی بیرون رفت، که نام و خونش رمز نبردی گردید، که در رگ جامعه هنوز جوشش دارد، و برغم خون های پرشمار دیگری که ریخته شد، و هزاران دستگیری که انجام گردید، همچنان قصد از جوشش ایستادن را ندارد.

اما جامعه ما، چگونه دچار این بن بست گردید؟! بن بستی بین خواست مردم از یک سو، و تاکید حاکمیت بر اعمال قانون؛ که نه حاکمیت، و نه مردم، قصد کوتاه آمدن از خواست خود را ندارند، چرا که حاکمیت عقب نشینی از تصمیم خود را، شکست خود در برابر مردمش، تفسیر و تلقی کرده و...، و مردم نیز کوتاه آمدن خود را، مرگ کامل آزادی های مدنی خود می دانند و...،

در بین شکاف عمیق ایجاد شده، بین مردمِ معترض، و حاکمیتِ سمج، این قانون است که دو طرف را به بن بست و جدایی بیشتر، می کشاند، و وجود چنین قوانینی، با این همه خسارت، در خوشبینانه ترین حالت نشان از ناپختگی قانون نویسانی دارد که آن را نوشتند، و در بدبینانه ترین حالت، بوی خیانت به مردم و کشور، و... می توان از آن استشمام کرد، چرا که با چنین قانون نویسی ایی، کشور و مردم را با این نوع قانون نویسی خود، به بن بستی مخوف کشاندند، و این دو را در یک دو قطبی شدید، مقابل هم قرار داده اند، و تخمی کاشتند که میوه درخت آن خون، بی رحمی، خسارت، کشتار و بی آبرویی برای اهل دین و اهالی قانون، قدرت و... است.

اینجاست که وجود چنین قوانین تفرقه بر انگیزی، خود بحث برانگیز و قابل مُداقّه بسیار است، اینکه چرا چنین برداشت های مذهبی باید، به قانونی عمومی و لازم الاجرا تبدیل گردد، که این چنین مورد مناقشه و مخالفت شدید، و پراکندگی آرا، در بین مردم و حاکمیت گردیده است، حال آنکه چنین قوانینی برای اجرا توسط همین مردم معترض، نوشته شده اند؟!

برداشت های مذهبی و فقهی فقها، که به احکام شرعی تبدیل می شوند، برای پیروان و مقلدان آنان، لازم الاجرا و طبیعی است، و تا اینجا هیچ مناقشه ایی را در جامعه بر نخواهد انگیخت، مشکل از زمانی آغاز می شود که، این احکام، از حد خود خارج، یا خود عین قانون عمومی فرض، و لازم الاجرا می شوند، و یا با طی مراحلی، از صدور بخشنامه های سلیقه ایی گرفته، تا مصوبات شوراهای جورواجور، یا قانون مجلس ملی و... تبدیل به خواستی قانونی می شوند، که همه ی افراد جامعه، فارغ از نوع اعتقاد، گرایش دینی، فکری و... ملزم به اجرا، و به همه تعمیم کلی داده می شوند، و به کسانی تحمیل می گردند که اعتقادی به آن فقیه، فقه و یا حکم فقهی مذکور ندارند.

سوال اصلی و نقطه شروع اعتراضات، اینجا ایجاد می شود، که چرا باید آنچه بر مقلدان فقیهی از فقها، لازم الاجراست، به تمام دیگران، تحمیل گردد؟! در حالی که اجرای قوانین مذهبی، تنها برای پیروان، مقلدان و معتقدان بدان، مُجرا  و لازم است، نه کسانی که فاقد اعتقادند، و مقلد فقها و حتی این دین و آئین نیستند.

این خاص شیعیان هم نیست، اکنون در افغانستان تلقی مذهبی و فقهی حاکمیت امارت خودخوانده اسلامی طالب ها، از چنین برداشت هایی سود جسته، و آن را به قانونی جمعی تبدیل، و از سوی رهبران این امارت خودخوانده و زورگو، ابلاغ و لازم الاجرا گردیده است، و بر حسب یکی از این برداشت های مذهبی، از دین اسلام، حضور دختران دانش آموز در کل این کشور، از کلاس ششم به بعد، در مراکز آموزشی، حرام شرعی و ممنوع و ملزم گردید، که چنین حکمی برای یک طالب با مختصات خاص خود، یک حکم منطقی، شرعی، لازم و مفید ارزیابی می شود، اما صد البته بُطلان چنیم حکم ناشی از شرع، حداقل برای اکثریت ایرانیان، و جهانیان، و با توجه به شدت مخالفت ها، توسط اکثریت مردم این کشور، روشن و مبرهن است، در اثر این زور و تحمیل ها، اکنون شاهد آوارگی یک ملت هستیم، که روانه شرق و غرب و شمال و جنوبند، تا خود را از این ظلم و تحمیل مذهبی برهانند، و آنان هم که مانده اند، در لوچی از خون قوطه می خورند. و اعتراض این مردم مظلوم نیز، تا کنون بی نتیجه مانده است.

و یا حکم فقهی برخی برهمنان هندو، بر حرمت گوشت گاو، که هندوهای افراطی معتقد به حرام بودن گوشت گاو را به اقدامات بسیار سخت خشونت آمیزی علیه کافران به این حکم، وا داشته، و این مخالفت اهل مذهب، با کشتن گاوها، باعث گردیده است که تاکنون صدها نفر از بی اعتقادان به چنین حکم فقهی مذهبی، در این کشور (که اکثرا از اقلیت مسلمان هند هستند)، به طرز فجیعی، طعمه افراط گرایان مذهبی هندو گردیده، و کسانی که از این حکم تخطی کنند را مورد ضرب و شتم، و در نهایت، در بی رحمانه ترین شکل ممکن، کشتار می کنند، حتی کامیون داران حمل گاو زنده را هم، از خودروهای شان پیاده کرده، و به جرم نداشته ی، مهیا کردن شرایط (تخطی از حکم فقهی فقهای هندو)، برای کشتار گاوها، مورد ضرب و شتم، و بعد از کلی شکنجه و رنج، و ظلم و تعدی و بی حرمتی به آنان، در آخر راسا دادگاه شرعی تشکیل داده، و خود حکم صادر کرده و راننده و شاگردش را به دار مجازات مذهبی، در همان مکان آویزان می کنند، بی آنکه برای چنین اهل مذهب، و معتقدین به چنین احکام فقهی، مهم باشد، که بدانند و بفهمند که، این حکم و اعتقاد مذهبی، تنها برای خود آنان محترم و مُجراست، و تنها مورد احترام و تَقیّد خود آنان است، و برای دیگران اصلا نه مساله، نه منکر، نه حرام ، و نه حتی منطقی تلقی می گردد، که مستوجب مرگ، شلاق و شکنجه و اعدام شوند، و از این دست احکام، و چنین واکنش هایی، در هر مذهبی و مرامی بسیار است.

همین احکام ایدئولوژیک در کشورهای چپ و کمونیستی نیز، باعث کشتار میلیون ها انسان شده است، که طبق تلقی ایدئولوژیکی آنان، افراد بی اعتقاد، یا دشمنان پیشوا، و یا راس حزب کمونیست، و یا نظام موسوم به حاکمیت حزب کارگر و زحمت کشان و...!، متهم شده اند! و به اردوگاه های کار اجباری در مناطق سخت و کُشنده، همچون سیبری تبعید، تا طعمه مرگی سخت شوند، یا در بازداشتگاه های آنان، کشته و نیست و نابود گردیدند، یا طعمه ترورهای بیولوژیکی و... می شوند، چرا؟! چون اعتقاد، اهل ایده را، قبول نداشته، یا در آن شبهه و شک داشته، و یا این ایدئولوژی را کارساز برای بشر نمی دانند و...

این است که در خصوص تنظیم قوانین عمومی باید، دقت لازم را داشت، که قوانین کلی، و همه شمول باشند، اکنون کسی در این کشور و جهان، برای قوانین رانندگی نه مقاومت آنچنانی می کند، و نه مبارزه انقلابی به راه می اندازد، اما برای قانون "حجاب" پیش از این، در اوایل انقلاب، جنبش های قوی، فراگیر و پر شماری به راه افتاد، و ادامه یافت، تا اکنون که بعد از 43 سال، اجرای بخشی از آن، چهل روز است که کشور را در آشوب و مبارزه ایی بی پایان قرار داده است،

چرا که، قانون حجاب، یک قانون مختص به برخی از معتقدین خاص مذهبی است، که بدان معتقد و مقلدند، و باقی در این حکم، خود را نه شامل می بینند، و نه مقّیَد و مقلد، از این روست که به نظر می رسد، اعتقادات مذهبی و ایدئولوژیک، نمی توانند، و نباید، به قانون عمومی تبدیل شوند، و باید به حوزه خصوصی، و اخلاق فردی افراد واگذار شده، تا افراد شمولیت یافته در آن اعتقاد، با عزت، احترام، اختیار، بدور از تحمیل و زور، با دلِ رضا و... آن را اجرا کنند، و برای خود اَجر اخروی ذخیره سازند، و دیگران و باقی افراد را، به خود واگذاشت که چنانچه آن را مفید و منطقی و لازم یافتند، بدان رو کنند، در غیر این صورت، جامعه با تعداد بیشماری مُجرم مواجهه خواهد شد، که خود، آنان را به مجرم تبدیل کرده است، اینان کسانی اند که اصلا عمل خود را نه مجرمانه می دانند، و تلقی مجرم بر خود، توسط حاکمیت را، ظلم و تعدی به حقوق و آزادی های مدنی خود دانسته، و در مقابل آن برخاسته و قیام خواهند کرد.

تنها با پذیرش چنین اصلی است، که تنش ها در جامعه فروکش خواهد کرد، در غیر این صورت، اجرای هر قانونی از این دست، تنش زا، مقاومت برانگیز، و مملو از تحمیل و زور، و اکراه، تنفر آمیز و همراه با اعتراض و مبارزه خواهد بود. و اهل مذهب و ایده ها را نیز، شرمنده این گونه تحمیل ها، به دیگران، خواهد کرد، و دافعه مذهب افزایش بیش از پیش یافته، ریزش ها از اهل مذهب، از این که هست نیز، بیشتر خواهد شد؛

به عنوان مثال شاید هیچ روزه دار منصفی راضی به این نباشد که روزه داری او، منجر به رنج و مصیبت و ناراحتی و سختی برای دیگران گردد، که در یکماهه ی ماه رمضان، مردم زیادی مجبور به نخوردن و آشامیدن شوند، در حالی که این فریضه را نه قبول دارند و نه خود را از اهل روزه می دانند؛ و حال آنکه روزه داری هر فردی، یک امر شخصی و اعتقادی، مختص به فرد او، و موضوعی است بین او خالقش. و اصل روزه داری هم تنها برای خود سازی و جلب رضای خدا، و اجرای حکم اوست؛

حال آنکه اکنون برای تسهیل و فراهم نمودن شرایط روزداری اهل اعتقاد، قانون "منع خوردن و آشامیدن در ملا عام" را برای تمام مردم نوشته اند، و نخوردن و نیاشامیدن را به همه تحمیل می کنند، و طبق این قانون، رستوران ها و عرضه کنندگان غذا، مجبور به تعطیلی کسب و کار خود در روزها شده، و به بسیاری از کسانی که اعتقادی به روزه داری ندارند، سختی ها، و بی حرمتی های زیادی تحمیل می شود، که گاه حتی ضربه های شلاق، و یا زندان هم در پی دارد، و همه ی این قوانین سخت برای ماه رمضان، برای تحریک نشدن روزه دار معتقدی نوشته شده است، که ممکن است از خوردن و آشامیدن دیگران، تحریک شود، و یا این روزخواری ها بی حرمتی به ماه روزه، و اهل اعتقاد تلقی شده، و آنانرا دچار ناراحتی کند! حال چرا این همه ناراحتی و بی حرمتی که به دیگران تحمیل می شود، در نظر گرفته نشود، و تنها ناراحتی و حرمت روزه داران در نظر گرفته شود؟!

و یا اینکه، برای عده ایی که از دیدن موی سر زنان، تحریک می شوند، باعث شود، تمام زنان (معتقد و غیر معتقد) مجبور به بر کردن پوششی شوند، که نه بدان اعتقادی دارند، و نه آن را برای خود لازم و مفید می بینند، و نه نداشتن آن را برای خود حرام دانسته، و نه دیدن موی خود توسط دیگران را، بی حرمتی به خود، تصور می کنند، و در همین حال قانون نویسان برای احترام به نظر و حرمت، اهل اعتقاد، همه را به اجرای قانونی کلی، و عمومی مجبور می کنند، که این نوع تحمیل ها، ناشی از نوعی خودخواهی اهل مذهب ارزیابی، و واکنش بر انگیز خواهد شد.

همه از زیان نوشیدنی های الکلی آگاهاند، ولی عده ایی از انسان ها که کم هم نیستند، همیشه این عنصر موجود در طبیعت را، مثل دیگر مضرات موجود، ترجیح داده، و به قول قرآن بر منافع آن نظر داشته، و از مضراتش چشم پوشی کرده اند، و در این جا هم برای جلب رضایت و حرمت معتقدین، به حرمت نوشیدنِ نوشیدنی های الکلی، تمام این صنعت از ساخت، حمل و نقل، خرید و فروش و مصرفش، به هر شکل، ممنوع و جرم تلقی می شود، و در همین ممنوعیت هاست که طبق شنیده های غیر رسمی، ایران در رتبه دهمین مصرف کننده نوشیدنی های الکلی در جهان تبدیل شده است!

و در این میان بسیاری از هموطنان ما، هر ساله در اثر خوردن نوشیدنی های تقلبی، کور شده، و یا جان خود را از دست می دهند و... و هزینه های بسیاری بر جامعه، و خانواده های ایرانی بار می شود، و همه ساله سیستم بهداشت و درمان ما با حجم بسیاری از مصمومیت ها، و مرگ و میر ها، و نقص عضو، ناشی از عدم نظارت و کنترل بر واردات، تولید، توزیع و مصرف این نوشیدنی مواجهه اند، در حالی که به نظر می رسد، در صورت عدم تحمیل چنین قوانینی، حتی میزان رشد مصرف آن هم، شاید کاهش می یافت، که گویند : "انسان بر چیزهای منع شده حریص می شود" (اَلاِنسانُ حَریص علی ما مُنِع) و بسیاری شاید در یک لجبازی و دهنکجی کودکانه و...، گرفتار این بلیه می شوند و...

این گونه تحمیل هاست که حتی چهره برخی از تعالیم زیبای مذهبی، که به درستی بازدارنده، و لطیف کننده زندگی خشن بشری است را نیز، کِدر و ناخواستنی می کند، و مذهب و ایدئولوژی را به بلای جان بشر تبدیل کرده، و حال آنکه، خداوند آن را برای تسهیل در زندگی بشر و رهایی و هدایت او، و مهیا نمودند زندگی با حرمت و احترام در این دنیا، برای او ارسال داشته است، و همین موهبت به وسیله ی برای تحمیل و سرکوب و زورگویی مبدل می شود، چنانکه دینداران زیادی را می توان دید، که از این تحمیل و زورگویی به دیگران، شرمنده دیگران می شوند، و از تبعات سخت اعتقاد خود برای دیگران خجالت زده و شرمنده می کشند، که برای راحتی، حرمت و جلب نظر آنان، چه شرایط ناخواستنی و سختی (حتی مرگ، شلاق و زندان) بر دیگران، تحمیل می گردد.

شاید این ناشی از همان خودخواهی و تحمیل است که اهل مذهب خود را اصل، و محور جهان دیده، تفکر خود را قانون، و دیگران را فاقد حق انتخاب و عمل، و ملزم به رعایت آن تصور می کنند، که همه باید مطیع به عقیده ایی باشند، که آنان بدان اعتقاد دارند! و معترضین به این شرایط را "باغی"، "کافر"و یا "محارب" و مرتد و زندیق به حکم خدا، تلقی، و واجب القتل، تصور می کنند، اینجاست که جنایت کشتن انسان ها، مباح، و واجد اجر مذهبی، تلقی و...، و کم کم دین را به مانع زندگی طبیعی انسانی تبدیل، و مردم را به رنسانس و تغییر می خواند، و حاکمیت بلامنازع کلیسا و مذهب را، به هدف یک انقلاب خونین در اروپا تبدیل، و... می کند، روندی که برای هر مذهب و ایده ایی تکرار شدنی است.  

دنیایی از نبردی پوچ و پایان ناپذیر، برای حاکمیت ایده ها و مدعیان ایده هایی، که همواره سرابی از آرامش، سعادت، رهایی و امنیت را نشان دادند، و در همان حال انسان را در اسارتی ناگسستنی و همه جانبه، امنیتی مردابی، و مملو از مرگ و مردگی، و به دور از کرامت و عزت انسانی نگه داشتند، چرا که هر کدام، کمر به نابودی دیگری بستند، تا بهانه ایی برای نزاعی همیشگی، در جهت کسب زیاده خواهی های بی پایان خود داشته باشند، تا شاید بتوانند، خود را سوار بر گرده انسان های مظلومِ گرفتار آمده در این دنیای خشن، ماندگار و ابدی کنند.

نبردی نابرابر، پر از تحمیل، مملو از درد، رنج، کشتار و نابودی برای انسان، که همواره توسط آنان در جریان بود، حال آنکه این ایده ها و صحاحبانش باید، شرایط مناسبی برای زندگی انسانی مهیا می کردند، که هیچگاه نکردند، و به عکس دنیا را به جهنمی از دود و آتش، برخاسته از ظلم، تعدی و تجاوز بی پایان خود تبدیل کردند، تا آزادی و رهایی انسان را، برای همیشه از او بربایند.

آتشی که، سرب داغ شلیک شده از کلمات آتشین صاحبان این ایده ها، تا مغز استخوان انسان فرو می رود، و آن را مجروح و متالم می سازد، چرا که هیچ پناهگاهی برای انسانی که در اندیشه آزادی و رهایی است، نگذاشتند، تا دمی از این دودمان آتش افکن، به دور مانده، در پیرامون انسانیت و انسان زیستن فکر، عمل و برنامه ریزی کند؛ این ایده ها و صاحبان شان، به چنان بلایی برای جان و آسایش بشر تبدیل شدند، که امید به رهایی از آنان، ایده مخوف شان، و شرایطی که ساخته اند را، باید در دور دست ها نگریست، و جست.

حال انکه شعار هر کدام از آنان، سعادت و رهایی بشر از بردگی بود، اما خود را از باقی انسان ها بالا کشیده، در آن بالانشینی ها، به برده دارانی بزرگ، با اسارتگاه هایی وسیع، به وسعت ملت ها، مبسوط الید شدند. شعار آنان دوری انسان از حیوانیت و درنده خویی بود، و حال آنکه خود، غرق در فساد و تهایی به درنده ترین ها، حتی بدتر از حیوانات که در ذات درنده خویند، تبدیل گردیدند، و سعادت و خوشبختی را به دورترین ها، در افق دید انسان، پرتاب کردند، آنان از نکبتِ تکبر، و خود بزرگ بینی ها، گفتند، حال آنکه هر یک خود را والاترین ها، قوم برگزیده در نظر گرفته، و به متکبرترین انسان های بالانشینِ طغیانگر مبدل شدند.

مدعیان خضوع و افتادگی در برابر خالق، و مخدومان مخلوق او، و مدعیان هدایت انسان به سوی والایی و صعود، به زندانبانانِ زندان هایی به وسعت ملت ها مبدل شدند، تا انسان و انسانیت را همواره در چنبره افکار مخوف و منحرف شان، به مردگانی در بند، در اسارتی همه جانبه قرار داده، تا انسانِ پاک، آزاد و پر از کرامت و عزت، مجبور شود، تن به نکبتِ بردگی جسمی و روحی آنان داده، در این منجلاب تا مرگ و خلاصی، در اسارت بماند.

مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب) :

بلندگوها را موقعی ساختند که برخی بر آن شدند، تا صدایی را در فرای بلندای همه ی صداها، غالب بر فضای صوتی جامعه کرده، به همه ی گوش ها، تحمیلش کنند، از این رو، نوعی خودشیفتگی و خودپرستی، در بنیان نگرش ساخت بلندگوها دیده می شود، چرا که صدایی که به واقع در حد همه صداهای موجودِ دیگر بود، باید آنچنان به صورت مصنوعی بلند و رسا نشان داده می شد، که بر دیگر صداها غلبه داده شود، تا بزرگ دیده، و شنیده شود.

از این سو نیز، زمینه برای حاکمیت بلندگوها و صاحبان آن مهیا بود، چرا که همیشه خیل انسان هایی تهی از خود، خالی از معنا، بوده اند که منتظر صدایی و پیامی اند، تا معنایی یافته، خود را از نوعی تهی شدگی، و خلا معنایی برهانند، و وجود خالی خود را، از معنا پر کرده، تا بلکه احساس شادی و آرامش کنند، و قرار روحی و روانی یابند، این بود که گوش هایی نیز بودند، تا خود را بدین بلندگوها و صاحبان این صداها بسپارند.

اما گذشته از مزاحمت ها و تحمیل هایی که این پدیده فنی - اجتماعی برای جوامع انسانی دارد، به نظر می رسد روزی خواهد رسید که تمام وسعت جامعه انسانی، از وجود بلندگوها پاک شوند، تا تجاوز و تحمیل به حریم شنیداری انسان ها پایان یابد، و صداها و پیام ها در یک روند طبیعی، متناسب با حدِ در خور شان، منتشر شده، و جامعه خود را پوشش دهند، تا هم این آلودگی صوتی، و این تحمیل جبارانه، و این شکستن سکوت یا فضای طبیعی موجود جمع شود، و همه دوستداران آرامش و سکون، به مقصود خود، یعنی آلودگی زدایی صوتی از جامعه دست یابند.

  اما آنچه موضوع این ترجمه است، جمع آوری بلندگوها از اماکن مذهبی در جامعه ایی است که توسط جریان قدرت جبار و فائق هندوهای مذهبی افراطی، در جامعه هند، دنبال می شود، که در راستای این نیت خیر، یعنی نرمالیزه کردن جامعه، و خلاص کردن آن از آلودگی صوتی نبوده، و نیست، چرا که آنان خود کارناوال های پر طمطراق و پر سر و صدایی را، همواره در مناسبت های جشن مذهبی خود داشته و دارند، که به هنگام حرکت، شهرها را در سیطره صدا و حرکت خود قرار می دهند،

و لذا به نظر می رسد این حرکت هندوهایی افراطیی همچون آدیتیانات [1] ، راج تاکری [2] و... در راستای خاموش سازی و محدود کردن امکانی صورت می گیرد که در اختیار "غیر" قرار دارد، که باید ستانده شود، تا فضای جامعه هند به طور یکدست و کامل در اختیار یک تفکر، یک مذهب، یک منش سیاسی و... قرار گیرد، مبارزه هندوهای افراطی با بروز و ظهور دیگران (به خصوص اقلیت مسلمان و...) در جامعه خود، پاک کردن وجوه بارز دیگران، و ناظر بر وجود تکثر و پلورالیسم حاکم بر جامعه هندی است، امری درازدامن، که آنان همواره سعی کرده اند، جامعه هند را از "غیر" از خود پاک کنند، که اینجا منظور از "غیر" نزد آنان، ادیان وارداتی به هند، مثل اسلام، مسیحیت، یهود، زرتشتی ها و... است، که افراط گرایی هندویی و مجریان این تفکر در گروه های هندوتوا، در جامعه هند، به صورت اصولی و اساسی دنبال می کنند.

این است که، مثل هر جامعه بسته ایی، با حاکمیت های دیکتاتوری مذهبی، ایدئولوژیکی، سیاسی و... که اقلیتی را به عنوان "اغیار" تعریف و اکثریت را علیه آنان می شورانند، در دنیا کسانی را می بینیم که، به پاکسازی مذهبی، قومی، نژادی، سیاسی و... مشغولند، تا پاکستان های هندو، مسلمان، یهودی، روس، چینی، حنفی، وهابی و... ایجاد کنند، که در این روند :

روس ها در حال پاکسازی اوکراین از غیر روس زبانانند و...،

حکومت "امارت اسلامی طالبانی و داعش"، در حال پاکسازی افغانستان و... از تاجیک ها، هزاره ها، شیعیان و... است،

سعودی ها در حال پاکسازی یمن از حوثی ها هستند،

اسراییلی ها در حال پاکسازی فلسطین از اعراب و... هستند،

چینی ها در حالی پاکسازی سین کیانگ از ایغورها هستند،

بودایی های برمه در حال پاکسازی میانمار از روهینگاها هستند،

و در حالی که تفکر تکفیری، و نژاد پرستانه ملیگرایی دینی، ایدئولوژیک، سیاسی و... افراطی، دنیا را به محل تاخت و تاز نوع خطرناکی از فاشیسم تبدیل کرده، و این است که منازعه، جنگ، غارت و تجاوز دنیا را فرا گرفته است، هندوهای افراطی نیز در حال پاکسازی هندوستان از مسلمانان و دیگر اقلیت ها هستند.

بر اساس دستورات آدیتیانات، ایالت یوپی نزدیک به یازده هزار بلندگو را از اماکن مذهبی جمع کرد [3]

مجریان رسمی اجرای قانون اعلام داشتند که بلندگوها "از تمام اماکن مذهبی بدون تبعیض جمع آوری شدند".  

28 آوریل 2022

دهلی نو : دولت ایالتی اوتارپرداش اعلام داشت که به دستور سروزیر این ایالت آقای آدیتیانات 10،923 بلندگو را از اماکن مذهبی، در سراسر ایالت جمع آوری کرده اند. مقامات اجرایی این حکم، اشاره داشته اند که این بلندگوها "غیرقانونی" و "بدون مجوز" بوده، و بدون کسب اجازه از مقامات محلی نصب شده بودند. این دستور دولت ایالتی از باقی 35،221 بلندگویی نیز سخن می گوید که مطابق با لحاظ "محدودیت های قابل قبول" همچنان در جامعه باقی مانده اند.

"حرکت سراسری در ایالت در جریان است تا بلندگوهای بدون مجوز را از مکان های مذهبی جمع آوری، و صدای دیگر بلندگوها نیز در یک حد مجاز محدود شود". این مطلب را معاون رئیس پلیس (قانون و نظم) آقای پراشنت کومار در گفتگو با آژانس خبری PTI عنوان داشت. او اضافه کرد که بلندگوها "از تمام اماکن مذهبی بدون هرگونه تبعیض جمع آوری شده اند".

این اقدام دولت ایالتی اوتارپرادش بدنبال بیانات آقای آدیتیانات سروزیر ایالت انجام شد که در دیدار با روسای دستگاه های قانون و نظم در ایالت عنوان داشت که : "بنابراین میکروفن می تواند استفاده شود، اما باید مطمئن شد که صدای آن از محدوده مجاز خارج نخواهد شد. مردم نباید با مشکلی مواجهه شوند".

معاون رئیس امنیت ایالت اوتارپرداش (وزیر ایاتی کشور) اوانیش کومار اواشتی [4] به روزنامه ایندین اکسپرس عنوان داشت که دولت ایالتی از مقامات محلی درخواست داشته که قانون صادره در سال 2018 در پیرامون محدودیت دسیبل [5] مجاز را، اجرایی کنند. بخش قانون و نظم، درخواست داشته است که به گزارش های اعتراضی موجود در بخش های ایالتی، پیرامون برداشتن بلندگوها از اماکن مذهبی، تا 30 آوریل توجه شود. قانون استاندارد آلودگی صوتی (تنظیم و کنترل)، مربوط به سال 2000 نیز منتشر و عمومی شود.

آقای کمار در پاسخ به روزنامه ایندین اکسپرس که از چگونگی فرایند دنبال کردن دستور آدیتیانات در این زمینه پرسید، پاسخ گفت :  "نکته مورد اشاره این قانون این است که صدا نباید بیشتر از مقدار مجاز باشد، به عنوان مثال اگر اجازه نامه، 5 بلندگو را مجاز می داند، بیشتر از سه تا بلندگو را باید برداشت، تا مطمئن شد که قانون صدای مجاز رعایت شده است، این در حالی است که مردم قادر خواهند بود فعالیت عبادتی و مذهبی نرمال خود را در داخل اماکن مذهبی به خوبی داشته باشند".

تنش در ایالت مهاراشترا

تصمیم دولت ایالت اوتارپرادش زمانی به اجرا در آمد که بحث بلندگوی مساجد به یک موضوع سیاسی تبدیل شده. رئیس گروه "شیوسنا" در ایالت مهارشترا آقای راج تاکری [6] اوایل این ماه درخواست نمود که بلندگوهای مساجد تا سوم ماه می برداشته شوند، که این برنامه با شکست مواجه شد، چرا که کارناوال های جشن های هندویی هانومان (خدای میمون صورت) بلندگوهای خود را با آخرین صدا در خارج از مساجد باز کردند.

معاون رئیس پلیسT آقای کمار عنوان داشت که قوانین دادگاه در خصوص بلندگوها در این برنامه مورد توجه بوده اند، اما به صورت روشن مشخص نکرد که کدام دستور دادگاه مد نظر اوست.

روزنامه "ایندیا تودی" در تاریخ 15 می 2020 گزارش داد که، "دادگاه الله آباد" عنوان داشت که اذان می تواند توسط موذن از طریق مناره مساجد بدون استفاده از بلندگو و آمپلی فایر گفته شود، اما هر زمانی این حکم دادگاه به صدور احکامی توسط دادگاه ها منجر شد. بعد از این که دادگاه استفاده از بلندگوها را از ساعت ده شب تا شش صبح، کاملا ممنوع اعلام کرد. حکم دادگاه عالی در سال 2005 مقرر نمود که، بلندگوها در 15 روز از سال، تا نیمه شب، در مناسبت فستیوال های مذهبی استفاده شوند،

بر اساس اطلاعات ارایه شده توسط بخش مربوطه در پلیس به خبرگزاری PTI در روز چهارشنبه، بیشترین تعداد بلندگو ها، 2395 عدد، از بخش های مختلف شهر لکنو [7] جمع آوری شده اند. این قانون در شهر گرگپور (با 1788 عدد)، وارانسی (1366 عدد) و شهر میروت [8] (با 1204 عدد) نیز به دنبال آن به اجرا در آمد.

در خصوص پایین کشیدن سطح ولوم صدای بلندگوها همچنین، منطقه لکنو در بالای لیست قرار دارد، که این مورد نیز در خصوص 7397 بلندگو به انجام رسید، بعد از آن شهر بریلی [9] (6257)، و میروت (5976) در رده های بعدی قرار دارند.

این قانون توسط تیم مشترکی از مقامات شهرداری و پلیس شهر لکنو به انجام رسید.

برنامه جمع آوری بلندگوها از روز سه شنبه آغاز، و اکنون نیز در جریان است. "ما این برنامه را در مجموعه ایی با شرکت اعضای کمیته های صلح، و رهبران مذهبی، از گروه مختلف مذهبی به اجرا در آوردیم، بنابراین، در اجرای این برنامه با مخالفتی مواجه نشدیم"، این مطلب را معاون کمیسر پلیس (قسمت غربی)، آقای سومن برما عنوان داشت.

مولانا خالد رشید فرنگی محلی [10] روحانی اهل سنت شهر لکنو، و روحانی هندو معبد شکتی پت دیویپاتان [11] در منطقه بالرامپور، آقای میتیش نات یوگی [12]، در بین رهبران مذهبی هستند، که بیانیه ایی صادر، و از دولت ایالتی برای این حرکت تجلیل کردند.

[1] -   Adityanath روحانی افراط گرای هندو و سروزیر ایالت مهم و بزرگ اوتارپرداش هند می باشد که وابسته به حزب هندویی افراطی حاکم بر این کشور، به نخست وزیری نارندرا مودی یعنی BJP است، که در واقع شاخه سیاسی گروه های موسوم به "سنگ پریوار" یا گروهای احیای تفکر و فرهنگ هندویسم، در هند هستند، که هند را به عنوان سرزمین خاص هندوها می دانند، و با فلسفه هندوتوا (هندو بودن)، حرکت خود را سال هاست در صحنه سیاسی و مذهبی هند دنبال می کنند.

[2] - Raj Thackeray راج تاکری فرزند مرحوم بال تاکری، از رهبران مهم و موسس حزب افراطی هندویی "شیوسنا" است، که خود را خدمتگذاران خدای هندو "شیوا" می دانند و بیشتر نفوذ آنان در ایالت مهم و اساسی، و در واقع پایتخت اقتصادی هند یعنی مهاراشترا به مرکزیت شهر بمبئی است، که وی نیز اخیرا در شهر اورنگ آباد تهدید کرد که اگر مساجد بلندگوهای خود را خاموش نکنند، با بلندگو و... هیات ها جنش خیابانی موسوم به (Hanuman Chalisa) در بیرون از مساجد کارشان را مختل خواهد کرد

[3] - On Adityanath's Orders, UP Removes Nearly 11,000 Loudspeakers From Religious Places

[4] - Awanish Kumar Awasthi

[5] - واحد اندازه گیری قدرت صداها

[6] - Raj Thackeray

[7] - Lucknow مرکز ایالت اوتارپرادش

[8] - Meerut

[9] - Bareilly

[10] -  Khalid Rasheed Firangi Mahali

[11] - Shakti Peeth Devipatan temple

[12] - Mithilesh Nath Yogi

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...