باید همه مسیح شویم، تا نجاتی حاصل شود، دوگانه رفتار و اعتقاد
  •  

06 دی 1399
Author :  
دیگی که هیزم آن انسان هاست

دوگانه اعتقادات و رفتار، دلنوشته ایی بمناسبت کریسمس

در زادروز مسیح، او که قرار بود منجی پیروان جناب موسا شود، اما اقطاب و روحانیون قدس نشینِ عصرش، حاضر نشدند، به آینه ایی که از حقیقت وضع شان، در مقابل چشم هایشان گرفته بود، مواجهه ایی بی طرفانه و معطوف به عقل داشته، و ضمن قبول کاستی های موجود، در جهت اصلاح وضع اسفباری که در آن غرق بودند، همراه، و مصدق او شوند، و لذا بر همان وضعی که بودند، ماندند، و اصلاح و اصلاحات مسیح را، ابتدا به گوشه زندان حاکم رومی سرزمین فلسطین، و سپس به دار چلیپای ظلم و دسیسه خود سپردند، تا صورت مساله، پاک شود، و مسیح نیز در زمره جوانمرگ شدگان تاریخ اصلاح و اصلاحات بشر بماند، و آنان نیز در اعتقاد، و دین آبا و اجدادی خود، یعنی یهودیت استوار و بی تغییر بمانند، اقلیتی کوچک در جهان، که با اعتقادی راسخ، برای حفظ سنت و مقدسات خود، همیشه استوار و بدون انعطاف مانده اند، تا حتی در مدرن ترین جوامع بشری امروز نیز، سنت را در اوج نگه داشته و دارند، به انعطافی تن نداده، و احتمالا نخواهند داد، چرا که این خاصیت اعتقاداتی چنین است، و به آنان، و دین یهود هم ختم و منحصر نمی شود.

در چنین روزی پیامی بدین شرح از استادی دریافت داشتم :

"عيسى بن مريم فرمود : به اذن خدا بيماران (صعب العلاج) را درمان نمودم، كورانِ مادرزاد را بهبود بخشيدم و مردگان را نیز زنده كردم، اما نتوانستم احمق را درمان و اصلاح كنم. (میزان الحکمه جلد۳ به نقل از امام صادق ع) ۵ دیماه و ۲۵ دسامبر، سالروز ولادت پیام‌آور رحمت و دوستی، حضرت عیسی ع بر همه مهربانان مبارک.

سلام و درود، صبح اولین روز این هفته سرد و زمستانی شما به خیر و نیکی؛ درست است که روش زندگی مسلمانان با آنچه که مد نظر پیامبر ما بوده است، بسیار فاصله دارد، ولی اگر این باور درست باشد، که بیش از یک میلیارد مسیحی به تثلیث اعتقاد دارند، می شود گفت، حضرت عیسی ع را باید به دلیل برداشت نادرست از مهم‌ترین بخش پیام او (توحید)، مظلوم ترین پیامبر دارای پیرو، در جهان دانست.

قبل از رفتار، لازم است، اول مواظب اعتقادات مان باشیم."

اما آیا همانگونه که استاد فرمودند، به واقع بیش از رفتار، باید مواظب اعتقادات مان باشیم؟! یعنی رفتار را به اعتقادات خود کشیده و انجام دهیم، آیا رفتار مهمتر است، یا اعتقادات؟ و اینکه آیا نوع رفتار ما را باید اعتقادات ما تعیین کند؟! پاسخ به این سوالات بسیار مهم است. گرچه توحید ستون دستگاه اعتقادات، و چنانچه رابطه انسان و خالق روشن شود، مشکل اولیه و اساسی مهمی حل شده، که انسان "حقیقت واقع" در جهان را دریابد؛

اما فرض محال که محال نیست، چنانچه انسانی در گوشه ایی از این جهان، "حقیقت واقع" بر او مکشوف نگردید، و واجد اعتقاداتی از این دست هم نشد، اما انسانیت را در ردای انسان، چنان ریخت و بروز داد که مجسمه انسانیت شد، آیا او در اعلا درجه انسانیت نیست؟! آیا او بدون یافتن خدا، خداگونه نشده است، و محبوب دل خداوندگار نخواهد بود؟! به نظر می رسد، رفتار بر اعتقاد اولویت دارد، و بیشتر باید مواظب رفتار بود تا اعتقاد، و رفتار نباید تنها بروز اعتقاد باشد، چرا که اعتقاد بیشتر به حوزه شخصی انسان، و رابطه اش با خالق باز می گردد، ولی رفتار بروز انسان در اجتماع است و همواره در تصادم با حق و حقوق دیگران؛ از این رو، از اهمیت بیشتری در جامعه انسانی و ارتباط انسان با دیگران و جهان برخوردار است.

 شاید مهم ترین پیامِ هر پیام آور، و یا هر منجی بشریتی، انسان شدن، و گسترش انسانیت، و در نتیجه خداگونه شدن ها باشد، ورنه، اینکه انسانی به خالق کل به چه میزان، و به چه شکل و حدی اعتقاد داشته باشد و...، تنها بین او و خالق، موضوعیت می یابد، و همین جاست که اهمیت رفتار بر اعتقادات، پیشی می گیرد، و انسانِ مملو از رفتار انسانی است که، جامعه را خدایی می کند، بدون اینکه لفظی و سخنی از خدا و اعتقاد در میان باشد.

جامعه ایی که مملو از خدا خدا کردن ها، و سرشار از اعتقادات است، اما در آن، از انسانیت و ارزش های انسان خبری نیست، نه آن انسان خداگونه، و خدایی است، و نه آن جامعه انسانی و خدایی خواهد بود، جامعه ی مملو از اعتقاد که ظلم و تعدی از در و دیوارش می ریزد، غیر انسانی ترین، رویکرد به انسان و جامعه در آن، جریان دارد، و انسانِ مومن، معتقد، مقید و تسلیم، به اعتقاد، که دست به اعمالی می زند که انسان را از انسان بودنش هم بیزار می کند، کاش هرگز به خدایی و یا ارزش دیگری ایمان نداشت، کاش کافر به هر توحید، نبوت و... بود؛ جنایاتی که مسیحیان معتقد و مملو از اعتقاد در جنگ های صلیبی و یا قرون وسطی مرتکب شدند، اعمالی که هندوهای معتقد و متعصب، در حق اقلیت هایی از دین هندو خارجند، مرتکب می شوند، اعمالی که بوداییان در حق اقلیت های ساکن در بین جوامع خود می کنند، اعمال و جنایاتی که مسلمانان معتقد و دو آتشه و داعش مسلک، در حق غیر همکیشان خود انجام داده و می دهند، و جان و مال و ناموس آنان را به تاراج می برند، بیدادی که فراهم کنندگان ایده سرزمین موعود، در حق ساکنین فلسطین می کنند و... همه مملو از اعتقاد و  اعتقادات است، و آنان شدیدا مواظبند که به اعتقادات شان از ناحیه دیگری، خدشه ایی در سخن و عمل، وارد نشود، اما چنان به دور از انسانیتند، که حساب ظلم شان را، تنها خداوند توان محاسبه دارد؛ انسان و انسانیت در این پهنه ی حفظ اعتقادات آنان، گم شده، و اولویت آنان تحکیم، حفظ و گسترش اعتقادات شان در جهان است، و در واقع اسارتگاهی می سازند، که انسان و انسانیت را به فداییان معتقدات و اعتقادات خود تبدیل کنند.

حال آنکه هر آنچه از اعتقاد، و آنچه از پیامِ پیام آوران هر عقیده ایی انتظار می رود، این است که به وسیله ایی برای نجات انسان تبدیل شود، یعنی آیینی باشد نجات بخش برای انسان، از اسارت ها، تحمیل ها؛ اما همین انسان، زیر سم اصحاب اعتقاد، له شده، هدف (انسان و انسانیت)، فدای وسیله (عقیده و اعتقادات) می شود. و پای نردبانی که باید انسان را بالا ببرد، میلیون ها انسان قربانی می شوند؛ و این نردبان دیگر وسیله ایی برای بالا رفتن نیست، بلکه بلای جان انسان و انسانیت است؛ اینجاست که مصلحی، مسیحی و... می آید تا نجات انسان را فریاد زند، اما حافظان وضع موجود، او را به تمسخر گرفته، فتنه اش می نامند، و به دست همین مردم تحمیق شده، در پای این نردبان کذایی، به دار چلیپایی اش می کشند، و در پای دار این منجی، مردمِ در انتظار ناجی، شادی می کنند، که چقدر اجر و ثواب در نزد باریتعالی اندوخته اند، که در چنین روزی، موفق شدند چنین فتنه ایی را ریشه کن کرده، و پوزه انحراف را به خاک بمالند!

این است که به نظر می رسد انسان باید بیشتر به رفتارش فکر کند، تا به اعتقاداتش؛ و پر بیراه نیست، این سخن برتراند راسل که می گوید : "هرگز حاضر نیستم به خاطر اعتقاداتم بمیرم، چون ممکن است، عقایدم اشتباه باشد". از این رو، ممکن است انسانی به "حقیقت کل" که همان توحید است، دست یابد، ایمان آورد، مقید و تسلیم هم باشد، اما در همان حال در جنایت، بی رحمی، بی سوادی، عقب ماندگی، ظلم، تعدی، جهل، تزویر و... پیشرو ترین هم باشد.

بنظر می رسد خداوند پیامبران را فرستاد تا انسان را به انسانیت بازگشت دهند، نه او را لزوما مملو از انواع اعتقادات کنند، از این رو، هر ملتی انسانترند، به خدا نزدیک تر، خداگونه ترند، چه اعتقاد درستی به "حقیقت کل" داشته باشند، و چه نداشته باشند؛ شاید انسانی در اعتقاد بت پرست تشخیص داده شود، ولی در رفتار مجسمه خدا، و خداگونه باشد، اما فرد معتقد و مقیدی، که در رفتارش، دیگران بگویند، حتی نام حیوان نیز بر او، ظلم بر حیوانیت است؛ آن فرمانده مسلمان مملو از اعتقادات دینی داعش مسلکی که، دو هزار جوان عراقی را، در هنگام تسلط بر شهر موصل، با هدف خدمت به اعتقاد خود، با شلیک یک تیر در سر آنان، بدن های در حال جانکندن شان را مظلومانه روانه آب رودخانه کرد، تنها به جرم این که معتقد به اعتقاداتی غیر از تفکر او بودند، در حالی که مملو از اعتقاد بود، بویی از انسان و انسانیت و حتی حیوانیت هم در رفتارش استشمام نمی شود، او قبور مردگان را خراب می کند تا حتی قبرستان مسلمانان را از اجساد غیر پاک کند، او مملو از اعتقاد است، اما در رفتارش بویی از انسانیت و خدا استشمام نمی شود و...

آن گروه معتقد و مقید هندویی که، راننده کامیون و شاگرد کامیون حامل گاو را از اتومبیل بیرون کشیده و بعد کلی ضرب و شتم، تحقیر، تجاوز و ظلم، به دار درختان کنار جاده می آویزد، چرا که یکی از اصول اعتقادی و فقهی او (یعنی تقدس گاو) را نادیده گرفته، و کامیونش حامل گاوی است که آن را به کشتارگاه می برد، مملو از اعتقاد است، اعتقادی محکم، اما خالی از انسانیت و خداگونه بودن. آن خاخام یهودی غرق در رویای اعتقاد به اعتلای دین و مذهب یهود، که تحقق آیه تورات مبنی بر پاک کردن سرزمین موعود از غیر را دنبال می کند، و به هر وسیله ی ممکن دست می زند، حال آنکه خود می داند که برای تحقق چنین آیه ایی از کتاب مقدس، باید یک ملت را به نابودی و آوارگی کشید، دنیا را به دوگانگی در رفتار دچار کرد، تا چنین امری تحقق پذیرد، مملو از اعتقاد است. اما اینجا دیگر انسان و انسانیتی در رفتارش نیست.

به نظر می رسد ایزد یکتا، عیسا، موسا، محمد و... را فرستاد، تا انسان مملو از انسانیت و سمبل انسان خداگونه شود، نه  اینکه مملو از اعتقادی شود، که مقید و مواظب باشد، خدشه ایی به اعتقاداتش وارد نشود، فقه و اصول اعتقادی اش به هر وسیله ایی اجرایی شود، و اعتقادش تبدیل به زنجیرهایی به پای خود او، و دیگرانی شود که می خواهد، آنان را نیز به بند آن کشد، و تمام همت او اینست، که حق خدایی که به او اعتقاد دارد، ضایع نشود، حتی اگر یک نسل، و یا چند نسل انسان نابود شوند؛ انسانِ مملو از اعتقاد و عملی که می گوید، باید سرزمین موعود تحقق یابد، در دیدگاه او امر خداوند باید عملی شود، حتی اگر به جنگ بین الملل .... منجر شود، در چنین رویکردی حق انسان و انسانیت، زیر سم چنین فقه و فقهایی، اعتقاد محور، لگدمال می شود، و در چنین جامعه ایی، محور اصلی، ایمان، تسلیم و تقید و اعتقاد است، حال آنکه همه این ها، در حقیقت برای انسان شدن، و انسان زیستن است، که به وجود آمده اند.

با در غلتیدن انسان در وادی خطرناک دام "اعتقادات" و دوری از مراقبت و مواظبت بر رفتار، انسان تبدیل به حیوانی می شود که با اسارت انسان ها، در محدوده اعتقادات خود، از هیچ جنایتی در این مسیر روی گردان نیست، و از انسان و انسانیت دور شده، و آنرا به فراموشی می سپرد، به جای تفکر در رفتار، کردار و افکار نیک و انسانی، ایمان، تسلیم، تعبد، تقید و... را، اساس ذهن خود قرار داده، گرایش به انسان بودن، و انسان شدن را به فراموشی می سپارد، و لذا با آرامشی خدایی (از نوع خود)! سر انسان و انسان ها را، که بر فتوای اعتقادش، منحرف شان یافته را، مثل گوسفند می بُرد، و بهشت را بهای عمل برخاسته از اعتقاد خود می داند. و برای نزدیکی بیشتر به خدا، حاضر است جهان را به ذیل یوغ تفکر خود بکشد.

او دنیای متکثر را در اعتقاد و عمل نمی پذیرد، و همه را به مدار خط کش خود کشیده، همتش اینست که همه را به خط کش اعتقادات خود راست گرداند. حال آنکه ادیان و پیامبران وسیله سعادت انسانند، ولی او انسان را به اسارت رضایتی می برد، که فکر می کند رضایت خداوند هم، همان است، و این نقض غرض ادیان و اعتقادات، خصوصا از نوع الهی آن است، آنان باید نردبانی باشند که انسان را بالا ببرند، اما به بلای جان انسان و انسانیت تبدیل شده و انسان ها را یک به یک، جمع به جمع  و در کل، در پای نردبانی بنام "اعتقادات" قربانی می کند، و فریاد ضجه انسان و انسانیت را، نه می شنوند، و اگر هم بشنوند، وقعی نمی نهند، چرا که انسان را فدای یک تار موی اعتقادات خود می بینند و... این است که امروز دنیا، مملو از ظلمی تاریخی، ریشه دار، بی پایان و... است و به اصحاب اعتقاد، حق می دهد که برای اعتقاد خود جهادی این چنین باطل کنند.

دیگر خداوند منجی را نباید بفرستد، چرا که او نیز چون مسیح، قربانی اهل اعتقاد، و تحمیق شدگان در پای اعتقادات خواهد شد، همه انسان ها باید به مسیح تبدیل شوند، تا نجاتی برای انسان و انسانیت حاصل شود.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (4)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

محمدرضا پهلوی از جمله کسانی بود که می گفت امام زمان (ع) را ملاقات کرده است و در کتاب "ماموریت برای وطنم" چند و چون این ملاقات را نوشته است!
به این که این اتفاق افتاده یا خیر؟ کار نداریم .
این تصورات یک عوارض جانبی هم داشت ، از جمله یکی از معلمین همکار ما در وزارت آمورش و پرورش می گفت :
پیش از انقلاب معلم تعلیمات دینی بودم ، شاگردی سخت شلوغ کننده بود و در کلاس گرفتاری بوجود می آورد و نه خود درس می خواند و نه می گذاشت دیگران بفهمند ، به هزار وسیله متوسل شدم که او را ساکت کنم ، ولی هر روز تدبیر و شیطنت تازه ای به کار می برد .
تصمیم گرفتم در امتحان او را تجدید کنم شاید تنبیه شود ، امتحان کتبی بود ، سوال مشکلی دادم که بچه ها دلایل حضور دائمی امام زمان را به تفصیل بنویسند ، و دو صفحه کاغذ هم به بچه ها دادم که هر چه بیشتر بتوانند بنویسند!
مطمئن بودم که آن بچه شیطان پیش از دو سه سطر بی سر و ته و پراکنده نمی تواند بنویسد ، اتفاقاً همینطور هم شد ، و اولین کسی بود که ورقه را داد و دیدم تنها دو سطر نوشته ، و بلافاصله از در خارج شد!
خوشحال شدم که بتوانم او را به این نحو گوشمالی سخت بدهم ، دیگر عینکم را از جیب در نیاوردم که ببینم چه نوشته است ، بچه های دیگر هم به تدریج ورقه ها را دادند و روی آن گذاشتم و ورقه ها را بردم به خانه که تصحیح کنم ، شروع کردم به خواندن و نمره دادن ، تا رسیدم به ورقه آن شاگرد شیطان!
از تحیر مات و مبهوت شدم!
میدانید چه نوشته بود...؟!
نوشته بود :
به عقیده من امام زمان حتما زنده هستند و حضور دارند ، بدلیل آنکه اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر ارواحنا فداه ، ایشان را ملاقات فرموده و در کتاب ماموریت برای وطنم آن را یادآور شده اند ، دلیل از این بالاتر ؟
خوب حالا مرد میخواست بتواند این شاگرد را تجدید کند !
از ترس یک نمره قبولی دادم و زیرش نوشتم حرامت باشد !
برگرفته از کتاب "کلاه گوشه نوشیروان" - شادروان استاد باستانی پاریزی

This comment was minimized by the moderator on the site

استادم در واکنش به مطلبی که بر پیام ایشان نوشتم، به من متذکر شدند :
"سلام، به نظرم اعتقاد و عمل در عرض هم نیستند بلکه رابطه طولی دارند
یعنی عقیده بد، منجر به رفتار نادرست و عقیده درست منجر به رفتار نیکو میشه
بدون عقیده و تئوری و اندیشه، کار کردن چه کنش و چه واکنش، بیهوده است.
درود"

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوران کرونا (۴۹)؛ تمرکز قدرت ـ راه نجات (۱۱-۲)
Posted: 27 Dec 2020 05:06 AM PST
حسین رفیعی
راه نجات چیست؟
ریاست جمهوری در سخنرانی مورخ ۶ تیرماه ۱۳۹۷ با روحیه‌ای مصمم گفتند که حاضرند جانشان را فدای ایران کنند. باید این اطمینان را داد که خیلی‌ها حاضرند جانشان را فدای ایران کنند ولی سؤال این است که: چرا؟ برای چه منظوری؟ فدا کردن جان باید توجیه‌پذیر، منطقی و همانطور که آقای روحانی گفته؛ برای امری ارزشی ـ اعتقادی ـ ملی باشد. یعنی برای حفظ و تداوم استقلال، تمدن، شأن، منزلت و منابع ملی ایران.
آقای روحانی گفت که شرایط ممکن است به مرحله‌ی مهلک تبدیل شود، یعنی شرایط داخلی و خارجی برای تخریب ایران، متحد و همسو شوند. آقای روحانی در سخنرانی برای دیپلمات‌های ایرانی، ترامپ را هشدار داد که «با دُم شیر بازی نکند» و از تنگه‌های زیادی سخن گفت که در اختیار ایران است. هر دوی این سخن‌های رئیس‌جمهور، نگرانی و هشدار برای احتمال جنگ است. مگر اینکه رئیس‌جمهور از اطلاعات محرمانه‌ی دیگری خبر دارد که ما نداریم. و آیا ایشان دیپلماسی محرمانه و علنی را طوری تلفیق می‌کنند که به نفع منافع ملی باشد!؟
آقای روحانی، خود را رئیس جمهوری ۸۱ میلیون نفر نامید. وی مطالب مهمی گفت ولی در سخن آقای روحانی یک استراتژی ملی برای برون‌رفت از وضع کنونی غایب بود. اولاً ـ اگر ایشان رئیس جمهور ۸۱ میلیون باشد، رابطه‌ای ارگانیک بین این ۸۱ میلیون و ریاست جمهوری باید ایجاد شود و ثانیاً؛ تا از تمدن و شأن و منزلت و منابع و استقلال و امنیت ایران، به خوبی حفاظت گردد. چیزی که در هر واحد ملی دموکراتیک و پیشرفته و امن، ضروری است و اصلاً نقش توأم حاکمیت و مردم، به همین منظور است. امر مهم دیگری که آقای روحانی پیشنهاد کردند، ضرورت به کارگیری مشاوران جدید و تغییر سیاست‌هاست و به درستی از ایرانیان خواستند که نظرات و توصیه‌های خود را ارائه نمایند. در جلسه‌ی هیأت دولت در یکی از روزهای مهرماه ۱۳۹۸، ایشان از مجلس اول سخن گفت که بهترین مجلس جمهوری اسلامی بوده است و از انتخابات مجلس اول که شورای نگهبان دخالت گسترده، مثل دوره‌ها بعدی نداشت. رئیس جمهور، به درستی گفت که همه‌ی گروه‌ها در انتخابات شرکت کردند و بهترین مجلس جمهوری اسلامی شکل گرفت. این سخن را قبلاً خیلی از نمایندگان دوره‌ی اول مجلس، از اصلاح‌طلب و اصول‌گرا، هم گفته‌اند. ریاست جمهوری، هوشمندانه، داشت به اسلام‌گرایان تندروی ولایتی هشدار می‌داد که جامعه چیز دیگری می‌طلبد. این نوشتار، پاسخی است به درخواست ریاست جمهوری، هرچند تجربه‌ی تلخی از پاسخ به درخواست ایشان از دانشگاهیان، در دانشگاه شهید بهشتی در مورد مذاکرات هسته‌ای در سال ۱۳۹۲ دارم. در آن سال کسانی بودند که با مکتوباتی مستدل، مذاکره و توافق هسته‌ای را ضروری و حیاتی دانستند ولی این اظهار نظرات منجر به ساختن پرونده‌هایی توسط وزارت‌خانه‌ای شد که زیرمجموعه‌ی خود ایشان می‌باشد و زندان و بیماری به «ارمغان» داشته و حتی نزدیک شدن مرگ. تجربه‌ی شخصی من است.
طنزی است که برای بخشی از حاکمیت در مورد کسانی که متفاوت با آنها فکر می‌کنند، ولی عمیقاً دلسوز و طرفدار مصالح و منافع و امنیت ملی هستند، مصداق دارد. این طنز عبارت است از:
حاکمی به مردمش گفت: صادقانه مشکلات را بگویید. حسنک بلند شد و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مسکن چه شد؟ کار چه شد؟ حاکم گفت: ممنونم که مرا آگاه کردی، همه چیز درست می‌شود… یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید. کسی چیزی نگفت. از میان جمع یک نفر زیر لب گفت: حسنک چه شد؟
در چهل سال گذشته، این طنز بخشی از واقعیت جامعه‌ی ما بوده است.
مقدمه: بدیهیات
۱- علاوه بر سخنان اخیر آقای روحانی؛ مسوول قوه‌ی دیپلماسی ایران در اتاق تجارت، صنعت و… تهران گفت که در تهدید خارجی: «هدف ایران است» و «راه‌های تنفس ما را بسته‌اند.» او، «وحدت را مهم‌تر از آب و هوا دانست.» در تأیید سخنان آقای دکتر ظریف که چند بار تکرار کرد که اسرائیل «ایران بزرگ» را برای امنیت خود خطرناک می‌بیند، من، نیز بارها گفته‌ام که طرح فروپاشی و تقسیم ایران در دستور کار جناحی از حاکمان امریکا بوده و برنارد لویس صهیونیست ضدایرانی هم گفته بود که: «تجزیه ایران اولین اولویت اسرائیل است.»
حال می‌گویند که فرآیند فروپاشی ایران و جمهوری اسلامی را باید دو مرحله‌ای کنند:
– مرحله اول از کار انداختن اصلاحات یعنی قدرت دفاعی و اصلاحی و بازسازی جامعه. چیزی که در اسفند ۱۳۹۸ تحقق یافته و اصلاح‌طلبان دوم خردادی زمین‌گیر و اصلاح‌طلبان ۱۳۸۸ در حصرند.
– مرحله دوم فروپاشی جمهوری اسلامی و حتی ایران با تلفیق حامیان خارجی و عوامل داخلی.
می‌دانیم که اصلاحات را نیروهای رقیب داخلی اصلاحات، بدون تحلیل کارشناسی و فقط به دلیل قدرت شبه‌قانونی و تداوم برتری خود از کار انداختند؛ هرچند در اصلاحات هم نقاط ضعف و اشتباه کم نبود ولی اینکه نیروهای داخلی ضداصلاحات، مشکل معرفتی داشتند یا بر پایه‌ی منافع محدود ـ در مقابل منافع ملی ـ خود دست به اینکار زدند و یا در کانال‌های طراحی شده‌ی «جبهه‌ی متحد ضدایران»، هدایت شدند، در نتیجه‌ی کار فرقی نکرد. آینده که اطلاعات دقیق منتشر شود؛ واقعیت را روشن خواهد کرد. اینکه به قول حضرت آیت‌اله سیدمصطفی محقق داماد «جهل مقدس» بوده است یا اجرای طراحی‌ها و توطئه‌های جبهه متحد ضدایرانی، یا تلفیقی از این دو تفاوتی نمی‌کند. آنچه حلقوم ما را می‌فشارد، بحران‌های کنونی است که نتیجه عملکردهاست. سردرگمی اصلاح‌طلبان و فقدان یک استراتژی مؤثر، هم حکایت از این امر دارد. نهادهای تحقیقاتی بین‌المللی ادعا می‌کنند که جمهوری اسلامی مبالغ بسیار زیادی در طرح هسته‌ای خود خرج کرده است. اینکه این ادعّاها درست یا اغراق‌آمیز، فرقی نمی‌کند ولی مسلم است که یک بحث علمی ـ کارشناسی و یک تصمیم ملی نداشته‌ایم که آیا برق هسته‌ای برای ایران اقتصادی ـ زیست محیطی هست یا خیر. اینکه ما به تکنولوژِی هسته‌ای مسالمت‌آمیز برای درمان و بهداشت و صنعت و کشاورزی و خدمات احتیاج داریم و باید آن را توسعه دهیم، کسی شک ندارد ولی تولید برق هسته‌ای در شرایط ایران غیرقابل‌توجیه است. «جبهه متحد ضد ایران»، به نظر می‌رسد، که در مرحله اول ـ از کار انداختن اصلاحات ـ با انتخابات مجلس یازدهم به توفیق نزدیک شده‌اند. مردم در تظاهرات و شعارهای پس از ۱۳۹۶ و بعد در آبان ۱۳۹۸ دیگر از میرحسین و کروبی و خاتمی سخنی نمی‌گویند! جبهه مقابل اصلاحات در داخل خوشحال نباشد بلکه باید احساس خطر و غبن کند که جبهه‌ی اصلاح و ایمن‌سازی جامعه را زمین‌گیر کرده‌اند تا «جبهه متحد ضدایران»، مرحله‌ی دوم کارش را شروع کند. جبهه‌ی ضداصلاحات داخلی باید بداند که مقصر اصلی، «جبهه متحد ضد ایران» نیست. مگس روی زخم می‌نشیند. این زخم‌ها را کی‌ها تولید کرده‌اند؟!
اصلاح‌طلبانی چون قائم مقام، امیرکبیر، مدرس، مصدق، منتظری، طالقانی، میرحسین، کروبی و خاتمی، بازرگان، سحابی‌ها که به حصر و حبس و بعضی به مرگ فرستاده شده‌اند تا اصلاحات انجام نشود و ظاهراً طرف مقابل داخلی توفیق یافته است. در واقع استعمار و امپریالیسم و امروز امپراطوری امریکا توفیق یافته‌اند. مصدق در شهریور ۱۳۴۴ در نامه‌ای به دختر دائیش آرزوی مرگ کرد که ده سال از قلعه‌ی احمدآباد خارج نشده است و جرم خود را «عدم تسلیم به هوا و هوس دیگران» گفت و غم‌انگیزترین جمله‌ای که از زبان این قهرمان مردم‌دوست جهان‌سوم و پیشتاز مبارزات استعمارزده‌گان قرن بیستم می‌شنویم جمله‌ای است که به پزشک خود که قول می‌دهد که هفته آینده خبر خوشی از نتیجه معاینات خود را خواهد آورد، این است که «خبر خوش شما این باشد که بیماری من سرطان است»! و آقای کروبی رفع حصر را به عزرائیل وابسته می‌داند! حتماً بزرگان دیگر هم در نجواهای محرمانه‌ی خود با خداوند، چیزهایی چنین غم‌انگیز گفته‌اند. و امروز در ارشیو ملی امریکا (کامبیز فتاحی ۱۴ فوریه ۲۰۱۸) سندی پیدا شده است که آیت‌الله کاشانی، چند سال بعد از کودتا که با شاه اختلاف پیدا کرد به آیزنهاور نامه‌ای نوشت و از شاه شکایت کرد، یعنی پشیمانی از مشارکت در کودتا و اعتماد به جبهه‌ی ضداصلاحات دکتر مصدق و گله از نگرفتن مزد، در حالیکه در دیدارهای خود با دیپلمات‌های امریکا در قبل از کودتا (با جرالد دوهر)، خواهان کمک سری از امریکا شده بود تا ابتدا یک «دولت ملی» به رهبری خودش در ایران تشکیل دهد و سپس جهان اسلام را علیه کمونیسم متحد کند!! ساده‌اندیشی محض. این نمونه‌های تاریخی را گفتم تا هم آنهایی که دل به وعده‌های آمریکایی‌ها خوش کرده‌اند، بدانند که «آلت فعل» هستند و تاریخ مصرف دارند و به جبهه‌ی ضداصلاحات داخلی یادآوری کنم که توهم دارند و قربانی خواهند شد و به قول آقای ظریف، همه در یک کشتی هستیم. باید بپذیریم که در چهل سال گذشته هیچ جناحی سود نبرده است. آیا روحانیت حاکم سود برده است؟ آیا جنگ‌طلبان داخلی که تروریسم را در دهه ۱۳۶۰ شروع کردند سود برده‌اند؟ آیا جناح سرکوبگر دهه‌های گذشته، سود برده‌اند؟ اگر تاریخی و ارزشی نگاه کنیم، خیر! هیچکدام. ولی یک چیز روشن است؛ جهانخواران که فکر می‌کردند انقلاب ایران به رهبری یک روحانی، ممکن است بدیلی برای نظام سرمایه‌داری باشد و ایرانی مستقل ایجاد کند و مصمم بودند که آن را خنثی کنند، قطعاً سود برده‌اند و بر سادگی و یا خیانت بعضی از ماها هنوز، قهقهه می‌زنند.
۲- چهل سال است که عملاً درگیر جنگ در داخل و خارج هستیم. حاکمیت با همه‌ی اقشار اجتماعی درگیر بوده است، با احزاب و سازمان‌های سیاسی، نهادهای مدنی، زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان، اصناف، دراویش، اهل تسنن، طرفداران محیط‌زیست، بهائیان، محیط‌زیست، آب، خاک، جنگل، مرتع و… هدف درگیری بودند و از خارج؛ از جنگ نظامی تا ترور دانشمندان هسته‌ای و جنگ، تحریم‌های اقتصادی، صنعتی، پزشکی، علمی و جنگ سایبری (فیلم مستند BBC یکشنبه ۶/۳/۹۷) داشته‌ایم و بوش پسر در ۲۰۰۸ بودجه‌ی کلانی برای جنگ سایبری اختصاص داد و سیا و اسرائیل علیه ایران در آن فعال بوده و هستند. همانطور که گفته شد، سعید امامی در سخنرانی دانشگاه همدان در سال ۱۳۷۵ همه چیز را روشن کرد. در این چهل سال، آنچه فراموش شده توسعه و پیشرفت مملکت و آنچه پدیدار شده، بحران‌های کنونی است. اگر این روش ادامه داشته باشد، معلوم نیست چند ده سال دیگر باید شرایطی بدتر از چهل سال گذشته، داشته باشیم! آن هم بدون یک ایران متحد. به عراق و افغانستان و لیبی نگاه کنیم. ترکیب «استقلال ـ مردم‌سالاری ـ امنیت عمومی حاکمیت و مردم» برای توسعه‌ی هر کشوری انفکاک‌ناپذیرند. هر کدام از این سه‌پایه که غایب باشد، کار عیب می‌کند و جامعه ناپایدار می‌شود. اخیراً، در انتخابات مجلس یازدهم حاکمیت وسیع‌تر از گذشته در حیطه‌ی محدود مجاز ـ اصلاح‌طلبان ـ از کاندیداها سلب صلاحیت کرد. مشهود است که قصد دارند مجلس و ریاست جمهوری آینده، مطمئناً خودی باشند. این تمرکز قدرت خودی، احتمالاً، به دو منظور است: یا نگران انتخاب رهبری آینده هستند و یا قصد درگیری با خارج و داخل دارند.
بعضی از «تئوریسین»های نزدیک به حاکمیت از یک درگیری «محدود» با امریکا و متحدینش سخن گفته‌اند. از طرف دیگر، اعتراضات داخلی هم به احتمال زیاد دوباره سربرآورند و بازداشت‌های گسترده، پیش خواهد آمد که شایعاتی مطرح می‌شوند که تخلیه زندان اوین از زندانیان را جا باز کردن برای بازداشتی‌های آینده می‌دانند. این اقدامات، نشان از تنگ‌تر شدن فضای سیاسی می‌دهد که بسیار نگران‌کننده است. راه نجات از این وضع چیز دیگری است:
۳- بخشایش ملی، آشتی ملی، تفاهم ملی؛ توسعه‌ی ملی
شرایط ایران با وضوح کامل، واقعیتی انکارناپذیر از انشقاق ملی را نشان می‌دهد. این نوشتار قصد مقصریابی و متهم کردن افراد یا گروه‌هایی را ندارد. هدف، جستجوی راه‌کاری است تا این انشقاق رفع و رجوع و منجر به آشتی ملی و تفاهم ملی گردد تا امکان توسعه‌ی ایران فراهم شود. راه‌حل آن چیزی است که گاندی بزرگ در هند و ماندلای کبیر در آفریقای جنوبی و پادشاه جوان مراکش، پس از مرگ پدرش، عمل کرده‌اند و نتیجه گرفته‌اند. تخاصم گروه‌ها با هم و حاکمیت با گروه‌ها را به تفاهم و دوستی و سازندگی مملکت خود تبدیل کرده‌اند. برای این منظور:
الف ـ گذشته فراموش شدنی نیست، ولی بخشیدنی است. به قول گاندی بپذیریم که «عدم خشونت قانون نوع انسان است، همچنانکه خشونت، قانون جانوران است. ما باید از گناه نفرت داشته باشیم نه از گناه‌کار.» به قول دکتر هما کاتوزیان دست از چرخه‌ی معیوب؛ شورش ـ سرنگونی ـ استبداد ـ شورش… که در ۲۵۰۰ سال گذشته، فعال بوده است، در قرن ۲۱، برداریم.
ب ـ برای تحقق این منظور باید بپذیریم که هیچ گناه‌کاری، کیفر نخواهد دید. هیأتی از وکلا و قضات بی‌طرف به شکایت‌ها رسیدگی خواهد کرد. اقرار به عمل گناه، بخشودگی را به همراه خواهد داشت. شامل حال همه خواهد شد. این عمل باعث خواهد شد که از ترس کیفر، گنهکاران بر طبل خشونت نکوبند و روش‌های گذشته را ادامه ندهند و با اصلاحات مخالفت نکنند.
ج ـ یک صندوق ملی و از بودجه عمومی، به قربانیان خسارت تعیین شده توسط هیأت رسیدگی کننده را پرداخت خواهد کرد. از قربانیان، اعاده‌ی حیثیت خواهد شد. از هر طرف که باشند. همه، یکدیگر را خواهند بخشید.
د ـ یک آرشیو ملی از این پرونده‌ها برای عبرت آیندگان ایجاد خواهد شد. این فرآیند، مجریان چهل سال گذشته را از ترس انتقام، خواهد رهانید و از عکس‌‌العمل باز خواهد داشت و تداوم روش‌های گذشته را، قطع خواهد کرد. کسانی که از وضع کنونی، سود مالی می‌برند، به حاشیه رانده خواهند شد.
۴- عملکردها و توطئه‌های غرب علیه انقلاب روشن و مستند هستند؛ نقش غرب در جنگ تحمیلی، حمایت از تروریسم داخلی، تشکیل سازمان‌های بنیادگرای طالبان و داعش، تحریم‌های گسترده و متنوع و… برای مهار، سرکوب و زمین‌گیر کردن حاکمان کنونی انقلاب و جمهوری اسلامی، بوده‌اند. عملکرد جمهوری اسلامی در داخل، باعث شده است که امروز حقانیت انقلاب و حقوق مردم ایران و توطئه‌های غرب، گم شوند و فراموش گردند. برای بازیابی حقانیت انقلاب و حقوق مردم ایران، باید فعال شد.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

یکی از خوانندگان مطالب سایت، این چنین مرا خطاب قرار داد و برایم این گونه درد دل کرد، دل سنگ از این حرف ها آب می شود، در زمانه ایی که گوش ها کر و چشم ها کور است، خدا فقط می تونه به داد دل مردم برسه :
"چی فکر میکردیم چی شد !! از هر طرف نگاه میکنم میبینم بازنده هستیم ..‌مملکتی که بدترین توجه دولت ب مردم تو دنیا داره. کشوری که تو ارزش بدترین پولهاچهارم.کشوری که تورمش جزو5کشوراول..کشوری که13م نفردختروپسرمجردازدواج نکرده داره.کشوری که بیشترین فروش اعضای بدن توخاورمیانه داره.کشوری که کمترین نرخ زادوولدبه نسبت جمعیتش داره..کشوری که بیشترین امارفرارمغزهاوباسوادهاروتوخاورمیانه داره.کشوری که رشدسرطان تومنطقه ازهمه بالاتر.. کشوری همه چیز داره ولی هیچ چیز نداره .. اصلا چرا انقلاب کردید ؟؟ ۸ سال چرا جنگ کردید !! از خودتون چه چیزی باقی گذاشتین برای ایندگان ! ماها که دیگر از ذات شما خبر داریم .. گرگهایی که لباس بره پوشیدن .. ایا واقعا بهشت جهنم وجود دارد ؟؟ یا از اون بهشتی که همش حرفش را میزنید خودتون برداشتید همینجا با پولهای که راحت خرج خودتان خانواده تان میکنید !! جهنم نکند همیجاست !! اینجایی که جوانها دیگر هیچ دلخوشی ندارن !! جوانهایی که میدانن تا شما هستین باید سکوت کنن .. حرف بزنن طناب دار در انتظارشون است .. چه راحت ادم میکشید .. عراقی ها را اینگونه میکشتید ؟؟ دین ایمانی که ازش حرف میزنیین کجا فروختین !! این عمر که اینگونه هر روز با استرس تلف میشه کی جوابگو هستش .. خنده هایی که از ما گرفتین کی جواب میده .. شبها اسوده میخوابید ؟؟ وجدان خودتان را کجا گذاشتید ..‌ ایران کشور من و ما .. چه شد اینگونه تنها شدی .. ایران گربه زیبای ما چه شد که شغال ها خوردنت .. حق دفاع نداشتی وطنم !! هر قستمی از وجودت را میبینم ایران درد میکند .. درمانی برای دردهایت نداریم .. اخر ما سکوت کردیم .. سکوتی که درد عجیبی دارد رخنه کرده در اعماق قلبمان .. انها که انقلاب کردن انها که ۸ سال جنگیدن ما جوانها را تباه کردن .. انقلاب کردها میبینید ؟؟ جنگ رفته ها میبینید ؟؟ نفت ما را بردن خوردن .. دکل مارو خوردن .. پسته مارو خوردن ..خاویار ما را خوردن .. معادن فیروز سرب طلا مارو خوردن .. زعفران مارو خوردن .. خاک وطن مارو فروختن ...‌ دریای مارو بخشیدن .. جوانان ما را به نام خطای انسانی کشتن !! روزنامه نگار کشتی گیر های مارو اعدام کردن .. دیگر هیچی ندارید ...‌ایا شرمسار هستید ؟؟؟ دیگر توان جنگیدن ندارید !! سکوت کردید .. مانده ام چگونه جلوی خدا از خود دفاع میکنید !! (سنگ)"

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
ح‌سین ق‌دیانی, [4/26/2024 12:01 PM] از هادی_چوپان درس بگیریم آیینه‌ی توماج_صالحی باشیم ح‌سین ق‌دیانی...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
محکومیت به خواندن کتاب شهید مطهری در کنار مجازات زندان! محمد مطهری یک قاضی محترم، شروین حاجی‌پور ...