در شهری که الهه‌های پرافتخاری همچون عشق و جوانمردی و... پهنه‌پرداز زندگی بودند، و فرید الدین عطار نیشابورش هفت شهر عشق را پیش از این رفته [1] ، و حکیم توس، داستان جوانمردی ایرانیان را در شهنامه اش به ثبت رساند و... تا هرگز فراموش نشود، در چنین سرزمینی، عشق و جوانمردی به حاشیه می‌رود، و این خدای اعدام و ترور است که از زنده بودن خود می گوید و جولان می‌دهد، روند این تراژدی دهشتناک گاه کم و زیاد می‌شود، اما هرگز باز نایستاده، و این روال وحشتناک نشان می‌دهد که هنوز شوربختانه، بدبختانه، نگونبختانه زنده است، و چرخه خشونت را همچنان می‌چرخاند، و تمام خیر را به چالش حضور سوگمندانه‌اش می‌کشد و به قربانگاه ظلم خود می‌برد، و در ناباوری خوش‌تباران این سرزمین، در برابر چشم همگان جولان می‌دهد.

تداوم اعدام و ترور، یادآور تراژدی دهشتناک دهه 1360 خورشیدی است، که این دو دست به دست هم دادند، و انقلابی بدون خشونت، مدنی، آزادیبخش و فراگیر را، که به وسعت تمام توده‌ی ایرانیان بود، ریزه ریزه، قدم به قدم به لبه پرتگاه دره‌های خشونت و نارواداری بردند، و بدان وادی ناایمن سقوط دادند. دهه‌ها گذشت تا کمی روانِ پریشان انسانیت در ایران، در این سرزمینِ گرگ‌زده، احساس کند که دیگر دست کم ترور، به گوشه رینگِ رواداری و مدارای ایرانیان رانده و خزانده شده است، اما صاحبان مهر ابطال زندگیِ انسان‌ها، که دستبازانه زندگی‌ها ابطال کرده و می کنند، آنقدر بر سندان دار و به دارکشیدن‌ها در جامعه‌ی بیمار ایرانیان کوبید، تا غول سهمناک ترور نیز دوباره بیدار شد، و باز ترور نیز به چرخه خشونتبارش بازگشت و کار خود را از سر گرفت.

این به رغم خواست خداوند است که همواره این فرصت را برای هر انسان (اهریمنی و یا اهورایی) قائل است، تا همه از فرصت یکباره عمر خود بتوانند استفاده کنند و آن را به صورت طبیعی پایان برند، و انسان‌ها فارغ از سمت و سوی ایستادنِ‌شان در راسته‌ی خیر و یا شر، این فرصت را بیابند و داشته باشند، تا شاید خود را باز یابند و به انسانیت نزدیک‌تر کنند، و فردی را ادعای نداشتن فرصت نباشد، اما همواره انسان‌هایی هستند که این خواست خداوند را نادیده گرفته، فرصت زندگی از انسان‌های دیگر می‌ستانند، حال آنکه، و شاید این بزرگترین چرایی ناروایی جان‌ستاندن انسان‌ها از همدیگر است که در افکار بشر، به همنوع‌کشی به سان بزرگترین گناه نگریسته شود، و در صورت ارتکاب، انسان جان‌ستانِ باوجدان و با روان رقیق، از فکر به چنین گناهی دیوانه ‌شود، و این نشان می‌دهد که خداوند انسان را از چنین پلیدی، همواره به دور می‌خواهد.

این روزها ایران بعد از جناب چین کمونیست، در رده دوم تمام کشورهای جهان، از لحاظ سودجستن از چوبه‌دار [2] در حل چالش‌های اجتماعی خود، قرار دارد، و چوبه‌های دار در هر سحرگاه، به وقت نوای «الله و اکبر» اذان، به آویختن انسان‌هایی بکار می‌روند که در فرایند همنوع‌کشی انسان، مُهر «باطل شد»، توسط انسان های دیگر به زندگی آنان زده شده است، سو استفاده از چنین مهری، انسان را به اندیشه وا می‌دارد که کاش چنین مهری، هرگز دست هیچ انسانی نمی‌افتاد، و همچنان چنین اختیاری، تنها نزد خداوند باقی می‌ماند، و کسی از روی آن مهر کپی‌برداری نمی‌کرد، تا جانی که خداوند داده است، را هیچ انسانی نتواند بستاند، و ماموریت ستاندن جان انسان‌ها، تنها دستِ همان فرشته مرگ باشد.

کشتار انقلاب و جنگ، اعدام و ترورهای بعد از آن، بیماری خشونت را آشکار و پنهان در تن جامعه تزریق کرد تا در تن ما ایرانیان ریشه ‌دوانیده، و به طور وحشتناکی امروز زنگ‌های خطر گسترش، و عمق گرفتن خود را در لایه‌های فکری و رفتاری ایرانیان، به صدا در آورد، این است که رفتاری را در بین آنان می‌توان دید که دوری از انسانیت، و سنگدلی‌ها را بروز می‌دهد، چه آنان که از ترورها خوشحال می‌شوند، چه آنهایی که از اعدام‌ها، هر دو دچار بیماری خشونت و سنگدلی شده‌اند، و یا آنهایی که از سوختن مراتع و جنگل‌های لس آنجلس در امریکا در دل خود بشکن زدند، و یا حتی شادی خود را آشکار کردند، و آن را تنبیه الهی آنها دانستند، چه آنها که از کشتار اتباع اسراییل در هفت اکتبر 2023 خوشحال شدند، چه آنان که از کشتار اهل غزه بعد از آن شادی کردند و شیرینی پخش کردند و...

در حالی که بستنِ خسارت و کشتارِ زلزله، آتش سوزی، سیل و... به دامن خداوند، برای تنبیه بشر، شاید از نابخردانه‌ترین تفکراتی باشد، که در ذهنِ انسانِ نادان بروز می‌کند، مثل این است که سرزمین‌های کناره‌ایی آتشفشان‌ها را جهنم خداوند در نظر گرفت، و افرادی که در کنار آن زندگی می‌کنند را، غرق در خشم او، چرا که همواره چنین انسان‌هایی در نزدیکی خطر آتشفشان هستند، و چون دامنگیرشان شد، نابخردی آشکاری است که آن را به گناهی رفتاری و یا عدم رضایت خداوند از آنان نسبت داد، و آن را نتیجه گناهی بدانیم، حال آنکه تنها گناه بشر در چنین حوادثی، زندگی در نزدیکی آتشفشان و.. است. همین و بس.  

[1] - هفت شهر عشق را عطا گشت     ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

[2] - اِعدام گونه‌ای کیفر و مجازات و به‌عبارتی دیگر بالاترین مجازات برای محکوم است. این کیفر یکی از موردهای پیش‌بینی‌شده در قانون برخی کشورهاست که در آن به حکم قانون و بر اساس حکم دادگاه عمومی، جنایی و نظامی زندگی یک انسان سلب می‌شود. حدود ۷۵ درصد از کل اعدام‌های ثبت‌شدهٔ جهان در سال ۲۰۲۳ توسط جمهوری اسلامی در ایران انجام شده است. پس از آن، چین در رتبهٔ دوم بیشترین اعدام‌ها قرار دارد.

دروازه های باز سوریه به سوی مخالفان مهاجم و مسلح اسد، و فتح دمشق در کمترین زمان ممکن، و در نزدیک به ده روز، یادآور هجوم یکباره و برنامه ریزی شده طالبان، و فتح سریع و دوباره کابل، و شروع حاکمیت جور طالبانی بود. همچنان که یادآور حمله نیروهای حماس به مناطق درونی اسراییل، در 7 اکتبر 2023 است که در ساعات اولیه، پیروزی های حیرت انگیز آنان در سرزمین های اشغالی، همه را انگشت به دهان کرد، و نظر همه را به خود جلب نمود، که در هر سه این موارد، و به خصوص در پرونده جنگ غزه، نیروهای حماس با دروازه هایی مواجه شدند که به طرز حیرت انگیزی چنین باز گذاشته شده بود، و از این رو هجومی با موفقیت های خیره کننده را، به نمایش گذاشتند.

اما نقطه مهم همینجاست، که وقتی چشم های آشکار و پنهان اسراییل می تواند، سفر خانوادگی محسن فخری زاده، دانشمند هسته ای ما را به منطقه آبسرد دماوند، و در قلب ایران، و یا حرکت سید حسن نصر الله در دالان های تنگ و عمیق تونل های زیرزمینی حزب الله در لبنان و... را این چنین رصد کند، چطور نتوانست، حرکت، جنبش، آمادگی و هدفِ صدها تن از مبارزان فلسطینی را برای این عملیات بزرگ ببیند و سد نماید؟!، حرکت مبارزانی که در بزرگترین زندان سر باز جهان، یعنی منطقه تمام محاصره، و کنترل شده غزه زندگی می کنند، و خود را آماده حمله ای این چنین بزرگ، و سراسری و خونبار، به داخل اسراییل می کردند، تا به قول اسراییلی ها بزرگترین کشتار یهودیان بعد از هلوکاست را رقم زنند؟!

پاسخ این است که دروازه ی بازی وجود ندارد، درها را به سان تله ای بزرگ برای ناآزمودگان، نیم لا می گذارند، تا در طمع افتند و ورود کنند و قتل عام شوند، و این را هم کردند، نیروهای مبارز فلسطینی و عمدتا حماس، و مردم غزه در عددهایی باورنکردنی که جنایت جنگی و نسل کشی نژادی در عرصه بین الملل نام گرفت، قتل عام و سلاخی شدند، بعد از آن دمشق هم پس از سقوط بیروت، توسط دست هایی مشکوک گُشوده شد و...

و این آخرین میخ بود که بر تابوت ستون فقرات محور مقاومت، یعنی حکومت بعثی اسد زده می شود، آن هم به دست گروه هایی با مشی تروریستی، خشن و رادیکال مذهبی، به نام تحریر الشام، که از بازماندگان گروهک های تکفیری، و تفکر مشکوک القاعده و داعش اند؛ گروهی که داستان کشتار و جنایت آنان در حق مردم، عراق سوریه و... در سال های گذشته زبانزد خاص و عام بوده، و موضوع پروژه های مطالعاتی گروه هایی در علوم سیاسی در دنیا، که چطور گروهی مذهبی این چنین می توانند جنایتکار و بی رحم باشد، و مکانیسم رفتاری آنان چگونه است که به قصابانی این چنین خونریز تبدیل می شوند و...

چنین گروه هایی زیر حمایت، آموزش، هدایت و پشتیبانی ترکیه بودند، کشوری که توسعه طلبی هایش باعث شده است، که در راستای تحقق اهداف ملی خود، دست به خیانتی آشکار به همان اسلامیست هایی زند که سنگ آنان را بر سینه می زند، و به نابودی جبهه ایی برخیزد که از پشتیبانان حماس هستند، حماسی که وابسته به جنبش اخوان المسلمین است، و ترکیه آنان را از خود می داند، اما از پشت، خنجر خدعه خود را در پشت حمامیان مبارزان حماس، در جبهه ضد صهیونیسم فرو کرد، 

پروژه حمله تحریرالشام به سوریه در کل نماینگر دست های پر شمارِ کثیفِ ریز و درشتی است که این پروژه عظیم را اجرایی، و تمام کردند، چرا که تصور انتهایش، مو بر تن انسان سیخ می کند، که جنایتکاری مثل رژیم اسد برود، و جنایتکارانی در همان اشل، و یا بلکه بالاتر از آن، جایگزین او شوند، چرا که اگر رژیم اسد یک حاکمیت جور کمونیستی و دیکتاتوری خشنی از این نوع بود، در عین حال سکولار هم بود، تا انسان ها را بر اساس مذهب و رفتار اجتماعی و فرهنگی اشان زیر ظلم خود در نیاورد، اما ریش بلندهای تحریر الشام و...، در نهایت با افکار مذهبی خشنی که دارند، خود حاکمیتی همچون اسد، و بدتر از آن، استبداد مذهبی طالبانی را رقم خواهند زد، که در جنایت از رژیم های مستبد چپ کم نخواهند آورد، بلکه در جنایات خود را راحت تر و توجیه گر تر خواهند یافت، چرا که استبداد و خودرایی، و جنایات خود را حکم خدا در نظر گرفته، و تمام آزادی های بشری را از مردم مظلوم سوریه دریغ خواهند کرد، خدا کند چنین نشود، هر چند این نوع دعاها، در عالم واقع تحققی نخواهد یافت، و این دست های پشت پرده تحریر الشام هستند که، تصمیم خواهند گرفت چه بر سر مردم مظلوم سوریه بیاید.

در این عملیات حساب شده، حکومتی سرنگون شد، که اخبارِ استبدادِ خشنِ داخلی آنان، به سان دیگر حاکمیت های ایدئولوژیک کمونیستِ از این نوع، می تواند دستمایه داستان های مخوف و ترس آورِ اسارت انسان در دستِ کسانی باشد که از انسانیت، تنها شمایل جسمانی آن را دارند، و تو گویی ایدئولوژی، و هدف مقدسِ سیاسی، آنان را از هر گونه اخلاق، انسانیت، وجدان و... خالی نموده است، به قول مرحوم پدرم تنها «غلافی از آدم» هستند، تهی از انسانیت.

چرا که بهترین معیار، و بروزگاه میزان پایبندی حکومت ها بر شعارهای زیبای شان را، در برخورد آنان با مخالفین شان است که به بهترین وجه نشان می دهند، و داستان هایی که از شرایط زندان های خاندان اسد (پدر و پسر) و حزب بعث سوریه، به بیرون درز کرده است، مو بر تن انسان و انسانیت سیخ می کند، چرا که از هیچ جنایت ضد بشری، علیه مردم مخالف و اسیر خود، در پستوهای مخوف زندان های آشکار و پنهان شان فروگذار نبودند، و ما تکرار آن را در زندان های حزب بعث عراق هم، علیه کردها، شیعیان و اهل سنت مخالف صدام، پیش از این با تن و جان خود دیده و تجربه کرده بودیم، و از این لحاظ رژیم های بعثی و کمونیستی تفاوتی با هم نداشته و ندارند.

و این داستانی تکراری، برای رژیم های بعثی، و بسته و امنیتیِ کمونیستی و ایدئولوژیک است، که تمام نیرو و انرژی خود را ابتدا صرف سرکوب و سیطره بر شهروندان خود می کنند، و خود را به انواع و اقسام وسایل کنترل امنیتی، اطلاعاتی و نظامی مجهز می نمایند، و خشن ترین برخوردها را با معترضین به عملکرد، و ایده خود دارند.

آنچه بر آلکسی آناتولیویچ ناوالنی رقیب انتخاباتی، حقوقدان، سیاستمدار و منتقد عملکرد ولادیمیر پوتین (رئیس‌جمهور مادام العمر) در روسیه رفت، که این سیاستمدار جوان 48 ساله متولد 1976، در ۱۶ فوریه ۲۰۲۴ در مدار شمالگان، به طرز بسیار مشکوکی در یک زندان سردِ قطبی جان سپرد، که یادآور اردوگاه های کار اجباری سیبری بود، که مخالفان را، اسلاف پوتین در آنجا زجرکش می کردند، در حالی که این پرونده در پیش چشم های رصد کننده جهانی بود، اما این نظاره جهانی نیز، این جوان مبارز مسالمت جو را از ظلم زندان های مخوف روسیه نجات نداد، تا جان سالم به در برد، برای چنین حکومت هایی در سراسر جهان، چنین جنایات آشکاری، امری عادی، و روزمره بوده، هرگز احساس شرمی در چهره آنان نمی توان دید، چرا که مدعی اهداف مقدسی در راستای ملیت، مکتب و یا در مقابله با دشمنی فرضی، خود را می بینند و از این رو هر جنایتی نزد آنان توجیه شده است و...

از این لحاظ هرگز بر پایان این رژیم بعثی، خشن و ضد انسانی، غمناک نبوده و نیستم، حاکمیتی که از نوع رژیم هایی بود، که تکیه گاه راهبردی خود را بعد از فروپاشی شوروی، بر بازمانده خلفِ بدعهد آن، یعنی روسیه نهاد، و در آخر روسیه نیز در روز مبادا، او را تنها گذاشت، و پا به فرار نهاده، حفظ پایگاه های خود در ساحل مدیترانه را اصل قرار داد و بر ذبح اسد رضایت داد، و یا معامله اش کرد.

سوری ها در کنار آن، بازی با کارت ایران را نیز در دست داشتند، که بر پایه دشمنی ایدئولوژیک بین ج.ا.ایران و اسراییل، روابطی بین این دو استوار شده بود، که مثل نمکی بر آش شور حاکمان شام، نگاه جهانیان را به خود جلب کرده بود. ناگفته نماند، خاندان اسد، در جنگ خسارتبارِ هشت ساله حزب بعث صدامی با ج.ا.ایران، همچون یاسر عرفات، جانب برادر عرب خود را نگرفتند، و خود را قاطی بازی های ناسیونالیسم عربی، که دیگرانی همچون کویت، عربستان و... را مسحور خود کرده بود، نکرد، و گول سردار به اصطلاح قادسیه را نخورد، و جانب احتیاط را نگه داشت، و البته کمک هایی نیز به ایرانیانِ مورد تجاوز قرار گرفته، در این جنگ کردند، و...،

که ایرانیان نیز این لطف آنان را هرگز بی پاسخ نگذاشته، و دوام و پایداری حاکمیت بشار اسد، در سه سال گذشته، مرهون کمک های ج.ا.ایران، و فداکاری های سردار قاسم سلیمانی، و یارانش بود که بدهی ایران، بابت آن حمایت از ایرانیان در جنگ ایران و عراق را، تمام و کمال پرداختند، و بیش از آنچه آنان در خلال آن جنگ، برای ایران کردند را، پیش از سقوط بشار اسد، باز پرداختند، البته بسیار با گشاده دستی تمام، زیاده روی کردند و سرمایه های بسیاری از کشور را صرف نمودند و...،

و تاریخ، ایران را در این زمینه بدهکار سوریه و خاندان اسد نخواهد نوشت، و این نشان داد که ایرانیان بدون نگاه به منافع خود، تکیه گاهی مطمئن برای کسانی اند که، روزگاری به آنان کمکی، هر چند ناچیز کرده باشند، این را از خصلت اساسی یعنی « جوانمردی » آنان باید دانست، که ریشه در تاریخ، فرهنگ و منش ایرانیان دارد، که در هزاره های تاریخِ پایدار این فرهنگ و کشور، باقی مانده و دوام یافته است.

اما نکته ایی که خردمندان ما، همواره به آن توصیه کرده اند، و در سخن مرحوم پدرم هم می آمد، این که « انسان باید پا به اندازه گلیم خود دراز کند»، و متاسفانه با خالی کردن کتب درسی ما از نوشته های حکمت آمیز بزرگان ادب و حکمت ایران، چون زرتشت، بزرگمهر، فرودوسی، سعدی، مولوی، حافظ، ناصر خسرو، رازی، خیام، امیرکبیر، مصدق و...، نسل جدید دچار انقطاعی خطرناک از حکمت ایرانی شده اند، و این، حکمت را از زندگی ما ایرانیان دور کرده، و کم کم موجودیت رفتاری ایران را هم در معرض خطر نابودی قرار می دهد،

همچنان که تصمیم سازان در ج.ا.ایران، در چند دهه اخیر حکمتِ « با دوستان مروت، با دشمنان مدارا » را، به کناری نهاده، سخت ترین فشارها را بر معترضین داخلی خود روا داشته، و در بُعد خارجی نیز، غرق در ایده مشکوک غرب ستیزی بیمارگونه ای شده اند، که در نتیجه، هر دروازه نیمه بازی را که در جبهه غرب دیدند، فرصتی برای ضربه به دشمن فرضی خود قلمداد کرده، با حرص و ولع به آن ورود می کنند و از آن نمی گذرند، و از آن در راستای ضربه به غرب، سود می جویند، و امروز در اثر عملکرد بدون محاسبه و ناخردمندانه خود، در اوکراین و غزه، بادهایی که کِشِته اند را، به سان توفان هایی بنیانکن، درو می کنند، و خسارات عمده ای را به ایران، جمهوری اسلامی و جا پاهای تاریخی آن در منطقه و جهان وارد می کنند.  

سقوط سنگرهایی که بسیار محکم و استوار می نمودند، نشان از ناپختگی طراحان و مجریانی داشت که، عبرتی از جنگ هشت ساله خسارتبار گذشته با حزب بعث عراق نگرفتند، و فراز و فرودها، نتایج و روندهای آن را نادیده گرفتند، و دوباره خطاهای آن جنگ را، در غرب آسیا نیز آزمودند، و بیش از آن اَبَر جنگ، اکنون نیز به توان، سرمایه، آبرو، عزت، و داشته های کشور صدمه وارد نمودند.

چرا که در این نبرد نیز، نه به موقع حمله کردند، و نه به موقع عقب نشستند، نه به موقع مذاکره کردند، و نه به موقع تصمیم های اساسی داشتند و...، و هرکه نصیحتی به آنان کرد، غیر خودی اش پنداشتند و حذف کردند، تا حدی که بیم می رفت، در این لحظات آخرِ اسد نیز، در باتلاق جنگ داخلی آنان فرو روند، که خوشبختانه این بار سکان دیپلماسی، ضعف از شکست های قبلی و... به کمک آمد، و میدان را از میدان دارانی که قربانی باید می شدند، خالی کرد، اما بدین سان کشور، جاپاهای راهبردی خود را و... که حاصل هزاره ها رقابت ایرانیان با رقبای خود در منطقه مذکور بود را، با مشکل جدی مواجه کرد، همانگونه که در بُعد داخلی، ایران خرج ایده و نظر اقلیتی ناچیز شد، منابع قدرت ایران در خارج از مرزها نیز، به همان میزان پیشخور و یا تمامخورِ حرکاتی این چنینی شدند.  

Click to enlarge image M.E.peace.png

جنگی که صلح را همیشه در منطقه ما بلعیده است

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در ایرانیانی که در غربت برای ایرا...
دروود مثل همیشه عالی
- یک نظز اضافه کرد در دونالد ترامپ و بازساخت شخصیتِ ...
دو سناریوی پس از نفی مذاکره با آمریکا سخنان رهبر جمهوری اسلامی در بارۀ عدم مذاکره با آمریکا صریح‌تر...