دوگانه اعتقادات و رفتار، دلنوشته ایی بمناسبت کریسمس

در زادروز مسیح، او که قرار بود منجی پیروان جناب موسا شود، اما اقطاب و روحانیون قدس نشینِ عصرش، حاضر نشدند، به آینه ایی که از حقیقت وضع شان، در مقابل چشم هایشان گرفته بود، مواجهه ایی بی طرفانه و معطوف به عقل داشته، و ضمن قبول کاستی های موجود، در جهت اصلاح وضع اسفباری که در آن غرق بودند، همراه، و مصدق او شوند، و لذا بر همان وضعی که بودند، ماندند، و اصلاح و اصلاحات مسیح را، ابتدا به گوشه زندان حاکم رومی سرزمین فلسطین، و سپس به دار چلیپای ظلم و دسیسه خود سپردند، تا صورت مساله، پاک شود، و مسیح نیز در زمره جوانمرگ شدگان تاریخ اصلاح و اصلاحات بشر بماند، و آنان نیز در اعتقاد، و دین آبا و اجدادی خود، یعنی یهودیت استوار و بی تغییر بمانند، اقلیتی کوچک در جهان، که با اعتقادی راسخ، برای حفظ سنت و مقدسات خود، همیشه استوار و بدون انعطاف مانده اند، تا حتی در مدرن ترین جوامع بشری امروز نیز، سنت را در اوج نگه داشته و دارند، به انعطافی تن نداده، و احتمالا نخواهند داد، چرا که این خاصیت اعتقاداتی چنین است، و به آنان، و دین یهود هم ختم و منحصر نمی شود.

در چنین روزی پیامی بدین شرح از استادی دریافت داشتم :

"عيسى بن مريم فرمود : به اذن خدا بيماران (صعب العلاج) را درمان نمودم، كورانِ مادرزاد را بهبود بخشيدم و مردگان را نیز زنده كردم، اما نتوانستم احمق را درمان و اصلاح كنم. (میزان الحکمه جلد۳ به نقل از امام صادق ع) ۵ دیماه و ۲۵ دسامبر، سالروز ولادت پیام‌آور رحمت و دوستی، حضرت عیسی ع بر همه مهربانان مبارک.

سلام و درود، صبح اولین روز این هفته سرد و زمستانی شما به خیر و نیکی؛ درست است که روش زندگی مسلمانان با آنچه که مد نظر پیامبر ما بوده است، بسیار فاصله دارد، ولی اگر این باور درست باشد، که بیش از یک میلیارد مسیحی به تثلیث اعتقاد دارند، می شود گفت، حضرت عیسی ع را باید به دلیل برداشت نادرست از مهم‌ترین بخش پیام او (توحید)، مظلوم ترین پیامبر دارای پیرو، در جهان دانست.

قبل از رفتار، لازم است، اول مواظب اعتقادات مان باشیم."

اما آیا همانگونه که استاد فرمودند، به واقع بیش از رفتار، باید مواظب اعتقادات مان باشیم؟! یعنی رفتار را به اعتقادات خود کشیده و انجام دهیم، آیا رفتار مهمتر است، یا اعتقادات؟ و اینکه آیا نوع رفتار ما را باید اعتقادات ما تعیین کند؟! پاسخ به این سوالات بسیار مهم است. گرچه توحید ستون دستگاه اعتقادات، و چنانچه رابطه انسان و خالق روشن شود، مشکل اولیه و اساسی مهمی حل شده، که انسان "حقیقت واقع" در جهان را دریابد؛

اما فرض محال که محال نیست، چنانچه انسانی در گوشه ایی از این جهان، "حقیقت واقع" بر او مکشوف نگردید، و واجد اعتقاداتی از این دست هم نشد، اما انسانیت را در ردای انسان، چنان ریخت و بروز داد که مجسمه انسانیت شد، آیا او در اعلا درجه انسانیت نیست؟! آیا او بدون یافتن خدا، خداگونه نشده است، و محبوب دل خداوندگار نخواهد بود؟! به نظر می رسد، رفتار بر اعتقاد اولویت دارد، و بیشتر باید مواظب رفتار بود تا اعتقاد، و رفتار نباید تنها بروز اعتقاد باشد، چرا که اعتقاد بیشتر به حوزه شخصی انسان، و رابطه اش با خالق باز می گردد، ولی رفتار بروز انسان در اجتماع است و همواره در تصادم با حق و حقوق دیگران؛ از این رو، از اهمیت بیشتری در جامعه انسانی و ارتباط انسان با دیگران و جهان برخوردار است.

 شاید مهم ترین پیامِ هر پیام آور، و یا هر منجی بشریتی، انسان شدن، و گسترش انسانیت، و در نتیجه خداگونه شدن ها باشد، ورنه، اینکه انسانی به خالق کل به چه میزان، و به چه شکل و حدی اعتقاد داشته باشد و...، تنها بین او و خالق، موضوعیت می یابد، و همین جاست که اهمیت رفتار بر اعتقادات، پیشی می گیرد، و انسانِ مملو از رفتار انسانی است که، جامعه را خدایی می کند، بدون اینکه لفظی و سخنی از خدا و اعتقاد در میان باشد.

جامعه ایی که مملو از خدا خدا کردن ها، و سرشار از اعتقادات است، اما در آن، از انسانیت و ارزش های انسان خبری نیست، نه آن انسان خداگونه، و خدایی است، و نه آن جامعه انسانی و خدایی خواهد بود، جامعه ی مملو از اعتقاد که ظلم و تعدی از در و دیوارش می ریزد، غیر انسانی ترین، رویکرد به انسان و جامعه در آن، جریان دارد، و انسانِ مومن، معتقد، مقید و تسلیم، به اعتقاد، که دست به اعمالی می زند که انسان را از انسان بودنش هم بیزار می کند، کاش هرگز به خدایی و یا ارزش دیگری ایمان نداشت، کاش کافر به هر توحید، نبوت و... بود؛ جنایاتی که مسیحیان معتقد و مملو از اعتقاد در جنگ های صلیبی و یا قرون وسطی مرتکب شدند، اعمالی که هندوهای معتقد و متعصب، در حق اقلیت هایی از دین هندو خارجند، مرتکب می شوند، اعمالی که بوداییان در حق اقلیت های ساکن در بین جوامع خود می کنند، اعمال و جنایاتی که مسلمانان معتقد و دو آتشه و داعش مسلک، در حق غیر همکیشان خود انجام داده و می دهند، و جان و مال و ناموس آنان را به تاراج می برند، بیدادی که فراهم کنندگان ایده سرزمین موعود، در حق ساکنین فلسطین می کنند و... همه مملو از اعتقاد و  اعتقادات است، و آنان شدیدا مواظبند که به اعتقادات شان از ناحیه دیگری، خدشه ایی در سخن و عمل، وارد نشود، اما چنان به دور از انسانیتند، که حساب ظلم شان را، تنها خداوند توان محاسبه دارد؛ انسان و انسانیت در این پهنه ی حفظ اعتقادات آنان، گم شده، و اولویت آنان تحکیم، حفظ و گسترش اعتقادات شان در جهان است، و در واقع اسارتگاهی می سازند، که انسان و انسانیت را به فداییان معتقدات و اعتقادات خود تبدیل کنند.

حال آنکه هر آنچه از اعتقاد، و آنچه از پیامِ پیام آوران هر عقیده ایی انتظار می رود، این است که به وسیله ایی برای نجات انسان تبدیل شود، یعنی آیینی باشد نجات بخش برای انسان، از اسارت ها، تحمیل ها؛ اما همین انسان، زیر سم اصحاب اعتقاد، له شده، هدف (انسان و انسانیت)، فدای وسیله (عقیده و اعتقادات) می شود. و پای نردبانی که باید انسان را بالا ببرد، میلیون ها انسان قربانی می شوند؛ و این نردبان دیگر وسیله ایی برای بالا رفتن نیست، بلکه بلای جان انسان و انسانیت است؛ اینجاست که مصلحی، مسیحی و... می آید تا نجات انسان را فریاد زند، اما حافظان وضع موجود، او را به تمسخر گرفته، فتنه اش می نامند، و به دست همین مردم تحمیق شده، در پای این نردبان کذایی، به دار چلیپایی اش می کشند، و در پای دار این منجی، مردمِ در انتظار ناجی، شادی می کنند، که چقدر اجر و ثواب در نزد باریتعالی اندوخته اند، که در چنین روزی، موفق شدند چنین فتنه ایی را ریشه کن کرده، و پوزه انحراف را به خاک بمالند!

این است که به نظر می رسد انسان باید بیشتر به رفتارش فکر کند، تا به اعتقاداتش؛ و پر بیراه نیست، این سخن برتراند راسل که می گوید : "هرگز حاضر نیستم به خاطر اعتقاداتم بمیرم، چون ممکن است، عقایدم اشتباه باشد". از این رو، ممکن است انسانی به "حقیقت کل" که همان توحید است، دست یابد، ایمان آورد، مقید و تسلیم هم باشد، اما در همان حال در جنایت، بی رحمی، بی سوادی، عقب ماندگی، ظلم، تعدی، جهل، تزویر و... پیشرو ترین هم باشد.

بنظر می رسد خداوند پیامبران را فرستاد تا انسان را به انسانیت بازگشت دهند، نه او را لزوما مملو از انواع اعتقادات کنند، از این رو، هر ملتی انسانترند، به خدا نزدیک تر، خداگونه ترند، چه اعتقاد درستی به "حقیقت کل" داشته باشند، و چه نداشته باشند؛ شاید انسانی در اعتقاد بت پرست تشخیص داده شود، ولی در رفتار مجسمه خدا، و خداگونه باشد، اما فرد معتقد و مقیدی، که در رفتارش، دیگران بگویند، حتی نام حیوان نیز بر او، ظلم بر حیوانیت است؛ آن فرمانده مسلمان مملو از اعتقادات دینی داعش مسلکی که، دو هزار جوان عراقی را، در هنگام تسلط بر شهر موصل، با هدف خدمت به اعتقاد خود، با شلیک یک تیر در سر آنان، بدن های در حال جانکندن شان را مظلومانه روانه آب رودخانه کرد، تنها به جرم این که معتقد به اعتقاداتی غیر از تفکر او بودند، در حالی که مملو از اعتقاد بود، بویی از انسان و انسانیت و حتی حیوانیت هم در رفتارش استشمام نمی شود، او قبور مردگان را خراب می کند تا حتی قبرستان مسلمانان را از اجساد غیر پاک کند، او مملو از اعتقاد است، اما در رفتارش بویی از انسانیت و خدا استشمام نمی شود و...

آن گروه معتقد و مقید هندویی که، راننده کامیون و شاگرد کامیون حامل گاو را از اتومبیل بیرون کشیده و بعد کلی ضرب و شتم، تحقیر، تجاوز و ظلم، به دار درختان کنار جاده می آویزد، چرا که یکی از اصول اعتقادی و فقهی او (یعنی تقدس گاو) را نادیده گرفته، و کامیونش حامل گاوی است که آن را به کشتارگاه می برد، مملو از اعتقاد است، اعتقادی محکم، اما خالی از انسانیت و خداگونه بودن. آن خاخام یهودی غرق در رویای اعتقاد به اعتلای دین و مذهب یهود، که تحقق آیه تورات مبنی بر پاک کردن سرزمین موعود از غیر را دنبال می کند، و به هر وسیله ی ممکن دست می زند، حال آنکه خود می داند که برای تحقق چنین آیه ایی از کتاب مقدس، باید یک ملت را به نابودی و آوارگی کشید، دنیا را به دوگانگی در رفتار دچار کرد، تا چنین امری تحقق پذیرد، مملو از اعتقاد است. اما اینجا دیگر انسان و انسانیتی در رفتارش نیست.

به نظر می رسد ایزد یکتا، عیسا، موسا، محمد و... را فرستاد، تا انسان مملو از انسانیت و سمبل انسان خداگونه شود، نه  اینکه مملو از اعتقادی شود، که مقید و مواظب باشد، خدشه ایی به اعتقاداتش وارد نشود، فقه و اصول اعتقادی اش به هر وسیله ایی اجرایی شود، و اعتقادش تبدیل به زنجیرهایی به پای خود او، و دیگرانی شود که می خواهد، آنان را نیز به بند آن کشد، و تمام همت او اینست، که حق خدایی که به او اعتقاد دارد، ضایع نشود، حتی اگر یک نسل، و یا چند نسل انسان نابود شوند؛ انسانِ مملو از اعتقاد و عملی که می گوید، باید سرزمین موعود تحقق یابد، در دیدگاه او امر خداوند باید عملی شود، حتی اگر به جنگ بین الملل .... منجر شود، در چنین رویکردی حق انسان و انسانیت، زیر سم چنین فقه و فقهایی، اعتقاد محور، لگدمال می شود، و در چنین جامعه ایی، محور اصلی، ایمان، تسلیم و تقید و اعتقاد است، حال آنکه همه این ها، در حقیقت برای انسان شدن، و انسان زیستن است، که به وجود آمده اند.

با در غلتیدن انسان در وادی خطرناک دام "اعتقادات" و دوری از مراقبت و مواظبت بر رفتار، انسان تبدیل به حیوانی می شود که با اسارت انسان ها، در محدوده اعتقادات خود، از هیچ جنایتی در این مسیر روی گردان نیست، و از انسان و انسانیت دور شده، و آنرا به فراموشی می سپرد، به جای تفکر در رفتار، کردار و افکار نیک و انسانی، ایمان، تسلیم، تعبد، تقید و... را، اساس ذهن خود قرار داده، گرایش به انسان بودن، و انسان شدن را به فراموشی می سپارد، و لذا با آرامشی خدایی (از نوع خود)! سر انسان و انسان ها را، که بر فتوای اعتقادش، منحرف شان یافته را، مثل گوسفند می بُرد، و بهشت را بهای عمل برخاسته از اعتقاد خود می داند. و برای نزدیکی بیشتر به خدا، حاضر است جهان را به ذیل یوغ تفکر خود بکشد.

او دنیای متکثر را در اعتقاد و عمل نمی پذیرد، و همه را به مدار خط کش خود کشیده، همتش اینست که همه را به خط کش اعتقادات خود راست گرداند. حال آنکه ادیان و پیامبران وسیله سعادت انسانند، ولی او انسان را به اسارت رضایتی می برد، که فکر می کند رضایت خداوند هم، همان است، و این نقض غرض ادیان و اعتقادات، خصوصا از نوع الهی آن است، آنان باید نردبانی باشند که انسان را بالا ببرند، اما به بلای جان انسان و انسانیت تبدیل شده و انسان ها را یک به یک، جمع به جمع  و در کل، در پای نردبانی بنام "اعتقادات" قربانی می کند، و فریاد ضجه انسان و انسانیت را، نه می شنوند، و اگر هم بشنوند، وقعی نمی نهند، چرا که انسان را فدای یک تار موی اعتقادات خود می بینند و... این است که امروز دنیا، مملو از ظلمی تاریخی، ریشه دار، بی پایان و... است و به اصحاب اعتقاد، حق می دهد که برای اعتقاد خود جهادی این چنین باطل کنند.

دیگر خداوند منجی را نباید بفرستد، چرا که او نیز چون مسیح، قربانی اهل اعتقاد، و تحمیق شدگان در پای اعتقادات خواهد شد، همه انسان ها باید به مسیح تبدیل شوند، تا نجاتی برای انسان و انسانیت حاصل شود.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در دیداری از نفسگاه عقاب و یا خدا...
سریال مصری حشاشین ایرانی ها را عصبانی کرد! + عکس (https://noandish.com/fa/news/176385/%D8%B3%D8%B1%D...
- یک نظز اضافه کرد در دیداری از نفسگاه عقاب و یا خدا...
پخش سریال تلویزیونی "حشاشین" که روایتگر مبارزاتِ خشونت‌ورزانه‌ی گروه مخوفِ وابسته به حسن صباح (یکی ا...