The Latest
خدایا اگرچه شهادت می دهم که"لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین"و جز تو خدایی نیست و تو از همه بدی ها و عیوب منزّّّّه و پاکیزه ای و این من بودم که در حقّّّّ خود ستم کردم ؛ ولی بگذار این بار طور دیگری بگویم آنچه در دلم هست و می خواهم با تو در میان بگذارم .
در جایگاه خدایی ات محکم، استوار، پابرجا، قدرتمند، عزیز، جباری و هر طور که بخواهی هستی و هیچ موجودی را هم به تو گزندی نیست و به هیچ یک از مخلوقاتت توانایی ندادی که گردی بر ساحت کبریایی ات بنشانند. همه را همچون اسیری در بند قدرت بی پایان و ملک وسیع خود گرفتی و از ملک تو هم امکان فراری نیست. اصلا به غیر ملک تو، سرزمینی نیست که بدانجا فرار کنیم و کاش شریک یا همتایی همچون خود می داشتی که اگر بنده یی از بندگانت از تو قهر می کرد، بدو پناهنده می شد؛ کاری کرده یی که از تو به تو قهر کنیم. کاش درگاه دیگری بود که اگر می خواندیم و جوابمان نمی دادی، بدو روجوع کنیم و پذیرای مان باشد، اگر از تو ناراحت می شدیم آغوش دیگری بود که به رقابت با تو برخیزد و بندگان شاکی ات را دریابد. ولی بی رقیبی. خلق بسیاری (گیرم که ناحق) به تو شاکیند و محکمه یی نیست که از تو بدانجا شکایت برند. می بینی که مجبوریم شکایتت را نیز نزد خودت آوریم. این است رسمش؟!
تو در پاره یی موارد از جمله این مورد با خودکامه گان و مستبدین این دنیا شبیه شده یی، آنان نیز طرحی ریخته اند که از خودشان به خودشان شکایت برد و خود می دانی در محکمه ی دنیایی شان چه حکمی خواهند داد و نرفتن به چنین محکمه یی نیز، به ز رفتن خواهد بود، البته در محکمه عدل تو هنوز حاضر نشده ام و امیدوارم که در صورت حضور به عدل برخورد نکنی و اگرچه در این دنیا از محکمه بندگانت عدل و بی طرفی می خواهم ولی در محکمه آن دنیایی تو می خواهم که به مهرت قضاوت کنی که اگر به عدالت برخورد کنی و حساب بکشی، حسابی بدهکار خواهم بود. خدایا دیگر این که بر کارت هم ناظر و بازرسی نیست و تنها خود ناظر و داور اعمال خود و دیگرانی و در این خصوص هم با جباران این دنیا شبیه شده ایی، اگر چه بعض آنها حداقل به صورت صوری هم که شده بر خود ناظرانی گماشته اند، تو صورت کار خود را هم درست نکرده یی، و هیچ ناظر بی طرف که چه عرض کنم، ناظری طرفدارت هم را بر کارت نگماردی که حداقل صورت کارت را درست جلوه دهی، هیچ کمیسیون حقوق بشری هم در خصوص تو فعال نیست که گزارشی از اعمالت را منتشر و فشاری به تو آورد. شباهت دیگری که با مستبدین این دنیایی داری، مادام العمر بودنت است و اگر نخواهی هیچ تغییری در خدایی ات و رسم و تقدیرت متصور نیست، دوره خدای ات هم پایانی ندارد. شرایط را طوری چیده یی که بنده ات به این نتیجه برسد "بخواهی نخواهی همین است" اگرچه معترفم که دستگاه بی نظیری را برایمان تدارک دیده ایی ولی اصلا مجلس خبرگانی هم نداری که در صورت عدم رضایت بندگان از خدایی ات، خلع و خدای دیگری جایگزینت کنند، حتی مجلس خبرگان صوری، بی اثر و بی خاصیت هم برخود نگماردی که بنده ی ناراضی ات به امید تغییر در آن بنشیند تا شاید روزی کارایی یابد و تغییری صورت دهد. تو مطلقا قابل انتخاب نیستی و کاملا تحمیل شده یی، حتی یکبار مستقیم و یا غیر مستقیم در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده یی که انتخاب شوی؛ که اگر این بود و طی انتخاباتی، انتخابت کرده بودیم، حداقل امروز خود را سرزنش می کردیم که "خودم کردم که لعنت بر خودم باد" و بدین صورت خود را تخلیه ی روانی و خالی می کردیم.
جالب این که اگر بنده ات شاکی باشد و یا شاکر در تو تفاوتی نمی کند. تو اصلا به ما نیازی نداری، کاش نیازمند بندگی امان بودی و با این وضع تجارتی به راه می انداختیم و مثلا ما بندگی می کردیم و تو هم مابه اذایش را می دادی، آن هم به انتخاب خودمان، نه هرچه تو صلاح بدانی. ما بندگانت در تو بی اثر بی اثریم. به فرض که علیه تو شعار بدهیم و قیام کنیم و به خیابان ها بریزیم و به گلوله آتش تبدیل شویم ... هیچ ضرری متوجه ات نخواهیم بود. تو هیچ اعتباری از تعداد بندگانت، تعداد شاکرین به درگاهت، و یا نفوس معتقدینت، و یا ثروت و مکنت و... نمی گیری اصلا بی اثر، بی اثر و محکوم محکومان آفریدی. بدتر از همه این که کاری کرده یی که اگر بنده فراموشکارت بشناستت دیگر توان فراموشی ات را هم حتی نداشته باشیم، زیرا در همه خلوت و جلوت حضوری موثر داری و جایی برای ندیدنت نیست که نبینیم و فراموشت کنیم. نافرمانیت هم کاری از ما حل نمی کند و تنها عقوبت تو را برایمان به ارمغان خواهد آورد. ما محکوم به پرستش تو شده ایم، البته اعتراف دارم که بر تو ارجح بر پرستش موجودی نیافته ام، و نه راه پس داریم و نه راه پیش. نه توان پایان خود داریم و نه در شروع آن نقشی داشتیم. جالب اینکه اگر در این زندان دنیا عرصه بر زندانی تنگ آمد نمی تواند از جان بگذرد و در موقعیتی به زندگی اش خاتمه دهد، و یا خط و خشی به خود هم وارد کند که گناه شمرده شده و این خود خیانت در امانت و عقوبتی به میزان خود دارد.
بر هیچ چیز مالکیت مان ندادی و همه چیز را به امانت نزد ما سپرده و این امانت را هم به مرور و یا ناگهان می گیری و حساب ریزش را هم داری و تخلفی هم در امانت تو بر ما متصور نیست. تمام سود ما را هم در حرکت به سوی خودت قراردادی و هیچ خیری در حرکت عکس نگذاشتی. در دستگاه منظم و بسته تو نه از اختلاس برای بندگان مقربت خبری است و نه از برخورداری های بی حساب و کتاب. این است شرایط اشرف مخلوقاتی که آفریدی و این است خدایی که تو می کنی و هستی. ای کاش نمی شناختمت که در آن صورت گرفتارت هم نمی شدم. آنگاه همچون دیگر حیوانات نفهم دیگرت سر در آخور دنیا کرده و به لمباندن اطعمه و اشربه و مقام و ثروت مشغول می شدم که در آن صورت دوره عمر می گذشت و تمام و راحت می شدم. حال که بر ما منت نهاده و نعمت عقل و معرفت دادی، گرفتارمان کردی و باید تا ابد هستی خود را همچون طوقی بر گردن داشته و ادامه دار باشیم.
توبه از عهدی که از روز ازل بستیم ما
حماقت بار و ندانسته به زیر بار رفتیم ما
ندانستیم، کین بار گران خم می کند گردن ما
حال می فهمیم کین بار گران را که چه بود
کوه هم از بی طاقتی اش توان برداشت نبود
کنون چاره یی جز به تحمل نبود ما را؟
خداوندگارا! متاسفانه به تمامی موارد رضایت و نارضایتی ات هم واقف نیستم و نمی دانم باید به رسم عمله و عساکر دربار مستبدین این دنیا، تنها مدح تو را بگویم و یا این که در دربار تو آزادی بیان کامل وجود دارد و صحبت با تو محدودیت ندارد و به هر زبانی و در کمال آزادی می توان با تو سخن گفت. اینجا اهل دنیا که در مقام خدایی نشسته اند تنها مجیز گویان را می پسندند و غر غر کنندگان را نمی پسندند و از درگاه خود می رانند و یا به عقوبت شان گرفتار می کنند. آنان حتی اگر به فردی ظن مخالفت و یا پتانسیل خطر برند، به زیر خط محدودیت های بی شمار می برندش و اگر هم بتوانند، نابودش می کنند؛ اما تو چطوری؟ آیا پذیرای انتقاد از خود هستی؟ آیا بنده ی محکوم زیستن در ملک و سرزمینت می تواند به شکایت از تو لب بگشاید و عقوبت نشود؟. می تواند به تو و عدالت تو شک کند و عقوبت نشود؟ می تواند با تو دعوا کند و سوال از هزار کار نکرده ات کرده و سیاست نشود؟ ما تنها باید شاکر نعمت هایت باشیم (که البته اعتراف می کنم که بی شمارند) و یا این که می توانیم نسبت به نداشته ها و کم و کاست هایمان شاکی هم باشیم؟ آیا حق اعتراض به درگاهت داریم؟ مثلا می توانیم به صبر طولانی ات در مقابل ظالمین افسار گسیخته این دنیا و فرصت طولانی که به آنان در ادامه ظلم شان می دهی و یا عدم عکس العمل سریع تو نسبت به آنان از تو شاکی باشیم و عقوبت نشویم؟ آیا می توانیم به آنچه که می خواهیم و تو به اشاره یی می توانی "کن فیکون" کنی و نمی کنی؛ شاکی باشیم و داد بزنیم و علیه تو راهپیمایی کنیم... خدایا آیا درگاه قضاوت تو هم مثل دادگاه های این دنیایی است که "هر چه بگویی در دادگاه علیه خودت استفاده می شود"؟ و...
خدایا با این که فکر می کنم می شناسمت و ذهنم همواره مشغول توست، ولی باز نمی شناسمت. خدایا وسیع و بی منتهی هستی و تنها جرعه یی از شناخت تو ما را نصیب شده است. هزار سوال بی جواب در موردتت دارم. شاید اگر معرفتی بود هرگز به شکایتت زبان نمی گشودم و به زبان مناسب دیگری با تو سخن می راندم. خدایا مهم نیست که این زبان تیز را به عقوبت جواب دهی یا به لطف و مرحمت، ولی گوش دیگری غیر تو نیافتم که مناسب شکایت از تو باشد. اصلا اینجا شکایت و گله از خدایگان دنیا رسم نیست که اگر شکایت کنی از زندگی ات می افتی و باید آماده هر جسارتی باشی، خدایگان این دنیا بندگانی دارند که به نیابت از آنان سخت عقوبت کننده و جسور در ظلم به غیرند؛ ولی نمی دانم تو چطوری آیا بدین شکایت، عقوبت تو و یا نمایندگانت را به دنبال خواهد داشت؟؛ خطر کرده و به شکایت آمدم، خواه برانی و خواه بپذیری، این گدای معرفت و مطاع دنیا را درگاه دیگری یافت نشد که توانا به رفع حاجت باشد تا بدان رو کند، که اگر بود، شاید بی درنگ به شکایت از نداشته هایم بدو روی می کردم.
افسوس (و یا خوشبختانه) که نیست و رقیبی نداری که محرک حرکتت در قبال ما شود. گاه که چه عرض می کنم، بیشتر اوقات "رانده و رجیم خاص درگاهت" ما را به بندگانی همچون خودمان ارجاع مان می دهد؛ دروغ که نزد تو بی معنی است، چند صباحی سرکار قرارمان می دهد و دخیل به پنجره فولاد دنیاییانی از بندگانت می بندیم ولی بی اثر، و تنها خود را ضایع کرده و حتما موجبات خشم تو را هم به خاطر شریک قایل شدن برایت فراهم می آوریم ولی باید اعتراف کنم که این امامزاده های دنیایی از نوع خودمانند، و شفا که نمی دهند هیچ، چشم بیمارمان را کور هم می کنند و در زخم چرکین ما انگشت به بی خردی و نا شکیبایی و جهل می کنند و بیشتر از تو دورمان می کنند، و باز خسته نشده و عبرت نگرفته و همچنان در سوراخ هایی که هزار بار از آن گزیده شده ایم، انگشت می کنیم؛ عبرت نگرفته و تکرار غمبار نیاز و رجوع به غیر از تو مکرر تکرار می شود.
ولی ای رحیم بی همتا! از آن سو نیز خود شاهدی بر اعمال خود که بارها از تو هم خواسته ایم و اجابت نکرده ایی، گفتند در حرم و حریم کعبه ات حاضر شویم و در آنجا هنگام رویت خانه ات و یا در صفا و مروه ات و... تو را بخواهیم، و حاضر شدیم و خواستیم و نشد. گفتند در شب قدر که نمی دانیم چه شبی است، اجابت دعا می شود، باز شب ها برای درک قدر بیدار ماندیم و خواستیم، باز نشد که نشد. به بندگانت رجوع می کنیم و از سراب واره های این کویر دهشت انگیزمان می خواهیم، نمی شود که نمی شود و حتی در مقابل ناراحتی تو را هم فراهم می کنیم. پس خدایا ما باید چه کنیم؟ تو که قصد اجابت نداری. از بندگانت هم که نمی توانیم بخواهیم و اگر بخواهیم هم اثری ندارد که ضررهای زیادی متوجه ما می شود؛ تو جای ما بودی؛ چه می کردی؟ خدایا در دایره انحصاری ات، تنگ گرفتار آمدیم. می شنوی! گرفتار.
البته اینکه برخی از مستبدین دنیایی از منش و شیوه تو با بندگانت الگو گرفته و به ناحق در جایگاه تو نشسته و مثل تو شده و در حد تو با بندگانت سخن می کنند و برای خود حق قائلند، امری است مذموم و واضح و به حساب شان دیر یا زود خواهی رسید، این را مطمئنم. ولی باید اعتراف کنم که تو با آنان بسیار متفاوتی که تو در دهش بی نظیری و مستبدین مثل زالو تنها گیرنده اند و آنچه تو داده یی را به ظلم از بندگانت می ستانند. تفاوت آنان با تو این است که تو آنچه خود داده یی را می ستانی و یا کم می دهی، ولی آنان بی شرمانه چیزی نداده و آنچه تو داده یی را از بندگانت می ستانند و محروم شان می کنند.
خالقا! این را هم بگویم که هر چه در این جهان روی دهد از کم و کاست را از چشم تو می بینیم و این بر کودکان ما هم حتی واضح و مبرهن بود و شاهد مثال آن هم این که، آنگاه که در کودکی پدران مان موی سرمان را با ماشین اصلاح از ته می تراشیدند و بی ریخت مان می کردند، در کوچه ها با هم می خواندیم که " کچلا جمع شوید تا برویم پیش خدا یا به ما مو بدهد یا بزند گردن ما"
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 3:48 PM | لینک ثابت • 2 نظر جمعه نوزدهم اردیبهشت 1393
گاه اگر عیبی از کسی گوییم به کمتر زمانی و عنقریب ما را بدان عیب مبتلا می کنی، مرحوم مادرم (ره) هم شاید همین را تجربه کرده بود و گاه که عیب کسی را نزدش می گفتم، می گفت "مادر جان عیب کس نگو که عیب بد سواره است" و ما لابد پیاده مشی می کنیم که عیب بد به زودی سواره خود را به ما می رساندِ و عینا دچارش می شویم.
خالقا! معبودا!، ای که از رگ گردن به ما نزدیک تری!، ای که شنوایی بر گفته هامان! و بینایی به وضع مان! اگر هزار حُسن دیگران گوییم باز یکی را شامل ما نمی کنی! ولی دستگاه خلقتت و قانون طبیعتت آماده است که ما عیبی از کسی بگوییم و سریع گرفتار همان مان کند؛ ولی در همان حال عده یی کارشان عیب گویی و عیب جویی و سوزاندن دل دیگران و با این همه در برابر چشم های حیران بندگانت به تعداد زیاد، هزار حُسن و خیر نصیب شان کرده و در چشم ها قرار شان می دهی که بندگانت ببینند و بسوزند و به کارت بیشتر در شک و شبهه افتاده و در ایمان شان تزلزل وارد شود و به کفرگویی گرفتار شوند و از تو جدا افتند؟!!
ولی معبودا! اگرچه کاملا به تو اطمینان دارم که کاری خارج از حکمت و علم و عدل نداری؛ هزار سوال بی جواب در مورد تو و رفتارت دارم و بسیاری از رویه های این عالم به چشمم ظلم و بی عدالتی می آید و انتظار حرکتی سریع تر از تو در مقابلش دارم، ولی باز هنوز معبودِ عالم تر، عادل تر و... دیگری از تو نتوانستم بیابم که در احسان، بخشش، لطف، حُسن، مهر، علم، قدرت و... بر تو برتر و یا هماوردی تو باشد، که اگر بیابم هرگز لحظه یی در تو توقف نخواهم کرد و بی درنگ از تو عبور کرده و به او رجوع خواهم کرد؛ که او توی واقعی خواهی بود و این به عقل و صواب نزدیک تر که اکمل مورد ترجیح قرار گیرد.
دانم که ز بی معرفتیست این رنج دل
گر رنج دل به تو نگویم، به که گویم؟!
که گفتنش آوار خصم نشود، باز برما
+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اردیبهشت 1393 ساعت 10:22 شماره پست: 427
خدایا سال ۹۳ را سال صلح و آرامش در جهان قرار ده.
ملت ها را از دیو جنگ قدرت مداران و جنگ سالاران حفظ فرما.
خدایا کسانی که بزرگی و قدرت و ثروت خود را در شرایط تنش بین بندگانت ترسیم و تعریف کرده اند را در دست یابی به چنین هدفی مایوس و رسوا فرما.
خدایا برکات آسمانی ات را بدون توجه به اعمال ما و بزرگان ما بر زمینیان نازل فرما که اگر نزول آنرا به این گونه مسایل مربوط نمایی لایق تنفس در فضای جهان تو نیز نخواهیم بود.
خدایا اگر ما را لایق نعمت های خود نمی بینی بجز ما موجودات بی شماریند که از نعمت های این جهانی تو متنعمند پس به آنان رحم فرموده و جهان را از ریزش های آسمانی خود شاد و متنعم گردان.
خدایا این سال را سال توسعه علم و معرفت قرار ده و انسان ها را به مسیری هدایت فرما که خیر صلاح آنان در آن است.
خدایا سال ۹۳ را سال رهایی انسان از بند قدرتمداران دنیاپرست و ظالم قرار ده و با گشایشی همگانی تمامی اسرای دربند این ظالمین را آزاد فرما.
خدایا آنان که به ناحق بر گرده ی بندگانت سوار شده و قصد پایین آمدن ندارند را ابتدا رسوا و سپس نابود فرما.
خدایا دل انسان ها را نسبت به هم مهربان گردان تا تعدی و تجاوز به حقوق دیگران کاهش یافته و فضای بهتری بین بندگانت ایجاد شود.
خدایا کودکان ما و جوانان و نوجوانان ما و پیران و بزرگسالان ما را از جمیع خطراتی که آنان را تهدید می نماید حفظ و حراست فرما.
خدایا به قلم های که در راه تو و در راستای خیر بشر به حرکت در می آیند برکت و نفوذ عنایت فرما.
خدایا قلم ها و زبان هایی را که پایه های ظلم و تعدی را محکم می کنند را بی نفوذ و رسوا فرما.
خدایا قدم هایی که در راستای خیر بشر برداشته می شود را استوار و محکم و موفق گردان.
خدایا دل صاحبان قدرت را بر زیر دستان شان نرم گردان تا از ظلم شان نسبت به زیر دستان کاسته شود.
خدایا وسیله استخلاص تمامی اسیران زنجیر شده در دست های قدرت کثیف دنیایی را فراهم فرما.
خدایا وسیله بند شدن بندکنندگان ظالم را فراهم فرما.
خدایا به تمامی انسان ها محروم از حقوق شان صبر و اجر عنایت فرما تا بتوانند سختی ظلمی که به آنان روا می شود را تحمل کرده و قلب هاشان از شدت رنج باز نایستد.
خدایا به زمین های مان برکت و بار آوری به جنگل هایمان سرسبزی و خرمی به آب های جاری مان برکت و غنا بخش.
خدایا زمین را از ناپاکی ها حفظ کرده تا کهواره انسان هایی همچون رحمت للعالمین (ص) در آینده باشد و دوباره انسان هایی که فخر بشریت هستند را در خود پرورش دهد.
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم فروردین 1393 ساعت 14:11 شماره پست:
اکنون که به پرتگاه های دوره کوتاه اما طولانی ِ زندگی ام نظری می اندازم؛ به عینه تعدد خطراتی را می توانم حس و لمس کرده و یا بشمارم که تو از سرم رفع و رجوع کردی؛ گردنه های باریک، هول انگیز، عمیق و پرتگاه های خوف برانگیزی که عبورم دادی. این است رسم تو و آن است رسم ما؛ تو لطف می کنی و ما نافرمانی. امید به استمرار لحظه لحظه ی لطف تو دارم این کریم بنده نواز. همچنان امید به جادوی رحمتت ای رحمان و رحیم. رسم ناجوانمردی روزگاریان، نتواند که جدایی ما را رقم زند. که مرا از تو جدایی نیست انشا الله. "که من از تو بر نگردم به جفای ناپسندان" سعدی علیه الرحمه
+ ننوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 8:33 AM | چهارشنبه چهاردهم اسفند 1392
خدایا هرگاه که بارش بارانِ رحمتت شهر و کوچه هامان را شستشو می دهد انگار چهره تو نیز در پس آن هویداتر می شود، پس باید شکر این بارش و چهره نمایی را یکجا بجا آورد. خدایا چهره ات پشت آسمانی صاف و تمیز انگار بهتر دیده می شود، پس بیش از این چهره بر ما هویدا کن.
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت 19:3 شماره پست: 598
این روزها کشورهای شرق میانه (یا همان خاورمیانه) به مرکز ریختن خون هایِ گرمِ مردمی تبدیل شده است که در مظلومیت تمام ضایع و یا به زمینِ سرد می ریزند، جان های بیگناهی که به ملعبه یِ دستِ بازیِ قدرتِ قدرتمدارانی تبدیل شده اند، که برای مردمِ این منطقه نقشی جز دادنِ خون و خوندل خوردن، در این بازی قایل نیستند؛ آری به درستی باید در پایان نماز خود و در بهترین زمان ها برای استجابت دعا، دست های نیاز را بالا گرفت و خداوند قادرِ متعال را به خون هایی مظلوم و بی گناه قسم داد که در کمال مظلومیت در خاکِ جای جایِ این منطقه ریخته می شوند، تا در رگ های جوامع خود جاری نشوند و بدن سرد و بی خون این جوامع همچنان بر گِل بماند.
اما آیا این تمام خون های مظلومی است که در این سرزمین بلازده بر زمین ریخته و ضایع می شوند؟ باعثِ تاسف است که باید گفت پاسخ کاملا منفی است، و این تنها خون هایی نیست که ریخته و ضایع می شوند و این بخشی از آن است که ناشی از کشیدن چاقویِ ظلم برگلویِ مردم این منطقه و یا از شلیک سرب های داغ بر بدن رنجورِ شان بر زمین سرد ریخته و ضایع می شود. مظلوم تر از خون های جاری از دِشنِه و سُرب هم هست، و آن خون هایی است که اصلا کسی سرخی آن را هم نمی بیند و لذا صاحب (دَمی) خونی هم نیست که آن را از قاتلانش واطلب نماید.
برغم تمام خون هایی که به هنگام جاری شدن، سرخیِ مظلومیتِ خود را به رخ چشم های بی تفاوت و سیاست زده ی ِ جهان می کشند، خون هایی هم هستند که در سکوت و مظلومیت حتی جاری هم نمی شوند و فریاد صاحبانش در سکوت و یا هلهله یِ استبداد شنیده نمی شوند و لذا سرخی آن را هم کسی نمی بیند و این خون ها که اکثرا هم متعلق به نخبگان این جوامعند در گوشه گوشه ی خانه های شهرها، سلول های بیشمار زندان ها ضایع می شوند، تا در رَگِ جوامع خود جاری نشوند؛ از سویی دیگر سایه جنگ و استبداد مانع شکوفایی استعداد های این مردمِ تمدنساز شده تا این خون های با ارزش جوانان مستعد ما در رگ جوامع جاری نشده و ظالمانه ضایع گردد و لذا این خون ها شاید مظلومانه تر از خون هایی باشد که از آلاتِ سرب و دشنه جاریند که اینان شهیدان مکر و حیله اند و آن خون ها از دندان های سگانِ درنده و پارس کننده می چکند و لذا خوب هم دیده خواهند شد، و برعکس اینان در سکوت و وهم ضایع می شوند.
آری زندان های مستبدین این منطقه مملو از مردانی است که لایق کرسی های رفیعتند لیکن همنشین بدحالان شده و از کُنج زندان های مهرشده سر درآورده اند تا در دسترس نیازمندان جوامع خود نباشند. یا مغزهای مملو از حکمت و علمند که از کرسی های دانش افزایی مللِ خود به دور مانده و در کُنج خانه های خود خاک می خورند و عمر ذیقمت به پایان می برند. یا استعدادهای جوانانیند که می توانند موتورِ تمدنِ شرق را دوباره به حرکت در آورند، ولی بواسطه ی نبود امکان درجا می زنند و حریصانه به کرسی های دانش اندوزی می نگرند که یا ویران شده و یا خالی از استاد.
آری این ها را هم باید به خون های مظلومی اضافه کرد که سرخیِ مظلومیت آنان چشم ها را خیره کرده و انسان را به تفکر وا می دارد و عجزِمان را به رُخِ مان می کشد که تغییری در این وضع نمی توانیم داد؛ این ها همان خون های سرخ و زلالی است که در رگ صاحبانش ضایع می شوند و در رگ های جوامع خود جاری نمی شوند، تا بدنِ شُل و بیحال آن، بی انرژی و همچون مخموری غارت زده در گوشه ای بیفتد و همچنان مثل گذشته از کاروانِ علم، فضیلت و ارزش باز بماند و نظاره گر وضع اسفبار خود باشد.
باری باید بعد از هر نمازی دست ها را به آسمان برد و خداوند خود را به خون های مظلومانه ای از این دست این گونه قسم داد که "بِدَمِ المَظلومَ یاالله" و ده مرتبه از ته دل فریاد به نیاز برداشت که "یاالله، یاالله، یاالله، یاالله، یاالله، یاالله، یاالله، یاالله، یاالله، یاالله ما را از این وضع برهان".
برخی بیت المال را تنها به زَر و مال موجود در آن محدود می کنند، لیکن مهمترین گوهرِ موجود در کیسه ی ملت ها جان هایی از این دستند که آشکار و پنهان ضایع می شوند و خرابی و خسارت آن اصلا روی کاغذهای لیست برداری از خسارات نمی آید، حال آنکه این خسارت بسیار بزرگتر و حتی جبران ناپذیر است.
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت 10:11 شماره پست: 597
خدایا هر اندازه که از بندگانت ناامیدم، به درگاهت امیدوارم و خواهم بود؛ گرچه در تاریخ چشم به آسمان بودن، چشمان زیادی را رو به آسمان سفید شده دیدم که نور خود را در انتظار دریافت نظر و عنایتت از دست دادند و پیر و فرتوت شدند، ولی این را می دانم که در پس انتظارهای طولانی از این دست، وصل محقق خواهد شد. پس هرچند این انتظار طولانی می شود و رنج بیشمار ما را در پی دارد، ولی امید به گشایش و فرجی از درگاهت را کاملا منطقی می دانم، پس این انتظار را به لطف تو هرگز از دست نخواهم داد که این انتظاری مقدس است و هرگز بی حاصلش نمی دانم.
+ نوشته شده در شنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت 12:36 شماره پست: 592
خدایا!
شنوایی؟
بینایی؟
دانم که هستی؛
لیک افسوس!
جوابی ناید از نای تو ای خالق؟!
تو خود گو، ز تو به که شکوه آرم؟!
شکوها دارد دلم،
زین غصه های ناتمام؛ رنج های نا ضرور؛
عصرِ غم انگیز؛
پاره باید می شدی، ای بندهای محکم دل؛
آتشی است، در سینه ام؛
ایزدا! شکری بزرگ و بی انتها تراست که این توفیق را در گوش هایم قرار دادی که صدای اذانِ موذنت، همچنان برایم به پا خیزاننده باشد و انرژی لازم برای ایستادن در جهتی که تو تعیین کرده ایی را برای لحظاتی هم که شده، برایم ایجاد نماید تا در چند رکعتی، رکوع و سجودی داشته و ذکری با تو گویم؛ این شاید بزرگترین نعمتی است که بعد از وجود به من دادی و تنها شکر همین نعمت نیز از حد من خارج است؛ و همین را روزنه ی امیدی می دانم که شاید راهی به سوی تو برایم باز گشاید. خدایا شکر ترا که قلبم را پیش از هر واسطه یی متوجه خود کردی که در غیر آن، واسطه های غیر معصوم و نمایندگانت را هزاران خطا، مشکل و نقصان متصور است و دیدن آن ممکن بود، از تو نیز مرا زده و دور کند.
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت 19:1 شماره پست: 376
خالقا! این را به حساب علاقه ات بر خود می گذارم که این چنین بیکَس و کارم قرار دادی. نگاه که می کنم کَس و کاری نمی بینم که "کَس و کار" باشد؛ لابد این کردی که جز تو قبله و قبیله یی نداشته باشم که اگر غیر از این بود قبله گاه های بیشمارم می بخشیدی تا بدان ها سرگرم باشم و حتی اگر بخواهم هم زمانی نیابم که به تو رو کنم. دلم به داشتن کَسی در میان خلق تو رغبتی ندارد و آنان را نیز در کارم موثر نمی دانم. تنها تو را "کن فیکون" کننده حال خود می بینم که می توانی به لحظه یی راهی بگشایی و یا راهی ببندی؛ شروعی بیافرینی و یا پایانی؛ و من هم به هر چه تو راغب باشی راضی هستم و اگر هم نباشم باز خیر خود را در آن می بینم. پس بنواز هرگونه که خواهی و تو در مُلک خود پادشاهی غالبی و ما هم مغلوبی ابدی؛ ما تیر و ترکش تو را به جان خریداریم که این جان را هم مِلکیتی مارا نیست.
نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 2:1 PM چهارشنبه دوازدهم شهریور 1393
+ نوشته شده در شنبه ششم تیر ۱۳۹۴ ساعت 2:40 AM توسط سید مصطفی مصطفوی |