The Latest
خدایا تو از "ایام الله" گفتی و به "عصر" و زمان قسم یاد کردی و به موسیِ کَلیمت (ع) توصیه به یاد آوری اش نمودی، و حتما زمان و مکان هایی است که در نظر تو خاصند و می توانند بر وضعیتِ راکد و کندیده ام دگرگون کننده و حساب و کتاب دیگری برما برقرار نمایند.
حداقل می توانم شهادت دهم که در دو زمان و مکان خاص که به گمانم از ایام الله تو باشد توفیق حضورم دادی ولی خوب که نگاه می کنم تغییری به اندازه ارزشِ مکان و زمانی که در آن حضور یافتم در خود احساس نمی کنم.
به یادواره ی بزرگ پرچمدار توحید، حضرت ابراهیم خلیل (ع) هزاران سال است که کعبه مغرور از دست هایی که به بنّاییش نشستند، بر جای خود مانده و میعادگاه حضور و نظاره گر میلیون ها دل به تو متوجه شده است که از گوشه و کنار جهان در این روزهای خاص جمع می شوند تا در کنار خانه ات و یا مِنایِ شریف، عَرفات عزیز، مسجد النبی (ص)، بقیع متبرک و... تو را یاد کرده و به ذکر تو مشغول شوند.
به یاد آوری بردن آنچه بدان بسیار وابسته بود به قربانگاه، و تسلیم اسماعیل (ع) در برابر تو که این اوج پیروزی بشر بر نفس خود از درون و شیطان از بُرون و مایه فخر تو در برابر فرشتگانت گردید، و شیطان از پس تمام تلاش ناموفق خود برای باز داشتنش از این وظیفه ی الهی، نا امیدانه به گوشه یی خزید و به تماشای صحنه های زیبای ایمان و تسلیم ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) گردید و این شد که زان پس کعبه و اطرافش به حرم امن تو تبدیل و حاضرین در آن را شرایط و اعمال خاص حضور لازم شد؛ و تو توفیق حضور در این زمان و مکان را به من عنایت کردی.
بالاتر ازاین مکان و زمان در حالت عالی نمی توانم بیابم که در آن حضور یافته و شفایی گیرم و دردهایم التیامی یابد ولی خود و حضور یافتگانی را می بینم که در کنار این آب زلال، شرف حضور یافتیم و همان هستیم که بودیم؛ و حتی مائده یی آسمانی از این دست هم دوایی بر دردمان نشد، آیا این شد که تا بگوییم، زین پس باید ایام الله دیگری یافت که اکسیر "انسان شدن" را در خود داشته باشد؟!!!
البته تو را شکر که به زیارت خانه، حریم و حرمت نایلم کردی که این را توفیقی بزرگ برای خود و در خور هزاران شُکرش می دانم، لیکن از این مَطَب دارویی شفابخش و از این طبیب شفایی بزرگ انتظار داشتم، که حاصل نشد.
گیرم که درد و بیماری ام بسیار و سرطان همه وجودم را فرا گرفته بود، ولی من تنها قطره یی از آن دریای انسانی بودم که در آن روز حضور یافتم، و در مقابل هم البته چنان طبیبی که به اشارتی می توانست پایانی بر تمامی درد های همه (حاضر و غایب) و صد البته این قطره از آن اقیانوس انسان ها باشد، خدایا انتظار بیش از این بود؛ که بر آورده نشدنش بسیار گلایه انگیز است، البته می دانم که از سوی تو هم گلایه از حد گذشته و اگر پرده از اعمالم بگشایی، این منم که شرمندگی چهره ام را فرا خواهد گرفت و نه تو. ولی ما هم مملو از دردیم و درمان هم پیش توست و دریغا که آشکارا دریغ می کنی.
از آن سو نیز ما کجا و تو کجا، تو تمام وجودی و ما هیچ، تو بسیار داری و ما هیچ، تو بسیار می توانی و ما هیچ و... پس فیض را از جانب تو می سزد نه ما؛ باید قبول کنی که دریغ کردی ای خدا!؟ اما مُلک خودت هست و هر کاری که می خواهی می توانی بکنی، بر آنچه می کنی حق داری و لایق چنین جایگاهی هم هستی، ولی به شکایت ما هم عضبناک مشو که این نیز حق بنده یی است که فقیر است و بر فقرش شکوه می کند. این را نیز به عنوان حق ما بپذیر که بهانه یی یافته و شکایتی کنیم. اگرچه خود اقرار به بی انصافی و ناحق گویی خود دارم ولی آیا راهی دیگر هم هست؟! ظلمی ندیده و به شکوه آمده ام؟!! درست، اما چه اشکال دارد به بهانه یِ ظلم ندیده هم که شده، بهانه یی بگیرم تا توجهی جلب شود و رحمتی شاید نازل و شامل.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 9:17 AM | دوشنبه هفتم مهر 1393
خدایا شانه هایم به حمل هزاران بارِ گران به اختیار، بی منت آماده است؛ ولی بار سبکی به اجبار هم دوشهایم را می آزارد. ای کاش معرفت به خود را اکتسابی نمی کردی و آن را خود از اول در نهادم به ودیعه می گذاشتی و آنگاه انجام و عدم انجام اعمال حرام و مباح را به خودم وا می گذاشتی و می دیدی که در سایه معرفت به تو اجازه سر سوزنی عدول از موازینت به خود نمی دادم.
این که امروز در قالب واجبات بدان امر یا نهی می شوم، در شرایط بی بصیرتی به تو، همچون بار گرانی است که از ترس تو به انجامش مشغولم و این اجبار از ترس به انجام عمل آزارم می دهد و آن را حتی در قالب تجارت حسنات و سیئات هم تجارتی بی بهره و سراسر ضرر می دانم. ای کاش بندگی ات ناشی از ترس از تو نبود و به خاطر عشق به تو بود؛ که در سایه عشق است که همه چیز ارزش می یابد و عمل در سایه ترس چه ارزشی خواهد داشت؟!
شکر ترا که بصیرتی عنایت فرمودی که هنگام گزاردن پنج گانه، بدانم که همواره در نعمت تو غرقم و این باعث شرم و تاسف است که تنها در پنج زمان به ذکر تو مشغولم، در حالی که لایق و واجب به ذکر دایمی.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 12:26 PM | دوشنبه سی و یکم شهریور 1393
خدایا! برخورداری از نعمت هایت، دلیل ایمانم به تو نیست و مطمئنم که برای تجارت حسنات با تو و در مقابل دریافت نعمات تو هم آفریده نشده ام. که کاری کنم و بر اَنبان حسنات خود بیفزایم که تو به چنین ذخیره یی هرگز نیاز نداری.
این نیز مثل روز روشن است که برای دریافت نعمت های تو هم نیازی به ایمان نیست که بی ایمانان به تو و حتی در بعض مواقع دشمنان تو بر نعمت های دنیایی تو متنعم و گاه متنعم ترند. پس این روشن است که به خاطر برخورداری از نعماتت (حداقل از نوع دنیایی اش) نیست که لازم است به تو ایمان داشته باشم.
لزوم ایمان در شروعی است که به معرفت تو آغاز می شود و اگر معرفتی حاصل شد آنگاست که سعی خواهم کرد چون تو باشم و وقتی چون تو باشم سعادت و کمال را دریافته و شامل حال خود کرده ام. آن گاه که چون تو باشم آزاد و مقتدر بوده و بر خود مالک خواهم بود و کسی که مالک خود است بنده دیگری نیست و آن که بنده دیگری نیست انسان است و انسان گونه بودن همان خداگونه بودن است.
اطمینان دارم انسان های دربند و بنده دیگران را دوست نداری، نه بنده بودن شان و نه بند را و نه دربندکنندگان را. اطمینان دارم که تو انسان های جاهل و دربند و پیرو صاحبان زر و زور و تزویر را دوست نداری. انسان هایی مورد قبول تواند که عالم و عاقل و خودآگاه باشند.
آنگاه که از ریا و ریاکار می گویی چنان از آن تنفر می جویی که آن را به شرک، که اعلی درجه غفلت از توست، تعبیر می کنی که چنین انسان هایِ پیرو و جاهلی را که خود را به بندِ دربند کنندگان انداخته اند را هرگز نمی پسندی؛ آنانی که برای تامین نِعَم دنیایی خود، به انواع خبیث ها روی آورده اند تا به مطاع دنیا دسترسی یابند و آنان البته نعمت را از جانب تو نمی دانند و به تو اطمینان ندارند و لذا به غیر تو دست یازیده اند.
آنان که دام بر سر راه انسان های محتاج می نهند و بر دام خود گرفتار کرده و به بندشان می کشند، از خبیث ترین ها هستند. هدف ایمان، چون تو شدن است و ایمان راه شناخت تو را باز می کند، ایمان کلید سعادت است که مقدمه ایمان شناخت و وقتی شناخت حاصل شد دیگر به غیر از تو روی نخواهد شد، آنکه ایمانش حاصل شود در مرامش بندگی غیر تو نخواهد بود. که تو از بندگی و بند کنندگی و بند شونده گی ها بیزاری.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 11:17 AM | سه شنبه بیست و پنجم شهریور 1393
خالقا! این را به حساب علاقه ات بر خود می گذارم که این چنین بیکَس و کارم قرار دادی. نگاه که می کنم کَس و کاری نمی بینم که "کَس و کار" باشد؛ لابد این کردی که جز تو قبله و قبیله یی نداشته باشم که اگر غیر از این بود قبله گاه های بیشمارم می بخشیدی تا بدان ها سرگرم باشم و حتی اگر بخواهم هم زمانی نیابم که به تو رو کنم. دلم به داشتن کَسی در میان خلق تو رغبتی ندارد و آنان را نیز در کارم موثر نمی دانم. تنها تو را "کن فیکون" کننده حال خود می بینم که می توانی به لحظه یی راهی بگشایی و یا راهی ببندی؛ شروعی بیافرینی و یا پایانی؛ و من هم به هر چه تو راغب باشی راضی هستم و اگر هم نباشم باز خیر خود را در آن می بینم. پس بنواز هرگونه که خواهی و تو در مُلک خود پادشاهی غالبی و ما هم مغلوبی ابدی؛ ما تیر و ترکش تو را به جان خریداریم که این جان را هم مِلکیتی مارا نیست.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 2:1 PM چهارشنبه دوازدهم شهریور 1393
{jcomments on}
خدایا! امروز بزرگترین جنایات از ناحیه مدعیان نمایندگی تو در حال انجام است و چشمان زیادی به آسمان است تا واکنش تو را نسبت به اعمال آنان ببینند. صهیونیست ها در فلسطین مدعی وارثت موسی (ع) هستند که به دوستی تو مشهور بود، بی پروا و بی هیچ جلوداری جنایت بی حصر می کنند و می خواهند ملتی را نسل کشی کرده و از صفحه روزگار حذف کنند و به ناحق بر جایش بنشینند.
در این سوی دیگر داعشی ها و داعش مسلک ها خدایی می کنند و به نمایندگی از آخرین پیام آور تو یعنی حضرت محمد (ص) درنده خویی و دست اندازی به مال و ناموس مردم مسلمان و غیر مسلمان را به اوج رسانده اند و دیگر مدعیانی در سراسر جهان اسلام و مسیحیت هستند که به نمایندگی از تو و یا پیام آوران (ع) تو غیر انسانی ترین اعمال را مرتکب می شوند و تو همچنان می دانم که شاهدی، اما نمی دانم چرا هیچ نمی کنی و تحرکی نداری؟!
گاها دلم به سخنانی مشغول می شود که "ظلم از کلفتی پاره می شود" و یا "ظلم پایدار نیست" و یا "هیچ سیستمی به ظلم پایدار نمی ماند" ولی در کمال ناباوری شنیع ترین ظلم ها در حال انجام است و ظالمین راست راست می گردند و گردن کشی می کنند و باز تو را می بینم که شاهدی و هیچ نمی کنی.
خدایا البته مطمین به عدم تحرک تو نمی توانم بود که شاید تحرکاتی داری و چشم های کمسویِ ما آن را نمی بیند و بعدا باید به آن آگاه شویم، ولی می توانم شهادت دهم که ناظری و به همه چیز آگاهی. در این لحظات خون، ظلم، تحدید و تضییع حقوق بندگانت، توسط مدعیان سرسخت نمایندگیت انتظار واکنش از تو را داریم همانطور که نماینده واقعی تو و خلیفه مسلمین و امیر المومنین حضرت علی (ع) بر خلافِ ریز و درشت نمایندگانش سریع بود.
اگر علی (ع) خداگونه بود و نمونه ای از تو، پس تو به عنوان مولایِ علی (ع) که صدای "مولای یا مولای" او (ع) حکایت از تنها قابل اتکا بودن تو در عالم دارد، انتظار بر این است که مولایِ علی و علی گونه ها، نمایندگانِ خود در زمین را با این اعمال ننگین گوشمالی دهد، کسانی که مدعی نمایندگیِ تو و یا پیام آورانت هستند؛ و در حالی که تو به عنوان خالق هستی همه ی مخلوق را با هر وضعی که دارند در پهنه هستی تحمل می کنی و نعمت بی شمار عطا می کنی، مدعیان تو هیچ صدا و حرکتی غیر از خود را تحمل ندارند و زندان های مخوف آنان مملو از آزاد مردانی از بندگان تو است که بر این ظلم صدایی بلند کنند و سنگ فرش خیابان ها از خون پاک مظلومانی آغشته است که بر آنان اعتراضی نمایند هر چند در حد یک نعره مظلومانه حاکی از طلب حقی باشد.
خدایا اگر این شرایط توسط کفار رقم زده شده می شد که دیگر جای شکایت و گلایه نبود که این از خوی کفر و کفار است و از سوی آنان قابل درک و تحمل بود و جای تعجب هم نبود ولی این اعمال از نخبگان و مدعیان نمایندگی تو در ادیان توحیدی سر می زند و اینجاست که گلایه مندی پیش می آید.
خدایا کجایی؟! چشمان زیادی به آسمان دوخته است که حرکتی از تو ببینند و سیاستی کنی این بندگان مدعی ات را.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 10:31 PM | سه شنبه چهاردهم مرداد 1393
خدایا باران رحمت دیشب نشان داد که در کشاکش سخت روزهای تابستان داغ هم به ناگهان بهار ممکن است؛ این بارش، امید را در دل ها زنده کرد که این امکان پذیر است که فضای غیرقابل تحمل هم به لحظه یی، به بهشت تبدیل گردد و اگر اراده کنی با بارشی چند دقیقه یی می توانی سایه یی خشونت بار تابش سوزان خورشید غیرقابل تحمل تیرماه را هم با ابری از سر بندگانت کم، و تازگی و طراوت را با بارانی شگفت انگیز به زندگی آنان برگردانی. خدایا به امید زنده ایم، پس به تکرار بنوار ما را.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 8:39 PM | جمعه سیزدهم تیر 1393
خدایا چی می شد که هیچ کس را وکیل دریافت حق و حقوق خود قرار نمی دادی و همه را به خود واگذار می کردی که تنها با تو در ارتباط باشند و تک تک از تو رهنمود و هدایت گیرند؛ داروغه یی در این بین نبود و ما بودیم و تو. این روزها داروغه هایی پیدا شده اند که دیگر به حق تو، که لابد قسمتی از زندگی یا مال بندگانت هست راضی نیستند و جان ها و مال ها طلب کرده و تباه می کنند؛ امروز نمایندگانی پیدا کردی که به نام تو زندگی مردم سوریه را بهم ریخته و سیاه کرده اند و هزاران از آنان کشته اند، تجاوز کرده و آواره کرده اند و ویرانی ها ساخته اند و اکنون نوبت مردم عراق است که به خاک سیاه این جانیان بنشینند و جنایات شان را در این کشور تکرار کنند و دومینوی جنایت شان همچنان به نام تو ادامه دارد. اینان انگار آمده اند که نامت را به نام تو، حذف و همه را از تو بیزار، رویگردان و گریزان کنند. به هنگام جنایات شان نام تو را از حلق و مخرج گلو با حدت و شدت تمام جاری می کنند. البته معمولا جنایت کاران برای عمل جنایت بار خود دلیلی را جستجو می کنند تا ملعبه ی توجیه اعمال خود قرار دهند و انگار اینان اجرای احکام و گسترش دین و آیین تو را بهانه اعمال جنایت بار و اهداف شوم و وسیله هوا و هوس خود کرده اند.
خدایا در گوشه گوشه ی سرزمین های اسلامی از این نوع نمایندگان زیاد داری که ظلم و جنایت هولناک می کنند و این ستم بی شرمانه خود را لطف به مظلومین تحت کنترل خود می دانند و در حالی که اَشدا با گویندگان شهادتینند، رحمت شان شامل دشمنان آنان هست، و باز ادعای مسلمانی و حق بودن دارند. لعنت و عقوبت تو بر آنان و دین مرام شان باد که حتی انسان هم نیستند، چه رسد به مسلمان بودن.
خدایا از شر این بندگانت فقط به تو پناه می بریم. خدایا شر اینان را به خود و حامیانشان برگردان که ظلمی که می کنند بسیار دردآور و رنج آور شده است.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 8:4 PM | چهارشنبه یازدهم تیر 1393
خدایا! رمضان شریف و بهار عبادت، بندگی و تغییر تو هم در حالی می آید که خود را آماده آن نکرده ام. پیش درآمد رجب و شعبان تو هم به غفلت در رتق و فتق امور دنیا گذشت که حوادث آن همواره ذهن و دلم را به بازی خود می گیرند؛ فرصت هایی بود که بهینه استفاده نشد و از دست رفت؛ گرچه که بهره های دنیایی خوبی داشت، ولی باید بگویم در نزدیکی به تو برایم چیز دندان گیری نداشت. ولی شهادت می دهم که دغدغه انسان بودن داشتم و انشالله سعی بر آن خواهد بود؛ گرچه توفیق به آن خود مقوله یی جداست، اما باز از تو و کرامتت و زمان باقی مانده، ناامید نیستم که می دهی دهش خواهان را، دیر یا زود. البته گاهی چشمان بندگانت به آسمان تو سفید می شود تا دهشی خاص صورت پذیرد و از این جهت در برخی مواقع صبر ایوب (ع) و چشم براهی یعقوب (ع) می طلبد.
خدایا! تو را به خاطر همه اش، دادن ها و ندادن ها شکرگزارم. می دانم که در استانه ماه درخواست، عبادت و بندگی که تحقیقا از "ایام الله" ی وعده داده شده ی توست، فاصله بین زمین و آسمان به حداقل ممکن می رسد؛ و می سزد ما را که درخواستی در خور عزت این ایام داشته باشیم.
خدایا! در همین راستا باید بگویم که دین محمد (ص) و امتش در بدترین شرایط هستند. فتنه های رنگارنگ داخلی از شرق و غرب و شمال و جنوب آنان را احاطه کرده و فتنه گران این صحنه کمر به هدم هرچه ارزش (از نوع انسانی و اسلامی) و مظلومان و پاکان از امت او (ص) بسته اند. امروز سپاه سیاهی سعی در انزوای روشنایی، آزادی، کرامت انسانی و انسان های پاک و آزاد دارد و بددلان و جماعت اهل خباثت قدرت، ثروت و وسعت یافته اند.
خدایا! امروز مظلوم ترین، محروم ترینِ خلق عالم کسانیند که منتسب به امت آخرین رسول (ص) تواند؛ که چنان در گرداب حوادث فتنه انگیز تلخ گرفتار آمده اند و مال و ناموس شان هدف خصم خودی قرار گرفته و در روز روشن و زیر نظر دوربین های ضبط کننده شبکه های جور واجور، غارت و کشتار می شوند و همه از دوست و دشمن به نظاره این صحنه فجیع نشسته اند و هیچ نمی کنند و نمی گویند، انگار نه حقوق بشری بوده و نه اخلاق و نه انسانیت و نه شرم و نه حیا. انگار همه چیزمان برباد رفته است که این چنین بی حس شده ایم. امروز انسانیت و مسلمانی به مسلخ برده شده و در برابر چشم همه قربانی می شود و سرش در برابر نفس زیاده خواه بشری، گوش تا گوش بریده می شود.
البته فتنه گر اصلی صحنه کشتار فکری و جسمی ِ آنان این بار امریکا و اسراییل و... نیستند بلکه دشمنی درونی از بین خودمان سفاکانه، با عزمی جدی و توانی زیاد از عده و ثروت، صحنه گردان این فاجعه دردناک بشریند. در این صحنه خون و جنایت کسانی صحنه می گردانند که در نزدیکی به تو ادعایی بیشتر از همه دارند و خود را اصولا از جنود تو می شمارند و به نام و یاد تو از بندگانت کشتار کرده و جنایت می آفرینند و صحنه هایی را به وجود می آورند که حیوانات درنده خوی طبیعت هم شرمنده خواهند شد اگر این بشر را به آنان تشبیه کنم. صحنه، صحنه ی کشاکش قدرت طلبان مدعی تو در داخل جبهه اسلام است که برای آقایی بر امت محمدی (ص) چندی است که رقابتی تنگاتنگ و رسوا را آغاز کرده و آنچه را که روسیاهان تاریخ کرده اند، به تکرار نشسته اند. این می کنند در حالی که هر روز پنجگانه به سوی تو اقامه کرده و "الله اکبر" شان به گاه نبرد گوش فلک را کر کرده است.
خدایا! امروز به زمان جاهلیت بازگشت کرده ایم و البته از جاهلان آن دوره هم سفاک تر و نادان تر خود را به دیگر امم ناظر بر این صحنه رسوا نشان می دهیم که جاهلان عصر قدیم حداقل حرمت ماه حرام و حریم و حرم را می داشتند ولی این جاهلان عصر جدید حتی حرمت ماه حرام و حرم و حریم که سنت حسنه جاهلان عصر قدیم ؟! بود را هم نمی دارند. همچون زمان جاهلیت به قبایل غیر از خود به رسم عرب جاهل به قصد غارت و چپاول حمله و کشتار و غارت می کنند و حتک حرمت را به حد اعلا رسانده و از زندگان که بگذریم حتی مزار دیگران نیز از تعرض آنان بی نصیب نیست، حتی اگر آن مزار قبر دانشمندی، صحابه یی، تابه یی، مجاهدی و یا از اهل بیت رسول خدا (ص) باشد.
خدایا! امروز قربانیان پای بت "لات" و "عزی" را دیگر چهارپایان تشکیل نمی دهند و این بندگان مظلوم تواند که به قربانگاه این خدایان دروغین، رسوا و مغرور باده زر و زور برده می شوند تا هوای نفس دل "ابوجهل ها" و "ابوسفیان ها" به حال آید و در فرح و شادی پیروزی خود غرق شوند و به جایگاه فرعونی خود فخر کنند و زر و زور خود را به رخ شیاطینی از جنس خود کشند.
خدایا در آستانه این ماه عزیز نصرت خود را شامل بندگان مظلوم و گرفتار در برابر این گردن کلفت های خون آشام، ظالمِین متشبث به نام تو و جاهلان عصر جدید عطا فرما؛ که تنها تو حریف این شیاطین در شمایل انسانی هستی، که دست هر مکاری را از پشت بسته اند و مکتب درس سیاست را نزد ابلیس برده اند و بلکه ابلیس نیز انگشت به دهان از مکر آنان است، اینان پشت نقاب دین، حق و حقیقت و انسانیت و هرچه ارزش انسانی و دینی است را به مسخره گرفته و به مسلخ برده و در عین حال بی شرمانه خود را نماینده تو معرفی می کنند و بی شرمانه شهادتین می گویند و "الله اکبر" که شعار پاک و طلایی توحیدی ماست را به لجن می کشند.
تنها دادستان عادل و قهار و توانا تویی، تو.
پس به سرپنجه تدبیر، تو خود تدبیر نما؛
امید تویی، پنچه تدبیر نما.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 9:53 AM | چهارشنبه چهارم تیر 1393
خدایا عطاهایت بی شمار و از لیاقت من بیش و شکرش مرا واجب، و تو را الحق ستایش و عبادت سزد، ولی وقتی به شمارش آنچه از ما دریغ کرده ای بر می خیزم در مقابل عطاهایت بسیار بیشتر است که باید این حق را برای بندگانت قایل باشی که بدین دریغ شکایت به درگاهت آورند و گلایه کنند که برای ما خلق کرده یی و تاکنون به عطایش راضی نشده ایی. البته می دانم که در عطا بخیل نیستی و در مقابل بسیار گشاده دست عمل می کنی ولی به این ندادن ها هم نمی توانم بی خیال باشم که می بینم که ندارم و پس این حق است که به نداشتن ها شاکی و ناراضی باشم.
دنیایی کوچک، اما بزرگ به ما عطا کردی که بزرگان مان به بی ارزشی اش بار بار شهادت داده اند ولی نمی دانم به چه جهت دنیایی که این قدر بی ارزش توصیف شده است، باید آن نتایج بزرگ از آن حاصل شود که برون دادش گاهی مقام قرب و لقای توست و یا در سوی دیگر دوری ابدی و خالدین در دورترین ها و جهنم است. پس بی ارزشی این دنیا را نباید زیاد جدی گرفت و باید برایش ارزش بسیار قایل شد که سرنوشت ساز شده است.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 9:46 AM جمعه شانزدهم خرداد 1393
خدایا از ظالمین و ظلم بیزارم؛ که شراره های خشم، نفرت، انزجار، نارضایتی از نابرخورداری از حقوق را در آه مظلومین که در اوج ناتوانی از خلاصی و رفع مظلومیت از خود بروز می دهند، را می توانم در فریاد و اشک هایشان ببینم و حس کنم؛ که اگر همچون تویی با همان خصوصیات که در قرآن و تعالیم محمدی (ص) و علوی (ع)برشمرده شده، وجود داشته باشی و در جایگاه عدلت به کمین گاه شان نشسته باشی، در آن صورت وای بر آنان.
که البته که نشسته یی و به قول امروزی ها بر منکرش لعنت؛ که اگر نبودی دل ها از تنگی ناشی از وجود ظلم و مظلومیتِ مظلوم می ترکیدند، که حساب برخی اعمال ظالمین را حتی توان محاسبه در دستگاه ریاضی این دنیایی هم نیست، چه طور این دنیا گنجایش سیاست آنرا باید داشته باشد؟!. به همین دلیل اگر روزی مخیر به حضور در جماعت ظالمین و یا مظلومین گردم، گرچه جماعت مظلومین را جماعت پایمال شده ها، محروم ها، غمناکین، نابرخوردارها، مستضعفین و... می بینم ولی این جماعت را به جماعت ظالمین مغرور و بی مهابا، برخوردار و توانمند، پررو و بی حیا، خودپسند و لجام گسیخته، خود بزرگ بین و فخر فروش و بی آبرو، بی هنر و قدرتمند، ذلیل کننده و به بندکشنده، استثمارگر و غارت گر، خود محور و ناحق، بی رحم و مختار و... ترجیح می دهم.
گرچه سعی بر این است ولی اکنون که راه بینابینی در توان و تصورم نیست، لذا اگر چه ظلم پذیری و یا بودن در جماعت مظلومین را نکوهیده و ناپسند و دور از شان خود می دانم و آنرا هم نوعی فرومایگی، اما هرگز به بودن در جماعت ظالمین برخوردار هم اشتیاقی ندارم. خدایا هیچ گاه زمینه بودن در چنین موقعیتی را فراهم مفرما.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 9:27 AM | پنجشنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1393