The Latest
خدایا! امروز بزرگترین جنایات از ناحیه مدعیان نمایندگی تو در حال انجام است و چشمان زیادی به آسمان است تا واکنش تو را نسبت به اعمال آنان ببینند. صهیونیست ها در فلسطین مدعی وارثت موسی (ع) هستند که به دوستی تو مشهور بود، بی پروا و بی هیچ جلوداری جنایت بی حصر می کنند و می خواهند ملتی را نسل کشی کرده و از صفحه روزگار حذف کنند و به ناحق بر جایش بنشینند.
در این سوی دیگر داعشی ها و داعش مسلک ها خدایی می کنند و به نمایندگی از آخرین پیام آور تو یعنی حضرت محمد (ص) درنده خویی و دست اندازی به مال و ناموس مردم مسلمان و غیر مسلمان را به اوج رسانده اند و دیگر مدعیانی در سراسر جهان اسلام و مسیحیت هستند که به نمایندگی از تو و یا پیام آوران (ع) تو غیر انسانی ترین اعمال را مرتکب می شوند و تو همچنان می دانم که شاهدی، اما نمی دانم چرا هیچ نمی کنی و تحرکی نداری؟!
گاها دلم به سخنانی مشغول می شود که "ظلم از کلفتی پاره می شود" و یا "ظلم پایدار نیست" و یا "هیچ سیستمی به ظلم پایدار نمی ماند" ولی در کمال ناباوری شنیع ترین ظلم ها در حال انجام است و ظالمین راست راست می گردند و گردن کشی می کنند و باز تو را می بینم که شاهدی و هیچ نمی کنی.
خدایا البته مطمین به عدم تحرک تو نمی توانم بود که شاید تحرکاتی داری و چشم های کمسویِ ما آن را نمی بیند و بعدا باید به آن آگاه شویم، ولی می توانم شهادت دهم که ناظری و به همه چیز آگاهی. در این لحظات خون، ظلم، تحدید و تضییع حقوق بندگانت، توسط مدعیان سرسخت نمایندگیت انتظار واکنش از تو را داریم همانطور که نماینده واقعی تو و خلیفه مسلمین و امیر المومنین حضرت علی (ع) بر خلافِ ریز و درشت نمایندگانش سریع بود.
اگر علی (ع) خداگونه بود و نمونه ای از تو، پس تو به عنوان مولایِ علی (ع) که صدای "مولای یا مولای" او (ع) حکایت از تنها قابل اتکا بودن تو در عالم دارد، انتظار بر این است که مولایِ علی و علی گونه ها، نمایندگانِ خود در زمین را با این اعمال ننگین گوشمالی دهد، کسانی که مدعی نمایندگیِ تو و یا پیام آورانت هستند؛ و در حالی که تو به عنوان خالق هستی همه ی مخلوق را با هر وضعی که دارند در پهنه هستی تحمل می کنی و نعمت بی شمار عطا می کنی، مدعیان تو هیچ صدا و حرکتی غیر از خود را تحمل ندارند و زندان های مخوف آنان مملو از آزاد مردانی از بندگان تو است که بر این ظلم صدایی بلند کنند و سنگ فرش خیابان ها از خون پاک مظلومانی آغشته است که بر آنان اعتراضی نمایند هر چند در حد یک نعره مظلومانه حاکی از طلب حقی باشد.
خدایا اگر این شرایط توسط کفار رقم زده شده می شد که دیگر جای شکایت و گلایه نبود که این از خوی کفر و کفار است و از سوی آنان قابل درک و تحمل بود و جای تعجب هم نبود ولی این اعمال از نخبگان و مدعیان نمایندگی تو در ادیان توحیدی سر می زند و اینجاست که گلایه مندی پیش می آید.
خدایا کجایی؟! چشمان زیادی به آسمان دوخته است که حرکتی از تو ببینند و سیاستی کنی این بندگان مدعی ات را.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 10:31 PM | سه شنبه چهاردهم مرداد 1393
خدایا باران رحمت دیشب نشان داد که در کشاکش سخت روزهای تابستان داغ هم به ناگهان بهار ممکن است؛ این بارش، امید را در دل ها زنده کرد که این امکان پذیر است که فضای غیرقابل تحمل هم به لحظه یی، به بهشت تبدیل گردد و اگر اراده کنی با بارشی چند دقیقه یی می توانی سایه یی خشونت بار تابش سوزان خورشید غیرقابل تحمل تیرماه را هم با ابری از سر بندگانت کم، و تازگی و طراوت را با بارانی شگفت انگیز به زندگی آنان برگردانی. خدایا به امید زنده ایم، پس به تکرار بنوار ما را.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 8:39 PM | جمعه سیزدهم تیر 1393
خدایا چی می شد که هیچ کس را وکیل دریافت حق و حقوق خود قرار نمی دادی و همه را به خود واگذار می کردی که تنها با تو در ارتباط باشند و تک تک از تو رهنمود و هدایت گیرند؛ داروغه یی در این بین نبود و ما بودیم و تو. این روزها داروغه هایی پیدا شده اند که دیگر به حق تو، که لابد قسمتی از زندگی یا مال بندگانت هست راضی نیستند و جان ها و مال ها طلب کرده و تباه می کنند؛ امروز نمایندگانی پیدا کردی که به نام تو زندگی مردم سوریه را بهم ریخته و سیاه کرده اند و هزاران از آنان کشته اند، تجاوز کرده و آواره کرده اند و ویرانی ها ساخته اند و اکنون نوبت مردم عراق است که به خاک سیاه این جانیان بنشینند و جنایات شان را در این کشور تکرار کنند و دومینوی جنایت شان همچنان به نام تو ادامه دارد. اینان انگار آمده اند که نامت را به نام تو، حذف و همه را از تو بیزار، رویگردان و گریزان کنند. به هنگام جنایات شان نام تو را از حلق و مخرج گلو با حدت و شدت تمام جاری می کنند. البته معمولا جنایت کاران برای عمل جنایت بار خود دلیلی را جستجو می کنند تا ملعبه ی توجیه اعمال خود قرار دهند و انگار اینان اجرای احکام و گسترش دین و آیین تو را بهانه اعمال جنایت بار و اهداف شوم و وسیله هوا و هوس خود کرده اند.
خدایا در گوشه گوشه ی سرزمین های اسلامی از این نوع نمایندگان زیاد داری که ظلم و جنایت هولناک می کنند و این ستم بی شرمانه خود را لطف به مظلومین تحت کنترل خود می دانند و در حالی که اَشدا با گویندگان شهادتینند، رحمت شان شامل دشمنان آنان هست، و باز ادعای مسلمانی و حق بودن دارند. لعنت و عقوبت تو بر آنان و دین مرام شان باد که حتی انسان هم نیستند، چه رسد به مسلمان بودن.
خدایا از شر این بندگانت فقط به تو پناه می بریم. خدایا شر اینان را به خود و حامیانشان برگردان که ظلمی که می کنند بسیار دردآور و رنج آور شده است.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 8:4 PM | چهارشنبه یازدهم تیر 1393
خدایا! رمضان شریف و بهار عبادت، بندگی و تغییر تو هم در حالی می آید که خود را آماده آن نکرده ام. پیش درآمد رجب و شعبان تو هم به غفلت در رتق و فتق امور دنیا گذشت که حوادث آن همواره ذهن و دلم را به بازی خود می گیرند؛ فرصت هایی بود که بهینه استفاده نشد و از دست رفت؛ گرچه که بهره های دنیایی خوبی داشت، ولی باید بگویم در نزدیکی به تو برایم چیز دندان گیری نداشت. ولی شهادت می دهم که دغدغه انسان بودن داشتم و انشالله سعی بر آن خواهد بود؛ گرچه توفیق به آن خود مقوله یی جداست، اما باز از تو و کرامتت و زمان باقی مانده، ناامید نیستم که می دهی دهش خواهان را، دیر یا زود. البته گاهی چشمان بندگانت به آسمان تو سفید می شود تا دهشی خاص صورت پذیرد و از این جهت در برخی مواقع صبر ایوب (ع) و چشم براهی یعقوب (ع) می طلبد.
خدایا! تو را به خاطر همه اش، دادن ها و ندادن ها شکرگزارم. می دانم که در استانه ماه درخواست، عبادت و بندگی که تحقیقا از "ایام الله" ی وعده داده شده ی توست، فاصله بین زمین و آسمان به حداقل ممکن می رسد؛ و می سزد ما را که درخواستی در خور عزت این ایام داشته باشیم.
خدایا! در همین راستا باید بگویم که دین محمد (ص) و امتش در بدترین شرایط هستند. فتنه های رنگارنگ داخلی از شرق و غرب و شمال و جنوب آنان را احاطه کرده و فتنه گران این صحنه کمر به هدم هرچه ارزش (از نوع انسانی و اسلامی) و مظلومان و پاکان از امت او (ص) بسته اند. امروز سپاه سیاهی سعی در انزوای روشنایی، آزادی، کرامت انسانی و انسان های پاک و آزاد دارد و بددلان و جماعت اهل خباثت قدرت، ثروت و وسعت یافته اند.
خدایا! امروز مظلوم ترین، محروم ترینِ خلق عالم کسانیند که منتسب به امت آخرین رسول (ص) تواند؛ که چنان در گرداب حوادث فتنه انگیز تلخ گرفتار آمده اند و مال و ناموس شان هدف خصم خودی قرار گرفته و در روز روشن و زیر نظر دوربین های ضبط کننده شبکه های جور واجور، غارت و کشتار می شوند و همه از دوست و دشمن به نظاره این صحنه فجیع نشسته اند و هیچ نمی کنند و نمی گویند، انگار نه حقوق بشری بوده و نه اخلاق و نه انسانیت و نه شرم و نه حیا. انگار همه چیزمان برباد رفته است که این چنین بی حس شده ایم. امروز انسانیت و مسلمانی به مسلخ برده شده و در برابر چشم همه قربانی می شود و سرش در برابر نفس زیاده خواه بشری، گوش تا گوش بریده می شود.
البته فتنه گر اصلی صحنه کشتار فکری و جسمی ِ آنان این بار امریکا و اسراییل و... نیستند بلکه دشمنی درونی از بین خودمان سفاکانه، با عزمی جدی و توانی زیاد از عده و ثروت، صحنه گردان این فاجعه دردناک بشریند. در این صحنه خون و جنایت کسانی صحنه می گردانند که در نزدیکی به تو ادعایی بیشتر از همه دارند و خود را اصولا از جنود تو می شمارند و به نام و یاد تو از بندگانت کشتار کرده و جنایت می آفرینند و صحنه هایی را به وجود می آورند که حیوانات درنده خوی طبیعت هم شرمنده خواهند شد اگر این بشر را به آنان تشبیه کنم. صحنه، صحنه ی کشاکش قدرت طلبان مدعی تو در داخل جبهه اسلام است که برای آقایی بر امت محمدی (ص) چندی است که رقابتی تنگاتنگ و رسوا را آغاز کرده و آنچه را که روسیاهان تاریخ کرده اند، به تکرار نشسته اند. این می کنند در حالی که هر روز پنجگانه به سوی تو اقامه کرده و "الله اکبر" شان به گاه نبرد گوش فلک را کر کرده است.
خدایا! امروز به زمان جاهلیت بازگشت کرده ایم و البته از جاهلان آن دوره هم سفاک تر و نادان تر خود را به دیگر امم ناظر بر این صحنه رسوا نشان می دهیم که جاهلان عصر قدیم حداقل حرمت ماه حرام و حریم و حرم را می داشتند ولی این جاهلان عصر جدید حتی حرمت ماه حرام و حرم و حریم که سنت حسنه جاهلان عصر قدیم ؟! بود را هم نمی دارند. همچون زمان جاهلیت به قبایل غیر از خود به رسم عرب جاهل به قصد غارت و چپاول حمله و کشتار و غارت می کنند و حتک حرمت را به حد اعلا رسانده و از زندگان که بگذریم حتی مزار دیگران نیز از تعرض آنان بی نصیب نیست، حتی اگر آن مزار قبر دانشمندی، صحابه یی، تابه یی، مجاهدی و یا از اهل بیت رسول خدا (ص) باشد.
خدایا! امروز قربانیان پای بت "لات" و "عزی" را دیگر چهارپایان تشکیل نمی دهند و این بندگان مظلوم تواند که به قربانگاه این خدایان دروغین، رسوا و مغرور باده زر و زور برده می شوند تا هوای نفس دل "ابوجهل ها" و "ابوسفیان ها" به حال آید و در فرح و شادی پیروزی خود غرق شوند و به جایگاه فرعونی خود فخر کنند و زر و زور خود را به رخ شیاطینی از جنس خود کشند.
خدایا در آستانه این ماه عزیز نصرت خود را شامل بندگان مظلوم و گرفتار در برابر این گردن کلفت های خون آشام، ظالمِین متشبث به نام تو و جاهلان عصر جدید عطا فرما؛ که تنها تو حریف این شیاطین در شمایل انسانی هستی، که دست هر مکاری را از پشت بسته اند و مکتب درس سیاست را نزد ابلیس برده اند و بلکه ابلیس نیز انگشت به دهان از مکر آنان است، اینان پشت نقاب دین، حق و حقیقت و انسانیت و هرچه ارزش انسانی و دینی است را به مسخره گرفته و به مسلخ برده و در عین حال بی شرمانه خود را نماینده تو معرفی می کنند و بی شرمانه شهادتین می گویند و "الله اکبر" که شعار پاک و طلایی توحیدی ماست را به لجن می کشند.
تنها دادستان عادل و قهار و توانا تویی، تو.
پس به سرپنجه تدبیر، تو خود تدبیر نما؛
امید تویی، پنچه تدبیر نما.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 9:53 AM | چهارشنبه چهارم تیر 1393
خدایا عطاهایت بی شمار و از لیاقت من بیش و شکرش مرا واجب، و تو را الحق ستایش و عبادت سزد، ولی وقتی به شمارش آنچه از ما دریغ کرده ای بر می خیزم در مقابل عطاهایت بسیار بیشتر است که باید این حق را برای بندگانت قایل باشی که بدین دریغ شکایت به درگاهت آورند و گلایه کنند که برای ما خلق کرده یی و تاکنون به عطایش راضی نشده ایی. البته می دانم که در عطا بخیل نیستی و در مقابل بسیار گشاده دست عمل می کنی ولی به این ندادن ها هم نمی توانم بی خیال باشم که می بینم که ندارم و پس این حق است که به نداشتن ها شاکی و ناراضی باشم.
دنیایی کوچک، اما بزرگ به ما عطا کردی که بزرگان مان به بی ارزشی اش بار بار شهادت داده اند ولی نمی دانم به چه جهت دنیایی که این قدر بی ارزش توصیف شده است، باید آن نتایج بزرگ از آن حاصل شود که برون دادش گاهی مقام قرب و لقای توست و یا در سوی دیگر دوری ابدی و خالدین در دورترین ها و جهنم است. پس بی ارزشی این دنیا را نباید زیاد جدی گرفت و باید برایش ارزش بسیار قایل شد که سرنوشت ساز شده است.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 9:46 AM جمعه شانزدهم خرداد 1393
خدایا از ظالمین و ظلم بیزارم؛ که شراره های خشم، نفرت، انزجار، نارضایتی از نابرخورداری از حقوق را در آه مظلومین که در اوج ناتوانی از خلاصی و رفع مظلومیت از خود بروز می دهند، را می توانم در فریاد و اشک هایشان ببینم و حس کنم؛ که اگر همچون تویی با همان خصوصیات که در قرآن و تعالیم محمدی (ص) و علوی (ع)برشمرده شده، وجود داشته باشی و در جایگاه عدلت به کمین گاه شان نشسته باشی، در آن صورت وای بر آنان.
که البته که نشسته یی و به قول امروزی ها بر منکرش لعنت؛ که اگر نبودی دل ها از تنگی ناشی از وجود ظلم و مظلومیتِ مظلوم می ترکیدند، که حساب برخی اعمال ظالمین را حتی توان محاسبه در دستگاه ریاضی این دنیایی هم نیست، چه طور این دنیا گنجایش سیاست آنرا باید داشته باشد؟!. به همین دلیل اگر روزی مخیر به حضور در جماعت ظالمین و یا مظلومین گردم، گرچه جماعت مظلومین را جماعت پایمال شده ها، محروم ها، غمناکین، نابرخوردارها، مستضعفین و... می بینم ولی این جماعت را به جماعت ظالمین مغرور و بی مهابا، برخوردار و توانمند، پررو و بی حیا، خودپسند و لجام گسیخته، خود بزرگ بین و فخر فروش و بی آبرو، بی هنر و قدرتمند، ذلیل کننده و به بندکشنده، استثمارگر و غارت گر، خود محور و ناحق، بی رحم و مختار و... ترجیح می دهم.
گرچه سعی بر این است ولی اکنون که راه بینابینی در توان و تصورم نیست، لذا اگر چه ظلم پذیری و یا بودن در جماعت مظلومین را نکوهیده و ناپسند و دور از شان خود می دانم و آنرا هم نوعی فرومایگی، اما هرگز به بودن در جماعت ظالمین برخوردار هم اشتیاقی ندارم. خدایا هیچ گاه زمینه بودن در چنین موقعیتی را فراهم مفرما.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 9:27 AM | پنجشنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1393
خدایا چقدر زیباست هنگامی که در ناامیدی کامل قرار داریم و تو گشایشی می کنی؛ آن لحظه است که بی اختیار بر سجده شکر بر آستانت وادار می شویم. دیشب که باریدن قطرات باران را بر زمین تشنه امان می دیدم، شادی سراسر وجودم را فرا گرفت و می توانستم دهان باز نباتات دشت تشنه امان را ببینم که در هنگامه یی که از گرفتن "نمی" از ناحیه ریشه ناامید بودند، درهای آسمان برویشان باز شد و قطراتی از نم آسمانی سرازیر گشت و حریصانه با لب های خشکیده به بلعیدن این قطرات مشغول شدند و طراوت گرفتند، تا به دیگران نیز طراوت دهند و به بار نشینند.
گرچه بر "نمی" نیز باید شاکر بود و از تو طلبکار هم نیستیم. ولی همانطور که می دانی، طولانی زمانی است که خشکی بر این زمین خشک و بی حاصل مستولی گشته و بر تشنگی بیش از حدمان افزوده است و با این قطراتی که نازل فرمودید سیر آب نمی شویم که هیچ، تنها لبی تر و به یاد آب، غم هایمان افزون خواهد گردید. خدایا بارشی جانانه می خواهیم تا تغییری شگرف به وجود آورد و از این خشکی کشنده و سخت نجات یابیم تو خود به عمق تشنگی این زمین و اهلش آگاه تر از مایی.
خدایا رحمتت را برما بباران که ریشه هایمان در حال خشکیدن است، از این زمین سوخته و بی آب، دیگر "نمی" هم بالا نمی آید، اصلا سفره های آبیش که بیخود دل بدان بسته بودیم، خالی شده و یا از دسترس دورند، که منبع زایش "نمی" برای ما شوند. خشکیده ایم و بی زایش، این روزها تمام از کیسه می خوریم و بس.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 11:5 AM | چهارشنبه بیست و چهارم اردیبهشت 1393
خدایا چه عملی از ما سرزده که این چنین خشم تو را بر ما انگیخته که ابرهایت هم که سابق بر این ماموریت روتین بر باریدن بر ما داشتند نیز از باریدن بر ما دریغ می کنند؟ مدتی است ابرها هم بر ما می گذرند و بی تفاوت به تشنگی مان عبور می کنند و نمی بارند و جماعتی از انسان، حیوان و نبات را چشم به آسمان ناکام می گذارند. چشمه ها و قنوات مان از جوشیدن ایستاده اند. رحمتت را از ما دریغ می کنی؟، ولی این را بگویم که عاصی، یاغی و یا طاغی و یا شاکر خود را بنده و مخلوقت می دانیم و در ذیل قدرتت مقهور. اگرچه بندگی نمی کنیم ولی انتظار نیست بیشمار حیوان و نبات را به خاطر ما تشنگی دهی و نابودشان کنی، که از ما قهر کرده ایی؟!
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 9:35 AM |دوشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1393
خدایا اگرچه شهادت می دهم که"لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین"و جز تو خدایی نیست و تو از همه بدی ها و عیوب منزّّّّه و پاکیزه ای و این من بودم که در حقّّّّ خود ستم کردم ؛ ولی بگذار این بار طور دیگری بگویم آنچه در دلم هست و می خواهم با تو در میان بگذارم .
در جایگاه خدایی ات محکم، استوار، پابرجا، قدرتمند، عزیز، جباری و هر طور که بخواهی هستی و هیچ موجودی را هم به تو گزندی نیست و به هیچ یک از مخلوقاتت توانایی ندادی که گردی بر ساحت کبریایی ات بنشانند. همه را همچون اسیری در بند قدرت بی پایان و ملک وسیع خود گرفتی و از ملک تو هم امکان فراری نیست. اصلا به غیر ملک تو، سرزمینی نیست که بدانجا فرار کنیم و کاش شریک یا همتایی همچون خود می داشتی که اگر بنده یی از بندگانت از تو قهر می کرد، بدو پناهنده می شد؛ کاری کرده یی که از تو به تو قهر کنیم. کاش درگاه دیگری بود که اگر می خواندیم و جوابمان نمی دادی، بدو روجوع کنیم و پذیرای مان باشد، اگر از تو ناراحت می شدیم آغوش دیگری بود که به رقابت با تو برخیزد و بندگان شاکی ات را دریابد. ولی بی رقیبی. خلق بسیاری (گیرم که ناحق) به تو شاکیند و محکمه یی نیست که از تو بدانجا شکایت برند. می بینی که مجبوریم شکایتت را نیز نزد خودت آوریم. این است رسمش؟!
تو در پاره یی موارد از جمله این مورد با خودکامه گان و مستبدین این دنیا شبیه شده یی، آنان نیز طرحی ریخته اند که از خودشان به خودشان شکایت برد و خود می دانی در محکمه ی دنیایی شان چه حکمی خواهند داد و نرفتن به چنین محکمه یی نیز، به ز رفتن خواهد بود، البته در محکمه عدل تو هنوز حاضر نشده ام و امیدوارم که در صورت حضور به عدل برخورد نکنی و اگرچه در این دنیا از محکمه بندگانت عدل و بی طرفی می خواهم ولی در محکمه آن دنیایی تو می خواهم که به مهرت قضاوت کنی که اگر به عدالت برخورد کنی و حساب بکشی، حسابی بدهکار خواهم بود. خدایا دیگر این که بر کارت هم ناظر و بازرسی نیست و تنها خود ناظر و داور اعمال خود و دیگرانی و در این خصوص هم با جباران این دنیا شبیه شده ایی، اگر چه بعض آنها حداقل به صورت صوری هم که شده بر خود ناظرانی گماشته اند، تو صورت کار خود را هم درست نکرده یی، و هیچ ناظر بی طرف که چه عرض کنم، ناظری طرفدارت هم را بر کارت نگماردی که حداقل صورت کارت را درست جلوه دهی، هیچ کمیسیون حقوق بشری هم در خصوص تو فعال نیست که گزارشی از اعمالت را منتشر و فشاری به تو آورد. شباهت دیگری که با مستبدین این دنیایی داری، مادام العمر بودنت است و اگر نخواهی هیچ تغییری در خدایی ات و رسم و تقدیرت متصور نیست، دوره خدای ات هم پایانی ندارد. شرایط را طوری چیده یی که بنده ات به این نتیجه برسد "بخواهی نخواهی همین است" اگرچه معترفم که دستگاه بی نظیری را برایمان تدارک دیده ایی ولی اصلا مجلس خبرگانی هم نداری که در صورت عدم رضایت بندگان از خدایی ات، خلع و خدای دیگری جایگزینت کنند، حتی مجلس خبرگان صوری، بی اثر و بی خاصیت هم برخود نگماردی که بنده ی ناراضی ات به امید تغییر در آن بنشیند تا شاید روزی کارایی یابد و تغییری صورت دهد. تو مطلقا قابل انتخاب نیستی و کاملا تحمیل شده یی، حتی یکبار مستقیم و یا غیر مستقیم در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده یی که انتخاب شوی؛ که اگر این بود و طی انتخاباتی، انتخابت کرده بودیم، حداقل امروز خود را سرزنش می کردیم که "خودم کردم که لعنت بر خودم باد" و بدین صورت خود را تخلیه ی روانی و خالی می کردیم.
جالب این که اگر بنده ات شاکی باشد و یا شاکر در تو تفاوتی نمی کند. تو اصلا به ما نیازی نداری، کاش نیازمند بندگی امان بودی و با این وضع تجارتی به راه می انداختیم و مثلا ما بندگی می کردیم و تو هم مابه اذایش را می دادی، آن هم به انتخاب خودمان، نه هرچه تو صلاح بدانی. ما بندگانت در تو بی اثر بی اثریم. به فرض که علیه تو شعار بدهیم و قیام کنیم و به خیابان ها بریزیم و به گلوله آتش تبدیل شویم ... هیچ ضرری متوجه ات نخواهیم بود. تو هیچ اعتباری از تعداد بندگانت، تعداد شاکرین به درگاهت، و یا نفوس معتقدینت، و یا ثروت و مکنت و... نمی گیری اصلا بی اثر، بی اثر و محکوم محکومان آفریدی. بدتر از همه این که کاری کرده یی که اگر بنده فراموشکارت بشناستت دیگر توان فراموشی ات را هم حتی نداشته باشیم، زیرا در همه خلوت و جلوت حضوری موثر داری و جایی برای ندیدنت نیست که نبینیم و فراموشت کنیم. نافرمانیت هم کاری از ما حل نمی کند و تنها عقوبت تو را برایمان به ارمغان خواهد آورد. ما محکوم به پرستش تو شده ایم، البته اعتراف دارم که بر تو ارجح بر پرستش موجودی نیافته ام، و نه راه پس داریم و نه راه پیش. نه توان پایان خود داریم و نه در شروع آن نقشی داشتیم. جالب اینکه اگر در این زندان دنیا عرصه بر زندانی تنگ آمد نمی تواند از جان بگذرد و در موقعیتی به زندگی اش خاتمه دهد، و یا خط و خشی به خود هم وارد کند که گناه شمرده شده و این خود خیانت در امانت و عقوبتی به میزان خود دارد.
بر هیچ چیز مالکیت مان ندادی و همه چیز را به امانت نزد ما سپرده و این امانت را هم به مرور و یا ناگهان می گیری و حساب ریزش را هم داری و تخلفی هم در امانت تو بر ما متصور نیست. تمام سود ما را هم در حرکت به سوی خودت قراردادی و هیچ خیری در حرکت عکس نگذاشتی. در دستگاه منظم و بسته تو نه از اختلاس برای بندگان مقربت خبری است و نه از برخورداری های بی حساب و کتاب. این است شرایط اشرف مخلوقاتی که آفریدی و این است خدایی که تو می کنی و هستی. ای کاش نمی شناختمت که در آن صورت گرفتارت هم نمی شدم. آنگاه همچون دیگر حیوانات نفهم دیگرت سر در آخور دنیا کرده و به لمباندن اطعمه و اشربه و مقام و ثروت مشغول می شدم که در آن صورت دوره عمر می گذشت و تمام و راحت می شدم. حال که بر ما منت نهاده و نعمت عقل و معرفت دادی، گرفتارمان کردی و باید تا ابد هستی خود را همچون طوقی بر گردن داشته و ادامه دار باشیم.
توبه از عهدی که از روز ازل بستیم ما
حماقت بار و ندانسته به زیر بار رفتیم ما
ندانستیم، کین بار گران خم می کند گردن ما
حال می فهمیم کین بار گران را که چه بود
کوه هم از بی طاقتی اش توان برداشت نبود
کنون چاره یی جز به تحمل نبود ما را؟
خداوندگارا! متاسفانه به تمامی موارد رضایت و نارضایتی ات هم واقف نیستم و نمی دانم باید به رسم عمله و عساکر دربار مستبدین این دنیا، تنها مدح تو را بگویم و یا این که در دربار تو آزادی بیان کامل وجود دارد و صحبت با تو محدودیت ندارد و به هر زبانی و در کمال آزادی می توان با تو سخن گفت. اینجا اهل دنیا که در مقام خدایی نشسته اند تنها مجیز گویان را می پسندند و غر غر کنندگان را نمی پسندند و از درگاه خود می رانند و یا به عقوبت شان گرفتار می کنند. آنان حتی اگر به فردی ظن مخالفت و یا پتانسیل خطر برند، به زیر خط محدودیت های بی شمار می برندش و اگر هم بتوانند، نابودش می کنند؛ اما تو چطوری؟ آیا پذیرای انتقاد از خود هستی؟ آیا بنده ی محکوم زیستن در ملک و سرزمینت می تواند به شکایت از تو لب بگشاید و عقوبت نشود؟. می تواند به تو و عدالت تو شک کند و عقوبت نشود؟ می تواند با تو دعوا کند و سوال از هزار کار نکرده ات کرده و سیاست نشود؟ ما تنها باید شاکر نعمت هایت باشیم (که البته اعتراف می کنم که بی شمارند) و یا این که می توانیم نسبت به نداشته ها و کم و کاست هایمان شاکی هم باشیم؟ آیا حق اعتراض به درگاهت داریم؟ مثلا می توانیم به صبر طولانی ات در مقابل ظالمین افسار گسیخته این دنیا و فرصت طولانی که به آنان در ادامه ظلم شان می دهی و یا عدم عکس العمل سریع تو نسبت به آنان از تو شاکی باشیم و عقوبت نشویم؟ آیا می توانیم به آنچه که می خواهیم و تو به اشاره یی می توانی "کن فیکون" کنی و نمی کنی؛ شاکی باشیم و داد بزنیم و علیه تو راهپیمایی کنیم... خدایا آیا درگاه قضاوت تو هم مثل دادگاه های این دنیایی است که "هر چه بگویی در دادگاه علیه خودت استفاده می شود"؟ و...
خدایا با این که فکر می کنم می شناسمت و ذهنم همواره مشغول توست، ولی باز نمی شناسمت. خدایا وسیع و بی منتهی هستی و تنها جرعه یی از شناخت تو ما را نصیب شده است. هزار سوال بی جواب در موردتت دارم. شاید اگر معرفتی بود هرگز به شکایتت زبان نمی گشودم و به زبان مناسب دیگری با تو سخن می راندم. خدایا مهم نیست که این زبان تیز را به عقوبت جواب دهی یا به لطف و مرحمت، ولی گوش دیگری غیر تو نیافتم که مناسب شکایت از تو باشد. اصلا اینجا شکایت و گله از خدایگان دنیا رسم نیست که اگر شکایت کنی از زندگی ات می افتی و باید آماده هر جسارتی باشی، خدایگان این دنیا بندگانی دارند که به نیابت از آنان سخت عقوبت کننده و جسور در ظلم به غیرند؛ ولی نمی دانم تو چطوری آیا بدین شکایت، عقوبت تو و یا نمایندگانت را به دنبال خواهد داشت؟؛ خطر کرده و به شکایت آمدم، خواه برانی و خواه بپذیری، این گدای معرفت و مطاع دنیا را درگاه دیگری یافت نشد که توانا به رفع حاجت باشد تا بدان رو کند، که اگر بود، شاید بی درنگ به شکایت از نداشته هایم بدو روی می کردم.
افسوس (و یا خوشبختانه) که نیست و رقیبی نداری که محرک حرکتت در قبال ما شود. گاه که چه عرض می کنم، بیشتر اوقات "رانده و رجیم خاص درگاهت" ما را به بندگانی همچون خودمان ارجاع مان می دهد؛ دروغ که نزد تو بی معنی است، چند صباحی سرکار قرارمان می دهد و دخیل به پنجره فولاد دنیاییانی از بندگانت می بندیم ولی بی اثر، و تنها خود را ضایع کرده و حتما موجبات خشم تو را هم به خاطر شریک قایل شدن برایت فراهم می آوریم ولی باید اعتراف کنم که این امامزاده های دنیایی از نوع خودمانند، و شفا که نمی دهند هیچ، چشم بیمارمان را کور هم می کنند و در زخم چرکین ما انگشت به بی خردی و نا شکیبایی و جهل می کنند و بیشتر از تو دورمان می کنند، و باز خسته نشده و عبرت نگرفته و همچنان در سوراخ هایی که هزار بار از آن گزیده شده ایم، انگشت می کنیم؛ عبرت نگرفته و تکرار غمبار نیاز و رجوع به غیر از تو مکرر تکرار می شود.
ولی ای رحیم بی همتا! از آن سو نیز خود شاهدی بر اعمال خود که بارها از تو هم خواسته ایم و اجابت نکرده ایی، گفتند در حرم و حریم کعبه ات حاضر شویم و در آنجا هنگام رویت خانه ات و یا در صفا و مروه ات و... تو را بخواهیم، و حاضر شدیم و خواستیم و نشد. گفتند در شب قدر که نمی دانیم چه شبی است، اجابت دعا می شود، باز شب ها برای درک قدر بیدار ماندیم و خواستیم، باز نشد که نشد. به بندگانت رجوع می کنیم و از سراب واره های این کویر دهشت انگیزمان می خواهیم، نمی شود که نمی شود و حتی در مقابل ناراحتی تو را هم فراهم می کنیم. پس خدایا ما باید چه کنیم؟ تو که قصد اجابت نداری. از بندگانت هم که نمی توانیم بخواهیم و اگر بخواهیم هم اثری ندارد که ضررهای زیادی متوجه ما می شود؛ تو جای ما بودی؛ چه می کردی؟ خدایا در دایره انحصاری ات، تنگ گرفتار آمدیم. می شنوی! گرفتار.
البته اینکه برخی از مستبدین دنیایی از منش و شیوه تو با بندگانت الگو گرفته و به ناحق در جایگاه تو نشسته و مثل تو شده و در حد تو با بندگانت سخن می کنند و برای خود حق قائلند، امری است مذموم و واضح و به حساب شان دیر یا زود خواهی رسید، این را مطمئنم. ولی باید اعتراف کنم که تو با آنان بسیار متفاوتی که تو در دهش بی نظیری و مستبدین مثل زالو تنها گیرنده اند و آنچه تو داده یی را به ظلم از بندگانت می ستانند. تفاوت آنان با تو این است که تو آنچه خود داده یی را می ستانی و یا کم می دهی، ولی آنان بی شرمانه چیزی نداده و آنچه تو داده یی را از بندگانت می ستانند و محروم شان می کنند.
خالقا! این را هم بگویم که هر چه در این جهان روی دهد از کم و کاست را از چشم تو می بینیم و این بر کودکان ما هم حتی واضح و مبرهن بود و شاهد مثال آن هم این که، آنگاه که در کودکی پدران مان موی سرمان را با ماشین اصلاح از ته می تراشیدند و بی ریخت مان می کردند، در کوچه ها با هم می خواندیم که " کچلا جمع شوید تا برویم پیش خدا یا به ما مو بدهد یا بزند گردن ما"
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 3:48 PM | لینک ثابت • 2 نظر جمعه نوزدهم اردیبهشت 1393
گاه اگر عیبی از کسی گوییم به کمتر زمانی و عنقریب ما را بدان عیب مبتلا می کنی، مرحوم مادرم (ره) هم شاید همین را تجربه کرده بود و گاه که عیب کسی را نزدش می گفتم، می گفت "مادر جان عیب کس نگو که عیب بد سواره است" و ما لابد پیاده مشی می کنیم که عیب بد به زودی سواره خود را به ما می رساندِ و عینا دچارش می شویم.
خالقا! معبودا!، ای که از رگ گردن به ما نزدیک تری!، ای که شنوایی بر گفته هامان! و بینایی به وضع مان! اگر هزار حُسن دیگران گوییم باز یکی را شامل ما نمی کنی! ولی دستگاه خلقتت و قانون طبیعتت آماده است که ما عیبی از کسی بگوییم و سریع گرفتار همان مان کند؛ ولی در همان حال عده یی کارشان عیب گویی و عیب جویی و سوزاندن دل دیگران و با این همه در برابر چشم های حیران بندگانت به تعداد زیاد، هزار حُسن و خیر نصیب شان کرده و در چشم ها قرار شان می دهی که بندگانت ببینند و بسوزند و به کارت بیشتر در شک و شبهه افتاده و در ایمان شان تزلزل وارد شود و به کفرگویی گرفتار شوند و از تو جدا افتند؟!!
ولی معبودا! اگرچه کاملا به تو اطمینان دارم که کاری خارج از حکمت و علم و عدل نداری؛ هزار سوال بی جواب در مورد تو و رفتارت دارم و بسیاری از رویه های این عالم به چشمم ظلم و بی عدالتی می آید و انتظار حرکتی سریع تر از تو در مقابلش دارم، ولی باز هنوز معبودِ عالم تر، عادل تر و... دیگری از تو نتوانستم بیابم که در احسان، بخشش، لطف، حُسن، مهر، علم، قدرت و... بر تو برتر و یا هماوردی تو باشد، که اگر بیابم هرگز لحظه یی در تو توقف نخواهم کرد و بی درنگ از تو عبور کرده و به او رجوع خواهم کرد؛ که او توی واقعی خواهی بود و این به عقل و صواب نزدیک تر که اکمل مورد ترجیح قرار گیرد.
دانم که ز بی معرفتیست این رنج دل
گر رنج دل به تو نگویم، به که گویم؟!
که گفتنش آوار خصم نشود، باز برما
+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اردیبهشت 1393 ساعت 10:22 شماره پست: 427