The Latest
خدایا ستایش تو را سِزد که هنگامی که زمانِ بخشش و فرو ریزی نعمتِ تو فرا رسد، دیگر توجهی به دست های بالا گرفته شده یا غافل بالا گرفته نشده نمی کنی، و نعمت خود را بر سر همه ی انسان، حیوان و گیاه سرازیر می کنی، بی آن که از آنان چیزی بپرسی.
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم آذر 1393ساعت 7:36 PM توسط سید مصطفی مصطفوی
پروردگارا! صاحبا! خالقا! شهادت می دهم که جز تو خدایی نیست و نباید باشد، و تنها خالقِ جهان و اهل جهان تویی و این دستِ قادر و حکیم توست، که می تواند چنین خَلق و مَخلوقی را بسازد. جهان با همه ی نابسامانی ها، و علیرغم قدرتِ خصمِ نفسِ انسانی که همواره با اعوان و انصارش جولان قُدرت می دهد و بعضا پیروزی خود را به رخ اهلِ تو می کشد، در مجموع به سمت خواستِ تو متوجه و بی وقفه در تلاش و نظر به بازگشت به عدل و نظمِ تو دارد؛ و دل ها و نیروی ناموسِ طبیعت همواره بدین سو نظر داشته، که تو می خواهی؛ و در حالی که شر خود را فاتح میدان می داند، اما ذاتِ مخلوق تو متوجه ی خیر است، و نهایتا در مَصاف میان خیر و شر آنچه اصیل و خواستِ توست (که خیر خواهد بود)، میدان دار نهایی این جهان است، که این به عدل و انصافِ تو به عنوان خالق کل می سِزَد و سزاوار است.
بین تو و ما رسولانی (ع) پیام رسانی کرده اند و سخن و شناخت تو را آوردند، که در غیر این صورت باید قرن ها و نسل ها در راه های گمراهی و نور می چرخیدیم و رشد می یافتیم، تا به قسمتی از معرفت و حقیقتِ لازم دست یابیم، این پیام آوران میانبرها و افق هایی را به سوی کسب شناخت تو گشودند و اگر نیامده بودند، نسل ها انسان ضایع می شد، تا با یک حرکت مو به مو، به مرحله کنونی از معرفت و شناخت که البته رمز سعادت و درست زیستن انسان منوط به آن است، دست یابیم. آنان بی هیچ مزد و مواجِبی راه هدایت را شناساندند، هرچند با رفتنِ شان بسیاری از سرنخ های هدایت را یا از یاد بردیم و یا به واسطه تعطیل شدن دکانِ دنیایی برخی، به توطئه به بیراهه انحراف برده شدیم.
شهادت می دهم که عدل تو هر چیز را در جای خود قرار می دهد و در غیر این صورت به هزار درد و بی نظمی مبتلا می شدیم و قانونی که بر طبیعتِ جهانِ خلق کرده ات حاکم کردی، همه چیز را در مدار عدل و استقرار قرار داد و تنها در همین صورت است که نعمت تو ضایع نمی شود.
این کاملا عقلانی خواهد بود که شهادت دهم که این جهانِ محدودِ به مادیت، گنجایش بسیاری از حساب و کتاب هایِ وجوه انسانی که روحی ماورایی دارد، را ندارد؛ و بروز سعادتِ کامل و جولان آزادانه ی روحِ بزرگ و خدایی انسان، از توان این دنیای مادی خارج است، و این روح محدود شده در جسمِ مادی، همچون زندانی است که از هر فرصتی (حتی یک خواب قیلوله ظهرگاهان) برای پریدن و فرار استفاده می کند، و نشان داده که میل به عالم ماورا دارد و در نهایت تحمل محدودیتِ طولانی حصارِ جسم مادی را نخواهد داشت و جسم نیز در فرایند حمل این روحِ نامتجانس با مادیتش، به زودی خواهد فرسود و به مرگ مبتلا می شود و روح را که خدایی و در نتیجه باقیست، در آن زمان جایی در جهان ماده نخواهد بود، و راهیِ بازگشت و صعود به جایی که از آنجا بدین جا هبوط کرده، خواهد شد.
شهادت می دهم که نهایتِ هدفِ ما، چون تو شدن است و انسانِ خداگونه، انسانِ کامل است و البته همواره انسان هایی وجود دارند که در مقایسه با دیگران به تو بسیار نزدیک تر و در نتیجه خداگونه اند؛ و آنان همان حجت تو بر زمینند که کشف آنان و چشیدن حضورشان به حسگرهایی ویژه نیاز دارد، و خوشا به حال انسانی که دمی با آنان دمخور و مزه یِ خدا و خداگونه بودن را در همین جهانِ مادی و از طریق درکِ آنان بچشد، تا فوران عشق به خداگونه شدن حادث شود، که ناچشیده را کی خبر از مزه ها باشد.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم آبان 1393ساعت 8:22 AM توسط سید مصطفی مصطفوی
خدایا اگر می خواستیم شکر همین چند قطره بارانی که اکنون در حال بارش است را بجا بیاوریم، به تو قسم که توانایی اش نبود. هزار نعمت جاری و ساری و آنچه از پی می آید،که جای خود دارد. خدایا ببار که از تشنگی در حال تلف شدنیم و اکنون بعد از این خشکی دهشت بار امسال دیگر قدر آب را می دانیم.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 10:38 PM | جمعه یازدهم مهر 1393
گذشته از استکبار که قرن هاست کارشان مرگ آفرینی است، این روزها دردناک ترین و تاسف بار ترین مرگ ها را کسانی برای مسلمانان و نهایتا بشریت به ارمغان می آورند، که خود را حق مطلق دیده و دیگران را به جرم چون آنان فکر نکردن به هلاکت می می افکنند. کسانی که تحمل هیچ عقیده یی غیر از عقاید خود را نداشته و انسان ها را به جرم اعتقاد به غیر از آنچه خود بدان معتقدند، بی جان می کنند. این از بی انصافی ترین هاست که کسی را به جرم این که مثل ما فکر نمی کنی، بی جان کنیم و به طور کامل خود را به تنوع افکار و عقاید بشری و نهایتا به "لااکراه فی دین" بی ایمان و بی اعتقاد نشان داده و این آیه شریفه ی قرآن را این چنین بی اثر، غیر لازم و ناجاری بدانیم.
جهان اسلام که امروز سخت مبتلا به تفکر رادیکالیسم اسلامیِ داعش مسلک هاست و کاملا در معرض این ظلمِ عظیم و خطر رسوا کننده قرار گرفته ایم و جهان تشنه ی حق و وحی به نظاره کسانی نشسته که به نمایندگی از پیامبر رحمت (ص)، اسلام شریف، قرآن کریم و نهایتا به نمایندگی از خداوند مهربان، اسلام، وحی را به مسخره گرفته و جنایت می آفرینند و به رسوا کردن حق و رحمت مشغولند، و کسانی که سخت خود را محق دیده و می دانند، بی شرمانه از مسلمانان جان می ستانند.
در حالی که اگر آینه یی در مقابل خود گرفته و فرصت نگاهی به خود کنند، می بینند که چقدر باطلند و در مسیر اشتباه از معیار های انسانی، اسلامی و اخلاقی افتاده اند. اما باز خود را حق مطلق دیده و خود را محور و منتهی حق دانسته و دیگران را به اجبار در تفکر با خود همراه و همسو می خواهند. چنین ناپاک تفکری خود را رهبر جهان اسلام، اسلام و مسلمانان دانسته و در نهایت می خواهد راهبری جهان را به خود اختصاص دهد؛ ولی باید به رهبرِ چنین مدعیانِ راهبری مسلمانان، مسلمانی و انسانیت گفت:
تو مدعی ما مسلمانانی و با ما (مسلمانان) این می کنی؟! تو هادی مایی و به این ره می بری؟! تو خود را بصیر می بینی و این قدر نابینایی؟! بصیر اگر تویی، پس نابینا کیست؟! تو اگر هدایتی، پس هدایت چیست؟! ای کاش بی همچو تو هادیی، به خود واگذاشته می شدیم و رها در بیابان ها. ای کاش هدایت نمی شدیم. ای کاش از هدایت نمی شنیدیم و بر هدایت و هادی کور و از چنین نعمتی!! بی خبر. ای کاش از خیر بی خبر بودیم و خیر را همچو تو مدعی نبود؟! تو که از رنج و دردِ ما دغدغه یی به دل نداری؛ تو از آنِ ما همه نیستی و فقط به خود و جمعِ خود متعلقی، تنها به خود می اندیشی و خیلی فرا روَی، به قبیله ات.
دغدغه ما را نداری و ما را نمی بینی و نمی خواهی که ببینی. دم از ما می زنی و از ما بی خبر؛ از خانِ تو تنها عده یی برخوردار از همه نوع، و باقی فراموش شده و نابرخوردار و متضرّر. آنچنان از ما بی خبر و بر وضع ما بی حس، که به گفته شهریار سخن ایران (ره):
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان، با همین نخوت که دارد آسمانی می کند.
قرار بر سَر بودن تو بر ما بود، ولی از سَر بودن تنها سروری کردنش را خوب می دانی و طوری در نقش سروری خود جا گرفتی که انگار در این نقش آفریده شده ای؛ و هیچ از بودن هایت یادت نیست و به بودت دلخوش و راضی، و یا به روی خود نمی آوری.
انگار این تقدیر ما مسلمانان است که از چاله به چاه و از چاه به چاله نقل مکان کنیم. انگار ما مسلمانان را برای چاله و چاه آفریده اند و وقتی تقدیر این عالم را می نوشتند، تقدیر ما را در کشاکش بین چاله و چاه نگاشتند. تقدیر ما را دست به دست شدن نوشتند؛ که از کُوری به کُور دیگر و یا از کَری به کَر دیگر، از خشمی به خشم دیگر، از ناپاکی به ناپاکی دیگر، از کَری به کُوری و از کُوری به کَری و... دست به دست شویم.
سرابِ پاکی و طهارت می بینیم و می دویم، دوان دوان، سر از پا نشناخته تا خود را بدان برسانیم و در این بین نیز هر کلاه بدستی، کلاهی نو در دست، از فرصت استفاده کرده و بر سرمان می گذارد. نمی دانم به دنبال چه هستیم که دست نایافتنی شده است، هی سراب می بینیم و می دویم و به آن نمی رسیم. در این بین هم ره نمایانی می یابیم که از درد ما می گویند و انگار از مایند؛ ولی خوب که در آنان غرق می شوی، باز می بینی که آنها نیز خود در خود غرقند و می خواهند محور شده، سفره یی برای خود بیارایند.
در این راه، این گوشه و آن گوشه له شدیم، این طرف و آن طرف دریده شدیم، این سو و آن سو غارت شدیم، این نقطه و آن نقطه بی حق شدیم، به این قبله و آن قبله خوانده شدیم و هاج و واج، به هر سو کشیده شدیم و.. و این قِصه پر غُصه ما مسلمانان را پایانی نیست.
ای امیر گمراهی! در حالی که در تو نوری نیست خود را قبله نور می بینی و همه به خود می خوانی. در روزنه ی نوری که به نشان می دهی، هزار دیو تاریکی خفته، و هزار درد و فغان به ارمغان می آورد، هزاران را، بی امیدِ چشیدن مهری به سینه خاک می برد و هزار بند می آورد ما را.
به امید روزی که رحمتِ محمدی (ص) در عمل و گفتار غالب شود، و ظلمِ داعش مسلکان تحمیل گر پایان یابد و فضای اسلام و دنیای اسلام تکثر انسان ها و تفکرشان را کاملا به رسمیت شناخته و به جدال اَحسنِ مورد تاکیدِ قرآنی مسلح و در سایه مناظره ها و سخن گفتن های علمی، فراگیر و آشکار، حق و باطل مشخص و از سوی خیلِ مردم پذیرفته شود. فضایی ایجاد گردد که همه ی انسان ها از هر تیره و تبار و تفکری در آن شامل و سهیم باشند و بدون وحی و عصمت، کسی خود را حق مطلق ندانسته و دهان غیر خود را سرب داغ نریزد.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 6:29 PM | جمعه یازدهم مهر 1393
خدایا تو از "ایام الله" گفتی و به "عصر" و زمان قسم یاد کردی و به موسیِ کَلیمت (ع) توصیه به یاد آوری اش نمودی، و حتما زمان و مکان هایی است که در نظر تو خاصند و می توانند بر وضعیتِ راکد و کندیده ام دگرگون کننده و حساب و کتاب دیگری برما برقرار نمایند.
حداقل می توانم شهادت دهم که در دو زمان و مکان خاص که به گمانم از ایام الله تو باشد توفیق حضورم دادی ولی خوب که نگاه می کنم تغییری به اندازه ارزشِ مکان و زمانی که در آن حضور یافتم در خود احساس نمی کنم.
به یادواره ی بزرگ پرچمدار توحید، حضرت ابراهیم خلیل (ع) هزاران سال است که کعبه مغرور از دست هایی که به بنّاییش نشستند، بر جای خود مانده و میعادگاه حضور و نظاره گر میلیون ها دل به تو متوجه شده است که از گوشه و کنار جهان در این روزهای خاص جمع می شوند تا در کنار خانه ات و یا مِنایِ شریف، عَرفات عزیز، مسجد النبی (ص)، بقیع متبرک و... تو را یاد کرده و به ذکر تو مشغول شوند.
به یاد آوری بردن آنچه بدان بسیار وابسته بود به قربانگاه، و تسلیم اسماعیل (ع) در برابر تو که این اوج پیروزی بشر بر نفس خود از درون و شیطان از بُرون و مایه فخر تو در برابر فرشتگانت گردید، و شیطان از پس تمام تلاش ناموفق خود برای باز داشتنش از این وظیفه ی الهی، نا امیدانه به گوشه یی خزید و به تماشای صحنه های زیبای ایمان و تسلیم ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) گردید و این شد که زان پس کعبه و اطرافش به حرم امن تو تبدیل و حاضرین در آن را شرایط و اعمال خاص حضور لازم شد؛ و تو توفیق حضور در این زمان و مکان را به من عنایت کردی.
بالاتر ازاین مکان و زمان در حالت عالی نمی توانم بیابم که در آن حضور یافته و شفایی گیرم و دردهایم التیامی یابد ولی خود و حضور یافتگانی را می بینم که در کنار این آب زلال، شرف حضور یافتیم و همان هستیم که بودیم؛ و حتی مائده یی آسمانی از این دست هم دوایی بر دردمان نشد، آیا این شد که تا بگوییم، زین پس باید ایام الله دیگری یافت که اکسیر "انسان شدن" را در خود داشته باشد؟!!!
البته تو را شکر که به زیارت خانه، حریم و حرمت نایلم کردی که این را توفیقی بزرگ برای خود و در خور هزاران شُکرش می دانم، لیکن از این مَطَب دارویی شفابخش و از این طبیب شفایی بزرگ انتظار داشتم، که حاصل نشد.
گیرم که درد و بیماری ام بسیار و سرطان همه وجودم را فرا گرفته بود، ولی من تنها قطره یی از آن دریای انسانی بودم که در آن روز حضور یافتم، و در مقابل هم البته چنان طبیبی که به اشارتی می توانست پایانی بر تمامی درد های همه (حاضر و غایب) و صد البته این قطره از آن اقیانوس انسان ها باشد، خدایا انتظار بیش از این بود؛ که بر آورده نشدنش بسیار گلایه انگیز است، البته می دانم که از سوی تو هم گلایه از حد گذشته و اگر پرده از اعمالم بگشایی، این منم که شرمندگی چهره ام را فرا خواهد گرفت و نه تو. ولی ما هم مملو از دردیم و درمان هم پیش توست و دریغا که آشکارا دریغ می کنی.
از آن سو نیز ما کجا و تو کجا، تو تمام وجودی و ما هیچ، تو بسیار داری و ما هیچ، تو بسیار می توانی و ما هیچ و... پس فیض را از جانب تو می سزد نه ما؛ باید قبول کنی که دریغ کردی ای خدا!؟ اما مُلک خودت هست و هر کاری که می خواهی می توانی بکنی، بر آنچه می کنی حق داری و لایق چنین جایگاهی هم هستی، ولی به شکایت ما هم عضبناک مشو که این نیز حق بنده یی است که فقیر است و بر فقرش شکوه می کند. این را نیز به عنوان حق ما بپذیر که بهانه یی یافته و شکایتی کنیم. اگرچه خود اقرار به بی انصافی و ناحق گویی خود دارم ولی آیا راهی دیگر هم هست؟! ظلمی ندیده و به شکوه آمده ام؟!! درست، اما چه اشکال دارد به بهانه یِ ظلم ندیده هم که شده، بهانه یی بگیرم تا توجهی جلب شود و رحمتی شاید نازل و شامل.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 9:17 AM | دوشنبه هفتم مهر 1393
خدایا شانه هایم به حمل هزاران بارِ گران به اختیار، بی منت آماده است؛ ولی بار سبکی به اجبار هم دوشهایم را می آزارد. ای کاش معرفت به خود را اکتسابی نمی کردی و آن را خود از اول در نهادم به ودیعه می گذاشتی و آنگاه انجام و عدم انجام اعمال حرام و مباح را به خودم وا می گذاشتی و می دیدی که در سایه معرفت به تو اجازه سر سوزنی عدول از موازینت به خود نمی دادم.
این که امروز در قالب واجبات بدان امر یا نهی می شوم، در شرایط بی بصیرتی به تو، همچون بار گرانی است که از ترس تو به انجامش مشغولم و این اجبار از ترس به انجام عمل آزارم می دهد و آن را حتی در قالب تجارت حسنات و سیئات هم تجارتی بی بهره و سراسر ضرر می دانم. ای کاش بندگی ات ناشی از ترس از تو نبود و به خاطر عشق به تو بود؛ که در سایه عشق است که همه چیز ارزش می یابد و عمل در سایه ترس چه ارزشی خواهد داشت؟!
شکر ترا که بصیرتی عنایت فرمودی که هنگام گزاردن پنج گانه، بدانم که همواره در نعمت تو غرقم و این باعث شرم و تاسف است که تنها در پنج زمان به ذکر تو مشغولم، در حالی که لایق و واجب به ذکر دایمی.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 12:26 PM | دوشنبه سی و یکم شهریور 1393
خدایا! برخورداری از نعمت هایت، دلیل ایمانم به تو نیست و مطمئنم که برای تجارت حسنات با تو و در مقابل دریافت نعمات تو هم آفریده نشده ام. که کاری کنم و بر اَنبان حسنات خود بیفزایم که تو به چنین ذخیره یی هرگز نیاز نداری.
این نیز مثل روز روشن است که برای دریافت نعمت های تو هم نیازی به ایمان نیست که بی ایمانان به تو و حتی در بعض مواقع دشمنان تو بر نعمت های دنیایی تو متنعم و گاه متنعم ترند. پس این روشن است که به خاطر برخورداری از نعماتت (حداقل از نوع دنیایی اش) نیست که لازم است به تو ایمان داشته باشم.
لزوم ایمان در شروعی است که به معرفت تو آغاز می شود و اگر معرفتی حاصل شد آنگاست که سعی خواهم کرد چون تو باشم و وقتی چون تو باشم سعادت و کمال را دریافته و شامل حال خود کرده ام. آن گاه که چون تو باشم آزاد و مقتدر بوده و بر خود مالک خواهم بود و کسی که مالک خود است بنده دیگری نیست و آن که بنده دیگری نیست انسان است و انسان گونه بودن همان خداگونه بودن است.
اطمینان دارم انسان های دربند و بنده دیگران را دوست نداری، نه بنده بودن شان و نه بند را و نه دربندکنندگان را. اطمینان دارم که تو انسان های جاهل و دربند و پیرو صاحبان زر و زور و تزویر را دوست نداری. انسان هایی مورد قبول تواند که عالم و عاقل و خودآگاه باشند.
آنگاه که از ریا و ریاکار می گویی چنان از آن تنفر می جویی که آن را به شرک، که اعلی درجه غفلت از توست، تعبیر می کنی که چنین انسان هایِ پیرو و جاهلی را که خود را به بندِ دربند کنندگان انداخته اند را هرگز نمی پسندی؛ آنانی که برای تامین نِعَم دنیایی خود، به انواع خبیث ها روی آورده اند تا به مطاع دنیا دسترسی یابند و آنان البته نعمت را از جانب تو نمی دانند و به تو اطمینان ندارند و لذا به غیر تو دست یازیده اند.
آنان که دام بر سر راه انسان های محتاج می نهند و بر دام خود گرفتار کرده و به بندشان می کشند، از خبیث ترین ها هستند. هدف ایمان، چون تو شدن است و ایمان راه شناخت تو را باز می کند، ایمان کلید سعادت است که مقدمه ایمان شناخت و وقتی شناخت حاصل شد دیگر به غیر از تو روی نخواهد شد، آنکه ایمانش حاصل شود در مرامش بندگی غیر تو نخواهد بود. که تو از بندگی و بند کنندگی و بند شونده گی ها بیزاری.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 11:17 AM | سه شنبه بیست و پنجم شهریور 1393
خالقا! این را به حساب علاقه ات بر خود می گذارم که این چنین بیکَس و کارم قرار دادی. نگاه که می کنم کَس و کاری نمی بینم که "کَس و کار" باشد؛ لابد این کردی که جز تو قبله و قبیله یی نداشته باشم که اگر غیر از این بود قبله گاه های بیشمارم می بخشیدی تا بدان ها سرگرم باشم و حتی اگر بخواهم هم زمانی نیابم که به تو رو کنم. دلم به داشتن کَسی در میان خلق تو رغبتی ندارد و آنان را نیز در کارم موثر نمی دانم. تنها تو را "کن فیکون" کننده حال خود می بینم که می توانی به لحظه یی راهی بگشایی و یا راهی ببندی؛ شروعی بیافرینی و یا پایانی؛ و من هم به هر چه تو راغب باشی راضی هستم و اگر هم نباشم باز خیر خود را در آن می بینم. پس بنواز هرگونه که خواهی و تو در مُلک خود پادشاهی غالبی و ما هم مغلوبی ابدی؛ ما تیر و ترکش تو را به جان خریداریم که این جان را هم مِلکیتی مارا نیست.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 2:1 PM چهارشنبه دوازدهم شهریور 1393
{jcomments on}
خدایا! امروز بزرگترین جنایات از ناحیه مدعیان نمایندگی تو در حال انجام است و چشمان زیادی به آسمان است تا واکنش تو را نسبت به اعمال آنان ببینند. صهیونیست ها در فلسطین مدعی وارثت موسی (ع) هستند که به دوستی تو مشهور بود، بی پروا و بی هیچ جلوداری جنایت بی حصر می کنند و می خواهند ملتی را نسل کشی کرده و از صفحه روزگار حذف کنند و به ناحق بر جایش بنشینند.
در این سوی دیگر داعشی ها و داعش مسلک ها خدایی می کنند و به نمایندگی از آخرین پیام آور تو یعنی حضرت محمد (ص) درنده خویی و دست اندازی به مال و ناموس مردم مسلمان و غیر مسلمان را به اوج رسانده اند و دیگر مدعیانی در سراسر جهان اسلام و مسیحیت هستند که به نمایندگی از تو و یا پیام آوران (ع) تو غیر انسانی ترین اعمال را مرتکب می شوند و تو همچنان می دانم که شاهدی، اما نمی دانم چرا هیچ نمی کنی و تحرکی نداری؟!
گاها دلم به سخنانی مشغول می شود که "ظلم از کلفتی پاره می شود" و یا "ظلم پایدار نیست" و یا "هیچ سیستمی به ظلم پایدار نمی ماند" ولی در کمال ناباوری شنیع ترین ظلم ها در حال انجام است و ظالمین راست راست می گردند و گردن کشی می کنند و باز تو را می بینم که شاهدی و هیچ نمی کنی.
خدایا البته مطمین به عدم تحرک تو نمی توانم بود که شاید تحرکاتی داری و چشم های کمسویِ ما آن را نمی بیند و بعدا باید به آن آگاه شویم، ولی می توانم شهادت دهم که ناظری و به همه چیز آگاهی. در این لحظات خون، ظلم، تحدید و تضییع حقوق بندگانت، توسط مدعیان سرسخت نمایندگیت انتظار واکنش از تو را داریم همانطور که نماینده واقعی تو و خلیفه مسلمین و امیر المومنین حضرت علی (ع) بر خلافِ ریز و درشت نمایندگانش سریع بود.
اگر علی (ع) خداگونه بود و نمونه ای از تو، پس تو به عنوان مولایِ علی (ع) که صدای "مولای یا مولای" او (ع) حکایت از تنها قابل اتکا بودن تو در عالم دارد، انتظار بر این است که مولایِ علی و علی گونه ها، نمایندگانِ خود در زمین را با این اعمال ننگین گوشمالی دهد، کسانی که مدعی نمایندگیِ تو و یا پیام آورانت هستند؛ و در حالی که تو به عنوان خالق هستی همه ی مخلوق را با هر وضعی که دارند در پهنه هستی تحمل می کنی و نعمت بی شمار عطا می کنی، مدعیان تو هیچ صدا و حرکتی غیر از خود را تحمل ندارند و زندان های مخوف آنان مملو از آزاد مردانی از بندگان تو است که بر این ظلم صدایی بلند کنند و سنگ فرش خیابان ها از خون پاک مظلومانی آغشته است که بر آنان اعتراضی نمایند هر چند در حد یک نعره مظلومانه حاکی از طلب حقی باشد.
خدایا اگر این شرایط توسط کفار رقم زده شده می شد که دیگر جای شکایت و گلایه نبود که این از خوی کفر و کفار است و از سوی آنان قابل درک و تحمل بود و جای تعجب هم نبود ولی این اعمال از نخبگان و مدعیان نمایندگی تو در ادیان توحیدی سر می زند و اینجاست که گلایه مندی پیش می آید.
خدایا کجایی؟! چشمان زیادی به آسمان دوخته است که حرکتی از تو ببینند و سیاستی کنی این بندگان مدعی ات را.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 10:31 PM | سه شنبه چهاردهم مرداد 1393
خدایا باران رحمت دیشب نشان داد که در کشاکش سخت روزهای تابستان داغ هم به ناگهان بهار ممکن است؛ این بارش، امید را در دل ها زنده کرد که این امکان پذیر است که فضای غیرقابل تحمل هم به لحظه یی، به بهشت تبدیل گردد و اگر اراده کنی با بارشی چند دقیقه یی می توانی سایه یی خشونت بار تابش سوزان خورشید غیرقابل تحمل تیرماه را هم با ابری از سر بندگانت کم، و تازگی و طراوت را با بارانی شگفت انگیز به زندگی آنان برگردانی. خدایا به امید زنده ایم، پس به تکرار بنوار ما را.
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 8:39 PM | جمعه سیزدهم تیر 1393