The Latest
ایزدا! شکری بزرگ و بی انتها تراست که این توفیق را در گوش هایم قرار دادی که صدای اذانِ موذنت، همچنان برایم به پا خیزاننده باشد و انرژی لازم برای ایستادن در جهتی که تو تعیین کرده ایی را برای لحظاتی هم که شده، برایم ایجاد نماید تا در چند رکعتی، رکوع و سجودی داشته و ذکری با تو گویم؛ این شاید بزرگترین نعمتی است که بعد از وجود به من دادی و تنها شکر همین نعمت نیز از حد من خارج است؛ و همین را روزنه ی امیدی می دانم که شاید راهی به سوی تو برایم باز گشاید. خدایا شکر ترا که قلبم را پیش از هر واسطه یی متوجه خود کردی که در غیر آن، واسطه های غیر معصوم و نمایندگانت را هزاران خطا، مشکل و نقصان متصور است و دیدن آن ممکن بود، از تو نیز مرا زده و دور کند.
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت 19:1 شماره پست: 376
خالقا! این را به حساب علاقه ات بر خود می گذارم که این چنین بیکَس و کارم قرار دادی. نگاه که می کنم کَس و کاری نمی بینم که "کَس و کار" باشد؛ لابد این کردی که جز تو قبله و قبیله یی نداشته باشم که اگر غیر از این بود قبله گاه های بیشمارم می بخشیدی تا بدان ها سرگرم باشم و حتی اگر بخواهم هم زمانی نیابم که به تو رو کنم. دلم به داشتن کَسی در میان خلق تو رغبتی ندارد و آنان را نیز در کارم موثر نمی دانم. تنها تو را "کن فیکون" کننده حال خود می بینم که می توانی به لحظه یی راهی بگشایی و یا راهی ببندی؛ شروعی بیافرینی و یا پایانی؛ و من هم به هر چه تو راغب باشی راضی هستم و اگر هم نباشم باز خیر خود را در آن می بینم. پس بنواز هرگونه که خواهی و تو در مُلک خود پادشاهی غالبی و ما هم مغلوبی ابدی؛ ما تیر و ترکش تو را به جان خریداریم که این جان را هم مِلکیتی مارا نیست.
نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 2:1 PM چهارشنبه دوازدهم شهریور 1393
+ نوشته شده در شنبه ششم تیر ۱۳۹۴ ساعت 2:40 AM توسط سید مصطفی مصطفوی |
بر ساحل بی پایان غم
امواجی دائم می نوازد ما را
و تو بر آن فقط نظاره گری!
گاه موجی انسانی در ربوده و می بلعد
و ساحلی را به وحشت فرو برده
دل ساحل نشینانی می لرزاند
و تو باز صبورانه فقط نگاه می کنی!
سیلی موجی سخت بر تارک صخره ها فرود می آید
ولی ز سفتی اشان از رو رفته به دریا باز می گردد
و باز نومید نشده! به تکرار می اندیشد
او شاید به جادوی تکرار ایمان یافته است؟!
دوباره و صدباره سخت می نوازد صخره ها را
چون تنها به اضمحلال شان می اندیشد
و انگار ماموریت و مسولیتی جز نواختن صخره ها نداده اند او را
آنقدر تکرار و تکراری شوم
که صخره ها را نیز می فرساید
گرچه اضمحلال شان زهی خیالیست باطل
ولی ناجوانمردانه و محکم می نوازدشان
و تو باز منتظرانه به نظاره می نشینی!
سیلی امواج ساحلی را می فرساید
و دل ساحل نشینان را آب می کند
و تو همچنان غرق تماشایی!
که ساحلیان را چه می شود!
و یا چه می کنند!
کارت فقط نگریستن است و بس؟!
موج ساحل ها به اسارت برده به زنجیر می کشد
و تو باز فقط می نگری! و همین و بس!
آخر این ساحل و ساحل نشینان را خدایی نیست؟!
+ نوشته شده در جمعه ششم دی ۱۳۹۲ ساعت 13:47 شماره پست: 369
خدایا تو شاهدی که هیچگاه زیاده طلب نبوده و به حقِ احدی از بندگانت نظر نداشتم؛ که معتقدم اگر خیلی هنر داشته باشیم و موفق شویم، همان لقمه یی که در سفره مان قرار دادی را بخوریم، بسیار کرده ایم.
وچه زیباست بارش که جهانی را از دوره یی به دوره یی دیگر و ما را از خلصه یی به خلصه یی دیگر می برد. از خشکی به طراوت، از خستگی به فرح، از مردگی به زندگی، از بی بری به بر، از ناامیدی به امید، از خمودی به سرزندگی، از خشم به مهر، از تاریکی به روشنی و... بارش ها از آسمان به زمین و از بالا به پایین صورت می گیرند و انگار این رمز رحمت آفرینش است که آشکار و بر همگان هویدا شده و رمز شکنی و فاش می شود. بر تارک خشکیده گیاه ما، این باریدن نعمتی مصفاگر است. قدر تو که داند که نداند که چه هستی، ای نعمت هستی که بر چشم ها گشته هویدا. و خدای بارش هر بار می بارد تا باز چرخه خواب و بیداری ما بچرخد و صد افسوس که باز درخواب رویم. این است کفران نعمت بارش که او تکرار می کند و ما نیز تکرار؛ او زندگی تکرار می کند و ما غفلت. هر بار ما شرمنده ز غفلت، بر بارش متنعم.
+ نوشته شده در دوشنبه ششم آبان ۱۳۹۲ ساعت 7:42 شماره پست: 341
خداوندا شاید تو را به خوبی نشناسم و به بزرگی و عظمت تو واقف نباشم و البته که ظرفیت محدودم هم توانایی هضم چنین عظمت و بزرگی چون تو را نداشته باشد؛ ولی به خود واقفم که چقدر کوچک و ناتوان و نیازمندم. و تو را شکر که این چنین کوچک و ناتوان و نیازمندم قرار دادی که اگر بزرگم می کردی شاید به نیم نگاهی هم به تو حس نیاز نمی کردم و متوجه ات نمی شدم. رابطه من و تو، رابطه یک نیازمند است به دارای مطلق؛ که این نیازمند به واسطه نیازش به دارنده یی مراجعه می کند. شرمنده ام که عموما موقعی تو را صدا می کنم که در حالت نیازم و یا احساس نیازمندی روانم را می آزارد و آن گاه چاره یی جز مراجعه به توانگری ندارم و غیر از تو هم لایق رجوع نمی بینم و باز شکر تو را که رقیبی نداری که اگر داشتی ذهن معامله گرم، باز به فکر معامله دیگری می افتاد و رسوایی دیگری بوجود می آمد. خداوندا شرمنده ام که تو را به خاطر بزرگی و عظمتت نمی پرستم و این نیاز است که مرا متوجه تو می کند و چه معامله کثیفی که خدا عاشق تو باشد و تو معامله گرانه به او مراجعه کنی و البته شکر که باز نیاز را به عنوان نعمتی در اختیارم گذاشتی که حداقل نظری سوی تو همواره داشته باشم. خداوندا شرمندگی افزون است به تعدد گناهان و غفلت مداوم. خدایا اگر بندگانت را بر من مسلط نمی کردی و آنان این چنین ظلم روا نمی داشتند، شاید باز هم کمتر صدایت می کردیم و اگر درد ظلمی که گاه بر بندگان روا داشته و یا می دارم نبود، خوفم کاهش می یافت و از تو باز هم غفلت بیشتری می کردم. خدا به داده ها و نداده هایت شکر که هر کدام را مصلحتی است که از درک آن عاجزم. خدایا نه تو را شناختم و نه خود را و سر و سرگردانم که چه کنم که عمر چون باد می رود و دوره ی ما هم رو به پایان است در حالی که نه توشه یی و نه معرفتی و نه کارنامه درخشانی که نقطه قوتم باشد؛ همین جا قبل از حساب باید به نداری و نقصان خود اعتراف کنم و بگویم کاش از حساب مبرایم کنی که اگر به حسابم کشی رسواییم مضاعف خواهد شد.
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر ۱۳۹۲ ساعت 13:43 شماره پست: 338
بر شما باد به تفكّر، كه تفكّر مايه حيات قلب شخص بصير و كليد درِ حكمت است. (امام حسن مجتبی علیه السلام)
خدایا رمضان از نیمه گذشت و خوشحال شدم که "میهمانی ات" در سرازیری اتمام افتاد؟!!!. این خوشحالی در حالی است که ایمان دارم که دوره طاعت و عبادت، دوره عزت و سربلندی و برکت و مبارک است؛ ولی باز با همه این ایمان، خوشحال شدم که دوره طاعت و عبادت رو به اتمام گذاشته است؟!!!. این انگار در ذات آدمی است که فارغ شدن هر چیزی برایش شادی آفرین است؛ حتی اگر این کار حضور در میهمانی خداوند برای بندگانش باشد. انگار ما انسان ها از هر چیزی خسته می شویم؛ حتی از قرار گرفتن در شرایط نعمت مضاعف، و می خواهیم از این شرایط هم خارج شویم و روند جدیدی را تجربه کنیم؟!!! مثال بارز آن شعف آمدن تعطیلات در هنگام تحصیل است. این یک خصوصیت مشترک بین یک شاگرد کلاس اول ابتدایی و شاگرد سال اول دوره دکتراست؛ که هر دو به آمدن روز تعطیل، خرسند می شوند و البته که محصل دوره دکترا خود تحصیل را انتخاب کرده و حتی برای رسیدن به چنین مرحله ای سال ها زحمت کشیده تا به این آرزوی دیرینه اش برسد و غرق در دریای علم و تحصیل شود؛ ولی همین آدم هم به آمدن روز تعطیل (کنار گذاشتن درس) خرسند می شود؟!!! برای دوره طاعت هم ظاهرا همینطور است وقتی نمازمان به پایان می رسد، خوشحالیم؛ خوشحالیم که از آن فارغ شدیم؛ در حالی که می دانیم سخن گفتن با خدا نعمتی بی نظیر است، و قاعدتا و طبیعتا نباید پایانش هم شعف آور باشد؟!!! این دور از انصاف و عقل است که برای رسیدن به چنین مرحله ای شاد شد؛ و در مقابل مخاطب (که خدای بزرگ است) انسان شرمنده می شود، وقتی به عمق مطلب و این احساس و تفکر خود فکر می کند. ما انسان ها این چنین به خالق خود مشتاقیم که دوره انجام طاعت هم برای مان کسالت آور می شود؟!!!. کمتر فشاری ما را از طاعت باز می دارد. کمتر امتدادی کسالت آور می شود. دایم این دل به جنب و جوش است و حتی بر ادامه طاعت خداوندی هم نمی تواند استقامت کند. آری ما انسان ها این چنین هستیم. با همه این خصوصیات باز به خود مقروریم و مدعی. شما تصور کنید با بزرگی در حال سخن هستید و او به نحوی از چهره شما متوجه کسالت آور بودن ادامه سخن شما با خود می شود، واکنش او چه خواهد بود؟ البته که تو را ترک خواهد کرد؛ ولی خداوند به همه این کسالت ها و بی حالی های ما مطلع است ولی باز لحظه ای ما را رها نمی کند و روی بر نمی گرداند. اگر این کرم نیست پس چیست. اگر این بخشش نیست پس چیست. خدایا کرم و بخشش و گذشت تو را با همه نسوجم حس می کنم. خدایا واضح است که اگر به عیوبم توجه می کردی که رویی به من نداشتی؛ اگر من هم جای تو بودم به چهره چنین بنده ای که به تو چندان مشتاق نیست، نگاه هم نمی کردم؛ ولی تو جای خود هستی و نمی دانم چه چیز را مبنا قرار می دهی که باز به ما نگاه می کنی و هوای ما را داری.
خدایا ذکر نعمت تو خود نعمت است پس تنها به این ایمان نیم بند ما اکتفا کن و روی از ما برنگردان که سقوطی بس بزرگ از پس روی برگردادنت خواهیم داشت
+ نوشته شده در پنجشنبه سوم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:26 شماره پست: 312
خدایا اکنون که میهمانی عمومی و جمعی را به افتخار بندگانت گرفته ای و از همه هم دعوت کرده ای، به عنوان بنده ای که ندای تو را شنیده و در این میهمانی دعوت شده، انشا الله حاضر خواهم شد. ولی در این ابتدای میهمانی عظیم، خواسته ها و مشکلاتمان را بیان می دارم که اگر مصلحت دانستی در حل آن اقدامی آشکار داشته باش. اگرچه این درخواست ها از حنجره ای گنهکار صادر می شود ولی تو که ما را معصوم نیافریدی که پاک پاک باشیم، ولی با همه آلودگی ها حداقل دوست داریم که پاک باشیم و همین دوست داشتن را نعمتی بزرگ از جانب خودت برای خود می دانم.
پس خداوندا در اقدامی آشکار ما را به فتح الفتوحی بزرگ و آشکار نوید ده تا ما بندگان کور و بی بصیرت تو هم بتوانیم به عینه آن ببنیم. همانگونه که در انتخابات 24 خرداد تقدیر این مردم را طوری رقم زدی که شادی آن تمام کشور را فرا گرفت. و در زمانی که در پی شکست های پی در پی، بسیاری از فوتبال ایران کاملا نا امید شده بودند، با راه یافتن تیم ملی به جام جهانی فوتبال برزیل دل این ملت را در اقدامی آشکار شاد کردی و اشعه های نور امید را در کور سوی زندگی ما تاباندی و به کوری کوردلان دوباره به این کشور نور امید را بازگرداندی. خدایا شکر از این همه نعمت که دادی.
اما خدایا؛ نگاهی به وضعیت امت محمد (ص) دل را به درد می آورد که چنین بندگان مسلمانت در مشکلات و کلاف سردرگم اختلافات غرق شده اند و در خون و خشونت دست و پا می زنند. امروز امت رحمت للعالمین (ص) شعبه شعبه شده اند و در زمانی که حجت تو (عج) دست در جیب انتظار دارد، در بدترین حالت ممکن آنان به حذف و انهدام همدیگر مشغولند.
امروز بمب ها و گلوله ها به سان شراره های آتش خشم شیطان (که در زمان برانگیخته شدن موسی (ع)، عیسی (ع)، محمد (ص) و... شراره می کشید ) خون امت بی گناه احمد (ص) را در گوشه و کنار کشورهای اسلامی می ریزند و بدن های آنان را بی رحمانه پاره پاره می کنند و در این غرش غرور انگیز و هیاهوی شیاطین، صدا به صدا نمی رسد. روزی نیست که اخباری از این دست نرسد. مسلمین امروز نیروهای همدیگر را در زمانی که جبهه های مبارزه با دشمن کاملا حساس و گشوده است، خنثی می کنند.
امروز خشونت طلبان و تمامیت خواهان از امت رسولت (ص) ارج می بینند و بر صدر می نشینند. هر تجمعی از مسلمین به چند روزی به تفرق می انجامد. هر سری که بلند می شود به کمتر زمانی زده می شود. هر صدایی به کمتر زمانی خاموش می شود. هر مصلحی به انگ های مختلف سرکوب می شود. زندان های ما مسلمین از مردانی پاک پر شده است که آرمان خواهی و آزادی خواهی را سرلوحه زندگی خود کرده اند. اندیشمندان ما با برچسب های مختلف گوشه نشین و یا از دامان ملل مسلمان دور می کنند. صداهایی که به خیر بلند می شود در هیاهوی بلندگو داران گم می شود.
بدل های نتراشیده ای برای بزرگان اسلام و دین محمدی (ص) و نام های بزرگ آن ساخته و پی انداخته اند که دل ها را از اصل آن دور کنند و هر مسلمی را به لحظه ای برسانند که بگوید، اگر این مسلمانی است که من به این اسلام کافرم. اگر اسلام این است که من بدان کافرم، اگر محمد (ص) به این سیره و روش است من او را به پیامبری شهادت نمی دهم و اگر خدا هم (نعوذ بالله) بر این منش است من شهادت به عدل و حکمتش نیز نخواهم داد. و البته که نه دین اسلام این است و نه نبی رحمت (ص) آنی است که آنها از او چهره ساخته اند و نه آن خدایی که این ها می نمایند خدای متعال مقصود ما است. حرکت باطل برخی از مدعیان اسلام و نبوت که خود را محور حق تصور می کنند آنقدر فاش ظلم و ناحق در آن دیده می شود که انحراف آن در اصول و فروع را نابالغین هم می توانند ببینند و حس کنند.
رهبران کشورهای اسلامی از خودخواه ترین هایند. آنان هیچ فکر و حرکتی را غیر از فکر و حرکت خود نمی پسندند و بر نمی تابند. تمامی مصادر کشورهای اسلامی را تنها در دست هم اندیشان خود می پسندند. ثروت و نام و نشان را تنها برازنده خود و یاران خود می بینند. بیت المال مسلمین به ملک و دارایی آنان تبدیل شده است و هر انگونه که امر کنند خرج می شود. دفتر و دستک عریض و طویل شان بر گرده ملل مسلمان سوار و حکومت می کند. امر آنان مطاع و کامشان در نبرد سنگر به سنگرشان برای تصاحب حقوق ملت هاشان شیرین است. هوا و هوس را در افکار به ظاهر بلندشان می توان به عینه دید. اگر چه دین مقدس اسلام و نبی رحمت (ص) شاه بیت سخنان شان است لیکن نه از دین محمد (ص) نشانی دارند و نه از خٌلق او بهره ای برده اند. آنها به قوای نظامی اشان و بلندگوهای متعدد و گوش خراش شان و همچنین به خدعه و نیرنگ برپا مانده اند. در راه مقصودشان بر هیچ اصل و اساسی پایبند نبوده و تنها به ماندن خود بر مسندی که بر آن تکیه زده اند فکر می کنند. أنان قصد دارند تمامی شهروندان خود را از قیف تنگ شروط ظالمانه خود عبور دهند حال آنکه تو انسان ها را عاقل و متنوع و متفاوت آفریده ای و این کاری محال می نماید.
خدایا از درد ها چه بگویم که شرحی است بلند و تو نیز بهتر از ما بر آن آگاهی. خدایا از امیدها بگویم که خود در قرآن کریمت بدان وعده داده ای که حکمرانی زمین در نهایت از آن مستضعفین خواهد بود. دل برای تحقق آن لحظه ی پاک می طپد. که البته آن طلوع صبح آزادی بشر خواهد بود و این فجر بر بندگانت خواهد دمید، حتی اگر روزی چند بر زمین و زمینیان نمانده باشد و البته این وعده حق طبیعتا هم محقق شدنی و قابل پیش بینی است و انسان خسته از راه دایره واری که بیهوده پیموده، خود در آخر به نقطه ای خواهد رسید، که روزی از آن جدا شده است. او در این مدت برای کسب کلید سعادت و معرفت دست در هر سوراخی کرد و گوش به هر نوای بی نوایی داد، اما در آخر به اصل خویش باز خواهد گشت.
که ما از توئیم و به سوی تو باز خواهیم گشت.
پس خداوندا تا رسیدن به تو، خود را به تو می سپاریم. که خصم بس بی رحم و بی باک است در ظلم.
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 22:57 شماره پست: 309
در مراسم یادواره شهدای روستای گرمن قرعه ی خواندن قسمتی از قرآن کریم به من افتاد که شامل آیه ۱۰۷ سوره مبارکه بقره بود در این آیه خداوند به انسان تذکر می دهد که :
"... شما را به جز خداوند یار و یاوری نخواهد بود" (وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصِيرٍ).
ولی باید به خداوند عرض کرد که به جز تو یاوری نمی خواهیم. اگر تو ما را لایق بندگی خود بدانی دیگر چه نیازی به منت یاری بندگانت. این سخن قدیمی ها و اکابر ماست که دائم متذکر می شوند و با خدای خود نجوا می کنند که "خدایا این چشم را به آن چشم محتاج نکن". این است تجربه سال ها تجربه آنها از یاری طلبیدن از دیگران. خدایا فردی که یاری تو دارد دیگر مستغنی است و بی نیاز.
پس خدایا یاری خود را از ما دریغ نفرما که سخت به آن محتاجیم. بندگانت سخت گیرند و بعضا ظالمینی قهار که در برابر آنان فقط دامن تو است که پناه امن ما خواهد بود. خدایا نظر لطف خود را از ما دریغ نفرما که اگر لحظه ای نظر برداری عمق ترین دره ها را سقوط خواهیم کرد و این کاملا بر ما از قبل روشن است.
+ نوشته شده در یکشنبه دوم تیر ۱۳۹۲ ساعت 12:39 شماره پست: 304
خدایا شکر ترا که واسطه ها را از بین خود و بندگانت حذف فرمودی و رابطه ای مستقیم و بی واسطه را برایمان تعریف کردی که به سادگی بتوانیم در هر ساعت از شبانه روز و با هر زبانی، در هر جایی، با هر لحنی، نشسته، ایستاده، خوابیده، و در هر وضعیتی با تو سخن برانیم و طرح مسایل نماییم آنگاه که دعوت کردی ما به سخن گفتن با خود که "بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را" و یا این که "از رگ گردن هایتان به شما نزدیک ترم". واقعا باید شکر گفت تو را که این چنین آغوش به سوی بندگانت گشادی.
در تاریخ که می نگریم مردم عصر "وداها" در هند ارتباط خود با خدا را به واسطه ها واگذار نموده بودند و در نتیجه انحصاری ایجاد شده بود و این واسطه ها بلایی به سر مردم آوردند که ناچار عصر "اوپانیشادها" باید می آمد تا این انحصار را بشکند و علوم الهی عصر را از دست یک قشر سودجو، خود خواه، فرصت طلب و... خارج نماید ولی باید گفت سال ها ظلم و تعدی به بندگان خداوند رفت تا عصر وداها تمام شود و عصر اوپانیشادها آغاز گردد و...
الحمدلله مکانیسم اسلام طوری است که با کمی عقل به خرج دادن و حداقل کمی با قرآن مانوس بودن و با کمی دقت می تواند شما را از این بلا خلاصی دهد چون خداوند در این کتاب با بندگانش بی پرده سخن می گوید و به آنها شرایط شان را گوشزد می کند و راه های سو استفاده را می بندد. آن هم به زبان ساده
زبان ساده قرآن هم نعمتی که شکر طلب می کند مثلا زبان و فلسفه وداها آنقدر سخت و البته در قالب تقدس پیچیده شده بود که تنها قشر کوچکی به آن دسترسی داشتند و مردم از آن بی اطلاع بودند و اوپانیشادی باید می آمد که معارف الهی را به صورت ساده بیان کند تا مردم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند ولی قرآن ما در عین عمیق بودن بسیار ساده و بی تکلف با بندگان خدا سخن عام فهم می گوید.
خدایا شکر از این همه نعمت که به ما ارزانی داشتی.
+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 7:56 شماره پست: 253