چون پرده ها بر افتد، چهره وحشت برانگیز تحقق انحرافات در اهداف و آرمان های انقلاب 57، خود را بیش از پیش نشان داده، و انسان را پیشتر از قبل، بر آثار شوم خود آگاه می سازد، و اشک حسرت را از گونه آنان که برای این اهداف و آرمان ها، از جان و عمر مایه گذاشتند، جاری می سازد؛ اینک پیروان فرقه مصباحیه و ایدئولوگ های از این نوع، که در گروه موسوم به اصولگرایان، تسلط خود را بر کشور و انقلاب تحمیل می کنند، و نعل وارونه زده و خود را "جبهه انقلاب" می نامند، این روزها پرده ها از نظرات ایدئولوژیک و تفسیر سلیقه ایی خود از اسلام و قانون اساسی را انداخته، و آنرا رونمایی و آشکار کرده اند، و آنچه در ضمیر خود مدت ها بود که ورز می دادند، و در نوشته های درون گروهی خود مزمز می کردند را، بیشتر به عرصه عمل در آورده اند،

در دیدگاه آنان، آن مردمی که آنان را بدین اوج رسانده اند، دیگر "ولی نعمت" و مردم نیستند، بلکه امتی اند که باید نقش مطابعانی را بازی کنند، که به هر سازی که از نوای منویات دل آنان برخاست، برقصند و...، و این یعنی تحقق دوران بازگشت، به همان وضعی که طی آن، یک ملت احساس می کرد، در زنجیرها، دیگر قدرت تکان خوردن را هم ندارد، و ناچار باید برخیزد و بزند زیر سینی تزیین شده ایی، که پر بود از همه چیز.

مردم در رژیم گذشته با توجه به مجموع اقدامات آقای محمد رضا پهلوی، احساس خفگی می کرد، خود را در بند می دیدند، تحقیر شده می دیدند، احساس می کردند استخفاف شده اند و... و لذا دیگر برای شان مهم نبود، که شکم شان سیر یا گرسنه باشد، دیگر نه رشد اقتصادی کشور را می دیدند و برای شان مهم بود، نه صف رهبران کشورهای منطقه که برای دیدار با شاه شان لحظه شماری می کردند، نه آقایی و ژاندارمی و رهبری که ایران در منطقه داشت، نه آخرین مدل هواپیماهای نظامی و غیر نظامی که داشتند، نه داشتن بهترین فرودگاه های منطقه، نه برخورداری از بهترین بیمارستان ها، دانشگاه ها، صنایع و... و نه داشتن ارتشی قوی و قدرتمند در منطقه و... دیگر هیچ چیز از این دست به چشم شان نمی آمد، فقط تحقیر خود را می دیدند و خلاصی از این استخفاف.

در آن روزها با آن احساس، چشمان این مردم، دیگر هیچ نمی دید و... دیگر نمی خواست، حرفی حتی از رسیدن به "دروازه های تمدن بزرگ" بشنود و رسیدن به این وعده های بزرگ و بلند پروازانه، سخن گزافی بیش در برابرشان نبود؛ ایرانیان احساس عدم آزادی می کردند، خود را در بند نظام تک حزبی، "حزب رستاخیز" می دیدند، آنان خود را در برابر جماعتی می دیدند، که می گفت، اگر نمی خواهید، بیایید و پاسپورت بگیرید و کشور را ترک کرده، به هر جای دنیا که می خواهید بروید و...

این مردم در گلوگاه خود احساس تنگی نفس می کردند، خشمی متراکم و متمرکز بر کلوی خود احساس کرده، و خود را در بند می دیدند، لذا پای خود را در یک کفش کرده، که دیگر چکمه های تو را بر گرده خود نمی خواهم، تحملت نخواهیم کرد، از این ملت یکپارچه و به پا خاسته، می پرسیدند، به کدام سوی می روید؟! می گفتند ما راهی نمی رویم، الان فقط هدف ما این است که او نباشد، او باید برود، "تا شاه کفن نشود، این وطن، وطن نشود" و...

 دیگر کنار کشیدن شاه و رفتن او از کشور، و حتی آمدن فردی از یاران و همراهان مرحوم دکتر محمد مصدق، که روزگاری اسطوره آزادی و استقلال این ملت، و رهبر جریان ضد استبدادی بود هم، کارساز نگردید، لذا گماردن و تسلط شاهپور بختیار که نماینده جبهه ملی، و از دنباله روهای جریان مصدقی بود، هم دارویی بر درد احساس خفگی این مردم نبود و... و داغ های به دل نشسته آنان را سرد نمی کرد و... یک ملت از جا برخاسته بودند که، باید پهلوی ها از صفحه ایران پاک شوند و... ورنه نشستنی در کار نخواهد بود. و همین هم شد، آنچه آنان خواستند بالاخره محقق شد.

تاریخ این گونه می گوید، که اکنون نه شاه، نه شاهپور بختیار و نه دیگر اثری از یاران رژیم گذشته بود، اما آنان که تنها دل به مبارزه برای رفتن پهلوی ها به عنوان هدف غایی سپرده بودند، و آینده را به آینده، تا در آینده بعد از پیروزی پیرامون آنچه باید بشود، فکر کنند، اکنون همه چیز را در دستان خود می دیدند، کشور، ارتش، بودجه، دولت، حاکمیت و... اما کار به همین پیروزی ختم نگردید، کار پیروزمندان این صحنه سخت مبارزه بعد از پیروزی، به درگیری سختی کشید، زد و خورد بین آنانکه، در زندان های رژیم گذشته، و در لحظه لحظه های مبارزه برای رفتن پهلوی ها، هم سفره، هم بحث، هم نشین، هم هدف و... برای رسیدن به امروز یکصدا بودند، بالا گرفت، و از همدیگر به اندازه کافی کشتند، زدند، زندان کردند، ترور کردند و...،

یکی از آنان، همین مجاهدین خلق بودند، چریک های جوانی که بخش جوانان مسلمانِ اهل مبارزه را سازماندهی و گرد خود جمع کرده بودند، و مورد حمایت ایدئولوژیک مبارزین بزرگی ازجمله دکتر شریعتی، آیت الله محمود طالقانی و... بودند، تا جوانان مبارز این کشور، بیش از این در دامن چپ و کمونیسم نیافتند، اما اکنون بعد از پیروزی، گفته می شد که همین ها، 17 هزار نفر کشتار و ترور کردند، و این طرف هم گویند هزاران تن از آنان را، بعد از عملیات مرصاد که به پشتوانه دشمن این آب و خاک، تا نزدیکی های کرمانشاه پیش آمده بودند، و در چنگال عدالت اسیر بودند و... را، اعدام کردند و...،

در مجموع بعد آن همه درگیری و مبارزه سیاسی، نظامی، تروریستی و... ملی ها، ملی - مذهبی ها، چپ ها، مجاهدین و... به صورت نسبتا کاملی مستهلک و از صحنه انقلاب و کشور اخراج شدند، و یا روانه کشورهای دیگر، یا به کُنج خانه های خود، عقب نشسته، و به انتظار مرگ و پایان زندگی خود نشستند. اما مگر این روند پوست اندازی ها، درگیری و بکش بکش ها در عرصه قدرت داخلی ایران را پایانی بود، اکنون در نبود لیستی از همسنگران سابق در مبارزه، از این دست، دو جبهه داخلی، در بین آنان که پیروز میدان بعد از پیروزی بودند، با هم به رقابت قدرت برخاستند، و مبارزه سیاسی و رقابتی خود را شدت بخشیدند، یکی از آنها، جریان خط امام بود، که با بنیانگذار ج.ا.ایران در نجف، پاریس و اکنون ده سال بعد از پیروزی همراهی کرده بودند، که با پایان ماموریت بنیانگذار، و رحلت ایشان، یارانش اکنون دیگر چندان خواستنی نبودند، و باید صحنه قدرت را ترک می کردند، و مثل سایرین به کنج عزلت می رفتند.

لذا جبهه ایی در مقابل آنان تشکیل شد، و پاکسازی آنان را از مناصب و... آغاز کرد و سنگر به سنگر، پست به پست پیش رفت، و قدم به قدم آنان را پس زد، تا جایی که اکنون، بعد از سه دهه، که از رفتن بنیانگذار ج.ا.ایران می گذرد، در این انتخابات پیش رو در 28 خرداد 1400، حتی مجمع روحانیون مبارز، که در واقع تشکل روحانی آنان، و نزدیکترین و مهمترین گروه در جبهه موسوم به اصلاحات است، رسما اعلام می کند، در انتخابات ریاست جمهوری در 28 خرداد دیگر کاندیدایی برای رای دادن، ندارند،

"شورای نگهبان قانون اساسی"، به عنوان مهمترین عنصر پاکساز و خالص ساز در عرصه مدیریت کشور، در این مسیر تقسیم قدرت، نقش مهمی داشت و با قاطعیت و حمایت کامل تشکلات پر قدرت راستگرایان و جبهه ایی که تحت عنوان اصولگرایان در مقابل رقیب "خط امامی" ها تشکیل دادند، قدم به قدم حوزه، بازار، نظامیان، امنیتی ها، و... و اکنون دستگاه اجرایی را هدف گرفته و از آن خود کردند، و به کنترل خود در آورده به عنوان ابزاری برای پیشبرد این هدف به کار گرفته شد، و تنگ کردن صحنه را برای رقیب آنچنان پی گرفته، که کار را بدینجا پیش بردند، که اکنون در بین هفت تن از کاندیداهای تعیین شده، برای شرکت در کارزار انتخاباتی پیش رو، دو به پنج، چینشی نابرابر و غیر قابل رقابت، که بسیاری از نتیجه از پیش معلوم آن خبر می دهند، بکش بکش قدرت، را در رسواترین حالت چینش ممکن، رقم زدند.

 اما کاش کار به همین جا ختم شود، چراکه هرگز ختم نخواهد شد و به حتم این جریان خالص ساز، پیش خواهد رفت، و قربانی های زیاد دیگری را هم از نخبگان این کشور و انقلاب بر جای خواهد گذاشت، این پایانی بر سلطه جویی و تسلط خواهی بر مراکز قدرت کشور، بعد از انقلاب نخواهد بود، بلکه آغازی است بر ختم زدن بر راهبرد "جمهوری اسلامی" که روزی بنیانگذار ج.ا.ایران آنرا نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر، اعلام می کردند،

امروز کار تربیت شدگان توسط جریان آلترناتیو نسل بنیانگذاران انقلاب 57، به جایی رسیده است که آنچه در نوشته های درون گروهی خود مزمز و گاه منتشر می کردند را، جنبه عملی داده، و بدون هیچ ترسی، صحنه بعد از انتخابات را از پیش از انتخابات تنظیم کرده، و روشن می نمایند که میزان دیگر رای مردم نیست، بلکه این رای تنها زینتی است بر آنچه آنان در نظر گرفته و برنامه اش را چیده اند، تازه همین را هم اگر بخواهند، قابل تقلیل خواهد بود، و بی تاثیر بودن آمدن و یا نیامدن مردم، به پای صندوق های رای را در عمل فریاد زده، پیش از این در انتخابات مجلس قبلی عملی کرده، و اکنون آن تجربه به ظاهر موفق را تکرار می کنند، و شورای نگهبان با چینش صحنه سیاسی کشور، بدین ایده، جنبه عملی داده، و به همه معترضین حتی رهبری، که حرکت آنان را خطای محرز اعلام کرده، و خواستار جبرانش شد، با بی اعتنایی عبور کردند، و در واقع خواستند بگویند، "همین که هست"

و این سرانجام انقلابی آزادی بخش است که در آن باید "میزان، رای ملت" باشد، ولی اکنون دیگر نظر، و رای "ولی نعمتان" بنیانگذار ج.ا.ایران، تقریبا زینتی شده، و راهی جز قبول شرایط موجود هم ندارند. تا شاهد پرده دیگری از تاریخ غم انگیز این مردم بود. تکرار بازگشت ها، همانگونه که مشروطه خواهان را به خاک سیاه نشاندند، و از مشروطه و مشروطه خواهان اثر نگذاشتند، اکنون انقلابیون را به خاک سیاه نشاندند، و این بر خاک سیاه نشاندن ها، هنوز هم ادامه دارد، و ادامه هم خواهد داشت، تا برگ ها بر اوراق سیاه تاریخ این مردم همواره بخورد، و اشک حسرت بر گونه های کسانی که از جان و خون خود و اهل شان برای نبودن چنین وضعی، گذشتند، تا این ملت آزاد باشند، و "ولی نعمت" حاکمان خود، و دارای حق تعیین سرنوشت، جاری گردد.

آری این چنین است که در زیر دید چشمان تیز بین همه ناظرین آگاه، و در ناباوری کامل بسیاری که بر این امر اشراف دارند، "جمهوری اسلامی" پوست می اندازد، و مغز دیگری به نام "حکومت اسلامی" [1] طلیعه های خود را نشان می دهد، که در حکومت اسلامی قدرت از دست مردم، به سمت کیسه پر نشدنی حاکمان شیفت کرده، و تغییر مکان می دهد.

طعمه بعدی این روند، بازیگران همین صحنه فعلی خواهند بود، که امروز در حال رقم زدن این صحنه اند، مسلما خود آقای رییسی و امثالهم که بازیگر چنین صحنه های مهندسی شده ایی می شوند، تا کرسی ها را از دیگران بدین وضع نامیمون بگیرند، خود طعمه بعدی این روندی خواهند بود، که اکنون بازیگران آنند، همانگونه که روزگاری کشور و انقلاییون را به پای کابین حجله آقای احمدی نژاد به تعداد زیاد، و در حد بسیار رسوایی قربانی کردند، و آبروی کشور و انقلاب را بردند، و اکنون می بینیم که خود احمدی نژاد هم زیر سم اسبان تازه نعل زده قدرت، له شد، بازیگران امروز نیز خود بر کابین دیگری قربانی و له خواهند شد، اسب چموش قدرت را که از صاحبان اصلی آن یعنی مردم گرفته شد، هر روز زیر پای چابکسواری، بر بدن دیگران خواهد تاخت.

[1] - در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست جمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن «رضایت ولایت فقیه» است.  اگر در جمهوری اسلامی تا کنون سخن از انتخابات بوده است، صرفا به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده است فعلا انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود. ولی فقیه حق دارد و می تواند هر زمان که اراده کند و مصلحت بداند نوع دیگری از حکومت را که در آن چه بسا اصلا به رای مردم مراجعه نشود انتخاب کند. مشروعیت حکومت نه تنها تابع رای و رضایت ملت نیست، بلکه رای ملت هیچ تاثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد.  … ولی فقیه یعنی جانشین امام معصوم یعنی کسی که می خواهد حق را تعیین کند او گاهی مصلحت می بیند بگوید شما رأی بدهید… او دستور می دهد که رأی بدهید چه کسی رئیس جمهور باشد. انتخابات ریاست جمهوری اعتبارش به رضایت اوست. مصلحت دیده که در این شرایط مردم رأی بدهند. اما حقیقت این است که آنها دارند پیشنهاد می کنند و می گویند ما این فرد را می خواهیم اما الامرالیکم شما باید نصب کنید نخواستی نصب نکن . این که حضرت امام(ره) می فرماید رئیس جمهور منتخب بدون نصب ولی فقیه طاغوت است یعنی همین.  [درباره انتخابات خبرگان] … دو راه وجود دارد: مراجعه به آرای عمومی که مردم مستقیم بیایند رأی بدهند و کسی را تعیین کنند، یا چند مرحله ای باشد یعنی مردم خبرگان را تعیین کنند خبرگان رهبری را معرفی نماید. فعلاً این روش در قانون اساسی آمده و امام این را تأیید کرد. ما خیالمان راحت است. اعتبار قانون اساسی به امضای او است … مادامی که ولی فقیه دیگری آن را تغییر ندهد والا او می تواند بگوید مصلحت این زمان اقتضای نوعی دیگر از انتخاب را دارد ..   [منبع: هفته نامه پرتو، ارگان مؤسسه مصباح یزدی ـ ۷/۱۰/۸۴]

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
ح‌سین ق‌دیانی, [4/26/2024 12:01 PM] از هادی_چوپان درس بگیریم آیینه‌ی توماج_صالحی باشیم ح‌سین ق‌دیانی...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
محکومیت به خواندن کتاب شهید مطهری در کنار مجازات زندان! محمد مطهری یک قاضی محترم، شروین حاجی‌پور ...