گشت و گذارم در استان زیبا و دیدنی کهگیلویه و بویر احمد را پایان دادم، هر چند تنها جرعه ایی از جام غنی این منطقه برداشتم، استانی که یکی از محروم ترین استان های واقع در میانه ی رشته کوه زاگرس است؛ و باید راهی شیراز می شدم، شهری که می توان از دو طریق از یاسوج، بدان دست یافت، یکی از مسیر شهر اقلید، که در همان راه آبشار مارگون قرار دارد، و دیگری از مسیر سپیدان خواهد بود، جاده ایی 175 کیلومتری، که تو را به شیراز رهنمون خواهد شد.

 مقداری از تاریخ دلاورمردی بویرها و گیلوی ها را در تاریخ خوانده ام، اما دلاورمردان رزمنده تیپ "48 فتح" را که متشکل از مردم داوطلب این استان، در نبرد خسارتبار هشت ساله، با رژیم بعث عراق بودند را، بارها در جبهه های مختلف زیارت کردم، رزمندگان پر شور در جنگ و نبرد، اما خوش برخورد در ارتباط با دیگران، که در جزیره مجنون با آنها چند روزی همسنگر شدم، در جبهه فاو ، نبرد آنان را مشاهده کردم، و قهرمانی های شان را لمس کردم، در جنگ آوری و محبت، هر دو نمونه اند.

راه یاسوج به شیراز از طریق سپیدان مسیری دره ایی است که تنگه ها (مثل تنگ تیزاب و...) و چشمه ها و باغات فراوانی دارد، که از بعد از سد شاه قاسم یاسوج آغاز می شود و تا شیراز ادامه می یابد، شهر یاسوج سابقه شهریت زیادی ندارد، و منطقه کهگیلویه و بویر احمد، مناطق مسکونی نامتراکمی بوده اند، که بسته به دشت های کناره ایی نزدیک به خود، در مرکز و جنوب ایران، با آن مرتبط بودند، و خود را از آنجا تدارک می کردند، به طوری که یاسوجی ها و آبادی های اطراف آن با شیراز در ارتباط بودند و شهرکردی ها با اصفهان و...، و از طریق چهارپایان آزوغه خود را از شیراز و... تامین کرده و به منطقه خود می آوردند.

یکی از مسیر های دسترسی به شیراز همین مسیری است که اکنون صاحب جاده ایی شده، که رفت و آمد اصلی یاسوج به شیراز از آن صورت می گیرد، این مسیر پیاده، بیش از دو روز راه است، تا به شیراز رفت و با آزوغه برگشت. داستان این رفت و آمدها هم خود از زبان این مردم شنیدنی است، که یک نسل قبل بدین امر مبتلا بودند، و مردم ساکن بین راه شیراز به یاسوج، معمولا میزبان این مسافران می شدند، تا راه کوتاه و قابل گذر شود.

و این میزبانی به مهر، یا به ندرت به زور، صورت تحقق به خود می گرفت، در هوای خوب و فصل گرم، که مسافران در مسیر استراحت می کردند، اما اگر شرایط جوی نامساعد بود، مسافران راه مجبور به دریافت سرویس اقامتی از اهالی بین این راه می شدند، اگر صاحب خانه اجازه می داد که به مهر، این میزبانی صورت می گرفت، اما اگر اجازه نمی داد، به دلخوری هایی منجر می شد،

یکی از مسافران مسیر یاسوج به شیراز داستانی را تعریف کرد که شرایط آن روزها را روشن تر می کند، او می گفت "تنگه سرخ" بین راه اردکان و یاسوج بود، یکی از افراد طایفه ما در گذر از این مسیر، کارش به شب می خورد، و از ترس حیوانات وحشی به خانه ایی برای شب مانی مراجعه می کند، ولی صاحب خانه به او راه نمی دهد، همین باعث دلخوری زیادی می شود، لذا بعدها چند نفر از طایفه را بسیج می کند، و به خانه او شبانه دستبرد زده، و احشام او را به غارت می برند! در میان این همه مسافر، که در این مسیر رفت و آمد می کردند، این هم داستانی است، که شاید به ندرت صورت واقع به خود می گرفته است، داستان غارت طوایف و ایل ها در این منطقه خود غمناک ترین تراژدی زندگی ایل، و طایفه ایی است، کاری رایج در تاریخ این منطقه ضبط شده است.

نظام خان و خان بازی، و سیستم فرهنگی – اقتصادی ارباب - رعیتی در منطقه جنوب، یکی از علل عقب ماندگی این مردم است، که داستان غمناک آن را در این منطقه بسیار می شنویم، یادم هست اوایل انقلاب، یکی از موارد مورد پیگیری انقلابیون جدید، جمع شدن چنین نظامی بود، و دلمشغولی اهل ادب و هنر این کشور نیز به طبع همین بود، لذا ساخته هایی در این رابطه هم وجود دارد، مثل فیلم سینمایی"سفر سنگ" [1] که یکی از تولیدات سینمای ایران در آن موقع ها بود که به عنوان اولین فیلم سینمایی بود، که من دیدم، ناظر بر داستانی در همین ارتباط بود، اما داستان عملی جمع آوری نظام خانی و سیستم ارباب - رعیتی، به پیش از انقلاب باز می گردد؛ گرچه ایرانیان در ذیل چنین نظام و فرهنگی، سنت و رسوم قدیم خود را حفظ کرده اند، اما تمام وجوه فرهنگ ایرانی، نه درست، و نه قابل دفاع، و نه قابلیت حفظ و نگهداری ابدی را دارد.

یکی از این وجوه ظالمانه در فرهنگ ایرانی، نظام ایلی و ایلخانی و یا همان سیستم ارباب – رعیتی است؛ از رسوم نظام سنتی ایران، که غیر قابل دفاع است، و مدافعین آن باید در تاریخ تفکر مدافعانه خود پاسخگو، و در این خصوص تامل و تفکر کنند،

اولین تحرکات رسمی و قانونی در ایران، که به صورت یکپارچه و سراسری، در مبارزه با این فرهنگ شکل گرفت، در زمان پهلوی ها آغاز گشت؛ پهلوی ها با هدف برچیدن این نظام، که به نوعی آنرا بسیار ضد پیشرفت و ترقی ایران و ایرانیان می دانستند، و دون شان حاکمیت خود آن را ارزیابی می کردند، در کنار آن، چنین فرهنگی را ضد حاکمیت خود نیز ارزیابی می کردند، و لذا به مقابله عملی با آن برخاستند و رسما و قانونا در این مسیر اقدام نمودند،

پهلوی ها علاوه بر سیاست های داخلی خود، از سویی می خواستند در نظام بین الملل بعد از جنگ جهانی دوم، که روند دولت – ملت سازی ها، تقویت و در حال گسترش مفهومی بود، روند این پروسه را در ایران نیز به سرعت اجرا کنند، تا پیش از پهلوی ها شکل گیری نظامات حکمرانی در ایران، سلسله ایی و مبتنی بر همین نظام خانی، قبایلی و عشیره ایی بود، که به قدرت دست می یافتند، همچنان که قاجارها، پیش از آنها زندیه، و قبل از آن خیزش نادرشاه افشار و...، مبتنی بر اتکا به همین شیوه بوده است.

لذا در اولین فرصت، پهلوی دوم به دنبال تثبیت حاکمیت خود بعد از انجام کودتای 28 مرداد 1332، طرح تقسیم زمین بین رعیت و مردم عادی را در اصل اول انقلاب سفید شاه و ملت، در زمستان سال 1341 ارایه و مطرح نمود، تا ایرانیان را از نظام ارباب - رعیتی نجات دهد، مهم ترین نتیجه این طرح، نصیب کشاورزان و توده هایی از مردم ایران می شد، که با توجه به مالکیت زمین توسط زمینداران بزرگ، کار می کردند، اما صاحب تمام دسترنج خود نبودند و..،

اما با ارایه این طرح از سوی دولت پهلوی، گاه دیده می شود که توده های ناآگاه که خود نیز از این طرح منتفع می شدند، در کنار اربابان خود، که در واقع بازنده ترین قشر، این اقلیت قدرتمند بودند، به مبارزه و مقابله با این تغییر، برخاستند، و خوانین و همراهان شان در این مخالفت، با تکیه بر این ناآگاهی، مردم را علیه این طرح، به خیزش وا می داشتند، این یک تراژدی بزرگ بود که کشاورز اسیر سیستم ارباب - رعیتی، سلاح بردارد و به همراه خان، علیه کسانی که برای نجات او از این سیستم برنامه ریزی کرده اند، مبارزه کند.  

اینجا در بویر احمد و حتی در شیراز، خوانین قشقایی و بویر احمدی از جمله کسانی بودند که بین سال های 1341 تا 1342 تحرکات گسترده ایی را علیه اصلاحات ارضی [2] ترتیب دادند و کشتار عجیبی از نظامیان و مردم عادی که مقابل هم قرار گرفته بودند، در اینجا، در گرفت و خلق شد. اینجا وقتی تاریخ غمبار این نبردها را که می خوانی به حال ایرانیان متاسف می شوی که در محافظه کاری، کار را به جایی رساندند که همگام با خوانین مقابل رهایی و آزادی خود ایستادند، مردمی که نمی خواستند آقای خود باشند، نمی خواستند صاحب زمینی باشند که بر آن کشت و کار می کنند و...!

البته پهلوی ها هم مقصر بودند، چرا که برای آزادی مردم از نظام ارباب – رعیتی ابتدا باید این عوام را به وضع خود اگاه کرد، ابتدا باید آنان بدانند و آگاه شوند که در چه وضعی زندگی می کنند، تا بعد سخن از آزادی آنان گفت، و این سخن خریدار داشته باشد، مردمی که نمی دانند در چه سنت های قرون وسطایی زندگی می کنند و در آن غرق هستند، چگونه باید برای رهایی خود بجنگد، یا حتی بی طرف بایستند، تا قوای دولت مرکزی آنان را نجات دهند، چنین رعیتی فکر می کند چنین طرح هایی توسط دولت مرکزی، برای نابودی آنهاست، لذا با جریان ضامن و حافظ عقب ماندگی خود، همراهی و همکاری می کند، حال آنکه این طرح برای رهایی او از نظامی ظالمانه بود، که برای هزاره ها بر این کشور مستولی، و جاگیر شده بود، لذا پهلوی ها اگر به این مردم فرصت آگاهی می دادند، تا به شرایط خود واقف شوند، و سپس کوس رهایی آنان را از نظام ارباب – رعیتی می زدند، در همراهی توده ها با خود موفقتر بودند، گرچه این طرح جایگاه خود را یافت و مسیر خود را در کشور باز کرد، و زمین ها تقسیم شد، و همه رعیت صاحب زمین و سند و اوراق مالکیت آن شدند و....

اما این ناآگاهی بود که مردم را در شرایطی قرار داد که، مدرنیزاسیون کشور را دشمن خود حس کرده، و از سوی آن احساس خطر کردند، و در مقابل آن، گاه ایستادند، یادم هست در جریان همین سال هاست که اصطلاحی مشهور شد که "امان از کلاه نمدی ها" که ناظر بر همین ناآگاهی ها بود، که از سوی جریان روشنفکری مطرح می شد، وگرنه طرح اصلاحات ارضی را یک اروپایی مثل "مارکس" بدهد، یا یک امریکایی رهایی طلب مطرح کند، و یا یک پادشاه از سلسله شاهان ایرانی و... چه تفاوتی می کند، نتیجه آن آزادی از نظام ظالمانه ارباب – رعیتی است، نتیجه آن آزادی مردم از یک نظام سلطه اقتصادی و فرهنگی است، رهایی از نظام سلطه اربابان و خوانین است، نتیجه ایی زیبا و مترقی، که در واقع تفاوت نمی کند که طراح و مجری آن چه کسانی باشد، نتیجه اش زیباست. اما متاسفانه بیشترین مقاومت در مقابل آن طرح درست، در محروم ترین مناطق کشور، یعنی همین بویر احمد و جنوب فارس صورت گرفت، جایی که شدیدترین نظامات خانی، و ارباب رعیتی در آن جاری بود!

از این روست که نظام خانی و طایفه ایی در ایران مثل همان چاقویی است که گاه به سمت رشد و ترقی مردم ایران گرفته شد، و گاه در دفاع از تمامیت ارضی کشور، چنان موفق بوده است که ماندن جغرافیای فعلی کشور، گاه مرهون همین ایلات و عشایر است، مقابله اینان با هجوم انگلیسی ها، و پیش از آن تهاجمات عثمانی ها و...، خود داستان زیبایی دارد. که داستان ایل سنجابی های کرمانشاه، و یا همین بویراحمدی ها، که گویند "کی لهراسب بویر احمدی" را انگلیسی ها کشتند! کسی که در فرماندهی تراژدی تنگ تامرادی مشهور است و... این نشان می دهد که گاه این چاقو را به سوی خودمان گرفتند، و گاه این چاقو، در سینه متجاوزان به کشور فرو رفت.

بهترین محصول اردکان و سپیدان پیاز آن است که بدین لحاظ در شیراز مشهور است. شهرت دیگر شیراز به انگورش می باشد که از سپیدان مزارع انگور نیز آغاز می شود، گرچه شیراز در حاشیه زاگرس شکل گرفته، اما به نوعی شیراز نیز غرق در زاگرس و زاده زاگرس است، چرا که آب های شیراز از زاگرس سرچشمه می گیرند، یکی از سرچشمه های آن آبشار مارگون است.

سپیدان و اردکان نیز به همین قسم، حاشیه ایی بر ییلاق های شیراز هستند، تقسیم زمین ها بین یاسوج تا شیراز برای ویلاسازی و... بیانگر داستان فساد بزرگی است، که انگار در نسوج سیستم اداری و مسئولین مختلف این شهر جاریست، انسان مبهوت می ماند که تمام کوه و دشت را به ویلاباغ ها تبدیل کرده اند، این جریان به خصوص در شهرک گلستان، قبل از شیراز شدت می گیرد،

عوارض برداشت از آب های سطحی و زیر سطحی برای اداره این همه باغ ویلا، و آبیاری باغشهرهای حاشیه ایی، خسارت های محیط زیستی و... آن، بر هر عوامی آشکار است، چه رسد به مسئولین شهری، از دستگاه محیط زیست گرفته تا جهاد و کشاورزی و... نهادهای حاکمیتی و نظارتی مثل دستگاه قضا و... که هرگز از چشم های تیزبین آنها به دور نخواهد ماند، اما زیر چشم های تیزبین آنان این روند ادامه دارد!

 در ابتدای ورودی به شیراز از این سمت، بر تابلوی بزرگی نوشته اند "به شیراز، شهر بین المللی سلامت خوش آمدید"، که این تابلو پوزخند یکی از مسافران همراهم را که از یاسوج با من بودند را، به همراه داشت و گفت : "به شیراز شهر بین المللی مصرف تریاک" خوش آمدید، به او گفتم : "مگر شیراز این مقدار آلوده به این ماده مخدر شده است؟!، گفت: "اینجا دیگر تریاک را مثقال وزن نمی کنند، کیلو کیلو می کشند!" سپس به بناهای خراب شده در حاشیه جاده در شهرک گلستان و باغشهرهای اطرافش اشاره کرد و گفت: "به غیر بومی ها اجازه ساخت هیچ بنایی (مغازه و..) در این منطقه نمی دهند، چرا که می ترسند، به مراکز فروش تریاک تبدیل شود".

متاسف شدم، هرجا که پا می گذاری همین است، بلیه تجارت خانمان برانداز باندهای سازمان یافته مخدرات، ایران را در نوردیده است، و شیراز را که یکی از پایه های تمدنی ایران و ایرانیان است، نیز به نظر می رسد این چنین به این بلیه سراسری مبتلا، و در آن غرق شده است،

شیوع چنین تجارتی از دو جهت کشور را تهدید می کند، یکی سست نمودن بنیاد خانواده و اجتماع در ایران، و دیگری پا گرفتن جزایر ثروت و در نتیجه قدرت در کشور، که بر پایه تجارت پر سود مخدرات شکل می گیرند و کشور را از درون نابود خواهند کرد،

باید گفت که تجارت مخدرات در ایران، مثل جارو برقی ثروت ایرانیان را می مکد و به وادی کثیف ترین باند های قدرت و ثروت منتقل می کند. یکی از خطراتی که بنیان کشور را تهدید می کند، همین پول های کثیف است، که نظام کشور را به ویرانی و فساد باند بازی های گروه های مخوف تبدیل خواهد کرد، که کشور را از درون متلاشی می کند. این فسادی است که پوست از جامعه و کشور خواهد کند، چنین جامعه ایی است که مرگ و ویرانی خود را، زنده زنده تماشا خواهد کرد، و بی هیچ تحرکی نظاره گر نابودی خود خواهد بود، تا کامل ویران و نابود شود، بدون این که تحرکی از خود نشان دهد، حتی دادی از سر درد بکشد.

 

[1] - سفرِ سنگ عنوان یک فیلم سینمایی به کارگردانی مسعود کیمیایی و نویسندگی بهزاد فراهانی محصول سال ۱۳۵۶ است. این فیلم در روستای زیاران، از توابع استان قزوین ساخته شده‌است. خلاصه داستان به این صورت است که ارباب روستا، سال‌هاست که مالک تنها آسیاب آبادی است و مردم را استثمار می‌کند. او درضمن از ساخته‌شدن آسیابی که بتواند منافع مردم را تأمین کند جلوگیری می‌کند. مدت‌هاست که مردم روستا سنگ عظیمی را برای آسیاب تراشیده و آماده کرده‌اند، اما برای حملش ایادیِ ارباب همیشه مانع شده‌اند و.... فیلمنامه سفر سنگ بر اساسِ نمایشنامه سنگ و سرنا از بهزاد فراهانی است.

[2] - اصول انقلاب سفید که در سال 1341 مطرح و مورد مقاومت برخی قرار گرفت :

1-  اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی       2- ملّی کردن جنگل‌ها و مراتع        3- فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی       4- سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها         5- اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رأی به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان      6- ایجاد سپاه دانش          7- ایجاد سپاه بهداشت     8- ایجاد سپاه ترویج و آبادانی      9- ایجاد خانه‌های انصاف و شوراهای داوری      10- ملّی کردن آب‌های کشور        11- نوسازی شهرها و روستاها با کمک سپاه ترویج و آبادانی        12-  انقلاب اداری و انقلاب آموزشی      13-  مبارزه با تورم و گران‌فروشی و دفاع از منافع مصرف‌کنندگان       14- تحصیلات رایگان و اجباری     15- تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسه‌ها و تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران   16-  فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی یا قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی      17-  پوشش بیمه‌های اجتماعی برای همه ایرانیان       18- مبارزه با معاملات سوداگرانه زمین‌ها و اموال غیرمنقول     19 -  مبارزه با فساد، رشوه‌گرفتن و رشوه‌دادن 

منطقه زاگرس پر از دره ها و دشت هاست، که در اصطلاح محلی این دره ها را "تنگ" گویند، "تنگ تامرادی" را برای آبشار زیبا و دیدنی اش در نظر گرفته، و به سویش شتافتم، اما "یک من رفتم و صد من برگشتم" [1] ، چرا که پیش از رفتن بدین نقطه، از تاریخ خونبارش خبری نداشتم، اما وقتی در آن حاضر شدم، و با تاریخش آشنا شدم، خود را با اجساد هزاران شهید مقابل دیدم، که در این تنگه به خاک و خون کشیده شدند، جان هایی که در اثر فعالیت اهل "زر، زور و تزویر"، بدین قتلگاه برده شدند، و قربانی آمال و آرزوهای اهل قدرت گردیدند؛

در این نقطه در سال 1309 خورشیدی آتشی افروخته شد [2] و دامن جوانان این آب و خاک را گرفت، تا هزاران نفر در این جا قربانی شوند، ایران همیشه در کشاکش قدرت داخلی سوخته، و سرمایه هایش بی حساب و کتاب ضایع شده است، و منطقه ایل نشین نیز از این قاعده مستثنی نبوده، و بلکه بیشتر از دیگر نقاط ایران، در آتش فتنه ها سوخت، چرا که این مردم مظلوم تر، و محروم تر و... از نقاط دیگر ایران بودند، و بیشتر از دیگران دچار بازی های چیده شده در مدار قدرت شدند.

قدرت بی حد و حصر خوانین، ملاکان بزرگ، کشاکش قدرت بین آنان، فتنه گری دست های داخلی و خارجی [3] ، کارگر شدن خدعه سفلگان و تشنگان قدرت، و اصل "اختلاف بینداز و حکومت کن" و... ایلات و عشایر را در یک تنش دائم بین خود، و بعدها با حکومت مرکزی و... نگه می داشت، این منطقه همواره در کش و قوس حمله و غارت همدیگر بوده است ، و نبرد بر سر چراگاه ها هم که جای خود دارد و... و جایی که کوروش کبیر، آریو برزن ها و... را به جامعه ایرانی تقدیم کردند، خود در کشاکش یک توطئه، خدعه و قدرت طلبی گرفتار آمدند، تا در یک جنگ و گریز بی پایان نگه داشته، نیرو و توان آنان و کشور ضایع شود.

در حالی که بویرها و گیلوی ها در کشاکش درگیری هایی داخلی خود می سوختند، فرصت توسعه منطقه و مردم خود را بیشتر از دیگران از دست دادند، و در این دوره رقبای قشقایی، بختیاری ها و... آنان با شرکت جستن در انقلاب مشروطه، و حوادث سیاسی کشور، جایگاه خود را در نظام منطقه و مرکز مستحکم کردند، و در ادامه درگیری با مرکز نشینان، اهالی استان فارس و ایل بختیاری و... نیز بر مشکلات بویرها اضافه شد و به جریان افتاد، و بویرها از قافله توسعه و پیشرفت دورتر کرد.

در حالی که بختیاری ها و قشقایی ها اینطور نبودند، بلکه به نخست وزیری ایران، وزارت جنگ و... رسیدند و کم و بیش پایه های نفوذ خود را در مرگز و اطراف گسترش دادند، چنین عقب ماندگی، و روند غارت و چپاولی که بین خود آنها در رقابت خان ها و طوایف درجریان بود باعث گردید تا سهم خواهی های آنان در قدرت نیز بی اثر بماند، و دولت مرکزی برای به انقیاد کشیدن آنان دست به کار شود،

در این زمان سپاهی از قشقایی ها، بختیاری ها و نیروهای ارتش مرکزی به استعداد 10 هزار نفر، در سال 1309 خورشیدی، برای سرکوب بویرها عازم این منطقه شد، که با رشادت بویراحمدی ها و کیاست سرداران لر بویراحمدی، به شکست قوای دولت مرکزی انجامید و متاسفانه هزاران نفر از ایرانیان، در تنگ تامرادی اسیر نقشه بویرها شده، و قتل عام شدند، چنین قتل عامی اگرچه برای بویرها در همان زمان، یک پیروزی بود اما، همین مقدمه سرکوب شدیدتر آنان گردید، که پس از آن "عشایر جنوب از هم پاشید و دیگر دود از تفنگ بویراحمد بلند نشد".

و بدین ترتیب ایرانیان اسیر درگیری داخلی و کشتار از همدیگر گشتند، و نظام حاکم پهلوی، در همان اوان تشکیل و بنیانگذاری خود مقابل مردم خود قرار گرفت، و این به آوارگی و جنگ و خونریزی بیشتری منجر شد، که زمین منطقه را به خون ایرانیان از دو طرف غسل داد.

رضا شاه پهلوی اگرچه در یکپارچه سازی ایران موفق بود، اما در کنترل عوامل خود چندان موفق نبود، و گرچه بویر احمدی ها در سرکوب "شیخ خزعل" که خود را حاکم و صاحب خوزستان می دانست، به رضاشاه کمک کردند، تا کشور یکپارچگی خود را کسب کند، اما این کمک بویرها، به دولت مرکزی، به تنش بیشتر بین اقوام و طوایف بویر احمدی منجر شد، چراکه سرداران بویر احمدی نزدیک به رضاشاه، از موفقیت خود در خوزستان سود جستند و به تسویه حساب های داخلی در منطقه خود اقدام کردند، و رضا شاه در این خصوص نتوانست و یا نخواست نقش متعادل کننده ایی را بازی کند.

در نهایت رضاشاه با تشکیل ارتش ملی، تصمیم خود را برای پایان دادن به ناامنی و کشاکش قدرت در مناطق مختلف کشور، از جمله منطقه بویرها را اجرایی کرد، و نیروهای خود را از جمله عازم کهگیلویه و بویراحمد نمود تا به غائله نبردهای داخلی در این منطقه پایان دهد، که این حرکت، در نخستین قدم، به شکست انجامید و هزاران نیروی نظامی کشور در تنگ تامرادی، قتل عام شدند.

اما این قتل عام، آخر کار و منجر به پیروزی جنگجویان بویراحمدی نشد، چرا که نیروهای دولتی با استعداد و طرح های بهتری وارد کارزار شدند، و در نتیجه شکست بویراحمدی ها بود، و دولت مرکزی که خواهان تاسیس مدارس، و شروع زندگی مردم در شکل جدیدی از یکجا نشینی و دوری از کوچ نشینی و... بود اجرایی گردید، و بنای توسعه منطقه یاسوج از این زمان آغاز گردید.

مشکل رضاشاه پهلوی در عجله او برای اجرای طرح هایش بود، حال آنکه می توانست روند توسعه و مدرنیزه کردن ایران را در مرور ایام و به آهستگی و پیوستگی دنبال کند، تا منجر به چنین حساسیت ها و رویارویی ها و کشتار غمناکی نشود، او در قضایای دیگر هم تعجیل داشت، اشتباهات دیگر او در بحث مدرنیزاسیون کشور این بود که آنرا در کشف حجاب مصداق می یافت و می دید، و در ایجاد تحولات اجتماعی تعجیل می کرد، و با این سیاست تمام جریان سنت گرا را علیه خود بسیج، هماهنگ و به صف کرد،

 اهداف پهلوی ها برای توسعه ایران اگرچه کمابیش مترقی و آینده نگرانه بود، اما نوعی تعجیل در برخورد آنان دیده می شود که این عجله باعث ایجاد نوعی منش دیکتاتوری و ایجاد تنفر در بین مردم ایران می شد که همین هم در آینده دامن آنان را گرفت.

در حادثه "تنگ تامرادی" آدم نمی داند بر دلیرمردان بویراحمدی که نمی خواستند زیر سلطه تمرکزگرای رضاشاهی بروند و علیه این سلطه تمام عیار می جنگیدند همراهی و همدردی کند، یا بر سربازانی که بر کنترل نیروهای یاغی خوانین حرکت کرده، و گرفتار تله آنان شدند، و کشتار شدند، همراهی و همدردی کند، هر دو هموطنانی هستند که در یک عدم تطابق سیاست ها، زیر چرخ تصمیمات بالادستی له شدند.

این دشت و کوه های بلاخیز در دوره پهلوی دوم نیز با چنین وضعی مبتلا شد، وقتی که پهلوی دوم طرح اصلاحات ارضی را در راستای اجرای اصول انقلاب سفید، یا انقلاب شاه و ملت به اجرا گذاشت تا با صاحب زمین کردن رعایا و مردم عادی، زمین و مرتع را در اختیار کسانی قرار دهد که روی آن کار می کنند، و کشور را از حالت ارباب – رعیتی خارج کند،

و باز بعضی خوانین و ایلخانان با این روند مقابله کردند و باز جوی خون سربازان میهن، در این مناطق جاری شد، دوستم مرحوم جلال زرینی از کامیون های ارتش گفت که حامل تلی از جنازه سربازانی بود که در مسیر اجرای این قانون مهم اجتماعی و اقتصادی قتل عام شده بودند و اجسادشان صبحدمان به شیراز رسیده بود.

داستان غمناک "تنگ تامرادی" حتی اکنون نیز در روایت این مردم زنده است و حوادث بعد از آن که بویراحمدی ها برای حقوق خود مبارزه می کردند، بازگو می شود، یکی از اهالی یاسوج در این باره می گفت :  

شاه (محمد رضا شاه پهلوی) 15 تن از خان های بویراحمدی را به تهران فراخواند پرسید "شما بویراحمدی ها چرا دست از غارت و یاغی گری نمی کشید و قصد تضعیف دولت را دارید، از چه جهت شما اینقدر یاغیگری می کنید؟!" که یکی از خان های مذکور به نام "حاج اسماعیل مظفری" به حیوانات درنده موجود در باغ وحش کاخ شاه اشاره می کند و پاسخ می دهد : "... ای قبله عالم یکی دیگر از علل اساسی یاغیگری بویراحمدی ها شکم گرسنه است، اگر سهم جیره یک روز باغ وحش کاخ نیاوران را ندهند چه وضعی پیش میاید، چه رسد به آدمیزاد که از ابوالبشر و در پی برآورده ساختن نیاز های انسانی اش و تغذیه برای بقا و زنده ماندن است".

 به دنبال این جلسه بود که شاه به یاسوج می آید و وضع این مردم را که دید، دستور ساخت پل، بیمارستان شیر خورشید، سیلو، کتابخانه، مدرسه، کارخانه قند یاسوج و... را داد، و اوضاع منطقه متحول شد.

اما گذشته از این داستان های غم انگیز آبشار تنگ تامرادی در 45 کیلومتری یاسوج به سمت بابامیدان، زیبا و دیدنی است، وقتی من بدانجا رسیدم، زوجی با لباس کردی، در این چشمه با یک تیم عکاسی حرفه ایی، مشغول ثبت لحظاتی بودند که در ابتدای زندگی زوج های جوان، باید در عکس ها ثبت شود، آنان بدون چتر و با چتر زیر آبشار تن به هر ایستادنی می دادند تا عکس هایی متنوع در حالت های مختلف از همدیگر و در کنار هم داشته باشند، بالاتر زوج دیگری با لباس لری، در حالی عکس برداری مشابهی اند، تا اول زندگی خود را در عکس هایی به یاد ماندنی، ثبت کنند.

در بازگشت به "دشت روم" رفتم، دشتی که به گفته یکی از اهالی رومی ها یکسال در اینجا توقف داشتند، و آثار باستانی از خود برجای نهاده اند، و بدین جهت نام دشت روم بر خود دارد؛ سد شاه قاسم مقصد دیگر گردشگری ام در کناره های شهر یاسوج بود، که هنوز آب دارد ولی از دوره ایدال خود، به دور است و سطح آب سد هنوز بسیار پایین است.

راننده ایی که مرا به دیدار از تنگ تامرادی برد، خود را از خاندان گیو [4] قهرمان اسطوره ایی شاهنامه می داند، در بازگشت در میدان آریو برزن [5] یاسوج ایستاد، تا آخرین مقصد گردشگری دیگرم باشد که با این قهرمان تاریخی ایران به پایان می رسید، این راننده یاسوجی مرا برای دیدار از یادواره سرداری از سپاه ایران برد که اهالی منطقه، او را از خود می دانند، و به گفته خودشان بعد از کشاکش بسیار با استان فارس، ثابت کرده اند که آریو برزن از مردم آنان بوده، و میدانی را به نامش نام نهاده، و مجسمه ایی از او در آن نهاده اند، آریوبرزن سرداری است که بعد از شکست سپاه داریوش سوم در نبرد گوگمل در محلی در کردستان عراق کنونی، و نزدیکی شهر اربیل، که به شکست مهمی برای ایرانیان انجامید، و سپاهش متواری شدند، آریو برزن در دربند پارس (تنگ تکاب)، جایی که اکنون رود مارون در نزدیکی های بهبهان جاری است، با سپاه اسکندر مقدونی برای بار دیگر روبرو شد و شجاعانه جنگید و به شهادت رسید. اسکندر بعد از این شکست است که شوش و تخت جمشید را تسخیر می کند و آنرا آتش می زند، گویند، اسکندر به آریو برزن می گوید شاه تو گریخته است، از چه مقاومت می کنی، بیا و تسلیم شو تا تو را حاکم بر ایران قرار دهم، اما او از آن قِسم ایرانیان سست بنیادی نبود که تاج حکمرانی را از یک بیگانه متجاوز بستاند و بر سر نهد.

[1] - "مَن" در این جمله به معنی همان "من تبریز" است که به عنوان یک واحد اندازه گیری وزن است، که معادل سه کیلو می باشد؛ این اصطلاح را مرحوم مادرم وقتی استفاده می کرد که انتظار داشت از رفتن به جایی، دیدار با فردی و... سبک شود و بار غم هایش را وا بگذارد و برگردد ولی به رغم این هدف، باری سنگین از غم بر دوشش نهادند و برگشت، و خود را لعن کرد که چرا به چنین جایی رفته است و...

[2] - جنگ تنگ (دره) تامرادی درگیری میان عشایر لر بویراحمدی و ارتش شاهنشاهی ایران بود که در سال ۱۳۰۹ خورشیدی به وقوع پیوست. این درگیری به فرماندهی امیر لشکر حبیب‌الله شیبانی بعنوان فرمانده قشون دولت از یک سو ، کی‌لهراسب باطولی ، شکرالله خان بویراحمدی و سرتیپ خان بویر احمدی از سوی دیگر درگرفت

[3] - بویراحمدی ها به هنگام تجاوز انگلیسی ها به جنوب ایران چنان منافع آنها را به خطر انداخته و عرصه را بر آنان تنگ کردند که در ۱۵ دسامبر ۱۹۰۹کنسول انگلیس در شیراز ناچار شد به طور رسمی از بویراحمدی ها به”سر جرج بارکلی” سفیرشان در تهران شکایت کرده و سفیر هم متن شکایت را به لندن مخابره کند در بخشی از شکایت کنسول انگلیس از بویراحمدی ها آمده است: “اشرار بویراحمدی بیش از یک ماه است که در نقاط مختلف بین “دشت ارژن” که ده فرسنگ زیرشیراز است و “گلدارچین” که در مجاورت اصفهان است مشغول عملیات عمده ای هستند و… بی نهایت مشکل خواهد بود که یک طایفه کوه نشین به این رشادت و فعالیت را بتوان درتنگنا انداخت و… به عقیده من( بیل) طایفه ای که باید اختصاصا مورد تنبیه واقع شوند همانا طایفه بویراحمدی است و… طایفه بویراحمدی می تواند ۱۰هزار نفر تهیه کند که عده کمی از آنها سواره اند، چهار قلعه محکم دارند که بدون توپ، گرفتن آنها ممکن نیست

[4] - گیو یکی از سرشناس‌ترین پهلوانان ایرانی در حماسه ملی ایران در دوران‌های پادشاهی کیکاوس و کیخسرو است. بر پایهٔ شاهنامه او پسر گودرز و پدر بیژن است. تبار گیو با میانجی پدربزرگش کشواد، به کاوه آهنگر می‌رسد. گیو احتمالاً چهره‌ای تاریخی در دوران اشکانیان بوده‌است که برخلاف داستان‌های سنتی، پدر گودرز دوم اشکانی بوده‌است که در نیمه‌های سده نخست میلادی به همراه وردان اشکانی بر تخت شاهی اشکانیان نشسته بوده‌است.

[5] - آریو برزن از اشراف‌زادگان و سرداران هخامنشی در دوران پادشاهی داریوش سوم بود که کمینی را برای مقاومت در برابر اسکندر مقدونی و سپاهیان او در تنگه دربند پارس ترتیب داد منطقه‌ای که آریوبرزن از آن برخاست، اوکسیان نام داشت بعد از جنگ های پی در پی اسکندر از شجاعت آریوبرزن خوشش آمد و به او گفته است که تسلیم شود تا سر سلامت از میدان به در ببرد، اما آریو برزن در پاسخ به اسکندر می گوید: «شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد» اسکندر در پاسخ به آریو برزن می گوید: «شاه تو فرار کرده. تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم» در همین حال آریو برزن هم جواب می دهد: «پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می‌مانم و آنقدر مبارزه می‌کنم تا بمیرم» زمانی که اسکندر این استقامت آریوبرزن را مشاهده کرد دستور داد تا از راه دور او را با نیزه و تیر بزنند. و دشمنان به قدری این کار را تکرار کردند که یک نقطه سالم هم در بدن این سردار باقی نماند. بعد از مرگ وی در همان نقطه به خاک سپرده شد.

قدیمی ترین اقوام تمدن ساز بشر را آریایی ها می دانند که با مهاجرت تاریخی خود، روند تاریخی تمدن سازی بشر را به تکان واداشتند، اما اینجا در سرزمین لرستان، به خصوص چهارمحال و بختیاری و کهگلیویه و بویر احمد، تا سرزمین میانرودان (تیسپون)، و از این سو تا جیرفت و شهر سوخته در زابل، و در همسایگی تمدن بزرگ سند، پیش از ورود آریایی ها، اقوامی صاحب تفکر، مبتکر، تمدن ساز و پیشرو حضور داشتند، که خود دارای تمدن و شکوفایی تمدنی و تفکری بودند، حاکمیت ها برای خود ایجاد کرده، سیستم مذهبی و تفکری خاص خود را داشتند، و با ورود اقوام مهاجر آریایی، که آنان نیز چون اینان بودند، اولین تمدن های بزرگتر و گسترده تر بشری به صورت منسجم تری شکل گرفت، هخامنشایان از ان جمله اند.

مردمی که در این منطقه می زیستند وضعیت خود را به نحوی، تا کنون حفظ کرده و از این رو بین دشت و دامنه، ییلاق و قشلاق می کنند، قبایل و طوایف چادر نشینی که، سرپناه انان سیاه چادرهاست، و کل دارایی اشان بر چند اسب و قاطر و الاغ قابل حمل است، و حرفه اصلی آنان دامداری است، انان متخصص دام و دامپروری اند، آنان متخصص زندگی با طبیعت، در طبیعت و همچون طبیعتند.

نام کهگیلویه از واژه "گیلوی" گرفته شده، که به واقع یک تیره بزرگ از انسان هایی بودند که در عصر آغاز سلطه خلفای اولیه عرب، در این منطقه حکومت می کردند، روزبه حاکم منطقه در سه سده اولیه حاکمیت سلسله های خلفای بغداد نشین عرب، از این تیره و تبار است، اما به واقع این طایفه ریشه دار، به پیش از ورود سپاه خلفای اسلامی به ایران باز می گردد، و یک نام باستانی است که حداقل از عهد ساسانی در متون به جای مانده از آنان، ذکر به میان آمده است،

بویرها هم چنین هستند، به طوری که وقتی تیمور لنگ، سر سلسله گورکانیان، در گردش هجومی خود شیراز را فتح کرد، و پسرش را به جانشینی خود در آنجا نهاد و رفت، هنوز به مقصد خود در "فرارودان" نرسیده بود، که به او خبر دادند فرزندش عمر را، که بعد از چیرگی بر ایالت پارس، به حاکمیت شیراز نهاده بود را، بویر ها کشته و حکومت را پس گرفته اند، از این رو به قصد انتقام بازگشت، اما در برخورد با هسته سخت مقاومت لرها، در منطقه لرستان، خود او نیز درماند، و ناکام بازگشت؛ او در معرفی بویرها که با فرزندش چنین کرده بودند، در کتاب "منم تیمور جهانگشا" می نویسد :

"قبل از درگیری در مورد ایل بویر ، تحقیق کردم و دریافتم که بویری ها فرزندان جمشیدشاه هستند که در شاهنامه در مورد آن خوانده ام... و می دانستم که شهرهای ایران به دست جمشید ساخته شده و او بود که برای ایرانیان دارای زاکون (قانون) نوشت و قبل از جمشیدشاه ، ایرانیان دارای زاکون نبودند. آثار قصر جمشید به طوری که خود من در فارس دیدم هنوز در آن کشور باقی است و من بعد از دیدن آثار آن قصر دستور دادم که اسمم را روی سخته سنگی که آنجا بود نقر کنند تا آیندگان بدانند که من آن سرزمین را فتح کرده ام ولی در آغاز ورود نمی دانستم که بازماندگان جمشیدشاه هنوز در آن کشور هستند و شنیدن آن موضوع برای من تازگی داشت... سکنه محلی به من گفتند قبایل بویر فرزندان جمشید هستند در میدان جنگ هرگز قدمی به عقب برنداشته اند و اگر سپاه خصم به اندازه مورچه های بیابان باشد مقاومت خواهند کرد و سپاه مهاجم نمی تواند بگذرد مگر اینکه قبایل بویر را تا آخرین نفر به قتل برساند.جمشید شاه از شاهان پیشدادی و از اجداد ساسانیان پادشاهی عادل لرتباربویری که نوروز را به پا داشت و هفتصد سال بر ایران پادشاهی کرد تخت شاهی اش چنان بزرگ بود که دیوان به دوش میکشیدند."

استان کهگیلویه و بویر احمد از جمله سرزمین های وابسته به دوره تمدن عیلامی است، که زمانی زیگورات هایشان سر به آسمان می کشید و آنان عبادت خود را در اوج بلنداها، برای خدای خود به انجام می رساندند، و خدای را در اوج آسمان می جستند، شاید به همین جهت است که بعدها که معماران ایرانی که اسلام را پذیرفتند، سبک عبادتگاه های مسلمانان را این چنین رقم زدند که الان دیده می شود، و گنبدها و مناره های مساجد اسلامی به اوج آسمان ها کشیده شده اند و شیوه مسجد سازی اسلامی را هم بدین سمت بردند و توسعه دادند، که خود در فلسفه آن غرق بودند، معماری گنبد و ایوان و مناره، ریشه در خلاقیت دینی و فرهنگ ایرانی دارد.

وجه مشخصه لر زبانان منطقه لرستان، کوچ نشینی و عشایری زیستن است، که این مشخصه به آنان این امکان را داده است که فرهنگ خود را در جابجا شدن های دائم، از گزند مهاجمان بی شمار به این سرزمین بلادیده، حفظ کنند، و در معرض یکجا نشینی، و حل شدن در فرهنگ بیگانگان که گاه در شهرها حاکم شد، قرار نگیرند، که کم هم نیستند مهاجمانی که شهرها را گرفتند، اما در تغییر روستائیان و کوچ نشینان موفق نبودند؛ از این رو فرهنگ و زبان لری، مثل فرهنگ و زبان بسیاری دیگر از اقوام ایرانی که شیوه کوچ نشینی داشتند، از باستانی ترین فرهنگ ها، و زبان های ایران باستان است، که از گزند تاخت و تازها در امان مانده است.

بعد از دیدار از شهر زیبای سی سخت، اکنون دره ایی در جوار این منطقه را، به سوی شهر اقلید فارس در پیش گرفتم، تا در میانه این راه، از آنجا به سوی  آبشار زیبای مارگون [1] بروم، آبشاری دیدنی در انتهای یک دره، که آب از صخره ایی بلند فرود می آید، و آب به واقع به مانند مارهایی است، که از صخره ها تا به سوی زمین آویزانند، بی جهت نیست که آنرا "مارگون" گفته اند، چرا که آب، در صخره می لغزد و پایین می آید، به گونه ایی که مارها در این شیب ها حرکت می کنند.

برای رسیدن به آبشار مارگون باید از طریق جاده یاسوج به اقلید از منطقه ایی در شمال یاسوج به نام مهربان، وارد دره ای شد، که این دره در مسیر خود پیش می رود، و یک مکان تفریحی برای یاسوجی ها هم محسوب می شود، چرا که دارای چشمه ها و باغات و رستوران هاست، پیست اسکی مشهور کاکان را نیز در همین مسیر می توان دید، که البته این روزها برفی برای اسکی ندارد. در محلی به نام "عباسعلی خانی"، جاده ایی فرعی از جاده اقلید، جدا می شود و به سوی روستای مارگون می رود،

روز تعطیل است و مردم زیادی در جاده منتهی به آبشار مارگون حضور یافته اند، روستا، کاملا چهره توریستی دارد، و باغات مسیر به رستوران – باغ تبدیل شده اند و پذیرای خیل مسافران زیادی هستند که به دیدار از مارگون آمده اند، پیدا کردن جای پارک اتومبیل، و حتی فضایی برای سر و ته کردن اتومبیل، برای بازگشت مشکل است، اما اینجا مردمی از سراسر جنوب ایران را می توان دید که برای تفریح و آب و هوایش آمده اند، از آبادان، شیراز، سیستان و بلوچستان و...، و محیطی شاد و مفرح را با گرمای وجود جنوبی خود ایجاد کرده اند،

نیروی انتظامی در ورودی دره منتهی به مارگون، قبل از روستا، پست ایست و بازرسی قرار داده، و به نوعی مردم را از رفتن باز می دارد! چرا که به راننده ام که مرا از یاسوج بدینجا آورده بود، گفتند : "کجا می روید، اینجا اتومبیل شما را دزیدند پای خودتان است، دزدی اتومبیل زیاد است". راننده هم که از فنی کاران صنعت پتروشیمی است و پیمانکارشان چند ماهی است که به آنها حقوق نداده، و مجبور به مسافرکشی شده است، از ترس، پای اتومبیل خود ایستاد و با من به دیدار از آبشار نیامد، او که برای پرداخت اقساط وام هایش، در این مدت مجبور شده است، حتی منبع گاز سوز اتومبیل پراید خود را باز کند و بفروشد، البته شرمندگی در برابر خانواده اش، به خاطر بیکاری و نداشتن پول خود به جای خود، او صاحب دو کودک خردسال است، که هر نیم ساعت یکبار دلتنگ پدر می شوند، و با موبایل به دنبال صدای پدر هستند، راننده ایی که وقتی دیدمش حتی به مقدار پر کردن باک خودروی خود، پول در جیب خود نداشت؟!.

 این ایجاد رعب و وحشت توسط نیروی انتظامی تعجب بر انگیز بود، در حالی که جمعیت مسافران در این منطقه موج می زند، کدام دزد می تواند، در میان چنین جمعیتی، در روز روشن اتومبیل ببرد، تازه اگر چنین حجم سرقتی اینجا رایج است، با تدبیری مختصر می توان از آن جلوگیری کرد، در همین تنها ورودی و خروجی روستا، که مبلغ قابل توجهی توسط روستاییان، بعنوان ورودی دریافت می شود، کافی است که برگه ایی در قبال دریافت ورودی آن، به صاحبان خودروها داد، تا فقط با ارایه آن خروج اتومبیل ممکن باشد، در چنین شرایطی کنترل یک روستا، با تنها یک ورودی و خروجی، سخت نخواهد بود، و لازم نیست خاطر مسافرانی که از راه دور برای دیدن این اثر طبیعی آمده اند را، مشوش کرد.

البته فکر کنم دوستان در این ایست و بازرسی به دنبال مورد دیگری در اتومبیل ها می گشتند، و این درجه دار در گفتن این جمله به راننده، منظور دیگری داشت، در عین حال باید در استفاده از جملات دقت کرد، مردم همینطور هم در مشکلات خود غرق هستند، و با این جملات نباید آنان را بیش از این آزار داد، و متاسفانه او با گفتن این جمله، راننده را از دیدن آبشار محروم کرد، او که بعد 65 کیلومتر رانندگی، جرات نکرد اتومبیل خود را رها کند و در مدت دیدار از آبشار، از اتومبیل خود نگهبانی داد، این هم حقی بود که از این راننده ضایع کردند، به راحتی گفتن یک جمله حساب نشده، الکی و ساده.

تصویر آبشار مارگون را فکر کنم سابق بر این، در کتاب درس جغرافیا دیده بودم، اکنون آن را به چشم خود می دیدم، زیبا و روان، چشمه هایی که از دل صخره سنگ ها بیرون می زند، و در حجم وسیعی مثل مارها، از صخره ها سرازیر است. ساعات روز رو به پایان است و باید بازگشت، اینجا در استان فارس قرار دارد، و باید به استان کهگیلویه بازگردم، در مسیر بازگشت شاهد یک جشن عروسی بودم، عروسی لرها هم زیبا و دیدنی است، در چلگرد عزای شان را دیدم و اینجا عروسی اشان را، تیم موسیقی آنها در عزا و عروسی یکی است، آنجا غم می زنند و اینجا نوای شادی می نوازد، که به نوعی آهنگ رزم است، یک ساز نی مانند، و یک ساز موسیقی تنبک مانند، که بعد از رقص جمعی خانم ها، بازی چوب و دستمال، که به واقع همان زدن و دفاع است، که توسط مردان حاضر در مراسم اجرا می شود، زنان لر با لباس های زیبا و بلند خود و مردان شان با شیوه های رزمی، که بزمی اش کرده اند، صحنه زیبایی را رقم می زنند، اما هر لحظه ادم احساس خطر می کند که چوبی به پای حریف بخورد و نزاعی در گیرد و... آنان در بازی خود بسیار جدی هستند، نگاه ها نگاه حریفانه، و جنگ در عین بازی جریان دارد، تو گویی بین خانواده عروس و داماد یک جنگ غیر رسمی در این رسم صورت می گیرد! فکر کنم دل عروس و داماد از احتمال این جنگ واقعی از من بیشتر خون بوده باشد، چرا که در صورت عدم تحمل هر یک از دو طرف، و یا غرض آلود بودن یک طرف، کار به راحتی به یکه دعوای تمام عیار ختم خواهد شد، آن هم مقابل چشم هایی زیادی که در حال تماشا هستند.

من که نگران بر هم خوردن این شادی بودم، دل صاحبان مجلس را نمی دانم چگونه بود.

  

[1] - آبشار مارگون مجموعه‌ای از آبشارها در ایران است که در اردکان، سپیدان در ایران واقع شده‌است. این آبشار در حقیقت سرچشمه رودخانه است و در بالای کوه هیچ رودخانه‌ای نیست، بلکه از بدنه دیواره صخره‌ای کوه، بیش از چند هزار چشمه وجود دارد که آب از آن‌ها به بیرون ریخته می‌شود.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در برخورد دوگانه با متهمین، و جام...
آیت الله جوادی آملی: مساله حجاب با سرنیزه حل نمی شود، بگیر و ببند اگر بدتر نکند، یقینا حل نمی کند. @...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
آیا پرونده ‎رضا ثقتی هم مشمول برخورد مؤمنانه شده است؟! (https://t.me/asrefori) رحمت‌‌اله...