شما (کدیور) راست می گویید، و ایشان (سروش) درست
  •  

13 اسفند 1399
Author :  
دکتر عبدالکریم سروش و دکتر محسن کدیور

حضرت استاد بزرگ

جناب دکتر محسن کدیور!

درود خداوند بر شما،

نقد های تان را بر نظریه استاد خوب و دانای مان، جناب دکتر عبدالکریم سروش، [1] دنبال کردم، هماوردی علمی تان مایه مباهات همه ماست؛ بروم سر اصل مطلب و وقت عزیز شما را نگیرم؛ مشکل این است که از دریای اسلام، هرچه را، هرکس خواست، می تواند بدست آورد، آنکه بر مدار "مهر" است، مهربانترین اسوه ها و قوانین را می تواند، بیرون کشیده نشان دهد، و آنکه به جواز و تئوری خونریزی، خشونت و تجاوز نیاز داشته باشد، می تواند چنان احکامی و سیره ایی را بیرون کشد، که تمام بی رحمی ها، شقاوت ها و بدترین اعمال که بر انسان ها می توان انجام داد را، مجاز و قربه الی الله به انجام رساند.

ما متاسفانه اطلاعاتی به وسعت دریایی، به عمق چند سانت از اسلام و این گونه امور داریم، که نه می توانیم در آن شنا کنیم، و نه کشتیرانی، و نه ماهیگیری هایی که برازنده علم شما باشد، اما 50 سال درگیری فکری و عملی با آنچه بر ما می رود، جسارت گفتن حرف هایی را به ما ارزانی داشته است، که عرض می کنم، بدین گزاره ها توجه فرمایید :

اسلام بهترین آیین برای گسترش و ژرفا بخشیدن به علم است، و همزمان این پتانسیل را بی برو و برگرد دارد که انسدادی ایجاد کند، که هیچ علم و نظریه جدیدی، نه پا گیرد، و نه اندیشمندی بتواند، اصلا آنرا ابراز نماید، چرا که نظرات جدید، در نزد اهل آن چنان به نظر می رسند که پایه های منطقی اسلام را سخت می لرزاند، که گوینده آن نظر را و... باید شمع آجین کرد (عین القضات را عرض می کنم)، و در قلعه حلب او را جوانمرگ ابراز سخنش نمود (سهروردی را می گویم که من به برکت وجود شما، با برخی ادبیات ایشان آشنا شدم).

و البته خود، این شرایط را درک کرده اید که به برکت تنگ شدن عرصه حکمداری اسلامی بر شما و دکتر سروش، امروز هر دو تان، خود و علم تان را برداشته، راهی دیار دور شده اید، تا مجبور شوید، در فضای مجازی، آن را عرضه کنید، تا همه از عام و خاص بدان دست یابند، وگرنه شما و دکتر سروش هم عقاید و سخن خود را در کتبی می نوشتید که مثل کتاب های دیگر اساتید، در کتابخانه خاک می خورد، تا روزی محققی آن را بیابد، و نکته ایی بردارد، و این ظرفیت انسداد علمی، باعث شد هر دو بزرگوار به جایی پرت شوید که علم تان، سوار بر امواج آزادی بیان، به خانه تک تک ما توان راه یافتن یابد، و نظرات و علم شما بیشتر از هر صاحب نظر قدر قدرتی که توان و مجوز چاپ کتاب دارد، به ما برسد، این هم حُسن و قبح آنچه است، که خود با پوست و خون خود، درکش کرده اید، و بر شما رفته است.

در ارزش های دیگر هم همین گونه است، اسلام آزادترین دین می نماید، آیه "لا اکراه فی الدین" آن قلب هر آزاده ایی را چنان مسرور می کند که می خواهد ده ها متر به هوا خیز بردارد، اما در همان حال آیات ارتداد، قاتلوا ها و حدود شرعی، قوانین الحاق بر اهل جزیه، خروج از اسلام و... مجال هر نفس کشیدن را از غیر اهل آیین فرو در می خفتاند؛ و به چنان تنگی نفسی مبتلا می کند که آرزو می کند کاش در این دنیای ظلم، هرگز خدایش نیافریده، و نیاورده بود، اللهم نَشکو...

شما را دلالت می دهم بر آنچه در همین روزها، بر اقلیت های دینی در ج.ا.پاکستان، ج.ا.افغانستان و ج.ا.ایران و به خصوص ام القرای اسلام در سعودی و... می رود، و به عنوان مثال شرایطی که به صورت قانونی بر بهاییان، طبق بندهای قانون و نظر قضات شرع روا داشته می شود و...، ما همواره مفتخر به این بودیم که پذیرش اصول دین (توحید، نبوت و...) تحقیقی است، و نه تقلیدی، اما اگر بنا را بر همین اصل درست هم بر گیریم، که هرگز تقلید در آن جایز نیست، هموطنانی که در اثر تحقیق یا به هر دلیل دیگر، راه اسلام را برای خود مناسب ندیده، و تغییر آیین داده اند، چرا باید دچار این همه مشکل شوند، که متعرض خدای خود شوند که، "از چه آورد در این دیر خراب آبادم"،

ما قانون اسلامی را مترقی ترین، عادلانه ترین و... به نظر می آوریم، چرا که در عرصه تئوری، البته آنطوری که به ما گفته اند، واجد بهترین نوع حکمداری است، اما وقتی به عمل در می آید، هرگز نمی توان نه بن لادن (القاعده) را طبق شرع محکوم کرد، نه ملاعمر طالبانی را، و نه اصحاب ابوبکر البغدادی را گفت که، چه می کنید؟!! فاین تذهبون؟!! چرا که وقتی او در مقام پاسخ بر آید، عوام لشکرشان هم به تو نشان خواهند داد که همان می کنند که در جنگ ها و سیره صدر اسلام در گذشته بود، زمانی که ائمه ما، و حتی خود پیامبر، اصحاب و تابعین و... او بر این امور ناظر و گاه حاکم بوده اند.

وقت شما را نگیرم استاد، به نظر من هر دین و نظریه ایی که ادعای جهانشمولی کرد را باید در همان ابتدا بوسید و به لب تاقچه نهاد، چرا که برای به مهمیز کشیدن جهان و جهانیان، و یکدست کردن آن، هر ظلم و عملی را به مصلحت، مباح خواهد کرد، تنها آیین و مرامی را باید پذیرفت که اخلاق و انسانیت را مدار خدمت خود به فرد قرار دهند، و کاری به کار جهان و جهانیان نداشته باشد، توسعه طلبی های این چنینی، مصلحت سنجی ها، مجوزهایی را صادر خواهد کرد، که لاجرم ظلم و تعدی را به با شعار نجات انسان و به نام خداوند، به همراه دارد، لذا هدف بزرگ حسینیه و مسجد ساختن از بنای دیگران، و تلاش دیگران برای تبدیل ایاصوفیه به کلیسا، تبدیل مسجد بابری به معبد رام و... ما را به انسان هایی تبدیل می کند که، در نهایت "رُحَمای بر خود، و اَشدای بر دیگران" خواهیم بود.

حال آنکه در این دنیا به واقع در نزد کسانی که خود را بالا کشیده اند، و از نزدیکی های دیدگاهِ خالق بدین دنیا نگاه می کنند، اصلا "دیگرانی" وجود ندارند، که بر آنان اَشّد بود، که "بنی آدم اعضای یک پیکرند"، و همه ما انسان هایی هستیم که خداوند فرصت برابر زندگی به ما داده است، اما نمایندگان او بر زمین، این فرصت را در قبال دسته بندی های فکری و آیینی می گیرند، و فرصت زیبای زیست انسانی را، به جهنمی حیوانی تبدیل می کنند.

این است که جناب دکتر کدیور عزیز! که گاهی علم و سخن شما مرا به وجد می آورد، جناب تان راست می گویید و اسلام رحمانی، داروی این زمانه و هر زمانه پر دردی است، و جناب استاد دکتر عبدالکریم سروش هم درست می فرمایند که بزک کردن آنچه در عالم واقع قرن هاست، که خود را به عینه نشان داده است، به آنچه دوست می داریم که باشد. هم درست نیست، و عوام فریبی است.

 

 دوستی و برادری، زیبنده اهل علم، دشمنی آنان، نشان از جمود و انحراف است،

[1] - جناب دکتر عبدالکریم سروش اخیرا مبحثی را طی حدود 20 سخنرانی، تحت عنوان "دین و قدرت" بیان فرمودند، که واکنش هایی را برانگیخته است، و جناب دکتر محسن کدیور نیز پاسخی را به نظریات ایشان تحت عنوان "چالش اسلام و قدرت" طی چهار سخنرانی و پرسش و پاسخ داشته اند. این نامه واکنشی به این گفتارهای ذیقیمت است.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.