خیال نور در دریایی از تاریکی
  •  

11 اسفند 1399
Author :  
تو برگرد و به پشت نگاه کن، اگر همه آنرا به فراموشی سپردند

صورت سیلی خورده از شب، زخم هایش تازه است، بوی خاکِ باران خورده اما، نفس را تازه و آسان می کند، گلسنگ ها را به رویش بر می انگیزد، اما در حالیکه تو در فکر پایان این شبی، من از کرانه های پایانش گذشته ام، و به استمرار شبی فکر می کنم، که در صبحش دوباره آغاز می شود، سلسله شب های بی پایان، حکایت غریب خو گرفتن به تاریکیست، که همین، گردش ایام را هم بر نمی تابد، تکثر رنگ ها را نمی پذیرد، غلبه سیاهی را بر تمام رنگ ها، سخت مشتاقست، و هر بودنی را به فیلتر دل سیاه خود می کشد، یکرنگی می خواهد و سکوت؛ چشم را به افق روبرو، باز می خواهد، تا از گذشته بگذرد و به فراموشی اش سپریم، فکر وسوسه گرش را به دور اندازیم، اما در این افق تا چشم کار می کند، سیاهیست، و چشم ها در این امواج سیاه دو دو می زنند، و  در انتظار جرقه ایی، سپیدی می جوید، اما درس های در پس افکنده شده، خاک می خورند، و ذهن هم در این همه سیاهی، سیاهی می زاید، و بر ظلمت می افزاید، نور را به فراموشی سپرده ام.

 انتظار میان این همه سیاهی، مرا دچار وهم می کند، چراکه رشته های بلند این موج، منتظران نور را هم، عادت به سیاهی و تاریکی می آموزد، تا نوحه سرایی برای نور، خود مجلس گرم نشستن در تاریکی و سیاهی باشد، کورمال کورمال چاله ایی می یابم، تا در واژگانی ساخته شده از ملات نور، اجساد مردگان در سیاهی را، پیچیده به خاکی تیره بسپارم، و من هرگز شرم نمی کنم، که خاک تیره ایی را، بر سپیدی پوشش شهدای انتظار بپاشم، و آنان را به تاریکی گور سیاه شان بسپارم، سرنوشتی که چندی بعد، بر من نیز تکرار خواهد شد.

هنگام دفن شان هم به دنبال دست هایی از نورم، که از خاکی تیره برآیند و در انفجار ظلمت، مظلومان کشته شده در تاریکی را، در آغوش گیرند، اما نه دستی می بینم، نه نوری، و در خیال خود نور را می سازم، حال آنکه غرق در سیاهی ظلمت شب، انعکاسی از نور را تنها در قلبم حس می کنم، نمی دانم این نور نادیده از کجا به درونم راه جسته است، که غرق در تاریکی، بتوانم خیالی از نور بسازم، و نوری مجازی را در گستره ظلمت، ببینم.

نسل ها از ما میان این اقیانوس تاریکی غوطه خورده اند و خواب نور دیدند، و به جستجویش، کوه قاف خلق کردند، و سیمرغ بدانجا فرستادند، تا زالِ سپیدِ قصه های خیالی، رستمی زاید، و از کوه، افق نور بگشاید، اما رستم نیز با دیوان غارهای مخوف تاریکی، در خیال ما جنگید، و هرچند که پیروز شد، اما فارغ از این خیال سازنده ی نور، از نور در زندگی ما خبری نبود و نشد.

تهمینه هم، که عشق روشن رستم بود، به اسارت تاریکی رفت، تا فرزند خلف رستم هم، در دامن ظلمت بزرگ شود، و در خیال ما تعزیه نبرد نور با نور، به سرانجامی دردناک برده شده، تا باز هم شب ادامه یابد، و نور به داغ نور بنشیند، این است که در نبرد خیالین تاریکی با نور نیز، زنجیر سلسله ها را کسی نتوانست قطع کند، و هر بار هم که زنجیرها، به مویی رسید، دست های پرتوان تاریکی، ضحاک وار چنان بر آن دست دادند، که تداوم شب را هرگز پایانی نباشد، و ما همچنان نور را تنها در قلب های خود زنده اش نگه داریم، بی آنکه در آن غرق شویم؛ حال آنکه همواره غرق تاریکی، در گوشه گوشه آسمان تاریک و بی پایان، سوراخ هایی را، به جستجو نشستیم، تا ما را به منبع نور بَرَد، اما آنقدر آن نور کوچک و دور بود، که نه تیرهای آرش کماندار مان بدان رسید، نه نعره های مستانه قدرت نمرود، توانست آن را به زیر کشد.

و من در پای تخت نمرود، با نمرودیان، مغموم، به نظاره رقص تاریکی بودم، که تمام چشمم را پر می کرد، و جایی برای نور نماند، تا همچنان نور تنها در قلبم بماند، نوری که نمی دانم از کجا بدان رخنه کرد، تنها با اشعه های خیالی این نور مانوسم، نوری که تنها در تخیل قدرتمندم، می سازمش، تا شاید روزی صورت ظاهر گیرد، شاید.

Click to enlarge image Charli.PNG

دلقک هایمان هم غرق در سیاهی اند، حال آنکه می خواهند بخندانند

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

حلالیت‌طلبیدن یا عذرخواهی چند ماه پیش یک استاد جامعه‌ شناسی دانشگاه تهران فوت کرد. او گرایشات مذهب...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
اگر حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسراییل را برد نظامی بدانیم؛ حمله به زنان سرزمینم توسط «گشت ارشاد ای...