هرچند گذر زمان شاید این تلقی را به وجود آورد، که از دریاچه ها، رودها، چاله های خون (به ناحق ریخته شده و یا به حق ریخته شده)، می توان گذشت، اما این خود خیال باطلی بیش نیست، که گذشتنی به معنی پاک شدن در کار نخواهد بود، چرا که انسان های عصر معاصر که خود آنرا درک کرده و در حال گذرند، حتی دیگرانی که در آینده هم خواهند آمد نیز، هر یک جدا جدا، یا گروه گروه باید از تاریخی از اینگونه پدیده های بگذرند، تا به استقرار فکری و تصمیمی برسند، پس گذشتنی در کار نیست، زیرا عبورهایی هست و پی در پی خواهد بود.

گاه نیروهای فعال و در صحنه جامعه به تقابل شدید کشیده می شوند، و گرچه زنده بودن هر جامعه ایی در حاصل تقابل های منطقی و معقول است، که تداوم آن به اصلاح، تثبیت و یا تغییر جامعه خواهد انجامد. اما این تقابل گاه به مرحله ایی از شدت و از هم گسیختگی می رسند، که دست ها، در دو طرف (به حق یا ناحق) به خون یکدیگر آغشته می شود، تا زخم هایی غیر قابل ترمیم و یا سخت ترمیم، شکل گیرد، و این تاریخی از خود برجای می گذارد، که هر که خواست بگذرد، باید از این خون ها نیز گذر کند، و تکلیف خود را با آن حل نماید.

وقتی صدام حسین قصد جنگ داشت از "قادسیه" [1] گفت، او از خون هایی که فکر می کرد اجدادش بر زمین ایران ریخته اند و پیروز شدند، گذشت و فکر می کرد که او اکنون افتخار آنرا دارد که این خون ها و پیروزی ها را تجدید کند، و حال آنکه چنانچه اسلام با صلح وارد ایران شده بود، امروز کودتاچی ظالمی مثل صدام آن خون ریخته شده در 1300 سال قبل را موتور جلوران جنایت خود نمی کرد، و فیلش یاد هندوستانی خیالی نمی کرده تا به تکرار قادسیه، جلولا و... هوسناک شود، این همان تصمیم سازی ها بر دریاچه هایی از خون است که هر متجاوزی قصد نوشیدن از آنرا می کند و...

اما در بعد داخلی بگویم، خوش به حال جامعه ایی که راهبران آن از حکمت و فرزانگی کافی برخوردار باشند، و سیاست و تصمیم شان به چینش نیروهای معتدل در ساختار پیوستار سیاسی و اجتماعی حول محور خط نرمال وسط، منجر و بدنه ایی قوی، قدرتمند و فربه حول آن زنگوله نرمال شکل دهند، تا دست یازیدن عده ایی قلیل به خشونت و خون ریزی چنان پر خطر و پر هزینه ارزیابی شود که از خیر آن، خود آنان درگذرند.

این روزها اما تعدد صدور احکام اعدام برای معترضین، نشانه های خوبی را از شرایط نشان نمی دهد، هر چند از سوی صادر کنندگان حکم، ادعا می شود که در این پرونده ها، اعدامی در کار نیست، بلکه موضوعات امنیتی و یا قصاص در کار است، اما پروسه دادگاه قصاص و جرم های امنیتی نیز چنان در تاری و ناروشنی ها سیر می کند، که در انتها چیزی بجز همان اعدام در ذهن متهم و جامعه تبادر نکند. [2]

و این خون و چرخه خون، به حوادثی می انجامد که آینده را تارتر و ناروشن تر خواهد کرد، ترورهای خون آلود مجاهدین خلق که به حوادث خرداد 1360 انجامید، بعد از آن نیز این تقابل خونین را پایانی نبود تا به کشتار 1367 ختم شود، تا آنان در کنار دشمن ترین پدیده ها در عالم دشمنی با ایران، و تمامیت ارضی کشور خود را قرار داده، و همانها که روزی برای آزادی، استقلال و دمکراسی برای ایران و ایرانیان همدوش دیگران، و به قول خودشان "خلق" مبارزه می کردند، به جایی رسیدند که در شعله های انتقامی خون های ریخته شده، و فضای رادیکالیزه شده، و خشم هایی که در دل هاشان زنده نگهداشتند، از خطوط مرزی گذشتند تا صدام را بدانچه در هشت سال جنگ موفق نشده بود، با موفقیت قرین کنند، و البته در این سو نیز به تقابلی خونین و تامل بر انگیز منجر شد. این است که بین آنان و این مردم و این نظام یک دریا خون، موجود است که گذشت از آن...

چرخه خون، جایی باید شکسته شود، که اگر همچنان منطق "چشم در مقابل چشم" و... ادامه یابد، جامعه به تباهی خواهد رفت، به خصوص که این تقابل، به تقابل حاکمیت و اپوزیسیون وجه خونریزی دهد، و حاکمیتی که باید سرچشمه آوردن به نظم و قانون و شکستن چرخه های ناصواب باشد، خود به سوی دیگری کشیده شود.

این از بلوغ یک جامعه است که بتواند پیوستار سیاسی جامعه خود را از یک جامعه فربه در خط وسط زنگوله نرمال بچیند، تا ریزگروه های خشونت طلب در دو سوی خم نرمال در کناره هایی، ناچیز و یا اصلن دیده نشده، و ملعبه دست دشمنان کشور هم قرار نگیرند.

فرهنگ و خصوصیت مردان صحنه ی ما روزگاری واجد مرامی بود که به خاطر مقاومت مبارزین در راه هدف سیاسی یا میهنی، مثل بابی ساندز  [3] ایرلندی، حتی خیابان به نام شان کردیم، امروز نباید دچار وضعی شویم که طرف مقابل خود را به جایی برسانیم، که در اعتصاب های طولانی مدت، علاوه بر سختی زندانی سیاسی بودن، جان خود را به مخاطره ایی بزرگ اندازد که مثلن شرایط نگهداری خود و همبندانش را تغییر دهد، و یا از حقوق اولیه دادرسی برخوردار شود، حال آنکه امثال بابی ساندز برای دستاوردهای بسیار مهمتری چنین خود را به آب و آتش می زدند.

میدانی بسیار وسیعتر در کشور برای کنش و واکنش نیاز است، نباید دمکراسی کشور را فدا کرد تا امثال قالیباف و تیپ افرادی که از شهرداری آورده و یا پیش از او احمدی نژاد و تیپ افرادی که به همراه آورده بود، فدا کرد، انتخابات مجلس فعلی قابل دفاع نیست، که چنین عرصه ها را تنگ کرد و قانون را فدای سلیقه افراد کرد و این چنین به محاق برد، که روتین های عادی نیز به خطر افتد، و نیروهای جامعه برای چنین حداقل هایی جان را مایه مبارزه خود کنند.

 

[1] - صدام را به همین دلیل سردار قادسیه می گفتند، نبرد قادسیه اصلی در شوال سال ۱۵ هجری (۶۳۶ م) میان سپاه خلافت راشدین به فرماندهی سعد پسر ابی وقاص و لشکر ایرانشهر به فرماندهی رستم فرخزاد در ناحیه قادسیه در عراق فعلی، رخ داد و مسلمانان پس از چهار روز نبرد سخت و شدید موفق شدند در مقابل سپاه ساسانی پیروز شوند. در این نبرد درفش کاویانی، با غنائم بسیار دیگری به دست مسلمانان افتاد و برخی از فرماندهان لشکر ساسانی از جمله رستم فرخزاد، بهمن جادویه و بندوان نیز کشته شدند. اگرچه جریان نبرد، ابتدا به نفع سپاه ساسانی پیش ‌رفت اما در اواسط جنگ با خسته شدن دو سپاه و رسیدن نیروی تازه‌نفس مسلمان، نتیجه نبرد به سود مسلمانان برگردانده شد و با شکست سپاه ساسانی، بسیاری از ایرانیان ناراضی از جمله دیلمیان به سپاه اسلام پیوستند و مسلمانان دو ماه بعد از پیروزی در نبرد قادسیه به قصد فتح مدائن یا همان تیسپون پایتخت ساسانی، لشکر خود را به حرکت درآوردند.

[2] - در این زمینه پرونده آقای نوید افکاری، آنقدر برجسته می شود که تمام شاخک های ارکان حقوق بشری داخل و خارج را نسبت به خود جلب می کند و متهم از ناتوانی برای رساندن فریاد بی گناهی خود می گوید و این تصور در او شدید می شد که دستگاه قانون به دنبال گردنی برای طناب دار خود می گردد، حال انکه می شد این دادگاه که اتهام عمده آن قتل بود را در فضایی کاملا روشن و آشکار و رسمی و با پروتکل های قضایی در قانون نوشته گذراند که حق به حق دار برسد، و تردیدی در فکار عمومی داخل و خارج ایجاد نگردد، چرا که برای دستگاه دادگستری و داوری قضایی بین قاتل و مقتول در داوری و رسیدگی قاعدتا تفاوتی نیست و نباید باشد چرا که هر دو انسان و از اتباع این کشورند و به یک اندازه از حقوق قضایی، انسانی و اخلاقی برخوردارند و داور باید هر دو را به یک چشم، و به طور مساوی نگریسته و در انتهای دادرسی و داوری نیز این اسناد به ثبوت رسیده است که رای را تعیین خواهد کرد، اگر چنین باشد، بر پای چوبه دار هیچ قاتلی، حتی خانواده اش هم گریه نخواهند کرد، گرچه بر بردار رفتن هیچ انسانی حتی قاتل، انسانی را خشنود نمی کند، حال آنکه بر برقراری عدل و انصاف همه خوشحال می شوند.

[3] - رابرت جرارد ساندز (Robert Gerard Sands) مشهور به "بابی ساندز" (۹ مارس ۱۹۵۴–۵ مه ۱۹۸۱) مبارز ایرلندی و عضو ارتش آزادیخواه ایرلند که رهبری اعتصاب غذای سال ۱۹۸۱ زندانیان جمهوری‌خواه ایرلندی را در اعتراض به رعایت نشدن حقوق‌شان برعهده داشت. ساندز پس از ۶۶ روز در اثر اعتصاب غذا در زندان درگذشت. ساندز اهل بلفاست مرکز ایرلند شمالی در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمد. او در ۱۶ سالگی به کار مکانیکی مشغول و عضو اتحادیه کارگری ایرلند شد. در سال ۱۹۷۲ (که ۱۳ کاتولیک در تظاهرات به دست سربازان انگلیسی کشته شدند) در سن ۱۸ سالگی به ارتش آزادی‌خواه ایرلند پیوست. او همواره خواستار خروج ارتش بریتانیا از شمال ایرلند بود. وی یک سال بعد به جرم حمل اسلحه دستگیر و به ۵ سال زندان محکوم شد. ۶ ماه پس از آزادی در ۱۹۷۷ دوباره به همین جرم و این بار به ۱۴ سال زندان محکوم شد، ولی به محض ورود به زندان در اعتراض به رفتار دولت از پوشیدن لباس زندانیان امتناع کرد و خواستار این شد که او را به عنوان یک زندانی سیاسی بشناسند نه زندانی جنایی.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چه سمی بود چه گوارا، مسمومیتی ...
کدخدای چین هم آمریکاست! چین هم به شانگهای تکیه ندارد! مجید مرادی چین به علت تحریم‌های ایالات متحد...
- یک نظز اضافه کرد در روز جهانی آزادی مطبوعات و رسان...
سازمان گزارشگران بدون مرز در جدیدترین گزارش خود از میزان آزادی رسانه‌ها در دنیا نسبت به کاهش حمایت د...