سفرنامه جنوب، لیان، بخت اردشیر، ریشهر، ابوشهر، بوشهر
  •  

13 بهمن 1401
Author :  
مجسمه یک ملوان در میدان نزدیک به ساحل بوشهر

در شهری زندگی می کنم که بلندای آن از سطح آب های آزاد در نقاطی از آن به بیش از 1700 متر می رسد (تهران)، اما مقصد سفرم بوشهر تنها 18 متر از سطح آب های آزاد بلندتر است، و از سال 1301 به شهر تبدیل شد، این روزها نام بوشهر بسیار بر سر زبان هاست، چرا که نیروگاه اتمی بوشهر، به یک موضوع خبری بین المللی تبدیل شده، و ما نیز بوشهر را بیشتر به واسطه نیروگاه هسته ایی اش می شناسیم، اما با این وجود رغبتی به دیدار از سایت این پروژه مهم نداشتم، چرا که در نظرم به گرداب مکنده سرمایه های کشورمان تبدیل شد، پروژه ایی که وقتی در حال نبرد با نیروهای بعث عراق، در جنگ خسارتبار هشت ساله بودیم، شدیدا نگرانش بودیم، تا مبادا از سوی دشمن بمباران و نابود شود، که البته بمباران هم شد،

نیروگاه اتمی بوشهر یکی از چند پروژه بلندپروازانه ی اتمی پهلوی ها بود، که آنان قصد داشتند تا سال 1356 تولید برق هسته ایی کشور را به 4000 مگاوات برسانند، لذا سایت های متعددی را برای این امر در نظر داشتند که یکی از آنها سایت بوشهر بود، که وقوع انقلاب مانع از تحقق چنین امری شد، و به رغم انجام درصد زیادی از کار این پروژه، نیمه کاره به دولت انقلابی منتقل شد، سایت نیروگاه اتمی دارخوین در استان خوزستان نیز یکی دیگر از این پروژه ها بود که آن هم به مقر نیروهای رزمنده در زمان جنگ مبدل شد، که خود را برای نبرد والفجر 4 آماده می کردند، که در بین رزمندگان به مقر "انرژی اتمی" شهرت داشت، و نیروهای لشکر 17 علی ابن ابیطالب که کانکس های آن را به محل استقرار خود تبدیل کرده بودند، خوب این مقر را می شناسند و با آن خاطره های بسیار دارند، در واقع یکی از مقرهای باکلاس آنها در طول جنگ هشت ساله محسوب می شد، رزمندگانی که معمولا جای مناسبی برای استقرار نداشتند.

اما از انقلاب و این جنگ هشت ساله، با کنار کشیدن آلمان ها از ساخت و اتمام پروژه نیروگاه اتمی بوشهر، این پروژه ملی نهایتا به دست روس ها افتاد، و آنها هم حسابی ایران را در این نیروگاه سرکیسه کردند، و همان بلایی را بر سر ما آوردند که بر سر هندی ها نیز در پرونده فروش ناو هواپیمابر دستِ دوم "آدمیرال گورشکوف" آوردند، [1] و چندین بار قیمت آن را افزایش دادند و قیمت یک کشتی چند صد میلیون دلاری در قرارداد اولیه را، به چند میلیارد دلار رساندند، و در پروژه نیروگاه اتمی بوشهر هم مشخص نشد روس ها بالاخره این نیروگاه را با چه قیمتی، و در چه وضعی تحویل ما دادند، و الان آیا برقی تولید می کند یا نه، لذا افتتاح آن نیز نه شیرینی داشت، و دیدار از آن نیز برایم رغبتی ایجاد نمی کرد، بیشتر به یک پروژه شکست خورده در نظرم نقش بسته است تا مایه افتخار، به همین دلیل وقتی به طرف برازجان می رفتم، و تابلوی راهنمای این نیروگاه را در خروجی بوشهر دیدم، هوسی برای دیدار از آن در خود احساس نکردم.

اولین و آخرین باری که به بوشهر آمدم موقعی بود که در خلال یک اردوی دانشجویی، سی سال پیش راهی دیدار از این دیار شدیم، و اکنون این دومین دیدارم از بوشهر بود، اما آنچه نمی دانستم اینکه بوشهر یک شهر تاریخی هم هست، و آثار باستانی یافته شده در بوشهر قدمت آن را به پنج یا حتی شش هزار سال قبل می رساند، به خصوص آثار یافته شده مربوط به زمان عیلامی ها در حاشیه این شهر، که گفته می شود این شهر را در آن زمان "لیان" می نامیدند که معادل واژه "آفتاب درخشان" در زبان بابلی است، یا در زمان ساسانیان که این شهر را "ریشهر" صدا می کردند و نام ها دیگری که پیش از ساسانیان بر شهر نهادند، از جمله ریواردشیر، بُخت اردشیر، رام اردشیر، رامشهر، رامش اردشیر که به معنی "شهر رهایی" اردشیر است،  

هواپیمای ما گرچه با تاخیر اما بالاخره به سمت بوشهر به پرواز درآمد، یک هواپیمای صد نفره فوکر که در این دوره تحریم با ترس و دلهره زیادی مجبور بودیمد بر این هواپیماها سوار شویم، و واقعا انسان حس می کنم که این پرواز ها چقدر ممکن است که به مقصد نرسند، اما هیچ چاره ایی دیگر هم نیست، چرا که جاده ها هم امن تر از خطوط هوایی کشور نیستند، چرا که کشتار حوادث جاده ایی ما هم آمار بسیار وحشتناکی دارد و گاه از کشته های روزانه ما در جنگ خسارتبار هشت ساله هم افزودن تر می شود. در پرواز با خود می گفتم شاید وصیتی که نوشتی به حقیقت پیوست، و تا حدودی آمادگی ذهنی مردن را در خود ایجاد کرده بودم، معمولا درخواست های مثبتی که از اهالی آسمان می کنیم، به هدف اجابت نمی رسند، اما اینگونه درخواست های منفی ممکن است سریع مورد اجابت قرار گیرند!

با وجود این هواپیماهای قدیمی و تحریم شده، که معلوم نیست قطعات آن چطور و چگونه تامین می شود و...، که از قضا با خبر شدیم که علت تاخیر پرواز ما نیز نقص فنی است، خلبان کارآزموده ایی در این پرواز داشتیم، که برخاستن و نشستن ماهرانه ایی را در دو فرودگاه تهران و بوشهر داشت، نزدیک به یک ساعت و نیم پرواز بر فراز شهرها و مناطق منتهی به جنوب انجام شد، و این در دقایق انتهای پروازمان بود که هواپیما کمی ارتفاع کم کرد و به سطوح پایین تر جوی آمد، چرا که از مناطق کوهستانی و مرتفع زاگرس گذر کرده بود، و اکنون وارد دشت جنوب می گردید، و به بوشهر نیز نزدیک می شدیم، در این لحظات شب که نور چراغ شهرها، و روستاها را می توان از آن بالاها دید، باید آماده نشستن بر زمین شد، تکیه گاهی که آرامش به انسان می دهد.

پروازی در شب، و آغاز اقامتی شبانه در بوشهر، استراحتی ناچیز و صبح زود، کمی ورزش در یک فضای مه شدید، در کنار ساحلی زیبا که جزر و مد هایش به روشنی دیده می شود، و انگار در این مقطع زمانی گاه تا ده متر (کم و بیش) آب بالا و پایین می شود، و چند لقمه ایی صبحانه، و یکراست راهی اسکله "والفجر" شدم، تا امکان سفر به جزیره خارگ (نام جزیره خارگ است که ما همواره آنرا خارک تلفظ می کنیم) را پیگیر شوم، به زودی متوجه شدم که چنین سفری ممکن نیست و در حالی که کشتی مسافربری "گِلاره" مشغول مسافرگیری برای رفتن به خارگ بود، گفتند که برای سفر به این جزیره باید از مقامات محلی در این جزیره، یا بوشهر مجوز صادر شود، تا امکان ورود به آن را یافت، این حجم از نگاه امنیتی به جزایر خلیج فارس، آن هم جزیره ایی مثل خارگ که در نزدیکی های ساحل بوشهر قرار دارد، تعجب برانگیز است.  

خیابان های بوشهر را درختی بی ثمر فرا گرفته، که سبزی خیره کننده ایی دارد، آنرا درخت "کَهور" می گویند، که به گفته یکی از اهالی، از زمان حضور انگلیسی ها در این شهر گسترش و فراوان شده است، و عیب آن این است که ریشه هایش به سطح می آید و چنان قویست که آسفالت و پوشش سازه های محکم پیاده رو خیابان ها را می شکند و بالا می آید. البته تازگی و درخشندگی برگ های این درخت، این روزها چشم ها را خیره می کند. جالب اینکه برگ این درختان خوراک هیچ حیوانی خانگی و تحت پرورش انسان نیست، لذا طبیعت اطراف شهر و کناره های جاده ها نیز پر از این درختان است، و با نداشتن دشمنی به نام انسان، ماندگاری و تکثیر زیادی در طبیعت جنوب دارند، درختی سازگار با گرما و آب شور.

امسال باران بسیار خوبی در بوشهر و کلا در جنوب باریده است، آب گرفتگی ها، و آثار طراوت و سرزندگی را در شهر و بیابان آن به روشنی می توان دید، این روزها زمانه ی بهار بوشهر و جنوب است، و سر سبزی خیره کننده ایی دشت و صحرا را فرا گرفته است و مخمل چمن و آبگرفتگی کناره جاده ها و...، نشان از بارش های سنگینی دارد، که طی چند روز گذشته باریده است، و به قول یکی از بوشهری ها خانه ایی نیست که در این بارندگی ها سقفش آبچک نکرده باشد. 

بوشهر یک شهر نسبتا تجاری است، چرا که در ساحل بندری تاریخی در تجارت و کسب و کار قرار دارد که خلیج فارس را با پهلو گیری کشتی ها در ساحلش، به ایران پیوند می دهد، اما تُجار اظهار نارضایتی دارند، یکی از آنان می گفت: "در روزگاری گرفتار آمدیم که باید التماس کنیم جنسی را برای فروش بدست آوریم، التماس کنیم همین جنس را بفروشیم، بعد التماس کنیم پول همین جنس را از خریداران بگیریم."

بین بنادر جنوب ایران، در چند صد سال گذشته، بنادر خرمشهر، بوشهر و بندرعباس برجستگی خاصی داشتند، و این را باید متوجه بود که بنادر تنها دروازه ورود و خروج کالا به کشور، و یا از کشور، نبوده اند، بلکه فرهنگ و سیاست نیز  همواره از این بنادر، به ایران راه پیدا کرده، و یا از آن به بیرون صادر شده است، این از مرز دریایی بوشهر، و توسط اهالی این شهر بود که اولین سیستم های چاپ سنگی وارد ایران شد و به گسترش کتاب و کتابخوانی در کشورمان کمک شایانی نمود، و فرهنگ علم و علم آموزی را در کشور سهولت و گسترش بخشید، اولین خطوط تلگراف، ابتدا در بوشهر راه اندازی شد، و ایران را به سیستم جهانی ارتباطات مرتبط کرد.

صنعت برق و یخ سازی نیز ابتدا در بوشهر راه اندازی شد و بعدها به درون کشور راه یافت، و چراغ صنعت و... را در کشورمان روشن کرد، شب های تاریک ما را روشنی بخشید؛ گذشته از این یکی از مظاهر فرهنگ، مدارس نظام جدید آموزشی بود، که دانش آموزان را با علوم و فنون جدید دنیا آشنا می کرد، که بوشهر در این زمینه نیز پیشتاز بوده است، چرا که "مدرسه سعادت" [2] ، در سال 1278 خورشیدی در این شهر دایر گردید، که از این نظر، آنرا "مادر مدارس جنوب ایران" نامیده اند،

و آنروز که بزرگان از راه های دریایی سفر خود را در پیش می گرفتند، بوشهر و البته همین مدرسه، میزبان ورود رابیندرا تاگور، نویسنده مشهور و برنده جایزه نوبل ادبیات جهان از اهالی بنگال هند بود، که از این مدرسه نیز بازدید کرد و به نفرات برتر آن هدایایی اهدا نمود، و این مدرسه به پرورشگاه و قدمگاه روشنفکران و اهل فکر و علمِ منطقه جنوب تبدیل گردید، از جمله آزادیخواهانی که در انقلاب آزادیبخش مشروطیت نقش آفرینی کردند، و این افتخار برای بوشهر هست که 18 اسفند "روز بوشهر"، مصادف است با روز تاسیس اولین مدرسه نظام جدید در جنوب ایران، یعنی مدرسه سعادت.

بسیاری از شهرها در کشورمان صاحب سبک معماری خاص خود بوده و هستند، بوشهر نیز در این مورد صاحب سبک خاصی از معماری و حتی مصالح ساختمانی خاص است، علاوه بر مدرسه سعادت که سبک معماری خاص بوشهر را در خود دارد، ساختمان شهرداری بوشهر، و بسیاری از ساختمان های دیگر، در کنار ساحل بوشهر نیز طبق همین سبک ساخته و پرداخته شده اند، از جمله آجر ساختمان های قدیمی این شهر که از نوعی سنگ رسوبی بهم فشرده، بازمانده از دریاهای قدیم، ساخته می شوند، که به طرز ماهرانه ایی توسط بوشهری های سخت کوش تراشیده و به خشت های بزرگی تبدیل، و با آنها دیوار خانه های خود را می چینند، در محله بازار قدیمی می توان چنین ساختمان هایی را دید که با این آجورها ساخته اند، از جمله چند ساختمان قدیمی را دیدم که تخریب کرده بودند، که به لحاظ ارزشِ این سنگ ها، کارگران آنرا از میان خرابه ها بازیافت می کردند.

امر دیگری که تاسفبار بود، عملکرد وزارت بهداشت و درمان در نگهداری بناهای تاریخی این وزارتخانه است، تو گویی در این وزارتخانه انگار فرد یا بخشی وجود ندارد که به تاریخ پزشکی ایران دلسوز باشد، در بوشهر هم مثل شاهرود، ساختمان قدیمی بیمارستان "شیر و خورشید" را ویران کرده و به جای آن یک ساختمان جدید، مثل قوطی ساخته اند، حال آنکه بیمارستان های شیر و خورشید جزو اولین بناهای سبک جدید پزشکی در کشورند که حفظ این بناها، یعنی حفظ تاریخ بهداشت و درمان و آموزش پزشکی کشورمان، که با بی توجهی تمام یکی پس از دیگری ویران می شوند، و به جای آن یک بنای جدید، که بعضا هم زیبایی خاصی ندارد، ساخته می شود.

البته در مقابل، اداره بنادر و کشتیرانی بوشهر برخی ساختمان هایی که در داخل این تاسیسات مانده اند را تعمیر و بازسازی کرده و به شکل سابقش حفظ و استفاده می کنند، ساختمان هایی که میراثدار قدمت و تاریخ بوشهر است، که به نظر می رسد کارگزاران اداره بنادر و کشتیرانی، از کارگزاران وزارت بهداشت و درمان در این امر آگاه تر، پیشروتر و به تاریخ خود دلسوزترند.

از جمله ساختمان هایی که در منطقه بنادر و کشتیرانی در حال مرمت بود، ساختمانی است که تابلوی ستاد بازسازی عتبات عالیات بر آن نهاده اند، که ساختمانی است با سبک قدیم معماری زیبای بوشهری، که یکی از اهالی می گفت در اینجا یک کُنده درخت خرما افتاده بود که عوام می گفتند اینجا قدمگاه حضرت ابوالفضل است! و به آن احترام می گذاشتند، که البته مردم قبل از انقلاب خیلی به این مسایل مقیّد بودند و اکنون هر روزه از اینگونه اعتقادات دورتر می شوند.

در پاسخ به سوال یکی از اهالی بوشهر که از من پرسید اهل کجایی؟ با شنیدن نام "شاهرود"، گفت: شما از همشهری های هژبر یزدانی [3] هستید؟ گفتم نه، ایشان هم استانی ماست، و اهل "سنگسر" در نزدیکی های سمنان هستند؛ برام جالب بود که شهرت این مرد بزرگ رمه داران، که روزگاری رمه اش را به قیمت های بسیار پایین، در روستاها حراج کرده و فروختند، و به سبک این روزی اش "مولدسازی!" کردند، نامش به این نقطه از ایران، و در جنوبی ترین شهرها هم رسیده است،

این هموطن بوشهری سپس ادامه داد من به شهمیرزاد (شهری کنار سنگسر) آمده ام، گفتم برای چه کاری، گفت "برای شکار پرندگان شکاری، که البته اداره محیط زیست محل متوجه امر شد و ما فرار کردیم!" این بلایی است که ایران دچارش شده است، که اهالی عاشق به پرندگان شکاری در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، سواحل نشینان ما را تشویق به شکار و قاچاق این پرندگان به کشورهای خود می کنند، و یک بوشهری در جنوبی ترین شهرهای ایران، خود را به استان سمنان، در شمال کشور می رساند، تا به شکار این حیوانات اقدام کرده، و آنرا به خارج از ایران قاچاق کند.

 

  

[1] - روس ها تا جایی در تحویل این ناو با تاخیر عمل کردند که هندی ها سخن از دریافت غرامت کردند، قرارداد خرید این ناو 45 هزار تنی در سال 2004 منقعد شد و قرار تحویل آن سال 2009 میلادی تعیین گردید، اما روس ها به بهانه های مختلف از جمله عملکرد نامناسب موتور، آنرا به اواخر سال 2013 موکول کردند، این ناو که در هند آن را 'اي ان اس ويكراماديتيا' می نامند به ارزش بيش از دو ميليارد و 300 ميليون دلار از روسيه تحويل گرفت ناو مذکور با 284 متر طول قادر است بيش از 30 فروند هواپيما و بالگرد را حمل كند و رادارهاي تجسسي دوربرد و وسايل الكترونيك پيشرفته، به اين ناو امكان كنترل محدوده 500 كيلومتري را مي دهند. مذاكره براي خريد اين ناو از سال 1994 آغاز و در سال 1998 به يادداشت تفاهم ميان هند و روسيه انجامید.

[2] - مدرسه سعادت یا مدرسه سعادت مظفری مربوط به دوره قاجار است و در بوشهر، خیابان امام، روبروی میدان معلم در محله کوتی قرار دارد که در سال ۱۲۷۸ تأسیس شده‌است. این اثر در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۷۸ با شماره ۲۵۷۸ به ‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده ‌است

[3] - هژبر یزدانی (۱۳ مرداد ۱۳۱۳ در مهدی‌شهر - ۲۹ فروردین ۱۳۸۹ در سان خوزه کاستاریکا) از جمله افراد کلیدی در صحنه اقتصاد ایران پیش از انقلاب ۵۷ بود.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در زیست انسانی و یا مومنانه، و جا...
آیت الله جوادی آملی: مساله حجاب با سرنیزه حل نمی شود، بگیر و ببند اگر بدتر نکند، یقینا حل نمی کند. @...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
آیا پرونده ‎رضا ثقتی هم مشمول برخورد مؤمنانه شده است؟! (https://t.me/asrefori) رحمت‌‌اله...