گزارش صعود به چکادهای آویر و دونا، از جبهه شمالی
  •  

29 مهر 1401
Author :  
دیباچه : (نویسنده بر این کوشش است، تا همه دانش خود را به کار گیرد، و این نوشته را به پارسی بنگارد، و از واژگان زبان پارسی، در آن سود جوید، کاری سخت و دشوار که تو انگار در چنبره ایی از واژگان بیگانه زنجیر شدی، به هر سوی که رو می کنی، واژه های بیگانه به پیشوازت در شمارگانی زیاد در یورشند، و باید واژه پارسی اش را بیابی و... که آنقدر کم است، که کم می آوری، در این نگاره، جدا از دل نوشته ایی که برای مهسا امینی نوشتم، کوشش شده تا پارسی نگاری شود)

برآمدن بر چکادهای زیبا، دلهره آور و بلند چیده شده در کرانه های بزرگراه دل انگیز کرج - چالوس، به یاد ماندنی و فراموش نا شدنی است، پیش از این بر بلندای شکوهمند آزادکوه در همین نزدیکی ها، بر آمدیم، یا بر چکاد هفت خوان، زیبا و یخچالی، که آن نیز خود ستودنی است، و این بار در 27 مهرماه 1401 برابر با 20/10/2022، قُر [1] دلکشِ "دونا"، با 3614/3610 [2] متر بلندا، از پهنه آب های آزاد جهان، در زیر پای ماست، تا شکوهمندانه، ناچیزمان سازد.

این قُر بلند، یکی از چین و شکن ها، از راهِ دور و درازی است، که همنوردانی پرتوان، از جوانان این آب و خاک، شگفت انگیز و پر انرژی، درازای رشته کوهسار بلند البرز را، می گذرند، رشته ایی که خاور ایران را به باخترش در سوی شمالی آن پیوند می زند، و آنان از روی نوک بر آمدگیِ یال های چکادهای بی شمارش، ره می پیمایند، و از پیوند یال همین چکاد دونا نیز گذر می کنند، که گذرگاه کندوان را، در خود دارد، و آنان با گذر از کندوان، رهسپار باختر یا خاور این کوهسار می شوند، تا راه خود را از روی یال ها دیگر چکادهای زنجیر شده به هم پی گیرند، اینجا جایی است که دالان های زیر گذر دیرین و نو ساختِ بزرگراه چالوس-کرج، از زیر آن گذر می کنند.

دهکده دونا در کنار شاخه ایی از راهی است، که از بزرگراه کرج - چالوس، جدا شده، و به سوی یوش - بلده (زایشگاه بزرگمرد ایران زمین، نیما یوشیج، سراینده چگامه ها، در روش جدیدِ چگامه سرایی ایران)، رهنمون است، که این دهکده، خود راه شمالی بر آمدن به چکاد دونا می باشد، راه دیگر برآمدن بر قُر بلند دونا، در سوی جنوب آن است، که از شاخه جدا شده ایی، از ژرفای دره "وارنگه رود" در  میان دره، در سمت چپ (شمالی) از این دره جدا شده، در پایان این گذر، می توان خود را بالا کشید، و بر بالای بلندترین برآمدگی، به بلندای 3550 متر در آمده، که به چکاد آویر (یا به گویش آوایی پیرمرد دهکده دونا، اُوییر یا اُییر) [3] پایان می یابد.

 

بهترین هنگام برای برآمدن به چکاد دونا :

بهترین هنگام برای دیدار از این چکاد زیبا، در موسم و فرگرد بهار سر سبز می باشد که بسیار دیدنی و چشم نواز است، برآمدن زمستانی بدین چکاد زیبا نیز می تواند، بیم کمی را از مرگ و نیستی برای همنوردان داشته باشد، چرا که اگر از برآمدگیِ یال ها سود جویند، بیم افتادن و سرازیر شدن بهمن نیز کاسته خواهد شد، و سر یال ها پهن و خوب این چکاد برای برآمدن زمستانی، پسندیده و بایسته، و شایسته اند.

 

وزش بادهای زورمند، چالش برآمدن بر چکاد دونا:

همنوردان به هنگام برشدن بر این قُر زیبا و بلند، باید سنجه زورمندی وزش باد را پیش از آغاز پیمایش خوب بسنجند، چرا که این چکاد از چند سو سینه به سینه وزش بادهای زورمندی می شود که ما در همین برآمدن هم با آن دست و پنجه نرم کردیم، وزش های زورمندی که از سوی دره بزرگراه چالوس - کرج می آیند که بر یال های باختری آن، خود را می کوبند، و به سوی چکاد آزادکوه می روند، از دره "وارنگه رود" هم، بادهای تندی، برآمدگی های نوک، و سر یال های جنوبی این چکاد را در کوبش خود دارند، از این رو پیش سنج های وزش باد بر روی چکاد آزادکوه با بلندای نزدیک به 4400 متر، بین 25 تا 35 کیلومتر بر ساعت، برای روز پنج شنبه پیش سنجی شده بود، که همین زورمندی وزش باد، بر روی یال ها و نوک یال چکاد دونا، در همان روز از سوی ما دیده و دریافت شد. از این رو، همنوردان نکته زورمندی وزش باد را، به روز برآمدن، از سوی سنجشگران خوب و تیزبین، جستجو کرده، تا با دشواری و بیم جانی رو برو نشوند.

 

دشواری بدست آوردن آب، در راه برآمدن به چکاد دونا:

به جز دره ها، که آب کمی در آن روان است، که بیم این می رود که برای نوشیدن نیز تمیز نباشند، ولی باید آگاهی داشت که روی یال ها در راه رفت و برگشت، آبی نمی توان یافت، از این رو همنوردان باید آب به اندازه بایسته و شایسته، در راه رفت و برگشت را با خود داشته باشند.

 

درازای راه رفت و برگشت به قُر دونا:

آنچنان که داده های نرم افزار شمارش قدم ها، در تلفن همراه نشان داد، رفت و برگشت به چکاد دونا، با 22260 قدم انجام پذیر شد، که این نشان از 16 کیلومتر درازای گذر رفت و برگشت است. که در تِرَک نگاشته شده، از سوی همنورد خوب مان آقای نیما اسماعیلی انجام پذیرفت.

 

بلنداها، در راه برآمدن بر قُر دونا :

  • پیمایش از دهکده دونا، در درگاه دره ایی، که 2500 متر از پهنه آب های آزاد، بلندتر است، آغاز می شود
  • ما چاشت را در بلندای 3130 متری، خوردیم و کمی آسایش گرفتیم،
  • سر یال این چکاد از بلندای 3509 متر آغاز می شود
  • چکاد کوتاه تر آویر بر این سر یال، با 39 متر بر شدن، در بلندای 3550 متری دست یافتنی است،
  • قُر بلند دونا، در راستای همین سر یال به سوی شرق، شصت متر باید بلندی گرفت، که بدان، در بلندای 3610 متر، رسید.

 

زمانبندی برآمدن بر چکاد دونا :

آغاز رهنوردی از تهران، در ساعت 4 و 45 دقیقه بامداد

ساعت 6 و 17 دقیقه بامداد، رسیدن به نخستین آبگیر از آببندهای سیاه بیشه

ساعت 6 و 24 دقیقه بامداد، دو راهی دهکده دونا، در راه یوش - بلده،

ساعت 6 و 31 دقیقه رسیدن به دهکده ی دونا و جایی که پیمایش باید از آنجا آغاز شود

ساعت 7 و 5 دقیقه، آغاز پیمایش از درگاه دره پسِ مسجد دهکده

ساعت 7 و 25 دقیقه گذر از باغ های دهکده و کشیدن روی یال، برای برآمدن به سر یال، و رسیدن به چکاد آویر

ساعت 8 و 45 دقیقه، ایستادن از پیمایش، برای خوردن ناشتایی، و آرامش گرفتن ماهیچه ها، بعد از گذر از یک سربالایی و سینه کش تند، اینجا بلندی 3130 متر را نشان می دهد

50 دقیقه انرژی گرفتن و خوردن

ساعت 10 و 11 دقیقه، رسیدن به سر یال نوک برآمدگی پایان یابنده به چکادهای آویر و دونا که در سمت چپ آن هستند

ساعت 10 و 31 دقیقه رسیدن به چکاد آویر، با بلندای 3550 متر

نیم ساعت ایستادن و نیرو گرفتن 

ساعت 11 و 15 دقیقه آغاز پیمایش به سوی چکاد دونا

ساعت 11 و 28 دقیقه بر آمدن بر چکاد 3610 متری دونا

ساعت 12 و 20 دقیقه نیمروز، و آغاز فرود، و بازگشت به سوی دهکده ی دونا

ساعت 14و 17 دقیقه بعد از نیمروز، رسیدن به دره پایان یابنده، به دهکده ی دونا، که در این سو به چکاد سوتک و سرخاب می رود

کسب نیرو و توان، با خوردن ناشتای نیمروز، تا ساعت 15 و 54 دقیقه

بازگشت به دهکده، و ره گرفتن به سوی تهران، از دهکده دونا در ساعت 16 و 10 دقیقه بعد از نیمروز

 

زمان پیمایش :

از آغاز پیمایش از پای یال چکاد، در دهکده دونا تا بازگشت، 9 ساعت به درازا کشید.

که با برداشتن زمان آرامش و نیرو گرفتن، در راه رهسپاری به چکاد دونا، که با هم 3 ساعت به درازا کشید، رفت و برگشت از آغاز تا پایان پیمایش، نزدیک به 6 ساعت خواهد بود

زمان پیمایش از دهکده دونا تا نوک سر یال، سه ساعت و 5 دقیقه، که با کاهش زمان 50 دقیقه ایی آسایش و نیرو گرفتن، می شود دو ساعت 15 دقیقه

از آغاز پیمایش روی نوک سر یال، تا رسیدن به چکاد آویر 21 دقیقه درازا کشید

از چکاد آویر، تا چکاد دونا  13 دقیقه درازا داشت.

کل زمان پیمایش در راه فرود از چکاد دونا تا کف دره، 2 ساعت

 

راه دستیابی به چکاد دونا:

برای رسیدن به چکاد دونا از تهران، بزرگراه همت را وارد بزرگراه تهران - شمال شده، اگر از زیر گذر جدید این بزرگراه سود جوییم، که بی درنگ با پایان درازنای این زیرگذر، نخستین راه برون رفت، در سوی راست پدیدار شده که آن را برگزیده، از بزرگراه کرج-چالوس بیرون می شویم، نگاره ایی، راه را به سوی دهکده دونا، به ما نشان می دهد، از این رو، از بزرگراه بیرون شده وارد راه یوش و بلده می شویم. ولی اگر از زیرگذر و راه دیرین این بزرگراه  در گذرگاه کندوان سود می جوییم، بعد از نخستین آب بند سیاه بیشه، به پل زنگوله خواهیم رسید، از این رو در پل زنگوله بزرگراه کرج - چالوس را ترک کرده، وارد راه یوش و بلده می شویم، در نخستین دو راهی نیز، راه یوش و بلده را به سمت دهکده ی دونا رها کرده، و با گذر از یک راه دو کیلومتری، در میانه این دهکده خواهیم بود، خودرو خود را بهتر است جلوی قبرستان دهکده ی دونا به کناری زده، جلوی خود مناره مسجدی را خواهیم دید که با گذر از پل ساخته شده، بر روی رودخانه در میانه دهکده، درگاه دره ایی در پس این مسجد خواهیم یافت که این دره، و یال های دو سوی آن، به نوک سر یالی می رسند، که چکاد آویر و دونا بر آنند.

چگونگی راه بر آمدن و فرود :

در پایان راه دو کیلومتی جدا شده از بزرگراه یوش - بلده، به میانه دهکده ی دونا خواهید رسید، که در سوی راست خود، دومین قبرستان (اولی از آنان زیندگان در دهکده ی دونای پایین است)، را می توانید ببینید، اینجا شما می توانید خودروی خود را کنار زده، بعد از گذر از روی پل، که بر روی رودخانه میانه دهکده دونا هست، که در کنار "شرکت تعاونی نیما"، دیده می شود، از کوچه های کناره ایی مسجد، به پس آن، که مناره هایش از هر جا به خوبی دیده می شود، وارد درگاه دره ایی شوید، که آب کمی  همچنان در این روزهای خشکسالی در آن روان است، با گذر از باغ ها، روی یال کشیده، تا سر یال پاکوب ها را دنبال کرده، یالی که گاهی سربالایی های تیزی هم دارد، ولی گذر از آن بیم کمی در خود دارد، بر روی سر یال که رسیدید، به سوی چپ پیچ خورده، نخستین چکادی که خواهد رسید، که بر آن نگاره ای دیده نمی شود، ولی سنگچینی ساخته اند، و بر آن نگاشته اند "آویر"، "3550 از پهنه دریا بلندی دارد".

بعد از این قُر، به چکاد بلند بالاتری که دونا نام دارد، خواهید رسید که 3610 متر بلندی دارد، برای فرود، به سمت چپ پیچیده، و ما از راهی بازگشتیم که تِرَک همنورد خوبمان نیما اسماعیلی در آن پیمایش فرود خود را انجام داد، یعنی همان یالی که از دره به این چکاد پایان می یابد، روی این یال پاکوب خوبی هست که شما را به پایین دره، که پیرمرد روستایی آن را دره سوتک می نامید، که باید در پایانش به چکادهای سوتک و سرخاب رسید، پایان می پذیرد.

بی درنگ بعد از چکاد دونا، دیدگان تان دو شاخِ در سر فراز و بر آمده سنگی را خواهید دید که دو چکاد کنار هم سرخاب ها، با سازه ایی سنگی هستند، که بلندترین آنها 3972 متر بلندا دارد، و بر آمدن به این دو چکاد تنها کار کوهنوردانی کارآزموده با ابزار کوهنوردی انجام پذیر خواهد بود، بعد از آنها هم شاخ چکاد "آزادکوه" را که از میان همه، گردن گشیده، و بر فراز در آمده است، را می بینیم.

مهسا امینی اینجا در اوج چکادهای بلند، دونا و آویر :

فریاد مظلومیت ایراندخت جوان 22 ساله سقزی، که این روزها، خون یک ایران را به جوشش و غیرت در آورد، و ایرانیان بی شماری را در نا باوری همه، در پهنه خاک ایران، و همه جهان به واخواست و پاسداشت و بزرگداشت این خون، به خروشی بی پایان وا داشته، و آوازه این درد، خود را به بلندای چکادهای دونا و آویر، هم رسانده است، جایی که بسیاری برای گریز از شنیدن این رویدادها، بدان پناه می برند. 

سنگ نگاره های این دو قُر بلند نشان از این دارد که نام این ایراندخت، از 13 مهرماه، بر بلندای چکاد های آویر و دونا نیز نگاشته شده است، ایراندختی که بدست دسته ایی از نیروهای "گشت ارشاد" در "نیروی انتظامی" دستگیر، و در پاسگاه "پلیس امنیت اخلاقی"، در گذرگاه "وزرا" در تهران، جان باخت، و همنوردانی، پانزده روز پیش، در 13 مهرماه 1401، نام او را با خود به این بلندا آورده، و بر سنگ های خرد شده از سرمای یخچال های این دو قُر سرد و یخناک، نگاشته، و بر قُر بلند دونا و آویر نهاده اند.

ولی برغم این یادآوری، نمی دانم، چرا من در اینجا با "مهسا امینی" همنوایی و همدردی نداشتم، و این مرگ نابهنگام، و جانگداز، و دلخراش ایراندختی دیگر، به نام نیکا شاکرمی بود، که از جلوی چشمانم، بی هیچ پیشگفتار و دیباچه ایی، و بدون این که کسی از او سخنی به بیان آورد، و یا یادآوری کند، رژه می رفت (هماره بیشتر همنوردان برای رهایی از آنچه بر انسان ها در زیستگاه های شان می رود، به کوه پناه می برند و دوست ندارند از این رویداد های تلخ، در اینجا هم بشنوند)، دختر ریزپیکر 16 یا 17 ساله ایی که، در نوجوانی به چنان سرنوشتی دردناکی دچار گردید، و آنچنان که می گویند، جان را به سختی، تقدیم جانان کرد.

نمی دانم چرا در آن فراز بلند، که باید سرشار از شادی بر آمدن می شدیم، با دیدن نام ایراندخت سقزی مهسا امینی، خود را ناخودآگاه به سان فرزند مرده ایی یافتم، که کنترلی بر اشک های روانش ندارد، بر بلندای این چکاد بلند، که به سختی بر آن شده بودیم، به جای شادی و قهقه ایی بلند، هقهقی شدید و گلوگیر، همچون حناقی گلویم را می فشرد، و گریه همراه با فریادی را درخواست می کرد، و کم کم خود را بر من تحمیل می نمود، ولی نتوانستم یک دلِ سیر هِق هِق بزنم، چرا که دلم نیامد و نمی خواستم، این احساس شدید درد و غم خود را، بر شادی، همنورادنی چیره سازم، که برای این برآمدن، روزها برنامه ریزی و هزینه کرده بودند، در حالی که این برآمدن را وامدار رنج و برنامه ریزی آنان بودم، و دگرگونی شادی و خرمی آنان، به غم، در این بلندای نفس گیر، به دور از جوانمردی و رادمنشی می نمود.

همنوردان گرامی حاضر در این صعود عبارت بودند از :

دوستم بهروز همتی و علی بادپر

Click to enlarge image Dona peak.PNG

نقشه مسیر صعود از روستای دونا تا قله به رنگ زرد و بازگشت

[1] - "قله" واژه بیگانه عربی است، و پیشنیان ما به جای آن، از واژگان "قُر" یا "چکاد" برای نامیدن بلندی های شکوهمند سرزمین خود سود می جستند، نام چکادهای ایران بدون شک اصیل ترین نام هایی باقی ماند از هزاره ها تاریخ تجاوز و غارت فرهنگ و تمدن ایران است، که دچار دگرگونی کمی شده اند، و این نام ها سینه به سینه تا کنون بین مردمان زینده در پای این چکادها، نگهداری و به یادگار مانده اند، و اکنون ما نام هایی را می بینیم که مثل نام شهرها دچار دگرگونی بر اساس خواست حاکمان، و حکومتگران مختلف نشده اند.

[2] - تابلوی چکاد3610 متر بلندی از پهنه دریا را نشان می دهد، حال آنکه سایت کوهستان آن را 3614 متر برآورد می کند

[3] - در فرهنگ واژه های حاشیه نشینان البرز شکوهمند، واژه های هم آوا با این واژه هم می توان یافت، پدرم به جایی که نور آفتاب آن را نمی گرفت، و برف و یخ ها برای زمانی زیاد آب نمی شد، را "تُوییر" می نامید، و این پیرمرد دهکده یدونا که ما را مهربانانه راه نمود، این چکاد را اُوییر می گفت، حالا چه هم آوایی و همگردی بین این دو واژه "اوییر" و "توییر" وجود دارد برای من روشن نیست، بدون شک "اُو" به جای آب به کار می رود که "ییر" با آن در این واژه کنار هم آمده و اوییر را می سازند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (9)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

بیت الاحزان

آقای عالی!
 دیشب داشتم بخشی از سخنرانی و مرثیه خوانی تان را از صدا و سیمای جمهوری هیسلامی گوش می دادم؛
از اندوه بود یا چیز دیگری، نمی دانم.

فقط شما که روضه می خواندی برای پهلوی شکسته ی آن نازنین فاطمه( س)، منِ بی معرفت، به یادش برای نیکا گریه ام گرفته بود.
دست خودم نبود؛
من آن تصویر نیکا را که می گفتند از ساختمان سقوط کرده، دیده بودم.
آن صورت داغان و آن دست و پای کج و کوله شده و آن کتانی که از پایش درآمده بود.
شما که روضه می خواندی، من در هر فرازش بیاد نیکا می افتادم.
گفتی علی بزرگ (ع)، بعد از دیدن پهلوی شکسته فاطمه س، از خدا طلبِ مرگ کرده بود و منِ بی بصیرت، یاد شام غریبانِ حنانه کیا افتاده بودم و صورت مچاله همسرش.
نمی دانم؛ شاید هم خدا درکم کند که وقتی شما بابت بیانِ مطالب سنگین، از امام زمان ع و حضار معذرت می خواستی و دل ها به کربلای حسین ع و علی اکبرش رفته بود،، با وجود این که مستمعین داشتند عربده می کشیدند ، من یاد آقا ماشالله و محمد مهدی و آن بقیه افتاده بودم...!
آقای عالی من تا پیش از این، تصور روشن و صریحی از "کل یَوم عاشورا..... " نداشتم.
و اگرچه شما از نیکا، سارینا، آرمیتا ،کیان، دنیا، ابوالفضل و دیگران هیچ چیز نگفتی اما ناخواسته باعث شدی من معنای واقعیِ #مظلومیت و #غریبی را در روضه خوانیِ فاطمیه امسال، تا فیهاخالدون جگرم احساس کنم.
خدا رحمتش کند، یک عزیزی جایی گفته بود:
"سلام برهمه الا بر سلام فروش"
راست گفته بود.
خدا کند که ماجور شده باشید.
_وارش_

This comment was minimized by the moderator on the site

افشای تجاوز به نیکا شاکرمی

‏نامه‌ای با طبقه بندی خیلی محرمانه از دکتر عباس مسجدی آرانی رییس سازمان پزشکی قانونی کشور به انصاری معاون سیاسی - اجتماعی شورای عالی امنیت ملی، تجاوز به زنده‌یاد نیکا شاکرمی را پیش از قتل، تایید می‌کند.

در چنین مواردی، انگشتانم یاری‌ام نمی‌کنند و قلم در محبر گیر می‌کند و از مخافت فاجعه زبانم در کام می‌ماند و هرچه رب‌ اشرح لی صدری، واحلل عُقدَةً من لسانی را می‌خوانم عقده زبانم نمی‌گشاید و چون بلال حبشی در تلفظ عشق ناتوانم می‌گرداند.

انسان چگونه می‌تواند به‌صورت لِویاتانی هولناک درآید و بدین‌سان جنایت کند و آنگاه دروغ بگوید و شب‌هنگام همچنان‌آرام بخوابد و کک‌ش نگزد!
هرگز نمی‌توانم ژرفنای جنایتی چنین را در مخیله‌ام تصور کنم، دژخیم چگونه دلش آمد با نیکا چنین کند وقتی او آن‌گونه اکت خواننده‌ی حرفه‌ای را می‌گرفت و برای شادی دل‌مان می‌خواند و یا وقتی پزشک مهربان و دلسوزِ شهرک اکباتان "گرگانی کیجا" (زنده‌یاد آیدا رستمی) که با رنج یتیمی درس خواند و مدارج ترقی را پیمود، و بنابه اخلاق حرفه‌ای پزشکی، نمی‌بایست حین درمان نه از مذهب بیمار می‌پرسید و نه طبقه اجتماعی‌اش؛ آن‌گونه لگدکوبش می‌کنند، و بازهم قتلِ او را انکار کردند! ...با من بگو، چرا شرمناکیِ ناشی از دروغ اینگونه فروکاسته است؟

اکنون برخی از شمایان، چگونه انتظار دارید در مقابل وسط‌بازان و ریاکاران، چون مزوّری مردم‌فروش شکیبایی پیشه کنم و با این دریوزه‌گان با طمانینه حرف بزنم! نه هرگز چنین نخواهم کرد و چون همیشه گریبانشان را خواهم گرفت و به خاک سیاه‌شان خواهم نشاند.

غلامرضا علیزاده

@tahlilvarasad

This comment was minimized by the moderator on the site

جیان ماریا گراسی و رناتو جوستتو، دو سنگ‌نورد ایتالیایی مسیر صعود جدیدی را در دامنه‌های دره لانزو افتتاح و آن را به نام مهسا امینی نامگذاری کردند.
آلبرتو کارسانا، مربی ملی سنگنوردی آزاد درباره این تصمیم گفته که گشایش مسیر جدید به اسم مهسا امینی اقدام بسیار مهمی است که نشان‌دهنده رشد حساسیت نسبت به زنان حتی در کوهنوردی است.
او گفته معمولا یک مسیر جدید در کوهنوردی به اسمی کسی افتتاح می‌شود که آن‌ها «اغلب کوهنوردانی قوی هستند که پیش از موعد درگذشته‌اند. این راهی است برای گرامیداشت و شناخت بهتر از آن‌ها.»

Gian Maria Grassi/ Renato Giustetto

This comment was minimized by the moderator on the site

نمونه یک نبشته به زبان پارسی :
آرتاباز, 11/19/2022

درود گرامیان،

امروز ۲۸ آبان،  سومین روز از نبرد تلخ غادسیه است!!
نبردی که همچنان پیدان ( ادامه)  دارد..!

پاینده ایران!

اندکی ازنبرد در آبادی کادوسی( غادسیه)
(  «کادوس» واژه ای ایرانی و به مانیک   « روشن، پاک، تابنده، درخشان، بالا بلندی» هست که تازیان این واژه را  به زبان اَرَبی برده و 
« قُدُس» نمودند.

برای ۲۶ تا ۲۸  آبان، 
سالگشت نبرد دلاورانه ایرانیان در آبادی کادوسی(غادسیه)!
همانگونه که همه می دانیم  تازیان در روزهای۲۶تا ۲۸  آبان سال 635   ژانگاسی_مسیحی ،(  برابر با 1194 شاهنشاهی هخامنشی،  و7400  ایرانی کیومرسی)،
در نبرد غادسیه ایرانیانِ بدونِ اسپهپَد و ارتشتار!! را شکستند و به درون سرزمین ایران  سرازیر شدند!
دراین نوشتار به گونه ی  بسیار تا بسیار کوتاه وچکیده و در دو بخش، چرایی این شکستِ اندوهبار" که تنها و تنها یک رخداد ( حادثه)  تلخ بود بررسی می گردد!
چون به گمان من تا کنون هیچ کس بگونه ای ریشه ای به این پدیده شگفتار نپرداخت!! ، 
زیرا نگاه "فرا خرَدی"  و خواست خدا بودن آن ( بهمراه کمک الله)
و سپنتا شمردن آن ( تقدس پیامبر و علی ( ع))  پادیوانِ ( مانع)  این پژوهش بود!!

از آنجا که من باور دارم چنانچه  پیامبر اسلام زنده می بودند هرگز به سرزمین ایران نمی تاختند و چنانچه پس از درگذشت پیامبر ، حضرت علی ( ع)  جانشین پیامبر می شدند ( خانه نشین نمی شدند)  هرگز به سرزمین پارس نمی تاختند !!
واز کارنامه کوتاه فرمانروایی خودشان این باور را آشکار نمودند!!

از نگاه خردورزانه  وآنودگرایانه ( مستدل ومنطقی) به این شکست ویرانگر  می پردازم!!

ما می دانیم که ایرانیان دارای پیشینه فرماتاری ( دولت)  7400  ساله تا آنزمان وشاروندی ( تمدن) بسیار پیشرفته بودند!
بِیِک ( اما)  از زمان درگذشت غباد  نخست ( پدر خسرو پرویز)  رخدادهایی پیش آمد که به داستان تلخ بهرام پور گشنسب (چوبینه) و رفتن خسرو به رُم و دُآژین ( ازدواج) او  با دختر پادشاه رُم بنام مریم  انجامید !
خسرو پرویز با مریم و سپاهی از رُمیان به ایران بر می گردد و بهرام چوبین را از پادشاهی برمی اندازد و.....!
به گمان من،  هِیمَنه و شوکت پادشاهی ساسانیان،  بدست   بهرام چوبینه شکسته می شود!!

خسرو پرویز،  بر پیمان مهرورزی خود با "شیرین "( زن پارسای تاریخ ایران)  پای می فشارد و پس از ۸  سال دلبستگی و نامزدی! با او پانیگ ( ازدواج)  می نماید!
در این میانه " مریم " زنِ رومی خسرو درمی گذرد،
از مریم  پسری بنام شیرویه می ماند!!
رومیان با ایرانیان کشمکشی دَرگین و دراز ( طولانی)  می آغازند ویکبار نیز در سال 627 مسیحی ( 1186 شاهنشاهی _ و7392ایرانی)   در نبردی در سر زمینی بنام نینوا در 120  کیلومتریِ تیسپون،  ناگهان هراس بر خسرو چیره شده و میدان نبرد را رها می کند!
ولی ،  ایرانیان  پایداری نموده و جنگ را نگه می دارند!!
خسرو پرویز به سختی از سرداران خود بددل و  بدگمان می شود تا آنجا که  در نامه ای دستور کشتار آنها را می دهد!! این نامه از سوی قیصر رٌم بدست شهربراز رسید (راستی  و درستی آن پذیرفته نیست وشاید نیرنگِ رومیان بوده باشد !)
بویژه به بزرگترین سردار آن زمان،  بنام شهربراز!!
شهربراز سرداری است  شِگِردین و ترفند کار و هُشبار ( نابغه) که شنیدن نام او نیز لرزه بر اندام رُمیان و  دیگر دشمنان ایران می انداخت!!

........شهربراز به همراه چند تن از اسپهبدان بزرگ،  در کاری بسیار ناستوده و ویرانگر،  شیرویه ( فرزند خسرو و مریم ونوه شاه رُم)  را که در شهری دور و در دژی  زندگی می کرد را آزاد نموده و به پایتخت می آورند واورا درتاریخ ۷  اسپند628  مسیحی ( 1187 شاهی7393  ایرانی) شاهنشاه ایران میکنند!

در فرایند بسیار زشت و ناپسند دیگر خسروپرویز، شاه با شوکت ایران به فرمان همین شیرویه ( پسرش) کشته می شود!
  به همراه او بسیاری از  اسپهبدان جنگ آور ایران نیز کشته میشوند!
شیرویه که با نام "غباد دوم" تاجگذاری نمود با همکاری پارتها (خاندان مهران و بازمانده اشکانیان )،  ۱۷  تن از شاهزادگان که هرکدام از آنها برای رزم و جنگ و سیاست و کشورداری هیخته ( تربیت) شده بودند را کشتند!
بگونه ای که دیگر فرزند پسری از خسروپرویز نماند که  بتواند حانشین شاهنشاه شود!

شیرویه، همه سرزمینهایی که خسرو بدست آورده بود وبرای انجام  پیمانهای صلح با همسایگان این سرزمین‌ها نیاز  سیاسی آن زمان بود را یکسره به رُمیان بخشید.
او چلیپای راستین( درفش رومیان) را که بسیار برای گردنفرازی ایرانیان ارزشمند بود را نیز به آنها برگرداند!! 
کارهای شیرویه، شوَند ( باعث)  رنجشِ اسپهبدان ایران شد و دوباره ارتشتاران کشور به دو دسته درآمدند!
شیرویه به کشاورزی و سَندایش ( صنعتگری)  و رودخانه و سد و آبادانی نگاهی نداشت .
در میانه همین ویرانه‌ها ناگهان بیماریِ  بنیان کنِ مَرگی ( طاعون) ،  کشور را درنوردید!

نیمی از مردم جان باختند. می گویند شیرویه نیز از این بیماری درگذشت !!
اسپهبدان ایران،  پسر شیرویه اردشیر را پادشاه می کنند!
شهربراز به بهانه اینکه چرا در گزینش اردشیر ( کودک بود و مهاذرگشسب سالار خوان او بود و کشور را سرپرستی میكرد)  با او رایزنی نکردند با همدستیِ نیوخسرو با ۶۰۰۰  تن به تیسپون تاخت و پایتخت را پیرامونی ( محاصره)  نمود!!

همزمان با هماهنگی نیو خسرو " نگهبان گارد شاهی از یکسو و "نامدار گشنسب"  فرماندار استان نيمروز ( سیستان) از سوی دیگر و قیصر رُم از دیگرسو،  به تیسپون می تازند و در تاریخ ۸  اردیبهشت سال 630  مسیحی ( 1189  شاهی7395 ایرانی)  به تیسپون دست می یابند و اردشیر خردسال و مهاذرگشسب و اسپهدانی چون" اردبیل "، مهراورگشسب و بسیاری دیگر از ارتشتاران جنگاور را می کشند و خود، با اینکه دارنده تخمه پادشاهی نیست برتخت شاهی می نشیند!!!!

از پادشاهی " شهربراز " و یا " گراز "( پردیسی در شاهنامه اورا گراز می‌خواند) 48  روز نگذشته بود که روزی با پرتاب نیزه " فرخ هرمز " این اسپهبد بزرگ، كشته می شود!
فرخ هرمز که خود آدم نژاده ای هست در خاندانِ خسروپرویز فرزند پسری نمی یابد از اینرو دختر خسرو پرویز بنام " پوراندخت" را بر تخت شاهی می نشانند!!
در این میانه نیز بسیاری از اسپهبدان بزرگ ایران  زمین که همسو با شهربراز بودند کشته شدند!!

پوراندخت که زن بسیار خردمندی بود با همراهی فرخ هرمزد کشور را به سوی آرامش پیش می برد وکشاورزی وآبراهه هارا  آباد می کند!
براستی که پوراندخت که پس از همایِ چهرآزاد( ۴۰۰۰  سال پیش) دومین  زنی بود که به شاهنشاهی ایران رسید را باید  هوشمند ترین وفرهیخته ترین شاهنشاهِ زن جهان نامید!!

ناگهان جنگاوری بنام "شاپوربراز"  پسر شهربراز در چشم بهم زدنی پوراندخت را بر می دارد وخود جای او می نشیند!
در این میانه نیز، باز گروهی دیگر از اسپهبدانِ ارزشمند  آرتشِ ایران کشته می شوند!!

بزرگان ساسانی،  شاپور براز را نپذیرفتند ودر یک آفند دیگر او را از پادشاهی برداشتند واینبار آذرمیدخت،  دختر دیگر خسرو را به پادشاهی گذاشتند،
در این کشاکش نیز اسپهبدان دیگری از آرتشِ ایران زمین جان باختند!!

با شاه شدن آذرمیدخت،  که گروه پارتها را نمایندگی میكرد  فرخ هرمزد که نماینده گروه پهلوی ها بود
برای رسیدن به شاهی و همچنین  یکدست ویکدله نمودن اسپهبدانِ سپاه کشور، از آذرمی دخت خواهان دُآژین ( ازدواج)  می شود،!! آذرمیدخت که توانِ پاسخ" نه " را ندارد از سیاوخش رازی ( نوه بهرام چوبینه)  می خواهد که فرخ هرمزد را بکشد!!

با کشته شدن اسپهبد بزرگ " فرخ هرمزد " با اشاره آذرمیدخت  ،  رستم  فرخزاد پسر فرخ هرمزد به خونخواهی پدر به تیسپون می آید  و آذرمیدخت را می کشد ودوبار پوراندخت را به پادشاهی ایران می گذارد!!

پوراندخت،  اینبار در یکدلی ایرانیان میکوشد و پهلوی‌ها و پارت‌ها را یکدله می کند و نمایندگانِ صلح به رُم می فرستد، 
یکسال از پادشاهی دوم پوراندخت و کوبیدن سکه بنام خود نمی گذشت که بامدادی آن شاهنشاه پارسا و تیز هوش و ایران پرست را مرده در رختخواب می‌یابند که با بالش خفه شده بود!!

دیگر کسی از تخمه پادشاهی در ایران نمی یابند!
تا اینکه به رستم فرخزاد آگهی میرسد که نوه ای از خسرو و شیرین که پسر شهریار است در ارمنستان ( کردستانِ ترکیه کنونی )  زندگی میکند!!
اورا که نزدیک به ۹  سال دارد بنام یزدگردسوم در روز ۱۴  خرداد سال 632  مسیحی( 1172 شاهی،  7397  ایرانی)  بر تخت شاهی ایران می نشانند!!

(گروهی برای اینکه بتوانند دروغهای خود را جا بیندازند با پنهان نمودن سکه ی بدون ریش و موی چهرهِ یزدگردسوم،  اورا 21  ساله  خواندند تا بتوانند دروغهای دیگر و حدیث های دیگر را جعل نمایند!!!)

در چنین هنگامه ای که سه سال از بیماری  دُژگَندی(طاعون) که نیمی از مردم  در آن جان باختند می گذرد و  در کودتاهای پشت سر هم می توان گفت که همه ژنرالهای و اسپهدان وارتشتاران و رزمسازان کشور کشته شدند وتوان  رزمیِ آرتشِ کشور با جنگ نابخردانه و خانگی  آنان از دست رفت!!
یاغیانی دزد و گرسنه ای  به روالِ همیشگی ، از سوی بیابان خشک اَربستان ( خداناشناسان / رَب ناشناسان) ، چون گذشته به ایرانِ سرسبز پُر از خوراک و آبادی می تازند!
وپس از برداشت خوراک و پوشاک و اسیر از ایرانیان،  تا دل بیابان عربستان واپس نشینی می کنند تا پیگیران  ارتش ایران به آنان نرسند و در دام رزمندگان ارتش ایران گرفتار نشوند!!
روزها وماهها می گذرد  ولی،  از مرزبانان ایران واکنشی دیده نشد!!!
یاغیان  گرسنه ی اَرَبی،
  دوباره  بخش دیگری از ایران را غارت می کنند، 
اینبار نیز از مرزبانان ایران،  کسی دزدان را پیگرد نمی کند!!
تازیانِ غارتگر، با پرس و جو از اسیران ایرانی،  درمی یابند که کشور ایران از درون بهم پاشیده شده است  و نزدیک به سد درسد

از اسپهبدان ایرانی  کشته شدند و دیگران نیز درگیر گرفتاری و درگیری خانگیِ خودشان هستند!

آرام آرام،  هراسی که دزدان چپاولگر از نام پارس داشتند فرو ریخته می شود وغارتگر  نامسلمانی بنام مثنی،  بخشی از اچیران ایرانی بهمراه کالاهای دزدی  را به مدینه می برد و خلیفه عمر را به جنگ با ایرانیان می انگیزاند!!
خلیفه عمر

،  از جنگ با ایرانیان پرهیز می کند

ولی مثنی پافشاری می کند،

در مزگتِ ( مسجد)  مدینه عبید ثقفی ( پدر مختار ثقفی)  با مثنی همراه می شود، وخلیفه عمر که پس از جنگهای خانگیِ رَدهِ،  سخت درگیرِ شورشهای  گرسنگان بیابان اَرَبستان بود نیز همراهی می کند!
و در وَچَری( فتوایی ) شگفتار ،همه ی نامسلمانان را نیز به یورشِ به ایران فرا می خواند و در گرفتن پَروه (غنیمت) مسلمان و نامسلمان را برابر می داند (از  پنج، يکي خلیفه و چهارتا جنگجو)،
تنها نَهشِی ( شرطی)  که برای نامسلمانان گذاشت همانا پذیرشِ فرماندهِ مسلمان از سوی آنان بود!
با این پیشنهادِ عمر، بیش از سدهزار تازیِ گرسنه ی پا برهنه به ایران تاختند،

( تازیان برای اینکه به دروغ بگویند با کمک " الله "  ایران را شکستند، شمار لشگر خودشان را تنها ده هزارتن و ایرانیان آنها را نزدیک به چهارسد هزار تن می گویند)!!

رستم فرخزاد که سالهای  پس از میانسالی خویش را می گذارنید بدون اسپهبدان و فرماندهان میدانی!! در یک ناسازگاریِ هَمَندی ( طبیعی)  که توفانِ شن و....بود در میدان نبرد کشته می شود.

  آرتشِ بدون ارتشتارانِ ایرانیان   و مردمِ بدون  فرمانده، شهر به شهر، کوچه به کوچه و خانه  به خانه با تازیان جنگیدند!

ایران، با نداشتنِ اسپهپدان رزم آورِ جنگ آزموده، به  مانندِ خانه ای بود که مردانش در نبردهای خانوادگی کشته شده بودند و زنان کودکان و کهنسالان در خانه مانده بودند!!
" سیاهیِ لشگر نیاید به کار
که یک مرد جنگی،  به از سد هزار !!!! "

تازیان،  به چنین خانه ای تاختند وهمه را از دَمِ تیغ گذراندند ویا به بردگی و کنیزی بردند!!

( هرگز این پیروزی‌ها، یاری الله به تازیان خونخوار نبود  وَنکه سیاه بختی ایرانیان بود که دریچه سپیدبختی را بر "شاش شترخواران" گشود)!!!.

چون تازیان در پندارِ خود نیز چیرگی بر کشورِ ایران را باور نمی داشتند" همه ی این رخدادهای  شگفتار  را خواست و کمک خدا ( الله)  پنداشتند!
و از هیچگونه ستم و کشتار و  رنج و شکنجِ مردم ایران دریغ نداشتند!!

آنان با هشیاری، ارتش بدون فرمانده ایران را  بَرده نموده وفرماندهی کردند
و جهان اسلام را  تا افریقا و اسپانیا با ارتش ایران به چنگ آوردند!!
( بگونه ای که هر فرمانده اَرب دهها هزار بَرده ی جنگاور ایرانی  داشت و آن را خواست الله می دانست )

آنها  نزدیک به دویست سال مردم ایران، فرهنگ ایران،  کتابخانه های ایران و آنچه از شاروندیِ ( تمدن)  ایران بود را ویران نمودند. ( دو قرن سکوت، که هیچکس نمی توانست چیزی بنویسد. )
و پس از آن نیز همه ی شاروندیِ  (تمدن) ایرانیان را بنام تمدن و فرهنگ و هنر و معماریِ اَرَبی _ اسلامی، از مردم ایران  ربودند !!!
این تازش ودزدیِ فرهنگ ایران،  همچنان پیگیری می شود ( دولت اسلامی عراق  و شام،
" داعش " و  داعشیها!!)

آنها برای  روایش  ( توجیه)  تازشِ خونبارِ خود به ایران،  سدها حدیث و روایت دروغین از پیامبر اسلام و حضرت علی  جعل نمودند!!
( مانند نامه نوشتن پیامبر اسلام به خسرو پرویز و فراخوان او به دین اسلام و یا دُآژینِ " ازدواج "شهربانو دختر یزدگردسوم با امام حسین،  که رِتان نگاران آنها را دروغ می دانند)

چون هیچ کدام این رخدادها در سیره ی ابن اسحاق نیست!!!!
و‌در سیره ی ابن هشام که بدستور منصور دوانیقی( کشتارگرِ  ابومسلم خراسانی)در سال 137  پَواسی _ هجری،  و برای فریب جهان اسلام از روی سیره ی ابن اسحاق،   شیسته و فروتار (  اصلاح وسانسور)  و سپس نوشته شد!!




سدها هزار دختر و مادر و پسر ..... ایرانی به بردگی و کنیزی  و غلامی ( برده  ی جنسی)  رفتند و ده ها هزار کودک زاده شدند که پدرشان شناخته نمی شد!!'!!
آنان،  پای تورَکهای سلجوقی و مغول و  تیمور و(تورَکها)  را به ایران که براستی مادرِ شاروندیِ جهان بود و هست گشودند!!

آنها،  فرهنگ و شاروندی جهان را سدها سال واپس بردند!

بیگمان،  روزی در دادگاهِ  جهانیِ داتگریِ زنتوگان ( حقوق جانداران)  داوری  خواهند گشت و لکه ی ننگینی بر پیشانیِ تاریخ جهان نامگذاری خواهد شد.
فرهنگ بزرگ ایرانی، آدمخواری داعشی و طالبانی را  از اسلام خونبار عمَر و سعدابن اَبی وقاص بیرون ریخت وفرهنگ مهرورزی و انسانی شیعه را از درون آن بیرون کشید.

فرهنگ سُتوار و شگرفِ ایرانیان همچنان در برابرِ تازیان و تازی زدگان پایداری می کند!!!


«ما روشنای زیبایِ سپیده دَمِ تاریخیم»


پاینده ایران سرافرار


۲۶ / ۸ / ۸۷۸۲
۱۳۹۶  العربی
خاک پای فرهنگ ستوار ایران "آرتاباز"

This comment was minimized by the moderator on the site

حق
تعرف کردنش و پای بند بودن به ان بسیار سخت می باشد
نام عزیز راب دید که موافق این رفتار نمی باشند
کلا تجار وسیاسیون دنبال منافع خودشان می باشند واز ان سو استفاده می کنند

بی صدا
This comment was minimized by the moderator on the site

نتایج ناکارآمدی تصمیم سازان، و جهت گیری های نادرست تصمیم گیران، فرصت سوزی های تاریخی آنان و... را نباید به دوش کسانی انداخت که برای کسب حقی برای خود تلاش می کنند، جق طلبی و حق جویی یک آموزه دینی ایرانیان است که قرن ها با نام امام حسین در بین شیعیان روی آن پای فشردند، حال این حق جویی را آشوب بنامیم به نظرم ظلم است، دلار را کسانی که تنها ابزارشان شعاری است که می دهند، بالا و پایین نمی کنند، بالا و پایین کردن قیمت دلار دست صاحبان دلار است، که ابزار بالا و پایین کردن قیمت ها را در اختیار دارند، دست کسانی است که تصمیم می گیرند و تصمیم شان عملی می شود

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

قیمت ذلار به مرز ۳۷ رسید ممنون و سپاس از این اشوبگری خانم ها

بی صدا
This comment was minimized by the moderator on the site

نتایج ناکارآمدی تصمیم سازان، و جهت گیری های نادرست تصمیم گیران، فرصت سوزی های تاریخی آنان و... را نباید به دوش کسانی انداخت که برای کسب حقی برای خود تلاش می کنند، جق طلبی و حق جویی یک آموزه دینی ایرانیان است که قرن ها با نام امام حسین در بین شیعیان روی آن پای فشردند، حال این حق جویی را آشوب بنامیم به نظرم ظلم است، دلار را کسانی که تنها ابزارشان شعاری است که می دهند، بالا و پایین نمی کنند، بالا و پایین کردن قیمت دلار دست صاحبان دلار است، که ابزار بالا و پایین کردن قیمت ها را در اختیار دارند، دست کسانی است که تصمیم می گیرند و تصمیم شان عملی می شود

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

ایزابل آجانی: من هرگز از زنان محجبه دنیا نخواستم به نشانه حمایت از زنان ایرانی حجاب از سر بردارند

یزابل آجانی، هنرپیشه فرانسوی که برخی رسانه‌های فرانسوی پیش‌تر از درخواست او از زنان محجبه دنیا برای برداشتن حجاب به نشانه حمایت از زنان ایرانی خبر داده بودند در گفتگویی تلویزیونی این نقل قول را تکذیب کرد.
وی در گفتگو با برنامه "نوبت شما است" در شبکه تلویزیونی فرانس۵ گفت که از شنیدن این موضوع بسیار به هم ریخته و ناراحت شده است.

تویی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...