برازجان مرکز بخش دشتستان و در 65 کیلومتری شمالشرق بوشهر قرار دارد، برازجان عربی کلمه بُرازگان است که به جایگاه بزرگان معنی شده است، این شهر را "تااوکه" نیز نامیده اند، از شهرهای باستانی عیلامی است که بعدها در دوره هخامنشی هم از مراکز تابستانی حکومتی حکمرانان قدر قدرت هخامنشی تبدیل شد، و اکنون نیز دومین شهر بزرگ استان بوشهر است،

دو طرف مسیر بزرگراه برازجان – بوشهر پوشیده از درختان کهور است، آب گرفتگی های در اطراف جاده، نشان از بالا بودن سطح آب هایی زیر زمینی دارد، و یا اینکه لایه های زمین نفوذ ناپذیرند، و دیگر توان جذب آب باران را در خود ندارند، ساختمان هایی را می توان دید که در ارتفاعی کم، از سطح آب های راکد، در محاصره این آب هستند، و تا کیلومترها آبگرفتگی دیده می شود. کمی که در مسیر بوشهر به برازجان پیش می رویم، زمین های دیم کاری گندم نیز آغاز می شود، و به زودی باغ های درخت خرما خود را نشان می دهند، و زمین های کاشت سیفی جات (گوجه، بادمجان و...) که در این آب و هوا به خوبی رشد کرده و محصول بسیار خوبی دارند.

مسیر رفت و برگشت در این سفر درون استانی از این قرار است :

بوشهر، چغادک، احمدی، عیسوند، چاه خانی، گزبلند، خوش مکان، چرخاب، برازجان، بنداروز، نی نیزک، جاده کلمه – برازجان، شهر کلمه (از اینجا جاده ایی به فیروزآباد و میمند فارس می رود، شهر دوست مرحومم آقا جلال زرینی که رحمت خداوند به روح پاکش باد)، فاریاب، تنگه زرد، و برگشتیم به سه راهی کلمه و از تونل اهرم به کلمه، به سوی اهرم ادامه مسیر دادم، سپس چغادک و در نهایت بازگشت به بوشهر.

مسیر برازجان، در خلاف جهت دریاست لذا هرچه پیش می رویم ارتفاع افزایش می یابد، به طوری که در برازجان ارتفاع به 80 متر بالاتر از سطح دریا، و در کوهستان به در قله "قلعه دختر تنگستان" که بین پشتکوه و برازجان قرار دارد به 1220 متر می رسد، که آنرا دور زدیم.

قبل از رسیدن به برازجان سایت قصر تابستانی کوروش کبیر [1] موسوم به چرخاب قرار دارد که در سال 1350 کشف شد، کاخ کشف شده ایی با 12 ستون، که کاوش های اساسی برای بیرون کشیدن این بنایی که انتظار می رود ساختمان های دیگری هم در حاشیه آن وجود داشته باشد به تمامی انجام نشده است، چرا که بودجه اختصاصی به فرهنگ این کشور، و از جمله سازمان میراث فرهنگی، محیط زیست و... همواره به حدی ناچیز است که میراث باستانی کشور در حال ویرانی قرار گرفته و از بین می رود،

و از جمله آثار سیل را در سایت باستانی چرخاب به روشنی می توان دید، که به تازگی آن آب باران آنرا پر کرده، و اینک این آب فرو رفته است، از این نظر، سازمان های مسئول از خرید زمین های اطراف این سایت باستانی که وجود بناهای اینچنینی را در ساحل خلیج فارس بسیار معنا دار و مهم است، عاجزند، و سایت تاریخی چرخاب زیر زمین های زراعی اطراف کاخ چرخاب همچنان مدفونند که از قضا از این زمین ها از حاصلخیزترین زمین های منطقه نیز می باشند و اکنون سایت در محاصره نخلستان های زیبا، سیفی کاری ها،  قرار دارد و این نشان می دهد که در زمان ساخت این کاخ نیز، این منطقه حاصلخیز و آباد بوده است که بعنوان محلی برای ساخت این کاخ از سوی سازندگان آن در نزدیک به دو هزار سال قبل، انتخاب شده است، و این حاصلخیزی و برکت برای این منطقه تا کنون حفظ شده، و همچنان چرخاب چون نگینی در زمین های حاصلخیز و سرسبز و پربرکت اطراف خود می درخشد، و مجد و بزرگی و زیبایی اش را می توان تصور کرد.

در کنار کاخ چرخاب، به فاصله نزدیک به دویست متر، تپه ایی قرار دارد که آن را به زبان محلی "تُل مور"، تُل تپه" یا "تپه نگهبان" می نامند، آثار تپه ایی خشتی بزرگ است که در اطراف شهر "صد دروازه" باستانی هم می توان این نوع تپه ها را به وفور دید، مثل تپه های باستانی که در حاشیه جاده دامغان – شاهرود (مثلا در کنار روستای حزن دامغان)، و یا در حاشیه راه شاهرود – آزادشهر و از جمله در کنار روستای "قهج" و... در منطقه "پشت بسطام" در شاهرود قرار دارند، که این شاخصه ی بناهای دوره هخامنشی و اشکانی است، که جنبه دفاعی و ارتباطی برای حاکمیت های دوره باستان ایران، در آن زمان داشته اند.

از بوشهر که بیرون بیایی فروش میوه کُنار که همان درخت سدر است، و این روزها کشاورزان درخت سدر را با جوانه ی درخت سیب پیوند زده اند، و در نتیجه میوه ایی بین سیب و کُُنار دست می دهد، را عرضه می کنند، و این روزها نوبرانه اش را به کیلویی 35 هزار تومان به فروش می رسانند، همچنین پنیر درخت خرما که در واقع جوانه درخت خرماست که آن را به قیمت کیلویی 400 هزار تومان می فروشند، بر دیوارهای منطقه چرخاب می توان دیوار نوشته هایی را دید که بیان می دارد که "درخت نخل شما را مجانی قطع می کنیم"، که این کار به امید دستیابی به همین جوانه یا پنیر نخل مجانی صورت می گیرد.

برازجان و مناطق اطراف واجد مزارع کاشت کنجد است لذا یکی از سوغات های بُرازگان، اَرده است که کنجد را به سنگ های آسیاب می سپارند و ارده بدست می آید، این ارده در مخلوط شیره خرما، خوراک مقوی دست می دهد، که مشتری زیادی برای خود در این استان و سراسر ایران دارد، چنین معجونی را در سنگر متجاوزین بعثی در کوه های کردستان عراق در عملیات های نصر هشت، بیت المقدس 2 نیز یافتم، و این نشان می دهد که این معجون یک غذای ایرانی باستانی بوده است که در سراسر منطقه تحت نفوذ "ایران بزرگ تمدنی" در میانرودان (عراق فعلی) هم طرفدار داشته، و تیسپون نشینان و اطرافیانش نیز هزاران سال است که از آن استفاده می کرده، و می کنند.

البته فکر می کردم کنجد را بدون عملیات فرآوری به آسیاب می سپارند، اما دیدم که چنین نیست، و کنجد ها را ابتدا بوداده می کنند و سپس به سنگ آسیاب می سپارند که در اثر بو دادن کنجدها، بخش زیادی از مواد پر خاصیت آن از بین می رود، کاری که ایرانیان با بسیاری از تخم ها از این قبیل می کنند، و ابتدا آن را از طریق بودادن نابود می کنند و سپس می خورند، حال آنکه تخمه ی خام، بسیار سودمندتر و مقوی تر است، پسته های بو داده شده، بادام های بوداده شده، تخمه های بوداده شده و... دیگر آن خاصیت اولیه و خام را ندارند، چرا که در روغن خود روی آتش، حالت سرخکرده به خود می گیرند و دیگر حتی سلامت خوراکی خود را هم از دست می دهند، دانه های بوداده با آتش و نمک، اگرچه مزه دار شاید باشند، اما دیگر آن خاصیت غذایی و سلامت خود را از دست داده اند.

راهی دیدار از دژ برازجان و یا کاروانسرای مشیرالملک [2] در مرکز شهر برازجان هستم که از بزرگترین کاروانسراهای کشور، و ساخته شده در دوره قاجار به سبک معماری دوره زندیه هستم که البته متاسفانه با درب های بسته آن مواجهه شدم. از این دژ در زمان پهلوی به عنوان زندان هم استفاده کرده اند، و از این لحاظ در تاریخ معاصر نقش آفرینی کرده است، از جمله زندان و تبعیدگاه عده ایی از مبارزین و معترضین به رژیم گذشته نیز بوده است، افراد شاخص سیاسی که نقش های بزرگ و بی بدیلی را در تاریخ آزادیخواهی کشورمان داشته [3] و بازی کرده اند.

با ناامیدی از دیدار از این قلعه خاطره انگیز و تاریخی، راه خود را به سوی پشتکوه در پیش گرفتم، و به زودی با گذر از گردنه ایی نسبتا سخت، وارد منطقه پشتکوه شدم، بارش های یک ماهه گذشته در این منطقه، باعث شده است که آب های روان از هر دره ایی در این مسیر روان است و به خوبی دیده می شود، که گاه برکه های زیبا با آب های زلال و شیرین را در دره های این مسیر تشکیل داده و دیده می شوند، ساختار کوه های آن را با کوه ها و طبیعت منطقه سد دز در دزفول یکی دیدم، اینجا در نقطه ایی کوه به سکوی پرش چتربازها تبدیل شده و آنان سایت پروازی برای خود تدارک دیده اند، ورزشی جالب و پرطرفدار که به تازگی در کشورمان گسترش یافته است، سایت چتر بازی رامیان، در میانه جنگل های هیرکانی ابر، در این زمینه در منطقه ما شهرت دارد، این کوه ها مرز بین رشته کوه زاگرس و دشت بوشهر هستند، که درخچه های آن نشان از شروع جنگل های زاگرس را دارد.

در بین راه برازجان به شهر کلمه، روستای آپای ارغون قرار دارد که در میان دامنه ی کوه، زیبایی خاص خود را دارد و محصول آن خرمای خشک است، یعنی خرمای بدون شیره، مثل خرمای زاهدی و...

بوی خاک باران خورده می آید، این جا در این موقع از سال، بهار چنان زیبا رخ نموده است که یاد تصاویر تبلیغاتی از کشور سوئیس می افتم، که روزگاری به عنوان سمبل زیبایی در بازار ایران فروخته می شدند، مخمل چمن بر حاشیه دامنه کوه چشم نواز است. به شهر کلمه که رسیدم جاده ایی بهتر از این راهی که آمدیم، به میمند و فیروزآباد می رفت که به گفته راننده، راه اتصال کارکنان منطقه مهم نفتی و گازی عسلویه را به استان فارس را در حالت میانبر فراهم می کند. روستاهای این منطقه مملو از باغات خرماست که به طرز زیبایی در کنار هم و با فاصله ایی خاص کاشته شده اند، این است که نخل و شتر را هرگز نباید سمبل کشورهای عربی دانست، چرا که این دو شاید در ایران بیشتر از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس باشند، نخل و شتری که گسترشش تا روستای طرود در شاهرود هم کشیده شده است.

به طرف روستای فاریاب رفتیم که زیبایی اش باز به باغات نخل است، نفهمیدم چرا بر تابلوی این روستا نوشته اند "به دیار فرهنگ و ادب فاریاب خوش آمدید" آیا این همان روستای محل تولد فارابی است؟ نمی دانم، اما چقدر بین این منطقه و استان باستانی خراسان بزرگ مشابهت می توان دید، روستای فاریاب در بوشهر، که استانی با همین نام در منطقه خراسان بزرگ (افغانستان امروزی) موجود است، مرا به یاد فارابی، دانشمند بزرگ ایرانی انداخت، که او هم از منطقه ایی مسکونی در ایران تمدنی با همین نام زاده شده است، شاید اهل همین فاریاب بوشهر باشد، بعد از فاریاب روستای زیبای زیبای "تنگه زرد" است، که در باغات نخل غرق است، در گوشه ایی از حاشیه کوه، که دیگر انگار انتهای راه است، و راه به کوه ختم می شود، اما اعتراضات سراسری به این روستاهای پشت کوه و در ته دره ها هم رسیده است، و شعارنویسی را می توان بر دیوارهای این روستاها، شهر بوشهر و... هم دید، که نشان از گستردگی خیزشی وسیعی دارد که تحت عنوان "زن، زندگی، آزادی" در کشور جریان دارد.

استان بوشهر خود به اندازه یک کشور دارای امکانات مختلف است، استانی با طول نزدیک به 450 کیلومتر از عسلویه در خاور تا بندر دیلم در باختر این استان، که هم در کشاورزی، هم در نفت و گاز، هم تجارت و دریا و هم گردشگری و... پتانسیل های بزرگ دارد، و از این لحاظ می تواند با کشورهای زیادی در منطقه و حتی اروپا همآوردی داشته باشد، و ایران بزرگ با داشتن ده ها از این دست استان ها می تواند حرف های بزرگی برای گفتن در جهان اقتصاد، فرهنگ، گردشگری، سیاست، علم و... داشته باشد، اما نوع مدیریت کشور باعث شده است که ایران دارای رشدی بسیار کُند و گاه منفی باشد، و نامناسب و بی قواره خود را به جهانیان نشان دهد، و همواره این مردم خوابیده بر ثروت های بزرگ، از فقر و نداری در رنج و محن بوده و باشند، و این نشان می دهد که ایران همواره از نوع نخبگانی که راهبری آن را به عهده داشته اند، در کمبود و ضعف بوده، که نتوانسته اند این ثروت عظیم مردمی، فرهنگی، اقتصادی، تمدنی و...را به رشد و توسعه همه جانبه و عینی تبدیل کنند، و ایران را به سطح کشورهای مطرح جهانی ارتقا دهند،

وقتی بررسی های اتاق بارزگانی کشورمان [4] را در این روزها را خواندم، که حاکی از این امر بود که "بود و نبود اقتصاد ایران اثر چندانی بر اقتصاد بین‌الملل ندارد"، دلم به درد آمد، که یک دنیا پشت مردم مقاوم اوکراین قرار می گیرند، چرا؟ چون در اقتصاد و غذای جهانی حرف های زیادی برای گفتن دارد، روس ها از یک سوی قصد تسلط بر انبار غله جهان را دارند، و غرب نیز نمی خواهد چنین کالای مهمی دست مستبدی مثل پوتین به عنوان یک سلاح قرار گیرد که بتواند دنیا را تنبیه کند، و از این سو نقش ایران در روند بین الملل به مرحله ایی رسیده است که بود و نبودش در اقتصاد جهانی بی تاثیر شده است.

به نخلستان های زرده بند که رسیدم، دیگر زمان کم بود، و به دقایق تاریکی شب نزدیک می شدم، لذا راه بازگشت به سمت بوشهر در پیش گرفتم، راه برگشت به سوی برازجان هم نزدیکتر و هم بهتر بود، به زودی به شهر اهرم مرگز بخش تنگستان رسیدم، دیگر هوا کاملا تاریک و شب هنگام بود، و تنها در اهرم از محل آبگرم این شهر دیدن کردم و سریع به سوی بوشهر رهسپار شدم، تا استراحتی و روزی دیگر را در سفرهای داخل استانی آن آغاز کنم.

شب هنگام بود اتومبیل هایی با سرعت تمام از ما می گذشتند، سرعتی خیره کننده، از آنها که جویا شدم، متوجه شدم این ها اتومبیل های قاچاقبری هستند که در اصطلاح محلی به آنها "شوتی" می گویند، یعنی "تند و سریع"، که در واقع همان کار کولبران در کردستان را می کنند، و مقداری کالای قاچاق را، به مقصد می رسانند، مشهور است که آنها "یا بار را به قصد می رسانند، و یا در راه می میرند"، لذا به سرعت تمام در جاده ها حرکت می کنند، و باید راه را برای آنان باز کرد، بیشتر مجهز به اتومبیل های "وانت پراید" و یا پژوی 405 و یا سمند هستند که یک دستگاه لباسشویی، ظرفشویی، تلویزیون و مقداری اجناس ریزه دیگر را بار کرده و سبک و با سرعت تمام جاده ها را در می نورودند، تا رزق خود را با در دست گرفتن جانشان کسب کنند! جوانان بسیاری از آنها، که در این مسیر جان خود را بارها از دست داده اند و خود را برای کسب روزی به آب و آتش می زنند.  

 

 

[1] - در تابلو نصب شده توسط سازمان میراث فرهنگی در سایت تاریخی کاخ چرخاب نوشته شده است : "کاخ چرخاب بنایی فاخر متعلق به دوره هخامنشی (550 تا 330 قبل از میلاد) است که به صورت تصادفی حین عملیات حفر کانال به منظور احداث خط لوله انتقال آب در سال 1350 خورشیدی، کشف شد. این محوطه طی دو دوره در سال های 1350 و 1380 توسط علی اکبر سرفراز کاوش گردید. این کاخ شامل تالاری ستوندار است که با اندکی انحراف در راستای شمالی – جنوبی احداث گردیده و سقف آن بر دوازده ستون (دو ردیف ششتایی) استوار بوده است. سه درگاه در اضلاع شمالی، شرقی و جنوبی، قضای تالار را به محیط بیرون متصل می نموده است. در جبهه شرقی این تالار، ایوانی ستوندار و عریض قرار داشته که بنا بر شواهد 34 ستوند (دو ردیف دوازدهتایی) بار سقف آن را به دوش می کشیده اند. از مجموع این ساختار، امروز تنها بقایای هفت پایه ستون دو سنگ گف درگاه شمالی و شرقی در تالار بنا و بقایای چهار پایه ستون و توده های آواری پراکنده در محدوده ایوان شرقی باقی مانده است. از شاخص ترین اجزای معماری کاخ چرخاب می توان به پایه ستون های آن اشاره نمود که از ترکیب سنگ های آهکی سیاه و کرم رنگ به صورت خشکه چین، و بدون ملات با ساختاری چهارگوش و پلکانی ایجاد شده و بر فراز آن شال ستونی مدور از سنگ آهکی سیاه رنگ قرار می گیرد. طرح کلی پلان بنا، ساختار شکلی پایه ستون ها کیفیت حجاری و پرداخت اجزای سنگی آن، در کنار جزئیات تزئینی به کار رفته در حجاری نقش پاشنه درگاه شرقی، از جمله شواهدی است که امکان مقایسه این بنا را با دیگر آثار دوره هخامنشی از جمله کاخ اختصاصی کوروش کبیر در مجموعه پاسارگاد فراهم نموده و آن را قابل انتساب به دوره نخست معماری هخامنشی می نماید، این بنا به تاریخ 10/7/1380 با شماره 4041 در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسید."

[2] - از سازه‌های باشکوه دوره قاجاریان به‌شمار می‌رود و در سال ۱۲۸۸ قمری برابر با سال ۱۲۵۰ خورشیدی بنا به دستور یکی از نیکوکاران شیراز به نام حاج میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک شیرازی با هزینه‌ای برابر چهل هزار تومان به پول آن زمان ساخته شده‌است. سازنده این ساختمان حاج محمد رحیم شیرازی سازنده پل مشیر و کاروان‌سرای دالکی است که به روش استادانه‌ای دست به ساخت این ساختمان به روال معماری زندیه زده است. لرد کرزن سیاستمدار و کهن نگار انگلیسی که زمانی سراسر ایران را درنوردیده و بنا به گفته خود بیشتر کاروانسراهای ایران را از نزدیک تماشا کرده بود، درباره استواری و شکوه کاروانسرای برازجان چنین می‌نویسد: "در میان همه آنهایی که من دیده بودم این کاروانسرا بهتر ساخته شده بود و بهتر هم مانده بود."

[3] - مهندس مهدی بازرگان، شمس‌الدین امیرعلائی، احمد انهاری، دکتر یدالله سحابی، دکتر سید محمدمهدی جعفری، علی محمد عموئی و ده‌ها تن دیگر از جمله کسانی هستند که در این دژ، در طول حاکمیت پهلوی ها زندانی بوده‌اند.

[4] - نتیجه تازه‌ترین پژوهش اتاق بازرگانی؛ «بود و نبود اقتصاد ایران اثر چندانی بر اقتصاد بین‌الملل ندارد» محمد قاسمی، رئیس مرکز پژوهش‌های اتاق بازرگانی ایران در تشریح نتایج به دست آمده از «جدول داده - ستانده تجارت خارجی ایران و جهان» که به تازگی تهیه شده، اعلام کرد: «ما از نقشه تجارت بین‌الملل حذف شده‌‌‌‌‌ایم و این جدا از تبعاتی که برای رشد اقتصادی ما دارد، خطراتی برای امنیت ملی ما دارد.» او در گفتگویی با روزنامه دنیای اقتصاد چاپ تهران، چهارشنبه (بهمن 1401)، در خصوص نتایج به دست آمده از بررسی علمی صورت گرفته در مورد جایگاه ایران در نظام تجارت ‌جهانی (بر پایه جدول داده-ستانده) عنوان داشت که تا کنون سابقه نداشته است، ادامه داد که : «دردآورترین نتیجه این مطالعات و پژوهش‌ها که بسیار تاسف‌‌‌‌‌بار است و بزرگ‌ترین اثر این وضعیت آن است که آسیب رساندن به اقتصادکشور به‌سادگی ممکن خواهد شد.» آقای قاسمی سپس توضیح داد که نتایج محاسبات انجام شده در این بررسی به این سوال هم که «با توجه به رقابت ایران و ترکیه در بازار روسیه، امکان جایگزینی ایران با ترکیه در این بازار چقدر است؟» این گونه پاسخ داده است: «اصولا ساختار تولید ما به‌ویژه در حوزه صنعت به گونه‌ای نیست که امکان رقابت با محصولات ترکیه را به ما بدهد و محصولاتمان را به روسیه صادر کنیم.» یکسال پس از عملیاتی شدن قرارداد همکاری ۲۵ ساله؛ ایران همچنان خارج از رادار سرمایه‌گذاری چین است ۶ دهه رقابت اقتصادی ایران با قدرت‌های منطقه‌ای و اقتصادهای نوظهور به کجا ختم شد؟ رئیس مرکز پژوهش‌های اتاق بازرگانی ایران سپس یادآور شد: «بعد از جنگ‌جهانی دوم در نتیجه پژوهش‌ها و تجربه‌‌‌‌‌های مختلف این موضوع به اثبات رسید ‌یا برای همه مشخص شد که اثر تجارت بر رشد اقتصاد و رفاه جوامع جدی است.» او افزود: «در بین همه کشورهای نوظهوری که از فردای جنگ دوم جهانی تا امروز پای در جاده رشد اقتصادی گذاشتند، هیچ کشوری نبوده که در میان‌مدت تا بلندمدت یعنی در محدوده ۱۰سال ‌تا چند ۱۰سال وضع مردم و اقتصاد بهتر شده باشد، اما وارد حوزه تجارت بین‌الملل نشده باشد.» او همچنین تاکید کرد: «تجارت خارجی یکی از لوازم رشد اقتصادی مستمر است.» آقای قاسمی خاطر نشان کرد که لوازم مورد نیاز برای اینکه یک کشور وارد بازی تجارت بین‌الملل شود، اتخاذ سیاست‌های تجاری و ارزی و سیاست‌های پولی و مالی مناسب در کنار طراحی و اجرای استراتژی توسعه صنعتی است.

در شهری زندگی می کنم که بلندای آن از سطح آب های آزاد در نقاطی از آن به بیش از 1700 متر می رسد (تهران)، اما مقصد سفرم بوشهر تنها 18 متر از سطح آب های آزاد بلندتر است، و از سال 1301 به شهر تبدیل شد، این روزها نام بوشهر بسیار بر سر زبان هاست، چرا که نیروگاه اتمی بوشهر، به یک موضوع خبری بین المللی تبدیل شده، و ما نیز بوشهر را بیشتر به واسطه نیروگاه هسته ایی اش می شناسیم، اما با این وجود رغبتی به دیدار از سایت این پروژه مهم نداشتم، چرا که در نظرم به گرداب مکنده سرمایه های کشورمان تبدیل شد، پروژه ایی که وقتی در حال نبرد با نیروهای بعث عراق، در جنگ خسارتبار هشت ساله بودیم، شدیدا نگرانش بودیم، تا مبادا از سوی دشمن بمباران و نابود شود، که البته بمباران هم شد،

نیروگاه اتمی بوشهر یکی از چند پروژه بلندپروازانه ی اتمی پهلوی ها بود، که آنان قصد داشتند تا سال 1356 تولید برق هسته ایی کشور را به 4000 مگاوات برسانند، لذا سایت های متعددی را برای این امر در نظر داشتند که یکی از آنها سایت بوشهر بود، که وقوع انقلاب مانع از تحقق چنین امری شد، و به رغم انجام درصد زیادی از کار این پروژه، نیمه کاره به دولت انقلابی منتقل شد، سایت نیروگاه اتمی دارخوین در استان خوزستان نیز یکی دیگر از این پروژه ها بود که آن هم به مقر نیروهای رزمنده در زمان جنگ مبدل شد، که خود را برای نبرد والفجر 4 آماده می کردند، که در بین رزمندگان به مقر "انرژی اتمی" شهرت داشت، و نیروهای لشکر 17 علی ابن ابیطالب که کانکس های آن را به محل استقرار خود تبدیل کرده بودند، خوب این مقر را می شناسند و با آن خاطره های بسیار دارند، در واقع یکی از مقرهای باکلاس آنها در طول جنگ هشت ساله محسوب می شد، رزمندگانی که معمولا جای مناسبی برای استقرار نداشتند.

اما از انقلاب و این جنگ هشت ساله، با کنار کشیدن آلمان ها از ساخت و اتمام پروژه نیروگاه اتمی بوشهر، این پروژه ملی نهایتا به دست روس ها افتاد، و آنها هم حسابی ایران را در این نیروگاه سرکیسه کردند، و همان بلایی را بر سر ما آوردند که بر سر هندی ها نیز در پرونده فروش ناو هواپیمابر دستِ دوم "آدمیرال گورشکوف" آوردند، [1] و چندین بار قیمت آن را افزایش دادند و قیمت یک کشتی چند صد میلیون دلاری در قرارداد اولیه را، به چند میلیارد دلار رساندند، و در پروژه نیروگاه اتمی بوشهر هم مشخص نشد روس ها بالاخره این نیروگاه را با چه قیمتی، و در چه وضعی تحویل ما دادند، و الان آیا برقی تولید می کند یا نه، لذا افتتاح آن نیز نه شیرینی داشت، و دیدار از آن نیز برایم رغبتی ایجاد نمی کرد، بیشتر به یک پروژه شکست خورده در نظرم نقش بسته است تا مایه افتخار، به همین دلیل وقتی به طرف برازجان می رفتم، و تابلوی راهنمای این نیروگاه را در خروجی بوشهر دیدم، هوسی برای دیدار از آن در خود احساس نکردم.

اولین و آخرین باری که به بوشهر آمدم موقعی بود که در خلال یک اردوی دانشجویی، سی سال پیش راهی دیدار از این دیار شدیم، و اکنون این دومین دیدارم از بوشهر بود، اما آنچه نمی دانستم اینکه بوشهر یک شهر تاریخی هم هست، و آثار باستانی یافته شده در بوشهر قدمت آن را به پنج یا حتی شش هزار سال قبل می رساند، به خصوص آثار یافته شده مربوط به زمان عیلامی ها در حاشیه این شهر، که گفته می شود این شهر را در آن زمان "لیان" می نامیدند که معادل واژه "آفتاب درخشان" در زبان بابلی است، یا در زمان ساسانیان که این شهر را "ریشهر" صدا می کردند و نام ها دیگری که پیش از ساسانیان بر شهر نهادند، از جمله ریواردشیر، بُخت اردشیر، رام اردشیر، رامشهر، رامش اردشیر که به معنی "شهر رهایی" اردشیر است،  

هواپیمای ما گرچه با تاخیر اما بالاخره به سمت بوشهر به پرواز درآمد، یک هواپیمای صد نفره فوکر که در این دوره تحریم با ترس و دلهره زیادی مجبور بودیمد بر این هواپیماها سوار شویم، و واقعا انسان حس می کنم که این پرواز ها چقدر ممکن است که به مقصد نرسند، اما هیچ چاره ایی دیگر هم نیست، چرا که جاده ها هم امن تر از خطوط هوایی کشور نیستند، چرا که کشتار حوادث جاده ایی ما هم آمار بسیار وحشتناکی دارد و گاه از کشته های روزانه ما در جنگ خسارتبار هشت ساله هم افزودن تر می شود. در پرواز با خود می گفتم شاید وصیتی که نوشتی به حقیقت پیوست، و تا حدودی آمادگی ذهنی مردن را در خود ایجاد کرده بودم، معمولا درخواست های مثبتی که از اهالی آسمان می کنیم، به هدف اجابت نمی رسند، اما اینگونه درخواست های منفی ممکن است سریع مورد اجابت قرار گیرند!

با وجود این هواپیماهای قدیمی و تحریم شده، که معلوم نیست قطعات آن چطور و چگونه تامین می شود و...، که از قضا با خبر شدیم که علت تاخیر پرواز ما نیز نقص فنی است، خلبان کارآزموده ایی در این پرواز داشتیم، که برخاستن و نشستن ماهرانه ایی را در دو فرودگاه تهران و بوشهر داشت، نزدیک به یک ساعت و نیم پرواز بر فراز شهرها و مناطق منتهی به جنوب انجام شد، و این در دقایق انتهای پروازمان بود که هواپیما کمی ارتفاع کم کرد و به سطوح پایین تر جوی آمد، چرا که از مناطق کوهستانی و مرتفع زاگرس گذر کرده بود، و اکنون وارد دشت جنوب می گردید، و به بوشهر نیز نزدیک می شدیم، در این لحظات شب که نور چراغ شهرها، و روستاها را می توان از آن بالاها دید، باید آماده نشستن بر زمین شد، تکیه گاهی که آرامش به انسان می دهد.

پروازی در شب، و آغاز اقامتی شبانه در بوشهر، استراحتی ناچیز و صبح زود، کمی ورزش در یک فضای مه شدید، در کنار ساحلی زیبا که جزر و مد هایش به روشنی دیده می شود، و انگار در این مقطع زمانی گاه تا ده متر (کم و بیش) آب بالا و پایین می شود، و چند لقمه ایی صبحانه، و یکراست راهی اسکله "والفجر" شدم، تا امکان سفر به جزیره خارگ (نام جزیره خارگ است که ما همواره آنرا خارک تلفظ می کنیم) را پیگیر شوم، به زودی متوجه شدم که چنین سفری ممکن نیست و در حالی که کشتی مسافربری "گِلاره" مشغول مسافرگیری برای رفتن به خارگ بود، گفتند که برای سفر به این جزیره باید از مقامات محلی در این جزیره، یا بوشهر مجوز صادر شود، تا امکان ورود به آن را یافت، این حجم از نگاه امنیتی به جزایر خلیج فارس، آن هم جزیره ایی مثل خارگ که در نزدیکی های ساحل بوشهر قرار دارد، تعجب برانگیز است.  

خیابان های بوشهر را درختی بی ثمر فرا گرفته، که سبزی خیره کننده ایی دارد، آنرا درخت "کَهور" می گویند، که به گفته یکی از اهالی، از زمان حضور انگلیسی ها در این شهر گسترش و فراوان شده است، و عیب آن این است که ریشه هایش به سطح می آید و چنان قویست که آسفالت و پوشش سازه های محکم پیاده رو خیابان ها را می شکند و بالا می آید. البته تازگی و درخشندگی برگ های این درخت، این روزها چشم ها را خیره می کند. جالب اینکه برگ این درختان خوراک هیچ حیوانی خانگی و تحت پرورش انسان نیست، لذا طبیعت اطراف شهر و کناره های جاده ها نیز پر از این درختان است، و با نداشتن دشمنی به نام انسان، ماندگاری و تکثیر زیادی در طبیعت جنوب دارند، درختی سازگار با گرما و آب شور.

امسال باران بسیار خوبی در بوشهر و کلا در جنوب باریده است، آب گرفتگی ها، و آثار طراوت و سرزندگی را در شهر و بیابان آن به روشنی می توان دید، این روزها زمانه ی بهار بوشهر و جنوب است، و سر سبزی خیره کننده ایی دشت و صحرا را فرا گرفته است و مخمل چمن و آبگرفتگی کناره جاده ها و...، نشان از بارش های سنگینی دارد، که طی چند روز گذشته باریده است، و به قول یکی از بوشهری ها خانه ایی نیست که در این بارندگی ها سقفش آبچک نکرده باشد. 

بوشهر یک شهر نسبتا تجاری است، چرا که در ساحل بندری تاریخی در تجارت و کسب و کار قرار دارد که خلیج فارس را با پهلو گیری کشتی ها در ساحلش، به ایران پیوند می دهد، اما تُجار اظهار نارضایتی دارند، یکی از آنان می گفت: "در روزگاری گرفتار آمدیم که باید التماس کنیم جنسی را برای فروش بدست آوریم، التماس کنیم همین جنس را بفروشیم، بعد التماس کنیم پول همین جنس را از خریداران بگیریم."

بین بنادر جنوب ایران، در چند صد سال گذشته، بنادر خرمشهر، بوشهر و بندرعباس برجستگی خاصی داشتند، و این را باید متوجه بود که بنادر تنها دروازه ورود و خروج کالا به کشور، و یا از کشور، نبوده اند، بلکه فرهنگ و سیاست نیز  همواره از این بنادر، به ایران راه پیدا کرده، و یا از آن به بیرون صادر شده است، این از مرز دریایی بوشهر، و توسط اهالی این شهر بود که اولین سیستم های چاپ سنگی وارد ایران شد و به گسترش کتاب و کتابخوانی در کشورمان کمک شایانی نمود، و فرهنگ علم و علم آموزی را در کشور سهولت و گسترش بخشید، اولین خطوط تلگراف، ابتدا در بوشهر راه اندازی شد، و ایران را به سیستم جهانی ارتباطات مرتبط کرد.

صنعت برق و یخ سازی نیز ابتدا در بوشهر راه اندازی شد و بعدها به درون کشور راه یافت، و چراغ صنعت و... را در کشورمان روشن کرد، شب های تاریک ما را روشنی بخشید؛ گذشته از این یکی از مظاهر فرهنگ، مدارس نظام جدید آموزشی بود، که دانش آموزان را با علوم و فنون جدید دنیا آشنا می کرد، که بوشهر در این زمینه نیز پیشتاز بوده است، چرا که "مدرسه سعادت" [2] ، در سال 1278 خورشیدی در این شهر دایر گردید، که از این نظر، آنرا "مادر مدارس جنوب ایران" نامیده اند،

و آنروز که بزرگان از راه های دریایی سفر خود را در پیش می گرفتند، بوشهر و البته همین مدرسه، میزبان ورود رابیندرا تاگور، نویسنده مشهور و برنده جایزه نوبل ادبیات جهان از اهالی بنگال هند بود، که از این مدرسه نیز بازدید کرد و به نفرات برتر آن هدایایی اهدا نمود، و این مدرسه به پرورشگاه و قدمگاه روشنفکران و اهل فکر و علمِ منطقه جنوب تبدیل گردید، از جمله آزادیخواهانی که در انقلاب آزادیبخش مشروطیت نقش آفرینی کردند، و این افتخار برای بوشهر هست که 18 اسفند "روز بوشهر"، مصادف است با روز تاسیس اولین مدرسه نظام جدید در جنوب ایران، یعنی مدرسه سعادت.

بسیاری از شهرها در کشورمان صاحب سبک معماری خاص خود بوده و هستند، بوشهر نیز در این مورد صاحب سبک خاصی از معماری و حتی مصالح ساختمانی خاص است، علاوه بر مدرسه سعادت که سبک معماری خاص بوشهر را در خود دارد، ساختمان شهرداری بوشهر، و بسیاری از ساختمان های دیگر، در کنار ساحل بوشهر نیز طبق همین سبک ساخته و پرداخته شده اند، از جمله آجر ساختمان های قدیمی این شهر که از نوعی سنگ رسوبی بهم فشرده، بازمانده از دریاهای قدیم، ساخته می شوند، که به طرز ماهرانه ایی توسط بوشهری های سخت کوش تراشیده و به خشت های بزرگی تبدیل، و با آنها دیوار خانه های خود را می چینند، در محله بازار قدیمی می توان چنین ساختمان هایی را دید که با این آجورها ساخته اند، از جمله چند ساختمان قدیمی را دیدم که تخریب کرده بودند، که به لحاظ ارزشِ این سنگ ها، کارگران آنرا از میان خرابه ها بازیافت می کردند.

امر دیگری که تاسفبار بود، عملکرد وزارت بهداشت و درمان در نگهداری بناهای تاریخی این وزارتخانه است، تو گویی در این وزارتخانه انگار فرد یا بخشی وجود ندارد که به تاریخ پزشکی ایران دلسوز باشد، در بوشهر هم مثل شاهرود، ساختمان قدیمی بیمارستان "شیر و خورشید" را ویران کرده و به جای آن یک ساختمان جدید، مثل قوطی ساخته اند، حال آنکه بیمارستان های شیر و خورشید جزو اولین بناهای سبک جدید پزشکی در کشورند که حفظ این بناها، یعنی حفظ تاریخ بهداشت و درمان و آموزش پزشکی کشورمان، که با بی توجهی تمام یکی پس از دیگری ویران می شوند، و به جای آن یک بنای جدید، که بعضا هم زیبایی خاصی ندارد، ساخته می شود.

البته در مقابل، اداره بنادر و کشتیرانی بوشهر برخی ساختمان هایی که در داخل این تاسیسات مانده اند را تعمیر و بازسازی کرده و به شکل سابقش حفظ و استفاده می کنند، ساختمان هایی که میراثدار قدمت و تاریخ بوشهر است، که به نظر می رسد کارگزاران اداره بنادر و کشتیرانی، از کارگزاران وزارت بهداشت و درمان در این امر آگاه تر، پیشروتر و به تاریخ خود دلسوزترند.

از جمله ساختمان هایی که در منطقه بنادر و کشتیرانی در حال مرمت بود، ساختمانی است که تابلوی ستاد بازسازی عتبات عالیات بر آن نهاده اند، که ساختمانی است با سبک قدیم معماری زیبای بوشهری، که یکی از اهالی می گفت در اینجا یک کُنده درخت خرما افتاده بود که عوام می گفتند اینجا قدمگاه حضرت ابوالفضل است! و به آن احترام می گذاشتند، که البته مردم قبل از انقلاب خیلی به این مسایل مقیّد بودند و اکنون هر روزه از اینگونه اعتقادات دورتر می شوند.

در پاسخ به سوال یکی از اهالی بوشهر که از من پرسید اهل کجایی؟ با شنیدن نام "شاهرود"، گفت: شما از همشهری های هژبر یزدانی [3] هستید؟ گفتم نه، ایشان هم استانی ماست، و اهل "سنگسر" در نزدیکی های سمنان هستند؛ برام جالب بود که شهرت این مرد بزرگ رمه داران، که روزگاری رمه اش را به قیمت های بسیار پایین، در روستاها حراج کرده و فروختند، و به سبک این روزی اش "مولدسازی!" کردند، نامش به این نقطه از ایران، و در جنوبی ترین شهرها هم رسیده است،

این هموطن بوشهری سپس ادامه داد من به شهمیرزاد (شهری کنار سنگسر) آمده ام، گفتم برای چه کاری، گفت "برای شکار پرندگان شکاری، که البته اداره محیط زیست محل متوجه امر شد و ما فرار کردیم!" این بلایی است که ایران دچارش شده است، که اهالی عاشق به پرندگان شکاری در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، سواحل نشینان ما را تشویق به شکار و قاچاق این پرندگان به کشورهای خود می کنند، و یک بوشهری در جنوبی ترین شهرهای ایران، خود را به استان سمنان، در شمال کشور می رساند، تا به شکار این حیوانات اقدام کرده، و آنرا به خارج از ایران قاچاق کند.

 

  

[1] - روس ها تا جایی در تحویل این ناو با تاخیر عمل کردند که هندی ها سخن از دریافت غرامت کردند، قرارداد خرید این ناو 45 هزار تنی در سال 2004 منقعد شد و قرار تحویل آن سال 2009 میلادی تعیین گردید، اما روس ها به بهانه های مختلف از جمله عملکرد نامناسب موتور، آنرا به اواخر سال 2013 موکول کردند، این ناو که در هند آن را 'اي ان اس ويكراماديتيا' می نامند به ارزش بيش از دو ميليارد و 300 ميليون دلار از روسيه تحويل گرفت ناو مذکور با 284 متر طول قادر است بيش از 30 فروند هواپيما و بالگرد را حمل كند و رادارهاي تجسسي دوربرد و وسايل الكترونيك پيشرفته، به اين ناو امكان كنترل محدوده 500 كيلومتري را مي دهند. مذاكره براي خريد اين ناو از سال 1994 آغاز و در سال 1998 به يادداشت تفاهم ميان هند و روسيه انجامید.

[2] - مدرسه سعادت یا مدرسه سعادت مظفری مربوط به دوره قاجار است و در بوشهر، خیابان امام، روبروی میدان معلم در محله کوتی قرار دارد که در سال ۱۲۷۸ تأسیس شده‌است. این اثر در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۷۸ با شماره ۲۵۷۸ به ‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده ‌است

[3] - هژبر یزدانی (۱۳ مرداد ۱۳۱۳ در مهدی‌شهر - ۲۹ فروردین ۱۳۸۹ در سان خوزه کاستاریکا) از جمله افراد کلیدی در صحنه اقتصاد ایران پیش از انقلاب ۵۷ بود.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در گردن هایی برای دارهایشان، تن ه...
نقطه پیوند جمهوری‌اسلامی با سلفی‌گریِ جهادگرا زمانیکه در برخی رویکردها و برخی مبانی فکری جمهوری‌اسل...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
چرا با دوگانه سازی درباره حجاب مخالفم؟! عليرضا کمیلی کارشناس این مسأله نیستم و اتفاقا آن را امری پی...