دست اندازی به معابد و مساجد دیگران، رویه ایی تاریخیست، معابد همواره در مسیر هجوم ها، غارت و ویران گردیدند، و این رویه ایی است که همچنان پای از زندگی اجتماعی بشر پس نکشیده، و حتی در قرن بیست و یکم هم، باز ادامه دارد، و کسانی را با دین و مکتبی متفاوت می توان یافت، که مکنونات قلبی خود را نخواسته و نمی توانند مخفی کرده و همواره چشم به تبدیل معابد و مساجد دیگران، به عبادتگاه های خود دارند، و این خواست خود را مخفی هم نکرده و آشکارا برای آن تئوری نوشته و زمانبندی اعلام می کنند، به همین دلیل، باب تنازع، تنفر و نبرد هیچگاه بسته نشد، و بلکه این خون انسان هاست که در پای چنین مقصدی، بر این معابد جاری می شود، معابدی که باید محل راز و نیاز انسان با خدا باشند، و مسیری نزدیک بین زمین و آسمان، تا انسانِ غرق در حیوانیت و زیاده خواهی های آن، یاد انسان شدن بیفتند، و انسان زیستن را در آن بیاموزند، و از حالت تجاوزکارانه خود فاصله گیرد، اما هنوز بشر برای ختم این خودخواهی ها، تمامیت طلبی ها، خود حق مطلق بینی ها و... نه راهی یافته، و انگار نه در تدارک راهیست، تا معابد، بین مدعیان ادیان، دست به دست نشوند، و این سیل جاری خون، روزی از حرکت باز ایستد.

درگیری پیروان دو دین ابراهیمیِ یهود و اسلام، از آغازین سال های بعثت پیامبر، در 1400 سال قبل در شهر یثرب، در شبه جزیره عربی آغاز، و اینان به رغم نزدیکی های فکری، فقهی و...، همچنان غرق در جدالی پایان ناپذیر، بر این نبرد ادامه داده، و می دهند؛ در آخرین قسمت از این سریال جنگ و کشتار، نبردِ 75 ساله ایی را بر سر حاکمیت بر سرزمین داود، سلیمان، یعقوب، یوسف و...، در فلسطین دنبال می کنند، که رقابتی است خونین بین مسلمانان و یهودیان، بر سر تسلط بر معبد سلیمان در بیت المقدس/اورشلیم، که غیرتمندانه و سرسختانه، تا سرحد جان دنبال می گردد، که در آخرین ورق از این نوع درگیری ها، که در این پرونده قطور، با صدها صفحه چون آن، از آدم کشی و جنایت و... به وفور می توان دید، از 7 اکتبر 2023، و تاکنون (در صد و پانزده روز) بی وقفه، و بی رحمانه از هم کشتند، و حداقل 25 هزار مسلمان، و نزدیک به 2 هزار یهودی را به کام مرگی دلخراش فرستاده اند، به غیر از آن میلیون ها آواره، زخمی، گرسنه و بی پناه است، که باید به رنج انسان ها افزود.

اینجا در جنوب آسیا نیز هندوها بعد از 550 سال (1528 - 2024) انتظار، امروز پیروزمندانه معبد نوساز خود را بر خرابه های مسجد تاریخی بابری (ساخته در 1528.م)، در شهر فیض آباد/آیودیا تجدید بنا، و افتتاح کردند. آنان امروز در بالاترین و مهمترین سطح مقام رسمی هند، در آیودیا گرد آمدند و مست از پیروزی، شاد و مسرورند که "حق را به حقدار" باز گرداندند! و بر معبد ویران شده خود، توسط مسلمانان!، بعد از قرن ها، دوباره معبدی نو کرده، و بر معابد خود افزودند. این است که در جنوب آسیا نیز نبرد بین مسلمانان و هندوها بر سر مساجد، معابد و فرهنگِ دینیِ مستقر ادامه دارد، و اکثریت حاکم هندو، در حال چیدن میوه های این نبردند، و هندوها بر خلاف قرن 16 میلادی، که مسلمانان پیروزمندانه پیش می تاختند، و ویران می کردند و می ساختند، امروز آنان پیروز میدانند، و ویران می کنند و می سازند، و بر اجسادِ مساجد و مسلمانان مدافع آن، جشن پیروزی بر پا می کنند.

در شرق آسیا نیز، میانمار صحنه نبرد بین بوداییان و مسلمانان است، و بوداییان میانماری، مسلمانان را از مناطق خود رانده، به سوی هند، بنگلادش و... متواری می کنند، اینجا نیز عقب راندن اسلامی که روزگاری می رفت تا تمام جهان را از آنِ خود کند، ادامه دارد، نبردی بر اساس تفاوت مذهبی، غمبار و دلخراش.

کمی آنطرف تر در ایالت سین کیانگ، کمونیست مسلکان چینی، در حال نوعی اسلام زدایی از مناطق تحت سلطه خود هستند، که در نوع خود کم نظیر، و بلکه بی نظیر می باشد؛ راهبران نظام چینی، زنان را از مردان، و بچه ها را از خانواده های مسلمان جدا می کنند، و در اردوگاه های ارشاد، تعلیم و تربیت نظام فکری و فرهنگی چینی، مغزشویی، و به شیوه ی اردوگاه های مخوف استالینی، تغییر منش می دهند، روشی که پیش از این کمونیست های روس آن را آزمودند، اردوگاه هایی را در منطقه ی سرد و کُشنده سیبری، از دگر اندیشان پر کردند، تا آنانکه زنده از این اردوگاه ها بیرون می آیند، و باز می گشتند، همانی باشند که کمونیست ها می خواهند و انتظار دارند؛

تصمیم سازان چینی، مسلمانان این کشور را این روزها، به همین طریق، تغییر فکری، و اصلاح رفتاری می دهند، اینجا در شرق نیز، مسلمانان گرفتار این اردوگاه ها شده، و شیوه زندگی، تفکر و عمل در یک نظام چپِ کمونیستی را تجربه، و یاد می گیرند، و در یک سکوت عجیب، و منفعت طلبانه، از سوی تمام کشورهای اسلامی، این تنها غرب است که کیس این مسلمانان تحت ستم را پیگیری، و فشار حقوق بشری به چین تحمیل می نماید؛ از این سمت نیز عقب نشینی مسلمانان از مناطق تحت سلطه شان، ادامه دارد، مساجد کاشغر و... ویران، جای آن را مال های پر زرق و برق، با کالاهای چینی می گیرند.

کمی آنطرف تر در قفقاز آذری های مسلمان دمار از روزگار ارامنه مسیحی در آورده، و سرزمین های ارامنه نشین و غیر ارمنی نشین را که پیش از این از دست داده بودند را از وجود این مسیحیان پاک می کنند، و این روزها ارمنستان و سرزمین های ارمنی نشین، از هر روزی به نابودی و تسلط مسلمانان آذری، نزدیک تر است، چرا که در گازانبر مثلث یک اتحاد عجیب بین ترکیه، اسراییل و ج.آذربایجان، و بازیگر خیانت پیشه ایی مثل روسیه، گرفتار آمده، و در نتیجه شکست بزرگی نصیب ارامنه شده، که یادآور نسل کشی ارامنه آناتولی، توسط ترک های ناسیونالیست است، که این صاحبان اصلی سرزمین های آرارات و اطراف آن را تا ساحل دریای سیاه، رانده اند و از وجود ارامنه پاک کردند، و اینک ادامه این پرونده، در قرن 21 نیز، هنوز دنبال می شود، این شاید تنها نقطه ایی است که مسلمانان پیشروی داشته اند، در باقی موارد شکست های پی در پی را تحمل کرده اند.

با همه این حقایق، اگر به کوچه و خیابان های همین تهران خودمان و... نگاه کنیم، نبردی بین مسلمانان، یهودیان، هندوها، بوداییان، بهائیان، مسیحیان و... وجود ندارد، بلکه این مردم در یک هماهنگی و وحدت انسانی، فارغ از دین، آئین و تفکرات خود، به رغم ایمان به ادیان، مذاهب و تفکرات گوناگون، مثل برادران و خواهران سببی، در همزیستی مسالمت آمیزی بدون تنش و درگیری زندگی می کنند، تا اینکه دست های سیاست به کار می افتد و اهل مذهب را به دشمنان فرضی همدیگر تبدیل، و تعریف می کند، و در نتیجه نبردی بی پایان را استارت می زند، تا هرگاه صحنه سیاست و... اقتضا نمود، و نیازمند جنگ و نبردی شدند، بر این آتشِ همیشه فروزان دمیده، به مقصود خود، دست یابند.

و بیچاره معتقدین به ادیانِ گوناگون، که فکر می کنند برای خدا جهاد و تلاش دارند، و از کافرانِ به دین خود می کُشند و از آنان سرزمین، اماکن مقدس شان و... را می ستانند، و لابد سعادتمند هم می شوند، حال آنکه همه می دانند، این پیروزی ها گذراست، و تاریخ در چرخشی باورنکردنی، مدام در دگرگونی و تکرار، و دست به دست شدن هاست، و اینان باید بدانند دینی بی خدا در این جهان وجود ندارد، و هر دینی با هر پیامبری، پیروانش را به نیرویی ماورایی که همان خدای یکتاست فرا می خواند، که همه ی بشر بر اوست، که با هم شریکند، حتی اگر هریک بر او نامی جداگانه بُگذارند، که طبیعی هم هست که هر مذهبی، بر این خدای یگانه، نامی خاص نهند، اما او یکی است و با نام هایی متفاوت.

و اگر در دینی، خدایی هم وجود نداشته باشد (مانند کمونیسم، بودیسم و...)، باز هدفِ شعاری آن، رهایی بشر از رنج، و ایجاد صلح بین بندگان خدا، اجرای عدالت، و مساوات برای زندگیِ آرام و صلح آمیز است، که این نیز خود، بازی در زمین خدایی است که انسان را با اختیار و آزاد آفرید، تا جامعهِ زیستی خود را، با عقل و درایت اداره کند، و راه سعادت و پیشرفت همه جانبه را برای بندگان او، هموار و فراهم سازد.

اما دست سیاست با هدف بقای قدرت در قبیله ی خود، گاه بر آتشی نیازمند می شود، تا بقای سلسله ی قدرت خود را، بین خودی هایش، تضمین کند، حتی اگر به قیمت کشته شدن هزاران نفر، و آوارگی و بیچارگی ملت ها تمام شود. زمانی که نارندرا مودی، و همکارانش در حزب حاکم کنونی بر دولت هند، یعنی حزب مردم (بهاراتیا جاناتا پارتی BJP) برای گرفتن قدرت از حزب کنگره هند (NIC) نقشه می کشیدند، خود را نیازمند به بانک رای پایدار و مستدامی یافتند، تا راه خود را به سمت قدرت هموار نموده، و آنرا مستدام دارند، طراحان سیاسی آنان، از جمله لعل کریشنا ادوانی، مورلی منوهر جوشی، اتل بیهاری واجپایی و...، برانگیختن احساسات مذهبی هندوهای مومن و دو آتشه را مناسب این مقصد یافته، و هدف گرفتند، تا به جلب رای آنان در یک پکیج بزرگ، همت گمارند،

لذا بر ملیگرایی فرهنگی – مذهبی هندو نظر انداخته، ظرفیت های آن را مناسب برای پیروزی حزب و تفکر خود یافته، و آنرا راه همراه کردن مسیرِ قدرتِ خود دیدند، مصداق این همگرایی را نیز، موضوع ساخت معابد هندو، بر خرابه ی مساجدی نهادند، که معتقد بودند روزی مسلمانان در اوج قدرت، این مساجد را بر خرابه های معابد آنان، در زمان تسلط بر هند، ساخته اند؛

این بود که ویرانی مسجد بابری را بعنوان دستگرمی، برای ساخت معبد رام، در جای آن، هدف گرفتند و در سال 1992، موفق شدند در یک بسیج عمومی از مومنان به این خدای بزرگ، گام اول آنرا محقق نموده، قدم دوم بعد از ویرانی اش را آغاز کردند، و امروز قدم آخر را نیز برداشتند و با ساخت معبد بر ویرانه های این مسجد، کار را به پایان بردند، و امروز معبد رام توسط نخست وزیر هند افتتاح گردید، تا زین پس 22 ژانویه 2024 بعنوان یک "یوم الله" در تاریخ خیزش هندوها، برای مجد و عظمت دین هندو ثبت شود، چرا که در چنین روزی هدف 550 ساله آنان، برای ساخت مجدد معبد، محقق شد، و معبد رام بر ویرانه های این مسجد جای گرفت، و بازگشایی گردید.

ویرانی مسجد بابری، در سال 1992 یعنی 460 سال بعد از ساخت آن در سال 1528 میلادی، توسط میرباقی از فرماندهان جنگی اورنگ زیب، پادشاه مقتدر گورکانی هند، پرونده ایی بود که جناح فعال هندوئیسمِ سیاسی آنرا باز کردند، تا هندوهای معتقد و خالص به دین خود را، زیر این علم به ظاهر مقدس، گرد آورده، بانک رای خود را، از معتقدینی خالص به مذهب هندو بیارایند که حاضرند، قربه الی الله، در نبردی برای نیل بدین منظور، شرکت کنند، آدم بِکُشند، مبارزه ایی انتخاباتی کنند، در خیابان ها به مردمی که فقه و نُرِم رفتاری هندویی را رعایت نمی کنند تذکر دهند و... و هر گاه قدرت خواست، بسیج شوند و به حرکت در آیند، و بدین طریق بانک رای ثابت و ماندگاری برای اهل سیاست باشند.

و همین هم شد، همکاران نخست وزیر، که اکنون در قدرت، خوشه چین نتایج آن حرکت سیاسی – مذهبی اند، قدرت خود را مدیون کسانی اند، که سردمدار، و برنامه ریز این حرکت سیاسی – مذهبی بودند؛ کسانی از جمله لعل کریشنا ادوانی، مورلی منوهر جوشی و... که صحنه گردانان آن صحنه ویرانی مسجد بابری با 460 سال قدمت شدند، مسجدی که تاب دیدن آن را در بین خیل معابد خود نداشتند؛ لذا سیل معتقدینی را همراه خود کرده، ماموریتِ ویرانی به انجام رسید، ماموریتی که هزاران نفر در آن شریک شدند، و به همراه این دست های سیاسیِِ قدرت طلب، این مسجد را در بین معابد دیگر هندوها، در مجموعه معابد آیودیا، نشانه ایی از وجود ناپاکی در سرزمین مقدس هندوها معرفی، و مبارزه ایی به سبک خیزش های پوپولیستی – انتخاباتی را آغاز کردند، و البته موفق هم شدند، و امروز علاوه بر کسب قدرت سیاسی در هند، و تمدید آن برای دو دوره متوالی، شاد و مسرور، خوشه چین این ویرانی اند، و البته بانی این نوسازی، معبدی که باید زین پس، در آن ذکر خدا گفته، و از او جلب رضایت شود! با هزاران کشته و ویرانی در پس خود، "گفتا کِه کِرا کُشت، که شد کشته چنین زار؟ تا باز که آید بِکُشد آنکه وی را کُشت؟!" (ناصر خسرو قبادیانی)   

چنین پروژه ایی البته از دید بزرگان میانه رو در نظام متکثر فرهنگی، مذهبی و... هند به دور نمانده از جمله رام پونیانی (Ram Puniyani) در مطلبی نوشت : "همزمان با تبلیغات وسیع و بسیج برای افتتاح معبد رام در 22 ژانویه (2024)، نیاز به مُداقِّه در مورد اخلاق دموکراتیک و سکولار در هند نیز وجود دارد (چیزی که اکنون زیر پای جریانات پوپولیستی له شده است، اگر تاریخ را بنگریم). بلافاصله بعد از استقلالِ هند (1947)، درخواست هایی از سوی برخی محلات برای بازسازی معبد سومنات توسط دولت هند، که توسط سلطان مسعود غزنوی در قرن 11 میلادی ویران شده بود، ارایه گردید. (جواهر لعل) نهرو نوشت که او و (سردار والابهایی) پاتل در این خصوص با مهاتما گاندی برای بازسازی معبد مراجعه ایی داشتند، اما (مهاتما) گاندی (رهبر خیزش استقلال هند) بر این نقطه نظر بود که "دولت نباید خودش برای این جریان اقدامی از جمله اختصاص بودجه انجام دهد" در همین راستا بود که نهرو بعدها به راجندرا پراساد هم توصیه کرد که در مقام رسمی خود، به عنوان رئیس جمهور هند، در افتتاح این معبد نقشی نگیرد. نهرو خود به ساخت "معبدهای هند مدرن" تاکید داشت که همانا ساخت "سدها، صنایع بخش عمومی، زیرساخت های بهداشتی، مؤسسات آموزشی و تحقیقاتی"، بودند."

این چنین است که مردان آزادیخواه و معتقد به کرامت انسانی، به دنبال ساخت "معابد مدرن" هستند، معابدی که خیرش به عموم مردم می رسد، تا فارغ از تفکر مذهبی و اعتقادی شان، همه از آن بهره مند شوند، مردانی مثل مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو و... سیاستمدارانی از این دسته اند، که انسانیت را فارغ از اعتقاد انسان ها، جستجو می کنند، و دوست دارند، تا شرایطی در ذیل حکمرانی آنان فراهم آید که انسان ها در کنار هم، با حقوقی برابر، از آن بهره مند گردند، و به سوی سعادت و صلح حرکت نمایند؛ اما در مقابل رهبران فرقه ایی، همچون نارندرا مودی، لعل کریشنا ادوانی و... هر روزه در فکر ویرانی معبد و مسجدی از دیگران، و ساخت معبد و مسجدی، بر جای آن برای مردم خودی خود هستند، بودجه های کلان عمومی را در این راه می گذارند، و اینجاست که فقرای چنین جامعه ایی، از رهبران خود خواهد پرسید: "اکنون که خدای شما صاحب خانه ایی مجلل، و معبدِ کاخ گونه ایی بزرگ گردید، من کجا شب های سردِ زمستان زندگی ام را سر کنم؟!".

"چشم هایی، که زبان های خاموش عشقند" [1] رو به افق آسمان سپید شدند و نور خود را در انتظار پاسخ آسمان باختند. اینجا زمین است، مهد معابد، معدنی از معابد تاریخی؛ اینجا هر خاکی را که بکاوی، بازمانده های نسل معابدی را خواهی یافت، که برای مدت ها، انسان را به رکوع و سجود مقابل خدایی و یا خدایگانی، در خود مشغول داشته بود.

اینجا هزاره هاست هر نسل معابد جدید را بر ویرانه های معابد سابق، بلندتر، مستحکم تر، عجیب و غریب تر می سازند؛ اینجا هر نسلی که می آید، تاب دیدن معابد، و هر آنچه به خدای معابد نسل سابق تعلق دارد را، ندارد، ابتدا آنانرا ویران، و از جلوی چشم خود دور می کند، سپس در فکر فرو می روند تا معابدی جدید، بر ویرانه های آن برای ارتباط خود با آسمان، بسازند.

خدای معابد سابق، که عشق عبادت کنندگان آن بود، به خاری در چشم نسل حاضر تبدیل، انکارش می کنند، تا با پیام و پیروانش از صفحه روزگار پاک شوند، اینجا تلاشی بی پایان برای پاکسازی همواره جریان دارد، تا جامعه خود را از اغیار پاکِ پاک کنند، سپس دست های خود را رو به آسمان برده، آرامشی را در پس توفانی انتقام جویانه در آنجا برای خود دست و پا کنند و یا نزد خدای جدید خود بیابند. این است نبرد و شورشی زمینی و بی پایان، که با شدت و ضعف بر سر آسمان، بین زمینیان همواره جریان دارد.

 اینجا انگار کنگره های معابد بر آنند تا انسان را از زمین برکنده، در آسمان سیر دهند، تو گوی هر معبدی سکوی پرشی برای انسان از زمین به سوی آسمان است، و زمین مقصد انسان هبوط داده شده بر آن نیست، نمی دانم چرا اینجا انسان بر زمین قرار و آرامش ندارد، و همواره آرامش را در آسمان برای خود می جوید! انگار زمین در نظر معبدنشینان این خطه، نحس و نجس انگاشته می شود، که همه اش در فکر رفتن و پرواز، و یافتن مقصود در جایی دیگرند.

طراحان معابد جدید، کنگره ها را هر بار بلندتر به سوی آسمان می کشند، تا شاید راهی بدانجا یافته در آن قرار گیرند، پله های مارپیچ مناره ها، انسان را به سرگیجه، و گاه تهوع می اندازد، بر بلندای مناره ها نیز ترس و بیقراریی عظیم، انسان را فرا می گیرد، انسانی که از زمین جدا شده، میان آسمان و زمین، باز بیقرار و مضطرب است، انگار راه درازی در پیش دارد، در آن اوج، راه رفته را هر بار کوتاه تر از آن می یابد، که انتظارش را داشت، و در همان بالاست، که تصمیم برای ساخت معابدی بلندتر، برای پیشروی بیشتر، در آسمان ذهن صعودکنندگانِ بر کنگره ها را به خود مشغول می دارد، و در بلندترین است که، راه های رفته را هیچ می بینند، و به سرعت نزول می کنند، و غریو شادی سر می دهند، که "یافتیم!"

و نوید یافتن شان هم باز خبر از ویرانی معبدی، با هدفِ ساخت معبدی بلندتر و عظیم تر در خود دارد، که رعشه در بدن نحیف خاکخوردگانِ خاک نشینِ منتظرِ روایت های آسمانیِ این اوج گرفتگان می اندازد، که هر بار حکایتِ روایتِ کوتاهی راه رفته، و بلندی راه در پیش را، از زبان اوج گرفتگان به تکرار می شنوند، در حالیکه بدن هاشان مملو از رعشه و لرزش است، و بی صبرانه انتظار حرف های نو، از صعود کنندگان بر این کنگره های بلند را انتظار می کشند؛

اما هر بار پاسخی یکسان، در کلماتی متفاوت، انتظارشان را می کشد، که "راه رفته کوتاه، و راه مانده همچنان بلند، باقی مانده است، و معابد باید باشکوه تر، بلندتر و عظیم تر بنا شوند!" گفتن چنین روایتی برای روایتگران راه های آسمان، ساده و راحت است، اما برای خاک نشینان، وظیفه ایی تکراری برای ساختن بناهایی در بر دارد، که باید هر بار مصالح اش را از دل سنگ های سخت و زیبا یافته و بر آورند، و بر گُرده خود سوار کرده، بالا برند، تا مناره و کنگره هایی در بلندای آسمان قد بکشد، و تیز در آن فرو رود.

پاسخ تکراریِ اوج گرفتگان در آسمان، زمین نشستگان را در تردید و سوال فرو می برد، که چه باید کرد تا در آسمان جایی برای خود دست و پا نمود؟! آیا در عبادت خود به بیراهه رفتیم، یا سکوهای سخن با خداوند را کوتاه ساخته ایم و... ما را چه می شود که خداوند را نمی یابیم، گاه در شورشی شدید، متولیان صعود را تعوض می کنند، و کسانی را از میان خود، باز به نمایندگی برای اوج تعیین می کنند که در سخنوری، از توان بهتری برخوردارند، تا در اوج با خدای آسمان ها با زبانی بهتر، کلماتی پر معنی تر و زیباتر سخن گویند، تا شاید کلمه ایی پاسخ از آن اوج نشین دریافت دارند، و انسان را از حیرانی نجات دهند، کسانی را می فرستند که در جادوی سخن، مردگان را هم، بر زمین به شور وا می دارند!

اما باز هر بار اینان نیز بی پاسخ از آسمان، بر زمین نشستگان باز می گردند، و از این رفت و بازگشت ها، تنها داستان این مسیر، و زبانحالیست که از زبان اوج گرفتگانِ راه آسمان، شنیدنی می یابی، جملاتی مملو از عشقِ به آن اوج نشینِ آسمان منزل، از زبانی تازه، که تنها دل شیفتگان را برای ارتباط با آسمان شیفته تر، روح شان را مدهوش یار آسمانی می کند.

اما باز مثل تشنگان نوشیده از آب دریا، تشنه تر از قبل، در فکر ساخت معابدی دیگرند، تا بلکه راهی برای راهیابی به آسمان کوتاه کنند، تا نمایندگانی که از پله ی کنگره های بلند بالا می روند، در نقطه ایی نزدیک تر به آسمان، صدای دلِ مقصود را بشنوند، اما حکایت این رفت و بازگشت های بی پایان، نتیجه ایی جز تلاش و انتظار در خود ندارد، از این رو، بعضی خاک نشینان، به مدعیان کشف و شهود روی می آورند تا بلکه صدای محبوب خود را در عالم خیال، و میان صداهای نامفهوم عالم معنا بشنوند، اما روایت اینان نیز آنقدر عجیب و غریب است که تنها عده ایی را با خود همراه، و مشعوفِ سخن شان می کنند، و آنان را به عالم دل، و پروازهای کشف و شهودی می برند.

اما باز بیشتر مردم را معبدنشین خواهی یافت، که به دنبال نشانه ایی ملموس از آن آسمان نشین، پیشانی به سنگفرش معابد می سایند، و هر بار در فکر ساخت معبدی بزرگتر، با مصالح و شکلی جدیدند، تا رکابی برای اوج گیرندگان شود، و بالاتر روند، بلندتر از قبل، که هر بار این تعویض شکل و شمایل معابد، مثل شورشی است بر خدمه سابق معبد، و گروهی که می روند، و معبدسازانی جدید، که با ایده هایی نسبتا متفاوت، اما با هدفی واحد، برای اوج گرفتن در آسمانِ بی انتها، می آیند و شانس خود را برای اتصال به آسمان، امتحان می کنند، هر بار گروهی سردمدار خیل عظیمی از انسان ها می شوند، تا طرح هایی جدید در معبد و معبدسازی زنند، تا شاید راه بر آسمان بشکافند، و اوج گیرند.

 گردن های کشیده شده در امتداد افق مناره هایی که هر روز بلندتر در آسمان قد می کشند، کمانی شده اند، دیگر گردنی صاف نمی توان دید که در افق طلوع و غروب، آمدن و رفتن خورشید را بشمارد، کسی دیگر شمار روزهای رفته را نگه نمی دارد، و تنها عددی که نگه داشته می شود، از مبدا ساخت هر معبد آغاز می شود، و با پایان عمر هر معبدی پایان می یابد، این است که هر سال کنتور می اندازند و بزرگتر می شود، که شمار سال های گذشته، گاه برای زمین نشستگان و اوج گیرندگان، مایه مباهات برای قدمت انتظار است، و گاه نیز شبهه و سوال گذر نسل هایی که رفتند و نیافتند را در ذهن ها جرقه می زند، و انسان در این داستان غم انگیز، می آید و می سازد و نظاره گر تکراری از آزمودن هاست.

 ما بارها و بارها معبد بر معبد ساخته، طرح های جدید زده ایم، تا شاید روزی بر اوجی دست یابیم که دیگر نیازی به فرا رفتن بیشتر از آن نباشد، راهی که انگار هیچگاه پایانی نداشت، اوجی که هر بار شور شعف آفرید، اما چون بر آن اوج شدیم، راه مانده را بسیار دور دیدیم، و راه رفته را ناچیز یافتیم.

نا امید بازگشتیم و بر طراحان و صحنه پردازانش شوریدیم، و دوباره هیات هایی جدید، با طرح ها و افکاری دیگر، بر کار دست یافتن بر آسمان، آمدند و یا برگزیده شدند، از میان مدعیان راه بلند آسمان، آنان که صدایی بلندتر، و شوری بیشتر بر پیمودن این راه داشتند، غلبه یافتند و یا بدان ها گرایش یافتیم، تا کارِ پیش رفتن در میان آسمان ها را بدان ها بسپاریم.

بله اینجا هنگامه، هنگامه شور است، جایی که همواره صداها بر اساس بلندی و شورآفرینی بیشتری که داشتند، بر تمام بحث های با دلیل و بی دلیل، خاتمه دادند، و ماموریت تجدید بناهایی عظیم تر را گرفتند، تا تکرار پیشروی در آسمان، همواره ادامه یافته، شاید مقصود را میان اوج ها، و توسط اوج گیرندگانی جدید، بیابیم.

اینجا زمین است، اینجا هر بار انبوهه ها شور می آفرینند، و در میان این شور هزاران نفر زیر دست و پای شور گرفتگان له می شوند و این تنها صداها هستند که بر همدیگر غلبه می کنند، و هر بار صدایی، بر صداهای دیگر حاکم می شود، اینجا هنوز نفهمیده ایم، که در شوراها باید بر مبنای تعدد صداها ادامه یابند، تا ارکستری زیبا از موسیقی با هم بودن ها، و زندگی صلح آمیز بر همین زمین را بیآفریدنیم، هنوز یاد نگرفته ایم که این تکثر صداهای ریز و درشت است، که برای سخن از آسمان گفتن، خیلی بهتر از هیات های شَر و شور بپا کننده ایی اند، که هر بار، برای سال هایی غلبه می یابند، و طَرفی نمی بندند، و هر بار تک صدایی، غلبه یافته، بر ارکستر زیبای متکثر انسانی، حکم به سکوت باقی صداها می دهد، و دیگران را برای مدت ها به خاموشی محکوم و مجبور می کند، تا همه به انتظار نتیجه این غلبه ی مخوف بمانند، و انتظار کِشند، و هر بار جز چند متری که به ارتفاع کنگره معابد افزوده می شود، نتیجه دیگری عاید خاک نشینانِ منتظر نمی شود.

هر بار رهبران گروه های غلبه یافته، مشعوف از غلبه صدای خود، نوید گشایش های جدید می دهند، اما به واقع آنان شروع تکراری اند که قبلا بارها تکرار شده است، بله ما دچار تکرار شده ایم، چرخه ایی از ویران کردن معابد سابق، و ساختن معابدی عظیم تر، که تمام انرژی ما را در ساخت معابد جدید و جدیدتر می فرساید، و به واقع درجا می زنیم.

هر بار همهمه ایی، بعد از سال ها تلاش گروهی غالب، نشان از شکستِ تز و شعار غالبانِ دور سابق، و آغاز دور جدیدی از همهمه و ویران کردن و ساختن ها را خبر می دهد، که نعره های مهیب ناشی از غلبه صدایی گوشخراش، گوش و چشم های نگران را به خود مشغول کرده، همین غلبه و سکوت دیگران، در برابر صدایی غلبه یافته، گواه صدق مدعای آنان می شود، و به واقع مجوز شروعی دیگر، برای دستیابی به آسمان.

و همین شرایط است که زمین را به آوردگاه صداها تبدیل کرده، صداهایی که هر کدام، زمین نشستگان را مغلوب بلندای خود کرده، غالب شدگان صحنه گردان ساخت معابدی بلندتر می شوند، تا برای سال ها ارکستر تفکر و تکثر انسانی را خاموش و بی اثر کنند، تا نتیجه کارشان بعد از  دهه ها ویرانی و ساختن، همهمه ایی جدید را باعث شود، که نوید پایان این دور خواهد بود، که باز صداها از هر گوشه بلند، که "باز هم نشد".

مکتب های فکری ما، همان رگ و ریشه ی نظریه ساخت معابد است، که بحث را در همین کیفیت ویرانی، و ساخت های جدید نگه می دارد، تا ذهن ها در همین گرداگرد سیر کنند، و نسل به نسل خراب کنیم و بسازیم، شاید بتوانیم در اوج، نمایندگانی را داشته باشیم، که با آسمان نشینِ خود، در ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم باشیم.

اینجا در میان هیاهوی ارتباط با آسمان، و اوج گیری کنگره ها و مناره ها، گاه زمزمه ایی از زندگی هم پا می گیرد که :

"پس زیستن کجای کار این ویرانی و ساختن هاست؟!"،

در میان صدای مهیب بیل و کلنگ هایی که ویران می کنند، و تیشه و ماله هایی که می سازند، گاه صدایی نحیف، که هر لحظه جان می گیرد، تا حدی که گاه به همهمه ی ویران کنندگان و سازندگان غلبه می کند، و از زندگی می پرسد، از آرامش، از سکون، از نشستن و تفکری عمیق تر، از بازایستادن از حرکتی تکراری، و چرخه ایی پایان ناپذیر، از در خود فرو رفتن می گوید، از این که :

آیا نمی شود خدای را روی زمین، بدون اوج گرفتن بر کنگره ها یافت، می پرسد،

از این که نمی شود، معابد را به گوشه های خانه های خود بُرد، بر زمین نشست و با خدای خود به راز و نیازی زمینی نشست، در گوشه تنهایی، با او سخنانی زمینی گفت، و این بساط ویرانی و ساختن ها را پایان داد،

از این که نمی شود بدون سقف و کنگره، با او دمی نشست،

از این که آیا نمی شود، ارتباطی "شبانی" با او داشت،

از این که آیا نمی شود، موسی ها به روش خود، و شبانان با زبان و گویش ساده خود، ارتباطی ساده را با آن اوج نشینِ آسمان ها داشته، چند صباحی از ویرانی و ساخت معابد دست کشید، و از کنگره و مناره سازی ها گذر کرد، طرحی جدیدی در افکنیم، که ارتباط با آسمان از کنگره ها، به میان دل، و نهانخانه وجود ما نقل مکان کند، نظریه پردازان کار آسمان، دست از هیاهو و نظریه پردازی بردارند، تا جدال غلبه ی صداها بر هم نیز، پایان یابد و دنیای انسانی قراری گیرد، و انسان، انسان تر، زندگی پربارتر، شور به شعور تبدیل، و راه های رفتنی را بر همین زمین پی گیریم؟

نسل ها از چرخه همهمه های ویرانی و ساخت های جدید خلاص شوند، تا ارکستر نواها، متنوع و متکثر، از هر کوی و برزنی، با ادبیاتی متفاوت، شنیده شوند، از این تکصدایی ها، و غلبه ها، عبور کنیم، تا دیگر کسی را هدفی بر غلبه، و تعطیلی گفتمانی و یا صدایی دیگر، در ذهن خطور نکند، دنیا به بازاری از نواهای متنوع تبدیل شود، که همیشه جاری باشند، تا سکوت های ناشی از غلبه، که نسل ها را به خود، و سکوت تحمیلی اش مشغول کرده، رها نموده، هر بار نسلی را به سکوت و سکون وا ندارد، و آنان را تلفِ خودخواهی های خود ننماید.   

[1] - “The eyes those silent tongues of love” (Miguel de Cervantes - 29 September 1547  – 22 April 1616) بزرگترین نویسنده اسپانیایی زبان، و خالق رمان مشهور جهانی "دن کیشوت"

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
آیا پرونده ‎رضا ثقتی هم مشمول برخورد مؤمنانه شده است؟! (https://t.me/asrefori) رحمت‌‌اله...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
استبداد ديني از مردم سكوت در برابر ظلم و اختلاس هاي اصحاب قدرت را مي خواهد هادی سروش در استبداد ام...