حوادث خیابان پاسداران و لزوم تسامح و تساهل در دنیای متکثر

شقه شقه شدیم و دست بردار نیستیم، در دنیای جدید باید به جامعه متکثر و چند تفکری تن داد، که اگر ندادی انرژی های با ارزش جامعه خود را صرف ساییدن خویشتن خواهی کرد، و این تباهی و نابودی است، که در انتظارت خواهد بود، تمامیت خواهی فکری تو را پیش خواهد برد، تا وسیله نابودی خود را، خود فراهم سازی، این سرنوشت محتومی است، که نمونه بارز آن شوروی سابق (که تکه تکه شد) و در تاریخ خود ما جامعه زمان ساسانی بود، که خاک و پهنه گسترده فرهنگی بزرگی که از چین تا بدانسوی شامات و قفقاز کشیده شده بود، فرو ریخت و اکنون تیسپون ما در بغداد مانده، سمرقند، بخارا، بلخ و... در آنسو، و مُلک خٌتن در سویی دیگر. تاریخ معلم ماست، معلمی بی غل و غش که ثبت کننده عاقبت راهبردهای امتحان شده است، پس باید از تاریخ درس گرفت و عمل کرد.

حوادث خیابان پاسداران را که می نگرم، باز حکایت "حقه بازی صوفی، فسق و فجور محتسب، عجب و غرور زاهد، نماز دروغین شیخ و مفتی و فقیه مدرسه و حرام خواری شان و رشوه گرفتن قاضی و... {...}"  که حافظ نیز در زمان خود گرفتارش بود، را در ذهن خود مجسم می کنم، و حکایت رقابت مسجد و خانقاه را که انگار تمام شدنی نیست و ندارد، حال آنکه این جامعه باید روزی از این بن بست گرفتار شده، رها شود و راهی به برون رفت، در پیش گیرد، تا مسجد، مدرسه، میکده، خانقاه و... با هم بسازند، و چوب در سوراخ دیوار هم نکنند که در پس دیوارهای هر کدام را که بنگری مارهایی هفت سر وجود دارند، که به دریدن خلق مشغولند و خواهند بود، زیرا هیچ فرد و مکانی را خداوند تضمین نکرده است، و شرافت و برتری بین این دو نتوان تصور کرد، مگر این که از دایره خودبینی مطلق، خود شیفتگی، خود حق بینی مطلق و... خارج شوند و به مکتب انسانیت روی آورند، و آنگاست که می توان هر دو را دوست داشت، و در مسجد، خانقاه، میخانه، مدرسه و... روی جمال حضرت دوست را نگریست، ورنه این دو دکانی اند برای انحراف اذهان خَلق از خالق، و حجابی اند برای پوشاندن حق، که در این آب گل آلوده، آنچه به تاراج می رود و خواهد رفت، مال و جان خَلق است و آنچه شنیده خواهد شد، فریاد مدعیانی که، چون داعشیان حکم به تحریم و تکفیر دیگری خواهند داد.

این در حالی است که تعالیم باری تعالی برای افزودن اخلاق، رعایت خَلق خدا و اوجگیری انسانیت است، نه رقابت هایی که به نابودی انسان و انسانیت منجر خواهد شد و خلق را از راه مستقیم باز می دارد، و تاباندن نور حق را بر دل انسان و انسانیت مانع می گردد.

تاریخ عُرفا و فَقیهان، از صف آرایی های بیشمار این دو حکایت می کند و پرده از ظلم هر دو افکنده است، و نقاط قوت و ضعف شان را نشان می دهد، و لذا نباید تفوق هر یک در زمانی، به ظلم مُضاعف بر دیگری منجر شود، و فقه حکم به بطلان عرفان زند، و عارف حکم به انحراف فقیهی، بلکه این دو باید به مسامحه و تساهل از کنار هم گذر کنند، تا دامن شان به ظلم بر دیگری آلوده نشود؛ چه اینکه برخی از عرفا در نشر فرهنگ انسانی بیشترین خدمت را کرده اند و ادبیات این سرزمین را چنان غنایی بخشیدند که نظیرش را شاید در عالم بشریت کمتر توان دید، مولانا و حافظ از سردمداران این نهضت بزرگ فکری اند که نام ایران و اسلام را به اوج رساندند، و از ایران تا شرق دور و این سو در غرب، آثار پر برکت عرفان را می توان به عینه دید.

خواجه معین الدین چشتی و هزار خواجه ی دیگر از این دست خواجگان، چنان درخششی دارند که نورشان انسان را مجذب می کند، و در همین طایفه هستند، کسانی که ظلم شان در مقام حاکمیت روی سیاه ترین ها را هم سفید کرده است، و فقه و فقها نیز اگرچه در نظام حقوقی این دنیا سهمی بزرگ دارد، اما در میان فقیهان نیز بساط بر همین منوال است و برخی از اینان در کنار قدرت همواره نشسته و چنان رقیب عارف و فیلیسوف خود را به چوب شرع راندند، کشتند و آواره کردند، که انسان خجل می شود، و هر که را در مبانی آنان نگنجید، حکم به بطلان و تکفیر زدند و...

و حکایت غمبار این دو انگار تمامی ندارد، تا جامعه ما به مرحله ایی از رشد فکری برسد که دکانِ دکاندارانِ تفکر از انحصار این و آن بدر آید، و گرمی آن به تملک مردمی در اُفتد که در فکر و اندیشه متکثرند و به عددشان، نگاه و فکر متفاوت وجود دارد، تا جایی که می توان گفت، اتحاد فکر را فقط می توان در "واجب الوجود" و حضرت حق دید، و خَلق او در تفاوت اندیشه و تفکر هرگز به وحدت نرسیده و نخواهند رسید، و حتی در میان عرفا و فقها نیز هیچگاه تفکر واحدی نبوده و نخواهد بود، و انان در تکفیر همدیگر نیز ید طولایی دارند.

لذاست که تا آنروز که انسان به اصل خویش باز گردد ( إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ) و به عبارت دیگر به وحدت دست یابد (لقاالله)، باید تسامح و تساهل را به عنوان بهترین خط مشی در نظر گرفت و در سر فصل تعالیم و عقاید تصمیم سازان قرار داد، و حکایت حذف و خالص سازی و ساختن وحدت فکری را به کناری نهاد، و تکثر را به رسمیت شناخت، و همدیگر را تحمل کرد، و  شناخت حق و ناحق، راه و بی راه، درست و نادرست را به مردمی واگذاشت، که خریدار متاع این بازار پردکانند؛

بازاری متکثر با دکان های متعدد را باید به رسمیت شناخت، که مشتری را به خرید اقلام خود می خوانند، و این حق را برای صاحبان دکان ها قایل بود که متاع به مشتری نمایانده و او را تشویق به خریدش کنند، و این مشتری باشد که تصمیم گیر بوده و بر تصمیم او نباید که خرده گرفت، که او بر اساس نیاز وقت و ساعتِ خریدیش، به دکان های متعدد سر خواهد زد و در نهایت هم به خرید متاعی تمکین خواهد نمود، که فکر می کند برایش راهگشا و مفیدست، و این واقعیتی است که هرگز بر متاعی که خریده تا ابد نخواهد ماند، و با دیدن کهنگی و یا بی ارزش شدنش آن را به کناری نهاده، دوباره به خرید خواهد آمد.

 پس صاحبان دکان ها نیز باید خود شیفتگی و خود حق مطلق بینی را به کناری نهاده، به بالا بردن کیفیت جنس خود بپردازند و در این بازار به خرابی دکان همسایه نیندیشند و تنها به رقابتی سالم و با نشاط روی آورند، که خداوندگارمان بر این خریداران عقلی به ودیعت نهاده که بتوانند دنیای نیازِ فکریِ خود را مدیریت کرده و از این گذرگاه سختِ نمایش خوبی و بدی، درستی و نادرستی و... متاعی مناسب بربایند، پس نگران خلق نباید بود و به کار خود باید رسید.

 

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در ابلاغ لایحه حجاب و عفاف، و قرا...
قانون قرون وسطایی«حجاب وعفاف»را لغو کنید و بیش از این به ملت بزرگ ایران اهانت نکنید هموطنان عزیز! ح...
- یک نظز اضافه کرد در طوفان الاقصی، تله ایی به پهنای...
شکست یا شوک سخت تر از سوریه میدونید چیه؟ فکرش رو بکنید (فقط تصور کنید شاید اینطور هم نشه. نمیدونم.) ...