شعر و موسیقی در فرهنگ و عرصه اجتماع شرق، به خصوص در حوزه تمدنی ایران، هند، مصر و... دارای پیشینه ایی دراز دامن است، به طوری که گفته می شود در دربار شاهان سلسله های ایران باستان، 365 دستگاه مختلف موسیقی وجود داشته است، که هر روز خنیاگران در دستگاهی خاص همانروز، با نوای دلنشین موسیقی متفاوتی، درباریان را تحت تاثیر نواختن های زیبای در حد بزرگان ایران، قرار می دادند، و خود صحنه پرداز روزی می شدند که به تناسب حال و احوال خود، و نواهای شان، شکل داده می شد؛

متاسفانه اکنون از این 365 دستگاه، به تعداد انگشتان دست (دشتی، شوشتری، شور، همایون و...) هم باقی نمانده، و در هجوم حوادث روزگار، که بر هنر و هنرمندان این مرز و بوم، و مردم تجاوز زده اش، رفته، دستخوش تطاول و غارت تاریخی قرار گرفته، و آنچه بر جای مانده، تنها بخش ناچیزی از آن عظمت بزرگ می باشد، که از قتل عام ها و ویرانی های گسترده، و قوانین مخالف خود، جان سالم به در برده اند، و ماندگار، و اکنون به یُمن قدم مبارک فن آوری های نو، حاصل از جهان علم جدید بشریت، ضبط و ثبت شده، و به همت نوای گرمِ حنجره های طلایی مردان و زنان این مرز و بوم، تداوم یافته اند، و امید می رود که این بازمانده ها، حداقل، جاودانی گردند.

این تنها دربار شاهان ایران باستان نبود که از نعمت موسیقی و نوای دل نشین خوانندگان و خنیاگران بهره مند بودند، بلکه مردم عادی این مرز و بوم نیز، با سازهای ساده خود، شور و حزن، یا شادی و وجد در زندگی خود و انسان های اطرافشان، ایجاد و یا جاری می ساختند، بعنوان مثال نوای تنیده شده، در مجرای نی چوپانی، رازگوی حال و روزگار او بود و...، که با انگیزه نیایشی با خالق طبیعت، وجدی از رشد و نمو گوسفندانش، طربی از حاصل و غنای طبیعت آن روز و آن لحظه، یا آواز حزنی از خشکسالی، و یا مرگ عزیزی و... در نفس های این مردم ساخته، و خلق می گردید.

موسیقی غذای روح انسان است، و می تواند حال و روز او را تغییر داده، به انسان انرژی دهد و...؛ نوای موسیقیایی که طبیعت معلم اصلی آن برای انسان هاست، قرین زندگی بشر از بدو پیدایش تاکنون بوده، و خواهد بود، و انسان ها در کنار صدای ملکوتی نواهای موسیقی، که در دستگاه ها، و یا از ابزارهای های تولید آن، و یا از تارهای حنجره خوانندگانی زبردست، خارج می شود، آرامش می گیرند، به وجد آمده، روحشان گاه سمت پرواز می گیرد، گاه بر زمین میخکوب شده مهد تماشای حال روز خود در شادی و غم می شود، و حتی گاهی توسط این نواها، به کسب حالات روحی و معنوی عمیق نایل می شوند، گاه نیز چون تیغی برآن در کف مجنونی، باعث جنایت می شوند و...

بسیاری از نواهای منحصر به فرد موسیقی، تا قبل از اختراع لوازم ثبت و ضبط صدا، با خروج و رهایی از حنجره ی مردان اهل نوا، در این فضای بیکران، از بین و می رفت؛ تا اینکه، چند دهه پیش، ابزار الکترونیکی ضبط صدا به وجود آمدند، و امروز بشر بارها و بارها می تواند، از لذت معنوی شنیدنِ یک قطعه موسیقی، که قابل تکرار است، بهره مند شوند، اما تا زمانی که این دستگاه های ضبط صدا، به این سرعت عجیب امروز رشد نکرده بود، و پیش از این که نوارهای کاست ضبط و پخش صدا، تولید شوند، این تنها صفحه های گرامافون بودند، که صداهای ماندگار موسیقی را ضبط می کردند، و مردم برای شنیدن تکرار یک قطعه موسیقی، همه به این دستگاه ها هم دسترسی نداشتند، از این رو تکرار و تقلید این نواها، حرفه برخی اهل ذوق و هنر موسیقی، در بین مردم شده بود، که این قطعات را در کوچه و خیابان ها، و یا هر جمعی که می یافتند، اجرا کنند ،و مردم را به روزگاران و لحظات لذت بخش شنیدن، دلالت دهند.

اینان را "تصنیف [1] خوان" می گفتند، که افرادی بودند که ذوق هنری اشان به اندازه ایی بود که یک قطعه شعر و یا موسیقی را که قبلا هنرمندی پر آوازه و چیره دست، آن را در خلال مراسمی، فیلمی، تئاتری و... اجرا کرده بود را، با همان ریتم و نظم تقلید، و دوباره اجرا کرده، و لحظات خوب شنیدن آنرا، برای مردم تکثیر و تکرار کنند، مَمّر درآمد این هنرمندان دوره گرد، فروش متن اشعاری بود، که خوانندگان بزرگ، آن را خوانده بودند، و مردمی آن را شنیده و عاشق آن شدند، و برخی که، این نواها را در کوچه ها و خیابان ها، از این تصنیف خوانان می شنیدند، ترغیب می شدند، تا صاحب متن شعرش شده، و خود نیز آن را در خلوت و جلوت زمزمه کنند.

تصنیف خوان ها رونوشت هایی از این اشعار را بدین گونه، با خط خود رو نویسی، و به مشتاقان می فروختند، و بدین ترتیب زیبایی موسیقی، باعث می شد که این متن و مقام موسیقی، سینه به سینه حفظ و تکرار شود، یک دلیل و راز ماندگاری مقامات موسیقی ایران، در همین تکرارها بود، که شمع وجود آنرا تصنیف خوان ها همواره روشن، و ماندگار و عمومی نگه می داشتند. و مردم نیز با شنیدن نوای آن در عزا و عروسی، و هر مجلس بزم و یا رزم، به تکرار این اشعار و مقامات موسیقی، خود اقدام می کردند.

این است که نوحه سرایان با همین روش، با مقامات و دستگاه های موسیقی و گوشه های آن آشنا شده، و خود متن های نوحه خود را مطابق با آن، تنظیم و نوحه سرایی می کردند؛ [2] مطربان با همان مقامات و دستگاه ها، مردم را شاد کرده، سخنرانان مدیحه یا روضه ایی را طبق آن تنظیم و بر منابر می خواندند، و تا قبل از این که نسل مداحان جدید، پا به عرصه وجود بگذارند، و این تنوع نواهای زیبا و سنتی را نابود کرده، و سبک خشن و جنگی خود را، بر مراسمات عزا و جشن غالب نمایند، مرثیه سرایان، نوحه خوانان و... با همین مقامات مختلف موسیقی، روح مردم را آرامش داده، و نوازش می کردند، و در مراسم شادِ این مردم هم، مطربان، شادمانی را از طریق زیبایی های موسیقی اصیل ایرانی، به مردم تزریق و تکثیر می نمودند، و یا حتی گدایان، با شعرخوانی، و دست یازیدن به مقامات موسیقی اصیل ایرانی، جلب توجه کرده، صدقات از مردم می ستاندند، سحرخوانان با خواندن اشعار، بر طبق ریتم این مقامات موسیقی، مردم را برای بیداری در سحرگاهان، جلب می کردند و...

به گفته یکی از آشنایان بدین دوران، تصنیف خوانی شغل دائم انسان های هنرمندی بود که صدای ارباب موسیقی زمان خود، هنرمندان بزرگی همچون ایرج [3] ، گلپا  [4] و... را در کوچه و خیابان، در حرکت، و در خلال برپایی بساط موسیقی، تکرار می کردند و اشعارش را در اوراقی باز نویسی، و به متقاضیان به وجد آمده از اجرای کوچه بازاری خود، می فروختند، کاری شبیه همین فال فروش ها، البته ممزوج با ترنم صدایی خوش، که کپی از اصل اجرای آن بود.

تمام این هنر، و چنین شغلی، اکنون از بین رفته است، و این روزها تنها جوانانی هنرمند را می توان دید، که چند ابزار موسیقی را برداشته، و در کنار خیابانی بساط کرده، و قطعه ایی را به مصداق کار تصنیف خوانان، در گذر عموم اجرا می کنند، و هنر و میزان هنرمندی خود را به رخ رهگذران می کشند، و مردم نیز به نسبت کرم خود، دست به جیب شده، و با بخشش مبلغی، در خور توان مالی اشان، به تشویق این هنرمندان می پردازند، شاید بتوان جایگزین تصنیف خوانان سابق را، چنین هنرمندانی در این روزها دانست، که مستوجب لطفند و اعطای مبلغی، که در این دوره مهجوریت هنر و هنرمند، هنر را حفظ می کنند، و به نسل های بعدی منتقل خواهند کرد.

[1] - تصنیف رایج‌ترین فرم در موسیقی سنتی ایرانی است که وزن متریک دارد. نام کامل این فرم احتمالاً "تصنیف صوت" بوده که به مرور زمان کوتاه شده‌است. اصطلاح تصنیف از حوالی سده ۸ تا ۹ قمری به کار رفته و در سده دهم قمری رواج یافته‌است. با این حال، برخی محققان موسیقی واژه تصنیف را به معنایی عام‌تر که شامل هر موسیقیِ موزون آوازی باشد، تعبیر می‌کنند و برای آن ریشه‌های کهن‌تری مانند گاتاهای زرتشت می‌جویند.

[2] - مرحوم حاج آقا علی حسینی پدر شهید بزرگوار سید محسن حسینی را من خود سال ها در این کسوت دیده و هنرش را سال به سال در سنین مختلف دنبال کرده ام، او در مراسم جشن های مذهبی و غیر مذهبی، از جمله جشن های نیمه شعبان، چنان چهچه ایی را در حنجره طلایی اش به جریان در می آورد، که همه را میخکوب هنر، و صدای دلنشین خود می کرد، و جاذبه کارش وقتی افزون می شد، که این صدای طلایی را، با اشعاری وزین، همراه کرده، جمع را به وجد آورده، و دل ها را در بلندای آسمان معنا به پرواز در می آورد، البته او متاسفانه با ترمزی محکم و غیر قابل اغماض همواره مواجهه بود، و آن این که نوای موسیقیایی اش، دل مرزداران حدود فقه را، که این حدود نیز به تشیخص هر کدام شان متفاوت و... است، به لرزه در می آورد، و در حالی که همانان نیز، خود مدهوش هنر این بزرگوار می شدند، اما متاسفانه ترمزش را در اجرای این موسیقی زیبا، که تنها از حنجره هایی طلایی او بود که می توانست خارج شود، را سخت می کشیدند، و هنرش در نطفه خفه می شد. آن مرحوم در نوحه سرایی ها، و مرثیه گویی ها نیز، به همین صورت می توانست، جولانی عجیب داشته، که باز همواره تحت کنترل اهل فقه، در پایان هر اجرایی، تذکرهای مکرر می گرفت، که "وارد مبحث فقهی مصداق غنا شده اید!" گرچه این هنرمند خودساخته، هیچگاه به مدرسه موسیقی نرفت، و این نوای دلنشین، و مقامات موسیقی را از سلسله مدیحه سرایان و نوحه خوانان اهل محل کسب، و پیش می برد، اما اگر بجای همنشینی اهل مذهب و به خصوص مرزداران حدود فقه، در مدار همنشنی اهل هنر، و موسیقی کشور قرار می گرفت، این توانایی عجیب می توانست، سازنده یکی از سنتی خوان های قهار، برای عرصه اهل هنر موسیقی کشور، در ردیف شاگردان استاد محمد رضا شجریان باشد، چرا که در همان زمان نیز هماوردی ها، و یا الگوبرداری هایی از خواننده هم سلک خود جناب سید جواد ذبیحی (زاده ۱۳۰۹ شمیران، درگذشت ۲۴ تیر ۱۳۵۹ تهران؛ مؤذن، مداح و نوحه و مناجات‌خوان و خواننده دعاهای شیعه در مراسم مذهبی اهل بیت و آوازهای اصیل ایرانی بود) داشت، که البته برای من مشخص نیست که ایشان از مرحوم استاد ذبیحی الگو می گرفت، یا این که او خود، در ردیف هنر مرحوم استاد ذبیحی می خواند و اجرا می کرد. چرا که حنجره ایی طلایی داشت، و ذوق موسیقیایی در وجودش همواره جوشان، و در غلیان بود، و اگر استرس مدامی را که در زیر چشم های تیزبین و کنترل اهل فقه، که همواره تحت نظرش می داشتند، او را آزار نمی داد، تا دچار خودسانسوری و خود کنترلی موسیقیایی نشود، و برای عدم خروج از مرزهای غنا، دچار استرس دائم و احتیاط های بی مورد، نمی شد، و محدودش نمی کردند، هنرش را می توانست به اوج برساند، چرا که بی معلم و مدرسه موسیقی، این چنین در مقامات و اجرای گوشه های موسیقی اصیل ایرانی، قهار گشته و جولان های عجیب و غریبی می داد، و به حتم اگر هنرش در زنجیر اهل فقه گرفتار نمی آمد، و بعکس معلم و راهنمای قابلی در زمینه هدایت موسیقیایی می داشت، اسب سرکش هنرش، به آسمان آواز ایران جستن می زد، حیف، به قول یک انسان نکته بین اهل هنر، که این توانایی را در ایشان کشف کرده بود : "حاج آقا علی صاحب و باعث مناسبی نداشت، اگر داشت، می توانست در زمره  افراد طراز اول اهل هنر آواز ایران قرار گیرد". روحشان شاد باد  

[3] - حسین خواجه‌ امیری (زاده ۱۱ دی ۱۳۱۱) که به صورت حرفه‌ای با نام ایرج شناخته می‌شود، خواننده موسیقی سنتی ایرانی است. به ایرج لقب «پهلوان آواز» را داده‌اند و در میان طرفدارانش با این لقب شناخته می‌شود. محمدرضا شجریان درباره وی گفته بود: «صدای ایرج در تاریخ آوازخوانی ما یک متر و معیار است و هر کس بخواهد در بالاترین حد حنجره صدایی را مثال بزند، می‌گوید صدا شبیه صدای ایرج است».

[4] - اکبر گلپایگانی (زاده ۱۰ بهمن ۱۳۱۲) معروف به گُلپا از خوانندگان سرشناس موسیقی اصیل ایرانی است

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.