بگذار یغما شدگان تنها، بر این دام لا فرار
  •  

13 فروردين 1399
Author :  
بر آتش آندازی مرا

بگذار یغما شدگان تنها، بدین دام بی فرار

 

ماییم دو دوزگان در این اقیانوس بی حصار

هم گونه گون کشیم ز خود، هم بار روزگار

 

توفان و سیل بَرَد، دلی که از سنگ گشته است

این سنگ هم باز به چشم ما خستگان، چو خار

 

ما کاروان غارت شده، از کار و بار خویش

این کار و بار به گردن، خود یک وبالُ بار

 

چنگی به دل نمی زند این موهبت که داد

چنگیست این داشتن خود، باریست بر دلِ زار

 

گاهی هجوم می برد او سخت بر کاروان ما

ما هم به رغم عشق بدو، اما در حالت فرار

 

شاید رسد زان مائده، ناگاه خوش نمی،

ناخواسته آید و گیرد، بر این بالینِ خوشقرار

 

این است رسم بردن و کشتن به روزگار

با سرفه های خشک رسیدن، و الفرار

 

ای تُنگ آبِ دل، جمع کن تو طُره ات

بگذار یغما شدگان تنها، بر این دام لا فرار

 

به نظم در آمده در 12 فروردین 1399

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (2)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

سلام ای نازنین ویروس منحوس

به روی ماه تو هر لحظه صد بوس

بوَد امروزه نامت وحشت انگیز/
کمی تا قسمتی بدتر ز چنگیز!/
همه در چشم تو یکسان ویکرنگ/
وزیر وکارگر،دهقان وسرهنگ/
نه اهل رشوه وتبعیض بودی/
دمی مشهد ،گهی تبریز بودی/
ابر مردان قدرت، زیر دستت/
بنازم قدرتت را، ناز شصتت!/
شده برچیده بزم مرده خواری/
چه ساده گشته رسم سوگواری!/
کسی در فکر رنگ سال و مد نیست/
زن و مردی به فکر تیپ خود نیست/
دماغ ولب به زیر ماسک پنهان/
تناسب رفته از اندام مردان/
زنان آشفته ابرو، مو پریشان/
نه مِش، نه رنگ‌ در گیسوی ایشان/
بنازم قدرت و عدل خدا را/
گرفت او حال خلق خودنما را/
همانهایی که وقتی عید میشد/
همه از روی رنگ سال یا مُد/
اثاث منزل و شال وکُلا را/
کمد دیواری و سنگ یا طلا را/
ز روی خودنمایی نو نمودند/
ولی امسال مردم خانه بودند!/
تلاش و زحمت ایشان هدر شد/
تمام نقشه ها هم بی اثر شد/
چه عیدی شد،همه افسرده مایوس/
دریغ از یک بغل کردن ویا بوس!/
چو ظهر آید تمام خلق رنجور/
همه پیگیر اخبار جهانپور!/
خیابان خلوت و در کوچه کس نیست/
جهان ماتم گرفت، فریاد رسی نیست!/
ز کودک ها که شیشه می شکستند
ردیفی بر لب جو می نشستند/
نه از معشوقه وعشاق بیکار
نه از آن کودک و پیران بیمار/
از این بابت،ببوسم خاک پایت/
ولی دیر آمدی، جانم فدایت.../
دکانها بسته، میدان خالی از شور/
به شهر مردگان می ماند از دور/
به جز آنان که خنگ وبی کلاسند/
همه ترسان و لرزان درهراسند/
گز وآجیل وپسته باد کرده/
کووید نوزده بس بیداد کرده!/
تمام عید را در خانه ماندیم/
رمان و داستان وشعر خواندیم/
گهی دور همی ، گه فیلم دیدن/
زمانی جنگ و پیراهن دریدن!/
همه در روز خواب و شام بیدار/
جهان گویی شده وارونه انگار/
نشان دادی به ما عجز بشر را/
طمع ورزی وحرص بی ثمر را/
زمین پاک وطبیعت باز خندید/
به کوه و دشت و دره، برف بارید/
نشان دادی که علم ،از ثروت ومال/
بوَد نیکوتر و بهتر به هر حال/
به ما مهر ووفا را یاد دادی/
تکلم با خدا را یاد دادی/
نشان دادی خدا ربی کریم است/
خدا جبار و رحمان و رحیم است/
ولی ای نازنین جانم فدایت/
برو،آبی نریزم پشت پایت!!/

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

تنهایی

اگر همین الان به شکل تصادفی ده آهنگ باکلام انتخاب کنید، احتمالا توی پنج‌تایشان چیزی در مورد عشق و بی‌وفایی و دل‌شکستگی خواهید شنید. مسائلی که این‌قدر جهان‌شمول‌اند، مثل ترس و عشق، معمولا ریشه در خلقت ما دارند و می‌شود دلایلی عینی و زیست‌شناختی برای وجودشان پیدا کرد. این ویدیو که مثل ویدیوی «پارادوکس فِرمی» از آثار استودیو کورتسگزکت است، ریشه‌های فیزیولوژیک یکی از این احساسات کهن را بررسی می‌کند: تنهایی. احتمالا در کنار عشق و بی‌وفایی، در ده آهنگِ اول نوشته در مورد تنهایی هم چیزی پیدا خواهید کرد؛ چون تنهایی هم حدیث نامکرر است.

...حافظ
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...