در سرای زندگانی جنگ قدرت تا به کی       این همه تعجیل کردن بهر ذلت تا به کی

 با محبت دشمنی نابود و خنثی می شود       زندگانی بهر صلح است، جنگ و نفرت تا به کی

 ما که از اول همه اولاد آدم بوده ایم     بعد با شمشیر و ترکش ، مرگ عزت تا به کی

جنگ از آغاز خلقت یکه تازی کرده است     این همه فکر جدایی رو به سرعت تا به کی

 می توان در اوج قدرت یک کمی آرام شد        تا به خود آییی که دیگر هتک حرمت تا به کی

 زشت باشد هر که را در دل عداوت پرورد        مهربانی خوشتر است آزار و محنت تا به کی

 عشق را فریاد کن تا گوش هستی بشنود      زندگی معنا پذیرد روز حسرت تا به کی

 آسمانی می شوی با مهربانی خو کنی      بیش از این نامهربان ، در جنگ سبقت تا به کی

ای « وصال » این شعر هم این گونه می گردد تمام !      رشته ها را پنبه کردن فوت فرصت تا به کی

و آنچنان که مرحوم فریدون مشیری سروده است که :  

تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل ، دلی لبریزِ از مهر تو
تو ای با دوستی دشمن.
زبان آتش و آهن زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروارتفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تواین دیو انسان کش برون آید.
تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر رابه خاک و خون بغلطانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست ولی حق را برادر جان!
به زور این زبان نافهم آتش ‌بارنباید جست...
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده‌ات بیدار، تفنگت را زمین بگذار...


ایران و امریکا در منطقه پتانسیل و موضوعات زیادی برای دشمنی ندارند، و بیشتر رقیبند، تا دشمن؛ و همین است که انسان متعجب می شود، که چرا، چگونه و این چه دست هاییست که این رقابت را به سوی دشمنی آشکار و بیرحمانه پیش می برد، تا این چنین به رویارویی نظامی دو جانبه، با دریایی از خون بین ما، ختممان کنند.