دیدار و یادی از پدر در آستانه آبان و بارش های ماه عقرب
  •  

01 آبان 1398
Author :  
بارش برف برستیغ شکوهمند توچال در آخرین روز مهر 1398

و امسال ایزد یکتا آبان را با باران و برف همراه کرد، تا نویدبخش ارزانی رحمت، برکت و نعمت بی منتهای یار باشد، گو اینکه، او درد دل تشنگان تابستانی داغ را شنید، و خواست تا با بارش های پاییزیِ به موقع، چشمه ها دچار مرگ و خشکی نشوند، نهرهایِ باقی مانده از گرما، جاری بمانند، و گیاهان، تشنه بر خواب زمستانی وارد نشوند و...

یک "مهر" را به دعا نشتیم، و اینک آبان خوش یُمن و پر بارش ظهور کرد، و بد به حال بی خانمانان از جنگ های هوا و هوس قدرتمداران در منطقه ما، رهبران کوردلی که به جنگ تداوم می دهند، تا نان قدرتِ خود را در قاتق خون این و آن نرم و راحت الحلقوم کنند، این جنایت پیشگان کاری کرده اند تا بی خانمانان سیاست های نابخردانه آنان، امروز و در اول آبان، آواره و در گرفتاری غوطه خورند، و حتی از چشیدن لذت آمدن باران های به موقع پاییزی، که جای شکر و شادی دارد، نیز محروم باشند،

بارانی که اکسیر حیات است، و در این سرزمین گُر گرفته از آفتابی که بی توقف بر جان های سوخته از جنگ ما می تابد، دوای دردی جانکاه است؛ و امروز که آبان با بارش آغاز شد، لانه مردمان زخمی از جنگ، "که به شبنمی ویران است"، را ناشاد از این بارش کرده، و آن بخت برگشتگان تحت ظلم خواهند گفت : "خدایا در این آوارگی ها، که در سکوت تو رخ می دهد، فقط همین بارش را کم داشتیم!"

اما این بارش مرا به دیداری روحانی با پدر در خاک خفته ام برد، که خدایش رحمت کناد؛ او که سه تقویم را در زندگی خود دنبال می کرد، تقویمی که بر محور حرکت ماه بود و مادرم حسابش را داشت، که ایام رسمی دینی ما را نگه می داشت، تقویم دیگری که بر محور چرخش خورشید بود و با عید و شادی در فروردین آغازیدن می گرفت، و در روز قبلش، در اسفندماه منظم و مرتب و دقیق به پایان می رسید؛ و این تقویم را کل جامعه نگه می داشتند، چرا که حرکات و یادواره هایش جمعی و عمومی بود،

تقویم سوم که تقویم اول و اساسی زندگی پدرم بود، و همه ما از کوچک و بزرگ، 24 ساعت روز و هفت روز هفته و 12 ماه سال در خدمت فرمان این تقویم بودیم، و او خود شخصا آن را راهبری، دنبال و هدایت می کرد، زیرا که در کیش او "کار" اولویت اول زندگی بود و  این تقویم نیز، همان تقویم کاریش بود، و او تنها سردمدار و راهبر این حرکت بود، راهبری مقید و حساس به کسب روزی حلال و پاک که در این جهت "مو را از ماست می کشید" تا پوخه ایی (قطعه کاهی ناچیز) از حق دیگری و... وارد حاصلش نشود و آنرا آلوده خود نکند و...، و این روزها او از آمدن ماه "عقرب" می گفت، و این که در این ایام کدام کار را بزرگان کار و تلاش و صاحبان تجربه، مردان راه در نسل های گذشته و... روایت کرده اند، و مناسب است و باید صورت گیرد،

آری نزد مردان راهگشای راه، در یک نسل قبل "تقویم کار" نیز وجود داشت، و امروز در حوالی روز جهانی تنبل ها! (International Sloth Day) [1] می بینم که چقدر ما انسان ها از نسلی به نسلی دیگر تغییر می کنیم، و انسانی که جوهره اش کار و تلاش است، امروز به پاسداشت روز جهانی تنبل ها می رود، و گرچه این طنزی بیش نیست ولی در پس این طنز نیز واقعیتی تلخ خوابیده است.

اما پدرم یک ایرانی و بر فرهنگ ایران باستان بسیار استوار و عامل بود، در حالی که هیچ از تاریخ نخوانده بود، اما این فرهنگ دست به دست، منزل به منزل و نسل اندر نسل به او به ارث رسیده بود، و لذا انگار "کار و تلاش" نیایش اصلی و وجه همتش بود، و سحر را برای نیایشی کوتاه در پیشگاه یکتای بی همتا، بیدار بود، و گویا می خواست با این نیایش کوتاه سحرگاهی، از خداوند طلب دلی صاف، قدرتی درخور و...کند تا به استقبال نیایش اصلی اش که همان "کار و تلاش" بود، برود.

او که از خروسخوان آهنگ شروع کار و تلاش بر زمین پاک را می کرد، و تا غروب آفتاب، افتان و خیزان ادامه می داد، تا شامگاهان نیایش غروبگاهی را به شکرانه توفیق یک روز کار و تلاش، در خانه پر مهر خود به انجام رساند، و راهی رختخواب شود، تا بدون کاهلی و سستی، روز بعد را سرشار از انرژی جدید، و در روزی نو آغاز کند، او هرگز نه زرتشت را دیده بود، و نه از اوستا چیزی خوانده بود، و شاید در شاهنامه خوانی ها از آنان چیزی شنیده باشد، اما حتی در غلبه افکار فرقه ایی، اهل زردشت، و اوستائیان را به رسم اعتقاد قالب جامعه خود "گبر" می نامید، که بر خدای او کافرند!، در حالی که نیستند و نبودند و بر خدای یکتا، ایمان دارند و قرن ها همچون ما و پیش از ما بر وجود و حضورش شهادت داده و می دهند.

اما با این حال، فرهنگ کاریش و فلسفه و روشش، بر فرهنگ کار ایران باستان استوار بود، و ماه آبان برای تقویم او ماه "عقرب" بود و "گُرده گُرده بر بدنش پی می گرفت" [2] وقتی که این روزها زمین هایش شخم خورده، بذر افکنده، به استقبال باران های آسمانی، در ماه عقرب می رفت، تا کشتزارهایش رویش های پاییزی را زودتر از مزارع دیگران تجربه کرده، بهره ایی بیشتر در مسابقه برداشت، در بین رقبای کاری اش داشته باشند، و این تنها مسابقه ایی بود که او در آن با دوستانش که در این زمینه رقیب بودند، شرکت می کرد، رقابتی در توانایی و هنر باروری زمین، و کسب روزی پاک و حلال بیشتر؛ افتخار آمیز و بی ضرر به غیر، پر منفعت و شادی آفرین و...

او معتقد بود گندم های "زودکار" برکت و نعمت بس بیشتر بر "دیرکارها" خواهند داشت، و این کاهلانند که کاشت مزارع خود را به ماه های آخر پاییز می اندازند، و لذا در سال آینده و در موقع برداشت از برکت زمین، کم بهره خواهند بود.

او چون زرتشت به راستی و در عمل کاهلان و بیکاران را در زمره یاران "اهریمن"، و خارج از دایره دوستان "ایزد یکتا" خداوند بزرگ می دانست، و در ردیف دروغگویان، بیکاران و سست تنان و کاهلان را نیز دشمنان خداوندگار تلقی می کرد، و این روزها تلاشی در خور همت والایش داشت، تا حاصل باغ ها و مزارع اش، به تمام جمع شده، و آن را در انبارها ببیند، تا ایمن از بارش و نم پاییزی به خوبی و خشکی ذخیره شوند،

او انگار آیات "مینوی خرد" [3] را خوانده بود که می گوید"آدم کاهل پست ترین افراد است" لذاست که این روزها و در زمانه کاهش گرمی روزها و تعادل دما، تلاشش مضاعف می شد، و در دایره اطرافیانش از کاهلان و سست تنانِ سست عنصر به روشنی و آشکارا بیزاری می جست، و بر سختکوشان ارج می نهاد و نهال دوستی را تنها در زمین دل آنان می کاشت، چرا که چون زرتشت بر این نظر بود که : "خوشبختی از آن کسی است که در کار و کوشش است" و کار را "جوهره آدمی" می دانست و تنها کار و تلاش را منبع خوشبختی و رشد و تکامل انسان و انسانیت دانسته، و اعتقاد راسخ داشت که انسان در دنیا وظیفه دارد، به کارهای کارساز بپردازد و تن و جان در آبادی این جهان صرف دارد.

آنروز که او به جبر و شرایط جوی سخت و کُشنده، در کُنج کرسی [4] گرم خانه اش اسیر می گشت، قیدهای [5]  این کرسی گرم و نرم که زیر و روی تن تو را نرم و گرم می دارد، تنِ تنپروران را در خود هضم می کند، برای او این راحتی تن و قیدهای کرسی به سان میله های زندان تلقی می گشت، و تو گویی هر لحظه می خواست تا زنجیر این کاهلی و سستی عارض شده و ناخواسته را هم بشکند، که همین هم برایش اندوه بار، و آن را بدبختی زا، و "خانه خرابی" می دانست؛

او کار و کوشش را تنها پادزهر کاهلی و اندوه پس آن تلقی کرده، و می خواست همواره در خیل اهل کوشش و تلاش باشد، و از اقل افراد تهیدست که این وضع شان را بیشتر نتیجه کاهلی شان می دانست، دور بماند، و در تیره و تبار اهل کار و تلاش مانده، عمرش در کار و کوشش به سر آید.

خدایا بر این بارش های زیبای پاییزی شکر، که الهام بخش زیبایی بود، و نویدبخش امیدی اهورایی، تو خود داد بیداد رفته  ها را کفایت کن، و جنگ طلبانِ توسعه طلب را بر جای ناپاک شان خشک و بی حرکت نما، تا شر آنان از این زمین زیبایِ نم گرفته از نعمت های شادی آفرینِ ماه عقرب کم شود.

[1] - 20 اکتبر هر سال به ظنز روز جهانی تنبل هاست روزی برای بزرگداشت یک حیوان که به تنبل ترین موجود دنیا مشهور است نام او همان Sloth است و نوعی حیوان است بین خرس و میمون که از درخت ها آویزان است پستانداری که از برگ درختان تغذیه می کند و هر قدم برداشتن مدت ها طول می کشد. این روز در سال 2010 توسط یک بنیاد غیردولتی به نام the AIUNAU Foundation برای این حیوان که در جنگل های واقع کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی زندگی می کند، اعلام شد و با توجه به تناسب زندگی این حیوان با تنبل ها به طنز آن را روز جهانی تنبل ها هم می نامند.

[2] - این اصطلاحی است که بازگو کننده شادی و شعف بسیار است، که چنان به فرد روزگار خوش می گذرد که بدنش شروع به چاق شدن و چربی گرفتن می کند، در نسل کاری و پر تلاش قبل، مثل اکنون چاق شدن منفی و مذموم نبود، لپ های قرمز و صورت چاق و گوشتی و... نشانه سلامت جسم و خوشی زندگی بود، چرا که بدن های کاری آنان فرصت چربی گرفتن را نداشت، و کسی که بر بدنش چربی می آمد، نشانه از زندگی خوش، نعمت فراوان، روزگار زیبای او داشت، لذا گرده گرده پی گرفتن تن، سمبل خوشی و طراوت بود.

[3] - کتابی از عهد باستان ایران

[4] - چهار پایه ایی چوبی که بر آن لحافی بزرگ می انداختند و این رو انداز، از خروج گرمای چاله ایی که مملو از ذغال چوب داغ در زیر کرسی به بیرون جلوگیری می کرد، و زیراندازی از پشم زیرتنه انسان را نرم و گرم می داشت، و همه این راحتی و گرمی و نرمی، انسان را به ماندن و تنبلی و خواب دعوت می کرد. اما پدر این ماندن را "خانه خرابی" می دانست.

[5] - چوب هایی که بر پایه کرسی تعبیه شده بود و شما پای خود را هنگام گذشتن در زیر کرسی بر آن می نهادی، تا بر زمین خاکی کف کرسی نباشد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (3)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی در واکنش به این پست نوشت :
خیلی خوب بود. روح پدر شاد‎
چقدر خوب و دوست داشتنی بودند
آدم هوس شووون رو می کنه‎
میدانی‎
هرچه پیر تر می شوم‎
بیشتر دلتنگ اونایی رو که کنارم ندارم می شوم‎
بهانه جو‎
میگن این خاصیت پاییزه‎
که. دلتنگی رو تو وجودت انسان تقویت می کنه‎
و خودت باید این رو از خودت دور کنی و هیچکس حتی بهترین و متخصص ترین مشاورها هم نمی توانند کمکی کنند اگر خودت. نخواهی‎
تنبل بودن هم انگیزه می خواد‎
وقتی کاری نیست، عملن وعلنن درگیرش میشی، خیلی خوب توصیف کردی، کلی هم خندیدم، صورت های تپل و سرخ‎، خوشم اومد‎
تونستم جلوم تجسم شوون کنم‎
خوشگل و مامانی
‎اوون بحث سه تقویم هم عالی بود‎
خیلی تفکر ارزنده ایی داشتن گذشتگان ما‎
تلاش برای کسب روزی حلال‎
کجاست آن همه اعتقادات‎؟!
شاگرد دکتر شریعتی از معلمین من بودن‎
و پدری که در بازار با کتابفروش دوست بود‎
برایم فقط به این دلیل که کتابخوان و کتاب دوست بودم، از دوست کتابفروش در بازار در ردیف معازه شان، برایم کتاب می خریدن، و غوغایی در من بوجود می آمد، وقتی از دکتر شهید شریعتی برایم کتاب و کاست سخنرانی اش را می آورد‎
آن زمان یاد گرفتم و آموختم. دین و اعتقادات آن چیزی نیست که کسی بتواند تعرضی به آن داشته باشد و یاد. گرفتم با اعتقادات خودم. زندگی کنم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که "مرا" می برد این گونه به ژرفای خیال؟...

فریدون مشیری

امروز سالگرد درگذشت فریدون مشیری است.

ازاده
This comment was minimized by the moderator on the site

ابراهیم صدری
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...