دادی تو دل و دیده ام به باد ز عشق
آنگاه که رخ نمودی تو در برابرم ز عشق
رفتم ز دست انگه که عنانم بدست تو بود
دیگر نخواهم این عنان، که این هم برای عشق
ای دوست دلم به مهر تو بود گرم و مطمئن
گرمی کجاست در برابر این بارانِ مهرِ عشق
ذهنم چون دلم به یاد تو پر می کشد ز من
درد است که درمان نخواهم، این درد جز به عشق
دیگر مخواه زمن که پایبند عشق شوم
زیراکه عرصه سیمرغ جای ورزیدن است به عشق
این جا حریم مرغ های هوادار به عشق بود
ما را به عرصه این مرغ ها کجاست راه، به عشق