در خلسه های امواج سهمگین تنهایی،
این لهیب عشق است که زندگی می بخشد،
ورنه باید دق کرد و مرد،
عشق، واژه ایی است که ما آنرا ساختیم
تا از پس دردهای نازل شده برآییم
از پس تقدیرهای ناگوار و نوشته شده
از پس رنج های بی پایان
عشق!
ای درمان دردهای بی درمان
ای داروی غم های پنهان
ای اکسیر حیات
ای مرحم دل های سوخته، از ظلم های بی پایان
همچنان بمان که نزول درد را انگار پایانی نیست
و تو همچنان خواهی درخشید
عشق!
گرچه زمینی ات می پندارم
اما انگار از هر آسمانی، آسمانی تری
گویا از آسمان هم دارویی شفابخش تر از تو نیامده
بتاب ای گوهر درخشنده و شفابخش، بتاب
و شما ای سرسپردگان عشق!
دل سپارید،
که دل سپردن از سر سپردگی سر است،
گرچه او سرسپرده می خواست،
ما دل سپرده بودیم.