عشق! تو بمان که درد را پایانی نیست
  •  

21 تیر 1397
Author :  

در خلسه های امواج سهمگین تنهایی،

این لهیب عشق است که زندگی می بخشد،

ورنه باید دق کرد و مرد،

عشق، واژه ایی است که ما آنرا ساختیم

تا از پس دردهای نازل شده برآییم

از پس تقدیرهای ناگوار و نوشته شده

از پس رنج های بی پایان

عشق!

ای درمان دردهای بی درمان

ای داروی غم های پنهان

ای اکسیر حیات

ای مرحم دل های سوخته، از ظلم های بی پایان

همچنان بمان که نزول درد را انگار پایانی نیست

و تو همچنان خواهی درخشید

عشق!

گرچه زمینی ات می پندارم

اما انگار از هر آسمانی، آسمانی تری

گویا از آسمان هم دارویی شفابخش تر از تو نیامده

بتاب ای گوهر درخشنده و شفابخش، بتاب

و شما ای سرسپردگان عشق!

دل سپارید،

که دل سپردن از سر سپردگی سر است،

گرچه او سرسپرده می خواست،

ما دل سپرده بودیم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
0 Comment 2023 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در آه ای خدای بدن های در هم کوفته...
شعری از شاعر اهل افغانستان زبان دل خراسانیان از دامنه جنگی که دامن از سرزمین و این مردم مظلوم نمی کش...
- یک نظز اضافه کرد در ایرانیان مهاجری که کشورها و سر...
سیدمحمدخاتمی در سفر به شهر یزد از آتشکده زرتشتیان یزد دیدن کرد خاتمی در این دیدار ضمن گفت و گو ب...