نزول تقدس به سطح زمین و زمینیان، بلای جان انسان شد
  •  

22 آذر 1401
Author :  
مادری در میان خیلی از تابوت ها، بر تابوت عزیزش نشسته است

از زمانی که "تقدس" از سطح ماورایی و بالامرتبه خود (همچون خداوند متعال)، به زمین و زمینیان نزول داده شد، و این تقدس به افراد، ایده ها، ساختارها، اماکن و... نیز تعلق گرفت، انسانی که تمام سعی همه، از جمله ایزد یکتا، برای سعادت و کرامت او بود، خود به یک عنصر درجه دوم، تبدیل، و به پای این جایگاه ها، اماکن، دستورات، ایده ها، افراد و... قربانی گردید؛

این یک روند تاریخی است که همچنان پایان نیافته، حال آنکه در شکل زُمُخت و باستانی اش، روزگاری پیشینیان ما، دختران واجد صفت الهه زیبایی، و پسران قدرتمند و شایسته ما و...، را در پای بت ها، بتکده ها، سازندگان و گردانندگان بت ها و بتکده ها و... قربانی می کردند، و خون پاک و بی گناه آنان را، به الهه های خود و... هدیه می نمودند و... تا رضایت ارباب معابد، و الهه های قرار گرفته در آن را جلب نمایند.

اما در روند جدید، همین انسان، به پای منویات دل انسان هایی دیگر، سیستم تفکر، و ایده های آنان و... قربانی می شود، طغیان صاحبان قدرت، در این روند، به جایی رسیده است که امثال آن قاضی مُلک خراسان، اختیارات خود را "نیم بند انگشت" از اختیارات ایزد یکتا بر انسان مخلوق خود، کمتر می بیند! [1] و...

و به دنبال این طغیان انسانی، و ادعای کفرگونه، گزاف و نابجا و...، نه از مقامش خلع گردید، و نه با مقابله فکری و عملی جدی، مواجهه گشت و...، نه بر پیش زمینه هایی سازنده چنین توهمی کسی شورید و...، تو گویی انگار او از عمق دل، و منویات قلبی، و مقصد فکری بسیاری از ارباب قدرت، از جمله هم سلکان شاغل در دادستانی اش سخن گفته بود، که همه راضی و خشنود، بدین سطح از اختیار بر جان، مال، ناموس و کرامت انسان ها، همه سکوتی رضایتبار را اختیار کردند، و کسی بر این طغیان انسانی، نشورید.

این همان رویه فکری است که امروز انسان ها را شایسته قربانی شدن، به پای افراد، ایده ها، سیستم ها، اماکن، احکام و... می بیند، و هرگونه مخالفت با چنین رویکردی را نیز، محاربه، ارتداد، بغی و... دیده، و کسانی را که بر این سلطه خداگونه، توسط انسان های ناچیز و...، مخالفت ورزند را، شایسته مرگ، زندان، محرومیت از حقوق اولیه و ثانویه می بینند، و تقدیر گردانانی از چنین رویکرد خطرناکی را که از خود آزادگی و غیرت و... نشان داده اند را، اغتشاشگر، فتنه گر، عامل دشمن و... خطاب می کند، و متناسب با همین ایده، و سطح بندی، با انان رفتار و سلوک دارد.

اگر هر قدرتمندی در جهان، از این شیوه تفکر و روش فکری و رفتاری الگو بردارد، و خود را در همین سطح از ایده و عمل ببیند، و به همین شیوه با مخالفین و معترضین به خود، رو در رو گردد، دنیا به عرصه کشتار و زجر و شکنجه ی انسان هایی تبدیل می شود، که قصد زیست، در چنین قفس های ساخته شد توسط انسان، به نام خدا را ندارند؛ و این رویکرد، کشتار و نابودی آزادیخواهان را مباح، و اشاعه این گفتمان خطرناک را در پی خواهد داشت، و سربلندی و کرامت طلبی انسان را له، و نابود کرده، ایده زیست آزادانه انسان را ذلیل و خوار کرده، سلطه پذیران بی مایه را ارج نهاده، و بر صدر خواهد نشاند، و دنیا و انسان های در آن را، برای برده گی و برده داری های بزرگ آماده، و به سوی آن، رهنمون خواهد کرد.

خداوند تک تک انسان ها را در مقام مخاطب خود دیده و با آنها شخصا با عنوان "یا ایها الناس" سخن گفته و بدین ارج و ارزشی که برای آنها قائل شده است، آنان را در برابر خود مسئول، و پاسخگوی مستقیم و انفرادی دیده، و همین اعطای مسئولیت، لازمه اش داشتن آزادی، کرامت و حق تعیین سرنوشت، برای چنین انسانی است، و کسانی که آزادی، کرامت، حق انتخاب، و حق تعیین سرنوشت را از انسان سلب می کنند، خود "باغی" بر امر خداوند، "محارب" در مقابل خواست او، و "مرتد" بر امر ایزد یکتا خواهند بود، پس نباید به نام خداوند یکتا، کسانی را که خواهان چنین آزادی و کرامت انسانی هستند را، به بند کشید، و آنان که بر این بندها، سر خم و تسلیم خواست، و از آنان کشتار کرد، و آنان را از حقوق اولیه و ثانویه اشان محروم نمود و...

بشریت دهه هاست که به این ایده و رشد فکری رسیده است، تا بر چنین انسان هایی ارج نهاده، و برای آنان، تحت نام فعالین سیاسی، اصلاح طلبان اجتماعی و... حقوق قضائی، مدنی و... ویژه و فوق العاده ایی قائل شود، لذا متهمین و زندانیان سیاسی، فکری، اجتماعی و مبارزین از این نوع، از شرایط و حقوق مجزا، و فوق العاده ایی در مقایسه با دیگر متهمین، در قانون برخوردار شده اند.

این انسانِ مسئول، شایسته داشتن آزادی و کرامت از سوی خداوند شده است، و انسان دیگری نباید به خود این اجازه را بدهد، که به هیچ بهانه ایی، او را به بند ایده ایی، و یا تفکری در آورد، که آزادی و کرامت او را در خطر قرار دهد، و به ذیل ایده ایی در آورد که حاوی برداشت های یک انسان دیگر، از امر خداوند است، انسان هایی که تفاوت آنان با دیگران تنها، نشستن بر اریکه قدرت است، و همچون دیگران، به هیچ وحی یا ارتباط مستقیمی با خداوند، دسترسی ندارند، و در ارتباط با خداوند، به سان تمام انسان های دیگر، در جامعه، زیست می کنند و...، آنان نباید در جایگاه خود طغیان کنند، چرا که، اگر ختم نبوت نبود، افراد بسیاری، این زمینه ی طغیان را داشتند، و به حتم خود را پیامبرانی جدید، بعد از ختم نبوت، می نامیدند؛

در چنین شرایطی است که ختم نبوت یعنی این که، تمام انسان ها بالقوه و بالفعل می توانند، خود راهبر مسیری برای خود باشند، که به سوی خداوند و سعادت، باید طی کنند، انحصار این راهبری، راه و نحوه رفتن، در نظر خاص یک انسان، حاکمیت یک ایده، و برقراری یک سیستم و... و از آن بدتر، تحت سلطه یک فرد، نه به صلاح است و نه ممکن،

انسان ها باید حق و اختیار انتخاب را داشته باشند، تا عقل جمعی آنان، انسانیت را به سمت هدایتی جمعی برده، و با استفاده از روح تفکر جمعی، حقیقت مطلقِ مستور را، همچون راه حلِ دیگر مشکلات شان، یافته و به سویش رهنمون شوند، کشیدن آنان به ذیل یک ایده، یک سیستم، یک راه، یک فرد و...، معلوم نیست به کدام ناکجا آباد ختم شان کند.

برای تبدیل یک جمعیت بزرگ، به انسان های مطیع و گوش به فرمان، باید انسان های زیادی را که صاحب و مدعی ایده های نو، افق های جدید برای رفتن، راه های بهتر برای رسیدن و زیست انسانی و... هستند، را قربانی کرد، کسانی که وسعت بخشی به آزادی، کرامت و انتخاب انسانی را جستجو می کنند و...، آنان را باید به دارهای بر پا داشته ی سحرگاهی سپرد، و اینگونه و در چنین فضایی است که، طلوع فجر نیز برای مومنان، حاوی خبرهایی دردناک، خواهد شد، حال آنکه در فرهنگ مومنانه، این لحظات نویدبخشِ آزادی، روشنی، هدایت، راز و نیاز با خدا، و پایان شب سیه و... می باشند، و بدین نحو، این لحظات نور و روشنی نیز، خود آلوده به دارهایی خواهد شد، که جان عزیز انسان های نوگرای و... بسیاری را قربانی، و ضایع خواهند کرد،

و زین پس، مومنینی که، به راز و نیاز و گشایش های سحرگاهی، برای اصلاح خود، و جامعه خود نظر دارند نیز، باید دغدغه مندِ دارهایی شوند که جان نخبگان و جوانان شان را در هر سحری می ستانند، تا هر صبح، حجله های غم و عزای آنان، بر کوچه و برزن شهرها، بر پا گردد، و همه را از صبح و نسیم معجزه آسای سحری نیز، بیزار و بیمناک نماید، تا دیگر برای این لحظه ی زیبای شکفنِ روزهایِ روشن هم، حرمت و آبرویی نماند.

 قدر مجموعهٔ گل، مرغِ سحر داند و بس        که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست 

  به خدا که جرعه‌ای ده، تو به حافظ سحرخیز،       که دعای صبحگاهی، اثری کند شما را

حافظ

شب فراق که داند که تا سحر چند است      مگر کسی که به زندان عشق دربند است

[1] - به گزارش ایسنا، غلامعلی صادقی (دادستان مشهد، بعد از اعتراض به احکام مبسوط الید آنان علیه همه چیز) در یک سخنرانی گفت: «یکی از دوستانم چندی پیش به من گفت چرا شما به تمام موضوعات ورود می‌کنید، در این‌جا باید تاکید کنم اختیارات دادستان از اختیارات خداوند متعال به اندازه بند انگشت کمتر است».

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (32)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

سب النبی!

رحیم قمیشی

به خانواده‌ام گفته‌ام خیال‌تان راحت باشد. روزی که مرا دستگیر کنند هرگز نخواهند گفت بخاطر نوشته‌هایش او را گرفتیم!
می‌گویند او جاسوس بود.
می‌گویند او امنیت ملی را بر هم زده بود.
می‌گویند او خانه فساد دایر کرده بود!
و حالا متوجه شدم ساده‌تر از همه اینها هم وجود دارد؛ "سب النبی"!
و بعد از دستگیری جنازه‌ام را تحویل خانواده داده و نخواهند گذارد حتی در قبرستان عادی دفن شود.
حتی مراسمی گرفته شود!

دو تن را به دار آویختید که چیزی به پیامبر اسلام گفته بوده‌اند؟
جان دو تن را ستاندید که اهانت کرده بودند به مقدسات ما؟
واقعا جان گرفتید...
هیچ راه دیگری نبود؟؟
خدا گفته بوده؟
این خدا ترسناک نیست؟!
من از این خدای شما، پناه می‌برم به غیر خدا!
چرا دروغ می‌گویید که خدای شما رحمان و رحیم است، چرا دروغ می‌گویید که اسلام شما دین رحمت است.
از این وحشیانه‌تر هم مگر می‌شود!!

شما صبح و شام به یاران پیامبر از ابوبکر و عمر و عثمان و عایشه و طلحه و زبیر، هر چه دلتان می‌خواهد ناسزا می‌گویید و نمی‌گویید ایشان نزد ۹۰ درصد مسلمانان بسیار محترمند. اگر آنها هم بخواهند هر که را به مقدسات‌شان توهین کرد اعدام کنند چه خواهد شد؟!

چه چیز شما را این همه به جان انسان‌ها، اشرف‌ترین مخلوقات خدا، چنین بی‌تفاوت کرده؟
دوستم، ده‌ها سال است گیاهخوار است. می‌گفت دوست ندارم رنج کشیدن یک حیوان را به‌خاطر خودم ببینم. او حتی عسل زنبور و شیر گاو و‌گوسفند را هم نمی‌خورد، و می‌دانم بسیاری همینند، از بس عاطفه دارند، از بس دل مهربان دارند.
آنوقت شما چه آسان آدم می‌کشید؟
این جاسوس بود، این اهانت کرد به پیامبر، اصلا به خدا، این امنیت ملی را به خطر انداخت، سطل زباله آتش زد، آن شعار داد، آن ضدانقلاب بود، آن رسانه داشت بر علیه ما می‌نوشت، آن فعالیتش در محیط زیست مشکوک بود...
خسته نشدید.

در کجای دنیا چنین به‌طور رسمی می‌کُشند؟
در کجای دنیا هیچ هیئت منصفه‌ای وجود ندارد؟
در کجای دنیا معذرت‌خواهی متهم کمکش نمی‌کند؟
در کجای دنیا چوبه‌های دار یک روز بی‌کار نمی‌مانند؟
چرا خشونت را قطع نمی‌کنید...

هیچکس موافق اهانت به مقدسات هیچ دینی نیست، اما وقتی همه ظلم‌ها را با نام دین توجیه می‌کنید، خودتان زمینه‌های اهانت را پدید می‌آورید.

جان، بی ارزش نیست
جان، باز نمی‌گردد
جان، زندگی است

جان و حرمت انسان، مقدس است...
نه آنچه شما مقدسش می‌پندارید!


#تحلیل_زمانه

This comment was minimized by the moderator on the site

شمر و اطاعت کورکورانه اش از یزید به عنوان ولی امر مسلمین

آیت الله مصطفی محقق داماد :

دو کتاب «فاجعه جهل مقدس» و «در دادگاه جهل مقدس» اثر آیت‌الله سید مصطفی محقق داماد طی نشستی با عنوان «شب روشنگری دینی» در بنیاد موقوفات افشار رونمایی شد؛

در این مراسم آیت الله سیدمصطفی محقق داماد بیان داشت:

آنچه که دانش و علم در جهان است و تمام خدماتی که بشر امروز از علم می بیند، معلول جهل است.
اما کدام جهل؟ جهلی که فرد در آن متوجه باشد که جاهل است.

خانم دکتر اعوانی چه خوب از قول سقراط فرمودند که خردمند است کسی که می داند که نمی‌داند. چرا که آنچه تاکنون در پزشکی و تکنولوژی پیشرفت شده از سوی جاهلانی بوده که متوجه جهل خود بودند.

جهلی که در آن انسان به جهلش توجه دارد یا همان «جهل بسیط» یک نعمت است. این جهل خوبی است اما امان از جهلی که انسان نداند جاهل است.

زمانی فکر می کردم مغول ها خیانت زیادی کردند، خون زیادی ریختند و فاجعه آفریدند. اما این ها در برهه ای احساس کردند که نمی دانند. از این رو خواجه طوسی را به استخدام درآوردند و خدماتی که در دوره مغول شد، بعد از آن بود که این ها فهمیدند چیزی نمی دانند.

امان از زمانی که مدیریت جامعه به دست کسانی باشد که جاهلند و ندانند که جاهلند.
خدایا آن روز را برای هیچ ملتی نیاور. چرا که روزگاری تلخ تر از این برای ملت وجود ندارد که عده ای جاهل توجه نداشته باشند که جاهلند.

از این بدتر و فاجعه آفرین تر زمانی است که کسانی جاهل باشند و ندانند جاهلند و این جهل خود را به خدا ببندند و برای خدا جاهلی کنند و به نام خدا خون ریخته و سرببرند.

گوش دهید!
هم اکنون صدای بچه هایی را می شنوید که در منطقه خاورمیانه سر پدرانشان را جلو چشمانشان می برند و مادرانشان را به نام خدا برده می کنند؛ جاهلانی که گرفتار جهل اعتقادی هستند.

تمام ایدئولوژی های خطرناک شرقی همین بود، مگر نه این بود؟
ایدئولوژی های شرقی فاجعه آفرین جهلی بود که با اینکه به نام خدا یا مقدس نبودند ولی خطرناک بودند. همین ایدئولوژی اگر بُعد قدسی پیدا کند چه می شود؟

(شمر) نشست روی سینه سیدالشهداء(ع) و گفت می دانم تو چه کسی هستی ولی برای خدا سرت را می برم.
من در نوشته هایم نقل کردم که ابن عباس گفت در حجر اسماعیل مکه نشسته بودم دیدم فردی دولا دولا آمد و لباس احرام خود را نشان داد و گفت بعد از طواف متوجه شدم قطره خون پشه ای به احرامم بوده، طوافم چه می شود؟
گفتم اشکالی ندارد، تو که هستی؟
گفت من «شمر بن ذی الجوشنم» گفتم نامرد سر پسر پیغمبر را بریدی تردید نکردی حالا برای خون پشه بر احرامت تردید می کنی؟!
گفت ساکت باش!
من برای خدا او را سر بریدم. به وظیفه شرعی ام عمل کردم چون از ولی امرم اطاعت کردم.
وی بیان کرد:
خانم ها، آقایان!
به عنوان یک طلبه کوچکی که عمرش را در الهیات صرف کرده از من بشنوید.

از من به عنوان یک موعظه یا پیشنهاد، الهیات را کم نگیرید و معرفت داشته باشید. حتی خدای بدون معرفت را بی ارزش شمارید. به جای اعتقاد، فکر بنشانید و دیگر نگویید:
«من معتقدم» بلکه بگویید، «من چنین فکر می کنم».
اگر بگویید «من چنین فکر می‌کنم» با دیگری هم گفت و گو خواهید کرد، اما اگر بگویید «من معتقدم» دیگر با کسی گفت و گو نمی کنید و کسی هم با شما گفت و گو نخواهد کرد....

صبح_ما

This comment was minimized by the moderator on the site

رویداد۲۴) مجمع عمومی جامعه مدرسین، با صدور بیانیه‌ای خواستار تداوم جدی‌تر اجرای قانونی حکم بازدارنده اعدام برای محاربین و مفسدین باغی شد.

متن این بیانیه به شرح زیر است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰکِنْ لَا یَشْعُرُونَ» [سورة البقرة 11 - 12]

«قانون و حکم قاضی تنها معیار اقدام و فصل الخطاب»

احترام و حفظ جان و آبرو و حتی مال انسان در اسلام به طرق گوناگون مورد تأکید و عنایت قرارگرفته است. بر این اساس، در شناخت و تشخیص مجرم و مراتب مجازات او، باید نکاتی موردتوجه قرار گیرد:

۱- در تشخیص مجرمان محارب و مفسد باید با دقت و حساسیت عمل شود تا به‌ناحق کسی تنبیه نگردد. به همین دلیل قاضی معیار تشخیص قرارگرفته است.

آیت الله گرامی: فرد محارب چنانچه آدمی را نکشته یقیناً حکم اعدام ندارد/ بعید است نشر اکاذیب شامل مفسد فی الارض باشد

۲- اما پس‌ازآنکه موضوع جرم محاربه و فساد با ادله قانونی و عقلایی اثبات شد، قاضی با لحاظ شرایط عبرت‌آموزی و تأثیر هر چه بیشتر بازدارندگی در جامعه (که موردپذیرش عقلا است)، مراتب مجازات از پایین‌ترین تا بالاترین را تعیین می‌کند.

به همین دلیل در ایران و کشورهای دنیا، قانون در همه مراحل صدور حکم، تشخیص نهایی را به نظر قاضی واگذار کرده است. البته می‌دانیم که قضات در مسائل حساس و پیچیده، مشورت و تحقیق لازم و وافی را لحاظ می‌کنند. مسئولین مرتبط نیز پشتیبانی لازم و بدون مداخله را در شرایط حساس انجام می‌دهند.
اما در تشخیص نوع و کیفیت جرم و حکم آن

۱- گاهی ترساندن و ایجاد رعب و وحشت در گوشه‌ای از جامعه و بدون دخالت رسانه و نیز بدون ترویج ترس و وحشت صورت می‌پذیرد

۲- گاهی باهدف ایجاد ترس و ایجاد احساس ناامنی در جامعه و علم به انعکاسش در داخل و خارج کشور صورت می‌پذیرد. بدتر از آن، گرفتن فیلم و انتشار آن در فضای مجازی و ارسال (مستقیم یا غیرمستقیم) آن به رسانه‌های بیگانه و معاند است. در فضای اغتشاشات، اغتشاش‌گران با علم و آگاهی از روش‌های دشمن در ترویج خشونت و ایجاد ترس و ناامن کردن و ناامن جلوه دادن ایران اسلامی (هرچند مرتکب قتلی نشوند)، با آگاهی و اراده، دشمنان را دررسیدن به این هدف و تحمیل هزینه‌های سنگین آن به مردم ایران، یاری کردند!.

شکل اول ایجاد رعب، با مجازات پایین‌تر مثل قطع انگشتان یک دست و پای مخالف، می‌تواند اثربخش باشد. ولی مجازات تبعید در شرایط کنونی بی‌خاصیت و بلکه نتیجه وارونه می‌دهد. زیرا نه‌تنها در تعبید هزینه سنگین و عبرت‌آموز برای پیشگیری از ارتکاب جرم نیست؛ بلکه تبعید به خارج (که در ظاهر دوری از وطن است) موجب پشتیبانی (مالی زیاد و غیرمالی) معاندین و دشمنان از مجرم و سوءاستفاده رسانه‌ای از وی می‌شود. طبیعی است که این‌چنین تبعیدی برای برخی از مجرمان، جذاب و مشوق به ارتکاب جرم بیشتر باشد نه بازدارنده. تبعید مجرم محارب در داخل کشور نیز ممکن است با حمایت مالی و روحی معاندین بی‌اثر و بلکه برای مجرم جذاب باشد. مثل‌اینکه وقتی مردم از قوه قضائیه خواستند تا اموال سلیبریتی‌های معاند و مروج ناامنی را مصادره کند، حامیان آنان گفتند ما چند برابر ان را به جبران در اختیار مجرم می‌گذاریم.

اما شکل دوم ترساندن (حتی اگر ترساندن بدون قتل و به هر شکلی باشد)، باید درس عبرتش به‌تناسب سنگینی هزینه‌های روانی و اجتماعی وارد بر مردم، هزینه‌های حیثیتی تضعیف‌کننده جایگاه تأثیرگذاری ایران در جهان، ایجاد مانع بر سر راه رشد کشور، درگیر کردن حاکمیت و دولت به رفع آثار خشونت و اغتشاشات و در مقابل، کم شدن تمرکزش بر رفع مشکلات به‌ویژه مشکلات اقتصادی و معیشتی، باشد. ترساندن نوع دوم (هرچند بدون قتل و جرح باشد)، مجازات تبعید نه‌تنها بازدارنده نخواهد بود بلکه چه‌بسا عامل تشویق کسانی که مستعد ارتکاب جرم هستند نیز باشد.

«قضاوت‌های وارونه و دشمن‌شاد کن»
اقلیتی از حوزویان ورشکسته سیاسی، اعتقادی و اخلاقی، پیرامون حکم اعدام مزدوران ناامن‌ساز جامعه و قاتلین شهدای امنیت، مطالب و نظرات عجیبی را اظهار کردند. وقتی در محتوای دیدگاه‌های این افراد و گروه‌های همسو با دشمن استکباری دقت نماییم، احساس می‌شود که گویا این موضع‌گیری‌ها در اتاق فکر آمریکا، انگلیس و رژیم غاصب صهیونیسم باهدف اسلام و ایران هراسی و شیعه ستیزی تنظیم‌شده است. زیرا هیچ تفاوت ماهوی و حتی ساختاری بین مطالب رسانه‌های درنبرد با جمهوری اسلامی و آنچه از این عده قلیل خودباخته و واگرا صادرشده است، وجود ندارد. البته یک تفاوت را می‌توان مشاهده نمود و آن اینکه این مواضع و بیانیه‌ها از قم صادر شد نه از خارج ایران!.

تحریف روح آیات و احادیث و نیز تطبیق وارونه احکام اسلام بر موارد و مصادیق، باهدف انحراف افکار عمومی و نیز شکستن تمرکز دولت و سایر دستگاه‌ها بر رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی (البته با پوشش فریبکارانه دفاع از حقوق ملت)، وجه شاخص دیگر این موضع‌گیری‌ها است. تحریف صریح و واضح حکم محاربین و تطبیق وارونه مصادیق آن بر کسی پوشیده نیست.

عجیب‌تر آنکه ایجاد رعب و وحشت توسط اراذل ‌و اوباش، از شکنجه، آزار، تخریب اموال عمومی و اموال مردم، تهدید و اجبار علنی بازاریان به تعطیل کردن کسب‌و‌کار، کشتار بی‌رحمانه و وحشت‌آور مردم شاه‌چراغ، تهدید کامیون‌داران در جاده‌ها و ... که اغتشاش، محاربه، فساد و بغی علنی اندکی فریب‌خورده یا شرور بود را اعتراض و نارضایتی اکثریت مردم کشور علیه نظام جمهوری اسلامی نامیدند!

شکنجه و شهید کردن آرمان عزیز (که مثل کفتارها بر سرش ریختند)، شهید عجمیان (که با بستن اتوبان کرج و ایجاد رعب و وحشت، مظلومانه و با وضع دلخراشی به هر جای بدن او ضربه می‌زدند)، دو بسیجی شهید مشهد (که محارب قاتل با زدن چندین ضربه چاقو پیاپی، وحشت عجیبی در دل مردم انداخت)، به رگبار بستن زائرین شاه‌چراغ (شهید شدن دانشمند نخبه و جاری شدن مستمر اشک‌های آرتین مظلوم) و ربودن و شهید کردن مظلومانه روحانی اهل سنت جناب مولوی عبدالواحد ریگی را دفاع قاتلان محارب از خود القا می‌کنند!!!؛ ولی برخورد نظام با این جنایت‌کاران (که ایجاد ترس و ناامنی یکی از جلوه‌های جنایت آنان است) را بی‌عدالتی و ناتوانایی نظام، معنا می‌کنند!؛ درحالی‌که علی ع فرمودند: «زنهار که خونی را به ناحق بریزی؛ زیرا هیچ‌چیز به‌اندازه خونریزی ناروا خشم و انتقام الهی را نزدیک نمی‌کند و بدفرجام نیست و نعمت را زایل نمی‌کند» .

دقت در این موارد جایی برای نقد علمی مواضع افراد و گروه‌های موقعیت طلب و مقام‌پرست یا واگرا یا هم‌پیمان با غرب، باقی نمی‌گذارد. زیرا علم و فهم دینی را از اساس در بیانیه‌ها و مواضع خود (هرچند تحت پوشش استدلالات مغالطه آمیز دینی و عقلی باشد) منتفی ساخته‌اند. بنابراین، جنبه‌های ضد ارزش دینی و انسانی، به‌ویژه جنبه ضد عاطفه و فاقد وجدان مداری این ره زنان در دیدن صحنه‌های جنایت و ایجاد وحشت و خشونت محاربین, روح حاکم بر مواضع این اقلیت تهی از اخلاق و انصاف را شکل می‌دهد نه بیشتر!.

خداوندا عاقبت ما را ختم به خیر فرما تا مانند این مدعیان حوزوی گرفتار چنین چرخش صدوهشتاد درجه‌ای از مسیر ارزش‌های اسلامی و انقلاب اسلامی (میراث خمینی کبیر که تجلی روح اسلام است)، نشویم.

مطالبات:

اولاً: قدرشناسی و سپاس خود را از قوه قضائیه در محاکمه، صدور حکم و اعدام محاربین و مفسدین باغی اعلام و ثانیاً: قاطعانه از مسئولین این قوه می‌خواهیم که با قاطعیتی به‌مراتب بیشتر و راسخ‌تر، حقوق عموم مردم و پاسداری از وحدت ملی را با اعدام عبرت‌آموز محاربین ازجمله عوامل شهادت مولوی عزیز عبدالواحد ریگی، استیفا نمایند و صدای اقلیت معلوم‌الحال در داخل کشور که از بلندگوهای غرب پخش می‌شود را صدای اکثریت طالب امنیت نشنوند و ثالثاً: رحمت اسلامی در مماشات بیش‌ازحد دولت، قوه قضائیه و مسئولین، موجب کاهش تمرکز مسئولین از حل مشکلات عادی مردم و کشور و افزایش حاشیه‌ها می‌شود. زیرا مسئولین با انحراف از مسائل اصلی، سرگرم دفاع از حیثیت ایران و تأمین امنیت مردم خواهند شد. نتیجه قهری آن، گرفتار شدن بیش‌ازپیش مردم صبور و بصیر، به‌ویژه قشر پایین جامعه در تأمین امور معیشتی خواهد بود.


جان سخن: تمام توطئه‌ها، واکنش دشمنان به رشد ایران اسلامی و پیشگیری از قدرت تعیین‌کننده ایران در منطقه و جهان است

۲ دی ۱۴۰۱

مجمع عمومی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

This comment was minimized by the moderator on the site

انتقاد آیت الله سید اصغر ناظم زاده قمی از پیام مجمع عمومی جامعه مدرسین

بسم الله الرحمن الرحیم

اذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما(قران کریم)

اعضای مجمع عمومی جامعه مدرسین

امروز، بیانیه سراسر کذب، تهمت و توهین شما که در مورخه دوم دی ۱۴۰۱ منتشر شده بود را دیدم.
بسیار تعجب کرده و تاسف خوردم و بعید دانستم این متن سخیف از افراد حوزوی صادر شده باشد.
لذا با بعضی از اعضای محترم و مسئول در جامعه مدرسین که در دسترس بودند، تماس گرفتم که ایشان صراحتا اعلام کردند این بیانیه از ما نیست.
از شما سوال می کنم شما را چه کسانی منصوب کرده اند؟ برای چه منظوری منصوب شده اید؟ برای تهمت زدن و توهین کردن به فضلاء و علمای حوزه؟!
آیا نمی دانید این افرادی که شما به آنها تهمت زده و گفته اید از اتاق فکر آمریکا، اسرائیل و انگلیس بهره جسته اند، قبل از تولد بسیاری از شما و بیش از شصت سال است در حوزه علمیه مشغول تحصیل، تدریس و پژوهش هستند.
آیا نمی دانید این افراد از ابتدای انقلاب همراه با امام خمینی و در خدمت مردم بوده اند؟
آیا شما و امثال شما فکر نمی کنید که دیگر تهمت، افتراء و توهین به بزرگان حوزه بس است؟!
به شما می گویم: آنچه به اینجانب مربوط است، این است که در بیانیه مورخه ۱۹ آذر ۱۴۰۱ خطاب به ریاست محترم قوه قضائیه، در باب "برداشت از محارب در اسلام"، اتاق فکری جز قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام نداشته ام؛ لذا جوابی به متن سراسر تهمت شما نمی دهم و فقط می گویم: "سلام علیکم" و شما را به خداوند منتقم و در این ایام سوگواری شهادت بنت النبی، به فاطمه زهرا سلام الله علیها واگذار می کنم.

حوزه علمیه قم سید اصغر ناظم زاده
۳ دی ۱۴۰۱
http://www.nazemzadehqomi.com

This comment was minimized by the moderator on the site

در دنیا، حتی در کشورهای کافر، اگر عادت خوبی دیدیم، باید یاد بگیریم و به کار ببندیم. تعامل با دنیا مهم است.

آیت الله هاشمی رفسنجانی :
انسانهای افراطی نمی توانند بنده خوبی برای خدا باشند. گر چه خیال می کنند شجاع هستند و دارند در راه خدا دعوا، فحاشی و اهانت می کنند. این ها نمی توانند آدم جذب کنند و نمی توانند خودشان پرورش پیدا کنند
ما باید حالت اعتدال و فرهنگ اسلامی را در جامعه تقویت کنیم ، فرهنگ اسلامی در اخلاقیات اسلامی است
هر جا هم که یک خلق خوب در دنیا باشد ما حق داریم بگیریم یعنی نه فقط هر چیزی که در زمان پیامبر و امامان به ما گفتند همین امروز اگر ببینیم یک عادت خوبی در فلان کشور،حتی کافر به وجود آمده است ما باید برویم آن را تنظیم کنیم و بیاوریم خودمان هم داشته باشیم چون دنیا دائما در حال تبادل تجربیاتش است. این تعامل را ما باید داشته باشیم.
خواهش میکنم این بـعد را در حدود مسئولیت و در محیط کار خودتان خیلی جدی بگیرید تا مردم احساس کنند که شما از امنیت فرهنگی، پاسداری می کنید.

ایگاه اطلاع رسانی خانه موزه آیت الله هاشمی رفسنجانی
@Aayatollah

This comment was minimized by the moderator on the site

ظلمات در حال رنگ باختن است.

ناصر دانشفر

مولوی در دفتر سوم مثنوی حکایتی دقیق و کامل از این موضوع دارد که درک افراد از حقایق به شرایط پیرامونی بستگی دارد و امری نسبی است.
فیلی را در سرایی تاریک و غرق در سیاهی جای داده و مردمان بی خبر از چنین موجودی را به اندرون خانه هدایت کرده اند تا با استفاده از قوهٔ لامسه درک خود از این حیوان را بیان نمایند. یکی بر گوش دست کشیده، دیگری مسح خرطوم نموده و فردی گذرش بر کمر افتاده بود. بدین جهت پس از ترک محل تک تک آنها تجسمی به غایت ناقص و مغایر با حقیقت حیوان ارائه می نمود.
از روزی که مرید شمس تبریزی را شناخته ام، همواره در مقابل عظمت روحی این مرد بزرگ سر تعظیم فرود آورده و به این گنج بی نظیر کشورم می بالم. ببینید چقدر زیبا دلیل عدم درک واقعیات را فریاد می کند.
آری علت عدم تشخیص حقیقت جز تاریکی نیست و ظلمت فقط و فقط ناشی از نبود نور و روشنایی است. از این رو پر واضح است که شرط نیل به درک درست واقعیات، آگاهی و اطلاع کامل از ماهیت پدیده ها می باشد. این نیز روشن است که اندازهٔ انطباق این دو به میزان برخورداری فرد از علم و معرفت وابسته است.
حکومت ولایی همان فیل مولوی است که در دههٔ پنجاه روحانیت و روشنفکران دینی در برابر ما قرار داده بودند. اجازهٔ دست کشیدن هم به ما ندادند و تنها بخشهای زیبا و فریبندهٔ آن را نشانمان دادند. جهل ما به حقیقت حکومت فقها همان سیاهی داستان مولاناست، ما ندانسته و نشناخته و تنها با درک جزئی از سمت روشن این پدیده شیفتهٔ آن شدیم و افسارمان را بدست ایدئولوگهای این طرز تلقی از عالم هستی دادیم و شد آنچه نباید می شد.
این نظام به مانند همهٔ حکومت های توتالیتر که هست و نیستشان در گرو چگونگی فهم خلایق از حقیقت است، از همان ابتدا به دشمنی با آزادی بیان برخاست و ما که محو جمال این صنم دلربا شده بودیم در برابر این کنش ناصواب یا مهر سکوت بر لب زدیم و یا شوربختانه با آن همراهی نمودیم.
ماهیت حکومت های ایدئولوژیک چنان است که با رسانه های مستقل و غیرهمسو عداوت می ورزند و تمام سعی و تلاش خود را به کار می گیرند تا تفکر مردمان به برداشت آنان از جهان محدود گردد. آنان به زعم خویش در پی آنند که خلایق را به فلاح و رستگاری نائل گردانند و در این مسیر جز نگاه خود را برنمی تابند. هر تفسیر دیگری از هستی، سم مهلکی است که باید محو و نابود شود.
واضح و مبرهن است که افراد پرورش یافته در اینگونه سیستم های بسته، عاری از اندیشهٔ پویایند و همواره مؤید کنش های راست و ناراست سیستم حاکم می باشند. این یک امر بدیهی است، چرا که در این نوع از جوامع تلقی ناقص انسان از مسائل، آدمی را به سمت و سویی سوق می دهد که ارزش ها و هنجارهای مقبول او همان باشد که مطلوب حاکمیت است.
به بسیجیان جان برکف و سربازان گمنام امام زمان نیک بنگرید، به خداوندی خدا اینان مردمان بدی نیستند، اما دائرهٔ بستهٔ افکارشان بروندادی جز این نمی تواند داشته باشد.
کمتر کسی در جهان هستی را می توان سراغ گرفت که با درک ناقص از حقایق، نگاه خویشتن را عین واقعیت نپندارد و بر آن اصرار نورزد. تا اینجای این بیماری مبتلا به همگان، قابل فهم است که شوربختانه امر طبیعی جهان ماست. اما مصیبت از آنجایی آغاز می شود که افرادی بنای تحمیل عقاید خود به دیگران را داشته باشند. اقرار می کنم که ما با همین فهم به غایت عیبناک و نارسا قصد تغییر جهان داشتیم.
ما با هنجارهای حکومت ولایی وارد جنگ شدیم، سفارت آمریکا را اشغال کردیم، سلمان رشدی را مهدورالدم دانستیم و هزاران کنش همراستا با خوانش حاکمیت از اسلام ناب محمدی مرتکب شده ایم.
اما اندک اندک خورشید این دیار شروع به بالا آمدن نمود، نسل‌های جدید با قرائت های دیگری از جهان مدرن آشنا شدند. گاه سری به قسمت های تاریک حکومت ولایی انداختند و شک در دلشان خانه کرد که نکند این مسیر کشورشان را به بیراهه برده باشد. ویروس این تردید به جان نسل نو بسنده نکرد و روح و روان همه را با چالش مواجه نمود.
اینجا بود که به یکباره پرده ها کنار رفت و نیمهٔ پنهان سیستم خودساختهٔ ما چهره نشان داد. هر چه بر دانش و آگاهی ما افزوده گردید.
نور آمد و ما دانستیم که در حکومت ولایی
- بیان آزاد است، مگر آنکه مخل مبانی اسلام باشد. که صد البته این یعنی از ظلم و ستم نگویی، با فساد و تباهی کاری نداشته باشی و در برابر راهبردهای نادرست نظام دم‌ نزنی.
- شکنجه روا نیست، مگر آنکه در بارهٔ دگر اندیش و مخالفان نظام اعمال شود.
- اعتراف از سر اجبار بی ارزش است، مگر آنکه از مخالف فکری نظام اخذ گردد.

ادامه در instant view

https://telegra.ph/%D8%B8%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D8%B1%D9%86%DA%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-12-21

This comment was minimized by the moderator on the site

12/23/2022 04:15 PM
مولوی عبدالحمید: ما مردم ایران همه یکی هستیم و با هم متحدیم؛ هر جرمی فساد فی‌الارض نیست
مواوی عبدالحمید، امام جمعه زاهدان در خطبه‌های نماز جمعه با برشمردن مصادیق فساد فی‌الارض گفت: «اگر کسی سلاح بردارد و راه‌زنی بکند و با سلاح بجنگد یا آدمی را بکشد این فساد فی‌الارض است. اما نه آنی که اعتراضی دارد، حرفی دارد، مشکل دارد، گرفتار است. او حرفش باید مورد توجه قرار گیرد.»

وی با تاکید بر لزوم مذاکره و گوش دادن به خواست مردم افزود: «ما مردم ایران همه یکی هستیم و با هم متحدیم. نظام تا زمانی قابلیت بقا دارد که مردم حامی آن باشند. با سلاح و نظامیان، نظام نگهداری نمی‌شود. با قدرت نمی‌شود، با زندان نمی‌شود. باید حمایت مردمی باشد تا نظام ادامه پیدا کند.»

آقای عبدالحمید راجع به دین و حکومت دینی گفت: «دین، قبل از حکومت دینی هم بوده است. نباید دین فدای حکومت شود. دین را فدای نظام نکنیم. نظام را فدای دین کنیم. دین قبلا هم بوده و بعد هم خواهد بود. فلهذا نباید از دین هزینه بشود برای حکومت اسلامی. حکومت اسلامی تا زمانی خوب است که اکثریت مردم بخواهند.»

This comment was minimized by the moderator on the site

شما چه کردید؟!

مجتبی لطفی

حسین انواری، عضو هیات امنای کمیته امداد امام خمینی و عضو مؤتلفه، پس از اینکه گفته: «این حکومت، حکومتی اسلامی است و به همین دلیل، به‌هیچ وجه نباید نسبت به حجاب بی‌تفاوت باشیم»، گفت: "اگر فردا، دختری بغلش را باز کرد و به مرد نامحرم اجازه نزدیک‌شدن داد، چکار کنیم؟"

با اجازه حضرات، حالا که زنگ طرح پرسش است، ما هم چند پرسش اضافه می‌کنیم: اگر دختری چادری و محجبه، تا کمر در سطل زباله دنبال چهار تا بطری و پلاستیک بگردد چکار کنیم؟! اگر دختری تحصیل کرده در خانه مانده چونکه پدرش توان تهیه جهیزیه ندارد و مجبور است به غیر هم شأن خود شوهر کند، چه کنیم؟!

اگر دختری مجبور به تن فروشی است تا هزینه تحصیل و معاش خانه را تامین کند چکار کنیم؟! اگر دختری تحصیل کرده و متخصص است اما در گزینش به دلیل زبان درازی! رد می‌شود چکار کنیم؟! راستی! به عقیده شما و دوستانتان در مؤتلفه اگر سر چهارراهی رسیدید و در یک زاویه، دختری بی حجاب ایستاده و در زاویه دیگر دختری چادری در حال گدایی است، کدامیک برای شما درد‌آور است؟!

اگر دختری تحت ید عوامل حکومت زنده باشد اما جنازه‌اش تحویل خانواده‌اش شود چکار باید کرد؟! اگر دختری را مردانی چند با عنوان مامور،به آغوش کشند و ... دستگیر کنند چکار باید کرد؟! اگر دختری با ساچمه چشمش کور شود و لبخند ساچمه زن به یادش باشد چکار باید کرد؟! راستی اگر به جای علی(ع) بودید و در سرزمین اسلامی دختری مسیحی مورد تعرض واقع می‌شد، چکار می‌کردید؟! واکنش علی(ع) بر تارک تاریخ درخشید آنجا که گفت: اگر مسلمان از این غصه بمیرد بر او ملامتی نیست. شما چه کردید؟ چه گفتید؟!

رسانه تحلیلی_ خبری تحکیم ملت

@tahkimmelat

This comment was minimized by the moderator on the site

فاطمیه ۱۴۰۱: تلاقی مناسک مذهبیِ زن‌محور و جنبش سیاسی زن‌مح

محسن‌حسام مظاهری


۱
اولین فاطمیه‌ی بعد از اعتراضات آغاز شده. اعتراضاتی که هسته‌ی اصلی‌اش جنبشی زنانه بود و مهمترین شعارش زن بود و حول شکاف پیرامون یک مقوله‌ی زنانه (حجاب) هم شکل گرفت و عاملان و حاملان اصلی‌اش لااقل در مراحل نخست زنان بودند. اعتراضاتی که از مرگ «مظلومانه‌ی» یک زن جوان جرقه خورد و بعدتر به رادیکال‌ترین جنبش سیاسی پس از انقلاب بدل شد.

۲
فاطمیه، مهمترین مناسکِ زن‌محورِ شیعی است؛ مناسکی حول محور مرگ «مظلومانه‌ی» یک زن جوان؛ با ادبیات، مضامین و شعارهایی زنانه. درعین‌حال واقعه‌ی وفات/شهادتِ حضرت فاطمه را می‌توان سیاسی‌ترین و اعتراضی‌ترین رویداد تاریخ شیعه نیز دانست؛ رویدادی حتی سیاسی‌تر از عاشورا. چراکه فاطمیه تخطی از / عصیان بر نخستین خلیفه‌ی اسلامی پس از پیامبر بود. خلیفه‌ای که (طبق روایت رسمی) حاکم مقبولِ جمهور مسلمانان (به‌استثنای اقلیتِ شیعه) بود. برخلاف یزید بن معاویه که نه فقط نزد شیعه بلکه بین دیگر فرق اسلامی زمان خود نیز با بحران مشروعیت سیاسی‌ مواجه بود.
فاطمیه، نخستین ترومای سیاسی شیعه است. ماهیت سیاسی و اعتراضی فاطمیه قابل خدشه ‌نیست‌. برخلاف عاشورا که خوانش‌های غیرسیاسی از آن نیز وجود دارد. (ن.ک. «عاشوراشناسی» اثر محمد اسفندیاری) یک دلیل این امر آن است که مهم‌ترین خوانش از فاطمیه، خوانش شیعی است؛ درحالی‌که از عاشورا (به دلایل مختلف که اینجا مجال بحثش نیست) خوانش‌های متنوع و متکثری وجود دارد که همه‌شان لزوماً شیعی نیستند. مانند خوانش صوفیانه و سنی از عاشورا. به‌عبارت دیگر عاشورا در مقایسه با فاطمیه به‌مراتب خوانش‌پذیرتر است.

۳
بنابر آنچه گفته شد، می‌توان از وجود شباهت‌هایی بین خوانش شیعیِ فاطمیه و اعتراضات اخیر سخن گفت و سه عنصر «عصیان سیاسی»، «مقاومت در برابر استیلاطلبیِ حکومت [دینی]» و «عاملیت و محوریت زنان» را از مشترکات آن دو دانست.

۴
بااین‌اوصاف باید دید آیا فاطمیه‌ی پس از اعتراضات با فاطمیه‌های قبلی تفاوتی خواهد داشت؟ و آیا مناسک و ادبیات شیعیِ زنانه‌ در زنانه‌ترین روزهای تقویم شیعی از جنبش سیاسی زنان ایران اثر پذیرفته و منبرها، روضه‌ها و نوحه‌های فاطمیه‌ی امسال تفاوت محسوسی خواهند داشت یا نه؟ این تأثیرپذیری احتمالیِ فضای مناسکی و جهت آن (مثبت / منفی نسبت به اعتراضات) یا عدم تأثیرپذیری و بی‌تفاوتی، در شرایطی که بخش‌هایی از جامعه‌ی ایرانی پس از تحولات اخیر در حال بازتعریف نسبت خود با نهاد دین است، اهمیت زیادی دارد و در هدایت مسیر تغییرات دینداری و شکل‌دهی آینده‌ی تشیع ایرانی نقش‌آفرین است.

پی‌نوشت:
ویراست اول این یادداشت، یک هفته پیش و برای چند ساعت در کانال منتشر شد. به‌دلیل برخی بدفهمی‌ها که ایجاد شده بود، آن را حذف کردم. حالا مجالس فاطمیه‌ی اول تقریباً تمام شده و در این شب‌ها، طبق روال هر سال، روضه‌خوانان از در و آتش و مسمار گفتند و مداحان نیز به رسم هر سال نیلی را با سیلی قافیه کردند. انگار نه انگار که سه ماه است کشور دچار التهاب و آشوب است. گویی شیعیانی در جغرافیایی دیگر یا در جهانی موازی مناسک‌شان را برپا کرده بودند. جالب آن‌که این انفعال و بی‌تفاوتی (که البته دور از انتظار نبود) منحصر به وعاظ و مداحان و هیئت‌های سنت‌گرا و هویت‌گرا نبود و به‌نظر می‌رسد حتی مجالس سیاسی و نزدیک به حاکمیت هم فاطمیه‌ی امسال رنگ و بوی سیاسی کمتری داشتند. درحالی‌که در ادوار قبلی و بحران‌های سیاسی، فاطمیه از مقاطع تهییج بدنه‌ی سیاسی حامی نظام بود ذیل تفسیری که در آن حضرت زهرا «مدافع شهید ولایت» نامیده می‌شود. اما حتی برخی مداحان و وعاظ سیاسی و نزدیک به حاکمیت نیز امسال (لااقل در فاطمیه‌ی اول) به مسایل روز کشور و اعتراضات و معضل حجاب و... رغبتی نشان ندادند. به عبارت دیگر نه توقع هسته‌ی اصلی اعضای خود و بدنه‌ی مذهبی حامی نظام را برآورده کردند و نه به انتظار بخشی (ولو کوچک) از معترضان را پاسخ گفتند. این موضع فراگیر را وقتی در کنار سکوت و انفعال بسیاری از فعالان، مراکز و شخصیت‌های دینی در سه ماه اخیر قرار ‌دهیم، معنادارتر می‌شود. برخلاف تصور برخی مخاطبان و منتقدان، دغدغه‌ی من در این موضوع، سیاسی نیست. اینکه دینداران چه موضع و جهتی داشته باشند، فرع مسئله است. مسئله‌ی اصلی «غیبت و سکوت نهاد دین» است. فارغ از آن‌که به سود حاکمیت به سخن درآید یا به سود معترضان. و این غیبت و سکوت، پیامدهای عمیقی بر حیات اجتماعی دین در جامعه‌ی ایرانی ‌خواهد داشت.

در همین رابطه:
کلیپ ـ نوحه‌ی «ناموس دین»: ترومای شیعه و جنبش اعتراضی ۱۴۰۱
(https://t.me/mohsenhesammazaheri/3989)آیا در آستانه‌ی زمستان دینداری هستیم؟ (https://t.me/mohsenhesammazaheri/3956)
سیاست‌ورزی در عصر سیاست‌زدایی
(https://t.me/mohsenhesammazaheri/3893)@mohsenhesammazaheri

This comment was minimized by the moderator on the site

یک روز پس از آنکه یک دانشجوی دانشگاه آزاد مشهد با فریاد «مرگ بر خامنه‌ای» رگ دستش را زد، رسانه‌های ایران به نقل از یکی از مسئولان دانشگاه آزاد مشهد خبر داده‌اند که او «ابراز پشیمانی کرده» و پس از انجام عمل جراحی «در حال استراحت» است.

بنا بر گزارش‌های منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی، این دانشجو پس از بحث سیاسی با یکی از استادها در کلاس درس عصبانی شده و پس از شکستن شیشه تابلوی اعلانات اقدام به زدن رگ دستش می‌کند.

به گفته برخی دانشجویان فردی که اقدام به خودکشی کرده دانشجوی ارشد ژنتیک دانشکده علوم پایه مشهد است.

شهرآرا نیوز در گزارشی درباره این رخداد نوشت:
«حوالی ساعت ۱۰ یکی از دانشجویان در کلاس درس به بیان مباحث سیاسی می‌پردازد که پس از تذکرهای متعدد استاد مبنی بر عدم بحث سیاسی و شرکت در مباحث درسی، از کلاس خارج شده و اقدام به سر دادن شعارهایی می‌نماید.»

در خبری که این رسانه متعاقبا به نقل از یکی از مسئولان منتشر کرد گفته شده که «خطر رفع شده است.»

This comment was minimized by the moderator on the site

محمدتقی فاضل میبدی، عضو مجمع محققین حوزه علمیه به صحبت‌های امام جمعه اصفهان درباره آتش‌به‌اختیار بودن «مردم متدین» درباره حجاب واکنش داده‌است.

آقای فاضل میبدی در توییتر نوشت: «در شگفتم که امام جمعه موقت اصفهان فقه را کجا فراگرفته است؟ می‌گوید اگر مسئولین با بدحجابی برخورد نکنند، مردم آتش به‌اختیارند. جناب امام جمعه، کدام فقیهی برای نهی از منکر چنین روشی را مجاز دانسته. لابد اسیدپاشی هم در دستور کار است.»

او نوشت: « کاش امامان جمعه کمی فرصت مطالعه داشتند.»

ابولحسین مهدوی، امام جمعه موقت اصفهان، به تازگی گفته «انشاءالله مسئولین به وظیفه‌ی انقلابی خود عمل کنند والا مردم متدین وظیفه‌آتش به اختیار دارند».

This comment was minimized by the moderator on the site

امام جمعه موقت اصفهان برای زنانی که خود را «مطالبه گر عفاف و حجاب» می‌دانند و در قطعه شهدا گورستان اصفهان تجمع کردند پیامی فرستاد وگفت که «انشاءالله مسئولین به وظیفه‌ی انقلابی خود عمل کنند والا مردم متدین وظیفه‌ آتش به اختیار دارند».

به گزارش انتخاب، ابوالحسن مهدوی در این پیام گفته «صاحبان انقلاب نیز همین بانوان مطالبه‌گر هستند لذا با همین روحیه جهادگونه محکم بایستید و حرکت کنید و با حفظ امنیت تذکر دهید و ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر نیز از شما حمایت می‌کند».

چند روزی است که تعدادی از زنان که خود را «مطالبه‌گر عفاف و حجاب» در تهران و اصفهان تجمع کردند و خواهان اجرای مصوبات گذشته مربوط به کنترل حجاب اجباری هستند.

This comment was minimized by the moderator on the site

حسین راغفر، اقتصاددان: ۶۲ تن طلا آب کردند و به بانک‌ها دادند تا دزدی‌ها مشخص نشود!

یک اقتصاد رفاقتی تشکیل داده‌اند که اعتبارات بانکی را بین دوستان و رفقا توزیع کنند.

زمانی‌که که احمدی‌نژاد بر سرکار آمد، کل دیون بانکی ۱۲ هزار میلیارد تومان بود که در زمان رفتن او این رقم به ۲۶۰ هزار میلیارد تومان رسیده بود. همین پول‌های رفته به بحران اصلی بانکی در سال ۱۳۹۲ تبدیل شد.

همین تفکر برای اینکه منابع غارت شده از بانک‌ها را جبران کند، نرخ ارز و سکه را افزایش داد. به روایتی ۷۶ تن و به روایت دیگری ۶۲ تن طلای کشور را آب کردند و به بانک‌ها دادند تا بتوانند با فروختن سکه‌ها به قیمت بالاتر، دزدی‌های صورت گرفته را جبران کنند.

در سال ۱۳۶۵ کل درآمدهای ارزی کشور ۷ میلیارد دلار بود که ۳ میلیارد آن صرف ارائه کالاهای اساسی به مردم و با ۴ میلیارد دلار جنگ و جامعه را اداره می‌کنند. چه اتفاقی افتاده که الان ۸۰ میلیارد دلار کفاف هزینه‌های آقایان را نمی‌دهد؟

تا اصلاحات صورت نگیرد، حل مشکلات کشور منتفی است و یک آینده تاریک در انتظار حاکمیت است. ما بیش از هر چیزی نگران تمامیت ارضی کشور هستیم.

@yaser_arab57

This comment was minimized by the moderator on the site

نتایج نظرسنجی مرکز آمار ایران:
%71 با حفظ حجاب موافقند.
%81 منظما نماز میخوانند.
%64 روزه میگیرند.
%47 مبادرت به امر بمعروف ‌و نهی‌ازمنکر میکنند.
%74 در محرم و رمضان به مسجد میروند.
%46 منظما از برنامه های مذهبی رادیو استفاده میکنند.

این نظر سنجی مربوط به سال 1355 است.

This comment was minimized by the moderator on the site

مجتبی لشکربلوکی

ایران؛ تنهاترین نهنگ ۵۲ هرتزی

بگذارید با یک پدیده غم انگیز و جالب شروع کنم. در دهه نود صدایی در اقیانوس ها ضبط شده بود که کمی عجیب بود. بعد از بررسی های متعدد به این جمع بندی رسیدند که این صدای یک نهنگ است. ماجرا هم این است که نهنگ های آبی صدایشان بین ۱۰ تا ۳۹ هرتز است و اما صدای این نهنگ ۵۲ هرتز است و به همین خاطر توسط دیگر نهنگ ها شنیده نمی شود. این نهنگ به خاطر آن که نمی تواند در محدوده فرکانسی دیگر نهنگ ها صحبت کند به تنهایی برای جفتی که هرگز نخواهد یافت آواز خواهد خواند و به تنهایی و به دور از جمع و در مسیری متفاوت با حرکت سایر نهنگ‌ها حرکت خواهد کرد.
صدای این نهنگ دست مایه ساخت موزیک های مختلفی هم شده است. صدای تنهایی او پس زمینه موسیقی ها شده است.
sokhanranihaa
تحلیل و تجویز راهبردی:
مهم نیست که چه نغمه ای می خوانی و از چه چیزی صحبت می کنی، مهم نیست که چقدر زیبا می خوانی، مهم نیست که چقدر حرف های درستی می زنی، مهم این است که چقدر حرف های تو شنیده و فهمیده می شود. مهم این است که در جامعه جهانی چند کشور با تو همراه می شوند.
برداشت من از وضعیت ایران امروز این است که ما شده ایم یک نهنگ ۵۲ هرتزی با نغمه هایی آرمانی اما نشنیدنی و نفهمیدنی. مرتب نباید بگوییم که جهان دچار اختلال شنیداری است به این فکر کنیم که ما اختلال گفتاری داریم. چند کشور در جهان هستند که ما را همراهی می کنند؟ با چند کشور جهان رابطه استراتژیک داریم؟
نمونه موردی: چین با عربستان یک توافق نامه بلندمدت جامع ایجاد کرد. در آن در مورد جزایر سه گانه ایرانی صحبت کرد و ده ها نکته دیگر. و ما اکنون در شوک به سر می بریم که چرا چین چنین کرد؟ شریک استراتژیک ما، چین عزیز چرا وارد چنین تفاهماتی شد. مساله این است که تبدیل شده ایم به یک نهنگ ۵۲ هرتزی!
کمی در مورد واقعیت ها بدانیم: تجارت خارجی چین ۶ هزار میلیارد دلار است. سهم ایران چقدر است؟ ۲۰ میلیارد دلار. اندازه تجارت خارجی آمریکا با چین چقدر است؟ ۶۵۰ میلیارد دلار (۳۲ برابر ما). همین عربستان ۸۷ میلیارد دلار تجارت خارجی با چین دارد. یعنی ۴.۵ برابر ایران. بنابراین اینکه انتظار داشته باشیم چین بخواهد تجارت ۶ هزار میلیارد دلاری خود را در پای ۲۰ میلیارد دلار بسوزاند سخت در اشتباهیم. شاید چین شریک استراتژیک ما باشد اما واقعیت تلخ ابن است که ما شریک استراتژیک چین نیستیم.

تجویز راهبردی چه می تواند باشد؟
روزگاری مطرح می شد که برخی می خواهند در حوزه سیاست داخلی چین را الگوی خود قرار دهند به نظرم آدرس اشتباهی داده شده. آنچه باید از چین آموخته شود سیاست خارجی است و نه داخلی. در سیاست خارجی مانند چین عمل کنیم؛ چین در حوزه سیاست خارجی کاملا پراگماتیک (عمل گرا)، غیرایدئولوژیک (غیرآرمان گرا) و معامله‌‌‌گرایانه (منفعت گرا) عمل می کند.هر کشوری که توان خلق منفعت اقتصادی بیشتری برای چین داشته باشد چین با آن ها می بندد! همین! در کنار سه گانه عملگرایی منفعت گرایی و غیرارمان گرایی تنها چیزی که ما را باید محدود می کند چارچوب اخلاقی است. یعنی سیاست خارجی ما نباید مخالف اخلاق باشد.
یکی از سفرای ایران در چین می گفت در جلسات متعددی که با چینی ها از ادارات و سازمان ها و موسسات مختلف داشتم یک حرف به طرز تعجب آوری تکرار و تاکید می شد و آن اینکه استراتژی ما این است که تا ۵۰ سال اقتصاد در اولویت باشد و سیاست خارجی ما کاملا بر اساس منافع اقتصادی تنظیم شود. ما روابط مان را با تک تک کشورهای جهان بر اساس اقتصاد تنظیم می کنیم و نه برعکس. حتی بازه ۵۰ سال هم در گفته ها یکسان بود.
نظام جهانی، منافع متقابل را می فهمد. نه دوستی دیرینه، نه سابقه و گذشته، نه ایدئولوژی، نه همسایگی هیچ کدام معیار اول تصمیمات سیاست گذاری خارجی نیست. بنابراین کشوری که در این جهان با زبانی دیگر (فرکانسی دیگر) صحبت کند کشوری تنها (نهنگ ۵۲ هرتزی) خواهد بود. نهنگ های تنها سرنوشت غم انگیزی دارند.

This comment was minimized by the moderator on the site

عذرخواهی اقای محقق داماد ازمردم ایران :

به‌عنوان یک روحانی از ملت ایران عذرخواهی می‌کنم.

«من به‌عنوان یک روحانی نسبتا سالخورده، از همه‌ی ملت ایران عذرخواهی می‌کنم. ما نتوانستیم اخلاق اسلامی را ارتقا ببخشیم و نسل امروز را مهربان و رحیم و بدون خشونت تربیت کنیم.»

آیت‌الله دکتر مصطفی محقق داماد، استاد دانشگاه شهید بهشتی و حقوقدان، در هشتمین همایش سلامت روان و رسانه با موضوع خشونت که در سازمان جوانان هلال احمر برگزار شد، تأکید کرد که سیاه‌ترین و دشوارترین خشونت، خشونت‌های ناشی از انگیزه‌های قدسی و دینی است؛ یعنی، به نام خدا، آدمکشی کردن و برده‌سازی کردن و سر بریدن و به نام خدا اسیر و ویران کردن. تمام جنگ‌های تاریخ ناشی از خشونت بوده است. هیچ خشونتی هم به تلخی خشونتِ مقدس نیست. ما نمونه‌های آن را در قرون وسطی دیده‌ایم که به نام خدا و دین چه کردند و متأسفانه هنوز هم ادامه دارد. او منشأ تمام خشونت‌ها را جهل دانست و گفت: « منظور از جهل؛ نادانی و نفهمیدن مفهوم خدا و سوءبرداشت از مفاهیم قدسی است. اینها ناشی از کج‌اندیشی دین است. مفاهیم قدسی همه همین‌طور است که اگر درست فهمیده نشود، گمراه‌کننده می‌شود. چه باید کرد؟ باید وقت خودمان را برای پرورش اخلاق قبل از دینداری گذاشت.» دکترمحقق داماد در ادامه گفت: «من به‌عنوان یک روحانی نسبتاً سالخورده، از همه‌ی ملت ایران عذرخواهی می‌کنم. ما نتوانستیم اخلاق اسلامی را ارتقا ببخشیم و نسل امروز را مهربان و رحیم و بدون خشونت تربیت کنیم».

This comment was minimized by the moderator on the site

Reza Khandan @RezaKhandan4 · 17h
سهند نورمحمدزاده، دست به اعتصاب غذا زد. او که به دلیل هُل دادن سطل آشغال (نه آتش زدن آن) و جابجا کردن نرده کنار خیابان، متهم به محاربه و در دادگاه بدوی به اعدام محکوم شده است از دیروز دوشنبه ۲۱ آذر اعتصاب غذایش را آغاز کرد. هم‌اکنون پرونده او در دیوان عالی در حال بررسی است.


رحمت‌اله بیگدلی @bigdeli1343 41m
مصطفی میرسلیم: عوامل ناآرامی‌ها باید ۵ یا ۱۰ روز بعداز دستگیری اعدام شوند!
پ.ن: پرونده یک مجرم
نام: مهدی میرسلیم فرزند مصطفی میرسلیم
جرم: همکاری با سازمان تروریستی مجاهدین خلق و اقدام علیه امنیت ملی
بازداشت: تیرماه ١٣٩٨
محکومیت بدوی: پنج سال حبس، بهمن ۱۳۹۸
محکومیت قطعی: بهمن ١٣٩٩

This comment was minimized by the moderator on the site

از مشروطه تا به امروز ما خواهان حکومتی نظیر «بنگلادش» و «پرو» بوده‌ایم که حق مخالفت و اعتراض را برسمیت بشناسد | ۲۱ آذر ۱۴۰۱

در چندروز گذشته در «پرو» و «بنگلادش» علیه دولت‌هایشان تظاهرات گسترده‌ای صورت گرفته. علت اعتراضات هم همان داستان‌های همیشگی است: علیه گرانی، علیه سیاست‌های اقتصادی، علیه فساد و خواهان برکناری دولت و برگزاری انتخابات شده‌اند. در جریان اعتراضات، هم در لیما و هم در داکا (پایتخت‌های پرو و بنگلادش) برخوردهایی هم باز طبق معمول میان مردم و پلیس صورت گرفته. اما نه کسی باتهام «اخلال در نظم عمومی»، «اقدام علیه امینت ملی»، «تشویش اذهان عمومی»، «تبلیغ علیه نظام» و جدیداً هم «محاربه»، بازداشت و نه محاکمه شده‌اند.

از انقلاب مشروطه تا بامروز، ۱۱۶سال است ما در حسرت حکومتی بوده‌ایم مثل بنگلادش یا پرو، که مخالفانش را تحمل کرده و آنان را سرکوب نکند. برای مخالفان و معترضینش حق ابراز مخالفت قائل بوده، آنان را «فتنه‌گر»، «منافق»، «اغتشاشگر»، «اراذل‌واوباش»، «ستون پنجم دشمن»، «مزدور»، «خائن»، «نفوذی»، «وابسته» و جدیداً «محارب» نخواند.

https://www.instagram.com/p/CmEvHLWMWtD/?

This comment was minimized by the moderator on the site

اختلاف فقها در باره اجرای حدود در عصر غیبت / به مناسبت فتح الفتوح نظام در برپایی چوبه های اعدام

مهدی نصیری

این بحث پیوسته در فقه مطرح بوده که آیا در عصر غیبت، فقها حق تشکیل حکومت و اجرای حدود را دارند یا خیر. عده ای قائل به جوازند و عده ای تنها قائل به اجرای حدودند و عده ای نیز اساسا تشکیل حکومت و اجرای حدود و حتی اقامه نماز جمعه را از اختیارات امام معصوم ع میدانند و برای فقیه شأنی جز بیان احکام شریعت قائل نیستند.
در میان فقهای متقدم ابن ادریس و ابن ابی جمهور و محقق حلی (مقاله اجرای حدود در عصر غیبت، حمید مسجد سرابی، عابدین مومنی، نشریه مطالعات اسلامی: فقه و اصول، شماره پیاپی 1/82، سال 1388) ودر میان فقهای معاصر سید احمدخوانساری، اجرای حدود و نیز تشکیل حکومت را برای فقها نامشروع میدانسته اند. خوانساری از همین رو با انقلاب 57 حتی در حد شرکت در رفراندوم ج ا همراهی نکرد.
قرائتهای گوناگون فقهی در میان فقها اغلب باستناد منابع دینی (قران و سنت و عقل) مطرح میشود و فقیه میتواند بر اساس این منابع، دیدگاهی را برای خود انتخاب کند اما بر اساس عقل که یکی از همین منابع و در رأس آنست، محک خوردن یک فتوا در میدان عمل و تجربه میتواند دلیلی مهم برای قبول یا رد آن قرار بگیرد.
اکنون اگر فقیهی با در اختیار داشتن تجربه حکومت دینی در ایران به سراغ منابع دینی برود، بعیدست(نمیگویم محتمل نیست، چون میتواند مدعی شود که حاکمان نظریه ولایت فقیه را بد اجرا کرده اند) براحتی در صف موافقان تشکیل حکومت و اجرای حدود در عصر غیبت قرار بگیرد.
اکنون با این تجربه بخصوص حوادث چند ماه اخیر ـ که نظام با شدت و قساوت در برابر مردم معترض ایستاده و چوبه های داغ و درفش و دار را به منظور ارعاب مردمِ به تنگ آمده از یک حکومت آکنده از ناکارآمدی، فساد، فقر، فلاکت و استبداد برپا کرده ـ میتوان حدس زد که نظریه نامشروع بودن تشکیل حکومت و اجرای حدود توسط حاکمان غیر معصوم که هر لحظه در معرض لغزش و خطا و استبداد و خروج از عدالتند وهر اشتباه آنان به پای خدا و پیامبر و امامان معصوم که متولیان اصلی دین هستند، نوشته میشود، به حقیقت نزدیکترست.
گویا پیامبر ص میدانسته که اگر فقیهی حاکم شود، ممکن است حاکمان به جای عمل به توصیه او که «حدود را با وجود شک و شبهه به دور اندازید» (دعائم االاسلام 2/ 472) که به عنوان یک قاعده محکم در فقه مورد قبول قرار گرفته، به ضرب المثل «آخر الدواء الکی» (آخرین چاره داغ کردن است) عمل کنند و محکمه هایشان، حکم اعدام بابت بستن خیابان و قمه در دست داشتن، صادر و اجرا کنند. گویا امیرمؤمنان ع میدیده که اگر حکومت دینی توسط غیر معصوم برپا شود، حاکمان بجای اقتدا به او که برای مجازات قاتلش، امکان بخشش را برای فرزندانش گذاشت، برای 5 فرد حکم محاربه به اتهام مشارکت در قتل یک بسیجی صادر میکنند وبا افتخار آنرا در رسانه هایشان جهت ارعاب امت اعلام میکنند. لابد مولا علی ع میدانست که فقیهان شیعه، به سیره اوـ که فحش دهنده به خودش در حد تهمت کافر بودن را، میبخشید و آنان را از هیچ حق شهروندی محروم نمیکرد ـ عمل نخواهند کرد و شعاردهندگان علیه خود را شدیدا مجازات و سرکوب خواهند کرد.
افراد زیادی بودند که به آیت الله خمینی در باره توانایی روحانیت و پیچیدگی امر حکومت دینی در چنین زمانه ای هشدار داده بودند، اما او در ایده خود راسخ بود و مسیر انقلاب را تا تاسیس جمهوری اسلامی ادامه داد والبته مشکلات و نابسامانیها و خلف وعده ها از همان روز اول آغاز شد و امروز به عقیده بسیاری از عالمان و صاحب نظران و افکار عمومی، نظام مؤسَس او دیگر نه جمهوری است و نه اسلامی و حالا بر همگان جز عده ای اغلب بی اطلاع و متعصب و یا افراد منتفع از قدرت و رانتهای بی حساب و کتاب، معلوم شده که وعده آ خمینی برای آبادی دین و دنیای مردم ایران تحقق نیافته است و حالا ما باید با روح ایشان مخاطبه کنیم که آخرین دستاورد دنیایی نظامتان، به زیر خط فقر رفتن دهها میلیون ایرانی و تورمی ویرانگر، و بالاترین دستاورد دینی آن اجرای سرود «سلام فرمانده» در ایران و تعداد زیادی کشور که ابعاد گسترده آن بر همگان معلوم نیست! می باشد. و البته خروج میلیونی جوانان و مردم از دین هم اهمیتی ندارد!
در پایان باید به جمهوری اسلامی یادآور شد که به حکم قران(مائده 32)هر انسان بیگناهی را که اعدام میکنید، مانند آنست که کل انسانها و بشریت را کشته اید. پس اگر به قران باور دارید، #اعدام_نکنید.
ضمنا با ادامه این روند ممکنست مردم معترض و اکثرا خواهان اصلاحات، ضرب المثل «آخر الدواء الکی» را چون بومرنگی به خودتان برگردانند و تصمیم خود را برای عبور از یک نظام دینی بگیرند و هزینه این اقدام را بر روی دست دین و روحانیت و حاکمان
بگذارند.

https://t.me/nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

مفسد فی الارض

رحیم قمیشی

پسر دوستم بین فلکه دوم و سوم تهرانپارس، سوار اتوبوس و از سر کار خسته، برمی‌گشته.
چهارشنبه ۱۶ آذر ماه، غروب.
متوجه ترافیک سنگینی می‌شود که اتوبوس را عملا متوقف کرده.
نرسیده به فلکه چهارم تظاهرات بوده و درگیری‌هایی رخ داده و راه‌بندان شده.
چون دو ایستگاه بیشتر به مقصدش نمانده پیاده می‌شود بقیه راه را از خیابان‌های فرعی به‌طرف منزل‌شان برود.
در همان اول راه تعدادی لباس شخصی جلویش را می‌گیرند. از او می‌خواهند موبایلش را تحویل‌شان دهد تا آن را چک کنند.
و او امتناع می‌کند.
۲۰ دقیقه بعد رهگذرانی به دوستم زنگ می‌زنند سریع خودش را برساند ممکن است پسرش از دستش برود.
فک و بینی پسرش شکسته. عینکش خرد شده، افتاده و به‌زحمت نفس می‌کشد. موبایلش را برده‌اند، و هر چه در عمرش کتک نخورده و فحش نشنیده بود لباس شخصی‌ها نثارش کرده‌اند.
رهگذران سفارش می‌کنند مبادا او را به بیمارستان دولتی ببرد، که به زحمت او را از زیر دست ماموران درآورده‌اند.
چه کسی مفسد فی‌الارض است؟

دوستم از سال ۶۷ مفقود است. همه بچه‌های جبهه‌ای اهواز او را می‌شناسند، به‌خاطر دل نترسش و بزرگی روحش.
و اینکه وقتی در جزیره مجنون مانده بود، که همه به عقب رفته بودند، او یکه و تنها مانده بود و دیگر کسی از او خبردار نشد. همه می‌گویند شهید شده ولی همسرش هنوز منتظرش است. ۳۴ سال انتظار. نه جنازه‌ای از همسرش پیدا شده و نه می‌تواند باور کند او شهید شده.
دو هفته پیش پنجشنبه رفته بوده بهشت زهرا. فراخوانی هم داده شده بود که خانواده‌های شهدا بیایند برای اعتراض به اقدامات حاکمیت در سرکوب خونین اعتراضات. خودش و دخترش را دستگیر می‌کنند. با بدترین اهانت‌ها، با بدترین برخورد.
می‌گفت ماموری سراغ دختری می‌رود دستش را می‌گیرد، دختر با فریاد نهیب می‌کشد که دستت را بردار و خجالت بکش... من پدرم شهید نشد تا شما به دخترش دست درازی کنید!!
مامور کمی دستش را عقب می‌کشد.
رئیس‌شان که شنیده او گفته دختر شهید است فریاد می‌زند خودش است، بگیریدش...
و او هم دستگیر می‌شود.
چه کسی مفسد فی‌الارض است؟

پسر دوست دیگرم در حالی که فقط به یک زخمی، در خیابان کمک می‌کرده، پس از دستگیری، چشم بسته به جای نامعلومی برده می‌شود، سه شب بعد، نیمه شب، وسط خیابان رها می‌شود.
تا یک هفته قدرت تکلم نداشته، هنوز هم نمی‌تواند به‌یاد بیاورد آن ۷۲ ساعت چه به سرش گذشته. تحت نظر پزشک است.
فقط یادش می‌آید وقتی او به امام حسین قسم می‌خورده در تظاهرات نبوده، ناباورانه فحش‌های رکیکی می‌شنیده که به امام حسین می‌دهند!
چه کسی مفسد فی‌الارض است؟

دوست جانبازم احضار شده بود.
می‌گفت پای مصنوعی‌ام را عمدا گذاشتم داخل ماشین، عصاهایم را گرفتم و رفتم، شاید خجالت بکشند، چه کسی را احضار کرده‌اند.
همینکه در باز می‌شود از داخل اتاق فریاد مامور بلند می‌شود.
- از این ننه من غریبم بازیا برا ما در نیار، هر چه می‌کشیم از دست امثال شماست، و فحش‌هایی که نثار خودش و مقدساتش می‌کنند.
چه کسی مفسد فی‌الارض است؟

با اکانت "یا مهدی ادرکنی" آمده‌اند در خصوصی، به خاطر نقدهایم به حاکمیت، به پدر و مادر مرحوم و خانواده‌ام فحش‌های ناموسی می‌دهند. برایم عادی است. جواب نمی‌دهم و فقط بلاک می‌کنم.
ظرف ده ثانیه با اکانت جدیدی وارد شده، عکس شهید سلیمانی است، و باز فحش‌های بدتر و زننده‌تر. می‌گویم خجالت بکش.
فحش‌هایی می‌نویسند که لات‌ها هم استفاده نمی‌کنند...
کدام مفسد فی‌الارض است؟

همۀ این ها نفوذی بوده‌اند؟
همه داستان‌سرایی من بوده؟
سیاه‌نمایی کشور گل و بلبل است؟
من در هر کدام از موقعیت‌های بالا بودم و طرف مقابل روبرویم بود، امکان نداشت بتوانم خودم را کنترل کنم و او را زیر ضرب و شتم نگیرم!
من مفسد فی‌الارضم؟؟
مرا باید اعدام کنید!

همه اینها که صادقانه نوشتم در همین چند روز فقط در اطراف من اتفاق افتاده و برایم تعریف‌شان کرده‌اند.
خدا می‌داند در کشور چه می‌گذرد.
در بازداشتگاه‌ها
در مناطق محروم
در سیستان و کردستان
در شهرهایی که فریادشان نمی‌رسد

وقتی صحبت از آتش و درمان می‌کنید...
کدام مفسد فی‌الارض است؟
محسن ۲۳ ساله!
معترض بدون سلاح
پدران و مادران داغدار
آنها که زخم‌شان هرگز خوب نمی‌شود
آنها که چشم‌شان تخلیه شده
بدن‌شان سوراخ سوراخ شده
در عمرشان به کسی اهانت نکرده‌اند...

یا شما
که آتش را توصیه می‌کنید
بر سر چه کسانی؟
هموطنان مظلوم و خسته از ظلم‌

کدام مفسد فی‌الارض است...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

حیدرگویان بخوانند

(فرازهایی از نامه‌ی امام علی ع
به مأمور اخذ زکات؛ نامه‌ی ۲۵)

بهروز مرادی؛ دین‌پژوه

«مسلمانی را بیمناک نساز. اگر اکراه دارد بر وی متاز. بیشتر از حق خدا به مال او دست مینداز.
چون به قبیله‌ای رسیدی، با آرامش نزدشان رو، به آنان سلام کن و بسیار درودشان گو و سپس بگو: بندگان خدا! مرا ولیّ خدا و خلیفه‌ی او به سوی شما گسیل داشته تا حقی را که خدا در اموالتان قرار داد، از شما بستانم. آیا خدا را در اموال شما حقی هست تا آن را بدهید و ...؟ اگر کسی گفت خیر، کاری با او نداشته باش و اگر گفت آری، همراه او برو، بی‌آنکه بر او ترس و بیم روا بداری یا بر او سخت بگیری یا برایش مشکل‌آفرینی کنی.

و.... اگر او را گاو و گوسفند و شترهایی است، بدون اجازه میان آنها نرو و ‌... چون میان آنها رفتی، مثل کسی نرو که بر آنها تسلطی دارد و یا قصد اذیت‌شان نموده باشد.

دام‌ها را به حرکت وادار نساز و وحشت بین آنها مینداز و با صاحب‌اشان در اخذ حق خدا ناپسندیده رفتار مکن.

پس مال را دو قسمت کن و صاحب مال را اختیار ده و هر قسمت را که خودش انتخاب کرد، بپذیر و بر او خرده مگیر. باقی‌مانده را دو قسمت کن و او را اختیار بده. و هر قسمت را که برداشت، بر او عیب منه. پس آنقدر [این قسمت‌کردن را] ادامه بده تا آنچه از باقی مال موجود بود، حق خدا را ادا توان نمود. و ... چنانچه قصد کرد آنچه قسمت شده را به هم ریزد، مخالفت روا مدار.

..... مال اخذشده را با کسی بفرست که به تدیّنِ او مطمئن هستی و ... به دست کسی مسپار جز آن کس که خیرخواه و مهرورز و درست‌کردار و امانت‌دار باشد که نه بر ایشان تندی نماید و نه به آنها آسیبی رساند و نه مانده و خسته‌شان سازد.

...... به او توصیه کن که میان ماده‌شتران و بچه‌شان جدایی نیاندازد و ماده را آن‌قدر ندوشد که شیرش به قدر کفاف بچه‌اش نماند و بچه آسیب بیند!

و نباید در سوارشدن بر آنها خسته‌شان سازد و باید بین آن و دیگر شتران به عدالت و داد رفتار نماید!

و باید شتر از نفس‌افتاده را رخصت دهد و آن را که کمتر آسیب دیده یا توان حرکت ندارد، به نرمی براند.

چون بر آبگیرها گذر نماید، در آب‌شان وارد سازد و مسیرشان را از سرزمین‌های پرگیاه به جاده‌ها تغییر ندهد و در اوقاتی آنها را به حال خود گذاشته و به وقت آب‌نوشیدن و چریدن بگذاردشان تا به اذن خدا فربهی یابند و .....»

***

این توصیه‌های شگفت‌انگیز امام حیدر علی ع نسبت به رعایت حرمت حیوانات است.
اینک پیشنهاد می‌دهم رفتار خود را با بندگان خدا در آینه‌ی این توصیه‌ها مورد ارزیابی قرار دهید.

۲۱ آذرماه ۱۴۰۱

@drBehrouzMoradi

This comment was minimized by the moderator on the site

خشونت پرهیزی امری مقدس ولیکن
مشروط است!
مجید رضا تاجیک

بر طبق فقه و به رسم عقل نه خشونت به خودی خود بد است و نه پرهیز از آن همیشه خوب است!
پیامبری که رحمت عالمین مکه بود، یهودیان عهد شکن را با تیغ پاسخ داد.
خشونت و الزامات آن، زمانی بد است و لازم است از آن اجتناب گردد که دلیلی بر وجود آن نداشته باشیم!
ورنه با حکم جهاد دفاعی چه خواهیم کرد؟
با «کتب علیکم القصاص» چه خواهیم کرد؟ قصاص بدون خشونت است یا جهاد دفاعی؟
دفاع مشروع انسان در برابر متجاوزین چگونه میتواند فاقد خشونت باشد؟ و چگونه میتوان مهاجم را رها کرد و مدافع را به جرم خشونت کوفت؟ گنه کرد در بلخ اهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری؟
مگر نفرمود که «جَزاءُ سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِثْلُهَا_ ۴۰ شورا»؟
مگر نفرمود که «فَقَاتِلُوا الّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی ءَ إِلَی أمْرِ اللهِ‌»؟
مگر آیه صریح قرآن نمی‌گوید؛
فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیکُمْ‌‏؛
هرکس به شما تجاوز کرد، به مانند آن بر او تعدّی کنید؟
مگر همین قرآن مقدس در آیه ۳۹ ام سوره حج نمی‌گوید که؛
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ؛
به كسانى كه به جنگ بر سرشان تاخت آورده‌اند و مورد ستم قرار گرفته‌اند، رخصت جنگ داده شد و خدا بر پيروز گردانيدنشان تواناست.
مگر نفرمود که؛
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۴۵﴾
و در [تورات] بر آنان مقرر كرديم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى‏ باشد و زخمها [نيز به همان ترتيب] قصاصى دارند و هر كه از آن [قصاص]درگذرد پس آن كفاره [گناهان] او خواهد بود و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكرده‏ اند آنان خود ستمگرانند.

چگونه از پرهیز دادن خشونت سخن بگوییم در حالی که آغاز گر این خشونت جریانی هستند که حق تعیین سرنوشت مردم را به غارت برده اند و انسانیت آنان را نفی کرده اند؟
تقصیر ها با مردم است یا با کسانی که ستمگرانه دستبرد به زندگی مردم میزنند؟
مگر آن معصوم نفرمود که؛
البادِي أظلَمُ ، و وِزرُهُ و وِزرُ صاحِبِهِ علَيهِ ما لَم يَعتَدِ المَظلومُ .
آغاز كننده ستمكارتر است و گناه طرف مقابل نيز به گردن اوست، تا زمانى كه ستمديده زياده روى نكند.
مگر غیر از این است که کشتن دزد اموال و هتاک ناموس و دشمن جان و غاصب وطن جایز است؟
مگر جعفر صادق مقدس نبود که فرمود؛
«‌‏من دخل علی مؤمن داره محارباً له فدمه مباح فی تلک الحال للمؤمن وهو فی عنقی‌‏»
کسی به قصد محاربه داخل منزل مؤمن شود خونش مباح است، خونش به ذمه من.
چگونه از خشونت پرهیزی سخن میگویید در حالی که خشونت در برابر ظالم خشونت ورز، هم حکم عقل است و هم حکم شرع و هم حکم وجدان؟
آیا تاوان خشونت ورزی های مهاجم را مدافع باید بدهد؟
آیا این مردم خواسته اند با دست های خالی خودشان در برابر نیرو های تا دندان مسلح به ایستند؟
از تعداد تلفات دو طرف مشخص است که خشونت ورز اصلی چه کسی است! مشخص است کدام طرف خشونت را ابزار قرار داده است! چرا به بی راهه می‌روید؟
مگر خود مرحوم خمینی دعوت به خشونت نمیکرد؟
آیا ایشان در پیامی که به مناسبت شورای انقلاب صادر کردند و در جلد ۵ ام کتاب صحیفه نور، صفحه ۴۲۸ نیز آمده است، دستور به مقابله به مثل نداده اند؟ مگر این جملات کلام خود مرحوم امام نیستند؟
«ملت شريف بايد تا نتيجه نهايى، دست از مبارزات پر شور خود برندارند، كه نمى‌دارند. بايد به اعتصابات و تظاهرات ادامه دهند و در صورتى كه چماق به دستان و يا مفسدين به آنان حمله كردند، مى‌توانند دفاع از خود كنند اگر چه منتهى به قتل آنان شود. از خداوند تعالى نصرت اسلام و مسلمين و نابودى مخالفين ملت شريف را خواهانم. و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته.»
مردمان به حکم قاعده عقلانی و شرعی تسلیط، مسلط به اموال و جان های خودشان هستند و بر سیاق همین قاعده بود که اصل ۵۶ قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت مردم را به رسمیت شناخت.
کجاست حق تعیین سرنوشت مردم؟ آیا مرحوم خمینی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۷، در بهشت زهرا، که در صفحه ۱۰_۱۱ جلد ششم صحیفه نور نیز آمده است، از لزوم رفراندوم در هر پنجاه سال برای تعیین سرنوشت هر نسل سخن نگفته است؟
مردمی که به حقشان نمی‌رسند و گلوله می‌خورند، چه باید بکنند؟

پی نوشت: مقصود این مقاله تشویق مردم به خشونت ورزی نیست بلکه جدالی احسن با حاکمیت است تا دست به اصلاحات بزند و جامعه را در حالت تدافعی وادار به خشونت نکند

@nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

آینده دین، دین آینده

اکثریت مردم ایران باوجود همه تغییر و تحولات چند دهه اخیر، همچنان به مسایل اعتقادی و مذهبی علاقه نشان می‌دهند. البته اعتقاد، الزاما به معنای سبک زندگی خاصی نیست که سیستم رسمی حوزه و روحانیت و حاکمیت تبلیغ می‌کنند. منظور، گرایش باطنی آنها به معنویت و مسایل مذهبی است در عین اینکه از نظر ظاهری شاید جور دیگری زندگی کنند.

رفتار مردم البته تا حدود زیادی به شرایط موجود بستگی دارد. مثلا در پاسخ به کنش‌های غیرمذهبی رژیم شاه، علاقه مردم به نمادها، شعارها و مظاهر دینی (مثلا حجاب) پررنگ‌تر ‌شد حتی از سوی آنهایی که پیش از آن تمایلی به این نمادها نداشتند. همین رفتار در جمهوری اسلامی به شکل دیگری در حال رخ دادن است. حالا تمایل به رفتارهای به ظاهر غیرمذهبی (حتی گاهی در میان مذهبی‌ها) روز به روز بیشتر می‌شود.

این بحث به هیچ‌وجه در مقام ارزش‌گذاری نیست، فقط تحلیل و بررسی رفتار اجتماعی است. چرا آدمها به چنین واکنشی می‌رسند؟ ما می‌توانیم در پاسخ، همه دلایل داخلی و خارجی از قبیل تبلیغات دشمن و ماهواره و اینترنت و شبکه‌های مجازی و اجتماعی را ردیف کنیم و بار همه گناهان را بیندازیم گردن آنها، اما یک عامل مهم را معمولا درنظر نمی‌گیریم: واکنش غیرارادی (و گاه ارادی) آدمها به اجبار.

مردم ایران، پیش از انقلاب هم مردمی دین‌دار و معتقد بودند. حتی حکومت و شخص شاه هم ادعای معنویت داشتند، با این حال مخالفان توانستند این باور را در مردم ایجاد کنند که حکومت پهلوی دارد با دین واقعی آنها مخالفت می‌کند. (در این خصوص بد نیست به کتاب خاطرات احسان نراقی مراجعه کنیم که همین مساله را دارد برای شاه توضیح می‌دهد)

بعد از پیروزی انقلاب، اعتقاد به تقدس روحانیت آنچنان برجسته شد که در دهه شصت، روحانیون حرف اول و آخر را می‌زدند و از اعتماد و حمایت حداکثری مردم برخوردار بودند. طیف‌های سکولار و لیبرال و حتی مذهبی‌های روشنفکر و غیرمعمم، به راحتی حذف شدند یا خودشان کنار رفتند و آب از آب تکان نخورد و حساسیت چندانی هم در جامعه به وجود نیامد. چون احساس عمومی (چه در میان روحانیت و چه مردم عادی) این بود که ما اصلا نیازی به آنها نداریم. حالا روحانیت همه ارکان قدرت را در اختیار داشت و اصلا تصور اداره جامعه بدون حضور روحانیون، تصوری اشتباه تفسیر می‌شد.

این حضور همه‌جانبه، انحصاری و البته غیرپاسخگو، تاثیرات سیاسی، اجتماعی و مذهبی زیادی برجای گذاشت. از جنبه سیاسی، هرچه از دهه شصت فاصله گرفتیم، علاقه مردم به روحانیت تغییر کرد که این را می‌توان از جمعیت نمازهای‌جمعه و یا انتخاب روحانیون مخصوصا در عرصه‌های رقابتی ببینیم. (مثلا تمایل مردم به انتخاب نماینده‌های متخصص و غیرمعمم به تدریج بیشتر شد. در مقایسه با تعداد زیاد نمایندگان روحانی مجلس در دهه شصت)

از نظر اجتماعی هم شاهد جدایی و فاصله بین مردم و روحانیت بودیم. مخصوصا در سبک زندگی کاملا متفاوت، باورهای اجتماعی مختلف و نیازها و توقعات جدید. (حال تغییر وضعیت زندگی و جایگاه خود روحانیت بماند!) اگر ۵۰ یا ۱۰۰ سال پیش مردم به روحانیون به چشم نیروهای پیشرو جامعه نگاه می‌کردند، حالا لزوما چنین دیدگاهی ندارند و گروه‌های متخصص و مرجع جدیدی وارد عرصه شده‌اند.

از نظر مذهبی هم، با بروز تغییرات اجتماعی و با گسترش شبکه‌های مجازی و رسانه‌های ارتباطی، باورهای مردم متحول شد و نگاه تازه‌ای به دنیا و حتی دین پیدا کردند. این در حالی است که روحانیت و حوزه‌ها در اکثر موارد نتوانستند پاسخ مناسبی به نیازهای جدید بدهند و از قافله عقب ماندند؛ اما همچنان مدعی عالم بودن هستند! (چند روز پیش یکی از شخصیت‌های مطرح حوزوی در مصاحبه‌ای گفته بود که پیشرفت‌های علمی حوزه خیلی زیاد است اما رسانه‌ای نمی‌شود! معلوم نیست پیشرفت علمی را چه چیزی می‌دانند؟ احتمالا منظور ایشان تکرار همان مباحث چند قرن پیش به شکل نرم‌افزاری و کامپیوتری است! نهایتا در فقه حکومتی و سیاسی حرف جدیدی دارند که همان هم در جامعه اثری ندارد)

از سویی به جای نرمش و انعطاف‌پذیری، گاهی همچنان با ادبیات سلبی و تکلیفی و دستوری و اربابی با نیازهای مردم برخورد می‌کنند. مخصوصا در مسایل اجتماعی و فرهنگی و امور زنان و جوانان. همه اینها باعث شده که به تدریج شاهد جدایی فکری، روحی و ذهنی مردم از روحانیت باشیم. حالا حتی بسیاری از مذهبیون هم توجه چندانی به دستورات حوزوی ندارند. در خوشبینانه‌ترین حالت، مردم سکوت می‌کنند و کار خودشان را می‌کنند!

آینده‌ی دینداری را باید اینگونه دید. مردم ایران همچنان به معنویت گرایش دارند. معنویتی که با تعریف خاص حوزه‌ها فرق دارد و معنایش الزاما مخالفت با موسیقی و ورزشگاهها و نیازهای جدید نیست. انگار زندگی در دو دنیای کاملا متفاوت. بنابراین تعجب چندانی ندارد اگر دیر یا زود شاهد همان تجربه کلیسا باشیم.
@ahestan_ir

This comment was minimized by the moderator on the site

ای جوانان وطن، جان من و جان شما
(جنبش اجتماعی _ ۳۲ )

کیوان صمیمی

خیزش اعتراضی و خاموش‌نشدنی شما، ستون‌های استبداد را به لرزه درآورده و امید رهایی از جهل و جور را در دل ملت، دو چندان کرده است. در کنار این امید اما، بیم هم وجود دارد؛ بیم و ترس و نگرانی از این‌که اشتباهات نسل ما تکرار شود.

ما اشتباه می‌کردیم که جامعه را دوقطبی یعنی سیاه و سفید می‌دیدیم و می‌خواستیم. می‌گفتیم یا سایر کنشگران با ما هستند و سفیدند و یا اگر با ما هم‌نظر نباشند، لاجرم سیاهند و بر ما هستند. درنتیجه فعالین تشکل‌ها، جزیره‌هایی جدا از هم بودیم و این عدم تجمیع، قدرت برتر یعنی حکومت اسلامی را قادر ساخت تا به سرکوب این نیروهای پراکنده بپردازد.

هجده سال پیش سرمقالهای در مجلۀ سیاسی «نامه» که توقیف شد نوشتم، با این تیتر: «من اشتباه کردم». بررسی علل و زوایای مختلف اشتباهات من و نسل ما و در اختیار نسل جوان گذاشتن این تجارب که به بهای شکنجه‌شدن‌ها، زندان‌ها، اعدام‌ها و طی شدن عمرهایی تحت فشار به دست آمده است باعث تقویت حرکت فعلی شده و نیز می‌تواند از بازتولید استبداد در شکل و شمایلی جدید جلوگیری کند تا به یک جنبش فراگیر اجتماعی تبدیل شود.

شما جوانان فداکار وطن، حرکت اعتراضی ارزشمندی را شروع کرده‌اید و از آن‌جا که با اقتضائات زمانۀ مدرن آشنا هستید، مبارزۀ خود را نیز براساس علم و تجربیات اجتماعی پیش خواهید برد؛ زیرا می‌دانید که چرخ را دوباره نباید اختراع کرد. بنابراین شما با انرژی و صداقتی که دارید می‌توانید از طریق گفتگو و همفکری با صاحبنظران مختلف، دائماً نقص‌ها و نقاط ضعف این حرکت را کمتر کنید.

شما می‌توانید با پرهیز از اشتباهات ما ازجمله سیاه دیدنِ سلیقه‌های متفاوت از خود، باعث شوید که جمعیت کثیر خاکستریِ جامعه، همراهی میدانی با جنبش جوانان را آغاز کنند. تنها در این صورت است که تجمیع ملت، به رهایی و دموکراسی منجر خواهد شد.

می‌توانید در صورت پیوند با سایر مخالفان استبداد، جبهۀ نجات ملی را به وجود آورید. آری تنها این انسجام حداکثری است که می‌تواند با طی-کردن فرآیند دموکراتیزاسیون، تضمین‌کنندۀ ماندگاریِ مناسبات دموکراتیک در ایران فردای آزاد شود.

زندان سمنان
19 آذر 1401 /تحکیم ملت

This comment was minimized by the moderator on the site

(http://www.ensafnews.com/wp-content/uploads/2022/05/MG_6751.jpg?v=1653378173) نقد عماد باقی بر احکام زندان و اعدام برای متهمان اعتراضات اخیر: کمی به سهم خود توجه کنید

سرویس سیاسی انصاف نیوز: عمادالدین باقی، پژوهشگر، نویسنده و کنشگر در حوزه حقوق بشر با اشاره به بخشی از احکام صادر شده‌ی اخیر برای تعدادی از بازداشتی‌ها در اعتراضات سه ماه گذشته، به مصادیقی چون ماجرای دکتر قره حسنلو و همسرش، ماهان صدرات و افراد دیگر پرداخته است و با تحلیل شرایط فعلی انتقادات جدی را بر روندی در محکمه‌ی این متهمین جریان داشته وارد کرده است.

آقای باقی در گفت‌وگوی خود با انصاف نیوز درباره‌ی صدور و اجرای فوری برخی از احکام سخت و سنگین اخیر می‌گوید: «اینکه متر خشک قانون را معیار بگیرید و ادعا کنید دارید برخورد قانونی می‌کنید و «سبب اقوی از مباشر» را که در قانون آمده نادیده بگیرید، هم غیر قانونی است هم ضداجتماعی. سبب شرایطی که ایجاد شده خود شما مدیران و مسئولان هستید، حالا مسبِب را رها کرده و مسبَب را مجازات می‌کنید؟ کمی آرام‌تر؟ دست از این احکام مجازاتی ارعابی بردارید و بیش ازاین کشور را با زخم و درد مواجه نکنید، کمی به سهم خود توجه کنید و خودتان را محاکمه کنید تا جامعه آرام بگیرد. اینقدر یکطرفه به قاضی نروید و با تبختر خود را شاقول حق و باطل نگیرید. این چه مرامی است که فکر می‌کنید همه دارند اشتباه می‌کنند و فقط شما که بر خوان قدرت هستید درست می گویید؟ میلیون‌ها مردم و نخبگان و اصناف و دانشگاهیان و… همه برخطا هستند بجز شما و حواریون شما؟»

متن کامل این گفت‌وگو را در لینک بخوانید:
http://www.ensafnews.com/386354

This comment was minimized by the moderator on the site

"بخند عزیزم!"

برای فرمانده‌ام، اسماعیل فرجوانی

رحیم قمیشی

اسماعیل قبلا برادر کوچکش ابراهیم را، در عملیات آزادسازی بستان از دست داده بود.
خواهر کوچکش در گلوله‌باران مناطق مسکونی اهواز بوسیله ارتش عراق همان روزهای اول جنگ به‌شدت مجروح و جانباز شده بود.
من جای او بودم می‌گفتم رسالتم در جنگ تمام شد، باعث نشوم خانواده‌ام بی‌فرزند شوند، نگذارم بیشتر سختی بکشند، به پدر و مادرم برسم...
اما او نرفت.
چیزی می‌دانست که من نمی‌دانستم!

در ادامه جنگ، اسماعیل چند بار به‌شدت مجروح شد، تا آنجا که یک دستش را هم در جبهه جا گذاشت. دست راستش را.
هنوز پر روحیه بود. هنوز شوخی می‌کرد، هنوز می‌خندید. هنوز از آرزوهایش برای پزشک شدن می‌گفت، می‌گفت می‌خواهد در اینده پزشک شود، فقط شک داشت پزشک اطفال شود یا چشم پزشک...
نمی‌دانم شاید هنوز مجروحیت خواهر کوچکش در ذهنش مانده بود، شاید نمی‌خواست دوباره گلوله توپی، ظالمی، بی‌عاطفه‌ای، باز طلب چشم کند، چشم کودکان.

گفتیم دیگر اسماعیل را در جبهه نمی‌بینیم...
ولی او باز آمد. با همان یک دستش مثل فرفره کار می‌کرد، برای یک‌ کارش هم از کسی کمک نمی‌خواست. بندهای پوتینش را با یک دست تنهایی تا بالا می‌بست، لباس‌های جنگی‌اش اتو کشیده، سر و صورتش به زیبایی اصلاح شده. مدام وعده خدا را برای ما تکرار می‌کرد، نباید بگذاریم حزن و اندوه به دل‌مان را پیدا کند...
ما نمی‌دانستیم، ولی اسماعیل چیزی می‌دانست.

در همان جوانی و در خلال جنگ ازدواج کرد، به نظرم با دختر دایی‌اش. دختری صبور و همراه، مظلوم و سازگار و با دلی بزرگ، که همه ناملایمات را به جان می‌خرید و دم برنمی‌آورد.
نمی‌دانم حکمت خدا چه بود. دو فرزند دختر به آنها داد، هر دو دارای مشکلات شدید جسمی. دکترها بعضی می‌گفتند از عوارض جنگ است، بعضی می‌گفتند ژنتیک است، بعضی چیزهای دیگر...
آقای رئوفی فرمانده لشکرمان می‌گفت التماسش کردم برود دنبال درمان دخترانش، برود کمک همسرش.
اسماعیل گفته بود، می‌روم... بعد از همین عملیات مهم.
گفته بودند عملیات سرنوشت‌سازی است و ممکن است جنگ تمام شود؛ "کربلای چهار"!
همان عملیاتی که هزاران شهید دادیم و بعدا گفتند عملیاتی فریب بوده، همان که گفتند؛ نشد بگوییم برگردید... اشکالی ندارد، اگر شهید شدید توفیقی بوده!!

اسماعیل با غواص‌ها رفت، نوک حمله.
بعداً حاج آقا عابدی گفت اسماعیل چطور التماسش می‌کرده، برایش دعا کند شهید شود!
عابدی دعا نکرده بود، اما اسماعیل شد اولین شهید گردان.
اسماعیل چیزهایی می‌دانست که ما نمی‌دانستیم!

دو ساعت قبل از شروع عملیات که آمد برای خداحافظی، از ما قایق‌سوارها گفت:
ما می‌رویم خط را می‌شکنیم، بعد می‌نشینیم روی خاکریز و به شما می‌خندیم که باید به عمق بروید...
می‌گفت کار ساده برای ماست
کار سخت را می‌گذاریم برای شما!

وقتی نیمه شبی رسیدیم به خاکریز شکسته شدۀ آن سوی اروند، اسماعیل بی‌حرکت نشسته بود روی خاکریز و به ما می‌خندید...
با همان لباس غواصی‌اش. یک تیر هم خورده بود وسط پیشانی‌اش!
و به ما می‌خندید که حالا بدون او باید به عمق می‌رفتیم!

سال‌های زیادی فکر می‌کردم "عمق" همان سه کیلومتری بود که ما بعد از شهادت اسماعیل پیشروی کردیم و بعد افتادیم در محاصره و بعد بچه‌ها یک به یک مجروح شدند و شهید شدند و اسیر...
گفتم حق داشت بنشیند روی خاکریز و با بدن بی‌جانش به ما بخندد...
اما حالا دیگر فهمیده‌ام او چه گفته بود.

اسماعیل فرجوانی گفته بود شکستن خط ساده است، اما رفتن به عمق سخت.
وقتی دیگر دشمن را نمی‌توانی تشخیص بدهی.
وقتی هر طرفی می‌گوید حق است
وقتی می‌کُشند، می‌گویند برای خداست
وقتی می‌زنند، می‌گویند برای خدا
وقتی می‌خورند، می‌گویند برای امام زمان!
وقتی تیر می‌آید نمی‌دانی از کجاست
وقتی نداریِ مردم را می‌بینی
وقتی در سرزمین ثروت راه می‌روی
نمی‌دانی چرا از در و دیوار فقر می‌بارد!
وقتی زندان‌ها پر می‌شوند، نمی‌دانی چرا
وقتی فحش می‌خوری نمی‌دانی برای چه!
وقتی دشمن می‌شود حاکم بر همه چیزت
و تو نمی‌دانی چه‌کار باید بکنی
چوبه‌های دار بر پا می‌شوند
تا بگویند ما خیلی مهربانیم!

اسماعیل، عزیزم!
بخواب
برادرم، آرام بخواب
اصلأ بخند
بخند به ما
که چه تنها و گمگشته مانده‌ایم!
می‌دانستم چیزی می‌دانی که ما نمی‌دانیم
عمق چقدر تاریک است و خوفناک
صدای حق‌خواهی از همه طرف بشنویم
و ما تن‌هایمان رنجور
شانه‌هایمان شکسته
زبان‌مان بریده
و دست‌هایمان بسته

اسماعیل، عزیزم!
بخند به ما
که در رفتن به عمق
چه درمانده‌ایم...
@nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

از هر چه به شما و طاغوت شبیه است بیزاریم

امیر دبیری مهر

ما نسلی هستیم که در دهه شصت و هفتاد با هر چه رنگ و بوی طاغوت و قبل از انقلاب داشت در ستیز بودیم و ظاهر و اطوارمان را با انها متفاوت می کردیم.
انها عروسی مختلط می گرفتند ما جدا می گرفتیم آنها پاپیون و کراوات می زدند ما نمی زدیم انها اهل نماز و روزه و هیات نبودند ما بودیم و اصرار داشتیم و تظاهر می کردیم دین داری مان را تو حلق دیگران می کردیم! انها شاه دوست بودند ما امام دوست بودیم...انها اشرافی بودند ما ساده زیست بودیم انها از روحانیون فاصله می گرفتند ما با روحانیت مانوس و‌هم پیاله بودیم انها پیچیده بودند ما ساده بودیم....انها عافیت طلب بودند ما اهل جبهه و جهاد بودیم انها شمال شهر زندگی می کردند ما جنوب شهری بودیم و خلاصه مرزهایشان شفاف بود.

اما و اما با گذر زمان و پرده بر افتادن از ذات این و آن و افزایش دانش و بصیرت و تجربه و شعور و ادارک مان با وجودی که از گذشته خودمان پشیمان نشدیم اما از گذشته اموختیم که ظاهر بین و ظاهر پرستی را به مثابه شرک کنار بگذاریم . از گذشته رانده و از اینجا مانده شدیم ...انقدر از برخی مسجدی ها و حزب اللهی ها و نماز خوان ها و هیاتی ها و ظاهر الصلاح ها؛ بدی و زشتی و ریا و اختلاس و خشونت و تحجر دیدیم که از هر گونه شباهت با آنها هم منزجر و بیزار شدیم . با مشاهده بازی های پلید و بازیگران پلشت دچار شک عمیق شدیم . انها بالانشین و بنز سوار شدند و ما همان بودیم که بودیم و قرار هم بود که باشیم. اما برای بودن در جبهه سعادت و پاکی و صداقت و اخلاص و خدا و قران و رستگاری مجددا مرز بندی کنیم ...دیگر مسجد و هیات و ریش و تسبیح و روضه و نماز و روزه سطحی و متظاهرانه مرز بین حق و باطل نیست ... تازه فهمیدیم علی چه خون دلها خورد از خوارج و ناکثین و مارقین ...از حافظین و قاریان قران و متشرعین مجیز گوی قدرت که در بزنگاه حسین را قربه الی الله سر بریدند. مگر می شود برای حسین اشک ریخت و سیلی به صورت دختر و ناموس مردم بخاطر اعتراض زد ؟ و رجاله هایی از این منکر و جنایت دفاع کنند؟ مگر می شود نماز خواند و انتقاد و اعتراض به حکومت را اغتشاش خواند؟ مگر می شود نام علی را اورد و طرفدار استبداد رای و خودکامگی بود؟ مگر می شوداهل قران و نماز و دین بود و به ثروت اندوزی از راه حرام پرداخت ؟و برای ان پوشش شرعی و قانونی درست کرد؟ و هزار مگر می شود دیگر .. اما هر چه بیشتر سوال کردیم کمتر پاسخ یافتیم و خلاف ان را بیشتر دیدیم ....جای مهر روی پیشانی خاوری و چفیه ی او را فراموش نمی کنیم ... خلوت شدن مساجد و نماز های جمعه را می بینیم.صدر نشینی مداحان بی سواد و به حاشیه رفتن خطبای مستقل و منزه را می بینیم. ارام ارام طاغوت جدید شکل گرفت ...با ظاهری فریبنده و باطنی پلید و فاسد و گمراه و مست ثروت وقدرت طبقات اجتماعی ارام ارام با نظارت استصوابی از دایره قدرت بیرون رانده شدند...منتقدین و معترضین به حاشیه رانده شدند...چاپلوسان و متملقین و ساکتین هر چند سرتاپا فاسد تحمل شدند و حتی قدر دیدند .
از این رو و به تدریج اگر آنها ریش دارند ما از ریش بیزار شدیم اگر بدانیم این لباس شخصی های سرکوب گر هیات می روند دیگر در مجلس روضه آنها شرکت نخواهیم کرد اگر این جماعت مدافع خشونت علیه مردم و بی اعتنا به رای مردم و تحقیر کننده مردم هر کاری بکنند حتی عبادت کنند ما از آن کار بیزاریم و سعی می کنیم شکل و اطوار و سبک زندگی متفاوتی با آنها داشته باشیم ..از هر شباهتی با انها پرهیز می کنیم... همانطور که در گذشته از شباهت با طاغوتی های قدیم بیزار بودیم . باید دنیای جدیدی بسازیم نه مانند طاغوتی های قدیم و نه شبیه طاغوتی های جدید....حیاتی و زیستی و زندگی ای نوین و جدید و ومتفاوت از طاغوت قدیم و جدید و چه کار سختی است ساختن زندگی جدید... رها از هرگونه نیرنگ و ریا و شرک و فساد و سرکوب در همه مظاهر آن.
https://t.me/andishkadeye_kherad

This comment was minimized by the moderator on the site

کانال جدید مهدی نصیری, [12/12/2022 10:00 AM]
در باب داغ و اعدام

گفته شده در قدیم زخم‌هایی را که درمان نمی‌شد با میلۀ آهنی داغ می‌کردند. حضرت امیر در خصوص پیامبر (ص) تعبیری دارد که می‌فرماید "او طبیبی است که هم مرهم در دست دارد و هم داغ". و سپس از مسئولین خواسته شده تا هم نصیحت کنند و هم مجازات.

از آنجایی که سخنان مذکور از سال‌ها پیش تاکنون بارها تکرار شده و منشأ اثراتی در جامعه بوده چند نکته‌ای را در حاشیۀ آن عرض می‌کنیم. اگر منفعت اجتماعی نداشته باشد، باری، از فایدۀ ادبی و لغوی خالی نیست.

تعبیر مذکور از خطبۀ 108 حضرت امیر در نهج البلاغه است: "طبیبٌ دوّار بطبّه قد احکم مراهمه، واحمی مواسمه". توسیم در لغت داغ کردن است. می‌فرماید او طبیبی است که می‌گردد (و بیمار می‌جوید، نه اینکه بیمار به سراغ او بیاید. در خصوص معادل فارسی طبیب دوار و وصف آن در متون تاریخی فارسی مقاله‌ای مستقل خواهم نوشت) اما بحث بر سر ادامۀ عبارت است: او هم مرهم نیکو دارد و هم وسیلۀ داغ کردن.

از قسمت دوم این عبارت در جهت توجیه مجازات‌های سخت و سنگین استفاده می‌شود. خاصه که جامعه همواره به مثابۀ پیکر انسان تلقی شده است؛ چه از سوی جامعه‌شناسان غربی و چه از جانب حکما و عرفای خودمان. اصلا چرا راه دور برویم؟ مگر نه اینکه پیامبر دربارۀ جمع مؤمنین فرمود: ...کمثل الجسد الواحد. و جناب سعدی سرود: بنی آدم اعضای یکدیگرند" و به روایت عده‌ای "یک پیکرند". غرض اینکه بسیار رایج و شایع بوده و هست که جامعه را ارگانیسم زنده ببینند و هر کنش و واکنش درون آن را به جزئی از بدن و آنچه از آن صادر و یا بر آن عارض می‌شود، تشبیه کنند.

امروز هم کسانی اعدام می‌شوند و تصور می‌شود این همان داغ کردن نافع به حال جامعه است. البته این نظرگاه نقضی محکم دارد؛ آیۀ 32 از سورۀ مائده. اما عجالةً با آن مفهوم کاری نداریم. و نیز قصد بحث در خصوص مصادیق پیش چشم را. ابتدا بد نیست آگاه شویم داغ کردن چیست و مقصود حضرت امیر از این تمثیل چه بوده. شاید اگر دقیق‌تر بدانیم که این فعل چگونه انجام می‌گرفته و پیامبر خود در این موضوع چه‌ها گفته بهتر بتوانیم مسائل را تطبیق بدهیم و یا دست کم صحت و سقم انتساب چنین رفتارهایی را به پیامبر رحمت و رأفت بسنجیم.

در طب قدیم، عرب و عجم از داغ کردن برای درمان استفاده می‌کردند و در غالب کتب طبّی فصلی به این موضوع اختصاص یافته است اما همه جا چه در رسالات طبی و چه آثار ادبی و تاریخی جوینده مکرر به این مثل مشهور برمی‌خورد که "آخر الدواء الکی". یعنی داغ کردن اقدام نهایی و ناگزیز است برای درمان. هنگامی که هیچ دوایی کارگر نیفتاد و هیچ تدبیری اثر نبخشید بیمار را البته به میل و رضایت خودش و نه به عنف داغ می‌کردند. چنانکه امروزه نیز در پزشکی مدرن گاه به عملی دردناک و به ظاهر بی‌رحمانه برای نجات جان انسانی دست می‌زنند. و داغ کردن، صورت‌های مختلفی داشته و همواره میلِ قطورِ آهنینِ گداخته در کار نبوده. گاه وسیلۀ این عمل فلزی بسیار ظریف بوده و گاه دارویی که بر موضع مشخصی می‌نهادند. لطفاً بخوانید ذخیرۀ خوارزمشاهی را:

بر بن موی داغ برنهادن با آلتی باریک (ذخیره، ج 7، ص 108)

و بعضی داغ به دارو کنند و این چنان باشد کی داروی سوزاننده بر پشت چشم طلی کنند بر آن موضع کی تشمیر کردن رسم است. (همان)

اما داروی سوزاننده چیست؟ یک نمونه‌اش:

بگیرند آهک آب نارسیده و صابون و پورۀ ارمنی راستاراست بسایند و با آب خاکستر چوب بلوط و چوب انجیر و... الخ (همان)

حال بیاییم فارغ از اینکه داغ آخرین علاج بوده و از سر ناچاری انجام می‌گرفته (یعنی غالباً بیمار بین مرگ و تداوی به داغ، داغ را برمی‌گزیده) و کاملاً اختیاری بوده و صورت‌های دیگری هم داشته که شاید امروزه نیز در پزشکی مشابهی برای آن بتوان یافت، بررسی کنیم و ببینیم نظر شخص پیامبر در خصوص آن چه بوده است.

قاطبۀ اهل علم می‌دانند که هر چه در این موضوع از حضرت رسول وارد است منع و نهی است. از جمله: قال رسول الله (ص): انه نهی عن الکی (دعائم الاسلام، ج 2، ص 146. بحار الانوار، ج 59، ص 74. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 437)

یا عبارت زیر که آشکارا به داغ کردن با آتش (همان که بزرگواران می‌پسندند) اشاره دارد:

عن ابن عباس عن النبی ص قال: الشفاء فی ثلاثة: فی شرط محجم، او شربة عسل، او کیة بنار، وانا انهی امتی عن الکی (مستدرک، نوری، ج 16، ص 438. صحیح بخاری، 5681)

شفا در سه چیز است: در حجامت، یا نوشیدن عسل، یا سوزاندن با آتش. و من از سوزاندن با آتش امت خود را نهی می‌کنم.

در رسالۀ قشیریه در ابتدای باب توکل روایتی از عبدالله بن مسعود آمده است که رسول الله امتش را در بهشت می‌بیند و از بسیاری ایشان در شگفت می‌ماند. به حضرت می‌گویند: ایشان آن‌ها باشند که داغ نکنند و فال نگیرند و افسون نکنند و بر خدای تعالی توکل کنند. (ترجمۀ رسالۀ قشیریه، ص 245)

بگذریم از اینکه در شرح رسالۀ قشیریه کسانی در توضیح "داغ نکنند" نوشته‌اند: برده‌داری نکنند. چه برده‌داران برده‌ها را بر کتف داغ می‌نهادند" (شرح جامع بر رسالۀ قشیریه، حسین شهبازی، زوار، ص 177. و منشور عبودیت در تصوف، همان مؤلف و ناشر، ص 399)

هر چند این توضیح ارتباطی با مقصود گوینده ندارد از فرصت استفاده و اضافه می‌کنیم احادیثی نیز در نهی از داغ کردن حیوانات (چه رسد به برده‌ها) در منابع آمده که چون با بحث ما نامرتبط است از آن درمی‌گذریم. آنچه مسلّم است اینکه شارع داغ کردن را برای انسان و حیوان و به قصد مجازات، نشان‌گذاری و حتی درمان نهی کرده و نمی‌پسندیده است.

گفتیم که در روایات داغ کردن را خلاف توکل ذکر کرده‌اند:
لن یتوکل من اکتوی او استرقی (عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور، ج 1، ص 75)

کسی که خود را داغ کند یا رقیه داشته باشد به خدا توکل نکرده است.

غزالی در هر دو کتاب احیاء علوم الدین و کیمیای سعادت حکایاتی آورده که ذکر یک دو موردش خالی از لطف نیست.

سعید بن جبیر می‌گوید: مرا کژدمی درگزید. مادرم سوگندی بر من داد که دست فرا ده تا افسون کنند. آن دست دیگر که به سلامت بود از بهر دل مادر فرا افسونگر دادم" و این برای آن کرد که رسول (ص) گفته است که متوکل نباشد کسی که افسون کند و داغ کند. (کیمیای سعادت، ج 2، ص 528)

بدان که داغ نیز عادت است گروهی را ولیکن کردن آن از توکل بیفکند بلکه از آن خود نهی آمده است... عمران بن حصین را علتی پدید آمد. گفتند داغ کن، نکرد. چون الحاح کردند، بکرد، بهتر شد. پس گفت: پیش از داغ نوری می‌دیدم و آوازی می‌شنیدم و ملایکه بر من سلام می‌کردند تا این داغ کرده‌ام آن همه از من در حجاب شدند پس توبه و استغفار کردم. (همان، ص 563)

سخن در این باب بسیار است اما حال و مجال بیانش نیست. همین قدر نوشتم که بگویم عبارت حضرت امیر را که از تمثیلی برای ادای بهتر مقصود یاری جسته، بهانه و مستند و توجیه قرار ندهیم جهت مجازات‌های خارج از عرف و شرع و قانون. آن خطبۀ حیرت‌انگیز اتفاقاً حکمت‌ها و اندرزهای بسیار دارد اگر ما نیوشنده باشیم. آن بخش‌ها را هم بخوانیم. هم برای خودمان هم برای مردم:

ولیصدق رائد اهله، ولیجمع شمله، ولیحضر ذهنه.
پیشوای قوم باید با مردم خود به راستی سخن راند، و پراکندگی را به جمعیت کشاند، و ذهن خود را آمادۀ پذیرفتن گرداند. (نهج البلاغه، ترجمۀ سید جعفر شهیدی، ص 102)

تا آن‌جا که در وصف روزگار غدار می‌فرماید:

ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا.
و اسلام پوستین باژگونه پوشد (همان)

بعد التحریر:

اجازه می‌خواهم هم اینک جامۀ تحقیق و افاضه را بر تن نحیف خود بدرم و با چشمی اشکبار فریاد بزنم چرا محسن شکاری را کشتید؟ البته که داغ بر دل‌های خونین نهادید اما کدام مرهم را پیش از آن تدارک دیدید و توکل به خدا کردید؟

بعید است دغدغۀ شما اخافة الناس بوده باشد. سالانه ده‌ها و صدها مورد آزار و اذیت اوباش را در حق این مردم بی‌پناه به امان خدا رها می‌کنید و آن وقت یکباره یاد مردم در خاطرتان زنده می‌شود؟ شاید اخافة الملوک موجب چنین حکم بی‌جا و نامقبولی شده است. وگرنه مشارکت در بستن خیابان و وارد کردن زخمی به کتف شخصی چنین تاوانی ندارد. خصوصاً در مملکتی که سعید مرتضوی 200 هزار تومان جریمه می‌شود و شعبۀ 38 دیوان عالی کشور در مقام مرجع تجدید نظر، اتهام را وارد ندانسته و اعلام می‌کند به فرض ثبوت جرم، میزان جزای نقدی دادستان سابق تهران 20 هزار تومان است.

براستی دربارۀ محسن شکاری چرا مجازاتی متناسب با جرم ادعایی در نظر گرفته نشد؟

چرا قصور و تقصیر حکومت را در تأمین رفاه مردم و رفع تنگناها در اینگونه احکام لحاظ نمی‌کنید؟

اطلاع دارید چند هزار خانه و کاشانه را با سیاست‌های غلط خود تبدیل به جهنم کرده‌اید؟

گیرم که حکمش طبق موازین حقوقی اعدام بود. مگر جوان این مملکت نبود؟ مگر از دسترنج خودش نان نمی‌خورد؟ او که دیگر به گروهک و سازمانی متصل نبود. چرا بعد از اعدام او مقامات رسمی شادی کردند و دست کم اظهار تأسف نکردند؟

اصلا چرا عوض او یکی از مرتکبین قتل را در همین ایام قصاص نکردید؟

چرا در انتساب این اعمال به پیامبر داد سخن می‌دهید اما مطابق احکام اسلام عمل نمی‌کنید؟

چرا اینقدر در اجرای احکام ناجوانمردانه تعجیل می‌ورزید؟

چرا لااقل به حرمت نامش در روز شهادت حضرت زهرا (س) اعدام را متوقف نکردید؟ دیر می‌شد؟

آقای احمد خاتمی گفته "از قوۀ قضائیه تشکر می‌کنم که اولین اغتشاشگر را پای چوبۀ دار فرستاد". دریغ از ارزنی مروت و مردی.
در کامل الزیارات آمده نخستین فرد از فرزندان پیامبر که در قیامت پرونده‌اش بررسی می‌شود محسن بن علی (ع) است. بترسید از فردایی که مردم اولین پرونده‌ای که رسیدگی کنند پروندۀ این کارگر ۲۳ ساله باشد. ناله‌های مادرش را نشنیدید؟ "آی محسن" گفتنش را نشنیدید؟ شیون او به آسمان رسید و به گوش شما نرسید.

https://t.me/rezamousavitabari

This comment was minimized by the moderator on the site

آیت‌الله مقتدایی، رئیس پیشین دیوان عالی:

درگیری یک نفر با یک نفر حکم محارب ندارد

هر محاربی حکمش اعدام نیست

با صرف ترساندن و تهدید کردن، کسی حکم محارب نمی‌گیرد

رئیس سابق دیوان عالی کشور و دادستان سابق کل کشور: همه افرادی که حکم محارب دارند، حکم اعدام ندارند؛ ممکن است کسی محارب باشد اما حکم اعدام به او تعلق نگیرد؛ اگر محارب کسی را بکشد، بله حکم اعدام دارد اما اگر فقط تهدید کند و بترساند، اگرچه حکم محارب هم داشته باشد، حکم اعدام ندارد./ایلنا
@nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

اعدام چرا؟

این روزها به قول معروف اشکم دم مشکمه، خشونت از همه سو بر سر کوی و برزن این دیار آوار می شود و حکومت در این میانه بس شتابان می تازد.
من بیچاره در این دو ماه و نیمه برای پرهیز از سوریه شدن بارها و بارها به آن قسمت از معترضانی تاخته ام که خشونت را تنها چارهٔ کار می دانند و هر لحظه در کمال ناامیدی آرزو کرده ام که حاکمیت تغییر رویه دهد و راهبرد قلع و قمع مخالفان را به کنار نهاده از در رأفت درآید.
اما انگار بنا نیست این چرخهٔ معیوب را پایانی باشد و این قطار از ریل گریخته تا نابودی کامل قصد توقف ندارد.
آقای اژه ای به این زودی از سیاست گفتمان نادم و پشیمان شدید؟ سرانجام این مسیر پرآشوب را هنوز درنیافته اید؟ اگر شک دارید و باور ندارید که انتهای این مسیر جز به ناکجاآباد ختم نمی شود، از ابراهیم زمان بپرسید که استراتژی داغ و درفش در دههٔ شصت به کجا انجامید؟ از او سوال کنید سپردن فوج فوج جوانان ره گم کرده به تیغ گیوتین، آیا درد این سامان دوا کرده و یا از آن دمل چرکین پس از چهار دهه همچنان چرک و خونابه می تراود؟
قاضی القضات ام القرای جهان اسلام، من نه به مواد قانونی مجازات اسلامی تسلط دارم و نه توان بررسی انطباق رفتار محسن شکاری با قانون جزا را دارم، اما این را می دانم که اگر حتی او مستحق اعدام هم بود، باز هم حکومت می توانست با اتخاذ سیاست رآفت و گذشت از جان او بگذرد. چرا وقتی نوبت به نظام می رسد، لذتی که در انتقام است در عفو مردمان نمی باشد. چرا تاکتیک أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ در اندیشهٔ شما بر ساز و کار رُحَماءُ بَينَهُم توفق می یابد؟
راستی شما پیروان محمد مصطفائید؟ همو که هنگام فتح مکه از خون مخالفان حربی خود هم گذشته است؟ شما شیعهٔ پور ابوطالبید؟ همانکه در واپسین لحظات حیات به فرزندان محزون، سفارش حقوق قاتل خویشتن نموده است؟
گیریم برای حفظ نظام، عطای دین اخلاق و انسانیت را به لقایش بخشیده اید، آیا عقل معاش اندیش را هم فرونهاده اید؟ مگر باور ندارید که در این سرای فانی هزار دوست کم و یک دشمن زیاد است؟ پس چرا خلق خدا را مقابل جوخهٔ اعدام قرار می دهید؟ اینها مادر ندارند، پدر ندارند؟ برادر و خواهر، قوم و خویش ندارند؟ چرا با کشتن یک نفر خیل عظیمی از مردم را با خود دشمن می کنید؟ تساهل و تسامح بیشتر به کارتان نمی خورد و به صلاحتان نیست؟
مگر مدعی ختم غائله نشده اید، پس چرا به جای شعار اَلْیومُ یومُ الْمَرْحَمَة فریاد اَلْیوْم یومُ الْمَلْحَمَةَ سر داده اید؟ مگر برای پاک کردن ننگ کشتن معترض، وزیر خارجهٔ تان را روانهٔ بوسنی نکرده اید؟ پس چرا در پی ادعای مسخرهٔ این وزیر یکی را به دار می کشید تا دروغ شاخدار او تنها یکی دو روز بعد بر خلق اول و آخر جهان عیان گردد؟
ما نظام شاه و شاهنشاهی را به زیر کشیدیم تا در اوین و قصر تخته شود، ساواک از حیز انتفاع ساقط و هرگز تنی به شکنجه آشنا نگردد، طناب دار و جوخه های مرگ برچیده شود و در یک کلام، ملت و مملکت در امان باشد. حال چرا و به چه علت سیاست النصر بالرعب سرلوحهٔ کارتان شده؟ چرا به کردستان و سیستان لشکر می کشید؟ در رشت، شیراز و اصفهان بی شوکر و باتوم و پینت بال روز خود شب نمی کنید؟ چرا شهردار پایتخت ام القرای اسلامی، در برترین دانشگاه این سرزمین گلوی جوانان وطن را نشانه می رود و مسئول عدالتخانه این کلام سخیف را با حکمی چنین دردآور به منصهٔ ظهور می رساند؟
فاین تذهبون؟ رئیس قوهٔ قضا، شما بناست از خون مردمان حمایت کنید، وظیفه دارید خون از دماغ کسی به ظلم جاری نشود و باید که تا سرحد امکان از سر مهر و عطوفت با مردمان برخورد نمایید، پس چرا اعدام؟ اینان که حکم به خلاصشان می دهید هموطنند، دشمن نیستند که اگر هم بودند می بایست بر رسم این سرزمین با دوستان مروت با دشمنان مدارا می کردید. شما را به خدا دیگر حکم به کشتن ندهید که این خونها نه تنها شما را هلاک که ایران را ویرانه می کند.

عزت زیاد
ناصر دانشفر
https://t.me/nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

در «راستای صلاح جامعه»


اول) سعید عسگر سه‌هفته بعد از پیروزی خیره‌کننده جریان اصلاحات در انتخابات مجلس ششم (۲۲ اسفند سال ۷۸)، سعید حجاریان را با شلیک گلوله به سر او در خیابان ترور کرد. حجاریان یکی از ایدئولو‌گ‌های جریان اصلاحات، مدیرمسئول روزنامه "صبح امروز" و عضو شورای شهر تهران بود. حجاریان به طور معجزه‌آسایی زنده ماند ولی تا مدت‌ها نه توان حرکت داشت و نه قدرت حرف زدن. او هنوز از عوارض آن ترور رنج می‌برد.
حجاریان ۱۴ سال بعد (مهر ماه ۹۲) ترور خود را ناشی از نقدی دانست که (https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=68225) بر یکی از سخنرانی‌های مرحوم مصباح یزدی نوشته و منتشر کرده بود.

دوم) سعید عسگر بازداشت و محاکمه شد (عکس سمت راست) ولی اعدام نشد.

سوم) سعید حجاریان ۲۰ سال بعد در مجله "صدا" (۱۹ اسفند ۹۸) نوشت (https://telegra.ph/%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%82%D8%B1%D9%86%D8%B7%DB%8C%D9%86%D9%87-03-12): «در قتل‌های زنجیره‌ای درگیری میان خودی‌ها و «دشمن نجیب» بود. در ماجرای ترور دانشمندان هسته‌ای، درگیری میان خودی‌ و بیگانه بود اما ترور من نمونه‌ای عجیب بود! بنا به قول مشهور، هر دو طرف خودی بودند؛ دشمن آمد و گرد‌وخاک به‌پا شد و گلوله‌ای به من اصابت کرد. حال آنکه در تیم ترور من، راکب سپاهی، تروریست بسیجی، موتور متعلق به سپاه ولی‌امر و سلاح هم متعلق به نیروی انتظامی بود؛ جمعی از خودی‌ها با یک ناخودی مواجه شدند!»

چهارم) آخرین عکسی که از سعید عسگر منتشر شده، عکس سمت چپ است؛ بر سر مزار یکی از شهدای دفاع از حرم.

پنجم) خبرگزاری فارس امروز (سه روز بعد از اعدام محسن شکاری) با اعلام این‌که «بعد از اعدام محسن شکاری به عنوان فردی که کشیدن سلاح و ضرب و جرح کرده بود برخی شبهه وارد کردند که حکم چنین فردی محاربه نیست» بخشی از یادداشت استاد فقه سیاسی دانشگاه امام صادق (کاظمی) را نقل کرده که در آن آمده (http://fna.ir/1t0bku): «برخی از فقها از جمله مرحوم آیت‌الله خوئی و برخی شاگردان ایشان حد محارب را در تناسب با جرم دانسته‌اند لذا محاربی که فردی را نکشته است حکمش اعدام نیست (...) حد محارب محل اختلاف فقهاست. فقها در این زمینه سه نوع فتوا دارند؛ نخست: اجرای حد در تناسب با جرم، اعدام تنها برای قتل. دوم: تخییر در اجرای حدود؛ یعنی انتخاب نوع مجازات به صلاحدید حاکم است و این صلاحدید در راستای صلاح جامعه است، لذا برای محاربی که قتل نکرده نیز می‌توان حکم قتل صادر کرد. دسته سوم: گرایش به قول اول اما عدم فتوا به آن.»

ششم) از یادداشت منتشر شده در خبرگزاری فارس احتمالا به راحتی می‌توان نتیجه گرفت اعدام "نکردن" سعید عسگر و اعدام کردن محسن شکاری در «راستای صلاح جامعه» بوده است.

هفتم) تمام.

@mmoeeni1

This comment was minimized by the moderator on the site

اعلامیه جهانی حقوق بشر چه فایده ای داشت؟

بشریت در مصاف با رنج ها و مصایب، به اندیشیدن برای حل آنها پرداخته و زندگی خود را بهبود بخشیده است. تاریخ به خوبی نشان می دهد کشف ها، اختراع ها، نوآوری ها و پیشرفت ها بیشتر ریشه در آگاهی از درد و رنج و تامل و کوشش برای رهایی و آسودگی از آن ها دارند. ایده «حقوق بشر» نیز دستاوردی شگرف و میراثی سترگ است که بشریت با تجربه دردهایی؛ مانند ستم، بی عدالتی، فقر، خشونت، جنگ و کشتار به آن دست یافته است. همچنان که استاد مطهری به درستی یاد آور شده است، جهان غرب در طرح این ایده پیشتاز بود و متفکران قرن هفدهم و هیجدهم سهمی جدی در توسعه آن داشتند. از نظر وی « شاید بتوان گفت حق این ها بر جامعه بشریت از حق مکتشفان و مخترعان بزرگ کمتر نیست.»
با تجربه فجایع دو جنگ جهانی، بشریت به این نتیجه رسید که دستیابی به صلح، عدالت و آزادی و برچیده شدن فقر، در گرو احترام به کرامت ذاتی بشراست؛ احترامی که تنها از راه شناسایی و پایبندی به حقوق بنیادین او تحقق می یابد. در پرتو این آگاهی، دولت های جهان با وجود قطب بندی و اختلافات ایدئولوژیک و عقیدتی فراوان، ضرورت تاسیس نهادی برای رایزنی وگفتگو دراین باره را دریافتند. کمیسیون حقوق بشر، پس از سه سال بحث و تبادل نظر پیش نویس اعلامیه جهانی حقوق بشر را به مجمع عمومی تقدیم کرد. سرانجام در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل پس از شور عمومی آن را با ۴۸ رای مثبت و ۸ رای ممتنع به تصویب رساند.
اعلامیه از یک مقدمه و ۳۰ ماده تشکیل شده است. در مقدمه مبانی، اهداف و نتایج و پیامدهای شناسایی حقوق جهانی بشر بیان شده اند. در ماده۱ آزادی همه افراد بشر و برابری آن ها از نظر کرامت و حقوق و بهره-مندی از عقل و وجدان شناسایی و به روحیه برادری در برخورد بایکدیگر توصیه شده است. ماده۲ بر نفی هر گونه تبعیض در بهره مندی از این حقوق تاکید کرده و جهان شمولی حقوق بشر را به رسمیت شناخته است. حقوق و آزادی های شخصی در مواد ۳ تا ۱۱، حقوق فرد در رابطه با گروه های اجتماعی و دنیای بیرونی در مواد ۱۲ تا ۱۷، آزادی های معنوی و حقوق مدنی سیاسی در مواد ۱۸ تا ۲۱ و حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در مواد ۲۲ تا ۲۷ بیان شده اند. در نهایت مواد ۲۸ تا ۳۰ نیز به اصول ملل متحد و برخی از حقوق جمعی و نیز وظایف فرد در برابر جمع اختصاص یافته اند.
اعلامیه جهانی حقوق بشر، بیش از هر چیز زبان اخلاقی مشترکی برای بحث و سخن گفتن از حقوق بشر فراهم کرد. در عهد نامه وستفالی(۱۶۴۸)، دولت ها با برخورداری از حق حاکمیت جایگاهی برتر در حقوق بین الملل یافتند. اما سه قرن بعد در ۱۹۴۸ حقوق افراد نيز به طور بين المللي شناسايي شد و افراد این قدرت را یافتند که برپایه این حقوق، اقدامات سركوب گرانه دولت ها را به چالش بكشند. هر چند دولت های استبدادی و اقتدارگرا بین امضای اعلامیه و سرکوب داخلی تعارضی نمی دیدند، اعلامیه آتش انقلاب در حقوق مدنی را در آنها شعله ور کرد.
اعلامیه زمینه تدوین میثاق های بین المللی و متعهد کردن دولت ها به حقوق بشر را نیز فراهم کرد. افزون بر این با افزایش خود آگاهی جهانی، گسترش فرهنگ حقوق بشر در سراسر جهان را در پی داشت. به گفته ایگناتیف «حقوق بشر اگر نتوانسته است جلوي تبهكاران را بگيرد، ولي ناظران و قربانيان را تقويت كرده است.» پيدايش شبكه اي از سازمانهاي حقوق بشري غير دولتي، به قربانيان توانايي بي سابقه اي براي آگاه سازي جهان از وضعيت خود داده است. این سازمان ها با آشكار كردن فجايع بر ضد حقوق بشر، ميزان تعهد دولتها به آنچه امضا كرده اند، را نشان می دهند و شكاف عمل و نظر آنها را مشخص مي كنند. فشار مدافعان حقوق بشر، دست كم دولت های دموکراتیک را وادار كرده كه در سياست خارجي خود نیم نگاهی به حقوق بشر نيز داشته باشند و از این نظر سياست بين الملل را دموكراتيك تر كرده است.
با تصویب اعلامیه، نهادهایی نیز برای بهبود اجرای حقوق بشر تاسیس شد. سازمان ملل نخست با تاسیس كميسيون عالي حقوق بشر و سپس شوراي حقوق بشر در این مسیر پيش رفته است. این نهادها با ارزيابي و رتبه بندی وضعيت حقوق بشری دولت ها، در بهره مندي آنها از مزاياي مالي و يا امنيتي تاثیر گذارده اند. دادگاه های بین المللی حقوق بشری نیز دست کم در مواردی همچون رواندا، بوسني و كوزوو، چشم اندازی بهتر برای آینده پدید آوردند.
جهان کنونی با آرمان ها و اصول اعلامیه بسیار فاصله دارد و هنوز بسیاری از مردم از حقوق اولیه خود محروم اند. نظام های اقتدارگرا و سرکوب گر سهم اصلی را در این محرومیت دارند، اما توزیع نامتوازن قدرت در نظام بین الملل نیز بی تاثیر نبوده است. با وجود این اعلامیه مشعلی است زنده که در پرتو آن همچنان می توان برای پیشبرد و بهبود وضعیت حقوق بشر گام برداشت و به آن امید داشت.
سید علی میرموسوی۱۴۰۰/۹/۱۸

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در فرومد، دیار سربداران - رهاوردی...
پایان دوره ١٢٠ ساله مغول ها زوال از یک روستا شروع شد. صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران ک...
- یک نظز اضافه کرد در سفرنامه کاشان - اردهال به روای...
یکم اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به هم...