گردن هایی برای دارهایشان، تن هایی برای شلاق شان می خواهند
  •  

17 آذر 1401
Author :  

دین اسلام، نه مهر و انسانیتی برای شان به ارمغان آورد، نه اصل دینی "حق الناس" که از اولیه ترین، و مهمترین ترمزهای نگه دارنده، در زمینه ی حقوق انسان هاست، باعث شد تا مال، جان، آبرو و آسایش انسان ها، از گزندشان در امان بماند، و برای اهل دین، چون آنان، ترمزی نساخت، تا جبارانه عمل نکنند، و ستمگرانه حکم نرانند؛ نه داد ستانی کردند، و نه دادگریِ موردِ تاکیدِ دین، در وجود شان رسوخی یافت، و تو گویی هیچ مَلَکه ی فاضله ایی، که در اخلاق دینمداری و دینمدارانه باید دید، در وجود اینان رسوخی نداشته است و...،  

اما به عکس، هر آنچه از قوانین دینی که، تعدی حاکمانه و سلطه گرایانه شان را به حدود انسان ها (جان، مال، ناموس و آسایش این مردم)، تضمین می کرد را مو به مو جستند، در قوانین گنجاندند، و اجرایی اش کردند، و همواره مراقب بودند، تا ذره ایی از حقوق حاکمیتی شان، در این مسیر ضایع نگردد، و ذره ایی بدآن قدرت، خدشه وارد نشود؛

در این مدار فکری است که چنین حاکمانی همواره برآنند تا گردن هایی برای دارهای شان، تن هایی برای نواختن شلاق های شان، و جان هایی برای سنگسار و زجرکش کردنِ انسان های تحت سیطره شان و... مهیا داشته باشند، تا بر ترس و رعب ناشی از اجرای چنین احکامی، تکیه کنند و به نام دین، خشم و خشونت و ترورشان را توجیه نمایند، اینان از اسلام تنها حَد و حُدود، جزاهای فقهی اش را خوب بلدند، از تکبر ناشی از ایمان و عبادت خود، سخت مشهونند، بر مجوز های انجام بی رحمی اش، سخت مراقبند، که از دست نرود؛

مردم تحت سیطره چنین انسان های بی رحم، متکبر و فاقد اخلاق و منش انسانی، در فقر و فلاکت غوطه ورند، و فریاد رسی نمی یابند، و هیچ آینده ی سعادتمندی را برای خود و فرزندان شان نمی بینند، و در مقابل برای کسب لقمه ایی نان، حتی به فروش فرزندان خود نیز تن می دهند و... آنان را به عقد یا کنیزی اغنیا می فرستند، چرا که حتی از تهیه نان و سرپناه، و وسیله ی گرمایی برای آنان ناتوانند و... و در مقابل، چنین حاکمانی، خود را فاقد مسئولیتی در این امر دانسته، و حتی از سیر کردن شکم "عیال الله" (مردم) نیز شانه خالی کرده، و حل آنانرا به صبر، و کمک و گشایش خداوندی، حواله می دهند و...،

کسانی که خود را صاحبان علوم اسلامی، و در جهان، به "طالبان" علمِ دین شهرت دارند، این روزها حاکم بر قسمتی از سرزمین خراسان بزرگ و باستانی شده اند، و دور دوم حاکمیت جابرانه و جنایتکارانه خود را، بر این مردم مظلوم، و این سرزمین حکمت خیز، و مملو از هنر و ظرایف زبان شکرخیز پارسی، تحکیم می دهند، و در این مسیر دست به اعمالی می زنند که دل هر  انسان آزاده ایی را به درد می آورد،

آنان مردم را از خانه ها و سرزمین خود کوچ اجباری می دهند، مردان شان را می کُشند، ناموس شان را هتک حرمت می کنند، انسان ها را تیرباران کرده، و شکنجه می دهند و... و در همان حال از اجرای شریعت اسلامی می گویند، و سرمست از جاری شدن احکام خود، به نام احکام خداوند، مردم را شلاق زده، به دار می آویزند، و سنگسار می کنند، و کسی در این دنیای بی در و پیکر نیست، که به این ها بگوید، اگر چنانچه بخواهید همین حکم قصاص [1] و حدود را برای همه اجرا کنید، بسیاری از شما شامل همین حُکمید، چرا که طی سال ها کشتار، ترور و خشونتی که در حق این مردم مظلوم روا داشتید، و مرتکب شده اید، خون های بسیاری به دست های ناپاک شما بر زمین ریخت، که برای بسیاری از آن خون ها، خود از لایق ترین ها، برای قصاص هستید.

 اما می بینیم که چنین احکام مرگ و خشونتی را تنها برای دیگرانی که از آنان نیستند، تطبیق می دهند، حال آنکه خودشان با دست های تا مرفق آلوده به خونِ این مردم مظلوم، حق به جانب، و به ناحق، بر کرسی های حُکم و قضاوتِ عادلانه تکیه زده اند، و احکامِ قتل و قصاص برای این و آن را می دهند، اکنون با نادیده گرفتن آن همه خون، حُکم پشت حُکم، به انجام حدود می دهند، تا با ایجاد رعب و وحشت، برای مردمِ بی دفاع، آنان را هر چه بیشتر به انقیاد خود در آورند.

تو گویی دل های تشنه به خون و خشونت شان را، هیچگاه راحتی خیالی نیست، مگر اینکه دستگاه ترور، خشونت، زورگویی و کشتارشان، حتی در زمان حاکمیت شان نیز، همیشه برقرار و مستدام باشد.

18 آذر 1401)

طعنه به که می زنی قلم! این سوی مرز هم احکام قصاص و اعدام بر راه است، محسن شکاری، که تنها 23 سال داشت را برای اعتراض، برای بستن خیابان به اعتراض، برای کندن نرده خیابان، برای جراجت زدن به تن یک لباس شخصی ... حکم به اعدام دادند و سریع نیستش کردند

[1] - ذبیح‌الله مجاهد (سخنگوی طالبان)، با انتشار بیانیه‌ای در تاریخ 16 آذر 1401 اعلام کرد که بنا به "حکم دادگاه عالی" طالبان امروز"حکم قصاص"بر یک فرد در ولایت فراه اجرا شد. در این بیانیه آمده است که"حکم خداوند (قصاص) بر یک قاتل روز چهارشنبه در مرکز ولایت فراه تطبیق شد". در این بیانیه آمده که این فرد "تاجمیر" نام داشته و متهم به قتل فردی به نام مصطفی بوده است که به جرم خود "اعتراف کرده است". مشخص نیست که نوعیت اجرای این "اعدام" چگونه بوده است. اما طالبان در دوره اول حاکمیت خود با شلیک و تیرباران"حکم قصاص" را اجرا می‌کرد. در بیانیه طالبان تاکید شده است که "پرونده این فرد با دقت در دادگاه سه‌گانه طالبان بررسی شده و سپس چنین حکمی صادر شده است."  منتقدان می‌گویند محاکم طالبان بدون وکیل مدافع، و دادستان، و دادن حق دفاع به متهم برگزار می‌شود. چند هفته قبل هبت‌ الله آخوندزاده (رهبر طالبان)، به قضات دستور داد تا احکام سنگین "حد و قصاص" برای جرایم خاص که ممکن است شامل قطع عضو و سنگسار در ملاءعام نیز شود، صادر کنند. دستور اخیر نشان دهنده رویکرد سختگیرانه‌تر طالبان است.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (78)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

پسر نانوا و اعدام!

رحیم قمیشی

بهترین چانه‌گیر نانوایی‌ها شهر است، با اینکه نمی‌بیند. گویی چشمهایش سالمند، اما هیچ‌ نمی‌بیند. هیچ.
مهربان‌ترین کارگر نانوایی‌هاست، اما نمی‌شنود. گوش‌هایش معیوب نبوده‌اند، اما حالا کر شده‌اند، سال‌های زیادی است هیچ نمی‌شنود!
پسر نانوا یک کلمه حرف نمی‌زند. زبانش اصلا نمی‌چرخد. می‌گویند لال است اما او لال نبود. سال‌هاست لال شده.
خیلی سال است نه چشمهایش دیگر می‌بینند، نه گوشش می‌شنود، نه صحبت می‌کند.
شانه‌اش را پدر به آرامی می‌گیرد یعنی شروع به چانه‌گیری کند، شانه‌اش را دوباره می‌گیرد یعنی کافیست.
او تا نوجوانی سالم‌تر از همه ما بود، آنقدر زیبا، آنقدر بازیگوش، آنقدر درسخوان، آنقدر با محبت.
تا برادرش را بیگناه اعدام کردند.
شنیدن خبرش برای ما ساده است.
باید اعدام می‌شد تا نظام بماند، تا اسلام بماند!
اما برادر کوچک نمی‌فهمد چطور با به دار آویختن برادرش، نظام بهتر خواهد ماند؟
چه عدالتی بوده که با مرگ برادر جوانش محقق می‌شده.
می‌دانسته برادرش تا همان وقتی که بالای دار می‌رفته به فکرش بوده، کلی با هم نقشه برای آینده داشتند، کلی از خنده‌های او، داستان‌هایش، امیدهایش خاطره داشت، حالا باید جنازه بی‌جان برادر را به دوش می‌گرفت و در شهر می‌چرخاند.
- آی مردم، خوشحال باشید، دیگر برادرم نیست تا حکومت‌تان به خطر بیفتد، تا حال‌تان ناخوش نشود، برادرم نیست، شما زندگی کنید... تنها جای او نبوده!؟

نوجوان تب می‌کند، می‌سوزد، بیهوش می‌شود و می‌شود کارگر نانوایی پدرش، کارگری که در گرما و سرما تنها از صبح می‌نشیند آنجا و چانه می‌سازد.
کاش مستندسازی بود فیلمش را می‌ساخت و دنیا را متوجه این همه وحشی‌گری می‌کرد.

می‌پرسم واقعا کر شده، می‌گویند بله
می‌پرسم واقعا لال شده، می‌گویند بله
می‌پرسم واقعا نابینا شده، می‌گویند بله
نمی‌توانم مستقیم نگاهش کنم، نمی‌توانم باور کنم، او چطور زندگی می‌کند؟
کاش برادرش قاتل بود، به خودم آرامش می‌دادم. کاش برادرش بمب ساخته بود، خودم را قانع می‌کردم...
با چند نشریه دستگیر شده بوده.
و اعدام شد.

آنها که حکم اعدام می‌دهند یعنی نمی‌دانند بر سر خانواده‌های اعدامی چه می‌رود. نمی‌داند با یک اعدام چند خانواده نابود می‌شوند؟ نمی‌دانند یک حکم اعدام چطور جامعه را می‌میراند...
پسر نانوا حالا بیشتر از سی سال است با همان زبان بسته و چشمهایی که نمی‌بینند و گوش‌هایی که نمی‌شنوند تنها یک فریاد می‌زند؛
- نکُشید، اعدام نکنید، دار نزنید، جوان نفرستید آن دنیا، آنها را دیگر نمی‌شود برگرداند، حتی وقتی بفهمید اشتباه کرده‌اید...
وقتی وکیلی فریاد می‌زند دارید اشتباه می‌کنید، او حکمش زندان هم نیست چه برسد به اعدام... و اعدام می‌کنید، آدم دلش می‌خواهد بمیرد.

از وقتی که پسر نانوا را دیده‌ام به خود می‌پیچم، آخر چرا اعدام.
امروز خبرها را باز نکرده می‌خوانم باز چوبه دار، باز اعدام. و خبری که بدنم را می‌لرزاند؛
"ایران بالاترین میزان سرانه اعدام را در جهان دارد، بدون هیچ رقیبی، بیشترین دار زدن، و صدها نفر هنوز در نوبت اعدامند"

پسر نانوا تنها نیست.
پدر محمد قبادلو هم حالا رفته کنار او
کنار پدران محسن و محمد
رفته کنار ماشاالله
رفته کنار پدران و مادران آن‌همه جوان‌ها...

چرا اعدام را بس نمی‌کنید؟
چرا از کشتن جامعه دست برنمی‌دارد؟
چرا خود را جای خدا گذاشته، جان می‌گیرید!
چرا هیچ کجای دنیا این همه اعدام نمی‌کنند.
چرا هیچ کجای دنیا جوان نمی‌کشند.

دیوانه شده‌ام
راه نفسم بسته شده
نمی‌توانم به عکس اعدامی‌ها نگاه کنم
چرا حال ملت را کسی نمی پرسد
چرا حال بازماندگان را هیچکس نمی‌بیند
چرا احساس در خیلی‌ها مرده
چرا به دروغ گویید ما به فکر مردمیم
چرا دیدگاه‌ها همه دربسته‌اند...

چرا از قدیم‌ها به دروغ به ما گفتند سر بیگناه پای چوبه دار می‌رود، بالای چوبه نه!
حالا چرا نگاه نمی‌کنند
جان همه ملت ایران است که می‌رود بالای دار
نفس‌های ماست که به شماره افتاده
چطور به این مردم بگوییم صبر کنید؟
چطور بگوییم روزی می‌فهمند...
چطور بگوییم کم‌کم درست می‌شود!؟
با چوبه‌های دار؟
با افتخارتان به اعدام!
با مقام اول اعدام در جهان؟
با دادگاه‌هایی که اعدام را راه چاره می‌دانند؟
با حاکمانی که اعدام را حق خود می‌دانند
حق حاکمیت‌شان
حق عدالت‌شان
حق اسلام‌شان...

@TOFANPoetry

This comment was minimized by the moderator on the site

محمد تقی فاضل میبدی @fazelmaybodi · 17m
خلق همه یکسره نهال خدای‌اند/
هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن/
شمارا بخدا اعدامهارا بس کنید.رحمانیت خداوندوبخششهای قرآنی کجاست؟آمده بودیم برای مردم آزادی،رفاه و آرامش بیاوریم.به آسیبهای بنیادین که اسلام و ایران را نشانه گرفته توجه کنید.کسانی که به نام دین تنفرایجادکردند،کجایند؟

This comment was minimized by the moderator on the site

آمار بالای اعدام و معنای آن

وقتی به هر دلیلی آمار اعدام‌های جرایم عادی در یک کشور برای سالیان پی در پی بالا باشد چه معنایی می‌دهد؟
معنایش این است که:
جامعه بد اداره می‌شود.
حکومت قدرت کنترل و مهار انواع بزه را از راه‌های مرسوم و کم هزینه ندارد.
در آن جامعه اعدام هم بازدارنده نیست و تشدید کننده است. بنابراین اعدام نه به قصد بهبود وضع بلکه با هدف انتقامجویی صورت می‌گیرد.
انتقامجویی دولتی سبب احساس بی‌قدرتی جامعه و افسردگی و نومیدی آن می‌شود و صدها مفسده به دنبال می‌آورد.
تمام دستگاه‌های حاکم باید پاسخ دهند که چرا در این کشور آمار اعدام این همه بالاست؟ چرا اعدام بازدارنده نیست؟ وقتی بازدارنده نیست، چرا بر دامنه و شدت آن افزوده می‌شود؟
کارکرد حکومت نابودی ریشه‌های جرم‌خیزی است نه جبرانِ ناتوانی خود در این مورد از طریق اعدام لاینقطع شهروندان!
احمد_زیدآبادی

This comment was minimized by the moderator on the site

شب ها بیدار می ماند و لیست اعدامی های روز بعد را چک می کرد؛ معتقد بود مرگ انسان ها همه مسائل را حل می کند چراکه نبودن انسان ها یعنی نبودن مسئله و در نتیجه گمان می کرد با کشتن بسیاری از انسان ها در واقع دارد به آنها لطف می کند؛ از اینکه مرگ و زندگی دیگران را در دست داشت لذت می برد و حس خدایی می کرد؛ همیشه راه حل های رادیکال امنیتی و نظامی را برای حل مسائل داخلی دوست داشت؛ حتی نزدیک ترین دوستانش را می کشت و سپس برای آنها عزاداری می کرد.

دوست داشت برای توده ها غیر قابل دسترس و در جایگاهی شبه مقدس باشد؛ ناکارآمدی ذاتی نظام کمونیستی را به پای کارشکنی دشمنان می انداخت و دائم واژه دشمن بر سر زبانش بود؛ هیچگاه مسئولیت شکست ها را نمی پذیرفت و مایل نبود سهمی هم از پیروزی ها به دیگران بدهد؛ عدالت و قضا ابزاری در دست او برای مجازات مخالفینش بود؛ در جزئی ترین مسائل دخالت می کرد؛ تاریخ و علوم انسانی باید آنگونه می بود که او دوست می داشت.

استالین_دربار_تزار_سرخ
سایمن سیبیگ مانتیفور


@monsis

This comment was minimized by the moderator on the site

خبرهای امروز را خوانده‌اید؟

یک ایرانی در بریتانیا به اتهام داشتن یک بسته اورانیوم توسط پلیس بازداشت شده است.همزمان، یک ایرانی دیگر هم در آلمان به اتهام داشتن مواد سمی توسط پلیس آلمان دستگیر شده است.جالب است، نه؟

ظاهرا غربی‌ها زودتر از آن چیزی که تصور می‌رفت دست به کار شده‌اند تا "پلن ب" خود را علیه جمهوری اسلامی عملیاتی بکنند.

آن بسته اورانیوم می‌تواند در آینده نزدیک به یک بمب اتمی کوچک یا حتی بیشتر تبدیل شود و آن مواد سمی هم به یک بمب شیمیایی کوچک یا حتی بیشتر.آدم خواسته و ناخواسته یاد "سلاح‌های کشتار جمعی"می‌افتد.

و باز همین امروز فریادها در غرب برای تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران به اوج خود رسید.به سخنرانی‌های نمایندگان پارلمان‌های اروپایی در تجمع امروز در استراسبورگ توجه کردید؟

حرارت زیر دیگ رو به افزایش است و دارند چیزی را آماده طبخ می‌کنند.

وزیر خارجه بریتانیا که چند روز پیش رژیم ایران را "وحشی" نامیده بود امروز در پارلمان کشورش حکومت ایران را "منزوی و ضعیف" نامید.چنین لحنی علیه جمهوری اسلامی بی‌سابقه است.

و همه این‌ها فقط خبرهای امروز بود.به نظرم طی روزها و هفته‌های آینده تکه‌های بیشتری از این پازل یا سناریو رونمایی خواهد شد.

بیژن اشتری

This comment was minimized by the moderator on the site

اروپا چگونه «بی‌دار» شد
نگاهی به کتاب «تاملاتی در باب گیوتین و دار» نوشته کوستلر
۲۵ دی ۱۴۰۱۰ زمان تقریبی مطالعه ۵ دقیقه
اعدام در نظام قضایی اروپا
علی نیلی، انصاف نیوز: کتابی از آرتور کوستلر، نویسنده آلمانی‌زبان تبعه انگلستان، با موضوع «گیوتین» و «دار» که به تازگی ترجمه و منتشر شده است، نشان می‌دهد اعدام در نظام قضایی اروپا ، چگونه محبوبیتش را از دست داد، به یک ضدارزش تبدیل شد و در نهایت از فهرست مجازاتها رخت بر بست.

نگاهی به تاریخ اروپا نشان می‌دهد برای قرن‌ها، اعدام یکی از محبوب‌ترین مجازات‌هایی بود که محاکم اروپایی برای محکومان در نظر می‌گرفتند و چنان گسترده دامن بود که حتی حیوانات را هم شامل می‌شد اما این مجازات‌ها به تدریج در فرهنگ اروپایی اولویت خود را از دست داد. این اتفاق حاصل روندی طولانی یعنی سال‌ها تلاش نویسندگان و ادیبانی بود که تجربه وحشت خود و دیگران از اعدام را با گزارش‌های‌شان به تصویر کشیدند و کلیسا و نظام قضایی برآمده از آن را در برابر خواست فزاینده تجدیدنظر در حکم اعدام قرار دادند.

یکی از مشهورترین تلاش‌ها برای انتشار عمومی و نشان‌دادن وحشت اعدام، کتاب کوستلر بود. او متولد بوداپست، از شهرهای بزرگ امپراتوری اتریش مجارستان، یهودی و آلمانی‌زبان بود. در مقطعی از زندگی کمونیست شد، در مقطعی آزادی‌خواه بود، زمانی اسلحه به دست گرفت و جنگید و زمانی دیگر به عنوان خبرنگار برای بی‌بی‌سی کار کرد. در وین، پاریس، مادرید، اورشلیم، مسکو، عشق‌آباد و لندن زیسته بود و این‌همه تجربیات کم‌نظیری برایش رقم زد.

یکی از مهم‌ترین تجربیات کوستلر در سال ۱۹۳۷ رقم خورد؛ وقتی در خلال جنگ داخلی اسپانیا، دستگیر شد و سه ماه را زیر حکم اعدام گذراند. آن سه ماه انتظار دائمی برای رفتن به پای چوبه اعدام، چنان بر روح و روان کوستلر اثر گذاشت که برای رهایی از آثار ویران‌کننده‌اش، کتابی با عنوان «تاملاتی درباره مجازات اعدام» تحریر کرد و در مقدمه‌اش، بدون تعارفات معمول نوشت که در این اثر، نه چون گزارشگری بی‌طرف، که به عنوان نویسنده‌ای مخالف حکم اعدام ظاهر می‌شود و آشکارا بر ضد این مجازات سوگیری خواهد داشت: «…در این روزها شاهد اعدام هم‌بندیانم و گوش به زنگ از راه رسیدن موعد اجرای حکم خودم بودم. این سه ماه در من دل‌مشغولی‌ای شخصی نسبت به موضوع مجازات اعدام بر جای نهاد – تا حد زیادی مشابه «اسمیت نیمه حلق‌آویز» که موقعی که پانزده دقیقه پس از به دار آویخته شدن، پایین کشیده شد، کماکان جان در بدن داشت و مسیر زندگی را پی گرفت. هر مرتبه که در این مملکت به اصطلاح صلح‌طلب گردن یک انسان بدین طریق شکسته می‌شود، خاطرات آن سه ماه هم‌چون عفونت جراحتی التیام‌نیافته، بیرون می‌زنند. من هرگز به آرامش راستین دست نخواهم یافت مگر آن‌که اعدام برانداخته شود. من سوگیری خود را مطرح کردم این سوگیری استدلال‌های طرح‌شده در این کتاب را تحت‌تاثیر می‌گذارد منتها به واقعیاتی که در آن بیان شده، جهت نمی‌دهد و بخش عمده محتوای کتاب بر داده‌ها و واقعیت‌ها استوار است. قصدم آن بود که به سبک و سیاقی خوددار و بی‌طرفانه بنویسم اما این تصمیم راه به جایی نبرد؛ و خشم و رَحْم مدام در کار نوشتن رخنه می‌کردند…»


کوستلر با رفتن به سراغ ریشه‌های فرهنگی و نوع نگرش جامعه انگلستان به اعدام، کوبنده آغاز می‌کند: «بریتانیای کبیر آن تافته جدابافته‌ای در اروپاست که مردم‌اش در سمتِ چپ مسیر می‌رانند، بر مبنای اینچ و یارد اندازه‌گیری می‌کنند، و آدم‌ها را از گردن دار می‌زنند تا جان از تن‌شان به در شود. به گمان اغلب بریتانیایی‌ها هیچ مورد غیرعادی‌ای در باب این رسم وجود ندارد. هر ملتی سنن خود را مسلم می‌پندارد، و دارزدن همان بخشی از سنت بریتانیایی‌جماعت محسوب می‌شود که دادوستد با شلینگ و پنس. نسل‌هاست که کودکان از پیداشدن سروکله عروسک مامور اعدام در نمایش عروسکی پانچ و جودی، شادمانه جیغ و داد به راه می‌اندازند…»

کوستلر تاریخ را می‌کاود تا نشان دهد چرا «حلق‌آویز کردن» به اتفاقی عادی و نه تکان‌دهنده در زندگی مدرن تبدیل شده است. او از تحولاتی که گیوتین به عنوان یکی از شاخصه‌های انقلاب فرانسه در محاکم اروپایی به وجود آورد غافل نمی‌شود و در ادامه، تجربه خود و هم حال و روز کسانی را مستند می‌کند که «زیر حکم» بودند و اغلب نیمه‌های شب برای مجازات فراخوانده می‌شدند. این بخش از تکان‌دهنده‌ترین فرازهای کتاب است.

نویسنده به عمد، وضعیت فیزیکی اعدامی، قبل و حین اعدام را گزارش می‌کند تا تلخی آن را به تمامی در کام مخاطبانش بنشاند. باز تعمدا نظام قضایی انگلستان را به چالش کشیده است چون در میان همه کشورهای اروپایی، سیستم محاکم انگلستان کامل‌تر و ریشه‌دارتر و حتی «قانون‌مندتر» بود.

او به تجربه‌های تاریخی هم اشاره می‌کند و با بررسی چند نمونه، مخاطب را به جایی که می‌خواهد می‌رساند؛ این‌که دولت‌ها همواره مجازات اعدام را یگانه راه‌حل بازدارندگی مجرمان می‌دانستند اما هرچه بیشتر بر مجازات اعدام تاکید می‌کردند، کمتر نتیجه‌ای حاصل می‌شد. استناد او به عریضه بانکدارانی است که در نامه‌ای به شاه، خواستار لغو حکم اعدام و طراحی مجازات‌های بازدارنده دیگری شده بودند تا اموال‌شان را از تعرض مصون نگه دارد. کوستلر به استناد مثال‌های مختلف، بازدارندگی اعدام را به چالش می‌کشد.

نویسنده تلاش آشکاری دارد تا مخاطبش را از «عادی‌انگاری» اعدام پرهیز دهد: «داستایفسکی می‌گوید که در واپسین دم پیش از اعدام آدمی، او، هر اندازه هم که دلیر باشد، اگر با این گزینه روبه‌رو شود که در عوض مرگ، چند صباح برجای از عمرش را بر ستیغ صخره‌ای بی‎آب‌وعلف سپری کند، که فقط به اندازه نشستن یک تن جا دارد، با جان ­و دل آن را برخواهد گزید. در واقع، اعدام آمیخته یه دهشتی کافکاوار است که به ورای وحشت صرف از مرگ، محنت یا حقارت می‌رود.»

کوستلر از خطاها و جان‌های تلف‌شده هم سخن می‌گوید اما به نظر می‌رسد در این بخش، با لحنی ادبی‌تر و با نیش و کنایه آشکارا کمتر با قضات و دادستان‌ها حرف می‌زند. به بیان دیگر او که باورها و نگاه جامعه به مجازات اعدام را با لحنی تحقیرآمیز به چالش می‌کشد، در مواجهه با دادگاه‌ها، در عین نقد بی‌رحمانه، حرمت نظام قضایی را نگه می‌دارد.

نوشته کوستلر با این جملات پایان می‌یابد: «دار اعدام نه یک ماشین مرگ صرف، بلکه یک نماد است. نمادی برای دهشت، قساوت و لگدمالی زندگی؛ ویژگی مشترکی است میان بربریت بدوی، کوته‌فکری قرون وسطایی و توتالیتاریسم مدرن. نمادی برای هر آ‌نچه که بشریت می‌باید تن به پذیرش آن ندهد، اگر همین بشریت می‌خواهد از این بحرانی که گرفتارش آمده، جان سالم به در برد.»

این اما پایان کتاب نیست؛ مقاله‌ای از آلبر کامو با نام «تاملاتی در باب گیوتین» تکمله نوشته کوستلر و پایان‌بخش کتاب است. در این مقاله، کامو روی بحث «درس عبرت» بودن مجازات اعدام متمرکز شده و با استدلال‌هایی نشان داده این مقصود نیز چندان دست‌یافتنی نبوده و قربانیان جامعه و شرایط را از ارتکاب جرم باز نداشته است.

آن‌چه کتاب به نمایش می‌گذارد یک تلاش فرهنگی حساب‌شده برای مقابله با پدیده‌ای‌ست که هم سویه‌های حکومتی داشت، هم از مذهب و اعتقاد مایه می‌گرفت، هم در نظامات اجتماعی ریشه محکم کرده بود و هم در باور همگانی مجاز و مباح شمرده می‌شد. از این روی، کوستلر و کامو و دیگر نویسندگان غربی، پای در راه تنویر افکار عمومی گذاشتند و با این روش، قدم به قدم اروپا را به بی‌دار شدن سوق دادند.

«تاملاتی در باب گیوتین و دار» را وحید طباطبایی و مرتضی عسکری به فارسی برگردانده‌اند و انتشارات نیلوفر آن را در قطع رقعی و به قیمت ۱۴۵ هزار تومان منتشر کرده است.

This comment was minimized by the moderator on the site

شبی که تمام نشد

رحیم قمیشی

زندان‌بان در را باز می‌کند.
صدای جیغ آهن‌هایی که به روی هم کشیده می‌شوند در زندان عادی است، اما این بار نه!
بیشتر از ده انفرادی ردیف همند. همه خالی.
می‌خواند؛ "محمد مهدی کرمی" سلول شماره یک.
مهدی در سکوت می‌رود.
می‌خواند؛ "سید محمد حسینی" سلول شماره هشت.
محمد نمی‌رود!
- شماره دو که خالیست!
- نه نمی‌شود! دستور است جدا باشید.
- یعنی همین یک شب هم؟!
زندان‌بان نمی‌تواند در صورت سید محمد نگاه کند. او تا حالا صد اعدامی را آورده اینجا. اما این‌بار جوان‌ترین‌ها را در عمرش آورده.
دلش لرزیده...
- بیا گمشو، سلول دومی برو... اما به کسی نگی!
انگار فحش را به خودش داده. بغضی که فرو می‌دهد همین را می‌گوید. نمی‌داند چرا آن‌شب او هم این‌ همه احساساتی شده.
قبل از اینکه اشکی از چشمش بیاید هر دو‌ سلول را قفل می‌کند.
و درِ خروجی را دو قفله.
نمی‌خواهد بشنود آن دو چه می‌گویند به هم!
ولی نمی‌شود.
زندان لعنتی ساکت است. آنشب خیلی ساکت‌تر.
صدای تلویزیون را بلند می‌کند چیزی نشنود. اما باز صدا می‌آید؛
- مِتی! تو میگی امشب جدی جدی اعداممون می‌کنن؟

مهدی بارها گفته نمی‌ترسد.‌ حتی به بازپرس هم صد بار گفته از اعدام نمی‌ترسد. اما حالا حس می‌کند دروغ گفته.
دلش حسابی سنگین شده، آب دهانش را قورت می‌دهد، پایین نمی‌رود.
می‌خواهد بگوید؛ "ممکن است" اما نمی‌تواند.
سید محمد دوباره سؤال می‌کند؛
- تو هم گفتی نکشتی؟
محمد مهدی دوباره می‌آید بگوید که گفته!
باز صدایش بالا نمی‌آید...
این بغض لعنتی را باید بدهد پایین.
احساس می‌کند دستشویی‌اش گرفته.
همین پنج دقیقه پیش دستشویی رفته!

سید محمد تازه فهمیده سؤال‌هایش بی‌خود است. مهدی از کجا بداند؟!
کاش اصلا زندانبان قبول نکرده بود سلول‌هایشان کنار هم باشند.
آن وقت برای حرف نزدن بهانه‌ هم داشتند.
- مِتی! اگه صبح بیان بگن همش واسه ترسوندن ما بوده، چه کار می‌کنی؟
مهدی حالا می‌تواند صحبت کند.
- مامانم همین رو می‌گه، میگه واسه ترسوندن ماس. میگه امکان نداره اعداممون کنن. ما که کسی رو نکشتیم.
- منم همینو می‌گم. نگفتی چیکار می‌کنی!
- دست زندانبانو می‌بوسم!!
دست قاضی رو، دست مامان عجمیانو، دست مامانمو، دست بابامو...
- دیوونه! واسه من چیکار می‌کنی، یه ناهار میدی؟
- بگو چی قریونت، می‌برمت رستوران برج میلاد، گرونترین غذا رو سفارش بده، نامردم اگه ندم.
- نه نمی‌خواد...
- تو چی ممد؟

حالا نوبت سید محمد است بغض‌کند...
- نمی‌دونی ممد؟ همینجوری بگو.
- می‌دونم.
معلوم است دارد اشک‌هایش را پاک می‌کند. از صدای فین کشیدن دماغش معلوم است. اما نمی‌خواهد مهدی بفهمد.
سرفه‌ای می‌کند تا صدایش صاف شود، بتواند حرف بزند.
- می‌دونی مِتی، من می‌برمت یه سفر به خرج خودم. تا حالا رفتی کویر؟
- تو رفتی!؟
- نه! اما شنیدم خیلی با صفاس.
موتور چارچرخ هست، میره بالا دو‌ متر میاد پایین تو ماسه‌ها. نمی‌دونی چه کِیفی میده.
- تا حالا سوار شدی؟
- نه! ولی می‌دونم. خیلی هیجان داره!

هر دو ساکت می‌شوند. ده دقیقه هیچی نمی‌گویند. زندان‌بان نگران در را باز می‌کند.
- چرا ساکتید!!
به‌جای آن دو، صدای زندانبان می‌لرزد.
سید محمد تشنه اش نیست، الکی می‌گوید تشنه‌اش است.
یک لیوان آب می‌گیرد.
از زندان‌بان برای بار دهم می‌پرسد؛
تا حالا زندونی آوردن اینجا، اعدام هم نشه؟
زندانبان می‌گوید آره عزیزم.
این بار مهدی می‌پرسد بعدش آزادم شدن؟
- آره، من کلی می‌شناسم، گاهی می‌بینمشون!
زندانبان نمی‌تواند ادامه بدهد.
لیوان را می‌گیرد و سریع می‌رود.
- نگفتم ممد! شاید همش نقشس. مامانم تو عمرش یه بارم بهم دروغ نگفته. حتی خوابم می‌بینه درس درمیاد.
خودش گفت می‌دونه میام بیرون.
- می‌دونی! منم مامانم بود، حتما همینو می‌گفت بهم. مامانه دیگه.
توی ذوق مهدی می‌خورد.
- ولی من مامانمو خوب می‌شناسم. واسه دلگرمیم نمی‌گه. صبح می‌بینی...

- راستی راستی ممد، با هم میریم کویر!؟ اینهمه سال چرا فکر خودم نرسید!
فقطم کویر نه؟
- راستش همیشه دلم می‌خواس یه مشهدم برم واسه زیارت. تو هم میای مِدی؟
مهدی به فکر رفته.
سید هم انگار رفته مشهد، دارد از امام رضا تشکر می‌کند. از همان جا رفته شمال. ایستاده کنار ساحل. دریا را نگاه می‌کند.
و دارد با همۀ وجود فریاد می‌زند؛
- خدا ممنونتم، خدا چاکرتم، خدا قربونت!

صدای باز شدن در می‌آید.
بین آنها زندان‌بان نیست.
کلی آدم آمده...
خبرنگار آمده.
آدم‌هایی که هیچوقت ندیده بودندشان.

مهدی دوباره دستشویی‌اش گرفته.
سید محمد دوباره احساس تشنگی می‌کند.
نگاه هم می‌کنند...
زندان‌بان بین‌شان نیست
همان که گفته بود خیلی‌ها هم آزاد می‌شوند.
رفته سیگاری بکشد.
رفته قایم شود...

- مِتی! میریم کویر، میریم مشهد، می‌ریم شمال؟
- اره میریم قربونت...

همان شبی که صبح نشد...
همان شبی که صدای اذان آمد و تمام نشد!
همان شبی که هیچ وقت تمام نشد...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

بس کنید!

رحیم قمیشی

سال ۵۷ که انقلاب شد، خلخالی را کردید حاکم شرع و او دسته دسته اعدام کرد.
گفتید داریم مزدوران و قاتلان را می‌کشیم.
ما نفهمیدیم، باور کردیم!

برای صد گرم مواد مخدر دار زدید، هر که را شک داشتید کشتید، در تظاهرات سال ۶۰ گرفتید تیرباران کردید، گفتید نگران نباشید بی‌گناه باشند می‌روند بهشت.
ما احمق بودیم. باور کردیم.

جنگ شد...
گفتید تمام اسلام در برابر تمام کفر ایستاده. گفتید بکشید یا کشته شوید، نزد خدا پیروزید. کشتیم و کشته شدیم.
می‌دانستید ما دینداریم، می‌دانستید خدا را دوست داریم، گفتید بروید در عراق، راه قدس است راه کربلاست.
به مادران‌مان گفتیم شما زینبید و ما حسین.
آنها دق کردند، ما مردیم...
و شما پیروز شدید!
ما نفهمیدیم. شما را باور کرده بودیم.
چرا؟ خودمان هم نمی‌دانستیم...

جنگ تمام شد باز دسته دسته اعدام کردید.
گفتید اینها منافقند، گفتید کمونیستند، گفتید نقشه داشته‌اند از زندان قیام مسلحانه کنند.
ما باور کردیم، ما نافهم بودیم، ما اشتباه کردیم.
باور ما به شما اشتباه بود.

وارد لبنان شدید، وارد سوریه شدید، رفتید عراق، رفتید یمن، گفتید ما داریم از حرم‌ها دفاع می‌کنیم. گفتید از اسلام دفاع می‌کنیم، گفتید اگر آنجا نجنگیم اینجا هدف قرار می‌گیریم، گفتید داعش ساخته آمریکاست، برای شکست ایران.
گفتید بشار اسد سردار سپاه اسلام است...
باور نکردیم!
دیگر مطمئن شدیم دروغ می‌گویید.
شانه‌های ما باز انباشته شد از پیکر جوانانی که برای دفاع از حرم فرستادید برای دفاع از بشار.
رفتیم بنیاد دیدیم کلی از برادران جانباز افغان بی دست و پا از سوریه می‌آیند، چند ریال کمک بگیرند...
گفتید اینجا بنیاد امت اسلام است، ایران مرکز اسلام است، نفت ایران برای اعتلای جهان اسلام است!
شما دروغ گفتید.
شما جوان‌ها را فدا کردید.
همه از هم می‌پرسیدیم چرا؟
جوابی وجود نداشت!

نویسندگان و روشنفکران را کُشتید.
دانشجو اعتراض کرد کُشتید.
اعتراض مدنی زیاد شد کشتید.
بنزین گران شد کشتید.
گرانی زیاد شد کشتید.
هر کس اعتراض کرد خفه‌اش کردید.
گفتید همه پول گرفته بودند.
گفتید شما نکشتید!
نه دیگر!!
نه، ما باور نکردیم...
دیگر قسم هم می‌خوردید، ما باورتان نمی‌کردیم.
گریه مصنوعی هم کردید باورتان نکردیم.
شما دروغ‌گو شده بودید برایمان.
همان که از اول بودید!

زندان کردید و گفتید خودکشی کردند.
زندان کردید و گفتید جاسوسند.
طناب دار انداختید به گردن جوان‌ها
گفتید اینها مجرمند
اینها آدم کشته‌اند
نه! نه! نه! نه!
ما باورتان نمی‌کنیم
شما دروغگویید
شما آدمکشید...

گفتید تروریست‌ها کشتند!
چرا باور کنیم؟
گفتید ما انسان دوستیم!
چرا باور کنیم؟
گفتید جان برای ما مهم است؟
چرا باور کنیم؟
گفتید خدا...
چرا باور کنیم؟
نه! نه!
ما باورتان نمی‌کنیم!
شما دروغگویید.

این شب‌ها می‌شنویم ده‌ها نفر در صف اعدامند!
همه‌شان مزدور آمریکایند؟
همه‌شان اسرائیلی‌اند؟
جوان های بیست ساله مزدورند و قاتل؟
نه! نه!
ما باورتان نمی‌کنیم.

شما برایتان "جان" بی‌ارزش است.
شما "ایران" برایتان بی ارزش است.
شما "انسان" برایتان بی‌ارزش است.
شما "خون" سر حال‌تان می‌کند.
خون کُرد، خون بلوچ، خون جوان، خون نخبه‌ها!
شما قاتلید
شما شایسته این کشور نیستید
شما شایسته این مردم نیستید

من که باشم تهدید کنم؟
من که باشم بگویم بس است!
اما به‌خدا قسم می‌خورم
باز اعدام کنید، آخرین اعدام‌هایتان خواهد بود.
ما منتظر نمی‌مانیم تا نوبت خودمان شود.
نوبت فرزندان‌مان شود!

شاید این آخرین اخطارهای دلسوزانه باشد
باور کنید یا نکنید
بس است دیگر
بس کنید
عمرتان کوتاه است
کوتاهترش نکنید...
خشونت را بس کنید
اعدام را بس کنید...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

اعدام باید گردد!!

رحیم قمیشی

یادم هست اوایل انقلاب که از دنیا و برنامه و روانشناسی و جامعه‌شناسی و سیاست و قضا و اقتصاد و روابط بین‌الملل و حقوق‌بشر و توسعه و مملکت‌داری هیچ نمی‌دانستیم، هر از گاهی بیرون می‌ریختیم و با تبعیت از تعدادی از ما بی‌سوادتر و در واقع به تبع از سیاست‌های کمونیست‌ها و توده‌ای، که فکر می‌کردیم اسلامی و انقلابی است، شعارهایی با حرارت می‌دادیم؛
سرمایه‌دار زالو اعدام باید گردد
خائن دین و ملت اعدام باید گردد
مخالف خمینی اعدام باید گردد
بازرگان اعدام باید گردد
بنی‌صدر اعدام باید گردد
منافق جیره‌خوار اعدام باید گردد
آمریکا و انگلیس اعدام باید گردند
مرگ بر ریگان ضد اسلام
و...

یادم هست متفکری آمد و تذکر داد اینطور شعار ندهید، اینها اول باید محاکمه و سپس اعدام شوند!! یعنی که قانون باید رعایت شود! لذا دیگر شعارها و بیانیه‌های پایان راهپیمایی‌ها عوض شدند؛
سرمایه‌دار خائن، محاکمه و اعدام باید گردد!
مخالف خمینی، محاکمه و اعدام باید گردد!
بازرگان و بنی‌صدر محاکمه و اعدام باید گردند!
فکر می‌کردیم خیلی مترقی شده‌ایم!
بی‌سواد بودیم...
نمی‌دانستیم گاهی می‌شود محاکمه هم کرد و پیشاپیش حکم اعدام را هم داد و قافیه هم که تنگ آمد گفت اصلا قصاص بوده...
تمام مؤلفه‌های بربریت را
تمام مؤلفه‌های جنگل و قوانین تنازع بقا را
تمام مؤلفه‌های عقب ماندگی را
در پوشش قانون هم اجرا کرد...
ما ناخواسته شده بودیم روسیۀ تزاری و چین کمونیست و اسم‌ خودمان را گذاشته بودیم اسلام انقلابی!!

اصلا حق نداشتیم، اما نه اینترنت بود، نه وسایل ارتباطی، نه ارتباط واقعی با جهان مدرن، نه عقل سلیم. کمی که پیشرفته تر شدیم فهمیدیم چه غلطی داشتیم می‌کردیم. ما تبدیل به جنایتکاران تاریخ داشتیم می‌شدیم.
ولو می‌خواستیم "محاکمه" و اعدام کنیم!!
قصدم نقد گذشته نیست.
قصدم همین امروز است؛

یک طرف می‌خواهد محاکمه و اعدام کند
یک طرف می‌خواهد آن طرف را نیست و نابود کند!
یک طرف می‌گوید مخالفان من مزدور اجانبند
یک طرف می‌گوید آنها که مخالف ما هستند دشمن خونین ایرانند...
یک طرف می‌خواهد محاکمه انقلابی کند و اعدام
یک طرف محاکمه تاریخی کند و اعدام...
از اینکه نظام در قدرت چوبه‌های دار برپا کند و تهدید کند، بی سابقه نیست، صدام کرد، قذافی کرد، اسد کرد، سودان کرد، طالبان کرد و دیدیم چقدر هم مؤثر بودند!
اما اینکه عده‌ای به‌روز، طرفدار لیبرالیسم، طرفدار حقوق بشر، دمکراسی، آزادی، مدرنیته، دائما شعار مرگ بر زبان‌شان باشد، دائما از انتقام سخن بگویند برایم قابل هضم نیست...

قبلا قرار بود تمام مقامات محاکمه و اعدام شوند، بعدا قرار شد تمام روحانیون هم، سپس رسید به اطلاعات و سپاه و بسیج و نیروهای ویژه انتظامی، بعدا به همه آنهایی که قبلا هم با نظام همکاری داشته‌اند، خانواده‌های شهدا و جانبازان و اسرا و ایثارگران هم که از مستحکم کنندگان حاکمیت ظلم بوده‌اند.
میرحسین و کروبی و خاتمی و رهنورد و تاج‌زاده و باقی و جلایی‌پور و عبدالکریمی و زیباکلام و زیدآبادی و رنانی و فاضلی و عبدی و ... هم که عملا کارشان تحکیم نظام بوده. اصلا همه آن‌ها که روزی به خاتمی و میرحسین و روحانی رأی دادند همه خائن بوده‌اند، آنها که در انقلاب ۵۷ حضور داشته‌اند (به شرط اثبات در دادگاه!) باید محاکمه و اعدام شوند

تا شاید بتوانیم ایرانی آباد، آزاد، مترقی و پیشرفته درست کنیم.
تعارف نکنیم
در ته ذهن بعضی‌ها متاسفانه واقعا همین قرار دارد
بعد می‌پرسیم چرا همیشه در جا می‌زنیم
چرا همیشه عقب مانده‌ایم
چرا شادی با ما قهر کرده
چرا عمرمان هدر می‌رود
چرا جهان سومیم
هستیم دیگر...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

اگر می‌شد علم را هم محاکمه کرد!

رحیم قمیشی

"علم" حاکم و قاضی بی‌رحمی است. نه احساس سرش می‌شود نه مروت. وقتی به نتیجه‌ای برسد قضاوتش را اعلام می‌کند و در حکمش با هیچکس تعارفی ندارد.

سیستمی که قدرت برنامه‌ریزی‌اش به هفته هم نمی‌رسد، مجموعه‌ای که اعتماد مردم را از دست می‌دهد، حاکمیتی که بین اندیشمندان، هنرمندان، تحصیلکردگان، ورزشکاران و شخصیت‌های ملی، کمترین حمایت‌ها را پیدا می‌کند، محکوم به شکست است.
این را من نمی‌گویم علم می‌گوید، علم سیاست!

سیستمی که قدرت مدیریت اعتراضات ساده و عمومی مردم را از دست می‌دهد، هنرپیشه‌ها را رسما به زندان می‌اندازد، شخصیت‌های ورزشی را ممنوع‌الخروج می‌کند، مراسم عزاداری مردم را با نیروهای ویژه محاصره می‌کند، از خانواده‌ها تعهد می‌گیرد در مورد نحوه فوت فرزندشان چیزی نگویند، و مردم معترض را از اعدام می‌ترساند، یعنی به آخر خط رسیده.
هر چقدر هم فیگور ماندگاری بگیرد!
علم این را می‌گوید، من کاره‌ای نیستم.

حکومتی که برابر تقاضای همه‌پرسی موضع سخت و غیر قابل انعطاف می‌گیرد، انتخاباتش اسباب جوک و تمسخر مردم می‌شوند، تسلطش را بر پول ملی به کل از دست می‌دهد، همه تصمیماتش را به جلسات دربسته حواله می‌دهد. کارگزاران مهمش خود را تنها مجری اوامر بالا می‌دانند و مردم نام وزرا و نمایندگان‌شان را اصلا نمی‌دانند، این حکومت تمام شده است.
هر چقدر هم انکارش کند!

سیستمی که همه دلخوشی‌اش به حمایت قدرت‌هایی در جهان باشد که همان‌ها هیچ وجهه بین‌المللی ندارند. سیستمی که روز به روز دشمنانش در جهان بیشتر می‌شوند و روزی نیست که چند وزیر خارجه در جهان رفتارش را محکوم نکنند، بایکوت شدن را در بین اکثر کشورهای جهان احساس می‌کند، این سیستم ناپایدار است.
ولو اسمش را پایداری بگذارد!

این همه را علم گفته و نیازی به دشمن و دوست و تحلیلگر موافق و مخالف نیست.
نمی‌شود گفت علم هم غلط کرده، علم کار خودش را می‌کند. راه خودش را می‌رود. به خشم و یا خوش‌امد هیچ احدی هم اهمیتی نمی‌دهد.

اما آیا علم می‌تواند بگوید دقیقا فردا چه اتفاقی می‌افتد؟ خیر.
تا دو ماه دیگر چه خواهد شد؟ خیر.
علتش آن است که متغیرهای بیشماری در اتفاقات فردا و دو ماه دیگر مؤثرند.
آیا آلترناتیو (سیستم جایگزین) مورد قبول اکثریت جامعه وجود دارد؟
آیا مردم می‌توانند به توافق همه‌جانبه بین خود برسند؟ آیا برنامه‌های روشنی برای آینده ارائه می‌شود؟ آیا مخالفان توان اقناع بدنه اجتماع را به‌دست می‌آورند؟ آیا سخنگویی را پیدا می‌کنند؟
آیا همچنان مقاومت مدنی را بر نقشه‌های مخرب خشونت‌گرایی ترجیح می‌دهند؟
و از آن‌طرف، آیا حاکمیت هزینه‌های جابجایی را به قدری بالا نمی‌برد که زمان بیشتری بخرد؟ آیا در صدد برنمی‌آید آلترناتیوی جعلی ساخته و به مردم قالب کند؟
علم از آینده بی‌خبر است!

علم نمی‌تواند پیش‌بینی کند آیا فردا کسی اعدام می‌شود یا نه. فشار بر مردم بیشتر می‌شود یا نه. اتحاد مردم بیشتر می‌شود یا کمتر. برای همین پیشگویی در مرام علم نیست، مگر با قیدهایی که الزاما ان قیدها اجرایی نخواهند شد.

پرسش‌های از جنس اینکه چه خواهد شد بیشتر احساسی است و علم پاسخ ثابتی برای آن ندارد و آنها که پاسخ‌های قطعی برای آینده می‌دهند، قطعا علمی نیستند.
همه چیز به قدرت انعطاف، مدیریت و ارائه آینده روشن‌تر از سوی طرفین بستگی دارد.

آنچه امروز مسلم شده نظام حاکم بدون پذیرش تغییراتی بسیار اساسی، هیچ شانسی برای تداوم حیات خود ندارد، تغییراتی که نشان داده توان انجام و یا اراده‌اش را ندارد، اما تا زمانی که مقابل خود، جبهه متحد و یکپارچه، با تقاضاهایی مشخص را نبیند حیاتش با همان بدنه نیمه مرده‌اش ادامه پیدا خواهد کرد.

تنها این اصل مهم را نباید فراموش کرد؛
وقتی جریانی اجتماعی بدون اقناع و رسیدگی به خواسته‌هایش سرکوب شود، با اولین بهانه، پرانرژی‌تر، پرصداتر، محکم‌تر و بسیار قوی‌تر برخواهد خاست.
و هیچ جریان قوی اجتماعی با سرکوب، با گذشت زمان، با هیاهوی رسانه‌ای به خاموشی نخواهد رفت.

اگر علم را می‌شد محاکمه کرد، به نظرم امروز اولین زندانی‌های حاکمان "علم" بود!

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

حالا که اعدام کردید، آرام شدید؟

نکات دکتر محسن برهانی اگر در مورد اعدام این دو جوان صادق باشد.اگر ادعای نداشتن وکیل در مورد این دو جوان اعدام شده صادق باشد.تن و بدن همگان باید بلرزد. باید بلرزند از عقوبت اخروی. باید بترسند از عقوبت در پیشرو.

الله اکبر این دیوار و این خانه تعمدا بدست صاحبان بیرون خانه بر روی ساکنان اهل خانه در حال ویران شدن است.هرچند غافل از آن هستند که عمده آوار برسر خود آنها خواهد ریخت.خیلی کاری هم از دست ما تسهیلگران اجتماعی بر نمی آید.

ما در اینجا قبلا مفصل خواهش کردیم اعدام نکنند. (https://t.me/seyyedhashemfirouzi/2416)
اما چه کنیم که در هیچ حیطه ای گوش شنوایی وجود ندارد. نه تاریخ می فهمند، نه امراجتماعی، نه اقتصاد و نه فرهنگ...

از آخر هم همچون اشتری بدون پاسخگویی بابت هزینه های دهشتناک ایجاد شده خیلی آرام جابه جا می شوند و بجایی نیز پاسخگو نیستند.
حالا چه بسا مورد تقدیر نیز واقع بشوند.

https://t.me/seyyedhashemfirouzi

This comment was minimized by the moderator on the site

چرا اعدام؟
چرا اعدام جوان‌ها!

رحیم قمیشی

حالم خوب نیست!
در تاریخ خوانده بودم وقتی در جنگ جمل طلحه و زبیر که بر علیه امام علی شمشیر کشیده و خون ریخته بودند، کشته می‌شوند، امام به جنازه یک کدام‌شان که می‌رسد از فرط ناراحتی اشک می‌ریزد و قاتل او را که از سپاهیان خودش بوده، نفرین می‌کند!!
خوانده بودم علی می‌دانست آن دو فریب خورده و شمشیر کشیده بودند و آرزو می‌کرد شاید راهی برای نجات‌شان بود.
خوانده بودم او هم دلش سوخته بود...

من به عنوان کسی که برای کشته شدن مرحوم عجمیان و بسیجیان، طلبه‌ها یا ماموران انتظامی، دلش سوخته و اشک ریخته، به جوانی‌شان، به زندگی‌ از دست رفته‌شان، به اینکه ناخواسته وارد جریانی شدند برابر هموطن‌شان ایستادند...
همانطور که برای تک‌تک کشته شدگان فراوان مردم بی‌دفاع فریاد زده‌ام، و دلم‌آتش گرفته، و از اینکه حتی یک دادگاه برای قاتلان مردم بی‌گناه تشکیل نشده به خود پیچیده‌ام، شک ندارم "اعدام" وسیله‌ای است تنها برای کشتن انسانیت، برای کشتن ارادۀ مردم، برای به‌رخ کشیدن قدرت، برای کاشتن نفرت، برای ایجاد جنگ داخلی، برای کشاندن کشور به عمق پرتگاه، برای جنگ با مردم بی‌دفاع

سید محمد حسینی و محمد‌مهدی کرمی را اعدام کردید؟ وکیل رسمی و تعیینی آنها که بود؟ دفاعیات‌شان در دادگاه (نه در بازجویی‌های خاص) را می‌توانید پخش کنید؟
پدر و مادرشان حق داشتند در دادگاه حاضر شوند؟ تقاضاهای وکلای شریف برای دفاع از آنها پذیرفته شد؟ جزییات پرونده‌شان چیست؟
قبول می‌کنید اساتید حقوق بی‌طرف جزییات پرونده را بررسی کنند و به مردم گزارش بدهند؟
تا ما مطمئن شویم اعدام‌ها جنایت نیست!
و پرسش آخر؛
چرا در این مقطع؟
چرا با این سرعت!

ترسیدید این دو جوان رعنا در زندان هم جنایت کنند! آنها که در دست‌تان بودند.
ترسیدید روزی مردم چوبه‌های دارتان را جمع کنند؟ ترسیدید فرصت برای اعدام‌ها را از دست بدهید؟ ترسیدید دل یک قاضی با شرف به رحم آید و حکم را نقض کند؟ ترسیدید مامور اجرای حکم بگوید آخر اینها که سنی ندارند... ترسیدید خانواده مظلومِ کشته شده رضایت بدهند (که ظاهرا داده‌اند)!

آخر چرا اعدام کردید؟ چرا با عجله؟
چرا تنها می‌خواهید خون بریزید...
چرا می‌خواهید حد خشم مردم را آزمایش کنید؟
چرا می‌خواهید کشور یک روز آرامش نبیند.
چرا دل ندارید، چرا رحم ندارید، چرا به جوان‌ها رحم نمی‌کنید، چرا وجدان ندارید، چرا این همه سیاه شده قلب‌تان...

شنیدم پدر یکی‌شان دستفروش بوده
شنیدم یک‌شان پدر و مادر ندارد...
خدایا می‌بینی!
خدایا دینت را می‌بینی!
مگر مردم چه می‌خواهند...
دادگاهی عادلانه، عادی، ساده
مثل همه کشورهای دنیا
مثل همه مردم دنیا

خدایا ما نمی‌خواهیم به چرخه خشونت بیفتیم.
ما را می‌بینی!
صبح‌هایمان را
چوبه‌های دار را
اعدام چندین نفر را
برای یک خون!
می‌بینی چقدر ما بدبخت شده‌ایم
می‌بینی ما صدایمان به هیچ‌جا نمی‌رسد
آه ما را می‌شنوی...

چرا عرش تو تکان نمی‌خورد!
چرا گریه‌های ما تمام نمی‌شود؟
چرا حسرت ما برای داشتن روزهایی خوش
باید به دل‌مان بماند...

لعنت بر قوم ظالمین
لعنت بر او که گفت اعدام کنید
و‌ گفت زودتر اعدام کنید
و گفت بیشتر اعدام کنید
لعنت بر او که گفت راه حل کشتن است...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

گاهی مرگ پایان کبوتر است

سعید معدنی

در هوای سرد آخر پاییز (۲۲ دسامبر ۱۸۴۹) در سن پترزبورگ چشم‌های چند جوان روس را بسته و آماده اعدام هستند. سربازانی که در هوای سرد زیر شلاق بارش برف تفنگ بدست گرفته‌اند، منتظرند تا نصیحت‌ها و آمرزش طلبیدن کشیش وراج تمام شود و آنها ماشه‌ها را بچکانند و پی کارشان بروند. اما پیکی از راه می رسد و دستور تزار روس را می آورد که: اعدام نکنید.
اعدام شوندگان از مرگ نجات پیدا می کنند و سربازان هم نفس راحتی می کشند و در نهایت زندانیان در معرض اعدام به حبس و تبعید محکوم می‌شوند. یکی از این اعدامی‌ها فئودور داستایفسکی، نویسنده نابغه روسی است که اگر نبود واقعا جهان چیزی کم داشت.

داستایفسکی در زمان اعدام ۲۸ ساله بود. در جوانی چند کتاب ترجمه کرده و قصه‌هایی نوشته بود و پایش به محافل ادبی باز شده بود. او و دوستانش شبانه حلقه هایی تشکیل داده و بعضا در باره‌ی ادبیات اعتراضی علیه دیکتاتوری و تزار مستبد روس گفتگو می‌کردند که دستگیر می شوند. داستایفسکی پس از رهایی از اعدام ۳۰ سال زنده می ماند و شاهکارهایی مثل جنایت و مکافات، قمارباز، ابله، برادران کارامازوف و غیره را خلق می‌ کند که هنوز هم هر رمان خوان حرفه ای به احترامش می‌ایستد و کلاه از سر برمی‌دارد.

اگر چه بعدها گفتند که تزار قصد ترساندن داشت و نمی‌خواست اعدام کند، ولی این جمع اهل قلم را تا دم هول مرگ بردند و بعد اعدام را متوقف کردند. هر چه بود بعدها داستایفسکی گفت: " به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم"

داستایفسکی در سال ۱۸۸۱ در ۵۹ سالگی فوت می کند. ۹ سال بعد از مرگ داستایفسکی، رابرت استراد در آمریکا متولد شد. او در ۱۳ سالگی از منزل فرار کرد و به بزهکاری روی آورد و به مسیر جرم و انحراف افتاد. از مواد فروشی گرفته تا قوادی و... پرداخت. او به خاطر قتلی که مرتکب شده بود به زندان می‌افتد در زندان هم نگهبان را می‌کشد و به اعدام محکوم می‌شود. مادرش جهت جلوگیری از اعدام دست به دامن مقامات آمریکا می‌شود و حتی به دیدار رئیس جمهور هم می‌رود تا فرزندش را از اعدام نجات دهد تا اینکه تلاش‌های مادر کارساز می شود و با دستور رئیس جمهور آمریکا فرزند این مادر از مجازات اعدام رها و به حبس ابد محکوم شد. رابرت استراد ۵۴ سال در زندان ماند و در ۷۴ سالگی در همان زندان مرد.

رابرت استراد در زندان به پرندگان علامند شد و روی آنها شروع به مطالعه کرد. او متوجه برخی بیماری‌های پرندگان و چگونگی درمان آنها شد. در نهایت با پشتکار مداوم مطالعه کرد و نوشت تا اینکه آثارش به محافل علمی و دانشگاهی راه یافت. او در حالی که در زندان آلکاتراز به حبس ابد محکوم بود اما به واسطه‌ی آثارش به یک استاد دانشگاه تمام عیار تبدیل شد. آثار وی بعدها راهگشای درمان بسیاری از بیماری‌های پرندگان شد.

داستان زندگی این دو نمونه متفاوت یعنی داستایفسکی روشنفکر اخلاق‌گرا و رابرت استراد مجرم و بزهکار، نشان می‌دهد نباید در اعدام افراد عجله کرد. بخصوص اعدام‌هایی که شاکی خصوصی ندارند و حکومت‌ها تصمیم می‌گیرند و می‌توانند مجازات جایگزین مثل زندان و تبعید را انتخاب کنند. در تاریخ غمبار این سرزمین، همیشه هیجان جای عقل را گرفته و حکومتگران و تصمیم‌گیران ما در بزنگاههای تاریخی می‌توانستند اعدام نکنند و سایر مجازات را جایگزین کنند تا از چرخه تولید خشونت بیهوده جلوگیری کنند. از شیخ فضل الله نوری گرفته تا دکتر حسین فاطمی، از مرتضی کیوان گرفته تا خسرو گلسرخی و از غلامرضا نیک‌پی ( شهردار تهران قبل از انقلاب ) گرفته تا محسن شکاری، و صدها و هزاران نفر دیگر.

سهراب سپهری در فرازی از اشعارش می‌گوید: و نترسیم از مرگ/ مرگ پایان کبوتر نیست. اما واقعا در باره‌ی افرادی مثل داستایفسکی و استراد اگر اعدام می‌‌شدند پایان کبوتر بود. شاید همین تجربه گرانقدر بشری باعث شده تا بسیاری از کشورهای جهان قانون منع اعدام داشته باشند. اعدام تنها مرگی است که می توان بخشید و جانی را نجات داد. بخصوص اگر مدعی اعدام حکومتگران باشند.

This comment was minimized by the moderator on the site

ما مرکز عالمیم!

به مناسبت سالروز سرنگونی پرواز ۷۵۲ و اعدام دو جوان دیگر در صبح امروز

مهدی نصیری

اخیرا راوی موثقی به نقل از یکی از همکاران سعید امامی در نیمه دوم دهه هفتاد، برایم گفت: روزی سعید امامی مرا به اتاقش فراخواند و پس از آن که بر صندلی نشستم، پرسید: :فلانی! می دونی اینجا کجاست؟ گفتم: وزارت اطلاعاته. سعید در حالی که سرش را به علامت انکار بالا برد، دوباره پرسید: اینجا کجاست؟! گفتم: خب، معاونت بررسی های وزارت اطلاعات و دفتر آقای سعید امامی است! گفت: نخیر، منظورم را نگرفتی، اینجا مرکز جهان اسلام و مرکز عالم است! ما از اینجا جهان اسلام را در مقابل جهان کفر اداره می کنیم! ما به مسئولان نظام طرح و برنامه می دهیم."
به نظرم در این ماجرا، یک دنیا حرف وجود دارد و با آن می توان بسیاری از تحولات و حوادث رخ داده در جمهوری اسلامی را فهم و تحلیل کرد.
این که کسی یا کسانی و یا نظامی فکر کند مرکز و لنگرگاه عالم است و رسالت نجات عالم را از ظلم و استکبار بر عهده دارد و همه تاریخ هم از آغاز دست به دست هم داده اند تا این نظام را مستقر کنند، آنگاه حاضرست هر هزینه ای را از جیب مردم و کشور برای حفظ خود و پیشبرد اهداف ترسیمی، بپردازد.
سعید امامی و همکارانش با این نگاه بود که لیستی طولانی از روشنفکران منتقد جمهوری اسلامی را - که جز قلم زدن کار دیگری نمی کردند - تهیه کردند و به این نتیجه رسیدند که برای خلاص شدن از شرّ اینان، باید آنان را به طرق مختلف و با فجیع ترین شکل بکشند و سر به نیست کنند تا چوب لای چرخ نظامی که قرار است منجی جهان باشد، نگذارند و درس عبرتی هم برای دیگر منتقدان باشند‌.
سناریوی انفجار در حرم امام رضا ع در سال ۷۳ را هم در همین راستا باید ارزیابی کرد. تمام سرکوبهای بی رحمانه اعتراضات مردمی در پس از انقلاب را به دست مدعیان اسلام و تشیع و ولایت با درک همین منطق می توان فهم کرد.
حمایت از بقای دیکتاتور و آدم کشی به نام بشار اسد با لفافه هایی چون دفاع از حرم حضرت زینب س، در واقع برای دفاع از حرم بزرگتری به نام نظام جمهوری اسلامی بود که مرکز و لنگرگاه عالم است! و قرار است عالم استکبار را به زانو در آورد!
همکاری با جنایتکاری به نام پوتین در تجاوز به اوکراین از این روست که این دیکتاتور از نظام دفاع کرده و حاضر شده به او سلاح بفروشد.
در فاجعه جانخراش سرنگونی هواپیمای اوکراینی هم این منطق نقش ایفا کرد. در این فاجعه اگر هر ابهامی باشد، این مساله روشن است که آن شب بحرانی در شرایطی که همه کشورهای منطقه آسمانشان را کلیر کرده بودند و اجازه پرواز به هواپیماها را ندادند، بخش مربوطه نظام، در کانون بحران مانع پروازها نشد تا در درگیری با نیروهای آمریکایی در منطقه، هواپیما یا هواپیماهایی مسافربری ساقط شوند و مسئولیت آن به گردن آمریکا انداخته شود و بدین وسیله پایه های نظام در مصاف با استکبار جهانی تثبیت شود.
دروغهای کثیف و شرم آور بعد از حادثه هم در راستای همین رسالت جهانی بود.
تا وقتی که نظام چنین تلقی ای از خویش دارد، باید انتظار چنین رخدادهایی را داشت.
در تازه ترین رخداد، برپایی چوبه های دار و به مسلخ بردن شتاب آلود جوانان معترضی را که جرمشان در روندی عادلانه و قانونی ثابت نشده، نیز در این چارچوب قابل درک است!
هزاران درد و افسوس که جمهوری اسلامی، مکتبی را که مرکز عالم را نه حکومت دینی و حاکم آن بلکه یک "انسان" می داند و گرفتن جان او را به ناحق، مساوی با جنایت کشتن همه انسانهای تاریخ می داند، این گونه در ذهنیت بسیاری بدنام کرد و بدتر آن که خود را مشابه با نظام و حکومت علوی می داند که حاکم آن مرکز عالم را نه حکومت دینی و نه یک انسان بلکه مورچه ای می داند و می گوید:
"به خدا سوگند اگر اقلیم‌های هفتگانه زمین با آنچه در زیر آسمانهایش قرار دارد را به من دهند، حاضر نیستم خداوند را با گرفتن پوست جویی از دهان مورچه ای نافرمانی کنم." (نهج البلاغه)
۱۷ دیماه ۱۴۰۱

This comment was minimized by the moderator on the site

یادداشت هستی امیری از زندان اوین در رابطه با احکام اعدام صادره برای معترضانِ خیزشِ زن، زندگی، آزادی
هر روز یک نفر، هر روز طنابی
روزی محسن شکاری
روزی ریحانه جباری
روزی دیگر آن بلوچی که حتی نامش را نمی‌دانیم...

برای مخالفت با اعدام، این آشکارترین خشونت قانونی، دلایل زیادی اقامه شده است:
«حق حیات، حقی بنیادی‌ست و وابسته به اراده‌ی دولت حاکم نیست»؛ «اعدام، کشتن را عادی‌سازی می‌کند»؛ «آمارها نشان می‌دهند که اعدام به‌هیچ‌عنوان بازدارنده نیست»؛ «در روند دادرسی همواره امکان اشتباه وجود دارد، و باید احتمال به‌دارآویخته‌شدن حتی یک بی‌گناه را به اعدام گناهکاری رجحان داد و مقابل آن ایستاد»؛ و نهایتا این‌که «اعدام شکلی از سرکوب سیاسی، و شکلی از سرکوب اقتصادی‌ست که فرد را از جامعه حذف می‌کند تا هزینه‌ی بازگشت او به جامعه را نپردازد، تا مسکن و اشتغال او را تامین نکند.»

می‌توان با طول و تفصیل و در صفحات زیاد دلایل مخالفت با اعدام را از منظرهای مختلف
نوشت، ولی شاید نکته‌ی مهم‌تر نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با اعدام است. در مخالفت با اعدام نباید وارد مصداق، اقرار، نوع جرم، نحوه‌ی ارتکاب جرم یا هر جزئیات دیگر شد، چراکه اساسا هیچ تفاوتی ایجاد نمی‌کند. منطقا و مفهوما حتی یک فرد را، یک جرم را و یک صحنه‌ی جرم را هم نباید استثناء کرد.
زنان کرد، مردان عرب، فرزندان بلوچستان، جوانان تهران، معترضان دیروز و امروز و فردا، هرکدام با هر جرمی، هیچ فرقی نمی‌کند؛ چراکه اعدام چرخه‌ی خشونت را تداوم می‌دهد؛ چراکه بهانه‌ای برای حذف افراد است؛ چراکه جان آدمی در قانون یا هر قرارداد اجتماعی نمی‌تواند سلب شود، و حیات، این حداقلی‌ترین شکل زندگی حق سلب‌نشدنی هر فردی‌ست.
جزییات هر پرونده نباید ما را از این اصل بنیادی غافل کند که مخالفت با اعدام امری مطلق است و باید با تمام اشکال آن مخالفت کرد. قتل حکومتی برای محکومین جرائم مرتبط با قتل، قاچاق، تجاوز، فساد اقتصادی یا هر جرم دیگری باید متوقف شود تا حتی لحظه‌ای امکان اعدام در دوران خیزش‌های مردمی نباشد؛ تا هر جرمی که روی دهد، دولت موظف به ریشه‌یابی و حل مسائل باشد و نه طرد و حذف سوژه‌ها.

This comment was minimized by the moderator on the site

آبروی دین و روحانیت را بردید!!

شهاب الدین حائری شیرازی
حیدری نماینده مجلس خبرگان از خوزستان:ازحکم بغی به جای محاربه برای اغتشاشگران استفاده کنید

برای محاکمه اغتشاشگران از حکم بغی به جای محاربه استفاده کنند.

بغات کسانی هستند که برای براندازی نظام اسلامی به میدان می‌آیند و حکم بغات از محارب به مراتب سخت‌تر است چرا که محارب فقط به ارعاب مردم می‌پردازد و کاری به نظام اسلامی ندارد./فارس

حاشیه
اولا بغی (https://adlmehvar.com/%D8%A8%D8%BA%DB%8C/) به معنای اسلحه بدست گرفتن علیه حکومت مشروع است، اغلب معترضان مشمول چنین عنوانی نیستند.
ثانیا در اسلام یک قاعده مسلَّم است که تدرءالحدود بالشبهات، یعنی تا قطعی نشود که کسی مشمول عنوان مجرمانه است از اعمال حدود پرهیز می شود.
ثالثا به جای پرداختن به تنبیه و اصلاح حکومت که مردمی چنین نجیب را با افراط کاری و تضییع اموال عمومی و سوء تدبیر در مقابل دین و حکومت قرار داده اند برای مردم خط و نشان می کشید؟!

کاش ملبس به این لباس نبودید تا رفتارهای نامعقول ونامشروعتان به پای اسلام نوشته نمی شد.

روحانیت نه علم حکمرانی را داشت نه اخلاقش را و آبروی هزارساله این صنف را در ۴۰ سال به باد داد.
@Sahamnewsorg

This comment was minimized by the moderator on the site

دموکراسی در نجف، ارعاب و اعدام در قم!

مهدی نصیری
حوزه علمیه نجف در تاریخ معاصر دو حرکت بسیار درخشان داشته است:
۱. حمایت بزرگانی چون آخوند خراسانی و نایینی و مازندرانی از نهضت مشروطه که نگارش کتاب بی بدیل تنبیه الأمة توسط نایینی در همین راستا صورت گرفت. اهمیت کار آخوند خراسانی و نایینی از این رو بود که آنان اساسا در پی تشکیل حکومت دینی نبودند و چنین امری را به حضور امام معصوم احاله می کردند اما در عین حال مشروطیت و دموکراسی را بهترین مدل حکمرانی در عصر غیبت می دانستند و استبداد و حکومت فردی و دفاع از آن را در حکم محاربه با امام زمان ع .

۲. پدیده سید علی سیستانی که پس از سقوط صدام، همراه با مردم عراق امکان استقرار یک دموکراسی و لو هنوز در آغاز راه را فراهم آورد.
در نجف که مرکز حوزه علمیه و محل استقرار آیت الله سیستانی است، جلوه های مشخصی از دموکراسی دیده می شود.

در کل عراق و نجف هیچ سبک زندگی ای و از جمله حجاب بر کسی تحمیل نمی شود.‌ در کتابفروشی های بازار حویش نجف انواع کتاب‌ها با سوگیریها و جهت گیریهای متفاوت و متضاد و حتی کتب با مضامین الحادی فروخته می شود و هیج ممیزی ای قبل از چاپ وجود ندارد، هر چند عرف غالب عراق به طور طبیعی مانع از انتشار کتبی با مضامین هجو و اهانت به مقدسات و ناقض عفت عمومی است.

در نجف نه تنها هر فقیهی می تواند بساط مرجعیت خود را دایر کند و هیچ نهاد اطلاعاتی و امنیتی در صدد رسوخ و کنترل آن بر نمی آید بلکه حتی برخی جریان‌های فرقه ای که بطلان عقاید آنان آشکار است و به یارگیری از عراق و دیگر کشورهای اسلامی مشغولند، دفتر و دستک دارند و احدی مزاحم آنان نمی شود.

همچنین در نجف شاهد دفتر فردی مشهور بودم که چند سال پیش اهانت‌های بسیار تندی را مانند مزدور آمریکا و انگلیس، نثار آقای سیستانی کرده بود.
این دو حرکت درخشان حوزه نجف در تاریخ معاصر، می تواند مایه تسکین و تسلای متدینانی باشد که امروز شاهد چهار دهه حکمرانی محصول حوزه علمیه قم پس از رحلت آیت الله بروجردی در ایران هستند و عمق فاجعه ای را که بر ایران و ایرانی روا داشته، درک می کنند.
فقهای انقلابی و ولایی حوزه قم در چهل و سومین سال استقرار جمهوری اسلامي، در حال زیر و رو کردن کتب فقهی شان برای استخراج عناوین متنوعی هستند که با آنها بتوان شهروندان معترض را راحت تر و سریعتر سرکوب و اعدام کرد!

This comment was minimized by the moderator on the site

Mohammad Reza Bahrami @Bahrami1962 · Dec 24
با توجه به تجربه سیستم آموزش عالی ایران در دوران کرونا، امکان ادامه تحصیل دانشجویان دختر افغانستان از طریق مجازی و زیر ساخت های دانشگاههای ایران امری قابل بررسی و ممکن به ویژه با همکاری نهادهای مربوطه بین المللی است.
هیچ ملاحظه ای در توسعه علم نباید برجسته شود.



Wali Arian @waliarian · 14h
شیخ ندیم، گفته است که برای آنان «دین» مهمتر از مصالح ملی و پیشرفت جامعه است.



محمود صادقی @mah_sadeghi · 12h
نظر مجمع عمومی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم درباره منع زنان از تحصیلات دانشگاهی توسط طالبان چیست؟!


دانشطلب @danesh_talab · Dec 25
از کیسه چه کسی دختران افغان را برای تحصیل دعوت می‌کنید؟ می‌دانید تحریم اقتصادمان را له کرده و همین آشوب‌های دو سه ماهه چه خسارتی به کشور زده؟ خبر دارید دلار به چهل هزار تومان رسید و دولت در تأمین غذای مردم مانده؟ حواس‌تان هست دانشگاه‌های دولتی چه هزینه هنگفتی در بودجه دولت دارند؟
حسین دهباشى @hosseindehbashi · 4h Replying to @danesh_talab
انبوه عزیزان طلبه‌ی خارجی در مدارس المصطفی یه کم جمع و جورتر بنشینند، اندک هزینه‌ی تدریس دورادور خواهران افغانستانی‌مان جور می‌شود که هیچ، یک چیزی هم تهش برای مدارس مناطق محروم خودمان می‌ماند.

This comment was minimized by the moderator on the site

https://hammihanonline.ir/news/title-one/rwykrd-dwganh-talban
یادداشتم در روزنامۀ هم‌میهن در بارۀ منع تحصیلات دانشگاهی زنان افغان توسط طالبان؛ همزمان با آزادی دو شهروند آمریکایی. در انتهای این یادداشت آمده است.
"حتی احتمال دارد طالبان برای پیشبرد این تاکتیک، با اسرائیل نیز رابطه برقرار کند. در فایلی منسوب به بهادر امینیان، سفیر پیشین جمهوی اسلامی در افغانستان، وی از حمایت موساد از طالبان سخن به میان آورده بود. در عین حال برخی از رسانه‌های اسرائیلی از علاقۀ بسیاری از رهبران طالبان برای پیوستن به «پیمان ابراهیم» و برقراری رابطۀ عادی با اسرائیل گزارش داده‌اند. تعیین صحت و سقم این گزارش‌ها آسان نیست، اما وقتی که پای انحصار حکمرانی در میان باشد، برقراری رابطه با اسرائیل به قیمت منع تحصیل زنان بی‌پناه و ستمدیده و هر دو هم به نام اسلام، چندان هم تعجب‌برانگیز نیست و نمونه‌های مشابه بسیاری در تاریخ دارد!"
@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

آیا یک مرد پیدا می‌شود؟!

شهاب‌الدین حائری‌شیرازی
* کمال خرازی مشاور رهبری: الان ایران آمادگی دارد که به برجام برگردد....«۲۸آذر»
* دیدار امیرعبداللهیان و بورل و اعلام آمادگی برای بازگشت به برجام بر طبق همان پیش نویس وین که در زمان دکتر ظریف تهیه شده بود(چشم پوشی ایران از پیش شرطها) «۲۸ آذر»
*بورل نماینده سیاست خارجی اتحادیه اروپا ‍پس از دیدار با وزیر امور خارجه ایران گفت: تاکید کردم که باید حمایت نظامی از روسیه و سرکوب داخلی در ایران فورا متوقف شود.«۲۹آذر»
حاشیه
کسانی که بدنبال تنبیه معترضین‌اند و دائما دم از محارب بودن اغتشاشگران می‌زنند آیا در میانشان یک مرد هست که خواهان تنبیه تصمیم‌سازان پروژه پیش‌شرط گذاشتن برای بازگشت به برجام شود؟ نیمی از ارزش پول ملت فقط در این یکسال تاخیر در بازگشت به برجام به فنا رفت. اکنون کار به جایی رسیده که آنها امر ونهی می‌کنند و پیش شرط می‌گذارند!
سخنان تئوریسین های تاخیر موجود است که مشکلات مملکت را ناشی از سوءمدیریت دولت روحانی می‌دانستند نه تحریم، آیا جبهه پایداری و حسین شریعتمداری و...نباید پاسخگوی انداختن مردم ومملکت در این مخمصه باشند؟

This comment was minimized by the moderator on the site

این نه قانون اساسی است نه قانون کیفری!

This comment was minimized by the moderator on the site

محسن برهانی خبر از پرونده‌سازی برای اخراجش از دانشگاه داد

محسن برهانی «استاد حقوق دانشگاه» که طی روزهای اخیر مباحثی حقوقی درباره احکام اعدام مطرح کرده بود در توییتی خبر از پرونده‌سازی برای اخراجش از دانشگاه داد و نوشت: معلمی در ⁧ دانشگاه تهران⁩ افتخاری است کم‌نظیر اما نه آنقدر مهم که نکات حقوقی و شرعی را تذکر ندهم و بر حقوق قانونی مردم و خطوط قرمز شریعت، تأکید ننمایم. پرونده‌سازان و دروغ‌پردازان برای اخراج در تلاشند غافل از اینکه تدبیر امور در دست خداوند قادر متعال است.
‏حسبُنا اللهُ و نعمَ الوکیل

This comment was minimized by the moderator on the site

سید احمد خاتمی گفته سَر می دهیم اما ازحجاب اجباری عقب نشینی نمی کنیم و مدعی شده ۱۰ آیه قران به حجاب اشاره کرده ای کاش ایشان و‌ هم فکرهای ایشان حاضر بودند برای مبارزه با فقر و فساد و ظلم و تبعیض و دفاع از حقوق انسانها هم سَر و جان بدهند که صدها ایه ی قران درباره انها نه اشاره بلکه صراحت دارد....
لطفا برای تحمیل رای و نظرتان به مردم از قران مایه نگذاریدو برخورد گزینش گرانه با متون دینی نکنید. برجسته سازی برخی آموزه ها ی فرعی با هدف به حاشیه بردن آموزه های اصلی دین و آیین نه تنها بدعتی خطرناکی و موجب عقوبت است بلکه روشی نخ نما و رسواست که دست کم نزد دین پژوهان صرفا ترفندی سیاسی برای سو استفاده از دین در خدمت دنیا تفسیر می شود.

https://t.me/andishkadeye_kherad

Telegram (https://t.me/andishkadeye_kherad)
اندیشکده خرد (امیر دبیری مهر)

This comment was minimized by the moderator on the site

تنها ساعتی بعد از انتشار حکم طالبان در مورد ممنوع کردن تحصیل دختران، سازمان دیدبان حقوق بشر طی بیانیه‌ای آن را «شرم آور» و ناقض حق تحصیل دختران افغانستان خواند.

«طالبان هر روز بیش از پیش ثابت می کند که برای حقوق بنیادین افغان‌ها، به ویژه زنان، حرمتی قایل نیست».

در واکنشی دیگر، هوگو شورتر، کاردار سفارت بریتانیا برای افغانستان گفته کشورش قویا این تصمیم طالبان را محکوم می‌کند و باور دارد که چنین اقدامتی چشم‌انداز اقتصادی و ثبات افغانستان را با مخاطره جدی روبرو می‌کند.

طریق محمد احمد، مدیرکل خاورمیانه و سازمان ملل وزارت خارجه بریتانیا هم در اظهاراتی مشابه ضمن محکوم کردن این تصمیم طالبان گفته از نظر او هیچ «مبانی مذهبی و اخلاقی» برای چنین تصمیمی وجود ندارد.

همزمان ریچارد بنت، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور افغانستان هم در توییتر ضمن محکوم کردن این حکم از طالبان خواسته که فورا از تصمیم خود عقب‌نشینی کند.

This comment was minimized by the moderator on the site

وزارت تحصیلات عالی حکومت طالبان در مکتوبی اعلام کرده است که زنان و دختران «تا اطلاع ثانوی» نمی‌توانند در دانشگاه‌های دولتی و خصوصی ادامه تحصیل دهند.

در مکتوبی که از سوی وزارت تحصیلات عالی طالبان به تمام دانشگاه‌های دولتی و خصوصی صادر شده آمده است که براساس تصمیم کابینه حکومت طالبان در تاریخ ۲۸ قوس/آذر ادامه تحصیل دختران «تا امر ثانی تعطیل است».

This comment was minimized by the moderator on the site

بی ثمری و غفلت بزرگ نهادهای فرهنگی

اسماعیل حسین پور

جلال رفیع نویسنده توانمند این دیار، در مقدمۀ کتابش با عنوان "فرهنگ مهاجم فرهنگ مولد" شعری نغز و پرمغز از شهریار آورده است. عنوان شعر مناظرۀ «منبر و دار» است که در این مناظره، دار که نماد جان ستانی از انسان است؛ در قبال این جان‌ستانی ها، تنها خود را مقصر نمی داند بلکه به کوتاهی و نقش دیگران هم اشاره می کند و می گوید دیگران هم در این جان‌ستانی، مسئول و مقصرند.

جلال رفیع با انتخاب این شعر هوشمندانۀ شهریار در کتاب فرهنگی اش، این درس را به ما می دهد که همه ما انسان ها و به ویژه نهادهای فرهنگی در قبال آنچه در جامعه و بر جامعه می گذرد؛ مسئول هستیم و هستند و نباید با فرافکنی، خود را از پیدایش وضع موجود، مبرا بدانیم.

اگر شهریار دیروز، منبر را به صورت نمادین در مقابل دار آورده است؛ امروز بسیاری از نهادها و مجموعه های عریض و طویل فرهنگی که به عنوان دستگاه‌های اصلی متولی فرهنگ کشور شناخته می شوند و مجموع بودجه های اختصاص یافته به این مراکز، بیش از ده هزار میلیارد تومان است؛ بانیان اصلی وضعیت فرهنگی موجود هستند و باید در قبال آن چه در جامعه می گذرد پاسخگو باشند.

وقتی برخی خطیبان تندخوی این دیار، برخی جوانان ناهمسو با باورهای خود را به راحتی بهایی و عامل بیگانه می نامند؛ یا آن وکیل ریش سپید کردۀ مجلس جوان انقلابی، با چشم پوشی بر قوانین، خواستار اعدام چند روزۀ جوانان مردم می شود؛ یا آن فرد وابسته به یک نهاد فرهنگی، به جای پاسخ گویی به مردم و افکار عمومی برای وضع فرهنگی موجود، شعارنوشته ای با هشتک "اعدام کنید" را با افتخار بالای سر می برد. وقتی صدا و سیمای کشور که به جای امیدبخشی به مردم و اقناع افکار عمومی - که این روزها دل آزرده است- توییت چند فرد تندرو، را برجسته می کند و باعث دل آزردگی، تحریک و خشم مردم می شود؛ نیک پیداست که شاهد این تیره روزی ها در جامعه خواهیم بود.

کاش این جماعت تندرو که مردم را با زبان پر طعنه و تهدیدشان، تحقیر می کنند؛ می دانستند که ثمرۀ ناپخته گویی شان، سلب امید، اعتماد و رویگردانی نسل جوان از باورهای این طاعنان شده است که امروز در قالب های مختلف در جامعه رخ عیان کرده است.

بدیهی است آن چه باعث عصیان این نسل شده است؛ علاوه بر چالش‌های فرهنگی جدی، وجود انبوه مشلات اقتصادی ناشی از سوء مدیریت، در کنار ناراستی و بی ثمری وعده های رنگین برخی مدیران و نادیده انگاشتن خواست و اراده مردم در قالب انتخابات های تک صدایی و... است که باعث یأس و ناامیدی نسل جوان شده؛ چرا که این نسل احساس می کند، تاوان ناتوانی برخی مدیران ناکارآزموده ای را می دهد که از قضا، مدعی ترین های این روزگار هستند.

ضرورت دارد در این شرایط حساس و خطیر که مصلحان و دلدادگان این سرزمین سخت نگران فردای این سرزمینند؛ در شرایطی که کشور نیازمند آرامش، دلجویی، اقناع افکار عمومی و مواضع همدلانه با بدنۀ جامعه و به ویژه جوانان است و باید از هرگونه خشم و خشونت پرهیز شود؛ کار به دستان، ضمن این که باید پیشگام این مهم باشند و چشم و گوش بر مطالبات به حق مردم نبندند، نباید اجازه دهند برخی تندروهای ضد فرهنگ، با سخنان لبریز تهدید و تحقیر خود، باعث تحریک احساسات مردم، به ویژه جوانان شوند.

عضو حزب اتحاد ملت ایرا اسلامی -خراسان شمالی

@MostafaTajzadeh

This comment was minimized by the moderator on the site

قابل‌توجه آن‌هایی که هنوز متعجب‌اند از سکوت حوزه دربرابر کشتن مردم: «حفظ نظام اسلامی از اهم واجبات است لذا حضرت امیرالمؤمنین حتا با ریخته‌شدن خون هزاران مسلمان نظام اسلامی را حفظ کرد: جمل ۳۰ هزار نفر، صفین ۷۰ هزار نفر و نهروان ۴ هزار نفر.»
تجمع «علما و فضلا و طلاب»، فیضیه، ۱۵ آذر

This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه ۶۵۰ نفر از علما، روشنفکران، اساتید دانشگاه و خانواده­های معظم شهدا، ایثارگران، رزمندگان و فعالان سیاسی و مدنی در خصوص اعدام­های اخیر

خون نریزید ، اعدام نکنید و جان انسانها را نگیرید!

بسمه تعالی

سخن را با نامه امام علی ع به مالک اشتر شروع می­کنیم که قرار بود حکومتی همتراز او یعنی “حکومت عدل علی” ایجاد شود:

إِيَّاکَ وَالدِّمَاءَ وَسَفْکَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْنَى لِنِقْمَة، وَلاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَة، وَلاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَة، وَانْقِطَاعِ مُدَّة، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا. وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ فِيمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَم حَرَام، فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَ يُوهِنُهُ، بَلْ يُزِيلُهُ وَ يَنْقُلُهُ. وَلاَ عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللهِ وَلاَ عِنْدِي فِي قَتْلِ الْعَمْدِ، لاَِنَّ فِيهِ قَوَدَ الْبَدَنِ. وَإِنِ ابْتُلِيتَ بِخَطَإ وَأَفْرَطَ عَلَيْکَ سَوْطُکَ أَوْ سَيْفُکَ أَوْ يَدُکَ بِالْعُقُوبَةِ -فَإِنَّ فِي الْوَکْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً- فَلاَ تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَةُ سُلْطَانِکَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُم.

و بپرهيز از خونها، و به ناحق ريختن آنها؛ زیرا هیچ چيز بیش از به ناحق ريختن خون­ها، موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد؛ و خداوند سبحان چون در روز حساب به داورى در ميان مردم پردازد، نخستین داوری او درباره خون­هايى است که افراد از يكديگر ريخته اند. پس مبادا که حكومت خود را با ريختن خونى مورد احترام تقویت كنی؛ زیرا ریختن چنان خونی نه تنها حکومت را به ناتوانى و سستى كشاند، بلكه آن را از میان بردارد و به ديگران سپارد. اگر مرتکب قتل عمدی شوی، نه در برابر خدا معذوری و نه در برابر من؛ زیرا قتل عمد موجب قصاص می­شود. و اگر دچار خطا گشتى و کسی را کشتی یا تازيانه­ات يا شمشيرت يا دستت در عقوبت از حد گذرانید یا به مشت زدن و بالاتر از آن، به ناخواسته مرتکب قتلی شدی، نباید گردن کشی و غرور قدرت تو مانع آید که خونبهاى مقتول را به خانواده­اش بپردازی.

متاسفانه این روزها چنان آوار مصیبت­ها و ناملایمات بر سرمان ریخته است، که اگر لطف الهی مدد نفرماید، امیدها و ایمان­ها همه در معرض زوال است. حکومتی که روزگاری به نام دین با هزاران امید وآرزو همه دار و ندار خود را به پای آن ریختیم و آن را دولت کریمه­ای می­پنداشتیم که قرار است عزت و سعادت و خوشبختی دنیاوآخرت مردم ایران را تامین کند و ما را الگو و اسوه جهان قرار دهد، اینک به جایی رسیده که مایه عبرت جهان گردیده است.

This comment was minimized by the moderator on the site

دو سه در آنطرفتر از خانه‌مان، یک خانواده‌ی افغان زندگی میکنند. از آنها که کلی بچه‌ی قدونیم‌قد دارند. چندروزپیش توی حیاط جمع شده بودند و " #برای " میخواندند. حدس زدنِ چراییش سخت نیست. چون بالاخره یکجا به‌حساب آورده شده‌اند... قشنگ حس میکردی از چند بیت قبلتر دارند آماده میشوند، دارند تمام جانشان را جمع میکنند تا آنجای شعر که میگوید "برای کودکان افغانی" را بلندتر بخوانند. انتظار را میفهمیدی. قشنگ حس میکردی کیف میکنند وقتی به اینجای آهنگ میرسند... این ذوق را که "ببین پسر، میشنوی؟ اسم ما را توی یک‌آهنگی گفته‌اند"...

دلم میخواست در آن لحظه که از پنجره این صحنه‌ی باشکوه را میدیدم گنجشک میشدم میرفتم روی شانه‌ی لاغرِ آن پسرک هفت‌هشت‌ساله‌ی دمپایی‌پوشِ توی حیاط مینشستم، بغلش میکردم و میگفتم "دردت به جانم، آخر چرا اینجوری میگویی 'برای حسرت یک زندگی معمولی' ، که دل آدم خون بشود؟ چرا یک‌جوری میگویی که انگار هزار سال عمر کرده‌ای؟ آن ساعتهای طولانیِ پیاده‌رو و ترازو با تو چه کرده‌اند که چشمهایت غم غربتِ هزارساله دارند؟ الان من چه کنم که لحظه‌ای از حسرتت برای یک زندگی معمولی کم شود؟"...

کاش بودید و میشنیدید آنجایی را که اوج آهنگ را مثل خود شروین در اوجِ اوجِ اوج خواندند... بلندِ بلند... "برای چهره‌ای که میخنده، برای دانش‌آموزا، برای آینده"...
و این را بچه‌هایی میخواندند که هیچ‌وقت دانش‌آموز بودن را تجربه نکرده‌اند. چون صبح‌به‌صبح باید ترازویشان را زیر بغل بزنند و تا شب ‌گوشه‌ی پیاده‌رو بنشینند. ساعت دوازده‌یکِ‌ظهر، برگشتنِ دسته‌جمعیِ بچه‌های خندانِ روپوش‌به‌تن از مدرسه را ببینند و چشمهایشان را الکی به ترازو بدوزند یا الکی مشغول مرتب کردن سکه‌هایشان شوند تا یادشان برود چقدر دلشان میخواهد یکی از آن بچه‌ها باشند...
باید خیلی دلت بزرگ باشد که چنین لحظه‌هایی را تجربه کرده باشی و تا حالا حتی یک روز جزو آن دانش‌آموزانِ خندان نبوده باشی ولی چنین کریمانه با شوق بخوانی "برای چهره‌ای که میخنده، برای دانش‌آموزا، برای آینده"...

خیلی شرف میخواهد هزاران کیلومتر از مزارشریف و هرات دور باشی، در وطنت نباشی، تمام داراییت از این دنیا، یک ترازو باشد ولی با تمام دلت بلند بخوانی "برای مرد میهن آبادی"...
الهی که آبادی میهنمان نزدیک باشد بچه... آبادی میهن من، آبادی میهن تو، آبادیِ هرجایی که اسیرِ طالب‌هاست و دلِ بچه‌هایش و گنجشکهایش آبادی میخواهد...

حمید_باقرلو

This comment was minimized by the moderator on the site

قاضی پیشین دیوان عالی کشور: آرای قضایی مرتبط با ناآرامی‌های اخیر منتشر شود

محمد درویش‌زاده، قاضی پیشین دیوان عالی کشور و رئیس سابق مرکز پژوهش‌های قوه قضاییه:

ناآرامی‌های اخیر تاسف‌بار و شگفتی ساز است، آنچه رنج و درد را مضاعف می‌کند جان باختن تعداد قابل توجهی از هم‌وطنان است و آنچه جنجال‌های تازه می‌آفریند احکام اعدام و سالب حیات است که صادر شده و بعضا با شتاب هم به اجرا در آمده است و بر حجم و عمق و سطح اختلاف نظرها افزوده است.

جنجال و مناظره های موافق و مخالف در ارتباط با این احکام قضایی در حالی انجام می شود که تاکنون هیچ‌یک از آرای قضایی مزبور منتشر نشده است، حتی آرای قطعی شده و اجرا شده نیز منتشر نشده است.

قطعا تا زمانی که این آرای قضایی منتشر نشود، هیچ‌یک از دو طیف اجتماعی و نخبگانی موافق و مخالف نمی‌توانند تاثیری در طیف مقابل بگذارند و این وضعیت شرایط دوقطبی موجود را تشدید می‌کند.

مهمتر اینکه قوه‌ قضائیه و قضات رسیدگی کننده به این پرونده ها نخواهند توانست ادراک مناسبی از داوری عرف و وجدان جمعی اجتماع پیدا کنند و در این شرایط احتمال خطاهای شناختی بیشتر می‌شود و جان انسانها و سرمایه اعتماد اجتماعی در معرض آسیب بیشتر قرار می‌گیرد.

کمترین فایده انتشار آرای قضایی اعدام‌های اخیر آن است که آیا به تکالیف قانونی عمل شده است (ماده ۶۵۳ قانون آیین دادرسی کیفری، تبصره ۲ ماده ۳۵۳ همان قانون، ماده ۵ سند امنیت قضایی و... ).

در این صورت است که قوه‌ قضائیه با اعتماد به نفس سازمانی می‌تواند از خرد جمعی و انرژی علمی و تخصصی ملی بهره گیرد و سیاست قضایی متناسب با شرایط کنونی را اصلاح و ارتقا بخشد./روزنامه اطلاعات
@monsis

This comment was minimized by the moderator on the site

رئیس قوه قضائیه خواستار اجرای بدون تاخیر احکام «قطعی» معترضان شد.

غلامحسین محسنی اژه‌ای در جلسه شورای عالی قوه قضاییه درباره بازداشتی‌های اعتراض‌های کنونی گفت: «احکام صادره برای افرادی که در هر حوزه‌ای اعم از امنیتی یا غیرامنیتی مرتکب جرائم سنگین شده‌اند باید در عین مستند و مستدل بودن، بازدارنده نیز باشند.»

آقای اژه‌ای تاکید کرد که «نباید یک حکم قطعی، بدون وجه و بدون اطلاع در اجرای احکام‌ بماند» و «در اجرای احکامی که صادر و قطعی شده، بدون وجه، نباید تأخیر ایجاد شود» و «چنانچه حکمی قطعی نیز به دلایل خاصی، قابلیت اجرا ندارد، موضوع حتماً اطلاع داده شود.»

صدور احکام اعدام و زندان‌های طولانی بدون داردرسی معتبر و با نقض حقوق معترضان، اعتراض‌های گسترده‌ای را در داخل و خارج برانگیخته است.

This comment was minimized by the moderator on the site

خبرگزاری‌های ایران از ناآرامی در زندان قائم‌شهر خبرداده‌اند.

باشگاه خبرنگاران جوان، گزارش‌ کرده که پس از ابلاغ حکم «قصاص» یکی از محکومان به قتل، در بند یک زندان قائم‌شهر ناآرامی به وجود آمد.

این خبرگزاری به نقل از یک منبع آگاه گفته که حکم اعدام این فرد قرار است روز دوشنبه ۲۸ آذر اجرا شود.

در این گزارش‌ آمده که هم‌بندی‌های این فرد پس از آگاهی از ابلاغ حکم به اعتراض برخواستند.

که جلوی در زندان حضور داشته به بی‌بی‌سی فارسی گفت که قرار بوده که طبق شنیده‌های او چند نفر قرار بوده اعدام شوند که به ناآرامی و اعتراض منجر شده است. او می‌گوید ماشین آتش‌نشانی و آمبولانس و تعداد زیادی نیروهای لباس‌شخصی جلوی در زندان حاضر شدند.

رئیس‌کل دادگستری مازندران روایت متفاوتی از این واقعه ارائه داده است. محمدصادق اکبری علت ناآرامی را «درگیری میان تعدادی از زندانیان» عنوان کرد و گفت «یکی از زندانیان درگیری را آغاز کرده بود.»

دیروز گزارش‌هایی از وقوع درگیری در زندان کرج منتشر شد و در ابتدا مقام‌ها گفتند که این درگیری تلفاتی نداشته اما بعدا از کشته شدن یک نفر و زخمی شدن چندین نفر خبر دادند.

This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه‌ی عبداللّه نوری درباره‌ی حوادث «ناگوار» اخیر کشور
۲۶ آذر ۱۴۰۱۸ زمان تقریبی مطالعه ۹ دقیقه
عبدالله نوری
عبداللّه نوری وزیر دولت اصلاحات و نماینده‌ی اسبق مجلس شورای اسلامی درباره‌ی حوادث اخیر کشور بیانیه‌ای صادر کرد و این حوادث را ناگوار خواند.

متن کامل بیانیه عبدالله نوری در پی می‌آید:

بسم اللّه الرحمن الرحیم

کز چشم من دریای خون جوشان شد از جور و جفا

گر لب فرو بندم کنون جانم به جوش آید درون

سه ماه پیش و در پی جان باختن دردناک دختر ایران زمین “مهسا امینی”، در جریان بازداشت از سوی گشت ارشاد، کشور به مرحله‌ی پر فراز و نشیبی وارد شد که همچنان در تب و تاب آن است.
جمعیتی فراوان از جوانان، زنان و اقشار گوناگون جامعه در اعتراض به آن رویداد تلخ و ناگوار، جنبشی را به راه انداختند که ریشه در نارضایتی گسترده‌ی برخاسته از ناکارآمدی حکومت در برآورده کردن انتظارات و خواست عمومی داشت.

در شرایطی که در پرتو انسداد سیاسی و اجتماعی و ناکامی اصلاحات هیچ امیدی به بهبود وضعیت فروبسته‌ی معیشتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وجود نداشت، کثیری از مردم برای اعتراض به این وضعیت به ویژه محرومیت از زندگی شرافتمندانه و پایمال شدن حقوق اولیه خود با شعار پرمعنا و تأثیرگذار “زن، زندگی، آزادی” به خیابان‌ها آمدند، فریاد مظلومیت سر دادند و خواستار آزادی و رفع فساد و تبعیض و اجرای عدالت و حکمرانی عالمانه، عادلانه و پاسخگو شدند.

در مقابل، حکومت به جای شنیدن صدای معترضان و توجه به ریشه‌ها و زمینه‌های درونی اعتراضات و نقش خود در مشکلات گسترده‌ی موجود، با فرافکنی و انتساب مطلق آن به عوامل و رسانه‌های بیگانه، راه خشونت و سرکوب در پیش گرفت و آتش اعتراض را در شهرهای ایران از کردستان تا سیستان و بلوچستان و از خراسان تا خوزستان و دیگر نقاط این مرز و بوم شعله ورتر ساخت.

وضعیت اسفناک کنونی و برخوردهای به شدت خشونت‌آمیز و هتاکی‌ها و فحاشی‌های بی‌سابقه نسبت به معترضان، موجب گردید بسیاری که صادقانه و با نیّت و انگیزه‌های ملی در انقلاب ۵۷ و جنگ تحمیلی و روندهای پس از آن نقش داشته‌اند را بهت زده و پشیمان سازد چرا که در برابر انبوهی از پرسش‌ها که به ویژه از طرف جوانان با آن مواجه می شوند، پاسخی جز سکوت و یا اظهار تأسف و ندامت ندارند.

به کیان پیرفلک، کودک شیرین سخن این سرزمین بنگرید، قتل او لرزه بر اندام هر انسان با وجدان و با شرفی می‌اندازد. مادرش می‌گوید به دست ماموران کشته شده است و مسئولان تکذیب می کنند. البته هنوز فراموش نکرده‌ایم که تا بر ملا شدن فاجعه شلیک به هواپیمای اوکراینی، حاکمیت مسئولیت سرنگونی آن را به عهده نگرفت و جنایتی که خود رقم زده بود را جوسازی و دروغ‌پردازی بیگانگان می خواند.

آیا این خشونت‌ها دستاوردی جز صدها کشته از جمله کودکان و زنان و بازداشت هزاران تن به ویژه جوانان و بر هم زدن آرامش و بنیان خانواده‌های‌شان و دامن زدن به نارضایتی‌ها و افزایش نفرت عمومی داشته است؟

این حجم عظیم خشونت و کینه نسبت به آحاد جامعه، از دانشگاهی تا معلم از پزشک تا وکیل از هنرمند تا ورزشکار از کارگر تا کشاورز و از خبرنگار تا هر آنکه گفتار، رفتار و کردار حاکمیت را قبول ندارد از سوی نیروهای تندرو مستقر در حاکمیت، که به قدرت سلاح و سرکوب و رسانه و تریبون و تئوریسین‌های خشونت‌طلب مجهزند، ریشه در کجا دارد؟

چرا حکومت به جای اصلاح شیوه حکمرانی و تن دادن به خواسته‌های اکثریت مردم، به خشونت با نسل جدید و جوانانی روی آورده که از انبوه مشکلات به ستوه و خشم آمده و از آینده روشن نا امیدند؟ این نوع رفتار، چه نسبتی با جلوه‌ی رحمانی پیامبر اسلام (ص) دارد که خداوند در وصف او می فرماید: “به بركتِ رحمت الهى، با مردم نرم‌خو و پُر مِهر شدى و اگر تندخو و سخت‌دل بودى قطعاً از پيرامون تو پراكنده مى‌شدند.” (آل عمران – ۱۵۹) مگر امیر مؤمنان خطاب به مالک اشتر اندرز نمی دهد که “باید دلت از رحمت و محبت مردم مالامال باشد و لطف و دوستی نسبت به آنان روا داری و نباید همچون جانور درنده‌ای، خوردن آنها را غنیمت شماری”؟

سیاست‌گذاری‌های نادرست داخلی و استراتژی تقابلی و هزینه‌زا در سیاست خارجی که حکومت در سال‌های گذشته در پیش گرفته است نتیجه‌ای جز خارج کردن کشور از مدار توسعه و فرو بردن انبوهی از جمعیت به زیر خط فقر مطلق نداشته است، در حالی که حکمرانی عالمانه، مصلحانه و منصفانه و برآمده از خواست اکثریت مردم می توانست ایران را در جایگاه مناسب جهانی قرار دهد و زندگی مردم را بهبود بخشد و آنان را از ثروتی عظیم بهره‌مند سازد.

بسیاری شگفت زده‌اند که این سیاست‌ها جز ناامیدی و مشکلات شدید اقتصادی و فرهنگی، چه ثمره‌ای را برای مردم ایران به ارمغان آورده است که حکومت همچنان بر تداوم آن اصرار می‌ورزد و چرا با وجود مشکلات فوق‌العاده‌ای که در زمینه‌های گوناگون با آن روبرو شده و آینده تاریکی که در پیش دارد، به جای تعامل و همدلی، اعتراض و خشم این جوانان به ستوه آمده را با خشونتی بی حد و مرز چون گلوله و زندان و کشتار پاسخ می‌دهد.

اکثر کارشناسان مستقل در تمامی زمینه‌ها از سیاست خارجی تا اقتصاد و فرهنگ مخالف مسیری هستند که توسط حکومت انتخاب شده و در حال اجراست و آتیه‌ی ایران با تمدن دیرینه و بزرگ را به مراتب رنج‌بارتر از وضع ناهنجار کنونی می‌دانند. با وجود این، به دلیل جایگاه برتر و کانونی رهبر نظام در ساختار قدرت، نظر و منویات رهبری ملاک بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها و عملکردها قرار می گیرد. بن‌بستی که اکنون کشور در آن گرفتار آمده است از آن روست که بنا نبوده و نیست که سخن و نظر اکثریت مردم شنیده شود و یا سخن و نظر مردم تفسیر به رأی حاکمان می شود.

حال این مردم معترض، منتقد، رنجدیده و گرفتار در مصائب اقتصادی و معیشتی چگونه مخالفت خود را با خط‌مشی و سیاست‌هایی که نظرات و تصمیمات رهبری نظام را در آن دخیل می‌دانند، اعلام کنند؟ مردمی که با بسیاری از این تصمیمات مخالف هستند و آنرا به زیان ملک و ملت می دانند، چگونه می توانند سکوت پیشه کنند؟ چگونه وظیفه‌ی ملی و اخلاقی امر به معروف و نهی از منکر که در قرآن و سنت نیز بر آن تأکید شده است را نسبت به حکومت عملی کنند؟ امام علی (ع) تأکید می‌کنند “هرگز امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید. زیرا که اشرار بر شما مسلط می‌شوند و دیگر دعای‌تان مستجاب نخواهد شد و خداوند از این جهت ملل گذشته را مورد لعن خود قرار داد که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرده بودند.”

مردم شعارها و آرمان‌های انقلاب ۵۷ را در نظر می‌گیرند که بدنبال آزادی بیان و آزادی اندیشه و محکومیت استبداد و دیکتاتوری بود ولی تفاوت آن اهداف با واقعیت امروز ایران و حکمرانی مستقر را، از زمین تا آسمان می بینند.
آنان که روند فعلی را با استناد به اختیارات رهبر در قانون اساسی توجیه می کنند، با این پرسش جدی روبرویند که اگر اکثریت مردم خواهان تغییرات بنیادی در قانون اساسی و شکل حکمرانی باشند چه باید بکنند؟ آیا این سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی که “پدران ما چه حقی داشتند که برای ما یک همچو کاری بکنند؟” را تنها محدود به حکومت پهلوی می‌دانند؟

آیا با توجه به عواقب سوء اعمال و رفتار حکومت، احتمال آن نیست که جریانی ضد ایرانی همانند اسرائیل که به راحتی دست به ترور، انفجار و دزدی اسناد می‌زند، در محافل تصمیم‌ساز حاکمیت نفوذ کرده تا با حکمرانی ضد توسعه و در تقابل با منافع ملی، ایران را تبدیل به سرزمین سوخته کند و با روش‌های استبدادی و مقابله با هر نوع آزادی‌خواهی و با اِعمال سرکوب و خشونت گسترده، جوانان معترض این سرزمین را از اصل دین و آموزه‌های آن متنفر سازد؟

سکوت مراجع و علمای شیعه در برابر رفتار و عملکرد تنش‌زا و پراشتباه حکومت برای بسیاری از مردم سئوال‌برانگیز شده است و می‌پرسند آیا ایشان این نوع رفتار را درست می‌دانند؟ آیا ذبح اخلاق و انسانیت با تهدید و خشونت عریانِ حکومت در برابر اعتراض مردم، توجیه اخلاقی و شرعی دارد؟ اگر چنین نیست، آنان چگونه به وظیفه‌ی دینی امر به معروف و نهی از منکر عمل می کنند؟ آیا به دیگران واگذاشته‌اند تا پیش از آنها از دین خدا دفاع کنند؟ آیا حکومت با یدک کشیدن عنوان اسلام و با کارنامه و عملکرد پراشتباهی که در حوزه‌های مختلف دارد، موجب کسب رضایت اکثریت مردم و سربلندی اسلام و تشیع شده است؟

مگر حکومت و ماندن بر قدرت چقدر ارزش دارد که ننگ دنیا و عقوبت آخرت را برای خود خریدار باشیم، به تعبیر امام علی (ع) خطاب به ابن عباس: “سوگند به خدا این نعلین از فرمانروایی شما نزد من محبوب تر است مگر آنکه حقی را بپای دارم یا باطلی را دفع کنم.”
به فرض که با برخوردهای خشن، آرامش چند روزه‌ای پدید آید ولی تداوم این حکومت بدون کسب رضایت اکثریت مردم با مشکلات بسیاری همراه خواهد شد و اگر فرصتی هم باقی مانده باشد، تنها راه برون رفت از بحران های فراوان موجود و پیش رو، اقدامات اساسی و سریع در جهت کسب رضایت مردم است. برای مردم ایران، زندگی شرافتمندانه، ماندگاری، عزت ملی، سربلندی، توسعه یافتگی و تأمین منافع ایران واجد اهمیت و ارزش است، نه حفظ و بقاء حکومت مستقر.

اینجانب با عرض تسلیت به خانواده‌های همه قربانیان خشونت‌های اخیر و اظهار همدردی با تمامی آسیب دیدگان، به عنوان یک ایرانی از همه‌ی ایرانیان در سراسر جهان که به دنبال هر نوع تغییری در ایران هستند درخواست می‌کنم تکثر و تنوع اندیشه‌ها و جریان‌ها را به رسمیت بشناسند و در تمامی فعالیت‌ها و سخنان‌شان، حفظ تمامیت ارضی ایران، حفظ منابع و منافع ملی ایران، حفظ تمامی زیرساخت‌ها و صنایع ایران و حفظ جان تمامی ایرانیان، مبنای وحدت و اتفاق نظرشان باشد. اعمال و رفتارهای خشونت بار، گسترش آشوب و هرج و مرج و بطور کلی غبارآلود شدن فضای کشور، بستر و فضای مساعدی برای سرکوب روزافزون و اِعمال حداکثر قدرت و ارعاب توسط حاکمیت را فراهم می کند.

ز گوش پنبه برون آر داد خلق بده
وگر تو می‌ندهی داد، روزِ دادی هست

عبداللّه نوری
بیست و ششم آذرماه ۱۴۰۱

This comment was minimized by the moderator on the site

در حالیکه نزدیک به سه سال از سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراین با موشکهای سپاه پاسداران می‌گذرد، صبح امروز،‌ پنجشنبه ۲۴ آذر سومین جلسه رسیدگی به پرونده هواپیمای اوکراین به ریاست قاضی ابراهیم مهرانفر در دادگاه نظامی استان تهران، برگزار شد.

در گزارش خبرگزاری ایسنا از این جلسه،‌ هیچ اشاره‌ای به نقش سپاه پاسداران و شلیک موشک‌ها سپاه نشده و گفته شده دادگاه «حدود ۴ ساعت به طول انجامید» و زمان جلسه بعدی دادگاه بعدا اعلام می‌شود.

خانواده‌های کشته شده‌های هواپیمای اوکراینی در فراخوان‌های مختلف از مردم خواسته بودند در داخل و خارج از کشور از معترضان حمایت کنند.

در آستانه برگزاری این دادگاه، مادر محمدحسین و زینب اسدی لاری از کشته شده‌های هواپیمای سرنگون شده پرواز ۷۵۲ هواپیمایی اوکراین، در یادداشتی با انتقاد از اعدام معترضان نوشته «اگر بدنبال گردن برای طناب دار تان می گردید، گردن من مادر جگر سوخته از داغ عزیزانش هست. شرم نکنید، مادر داغدار دو نخبه آسمانی چیزی برای از دست دادن ندارد».

This comment was minimized by the moderator on the site

محمد خاکپور، بازیکن سابق تیم ملی ایران در پاسخ به سخنان دیروز مصطفی میرسلیم که گفته بود «عوامل ناآرامی‌ها باید در فاصله ۵ یا ۱۰ روز بعد از دستگیری اعدام شوند» گفت که خود آقای میرسلیم و امثال او باید به عنوان «مسبب ناآرامی» محاکمه و مجازات شوند.

محمد خاکپور در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

«جوانی که امروز برای اعدامش عجله دارید و بیانیه منتشر میکنید وقتی به دنیا آمد شما بیست سال بود که مسئول بودید... بیست سال هم پس از آن به شما فرصت داده شد اما شما و امثال شما دلیل اصلی نا آرامی، فقر، فساد، بیکاری، فحشا، ناامنی، سقوط پول ملی، کمبود دارو، نابودی منابع ملی، از بین رفتن جنگل‌ها ، بحران آب و فرار مغزها و....شدید.»

او نتیجه گرفت که امثال آقای میرسلیم باید محاکمه و مجازات شوند

مصطفی میرسلیم، نماینده مجلس و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام به «فاصله بسیار زیاد» از زمان دستگیری تا اعدام معترضان انتقاد کرده و گفته بود: «عوامل ناآرامی‌ها باید در فاصله ۵ یا ۱۰ روز بعد از دستگیری اعدام شوند منتها قوه قضائیه روال خودش را دارد»

خبرگزارهای تسنیم و مهر

This comment was minimized by the moderator on the site

صادق جعفری چگنی، دادستان اهواز از صدور احکام نهایی برای ۲۱ متهم پرونده فروریختن ساختمان متروپل در آبادان خبر داه است.

او گفته که احکام نهایی این محکومان پس از حدود ۶ ماه در دادگاه تجدیدنظر صادر و به مرحله اجرا رسیده است.
دادستان اهواز گفت: «هر کدام از محکومان به سه سال حبس تعزیری و پرداخت دیه به خانواده و ورثه جانباختگان حادثه، اقامت اجباری، انفصال از خدمات دولتی و عمومی، لغو پروانه اشتغال و منع اشتغال در حرفه مهندسی ساختمان محکوم شدند.»

آقای جعفری چگینی افزود: «تاکنون ۱۰ نفر از محکومان در حال حاضر دوران حبس خود را سپری می‌کنند و حکم مابقی محکومان صادر شده است، که در اسرع وقت حکم جلب آنها اجرایی خواهد شد.»
ساختمان متروپل ابادان در خرداد ماه سال جاری فرو ریخت که ۴۳ نفر در این حادثه جان خود را از دست دادند و ۳۸ نفر نیز زخمی شدند.

This comment was minimized by the moderator on the site

سفیر ایران در افغانستان کمتر از یک ماه پس از سخنان تکذیب شده تغییر می‌کند Access to the commentsنظرها
نگارش از یورونیوز فارسی • به روز شده در: ۱۷/۱۲/۲۰۲۲ - ۱۶:۲۱

سفارت ایران در افغانستان روز جمعه از پایان ماموریت بهادر امینیان، سفیر جمهوری اسلامی ایران در کابل خبر داد.

این خبر در حالی منتشر می‌شود که حدود دو هفته پیش سخنانی از بهادر امینیان نقل شد که او در آن نیروهای طالبان را با «لشکر مغول» مقایسه کرده بود. سفارت ایران در کابل روز ۱۲ آذر «اخبار جعلی منتسب به سفیر جمهوری اسلامی ایران» را تکذیب کرده بود.

سفارت ایران گزارش‌های منتشرشده را «غیرواقعی و مغرضانه» خوانده بود. با این حال به نظر می‌رسد پایان ماموریت بهادر امینیان با سخنانی که از او نقل شده بود بی‌ارتباط نباشد.

سفارت ایران در توئیت خود درباره تغییر سفیر در کابل نوشته است: «ماموریت دکتر امینیان، به عنوان سفیر ج.ا. ایران در افغانستان خاتمه یافته و ایشان طبق روال معمول دیپلماتیک، در پایان سه سال خدمت، به جمهوری اسلامی ایران باز می گردند.»

از حسن کاظمی قمی، نماینده ویژه ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهوری ایران در امور افغانستان به عنوان جانشین بهادر امینیان یاد می‌شود.

ایران مانند دیگر کشورهای جهان با وجود گذشت بیش از یک سال از سقوط کابل به دست طالبان تاکنون دولت «امارت اسلامی افغانستان» را به رسمیت نشناخته است. با این حال علی خامنه‌ای، رهبر ایران چند ماه پس از به خروج نظامیان آمریکا از افغانستان از مقام‌های طالبان به عنوان «مسئولان محترم کنونی افغانستان» یاد کرده بود.

حسن کاظمی قمی برخلاف اظهارات منتسب به بهادر امینیان پیش از این از طالبان را «نیروهای آزادی‌بخش» خوانده است. حسن کاظمی قمی از اعضای سپاه قدس به فرماندهی اسماعیل قاآنی است که پس از کشته شدن قاسم سلیمانی به این مقام منصوب شد.

This comment was minimized by the moderator on the site

اعدام سیاسی، منفورترین، فجیع‌ترین و مسموم‌ترینِ اعدام‌هاست و ریشه‌کن کردن آن بیش از دیگر اعدام‌ها، حیاتی و واجب است. گیوتینی که سر مجرمین سیاسی را قطع می‌کند، در زمین ریشه دوانده و در مدت‌زمانی اندک از همه‌جای خاک دوباره سر برمی‌آورَد. از همین رو، در زمان انقلاب مراقب اولین سری که از بدن جدا می‌کنید باشید. چرا که آن سر، اشتهای مردم را به انقلاب چند برابر می‌کند.
آخرین_روز_یک_محکوم_به_اعدام
ویکتور_هوگو

This comment was minimized by the moderator on the site

Saeed Saadati | سعید سعادتی @m_saeed_saadati · 11h
به فرض که تمام ایرادات آقای دکتر برهانی

به اعدام محسن شکاری غلط باشد؛
بر اساس فرمایش رسول خدا این مجازات_نکردن_غلط ، بهتر از مجازات_غلط است!
"فإنَّ الإمامَ لَأنْ يُخْطِئَ في العَفوِ خَيرٌ مِن أنْ يُخْطئَ في العُقوبَةِ"
@borhanimohsen1

This comment was minimized by the moderator on the site

روزی دانشجویان در محضرِ استاد دکتر سید علی آزمایش،
استاد حقوق جزا و جرم‌شناسی،
پرسیدند که چرا استاد دانشش را در کتابی گردآوری نمی‌کند؟

استاد چهره درهم کشید که؛
من کتاب بنویسم تا شما اعدام کنید و دست بِبُرید و سنگسار کنید ..؟؟؟

دانشجوی دینداری از استاد پرسید؛ مگر شما حدود و قصاص را قبول ندارید؟

استاد فرمود: مگر می‌شود قبول نداشت؟ اتفاقآ من مدافع اجرای حدود و قصاص هستم!

همه در شگفت از پاسخ استاد بودند که استاد کلاس تمام شده را دوباره آغاز کرد.
همه سراپا گوش و چشم شدند!

استاد طرح پرسشی کرد و به دانشجوی متشرع و دیندار گفت:
فرض کن در بیابانی بی آب و علف که حتی جاده هم ندارد در حال رانندگی هستی، پس از ساعتی، پلیس جلوی شما را می‌گیرد و به شما می‌گوید چهار تا ورود ممنوع رفته‌اید، پنج چراغ قرمز را رد کرده‌اید، شش تا سبقت غیرِمجاز داشته‌اید!
شما به آن پلیس چه می‌گویید؟

دانشجوی متشرع گفت؛
این بلاهت است! در بیابانِ خدا، خیابان کجا بود که من مرتکب این جرایم شوم؟!

استاد گفت:
اگر پلیس به شما بگوید مقرر است در زمانی نامعلوم در آینده، در این بیابان، شهری بنا شود که این جاهایی که شما از آن عبور کردید خیابان یک طرفه‌ای قرار است احداث شود و چراغ‌های راهنمایی نصب گردد و الی آخر .. . . .
آنوقت چه میگویید؟؟؟؟

دانشجوی متشرع پوزخندی زد و گفت:
استاد مزاح می‌فرمایید؟

استاد فرمود؛
شما مزاح می‌فرمایید!
مقدمه‌ اجرای حدود اسلامی، عدالت اسلامی است!
شما نخست عدالت اسلامی را اجرا کنید که همان خیابان کِشی است، سپس اجرای حدود کنید، که همان جریمه است.
در عدالت اسلامی فقر نیست، بیکاری نیست، فساد نیست، رانت نیست، ستم نیست!
در جامعه‌ای که بیکاری و فساد است و خبری از عدالت نیست، اجرای حدود، معنا ندارد و اجرای حدود خودش نقضِ غرض است و خودش ستم است!
فقر، قاتل ایمان است!
شما نخست عدالت اسلامی را اجرا کنید خودم برای اجرای حدود، کفن می‌پوشم!!!

همه شرمسار شدند از این که از اسلام، فقط ظاهرش را دیده بودند .. . .
جامعه اسلامی شرط وجودیش عدالت است نه اجرای حدود

چگونه میتوان درجامعه ای که میلیون ها جوانش تحصیل کرده اند سربازی رفته اند ولی شرایطی برای ازدواج وفرزند آوری ندارد از افزایش جمعیت مسلمین حرف زد؟
چگونه میتوان در کشوری که بیشترین فساد واختلاس جهانی و ربای بانکی وبن بست اقتصادی را باخود یدک می کشد از سرمایه گذاری وبانک اسلامی و تولید وشکوفایی صنعت وخودکفایی قصه ها گفت؟ چگونه می توان در کشوری که فقر، بیکاری، گرانی، و طلاق زوجین بی داد میکند ؟ برای فریب افکار عمومی از
حجاب حرف زد؟

This comment was minimized by the moderator on the site

میرزا نعمت الله خان طالبی شاعر طناز اصفهانی حکایتی داره شنیدنی که میگه در عصر ماضی؛ در شهر بلخ لطفی نامی بودکه در بین مردم داوری می کرد ؛ من در اینجا یکی از بهترین قضاوت هایش را نقل داستان می کنم تا حساب کار بیاید دستتان…

دزد و قاضی

راویان گفتند : دزدی نابکار
رفت گِرد خانه‌ای در شام تار
گربه آسا بر سر دیوار شد
نردۀ ایوان گرفت و دار شد

از قضا آن نرده خیلی سست بود
زود با دزد دغَل ، آمد فرود

دزد ، محکم خورد بر روی زمین
گشت خون آلود، از پا تا جبین

چونکه از آن خانه ناراضی برفت
لنگ لنگان ، تا بَرِ قاضی برفت

چون به قاضی گفت شرح حال خویش
قلب قاضی گشت از این قصّه ریش

گفت: می‌باید شود بالای دار
صاحب آن خانه ی بی اعتبار

آوریدش تا بپرسم کاو چرا ؟
کرده بر این دزد بیچاره جفا

پس بیاوردند صاحبخانه را
آن ز قانون نوین ، بیگانه را

چونکه قاضی خواند متن دادخواست
گفت : ای قاضی! مگو چون نارواست

نیست تقصیر من برگشته بخت
چوب آن شاید نبوده خوب و سخت

باید آن نجّار آید پای دار
چونکه او چوب بدی برده به کار

گفت قاضی: حرف او باشد درست
باید آن نجّار را ، فِی الفور جُست

گزمه ها رفتند و او را یافتند
زود سوی محکمه ، بشتافتند

مثل مرغ گیر کرده ، بین تور
در عدالتخانه بردندش به زور

کرد قاضی بد نگاهی سوی او
کز نگاهش سیخ شد هر موی او

گفت : ای نجّار ، مُردن حقّ توست
نرده می‌سازی چرا با چوب سست؟

گفت آن نجّار : هستم بی گناه
در قضاوت می‌نمایید اشتباه

چوب سست و بد کجا بردم به کار
بوده جنس نرده ، از چوب چنار

لیک وقتی نرده را ، می‌ساختم
چون به محکم کاری‌اش پرداختم

ماهرویی کرد ، از آن جا عبور
جامه بر تن داشت همرنگ سمور

بس لباسش بود خوش رنگ و قشنگ
رفت از سر، هوش و از رُخ رفت، رنگ

چونکه من هم شاکی‌ام از این عذاب
گو : بیاید او دهد ما را جواب

با نشانی ها که آن نجّار ، داد
گزمه ای آورد او را همچو باد

دید قاضی وه چه زیبا منظری ست
راستی کاو دلربا و دلبری ست

گفت: ای زیبا رخ و رنگین لباس
مایۀ اخلال در هوش و حواس

دانی از نجّار ، بُردی آبرو ؟
میخ ها را جا به جا کرده فرو

زآن لباس نو که بر تن کرده‌ای
خلق را درگیر ، با من کرده‌ای

در جواب او بگفت آن ماهرو :
هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو

از قد و اندام و چشمان و دهان
بنده هم هستم به مثل دیگران

گر لباسم اندکی زیباتر است
پاسخش با مردمان دیگر است

رنگرز این‌گونه رنگش کرده است
بیشتر از حد قشنگش کرده است

گفت آن قاضی: از این هم بگذرید
رنگرز را ، زود اینجا آورید

پس در آن دَم گزمه ها بشتافتند
رنگرز را ، در پسِ خُم یافتند

گزمه‌ای سیلی بزد بر گوش او
جَست برق از گوش و از سر هوش او

گزمه‌ای آنقدر گوشش را کشید
تا به نزد قاضی عادل رسید

چون سلام از رنگرز قاضی شنفت
نه جوابش داد ، با فریاد گفت:

جامه ی نسوان ملوّن می‌کنی؟
بنده را با دزد ، دشمن می‌کنی؟

هیچ میدانی طناب و چوب دار
هست بهر گردنت ، در انتظار؟

رنگرز با این سخن ، از هوش رفت
بر زمین افتاد و رنگ از روش رفت

گفت قاضی : زود بیرونش کنید
تا که بیهوش است، بر دارش زنید

گزمه ها بردند او را ، پای دار
تا بماند عدل و قانون ، پایدار

رنگرز چون روی کرسی ایستاد
گزمه‌ای چشمش به قد او فتاد

داد زد : ای گزمگان! این نابکار
گردنش بالاتر است از چوب دار

گزمه چون اعدام را دشوار دید
بی تأمّل تا بر قاضی ، دوید

گفت: قربانت شوم، این بی تبار
کلّه اش بالاتر است از چوب دار

گفت قاضی: بردی از ما آبروی
زودتر یک فرد کوته تر ، بجوی

رنگرز پیدا نشد یک رنگ کار
یک نفر باید شود ، بالای دار

زودتر معدوم کن یک زنده را
تا که بربندیم ، این پرونده را

آری آن پرونده ، این سان بسته شد
(طالبی) بس کن که دستت خسته شد

This comment was minimized by the moderator on the site

این مرد باشرافت...

محسن برهانی استاد حقوق دانشگاه تهران است. برهانی بعد از اعدام محسن_شکاری، بدلیل نقدهای اساسی‌اش به حکم اعدام شکاری، در صدر اخبار و توجهات قرار گرفت.
برهانی را اولین بار سال ۹۳ شناختم. بعد از ماجرای اعدام ناگهانی مه آفرید امیر خسروی(ماجرای فساد سه هزار میلیاردی).
محسن برهانی هم قبل و هم بعد از اعدام مه آفرید طی چندین یادداشت و سخنرانی، اشکالات اساسی و متعددش به حکم اعدام متهم پرونده سه هزار میلیاردی را اعلام کرد.
همان زمان هم از شجاعت و شرافت برهانی لذت می‌بردم. استاد دانشگاهی که علم و دانشش فقط در چارچوب دانشگاه خلاصه نشد. با علمش، متعهدانه کنش‌گری اجتماعی کرد‌. برهانی زمانی شجاعانه مقابل حکم اعدام مه آفرید ایستاد که بسیاری از مردم تحت تأثیر صدا و سیما مطالبه اعدام او را داشتند.
برهانی در پایان یادداشتی پس از اعدام ناگهانی امیرخسروی، به عنوان «ما، احتیاط، اعدام (https://www.tabnak.ir/fa/amp/news/407152)» آورد:
«بدا به حال حقوقدانانی که برای حفظ شأن خویش و نپرداختنِ هزینه، از نقد علمی پرهیز می‌کنند.
بدا به حال نویسندگانی که به جای النصیحه لائمه المسلمین، سکوت می‌نمایند.
بدا به حال آنانی که از اعدام لذت می برند و برای آن هورا می کشند...»
و حالا و پس از اعدام‌های اخیر جمهوری اسلامی، دوباره شاهد همان منش در برهانی هستیم. استاد دانشگاهی که از احتیاط در دماء می‌گوید، از اینکه ما در بحران‌ها باید به فقهمان عمل کنیم، نباید همه چیز را به شرایط حساس کنونی پیوند بزنیم، نباید سخاوتمندانه خون بریزیم‌...
وقتی مناظره برهانی درباره حکم محارب را دیدم که خطاب به قاضی می‌گفت: آقای قاضی تردید نکردی؟ با این همه اشکالات تردید نکردی(برای اعدام محسن شکاری)؟
وقتی این بیان و این صراحت و این قوت علمی را دیدم فقط یک جمله گفتم؛ آقای محسن برهانی، خدا حفظت کند، خدا امثال تو را تکثیر کند...
@aghalyyat

This comment was minimized by the moderator on the site

نفرین!
احمد زید آبادی

فارغ از هر نوع نگاه سیاسی، خواندن و شنیدنِ تضرعِ جانسوز والدین زندانیانِ جوانی که فرزندان آنها را به اتهام "محاربه" به مرگ محکوم کرده‌اند، دل سنگ را می‌شکافد.
در طرفِ حکم‌دهنده که رحم و رأفتی دیده نمی‌شود. در آن سوی آبها اما کسانی که جوانان بیگناه این سرزمین را به "دفاع مشروع از خود" فرا خواندند، آیا نمی‌دانستند که در این کشور حتی پراندن سنگی را هم "محاربه" تعریف کرده‌اند و برایش حکم مرگ در نظر گرفته‌اند؟ حالا آنها از این محکومان به اعدام و خانواده‌های بی‌پناه آنان چگونه می‌خواهند حمایت کنند؟
در این مواقع، هیچکس مسئولیت پیامد حرف‌ها و توصیه‌های خود را به عهده نمی‌گیرد. معمولاً محروم‌ترین خانواده‌ها قربانی چنین حوادثی می‌شوند، مانند آن پدر دستفروشی که برای نجات فرزندش پشت درِ بستۀ دادسراها و دیوارهای بلندِ زندان، درمانده شده و راه به جایی نمی‌برد و روزها بی‌هدف در کوچه و خیابان سرگردان است. یا آن پدرِ دردمندی که التماس می‌کند تنها پسرش را به بالای دار نکشند چون تمام اعضای خانواده به مرز خودکشی رسیده‌اند.....
این سرزمین مرزپرگهر لقب گرفته اما گویا نفرین شده است!
@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

توقف لازم نیست اعدامشان کنید!

ایران پسا۱۴۰۱
(یادداشت چهاردهم)

همه چیز بستگی به «ویرگول»دارد.آن را بعد از «توقف»بگذاریم اعدامهای کنونی متوقف می شود. آن را پس از «نیست» بگذاریم قطار اعدامها همچنان به پیش خواهد رفت.

در مترو خانمی کشف حجاب کرده در کنار مادر گوشی را چک می کند و بلافاصله می گوید :
بیشرفها باز می خواهند چندنفر دیگر را اعدام کنند.
کمی آنطرف تر جوانی دارد اینستاگرامش را چک می کند. صدای موبایل بیانگر آن است دارد تحولات خیابان را چک می کند.
ناگهان صدای شهید بهشتی بلند می شود:
بالابری یا پایین بیای جامعه ای که در آن از یکسو...... لجن است.

جوانی دیگر هندزفری بگوش با حرکات دست و سر که نشان دهنده شنیدن رپ می باشد، چیزی زمزمه می کند.
من فقط «سینه و گلوله» را می فهمم از حرکات لبهایش.

در چنین شرایط ملتهبی که هرگاه آمادگی انفجار جامعه وجود دارد طرفداران توقف اعدامهای این روزها معتقدند. آنها که بیش و پیش از معترضین و حتی اغتشاشگران سیاسی فاقد قتل نفس شایسته اعدام هستند،
متولیان دلار ۳۸ هزارتومانی و سکه ۱۹ میلیون تومانی و پراید ۲۳۰ میلیون تومانی و همه دیگر اربابان فساد و رانت هستند. که تا مغز استخوان جامعه را سوزانده اند.همه آن گذشتگان و حاضرین در حال!

در نگاه این قشر اگر دایره را برسم طرفداران اعدامهای موجود کمی باز کنیم و از سر فراغت خاطر و با گشاده دستی مثل قضات صادر کننده حکم محسن_شکاری دست به امضای حکم محاربه بزنیم:

آن آقای برادر بخاطر وعده های کذب قبل انتخابات در مورد یارانه ۴۵۰ هزارتومانی بدون تورم، درباره بازگرداندن ارزش هزار تومانی ایرانی(که بیش از۳۰ درصد ارزش خود را هم از دست داد)بنابر اتهام ناامید سازی جامعه از انقلاب و اسلام آیا نمی تواند مصداق محارب باشد؟

آن آقای دیگر بخاطر وعده کذب و دروغ در بازگرداندن ۳روزه رونق به بورس و از بین بردن سرمایه چندین میلیون نفر و در نتیجه شکستن ستون فقرات جامعه ناظر به فقر که همانا روی دیگر کفر است، مصداق مفسد فی الارض شناخته نمی شود؟
لاقل سهامهای متعلق به بنیاد شهید مثل«ثشاهد»را برای حفظ آبرو سامان می دادند.(۸هزارتومان شده ۷۰۰ تومان)

آن آقای دیگر حاضر در مناظرات که در مورد برجام ناظر به ظرفیتهای داخلی تئوری پردازی های خوبی دارد و معتقد است کشور نیازی به حل اساسی مسئله خویش با آمریکا و برجام و fatf ندارد. اکنون کجاست؟

خدایا چه کسی پاسخگوی دلار ۳۸ تومانی است.کودک ۸ ساله هم دیگر می داند تا مسئله سیاست خارجه حل نشود اقتصاد سیاسی ایران بهبود پیدا نخواهد کرد.
این چه اطمینان خاطر غیرشرعیست که هیچکس را موظف به پاسخگویی در برابر قول و عمل خویش نمی کند!

تئورسین تبدیل ایران به اقتصاد اول جهان و تولید شغل با یک میلیون تومان چه؟
همه ی صاحبان بانکها و جریان سرمایه داری خصولتی مکنده خون ملت در تولید نقدینگی و تورم و چاپ پول و چپاول وامهای بانکی و هزار کوفت و مرگ دیگر چه؟

صاحبان تریبون های پرتاب کننده نفرت چه؟ همانها که کار کشور را بدینجا رساندند!

قسم به آن خدای یگانه همان قل هو الله احد. که نه زاده و نه زاده می شود. و هیچ انسانی را در روی زمین توان برخورداری از افعال او نیست:
حجم خسارت کارگزاران ناصادق، ناشایسته، ناتوان، متوهم، متعصب و قبیله گرا در تمامی ادوار کشور به اسلام و انقلاب چندهزار برابر خسارت این جوانهای دستگیر شده در انتظار اعدام است!

اکنون یادم آمد از کدامنیتی موثقی که از دو مجرا بدستم رسیده است!

سه نفر از اعضای شورای شهر مشهد، همان لیست معروف مورد حمایت امام جمعه شهر پرونده فساد اقتصادی و گویا اخلاقی شان تکمیل شده است در نهادهای امنیتی. اما برای دستگیری همچنان دست نگهداشته اند و حفظ آبرو می کنند!

چرا؟

گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هرآنچه هست گیرند

اگر قرار بر اعدام درمانیست. اینها محقق تر هستند.مگر یکی از ادله جدی محاربه ایجاد ترس نیست!
ترسی که همه این آقایان با فساد و ناشایسته سالاری و تعصب به سفره و جیب و دین و زندگی مردم وارد می کنند، قابل شمارش نیست آقا!

اگر قرار بر آزاد چرخیدن عوامل اصلی حوادث است. در «دماء الناس» هم حد نگهدارید.کار را به مداخله خدا نکشانید!

که او خدای مأیوس شدگان است و در پی اعاده حیثیت از خویش برمی آید.

اتفاقی مسبوق به سابقه برای حاکمان بزرگ از نمرود و فرعون تا جمشید و خسرو پرویز!

چه خوش گفت ملای رومی(مولانا):

همچو شه نادان و غافل بد وزیر
پنجه می‌زد با قدیم ناگزیر
با چنان قادر خدایی کز عدم
صد چو عالم هست گرداند بدم
وزر او و صد وزیر و صدهزار
نیست گرداند خدا از یک شرار

و العاقبه للمتقین

https://t.me/seyyedhashemfirouzi

This comment was minimized by the moderator on the site

آیت‌الله دستغیب: حکم محاربی که کسی را نکشته، فقط «تبعید» است/ اعتراف تحت‌فشار در نظام قضایی اسلام، بی‌ارزش است

دیده‌بان ایران نوشت: آیت‌الله سیدعلی محمد دستغیب حسینی شیرازی به استفتائی درباره حکم «محاربه» پاسخ داد.

آنچه در ادامه می‌خوانید پرسش یک شهروند از این مرجع عالیقدر تقلید و پاسخ ایشان است:

محضر مبارک مرجع تقلید شیعیان حضرت آیت‌الله العظمی سیدعلی‌محمد دستغیب متع الله المسلمین بطول بقائه الشریف

با سلام و تحیت

نظر شریف حضرتعالی در مورد محاربه و حکم آن چیست؟

آیا در تعریف محاربه اخافه و ترساندن مردم درج و شرط است یا اخافهٔ مردم توسط بعضی عاملان حکومت نیز محاربه هست؟

آیا محاربی که کسی را به قتل نرسانده را می‌توان اعدام نمود؟

آیا اعتراض به وضعیت موجود نمونه محاربه تلقی می‌شود؟

نظر شریف حضرتعالی در مورد اعتراف تحت فشار و ارزش آن در نظام قضایی اسلام چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

۱ - حکم محارب این است که اگر کسی را کشته، کشته می‌شود و اگر تنها سلاح کشیده و مردم را ترسانده، تبعید می‌شود و اگر کسی را مجروح کرده، به همان مقدار جراحت قصاص شده و تبعید می‌شود.

۲ - در حکم محارب اخافه «مردم» شرط است.

۳ - حکم آن گفته شد که تنها تبعید شود.

۴ - بر اعتراض بدون کشیدن سلاح، محاربه صدق نمی‌کند.

۵ - اعتراف تحت فشار در نظام قضایی اسلام بی ارزش است.

This comment was minimized by the moderator on the site

از اینکه میرسلیم برای جوانان معترض بازداشتی تقاضای اعدام کرده در حالی که برای آزادی فرزندش که با تروریست های مجاهد خلق مرتبط بوده، راضی به حبس کوتاه شده، تعجب کردید؟
تو این همه سال، کدوم یک از مقامات، چیزی رو که برای بچه های خودشون خواستند رو برای جوانان این مملکت خواسته اند؟
کدامشان خواسته اند آنطور که خودشان زندگی می کنند، مردم هم زندگی کنند؟
آنطور که می پوشند، ماشینی که سوار می شوند، خانه ای که در آن زندگی می کنند، مردم هم چنان زیست کنند؟
چندتاشون مستأجرند؟ چه میدونن ۷۰ درصد درامد، باید بشه کرایه خونه یعنی چی؟

چندتاشون جوان تحصیل کرده بیکار دارند؟
کدامشان وقتی دلار بالا می رود، ضربان قلبش بیشتر می شود که چطور تا سر ماه برسونم؟

اونها سال ها است که جدا از ما زندگی می کنند و فقط گاهی وقتی با ماشین های خاص، تو خط ویژه تردد می کنند، ما رو می‌بینند که تو ترافیک مشکلات درمانده ایم.

اونا اصلا ما رو نمی شناسن. تا حالا حرف ما رو نشنیدن.
میان حرف خودشون رو میزنن و میرن.

کی اونها رو تو بازار بدون دوربین و چند ده محافظ دیده؟

اونا برا یه سیاره دیگه ان.
میرسلیم طبیعتش رو نشون داد.

This comment was minimized by the moderator on the site

مسئولیت بپذیرید بگویید در ایذه مامور من اشتباه کرده

حسین مرعشی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب:

اگر رئیسی با شمخانی مشکل دارد، باید مشکل را حل و تکلیفش را روشن کند.
اگر رئیسی و شمخانی هماهنگ و سازگار نیستند باید تصمیم بگیرند.
هیچ‌کس حق ندارد از تفنگش استفاده کند، مگر این‌که ضرورت آن را یک مرجع رسمی تایید کرده و کنترل شده باشد.
چه دلیلی دارد برای حفظ ساختمان فرمانداری، پلیس دست به اسلحه ببرد؟
چرا بجای استفاده از سپاه، ارتش و نیروی انتظامی از لباس شخصی استفاده می‌شود. لباس شخصی که در کنترل شما نیست نمی‌تواند مسئولیت بپذیرد!
چه کسی پذیرفته در ایذه تروریست‌ها حمله کردند؟ بگویید مامور من اشتباه کرده است.
چرا اجازه ندادید روحانی برجام را تمام کند و بعد دولت را تحویل رئیسی دهد؟
اگر تصمیم‌گیر باشم، به رئیسی می‌گویم چقدر وقت می‌خواهید؟ بروید و حل کنید.
اگر حل کردند که هیچی، اما اگر حل نکردند... مگر قرارست که ما جمهوری اسلامی را فدای آقای رئیسی کنیم؟

This comment was minimized by the moderator on the site

حمایت قوه قضاییه از صدور احکام اعدام؛ «شرط تحقق محاربه قتل و جرح نیست»

در پی گسترش اعتراضات داخلی و بین‌المللی به اتهامات «محاربه و افساد فی‌الارض»، قوه قضاییه ایران با صدور «بیانیه حقوقی» تفسیرخود از شرایط جرم محاربه در قانون را توضیح داد و تاکید کرد که «شرط تحقق محاربه، قتل یا جرح نیست و مجازات محارب هم یکی از موارد چهارگانه در ماده ۲۸۲ قانون مجازات اسلامی و انتخاب آن به اختیار قاضی رسیدگی کننده است».
روابط عمومی قوه قضاییه ایران در این بیانیه‌ای از احکام صادره در دستگاه قضایی دفاع کرده و گفته « قضات همواره خود را ملزم به رعایت قانون می‌دانند و پرونده‌ها مطابق قانون رسیدگی و حکم صادر می‌کنند و در حوادث اخیر هم به اتهام همه متهمان اعم از مباشر، شریک، معاون، آمران و مسببان جرم طبق قانون عمل کرده و می‌کنند».
در ماده ۲۸۲ قانون مجازات اسلامی چهار مجازات «اعدام، صلب (به دار زدن و سه روز غذا ندادن)، قطع دست راست و پای چپ و نفی بلد (تبعید)» برای محارب پیش‌بینی شده است اما در دستگاه قضایی ایران وقتی صحبت از محاربه می‌شود منظور مجازات اعدام است.

This comment was minimized by the moderator on the site

فرهاد دریا، خواننده مشهور افغانستان با همرسانی عکسی از فاطمه امیری یکی از جان به در بردگان حمله انتحاری «آموزشگاه کاج» در کابل، نوشته که او برای درمان چشم و گوشش به ترکیه رسیده است.

آقای دریا بعد از اینکه فاطمه امیری در مصاحبه با رسانه‌ها گفته بود که امکان درمان چشم و گوشش که در انفجار مرکز آموزشی کاج صدمه دیده بود، در داخل افغانستان وجود ندارد، کارزار جمع‌آوری پول برای درمان فاطمه را آغاز و به گفته خودش با همکاری مردم به بیش از ۳۲ هزار دلار جمع کرد.


فاطمه امیری نوجوان افغان و یکی از قربانیان حمله انتحاری در آموزشگاه کاج در کابل است که در آن ۵۰ نفر کشته شدند و بیشتر آنها دانش‌آموزان دختر بودند. او جراحاتی جدی برداشت از جمله یک چشمش را از دست داده است و صدمه شدیدی به فک و گوش او وارد آمده است.


او امسال در فهرست ۱۰۰ زن الهام‌بخش و اثرگذار بی‌بی‌سی از سراسر جهان نیز بود.

This comment was minimized by the moderator on the site

داریوش معمار @darushmemar · Dec 12
چرا فیلم حمله بسیجیان به #مجیدرضا_رهنورد پیش از درگیر شدن او با آنها را منتشر نمی کنید. چرا نمی گویید که بسیجیان انتظار نداشتند یک نفر برابر تلاش آنها برای ربایش، تعرض و کشتار مقاومت کند؟!
مهسا_امینی


Ehsan Soltani @ehsan_soltani · 20h
چه باید کرد؟
-حکومت تن به هیچ تغییری نمی‌دهد.
-در هیچ حوزه‌ای حاضر به عقب‌نشینی نیست.
-صراحتا به مخالفان گفته «آهن سرخ و داغ آماده است»
-حق هیچ اعتراضی را به رسمیت نمی‌شناسد و حتی اعتصاب را برنمی‌تابد.
-۱۸هزار نفر را بازداشت کرده
-ده‌ها نفر را در صف اعدام گذاشته
ابزار تغییر چیست؟


قاسم محمدی @ghasemsabz
محمد مهدی کرمی از زندان با پدرش تماس گرفته و گفته حکم اعدام بهم ابلاغ شده اما تو به مامان چیزی نگو ..!



علیرضا افشار @alireza48466967 · 16h
بین حداقل ۲۵۰۰۰ بازداشتی قیام مردم، هنوز یکی که از سعودی و اسرائیل پول گرفته باشد پیدا نکردید؟! یعنی همه ادعاهای این حکومت کثیف دروغ است؟ هرچه دستگیر کرده‌اید فرزند کارگر و کارمند و معلم و دستفروش است؟

This comment was minimized by the moderator on the site

پس‌وندی برای زندگی
ح‌ق: امروز پیش بنده‌خدایی بودم از امنای نظام که بر گردنم حق استادی دارد. غصه می‌خورد که چرا در تعطیلی گشت ارشاد آن‌قدر تعلل شد که کار برسد به موضوع غصه‌دار مهسا امینی. بعد چیز جالبی تعریف کرد که از بچه‌های پلیس امنیت اخلاقی شنیده بود. این‌که بعضی بدحجاب‌ها به محض نشستن در ون گشت ارشاد یا به محض نشستن در صندلی‌های مقر گشت ارشاد، از کیف‌شان زیارت عاشورا درمی‌آوردند و می‌خواندند. بعضا حتی قرآن و مفاتیح هم هم‌راه‌شان بود. این می‌شود مصداق عینی برای این سخن متین آیت‌الله نوری همدانی که به بی‌حجاب نباید به چشم بی‌عفاف نگاه کرد. شگفتا! همان مرجع تقلیدی که در سال هشتاد و هشت بیش از همه‌ی مراجع به دفاع از نظام برخاست، حالا از صدا و سیما می‌خواهد که واقعیت‌ها را بیان کند. من البته نوری همدانی امروز را بیش از سال هشت و هشت دل‌سوز و خیرخواه جمهوری اسلامی می‌دانم، چرا که دفاع از نظام فقط از کانال حمایت نمی‌گذرد. از قضا خیلی وقت‌ها انتقاد نشانه‌ی حمایت است. گرفتن جانب جمهور به معنای مبارزه با جمهوری اسلامی نیست؛ دعوت از نظام است که به اصل خود برگردد. اصل جمهوری اسلامی یوم‌الله دوازده فروردین پنجاه و هشت است. من البته نظام را درک می‌کنم. جمهوری اسلامی دشمن قسم‌خورده کم ندارد اما تعدد دشمن نباید سبب شود که ما ان‌شاءالله ناخواسته با مردم خودمان هم همان جور سخن بگوییم که با دشمن. گاهی مسئولین برای دشمن رجز می‌خوانند ولی در افکار عمومی ترجمه به این می‌شود که انگار دارند به مردم طعنه می‌زنند. اشکال صدا و سیما هم این است که متوجه فرق خود با رسانه‌های جریان سوپرانقلابی نیست. رسانه‌ی ملی آن‌جا از یک اسم به یک رسم تبدیل می‌شود که به موازات پرداختن به شهدای بسیجی، از امیرجواد اسعدزاده و ابوالفضل آدینه‌زاده هم سخن بگوید. حضرات می‌گویند: «در جنگ اقتدار، ما نباید از خودمان ضعف نشان بدهیم» و من جواب می‌دهم که جنگ اقتدار ما با دشمن است، نه مردم. امین سطور اول متن هم صحه گذاشت بر این یادداشتم که صرف‌نظر از علت مرگ ژینا، نظام حتما باید در آن واقعه‌ی تلخ، از افکار عمومی عذرخواهی می‌کرد. این معذرت‌خواهی مخل اقتدار جمهوری اسلامی نبود؛ نشانه‌ی عقلانیتش بود. اقتدار آن وقتی تضعیف می‌شود که اعتماد مردم به نظام لطمه ببیند. جنگ ترکیبی، جنگ شناختی، جنگ روایت‌ها، جنگ نرم؛ کاش کمی هم عوض جنگ، برای زندگی پس‌وند می‌گذاشتیم. مردم شریف ما آمریکا نیستند که گوش‌شان را پر کرده‌ایم از انواع جنگ و اقسام مرگ. کاش حساب تحجر خودمان را مسدود کنیم که عاشورا زیارت همه‌ی این مردم است...
حسین_قدیانی

This comment was minimized by the moderator on the site

وصیت پدربزرگ!
پدربزرگ مرحومم که او را هرگز ندیدم، گویا می‌خواسته به فرزندانش وصیت کند، اما اجل مهلتش نداده است. دهاتی‌ها می‌گفتند - اینکه از کجا می‌دانستند خدا عالم است!- وصیتی که آن مرحوم بنا داشته به فرزندانش بکند ولی آن را به گور برده، این بوده است:
"اگر فضا بوی خون به خود گرفت، دیگر وقت خود را صرف بحث و گفتگو نکنید! خون از هر طرفی که ریخته شد، دیگر جمع شدنی نیست. نه خودش، نه عواقبش!"
احمد_زیدآبادی

This comment was minimized by the moderator on the site

ماجرای اعدام و مصلحت نظام:
میلاد دخانچی

در حالی که عده ای در حال بررسی پرونده اعدام محسن شکاری از منظر حقوقی هستند همان طور که فوکو در درسگفتار گاورنمنتالیتی ( اداره مندی) توضیح میدهد باید توجه داشت که آنچه منطق قدرت دولت مدرن را سامان میدهد Raison d Etat یا همان مصحلت نظام است.

این مصلحت نظام است که معین می‌کند چه کنشی حقوقی باید اعمال بشود و در واقع در دولت مدرن ساز و کار حقوقی ابزار مصلحت نظام است و نه برعکس. حالا این پرسش قابل طرح است: آیا اعدام شکارچی به مصلحت نظام بود/ هست؟

اگر مصلحت نظام، اعدام شکارچی را در راستای مهار اعتراضات تصور کرده بود، همانطور که بارها قبلا به آن اشاره کردیم، از آنجا که ریشه اعتراضات و راه حل مهار آنها در جای دیگر است، خیلی بعید است این اعدام تاثیری در روند مدیریت فرایند اعتراضات بگذارد. بگذریم که همین حالا مصلحت نظام یک قهرمان مدنی را دو دستی تقدیم معترضان مایل به کنش خیابانی کرده است و بیش از پیش بر خشم قسمی از جامعه افزوده است.

در واقع میتوان گفت اگر این اعدام ذره‌ای در راستای مهار بنیادین اعتراضات موثر نباشد و چه بسا بر نفرت و خشنونت کنونی افزوده باشد، میتوان نتیجه گرفت که جمهوری اسلامی حتی در تشخیص مصلحت خود نیز دچار خطای محاسباتی شده است. در نظم مدرن آنکه ضد مصلحت فرمان می‌دهد طرف حقیقت نیست، طرف حماقت است.

ماجرای خود زنی از جنس هواپیمای اوکراینی کم کم دارد به یک روند تبدیل میشود که البته همه آنها ریشه در حکمرانی سالخورده (https://t.me/miladdokhanchi/1019) دارد.

@miladdokhanchi

This comment was minimized by the moderator on the site

تقاضایی از آیت الله سیستانی: برای ایران کاری کنید!

مهدی نصیری
آیت الله سید علی سیستانی در زمره یکی از روشن بین ترین عالمان دینی و مراجع تقلید شیعه در تاریخ معاصر است. او با تدبیری شگفت و با کمترین مداخله در امور سیاسی و حکومتی کشورعراق توانست نقشی نجات بخش و ثبات آفرین درعراق ملتهب پس از سقوط صدام و حزب سرکوبگر بعث داشته باشد. فتوای تاریخی او برای جهاد با هجوم داعش به عراق و حمایت پیوسته از پروسه مردم سالاری و انتخابات آزاد، در زمره خدمات سیستانی به جامعه در حال صیرورت و تکامل عراق است.

او بارها از اقلیت سنی عراق و دیگر مذاهب عراق با تعبیر «انفسنا» (خود ما) یاد کرده و علی رغم قدرت فوق العاده مذهبی و مردمی اش، هرگز در صدد تحمیل هیچ امر دینی و حکم شرعی خارج از چارچوب مجلس و پارلمان عراق ـ که مرکز قدرت سیاسی ست ـ بر نیامده و هرگز سخن از حجاب اجباری حتی در شهرهای مقدسی چون نجف و کربلا نگفته است. هیچ کس در عراق به خاطر اهانت به سیستانی محاکمه نشده است‌. دیدار او با پاپ در سال 1399 همه جهان را متوجه حوزه علمیه نجف و مرجعیت شیعه در این شهر مقدس کرد.

در کنار این همه، آیت الله سیستانی میلیونها مقلد در ایران دارد، ضمن آن که خود ایرانی و از خطه سیستان و خراسان است و از همین رو جا دارد از این فقیه روشن بین تقاضا کنیم به هر نحو که مصلحت می داند و با همه ملاحظاتی که در مورد کشورعراق و نفوذ نظامی ایران در این کشور و رابطه ایران وعراق دارد، اقدام و حرکتی مصلحانه در مورد حوادث تلخ سه ماهه اخیر ایران انجام دهد و از نفوذ معنوی خود برای توقف چرخه خشونت و سرکوب مردم و جوانان معترض در خیابانها و دانشگاهها و دردناک تر از همه روند آغاز شده اعدام برخی دستگیرشدگان که می تواند به ابعاد خشونتها دامن بزند، استفاده کند.

باید به عنوان یک فرد حوزوی به آیت الله سیستانی عرض کنم که گرد سکوتی بسیار زیانبار و مهلک برای حیثیت و آبروی روحانیت شیعه در ایران بر سر حوزه قم و دیگر حوزه های علمیه ایران ـ که پس از انقلاب به سرعت از استقلال و حریت فاصله گرفته و در اختیار منویات حکومت قرار گرفتند ـ پاشیده شده و این خوف وجود دارد که اگر این روند حکمرانی فقر و فلاکت و فساد آفرین همراه با فاصله گیری روزافزون از جمهوریت و خواست و اراده مردم و بدتر از همه سرکوبهای خونین و دستگیریهای گسترده ادامه پیدا کند، در آینده نه از روحانیت نشان قابل اعتنایی بماند و نه از حوزه های علمیه‌‌. ‌

تمام ارزش روحانیت شیعه به استقلال و در کنار مردم بودن است، همان چیزی که امروز روحانیت شیعه درعراق تحت زعامت حضرتعالی بدان مفتخر است اما این مزیت تاریخی و انحصاری روحانیت در ایران در معرض نابودی تمام عیار قرار گرفته است.

حضرت آیت الله! اطلاع دقیق شما از اوضاع و تحولات ایران همیشه زبانزد بوده و از همین رو انتظار می رود در باره ایران و مردم ایران و آینده ایران کاری بکنید. مکاتبات و پیغامها و درخواستهای نخبگان و مراجع و چهره های سرشناس سیاسی داخل ایران با راس هرم قدرت. تاثیری در اصلاح امور نداشته، اما شاید قلمی و سخنی و قدمی از شما اثری داشته باشد و چونان تلنگری اهالی قدرت را از خواب
بیدار و به اندیشه کردن برای اصلاح
امور وادار کند. والامر الیکم
https://t.me/nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

امام علی(ع) و نظام اسلامی تحت امر او ابن ملجم را متهم به محاربه نکردند

رحمت‌‌اله بیگدلی
ابن ملجم امیرالمؤمنین علی(ع) امام معصوم و خلیفه مسلمین را در ایام آراستن سپاه برای جنگ با معاویه به شهادت رساند، اما امام علی(ع) و نظام اسلامی تحت امر او ابن ملجم را متهم به محاربه نکردند و حضرت در ایام اسارت ابن ملجم از غذای خود برای او فرستاد و با او مهربانی و حتی در باره او وصیت به بخشش کرد!

امیرالمؤمنین امام علی(ع) در باره ابن ملجم فرمود:
«اگر من زنده بمانم خودم ولی دم هستم و اگر بمیرم مرگ میعاد من است. اگر ببخشم عفو برای من تقرب و‌ برای شما حسنه است. پس ببخشید، آیا دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟
... اى فرزندان عبدالمطلّب، مبادا پس از من دست در خون مسلمين فرو بريد [و دست به كشتار بزنيد] و بگوييد، اميرمؤمنان كشته شد، بدانيد [در صورت قصاص] جز قاتل من كسى ديگر نبايد كشته شود. درست بنگريد اگر من از ضربت او مُردم، [در صورت قصاص] او را تنها يك ضربت بزنيد، و او را مُثله نکنید [دست و پا و ديگر اعضاى او را مبريد] زیرا شنیدم رسول خدا(ص) فرمود: سگ گزنده را هم مُثله نکنید.»

متن عربی وصیت امام علی(ع) در باره ابن ملجم در نهج‌البلاغه:

«إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي، وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ؛ فَاعْفُوا، أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ.

... يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ.»
نامه ۲۳ و ۴۷ نهج‌البلاغه


امیررضا خادم خطاب به اژه‌ای: ظرف این مدت کوتاه چگونه به نتیجه و قطعیت رسیدید که رای به کشتن یک هم‌نوع بدهید؟

امیررضا خادم، کشتی‌گیر پیشین ایرانی در صفحه اینستاگرام خود در واکنش به اعدام محسن شکاری خطاب به رئیس قوه قضائیه ایران نوشت: «اگر واقعا براساس اتهامات اعلامی در فیلم، راضی به اعدام یک انسان شده‌اید، ضمن تاکید و قبول استقلال رأی همه قضات (مستقل!)، صراحتاً عرض می‌کنم دیگر امیدی به شما هم نیست؛ هرچند مطمئناً این حرکت (به زعم من) کاملا سیاسی، خشن و به دور از مرام و آئین حکومت عدالت محور مولا علی(ع)، در ایجاد وحشت در جامعه و ترس از عواقب ادامه اعتراضاتشان، موثر خواهد بود!!!»

او در ادامه با انتقاد از حکم صادر شده برای محسن شکاری توسط دادگاه انقلاب، نوشت: «این تصمیم به دور از عدالت اجتماعی و کاملاً به قصد خاتمه اعتراضات بوده و متاسفانه باز هم اتفاق خواهد افتاد!.... در عجبم که شما در ظرف این مدت کوتاه چگونه به نتیجه و قطعیت رسیدید که رای به کشتن یک همنوع بدهید؟! و اینکه آیا واقعا امشب و شب‌های آینده با خیال راحت سر بر بالین خواهید گذارد؟!»
Sahamnewsorg

This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه ۱۳ زندانی سیاسی از اوین

اعدام، نمایش استیصال و درماندگی شماست

۱۳ زندانی سیاسی محبوس در اوین، در بیانیه‌ای خواستار توقف «سیاست‌ها و رفتارهای خشونت‌آمیز به ویژه صدور و اجرای احکام اعدام» شدند. به گزارش ایران‌وایر، آنها با اعتراض به اعدام محسن شکاری، خطاب به حکومت نوشته‌اند: «گمان می‌کنید چوبه دار صحنه اقتدار شماست اما اعدام هر معترض نمایش استیصال و درماندگی‌تان و موجب ایستادگی و قوام بیشتر معترضان است». متن کامل بیانیه و امضاها در پی می‌آید:

خیزش خشونت‌پرهیزی که طی ماه‌های اخیر جوانان پرشور وطن را در هر کوی و برزن به میدان آورده در تداوم جنبش آزادی‌خواهانه مردم ایران از مشروطه تا امروز، سرمایه عظیم و ارزشمندی است که امید به توسعه، دمکراسی و عدالت را در ایران فردا نوید می‌دهد.

در این میان طالبان قدرت و حافظان وضع موجود ناتوان از درک و فهم زبان و صدای «زن، زندگی، آزادی»، تنها به سرکوب و منکوب کردن آن می‌اندیشند و در این توهم به سر می‌برند که آتش فروزان اعتراضات را می‌توان با توسل به خشونت عریان خاموش کرد.

اعدام جوان ۲۳ ساله زنده‌یاد «محسن شکاری» نشانه اوج بی‌خردی و بی‌تدبیری است. در حالی‌که خیزش اعتراضی کنونی راه خود را در بستری از امید، زندگی، صلح، دوستی، آرامش و خشونت‌پرهیزی جست‌وجو می‌کند، نباید پاسخ آن‌ها با بازداشت و زندان و اعدام داده شود.

حاکمان گمان نبرند می‌توان با تشدید خشونت و سیاست مشت آهنین به ساحل امن و آرامش رسید و بر کرسی قدرت باقی ماند. مگر اعدام و حبس و محرومیت مانع از خیزش‌های متعدد پیشین و امروز شده که تصور می‌شود قتل و اعدام معترضان جوان آن‌ها را از ادامه تلاش برای ساختن زندگی بهتر و ایرانی آباد و آزاد باز خواهد داشت؟

بدانید شعله‌های خشونت و نفرتی که به پا کرده‌اید، دامن‌تان را خواهد گرفت. به بند می‌کشید و نیاموخته‌اید که بند، زندانی را خاموش نمی‌کند. می‌کشید و گمان می‌کنید چوبه دار صحنه اقتدار شماست اما اعدام هر معترض نمایش استیصال و درماندگی‌تان و موجب ایستادگی و قوام بیشتر معترضان است، گویی نیاموخته‌اید که هرکس انسانی را به ناحق به قتل برساند، جامعه‌ای را به قتل رسانده است.

ما جمعی از زندانیان سیاسی زندان اوین، فارغ از هر تعلق سیاسی و فکری ضمن محکوم کردن ترویج و تشویق خشونت، خواستار توقف سیاست‌ها و رفتارهای خشونت‌آمیز به ویژه صدور و اجرای احکام اعدام هستیم و در کنار همه علاقمندان توسعه، آزادی، دمکراسی و عدالت در ایران، تمامی تلاش خود را مصروف توقف چرخه خشونت حکومت می‌کنیم.

رسول بداقی، جعفر پناهی، مصطفی تاج‌زاده، محمد حبیبی، امیرسالار داوودی، حسین رزاق، محمد رسول‌اف، حسن سعیدی، رضا شهابی، علیرضا فرشی، سعید مدنی، مهدی محمودیان، اکبر نعیمی

This comment was minimized by the moderator on the site

گویی ایران را نمی‌شناسند
کلمه - ابوالفضل فاتح

در کشوری که فرهنگ و تمدنش سراسر دعوت به مروت و مدارا است، و در زمانه‌ای که در نظام‌های حقوقی جهان برای هر یک از احکام شدید سالها بحث و بررسی می‌شود تا احتمال کمترین خطا نباشد و کمترین حقی از انسانی جابجا نشود، با کدام میزان، منطق و دوراندیشی، چنین تصمیمات شتابناکی اتخاذ می‌شود؟ واگویه‌های مردم و رسانه‌های جهان را نگاه کنید؛ این تخریب چهره‌ی ایران و ایرانی و این دمیدن بر تنور تنفر و ناشکیبایی اگر نیست، پس چیست؟ تحکم و تشدید از سوی اهل قدرت شهامت نیست، اصلاح این رویه‌هاست که شهامت می‌خواهد.

کسانی که این روزها دعوت به مجازات‌های حداکثری می‌کنند، نه خیرخواه مردمند و نه خیرخواه حکومت و نه متوجه آبروی دین و میهن. در اندیشه و انگیزه‌ی ایشان تردید کنید. آنان گویی ایران را نمی‌شناسند و در دنیای دیگری زندگی می‌کنند و عدالت و حلم و حکمت و رافت را از ارکان حکومت نمی‌دانند. از درک زمانه که بماند، گویی حتی از درک عاطفه و رنج مردم ناتوانند که دل‌ها را چنین می‌شکنند. آنان نمی‌دانند آزمودن صبر مردم خطاست. باید برای زخم‌ها، مرهم بود و قفل‌ها را باز کرد. یک گام از حکومت، ده گام از سوی مردم خواهد داشت. طبیعت نارضایتی‌های مردم خوب کشورمان، عمیقا انسانی است.

This comment was minimized by the moderator on the site

نترس! اینجا نیزار خواهد شد

سایه اقتصادی‌نیا

تنها طناب بود و بس بود برای آن گلوی تُرد و گردن باریک. همان طناب که به گردن صور اسرافیل و ملک‌المتکلمین انداختند، و خبرنگار روس آن را «یک سرگذشت ساده» ‌خواند و تمام: «سرگذشت این دو تن (میرزا جهانگیر خان و ملک‌المتکلمین) بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دل‌های ایشان فروکرد.»

این هم سرگذشت محمد مختاری بود، یک سرگذشت ساده و تمام: «چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت به روی شکم خواباند و حدود ۴ یا ۵ دقیقه طناب را تنگ کرد و آن را کشید. در این حالت دهان سوژه را با یک پارچه سفید گرفته بود تا بدین وسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی جلوگیری کند.... از روی ناخن‌ها تشخیص دادند که کار تمام شده».

و ما بودیم که در آن صبح سرد یکباره همه به هم محرم شدیم. ترس ما را به هم محرم کرده بود. سوز سرمای امامزاده طاهر ما را به هم محرم کرده بود. دست هم را گرفته بودیم، غریبه‌آشنا، نگاه‌هایمان روی قبرها می‌چرخید و به هم قفل می‌شد تا به هم بگوییم نترس، نترس، نترس. اینجا نیزار خواهد شد و بر هر نی نسیمی خواهد وزید و از نفیر هر نی مرد و زنی خواهند نالید و شکایت سینۀ شرحه‌شرحه‌مان را به شهرها و دیارهای دور خواهند برد.

منبع و متن کامل
(https://telegra.ph/%D9%86%D8%AA%D8%B1%D8%B3-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AC%D8%A7-%D9%86%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%B4%D8%AF-12-09)@kaleme @MostafaTajzadeh

This comment was minimized by the moderator on the site

فردای بهتر (مصطفی تاجزاده), [12/9/2022 8:50 PM]
حکم اعدام....

حسین نورانی نژاد

صبح که خبر اعدام محسن شکاری رسید، مادرم با چشم‌های حدقه‌زده، اول زد پشت دستش زد و وای بلندی گفت. بعد رو به من پرسید دروغه، نه؟
چیزی نگفتم.
چند لحظه مکث کرد و انگار خیالش کمی راحت شده باشد، گفت: الکی میگن که زهر چشم از مردم بگیرن. یه جایی قایمش کردن یا فرستادنش خارج و ... .
حسش را درک می‌کردم.
ظهر روز پنج‌شنبه ۸ بهمن ۱۳۸۸ از ملاقات کابینی به بند ۲۰۹ برگشته بودیم و با هم‌سلولی‌ها سفره نهار را پهن کردیم. هرکس که از ملاقات می‌آمد به او چشم روشنی می‌گفتیم و سراغ اخبار بیرون و دیگر رفقای زندانی را می‌گرفتیم که گاهی در ملاقات‌ها همدیگر را می‌دیدیم و در این بین، بیش از هر کسی سراغ آرش رحمانی‌پور که دیروز از ما جدایش کرده بودند.
آرش حکم اعدام داشت اما به او گفته بودند که حکمش شکسته است. ما هم با اطمینان بش می‌گفتیم معلومه که می‌شکست. تو که کاری نکردی!
از دوشنبه قبلش که بازجویش را دیده بود، ساکت و مرموز گوشه‌ای کز می‌کرد و از هیجان اولیه‌اش برای برنامه‌ریزی کنکور کم شده بود. به دیوار کنار تختش که حالا به من رسیده بود هنوز کاغذهای برنامه مطالعاتی‌اش چسبیده بود و نگه داشته بودم، شاید برگردد یا بخواهد به ترتیبی برایش بفرستم. بعد از بردن آرش برای اولین بار در زندان تخت‌دار شده بودم ولی حس خوبی نداشت. آرش با سن و سال کم و رفتار مهربان و درد دل‌هایی که در آن یک ماه با هم داشتیم، انگار داداش کوچیکه‌ام شده بود. نه فقط من، همه ده پانزده هم‌اتاقی‌ها او را طور دیگری دوست داشتیم. با آن سن کم شکنجه زیادی شده بود و چهره معصوم و نوجوانانه‌اش آتش به دل می‌زد. یک روز نگذشته حسابی دلمان برایش تنگ شده بود و دعا می‌کردیم حالش خوب باشد.
از روزی که بازجویش را دید و تعریف کرد که با خواهرش هم تلفنی درباره آهنگ مورد علاقه‌شان صحبت کرده، همان خواهری که با اهرم فشار به او اعترافات مورد نظر را از آرش گرفته بودند، در خودش فرو رفته بود تا موقع خداحافظی که دوباره چشم‌هایش برق می‌زد و آغوش‌های طولانی و محکمش نشان می‌داد که او هم‌ مثل ما وابسته شده.
آنطور که می‌گفت، نگران بردنش پیش محمدرضا علی‌زمانی بود که هم‌جرم بودند و محمدرضا که با او هم یک ماه قبلش هم‌اتاق بودم، تصورات ساده‌اندیشانه‌ای برای همکاری با وزارت اطلاعات جهت مقابله با گروه‌های قومی چیده و درخواست اتاق و نیرو داده بود. آرش هم که می‌دانست اینها تصورات اشتباهی است و به جایی نخواهد رسید، از افتادن در چنین بازی‌هایی فراری بود و تنها دلش آزادی و بازگشت به زندگی عادی می‌خواست.
آن روز نهار بند۲۰۹ متفاوت شده بود. چلوگوشت مفصلی دادند و رفتار نگهبان‌ها هم فرق می‌کرد. هیچ‌کس حس خوبی نداشت. وسط تقسیم غذا بودیم که اخبار ساعت دو سیما شروع شد. در خلاصه ابتدایی اعدام دو فتنه‌گر گفته شد. نزدیک ۲۲بهمن بود و منتظر حرکتی برای ارعاب و قدرت‌نمایی پس از عاشورای۸۸ بودیم. آرش و محمدرضا را ماه‌ها پیش از انتخابات ۲۲خرداد گرفته بودند و با اینکه در دادگاه‌های مربوط به سبزها آنها را هم پای شوی اعترافات دادگاهی آورده بودند، باز در ذهنمان نمی‌گنجید که آنها باشند. آرش که اصلن. به او گفته بودند حکمت شکسته. کاری هم نکرده بود. بالاخره آنقدرها هم ... .
هیچ‌کس جیک نمی‌زد. بدون نگاه به صفحه کوچک تلویزیون، گوش‌هایمان را به مصاحبه مجری اخبار با جعفری دولت‌آبادی، دادستان وقت تهران تیز کرده بودیم که ببینیم پایان این التهاب به کجا می‌رسد. چهره‌ها گر گرفته و دست‌ها به وضوح می‌لرزید. سوال آخر درباره اسم معدومین بود.
بعد از شنیدن اسم آرش از زبان جعفری دولت‌آبادی دیگه نفهمیدیم که توضیح بیشتری داده شد یا نه. ظرف‌های غذا به هوا پرت می‌شد و بچه‌ها فقط فریاد می‌کشیدند. من دلشوره یک محکوم به اعدام دیگری هم گرفته بودم که عنقریب از ملاقات می‌آمد و این خبر ویران‌ترش می‌کرد. ولوله‌ای بر پا بود. ولی من یکی اصلن باورم نمی‌شد. مطمئن بودم که یک ترمزی، چه قانون باشد، چه رحم، چه اعتقاد، بالاخره یک کوفتی نمی‌گذارد آرش بالای دار برود. حس صبح امروز مادرم را داشتم. فکر می‌کردم آیا آرش هم خبر اعدامش را شنیده؟ چه حالی داشته؟ احتمالن بیش از هر کسی نگران خواهرش باشد. خدا کند دست کم این بازی را با خانواده آرش هماهنگ کرده باشند.
تا شب که بچه‌ها از من خواستند برای آرش دعای کمیل بخوانم، دعایی که آرش از آن خوشش آمده و هفته قبلش با جمع همراهی پراحساسی داشته بود، جلوی اشکم را گرفته بودم. حاضر به پذیرش چنین فاجعه‌ای نبودم و هنوز باوری در وجودم بود که نمی‌گذاشت قبول کنم. باوری شبیه آن سه روز بعد از اسقاط هواپیمای اوکراینی.
تا دو روز بعد که برای دادگاه اعزام شدم، هنوز قبول نمی‌کردم و سعی می‌کردم بقیه را آرام کنم. تا موقعی که در اتوبوس اعزام، طناب دار آبی رنگی را آویزان از سایبان‌های پارکینگ دم در آن اوین لعنتی دیدم. سرباز همراهم که رد نگاهم را فهمید، گفت برای اون جوونیه که تازگی اعدام شد. به من گفتند بیا چهارپایه را بکش اما قبول نکردم. گفت که ان جوان اعدامی خیلی آرام و مظلومانه گریه می‌کرد و معلوم بود سن و سالی ندارد.
آن‌ روز چشم‌های من از حدقه بیرون زده بود و پشت دستم می‌زدم. پشت باورهایی که فرو می‌ریخت. @MostafaTajzadeh

This comment was minimized by the moderator on the site

پی‌آمدهای اعدام معترضان در بحبوحه‌ی جنبش اجتماعی‌ی سراسری

حسن محدثی‌ی گیلوایی

همان‌طوری که محتمل می‌نمود حکومت در مسیر اجرای گزینه‌ی سرکوب تام که شش وجه آن را قبلاً شرح داده ام، آخرین اقدام کوچک مقیاس را در سطح فردی آزمود و یکی از معترضان را به اتهام محاربه اعدام نمود. اما پی‌آمدهای این اقدام چیست؟


پی‌آمد اول: همان‌طور که هم‌کار عزیز ام آقای دغاغله به‌درستی نوشته اند، حکومت کوشید برای کشته‌ شده‌های جنبش اجتماعی روایت رسمی بسازد و مسوولیت آنان را به گردن نگیرد. برای نخستین بار در زبان فارسی کلمه‌ای جدید برای این کار ساخته شد: «کشته‌سازی». من در جست‌وجوهایم در تاریخ زبان فارسی چنین اصطلاحی را به این معنا پیدا نکرده ام. اما اعدام معترضان را دیگر نمی‌توان به پای کس دیگری نوشت یا از بیماری‌های روانی و غیرروانی و زمینه‌ای سخن گفت. مسؤولیت چنین اقدامی رسماً بر عهده‌ی حکومت نهاده می‌شود.

پی‌آمد دوم: اما اگر بپذیریم که اعدام معترضان به قصد مرعوب کردن آنان صورت گرفته باشد، باید گفت که نه تنها این هدف محقق نمی‌شود بل‌که بر عکس اعدام معترضان، خشم و خشونت معترضان و ناراضیان را بیش‌تر می‌سازد و مردم مخالف حکومت را بیش از پیش در اهداف رادیکال‌شان متحد می‌سازد. این اقدام به مردم معترض پیام می‌دهد که حکومت هرگز حاضر نیست تن به مصالحه بدهد و می‌خواهد با مخالفان خود تا انتها بجنگد. چنین پیامی می‌تواند به چرخه‌ی خشونت و انتقام‌گیری دامن بزند و وضع خطرناک‌تری را برای جامعه رقم بزند. اعدام معترضان در وضعیت جنبش سراسری و وضعیت رادیکالیستی عملاً سوخت رساندن به جنبش اجتماعی و شتاب بخشیدن به آن است و هم‌چون عامل شتاب‌زا عمل می‌کند.

پی‌آمد سوم: نتیجه‌ی دیگر اعدام معترضان متحد کردن محیط خارجی یا «محیط ژئوپولیتیک» (نظام سیاسی به تعبیر کاستلز) علیه نظام سیاسی است و می‌تواند آن‌ها را به اقدامات شدیدتری علیه نظام سیاسی برانگیزاند.

پی‌آمد چهارم: پی‌آمد چهارم این است که نظام سیاسی با ناکارآمد شدن انتخاب‌های قبلی به این نتیجه برسد که باید به مرحله‌ی بعد برود و شکل بسیار خشن‌تر و بزرگ‌مقیاس‌تری را برای سرکوب برگزیند. این‌چنین انتخابی می‌تواند شرایط را برای خود نظام سیاسی هر چه دشوارتر سازد و تمام راه‌های برگشت را برای تصمیمات اصلاح‌گرانه ببندد و هیچ راه بازگشتی برای سیستم باقی نگذارد.

بنابراین، پیش‌نهاد من این است که همه‌ی اشکال سرکوب متوقف شود. این راه هرگز به نتیجه‌ی مطلوبی برای کشور و برای خود نظام سیاسی نمی‌انجامد. تنها راه کم‌هزنیه پذیرش اشکالی از اصلاح رادیکال است.
اعدام
خیزش_اجتماعی
جنبش_اجتماعی

@MostafaTajzadeh

This comment was minimized by the moderator on the site

بر پیشانی عدالت چه پینه‌ی گل‌درشتی بسته
ح‌ق: هیچ وقت فکر نمی‌کردم دفاع از جمهوری اسلامی به کاری سخت‌تر از کاویدن اعماق زمین در معادن تبدیل شود. از قرار نظام دلش را خوش کرده به همین اقلیتی که هنوز زیرنویس تلویزیون کامل نشده، حاضری می‌زند در صحنه. الباقی مردم باید بترمگند سر جای‌شان و الا به جرم ایجاد ناامنی، حکم محاربه می‌گیرند. کاش آن‌هایی که امنیت را خط‌قرمز می‌خوانند، چوبه‌ی دار را اول به رخ آخوندهایی بکشند که کاری جز پاشیدن بذر ناامنی در اذهان عمومی ندارند. اشکال بزرگ جمهوری اسلامی این است: علم‌الهدی اگر ذهن بسیاری از مردم را ناامن کند، جوابش فقط دو خط توئیت است اما جوانی اگر خیابانی را ببندد، پاسخش اعدام. حضرات می‌گویند با یک بسیجی هم درگیر شده و چند تایی بخیه روی بدنش به یادگار گذاشته. سلمنا! لطف کنید و برای خودتان هم حکم اعدام ببرید با این همه رد بخیه که بر جسم و جان این مردم باقی گذاشته‌اید. هنوز مهسا امینی زنده بود که ناظر بر برخی صحنه‌ها، جماعتی دل‌سوز و خیرخواه از ضرورت حذف گشت ارشاد نوشتند. این تذکر را حتی منی که در عهد بوق، موافق این گشت بودم هم قلمی کردم. واضح بود که از یک جا به بعد، گشت منحوس ارشاد، دیگر نه به کار دفاع از حجاب می‌آمد و نه به کار مقابله با بدحجابی؛ فقط داشت تولید ناامنی می‌کرد. قشنگ هم معلوم بود که پشت رل گشت ارشاد، دشمن نشسته و مترصد یک فرصت است. پس مصداق مسلم محاربه با نظام، خود جمهوری اسلامی است که آن‌قدر سرانش برای تعطیلی گشت ارشاد دست‌دست کردند تا مسئله‌ی ژینا پیش آمد. کو آن قاضی حق‌مدار که برای یک‌یک اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، نیز برای پیرمردهای بی‌خاصیت مجمع تشخیص که آخرش هم نفهمیدند ادامه‌ی گشت ارشاد به مصلحت نظام نیست، حکم محاربه صادر کند؟ واقعیت آن است که گوش کر شما خیابان‌ها را شلوغ کرد. به آن بسیجی هم فی‌الواقع خودتان چاقو زدید؛ با نفهمی‌تان. چاقو در زبان رئیس‌دفتر مصباح است که حتی در این روزها هم که مردم فی‌نفسه عصبانی‌اند، باز می‌خواهد عصبانی‌ترشان کند. محاربه فقط محاربه با جمهوری اسلامی نیست؛ محاربه با جمهور هم محاربه است. خمینی این روزها را می‌دید که می‌گفت بترسید از روزی که مردم باطن شما را بشناسند. کارتان به جایی رسیده که تحمل حرف امام را هم ندارید. ملاک حال فعلی جمهوری اسلامی است که انگار اصرار دارد تخم کینه در سینه‌ی جمهور بکارد. بی‌خود نیست که جز در جمع هواداران‌تان، هر کجا می‌روید، هو می‌شوید. جنگ علی با بی‌عدالتی بود، نه با مردم. علی زور ذوالفقار را به پیشانی‌های پینه‌بسته می‌رساند؛ افهم!
حسین_قدیانی

This comment was minimized by the moderator on the site

مجازاتِ محارب اگر مرتکب قتل نشده چیست؟

فتوای آيت الله خویی:
« اگر با اسلحه کشیدن فقط موجب ترس مردم شده باشد، نفی بلد می‌شود و اگر آسیبی به کسی رسانده باشد، ابتدا در حد همان جراحت قصاص می‌شود و سپس تبعید می‌گردد.»
(تکمله المنهاج/ص۵۱)

آيت الله وحید خراسانی و بسیاری از شاگردان ایشان هم همین فتوی را دارند.

فتوای آیت الله بهجت:
« اگر محاربت نمود و عملی دیگر -- قتل یا اخذ مال -- انجام نداد نفی بلد می‌شود و در صورتی که مجروح کرده باشد، قصاص جراحت یا دیه آن، افزوده می‌شود.»
(جامع المسائل/ ج۵، ص۳۲۹)

فتوای امام خمینی نیز با توجه به اضطراب فتاوا و روایات در این باره، تبعید را اولی می‌داند.
ایشان در تحریر الوسیله می‌گوید:
مسئله۵)
« ‌‏در این حد، بنابر اقوی حاکم بین قتل و مصلوب کردن و قطع به طور مخالف‌‎ ‌‏و نفی بلد، مخیّر است و بعید نیست که برای حاکم بهتر باشد که جنایت را ملاحظه کند و‌‎ ‌‏آنچه که مناسب آن است، اختیار نماید. پس:
اگر کشته است، حاکم، قتل یا مصلوب نمودن‌‎ ‌‏را اختیار کند.
اگر مال را برداشته است قطع را اختیار نماید.
اگر شمشیر کشیده و فقط‌‎ ‌‏ترسانده است، نفی بلد را اختیار کند.
و تحقیقاً کلمات فقها و روایات مضطرب است و‌‎ ‌‏بهتر همان است که ما ذکر کردیم.»

فتوای آیت‌الله خمینی در متن تحریرالوسیله چنین است:
«(مسألة۵): الأقوی فی الحدّ تخییر الحاکم بین القتل و الصلب و القطع ‌‎مخالفاً و النفی و لایبعد أن یکون الأولی له أن یلاحظ الجنایة و یختار ما ‌‏یناسبها، فلو قتل اختار القتل أو الصلب، ولو أخذ المال اختار القطع، ولو شهر السیف وأخاف فقط اختار النفی و قد اضطربت کلمات الفقهاء و الروایات و الأولی ما ذکرنا.‏»

علمای اهل سنت کشورمان هم براساس برداشت از قرآن کریم در این زمینه با علمای شیعه هم عقیده هستند

شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید رهبر اهل سنت کشورمان نیز در مورد مجازات محراب چنین فتوایی دارند :
«وقتی کسی دیگری را نکشته و فقط سد معبر کند و یا کاردی را به شخص دیگری زده و آن شخص زخمی شده از لحاظ شرعی نمی‌توان او را کشت. اگر کسی محارب هم باشد، وقتی آدم نکشته، فقط باید زندان شود.
اینکه به افرادی که کسی را نکشته‌اند حکم اعدام داده شود ، ضعف است و استدلال این‌چنینی از قرآن نادرست است.
محاربه تنبیهات مختلفی دارد و حاکم می‌تواند به او زندان بدهد یا او را تبعید کند.»

تاریخ_معاصرایران
https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg

This comment was minimized by the moderator on the site

می‌شد اعدام نشود ، ولی اعدامش کردید..

یاداشتی از کامبیز نوروزی-( وکیل پایه یک دادگستری )

محسن_شکاری به جرم محاربه اعدام شد.
اخبار قضایی می گویند "محسن_شکاری ...سوم مهر ماه در منطقه ستارخان تهران ضمن بستن خیابان با در دست داشتن «قمه» مردم را تهدید به هم‌صدایی همراهی با خود می‌کرد.
وی در ادامه اقدامات مجرمانه با حمله مسلحانه به یکی از نیروهای حافظ امنیت با قمه ضرباتی را به بدن وی وارد کرد و کتف سمت چپ این نیروی حافظ امنیت را به نحوی مورد ضربه قرار داد که منجر به بخیه خوردن محل زخم به تعداد ۱۳ عدد شد."

آیا آنچه شکاری انجام داده مصداق محاربه است و مجازات آن اعدام؟

ابتدا بد نیست سه حادثۀ جنایتکارانه و خونین را که در سالهای اخیر در ایران خودمان اتفاق افتاده است مرور کنیم:
سال 1396- حملۀ_تروریستی به ساختمان مجلس_شورای_اسلامی و حرم امام خمینی. در این حوادث 17 نفر کشته و بیش از 50 نفر زخمی شدند.

سال 1397- حملۀ_تروریستی به رژۀ_نظامی در اهواز.
در این واقعۀ 25 نفر نظامی و غیرنظامی از جمله یک کودک 4 ساله، کشته و 60 نفر زخمی می شوند

سال 1401- حملۀ_تروریستی به حرم_شاهچراغ در شیراز.
13 کشته و 20 مجروح قربانیان این جنایت بودند.
آن تعداد از مرتکبان این فجایع که از عملیات خود جان سالم به در بردند محاکمه و به مرگ محکوم شدند.

حال این جنایتهای سازمان یافتۀ خونین وگسترده را مقایسه کنیم با آنچه محسن_شکاری انجام داد.
او بنا به مفاد منتشر شده از مذاکرات دادگاه چاقو در دست خیابان را بسته و سپس با اسلحۀ سرد، یعنی همان چاقو یک مأمور بسیج را مجروح کرده است.
کجای عمل محسن شکاری با آنچه جانیان حمله به مجلس و رژۀ اهواز و حرم شاهچراغ انجام داده اند یکسان یا شبیه و نزدیک است که مجازاتشان هم یکسان باشد؟

مثلاً عامل حمله به حرم شاهچراغ با رگبار مسلسل 13 نفر را کشت و 20 نفر را مجروح کرد.
او پیش از محاکمه درگذشت اما اگر زنده می ماند و محاکمه می شد حتماً به حکم قانون و به درستی به اعدام محکوم می شد و به احتمال بسیار قوی به جرم محاربه.
چگونه می شود عمل آن جنایتکار را با عمل محسن شکاری در یک ردیف قرار داد و هر دو را به شکل مستحق اعدام دانست؟

هیچ یک از عناصر و اجزای این دو عمل هیچگونه شباهتی به هم ندارند.
اگر قرار باشد مجازات کشیدن چاقو و بستن خیابان و مجروح کردن یک نفر با مجازات کشیدن مسلسل و بستن رگبار به جمعیت مردم و قتل 13 نفر و مجروح کردن 20 نفر یکی باشد، اصل تناسب_جرم_و_مجازات چه می شود؟
عدالت_کیفری کجا می رود؟

اجرای قانون که فقط محدود به روخوانی آن نیست. قانون اصول و مبانی و روح و اهدافی دارد که بدون فهم و رعایت آنها عدالتی حاصل نمی شود.

قصد بحث در این مورد نیست آیا عمل شکاری اصلاً محاربه بوده است یا نه.
اگرچه در این پرونده تحقق ارکان جرم محاربه جای گفتگو دارد و به نظر می رسد آنچه توسط او انجام شده بیشتر با مواد 614 و 618 منطبق است تا مواد 279 و282(محاربه) اما با این فرض که عمل او محاربه بوده است نکته این است که مجازات محاربه فقط اعدام نیست.
یکی از مجازاتهای محاربه تبعید(نفی بلد) است.
مجازات هر جرمی اقل و اکثر دارد. سقف و کف دارد.
ممکن است یک جرم به شدیدترین شکل واقع شود یا بصورت خفیف تر.
وقتی جرم به شکلی خفیف واقع شده باشد، مجازات سبکتر را می دهند.
این از اصول حقوق جزاست.
اگر عمل محسن شکاری واقعاً محاربه هم بوده باشد(که جای بحث دارد) بی نهایت سبکتر و خفیفتر از کارهایی بوده است که مهاجمان به مجلس و رژه و شاهچراغ انجام داده اند.
به همین ترتیب به استناد قانون و اقتضای عدالت محسن شکاری می توانست استحقاق این را داشته باشدکه مجازات خفیفتری بگیرد و طبق بند ت از مادۀ 282 و تبصرۀ همان ماده به نفی بلد یعنی تبعید محکوم شود و بتواند در شهری دیگر زندگی عادی خود را برای مدتی در تبعید بگذراند.

شاید در حکمی که علیه شکاری صادر و اجرا شد هدف ارعابی(که یکی از اهداف مجازاتهاست) نقش بسیار مهمی داشته است.

اما در مجازاتها این هدف زمانی حاصل می شود که جامعه بوی عدالت از رأی بشنود.
نه بنده می توانم از طرف همۀ مردم چیزی بگویم نه هیچ کس دیگر اما این احتمال را بدهید که جامعه ازاین حکم و این اعدام حس عدالت نگرفته باشد. کشف نظر مردم ساده است.

توسط یک مرجع معتبر، مانند ایسپا یک نظر سنجی ساده نظر مردم را معلوم می کند که از این اعدام چه درک و برداشتی دارند.

غفلت نباید کرد که اگر جامعه حکمی را عادلانه نداند نه تنها مرعوب و متنبه نمی شود، بلکه چه بسا بساط خشم و کین توسعه یابد و پیچیده تر گردد و بازدارندگی مجازات بطور کلی از بین برود.

در مورد سایر کسانی که در ماجراهای اخیر دستگیر شده و متهم یا محکوم به محاربه شده اند این نکات ساده فراموش نشود.

تاریخ_معاصرایران
https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg

This comment was minimized by the moderator on the site

عقلانیت در تفقه شیعی و تفقه سنی

در ماجرای خلاف شرع،خلاف عقل،پر تناقض و آکنده از تبعیض اعدام محسن_شکاری چقدر تمایز است بین فقاهت اهل سنت ایرانی با فقاهت شیعی ایرانی.

سخنان چند وقت اخیر مولوی عبدالحمید بویژه سخنان امروزش بیانگر سطوح عمیقی از عقلانیت و پایبندی به شرع است.
عده ای خورده می گیرند که اینها از سر منفعت است.عقلانیت ولو ابزاری و از سر منفعت هم باشد باز محترم است.

عنصر عقلانیت از آنجایی مهم است که در اذهان آنچه از اهل سنت برای ما بصورت کلی کلیشه شده بود، اشعری مسلکی ضد تعقل است.
و شیعه را مترادف با عقلانیت اصولی ترسیم کرده بودیم.(چیزی که در چند وقت گذشته و این روزهای نماز جمعه کرج و تهران و مشهد و دیگر شهرها مشاهده می شود تماما تعصب است و خشم و نه عقلانیت. هیچ نسبتی هم با شرع ندارد اساسا.آش بقدری شور شده است که خیل رفقای حزب اللهی مطرح ما بصورت علنی تکفیر می کنند و تبری می جویند از این ائمه جمعه. اما شما پیدا کنید صاحبان پرتقال را و نه پرتقال فروش را!)

حال گویا این گزاره های کلیشه شده در ذهن جامعه ایرانی در مورد عقلانیت بین عالمان شیعی و سنی رسما در حال تغییر است.

فهم همزمان سیره و قول در روش تحقیق و اصول مهم است و ما نمی توانیم صرفا ناظر به قول مولوی عبدالحمید در مورد صحیح و غلط کلیت شخصیت او اظهار نظر نماییم.

از من بپرسید کلیت رفتار مولوی عبدالحمید بعنوان سیره او در طول سالیان متمادی در اوج عقلانیت بوده است.

بویژه در ساحت سیاسی و امنیتی.ثبات دیروز و امروز شرق که در کسری از ثانیه قابلیت تبدیل به آشوب را دارد ماحصل خیرخواهی و عقلانیت عبدالحمید است.
در همین ماجرای جمعه خونین زاهدان ایشان انصافا شرافت و جوانمردی بخرج داد که کشور را دچار آشوبی بزرگ نکرد.
هرچند در ساحت اجتماعی با محوریت زن بین قول و سیره عبدالحمید تمایز وجود دارد.

ما در طول تاریخ بویژه در ۵ قرن ابتدایی اسلام در ایران شاهد تبلور فقاهت اهل سنت ایرانی بوده ایم.
دوره ای که رونق آن با حکومت سامانیان دستاوردهای بی بدیلی در ساحات مختلف برای ایران به ارمغان داشته است.

و صد البته که فقاهت اصیل شیعی نیز مبری از غالی گرایی و اشعری مسلکی متعصبانه و جاهلانه این روزهاست.


https://t.me/seyyedhashemfirouzi

This comment was minimized by the moderator on the site

زرمینه؛ بازخوانی داستان اعدام زنی که در میدان فوتبال کابل اعدام شد

مشهورترین مورد اعدام طالبان براساس «حکم قصاص» بر می‌گردد، به اعدام یک زن در زمین فوتبال در تاریخ ۲۵ عقرب/ آبان ۱۳۷۸ خورشیدی در کابل؛ اعدام زرمینه.
زرمینه همان زنی است که با برقع آبی در روی خط سفید محوطه جریمه میدان فوتبال استادیوم غازی در کابل نشست و یکی از نیروهای طالبان با کلاشینکوف به او نزدیک شد و به سرش شلیک کرد.
تصویر این صحنه در سه دهه گذشته بارها به عنوان «نماد شیوه برخورد آنها با زنان در افغانستان» بازنشر و دست‌به‌دست شد.

This comment was minimized by the moderator on the site

محسن کمالیان
جوان معترضی که "سلاح سرد" در دست دارد، یعنی سلاح گرم ندارد و لذا با هیچ گروهک تروریستی داخل و خارج کشور مرتبط نیست. چنین جوانی وقتی نیز تنها صاحب "قصد" خوانده شود، یعنی نه تنها احدی را نکشته، که صرفاً در برابر حملات حرامیانِ لباس‌شخصی‌، غیرتمندانه، از خود، خانواده و مردمش، "دفاع مشروع" کرده است. چنین غیورمردی نه تنها حتماً محارب با خدا و رسولش نیست، بلکه پیرو راستین امام حسین (ع)، شهید راه آزادی و اعدامش بدون هرگونه تردید، مصداق بارز قتل نفس است.
http://t.me/mkamalian1964/2290

This comment was minimized by the moderator on the site

علی شکوری‌راد، سخنگوی جبهه اصلاحات در ایران، اعدام محسن شکاری را محکوم کرده و گفته است این کار برخلاف تصور حکومت برای منفعل کردن معترضان نتیجه عکس داده و ماننده «ریختن بنزین بر آتش» عمل کرده است.

آقای شکوری راد با اشاره به گورنوشته مهسا (ژینا) امینی، گفته حالا «نام محسن شکاری پرآوازه و رمز همدلی و اتحاد معترضین» شده است.

بر مزار ژینا به زبان کردی نوشته شده بود: «ژینا جان، تو نمی‌میری، نام تو رمز (نماد) می‌شود.»

اعدام محسن شکاری موج گسترده‌ای از خشم معترضان را به دنبال داشته و طیف بزرگی آن را به شدت محکوم کرده‌اند که از میرحسین موسوی تا رضا پهلوی را شامل می‌شود.

جماران

This comment was minimized by the moderator on the site

از بازداشت محسن_شکاری تا اعدامش فقط ۷۴ روز طول کشید.
سال ۸۱ این ۶ بسیجی تحت تاثیر‌ مصباح، ۵نفر از شهروندان کرمانی را به شکل هولناکی به قتل رساندند.
دادگاه‌شان ۱۲ سال طول کشید و نهایتا هم همه‌شان از حکم اعدام رستند.
محسن شکاری فقط خیابان بسته بود و کسی هم به قتل نرسیده بود.
جمعـــــــــه ۱۸ آذر ۱۴۰۱
@sedaiazadi

This comment was minimized by the moderator on the site

چوبه‌های دار ما را هم، بر پا کنید!

رحیم قمیشی

بدنم یخ کرده
انگشت‌هایم خشکیده از سرما
می‌گویند هوا سرد نیست!
اما من
کنار شوفاژ نشسته، لرزش دست و پایم نمی‌ایستد.
آخر چرا اعدام...

خوانده‌ام "محسن شکاری" جوان شاغل یک کافه در کرج را، به جرم ضرب و شتم یک بسیجی و شرکت در اعتراضات اعدام کرده‌اند.
او در اعتراضات حاضر بوده، شاید هم هیجانی شده، شاید هم خلافی کرده...
اما اعدام؟
لابد برای عبرت ما و دیگران!!
حکم خدا اینهمه بی‌رحمانه بوده و ما نمی‌دانستیم!

کسی را کشته بوده؟
انبار مهماتی برای تروریسم داشته؟
در روند دادرسی‌اش وکلای مستقل حضور داشته‌اند؟
اصلا طی دو ماه از وقوع جرم، چقدر امکان شهادت شاهدان و اثبات جرم وجود داشته.
چقدر فرصت داده شد تا از خانواده مضروب بسیجی تقاضای گذشت شود؟
آن بسیجی وقتی شنید کسی که به او ضربه‌‌ای زده قرار است اعدام شود سکته نکرد؟

بدنم یخ زده
نمی‌توانم باور کنم
یعنی نمی‌خواهم باور کنم!
مثل خیلی وقت‌های دیگر...
چوبه‌های داری که در کشورمان افراشته شده

ما چوبه دارمان را خیلی وقت است به دوش می‌کشیم...
همان وقت که فهمیدیم حاکمیت دینی، تنها یک حقه است، برای چپاول بیشتر.
و تصمیم گرفتیم بهای این آگاهی را بپردازیم.
ما با چوبه دارمان روزها راه می‌رویم
همان وقتی که خواستیم چشم و گوش بسته نمانیم!
و ما اماده‌ایم
برای چوبه‌های دار بیشتر
تا آن اندک تصوری که برخی‌مان داشتیم، حاکمان می‌توانند پدری دلسوز برای مردم شوند، را کاملا به دور بیندازیم...

ما طناب دارمان را می‌بوسیم!
که به ما فهماند
بی‌رحم‌ترین، بی‌عاطفه‌ترین و بی‌لیاقت‌ترین حکومت‌ها کدامند.

ما طناب دار را با خود می‌کشیم این‌سو و آن‌سو
از همان وقت که خواستیم در یک نظام دینی آزادی را تجربه کنیم!
خواستیم به نظامی که خود را نماینده خدا می‌داند بگوییم ظلم و دروغ ممنوع است.
از همان وقتی که باور کردیم قدرت در دست حاکمان نیست، در سلاح نیست، در حکم اعدام نیست.
قدرت در دست مردم است.
همان مردمی که وقتی اراده کنند هیچ چیز جلودارشان نیست...
نه‌ زندان، نه شکنجه، نه تهدید، نه اتهام افساد در زمین
و نه اعدام...

و آنها که ساکتند...
آیا فردا جوابی هم دارند؟!
در پیشگاه مردم
یا آن خدایی که می‌پرستند!

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

من سیاه می‌پوشم

رحیم قمیشی

محسن شکاری ۲۳ ساله را من نمی‌شناختم.
شاید حکومت اسلامی اجازه ده‌ها سال زندگی طبیعی دیگر، که حقش بود را به او می‌داد، باز نمی‌شناختمش.
چند بار هفت حوض نارمک رفته‌ام، یک بار هم از کافه‌ای در آنجا آب هویج بستنی گرفته‌ام، اگر هم محسن را دیده‌ بودم یادم نمی‌آمد...
اما از الان تا آخر عمرم او را فراموش نمی‌کنم.
او یک سند زنده است برایم.
اعتراض و بستن خیابان در حاکمیت ما یک محاربه است، حتما محاربه با خدا و رسولش!
در یک دادگاه در بسته محکوم می‌شوی
و ظرف ۲۰ روز در حالیکه فکر می‌کنی دارند می‌ترسانندت، بالای چوبه داری...
دنیا هم بفهمد و محکوم کند، مهم نیست.
مردم؟ اصلا هدف همان است. بترسند!!

می‌گویند ده بیست نفر دیگر هم منتظر تایید نهایی رأی‌شان هستند، که حتما تایید می‌شود، آنها هم محارب خدا و رسولش بوده‌اند.
من نمی‌دانم چرا در آغاز هر سوره قرآن یا آغاز هر کاری می‌گویند بسم الله رحمن رحیم!
چرا نمی‌گویند بسم الله جبار منتقم!
بسم الله القاتل الجوانان به جرم المحاربه
به جرم الخراش، به جرم الکندن النرده خیابان!!

جمعه است، نشسته‌ایم در خانه، مغموم و مضطرب.
یکی می‌گوید جمع کنیم برویم خارج! این که زندگی نیست.
همه مخالفت می‌کنند.
آن یکی می‌گوید من که ترسیده‌ام.
او سال‌ها گوشت مرغ هم نمی‌خورد، چون شنیده بود مرغ را می‌کُشند تا غذایش کنند. گفته بود مرغ چه گناهی کرده که باید کشته شود.
من می‌گویم قرار نیست به همین سادگی مرعوب شویم و بترسیم.
این همان چیزی است که آنها می‌خواهند!

پیشنهاد من در جمع خانواده رأی می‌آورد!
من که ترسو هستم. شما هم که از خطر کردن می‌ترسید! حق هم دارید، خوب هم هست که می‌ترسید.
اما می‌توانیم سه روز برای محسن شکاری لباس تیره بپوشیم.
پوشیدن لباس تیره که اجازه از حاکمیت نمی‌خواهد.
عزادار بودن برای جوان ۲۳ ساله که نیاز به مجوز وزارت کشور ندارد.
نخندیدن که دیگر جرم ومحاربه نیست!
پیشنهاد کرده‌ام از آغاز هفته ما پنج نفر سه روز لباس عزاداری به تن کنیم.
شاید هم شدیم ده نفر
شاید هم شدیم پنجاه نفر، صد نفر...
آن وقت محسن هم می‌فهمد ما به اعدامش بی تفاوت نبوده‌ایم، تنها مویه نکرده‌ایم.
آن ‌وقت نظام هم می‌فهمد همه‌مان از این رویه جدیدش با خبر شده‌ایم...
می‌کُشد براحتی
اعلام می‌کند با افتخار
تبلیغ می‌کند که بیشتر هم خواهد کُشت
و تصور می‌کند ما با سکوت‌مان تاییدش کرده‌ایم!

بگذار بگویند برای عزاداری سنتی سیاه پوشیده‌ایم
بگذار فکر کنند همه ترسیده‌ایم، وحشت کرده‌ایم!

بچه‌ها همه راضی‌اند.
لباس‌هایشان را آماده می‌کنند
و دعا می‌کنند بقیه هم لباس تیره پوشیده باشند.

مگر شوخی است...
جان یک انسان را گرفته‌اند
و به آن افتخار هم کرده‌اند!
شاید بفهمند
و این آخرین اشتباه فاحش‌شان باشد.

سر محسن شکاری بالای دار نرفت...
دار نقابی از صورتی برداشت
که تظاهر می‌کرد اهل مذاکره است!
اهل مداراست.
دار نشان داد چقدر ترسیده‌اند...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

نامه‌ای برای خدا

رحیم قمیشی

خدایا!
صد خانواده شهید به من گفته‌اند نمی‌دانیم چطور، ولی باید کاری بکنیم.
صد تن از دوستان جانباز و ایثارگرم پرسیده‌اند آخر چه‌کار کنیم. یعنی هیچ‌کاری از دست‌مان برنمی‌آید، در این وانفسا
خودم صد بار به خودم گفته‌ام نمی‌شود تا ابد نگاه کرد، حرف زد و به امید اتفاقات دل بست.
صد بار کاغذ برداشته‌ام، نامه‌ای بنویسم، پاره‌اش کرده‌ام.

خدایا!
قبول کن تو خودت ایستاده‌ای جلوی ما!!
آنقدر گفتی نمی‌گذارم حق‌ها ضایع شوند
آنقدر گفتی آینده برای مظلومان و مبارزان است
آنقدر گفتی روز ظالمان خیلی سخت است
که ما باور کردیم!

خدایا!
یعنی نمی‌شنوی صدای دل‌هایمان را
مگر تو نگفتی یک نیکی را صد حسنه می‌دهی؟
مگر نگفتی پس از هر سختی گشایش‌هاست!
مگر نگفتی از شما حرکت، برکتش با من
نگو نگفتی...

خدایا!
نمی‌بینی به جوان‌ها می‌گویند آشوبگر
مخالفان آرام را می‌گویند نق زن
منتقدین را می‌گویند اغتشاشگر
مردم دست خالی را می‌گویند خشونت‌طلب
همان‌ها که اسلحه دارند...

خدایا!
زندان‌ها را نمی‌بینی!؟
حکم‌های اعدام را نمی‌شنوی
متهمان به محاربه با تو را نمی‌بینی، همه جوان!
مردان دین را نمی‌بینی چه لال
مقصر خودِ خودتی خدا...
نباید این همه امید می‌دادی به ما
نباید همه‌اش با رمز صحبت می‌کردی
نباید می‌گفتی من شما را می‌بینم و می‌شنوم
آن وقت انتظار ما از تو این‌همه نبود...

خدایا، کفر نمی‌گویم
عزیزتر از خانواده‌های داغدار هم هست؟
عزیزتر از جانبازان و درد کشیده‌ها هست
عزیزتر از زندانی کشیده‌های بیگناه هست
آنهمه از یوسف گفتی که چطور نجاتش دادی
از یونس گفتی که از دل ظلمات بیرونش آوردی
از یعقوب گفتی چطور دلش را شاد کردی
چرا نگفتی همه آنها مال گذشته بوده!
و دیگر ما را سپرده‌ای به خودمان...
به همان‌ها که ذره‌ای درک‌مان نمی‌کنند
تا می‌گوییم شما را نمی‌خواهیم
می‌گویند حکم خداست!
می‌گوییم زندگی معمولی
می‌گویند فرمان از آسمان است
می‌گوییم مگر خدا آزاد نیافریدمان
خدا هم نخواست به زور ایمان بیاوریم
می‌گوییم مگر جان عزیز نیست، آسان می‌گیریدش
خدا نیافریدمان تنها غم و غصه داشته باشیم
می‌دانی، به ما می‌خندند...
خدایا، مسخره‌مان می‌کنند!
و‌ ما از عمق جان می‌سوزیم.

خدای تنها مانده‌ها
خدای دل‌ شکسته‌ها
خودت را نشان بده
یک بار
تا بتوانم به پسرم بگویم من سال‌ها دروغ نگفتم
به دخترانم بگویم ببینید چه خدایی داریم، مهربان
که می‌شنود صدایمان را
می‌بیند ما را

خدایا!
ما الان لازمت داریم نه بعدها
نه بهشتت را می‌خواهیم، نه وعده‌های آن دنیا را
اصلا نمی‌خواهیم با صابرین باشی...
با حق‌طلبان باش!
نه صد سال دیگر
نه هزار سال پیش
امروز!

خدای دل‌سوختگان
بیا و‌ خودت را تبرئه کن...
یا بگو‌ هر چه‌گفته بودی شوخی‌ای بوده
یا بیا و طرف مظلوم را بگیر

هر چه تقلا کردم راهی پیدا کنم حاکمانت را بفهمانم بدتر از ظلم به نام خدا چیزی نیست
کشتن به نام خدا
زندان به نام خدا
خفقان به اسم خدا
نتوانستم!
هر راهی را آزمایش کردم، نشد...

آن‌طرف خود را متصل به تو می‌بیند
این‌طرف حق آزاد بودنش را می‌خواهد
آن‌طرف خود را سایه تو می‌بیند
این‌طرف دلش با توست
حتی وقتی لج می‌کند و نماز نمی‌خواند
حتی وقتی مومنان تو را مسخره می‌کند...

خدایا!
به آخر خط رسیده‌ام
راستش را بگویم
اگر تو در معادلات ما نبودی
وضع ما شاید به این بدی نبود!

خدایا!
ما حتی وقتی انکارت می‌کنیم دل‌مان پیش توست
نگذار همین یک ذره ایمان‌مان
از دست‌مان برود...
نگذار تاریکی دل‌مان را بگیرد
من که دیده‌ام وقتی بخواهی، چه می‌شود!
نگذار تصور کنم بازنشسته شده‌ای
یادت هست در اسارت چطور به دل‌مان نور می‌تاباندی
یادت هست در اوج ناامیدی چطور نجات‌مان می‌دادی
ببا یک چشمه دیگر نشان‌مان بده...

ببین ما چه منتظریم
ببین چقدر حرکت کردیم
ببین چه مردم خوبی داریم
دستت را بیاور جلو برای آشتی!
ما هم دست‌مان کشیده است...

خدایا!
اگر کاری نکنی...

نه نمی‌شود!

فقط
زودتر کاری بکن
همین...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

ابراهیم رئیسی:
شناسایی، محاکمه و مجازات اغتشاشگران با قاطعیت پیگیری خواهد شد

ابراهیم رئیسی رئیس جمهور ایران با اشاره به اعتراضات جاری در این کشور گفته است که «شناسایی، محاکمه و مجازات اغتشاشگران با قاطعیت پیگیری خواهد شد».

مقام های جمهوری اسلامی اعتراضات را به رسمیت نمی شناسند و از آن با عنوان «اغتشاش» یاد می کنند.

آقای رئیسی شب گذشته در نهاد ریاست جمهوری ایران سخنرانی کرده و گفته «دشمن قصد داشت در جنگی ترکیبی و توطئه‌ای جدید، ارزش‌ها، انقلاب اسلامی و مردم را مورد هجوم قرار دهد، اما فرزندان بصیر ملت در مقابل این هجمه ایستادگی کردند».

رئیس جمهور ایران گفته «دشمنان می‌خواستند نسخه‌ای که در برخی کشورها اجرا کرده بودند در ایران اسلامی با شعارهای توخالی و فریبنده اجرا کنند، غافل از اینکه اینجا مردان، زنان و جوانان سلحشوری هستند که با احساس مسئولیت پای انقلاب و ارزش‌ها و کشور خود ایستاده‌اند.»

This comment was minimized by the moderator on the site

اعدام محسن شکاری، انگیزه دادن به معترضین و مخالفان

بیژن اشتری

اعدام محسن شکاری به نظرم بزرگ‌ترین اشتباه اتاق فکر جمهوری اسلامی برای خاموش کردن اعتراض‌های خیابانی‌ است.
هیچ حرکتی نمی‌توانست به اندازه این حرکت به مخالفان و معترضین انگیزه بدهد.

جمهوری اسلامی با این اقدام خط بطلانی کشید بر همه سیاست ‌های "گفت و گو" محورش و با این کار عملا همه‌ی قدرت مانوردهی خود را برای ساکت کردن معترضین به باد فنا داد.

جمهوری اسلامی با اعدام این جوان، خواسته و ناخواسته، کاری کرد که سیاست جذب و بهره‌گیری‌اش از نیروهای میانجی برای آرام‌سازی معترضین شکست قطعی بخورد.

در چنین شرایطی هیچ نیروی میانی‌ و حد واسطی امکان و جرئت کوچک‌ترین حمایتی از جمهوری اسلامی را ندارد .
نظام گزینه مقابله‌ی خشونت آمیز با مخالفان را عملا به خود تحمیل کرده و خود را از هر گزینه‌ی احتمالی دیگری محروم .

اعدام‌ها اگر ادامه پیدا کند به روند ریزش حامیان نظام شتاب بیشتری می‌بخشد و کار را برای زیست و بقای پایوران نظام در جامعه‌ای که از فرط نفرت و کینه، دست به نقد در حال انفجار است، دشوارتر و چه بسا ناممکن می‌سازد و در مقابل موجب اتحاد و انسجام بیشتر در صفوف مخالفان نظام می‌شود.

کسانی که ایده‌ی اعدام‌درمانی را برای خاموش کردن اعتراض‌های خیابانی مطرح و اجرا کرده‌اند در این خیال اشتباه بوده و هستند که با این اقدامشان موجب ترس مخالفان نظام می‌شوند غافل از این‌که نود روز گذشته ثابت کرد که ترس کارآیی سابق خود را مطلقا از دست داده است.

اعدام در شرایط فعلی هیچ کارکردی ندارد جز پمپاژ انگیزه به معترضین و تشدید ریزش نیروهای نظام.

This comment was minimized by the moderator on the site

نفرین بر این بازی مار پله

ناصر مهدوی

برای تجربه یک زندگی شاد و سالم؛ کافی نیست که آدمی فقط از عقل و اخلاقی انسانی برخوردار باشد. علاوه بر این دو حقیقت ناب؛ بنظر می‌رسد زیستن در یک جامعه سالم و ‌نیز داشتن شانس و اقبال و پیروزی در بازی مار پله نیز شرط دیگری برای دست‌یابی به زندگی شرافتمندانه است؛ چیزی که ما ایرانیان از آن محروم بوده‌ایم.

از شانس و بخت بد؛ ایرانیان قرنهاست که در جامعه‌ای استبداد زده و ناسالم زندگی می‌کنند و هر‌گاه تلاش کرده‌اند تا از وضع اسفبار زندگی رها شوند؛ ماری دهان باز کرده و آنها را در حسرت رسیدن به آرزوهایشان باقی گذاشته است ۰

در همان سال‌های نه چندان دور ؛ مردم ایران برای رهایی از رنج‌های دردآور زندگی و برای محدود کردن قدرت شاهان فاسد قاجار؛ انقلاب مشروطیت را با هزاران خون جگر به راه انداختند و تا مرز پیروزی بر بی‌قانونی؛ تبعیض و نابرابری پیش رفتند. اما ناگهان مار گزنده استعمار روس و انگلیس به همراه اختلافات درونی مشروطه طلبان و حیله‌های شاهان و برخی روحانیون مرتجع؛ زهر خود را ریخته و ملت را در چشیدن مزه آزادی و عدالت ناکام گذاشتند.

پس از شکست مشروطیت؛ استبداد همچنان استمرار پیدا کرد و پیکر جراحت دیده مردم ایران درمانی اساسی پیدا نکرد نهاد۰

پایداری و دلیری بسیاری از مردمی که نا امید نشده بودند و در جستجوی زندگی
آزاد و شاد بودند؛ سبب شد انقلاب دیگری از راه برسد و اتحادی تازه برای ستاندن قدرت از کف حکمرانان بی‌کفایت فراهم آورد؛ تا بلکه حکومت با نقد و نظارت مردم همراه شود و دست تعدی بالانشینان از تجاوز به حقوق ملت کوتاه گردد.

اما پس از پیروزی انقلاب۵۷‌؛ به‌تدریج عهد و پیمانهای اولیه زمامداران فراموش شد و کسانی که مدعی بودند خادم ملت هستند؛ خود را مالک و صاحب ملت انگاشتند. یعنی مردم تا به خود آمدند در‌یافتند که در بازی مار پله روزگار؛ باز هم گرفتار شده‌اند و حاکمان بر تخت صدارت نشسته و با ملت بیگانه شده‌اند.
آری؛ در این آخرین بازی سیاست؛ مردم نه تنها به آرزوهایشان نرسیدند که از قضا در شیوه حکمرانی هزار سال به عقب رانده شدند۰

ناگهان همه ما عقب‌گرد
زدیم آن‌هم به گذشته‌های دور اما نه به دوره شاه اسماعیل‌صفوی؛ نه شاه عباس‌صفوی نه شاهان قاجار بلکه به دورانی بسیار دورتر و بسیار تلخ‌تر ؛؛

عقب‌گردی به قرن دهم میلادی؛ همان دورانی که از آن به دوران تاریک قرون وسطی نام برده می‌شود ۰
دوران تسلط مطلق کلسیا بر زندگی و بر افکار و حریم خصوصی مردم ۰ دورانی که حق و باطل را عقل تعیین نمی‌کرد؛ خوب و بد؛ با ترازوی اخلاق شناخته نمیشد. پاپ صاحب ولایت مطلقه بود و حق و باطل چیزی بود که جناب پاپ تعیین می‌فرمود و هرکه مخالف اراده پاپ بود از زندگی ساقط می شد ۰

در کتاب جدال قدیم‌و‌جدید نوشته سیدجوادطباطبایی می‌خوانیم:
هیچ کس در مقامی نیست که قیدی بر احکام پاپ وارد کند؛ اما او می تواند احکام هر کس دیگری را تغییر دهد ( ص ۲۶۹ )
همچنین می‌نویسد :
هیچ مقامی حق ندارد پاپ را محاکمه کند زیرا پاپ از هرگونه پاسخ دهی مبراست. او بالاتر از هر قانونی است و به طور کامل حاکمیت فائقه دارد ( ص ۲۷۲ )

به نظر می رسد این تعابیر با آنچه در ایران رخ می‌داد بسیار شبیه به هم بودند با این تفاوت که نام آن مدیریت قرون وسطی بود و نام این مدیریت اسلامی.

به سبب چنین وضعیت نگران کننده‌ای و به جهت ناتوانی حکمرانان در حل مشکلات عمومی؛ زندگی مردم هر روز سخت‌تر شد؛ معضلاتی چون گرانی؛ بیکاری؛ مواد مخدر و اعتیاد؛ مشکل مسکن و درمان عمومی؛ ضعف‌های نظام آموزشی؛ بی‌ارزش شدن پول ملی؛ آلودگی هوا و خشکی رودخانه‌ها و دهها مشکل دیگر؛ امان از روزگارشان برید و بلاخره آنها را برای اعتراض به خیابان‌ها کشاند.

تصور کنید ملتی آگاه و دردمند؛ خودشان در قرن بیست و یکم حضور داشته باشند اما زمامدارانشان با شیوه قرن دهم میلادی یعنی بیش از هزار سال پیش؛ بر جامعه مدیریت کنند.
با چنین وضعی، طبیعی است که مشکلات عمومی حل نشود و غم‌های طاقت‌فرسا؛ زندگی همگان را تهدید کند.

اکنون این شکاف بین دولت و ملت باعث بوجود آمدن هزاران دردسر و رنج برای همگان گشته و آنان را وادار کرده با خون خود به‌دنبال تحقق زندگی سالم ؛ عادلانه و سالم باشند.

آری ؛ این مردم مظلوم نه اغتشاشگرند و نه برانداز؛ آنها فقط طالب زندگی آرام و آزاد هستند. چیزی که قرنها در حسرت آن سوخته اند.

This comment was minimized by the moderator on the site

12/9/2022 9:32 AM]

داستان یک اعدام...
مصطفی داننده

اعدام یک جوان 23 ساله به جرم بستن خیابان و زخمی کردن یک مامور، حکمی بود که صدای بسیاری از مردم و حقوق‌دان‌ها را درآورد. آنها می‌پرسیدند که واقعا جزای این دو کار به ویژه بستن خیابان اعدام بود؟

اجازه بدهید کمی به سراغ آیات و احادیث برویم و ببینم که این حکم چقدر با سنت و اخلاق اهل بیت همخوانی دارد.

خداوند در آیه 8 سوره مائده می‌فرماید:« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‌ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‌ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»

در تفسیر این آیه آمده است: «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! همواره براى خدا با تمام وجود قيام كنيد و به انصاف و عدالت گواهى دهيد و هرگز دشمنى با قومى، شما را به بى‌عدالتى وادار نكند. به عدالت رفتار كنيد كه به تقوا نزديكتر است و از خداوند پروا كنيد كه همانا خدا به آنچه انجام مى‌دهيد آگاه است.»

حالا باید پرسید کجای این حکم به عدالت و انصاف نزدیک بود؟ به ویژه اینکه محسن شکاری تنها 23 سال عمر داشت.

پیامبر اسلام وقتی مکه را فتح کرد، در مورد ابوسفیان و ساکنان شهر مکه چه حکمی داد؟ مگر نه اینکه همه آنها را بخشید و اجازه نداد عهدی به آنها تعدی کند.

هنگامی که مسلمانان وارد مکه شدند، شعار می دادند: الیوم یوم الملحمة: (امروز روز در هم کوبیدن است). اما حضرت محمد گفت که شعار عوض کنید و بگویید: الیوم یوم المرحمة: (امروز روز رحمت است).

این احکام صادره با کدام یک از رفتار پیامبر همخوانی دارد؟ آیا اگر او امروز بود، حکم اعدام صادر می‌کرد یا رفتار دیگری داشت؟

رفتار حضرت علی در جنگ نهروان را بررسی کند. باقی ماندگان از لشگر خوارج بعد از جنگ را بخشید و آنها به زندگی خود بازگشتند.

حرف‌های ما که باد هواست و به آن گوش نمی‌دهید و فکر می‌کنید از بلندگوی ایران اینترنشنال و بی بی سی پخش می‌شود. حداقل به آیات قرآن و احادیث عمل کنید که به ثواب جامعه نزدیک‌تر است.

جلیلیان, [12/9/2022 9:33 AM]

اقدام محسن_شکاری که آتش زدن شی ای در وسط خیابان و درگیری با یک‌ مامور آنهم در راستای دفاع مشروع از خود بوده است، با هیچ یک از قوانین مقررات خود جمهوری اسلامی که در خصوص اعدام است سازگاری ندارد.
در نتیجه مجازات اقدام محسن مستوجب اعدام نبوده است.
در نهایت میتوانست عنوان اخلال در نظم عمومی داشته و مصداق ماده ۶۱۸ قانون مجازات اسلامی بوده که مقرر میدارد: (هرکس با هیاهو و جنجال یا حرکات نامتعارف با تعرض به افراد موجب اخلال نظم و آسایش و آرامش عمومی میگردد، یا مردم‌ را از کسب و کار باز دارد به حبس از ۳ ماه تا ۱ سال و تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهد شد) باشد.
همونطوریکه می بینید، حداکثر مجازاتش ۱ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق است. نه اعدام.
بنابراین، حکم اعدام صادره برای محسن شکاری فاقد هر گونه وجاهت شرعی و قانونی بوده و خلاف قوانین و مقررات جزایی جمهوری اسلامی ایران است.
این‌ دوره از قوه قضائیه و قضاوت در ایران را باید دوره تاریک و سیاه قضاوت در ایران دانست.
ttp://http://t.me/Payamdaneshjo

This comment was minimized by the moderator on the site

سعید مرتضوی

جرم :
قتل زهرا کاظمی
فاجعه کهریزک
اختلاس

حکم :
۲سال حبس و
۲۰۰هزار تومان جریمه !!!


محسن شکاری

جرم :
بستن خیابان و مجروح کردن یک بسیجی مسلح

حکم :
اعدام !!!

با سلام
سعيد عسگر و همدستانش نه فقط حجاريان را ترور كرد بلكه ابوالقاسم شفيعي را هم همانروز جلوي منزلش در شهرري ترور كرد و پس از مدت كوتاهي از زندان آزاد و بورسيه دكتري دانشگاه را بهش اعطا كردند.

خوديها در دستگاه قضايي حاكميت در مصونيت كامل اند…

@mohandesMirHosseinMousavi

This comment was minimized by the moderator on the site

پیام مهندس میرحسین موسوی از حصر: چوبه‌های دار جنبش مردم را متوقف نخواهد کرد

«بسم الله الرحمن الرحیم. به این‌گونه اعدام‌های پشت پرده و سیاست‌زده خاتمه دهید. حقوق ملت را پاس بدارید و تلاش برای خوارکردن شهروندان و جوانان را متوقف کنید. وظیفه‌ی شما حفظ جان آحاد ملت بود نه گرفتن جان شهروندان. مطمئن باشید با این روش‌های ظالمانه و خون‌آلود، طول عمر حکومت شما تضمین نخواهد شد. نه تیربارها و مسلسل‌ها و نه چوبه‌های دار، جنبش مردم برای آزادی و حاکمیت بر سرنوشت خویش را متوقف نخواهد کرد. انقلاب ۵۷ برای خالی کردن زندان‌ها بود و نه پر کردن و آتش زدن آنها. برای استقلال کشور از یوغ ابرقدرت‌ها بود، نه قبول این یکی و طرد آن دیگری. برای وحدت بود و نه تفرقه‌ی خانمان‌سوز بین خودی و ناخودی. و برای حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش بود نه تضمین حاکمیت ظالمانه‌ی یک عده‌ی معدود بر مردم. این‌گونه حکمرانی به کشتار و ویرانی و از دست دادن همه سرمایه ملی می‌انجامد و لاجرم مردم نیز در مقابل آن یکپارچه مقاومت خواهند کرد.

میرحسین موسوی. ۱۷ آذرماه ۱۴۰۱»

https://t.me/mirasgharmusavi

This comment was minimized by the moderator on the site

وجدان!

احمد زیدآبادی: سیاست به جهنم! از وجدان گریزی نیست!
جانی در برابر سیزده بخیه؟
در این نیلگون‌شب باید در گوشۀ کویری گم و گور شد!


در ایران، در پی اعدام محسن شکاری، اعتراضاتی در محله ستارخان تهران، در نزدیکی محل زندگی او گزارش شده. محسن شکاری، جوان بیست و سه ساله ای بود که، دو ماه و نیم بعد از دستگیری در اعتراضات سراسری اعدام شد. قوه قضائیه آقای شاکری را به محاربه متهم کرده بود با این ادعا که او، با سلاح سرد، یک مامور بسیجی را زخمی کرده و خیابانی در تهران را هم مسدود کرده بود.

اعدام محسن شکاری که قوه قضاییه ایران می‌گوید او را به اتهام بستن خیابان، زخمی کردن یک مامور امنیتی و «ترساندن مردم» محکوم به اعدام کرده بود؛ واکنش‌های بسیاری برانگیخته است. هشتگ محسن_شکاری در توییتر امروز تا لحظه تنظیم این گزارش بیش از ۱/۵ میلیون بار تکرار شده است. هم‌سلولی‌های او که از عشق او به زندگی و ناباوری‌اش به اجرای حکم اعدام نوشته‌اند و بازیگران و فعالانی که به اجرای نخستین حکم اعدام یک معترض که در جریان اعتراضات کنونی دستگیر و محاکمه شده بود، به شدت اعتراض کرده‌اند.
حامد اسماعیلیون، سخنگوی انجمن خانواده کشته‌شدگان هواپیمای اوکراینی دقایقی پیش در توییتی همانند بسیاری از معترضان و فعالان دیگر از مردم خواست تا در‌اعتراض به این اعدام، در تجمعاتی که از قبل برای این آخر هفته در خارج از ایران برنامه‌ریزی شده، شرکت کنند. حسین جنتی، شاعر مطلع غزلی که پیشتر سروده را دوباره بازنشر کرده که می‌گوید:«دانی چه نوحه بر زبَر بام می‌کنند؟ مادر! پسر نزای که اعدام می‌کنند»

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...