The Latest

ایزدا!

 این بارش های نصفه و نیمه،

هرگز جگر سوخته ام را سرد نخواهد کرد، که هیچ،

بلکه آتش درونم را اکسیژن مال کرده، تا شعله ورتر شود،

قامت سراپا گناهم را نخواهد توانست شست،

بارانی می خواهم، که سیلابی شود،

تا باز یحیا (ع) بتواند جسم و جان فربه از فسادم را، در آن غسل دهد،

آبی خروشان که آلودگی هایم را با خود ببرد،

سبک شوم، مثل پر کاهی بر آب،

و پاک شده، سویت سبکبار روان شوم،

براستی وقتی "هر چيز زنده اي را از آب پديد (آفریده ایی) آورديم"  [1]

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

ای یزدان پاک، یکتا و بی همتای من!

 به هر قوم و قبیله ایی که می نگرم، گرچه تو را به نام و نشان های مختلف یافته، شناخته، یاد می کنند و هر یک با تو به زبان، روش و در مکان خاصِ خود سخن می گویند، که تو گویی هر کدام خدای خود را دارند، ولی همه در این مشترکند که هرگاه انگشت نشانه و یا چشمان شان قصد تو را می کند، در آن بالا بالاها، و در آسمان ها به جستجوی تو می پردازند، گویا همه می خواهند اذعان دارند که تو تنها بالانشینی هستی که ارزش بالا نشینی را داری، و کسی تو را در آن بالا ننشانده، پس کسی هم نخواهد توانست که تو را از آن بالا دست ها پایین کشد، و بیشترین کاری که نمایندگان دروغین تو، و یا شیاطین می توانند، دست ها و چشم بندگان تو را به سمتی دیگر منحرف کرده و برای مدتی معطلِ باطلی کنند، ولی این آنچنان نخواهد پایید، و دایمی نمی باشد، و این حواس پرتی ها دیری نخواهد پایید، و باز همه به سوی تو باز خواهند گشت، و تو چقدر خوشبختی که در جایگاه کبریایی خود، بر خود تکیه داری و مستقل از همه، جایگاه خود را داری، جای کسی را به ناحق اشغال نکرده ایی.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

ای یزدان پاک، یکتا و بی همتای من!

                                               گاه تو را در سکوتی وهم و ترس آور می بینم، و این سوال آزارم می دهد که آیا با مایی، یا نه، فراموش مان کردی؛ گاه می پندارم انگار بر ما بی تفاوت شدی، دغدغه ما را نداری، که این چنین از نظرها خود را غایب نگه می داری، دست تو را آشکارا نمی بینیم، اما باز در لحظه ایی که نا امید از اقدامت هستم، چشمه ایی نشان می دهی، مثل یک جرقه که در تاریکی، در چشمی منفجر شود، و می درخشد و دوباره سریع خاموش می شود، اما ساعت ها و روزها سایه این نور چشم و ذهن ما را به خود مشغول می کند، و به بودنت امیدوار می شویم، بودنت که نه، حضورت؛ اما حضورت هم نه، فعال بودنت؛ فعال بودنت هم نه، بی تفاوتی ات، اما انگار نمی توانم حتی این انگ بی تفاوتی را هم به تو بزنم، زیرا که تو را حاضر، ناظر و فعال می دانم، نمی دانم این کیفیت از حضورت را چه بنامم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

پروردگارا! ای ایزد یکتا و بی همتای من!

ای تنها معبودِ قابل ستایشم! 

در بازار مکاره پر گرد و خاکِ داغِ دروغ و تزویر،

در حال ذوب شدنم،

مثل یک قالب یخ، در میان آفتاب داغ.

در مقابل چشمانم، زنده زنده می میرم،

داشته هایم را در این قمارگاه وسوسه ی حیله گران باختم،

و اکنون تنها تو ماندی و من،

در حالی که سخت گرفتار و در بند توام،

و تو بهترین مونس و دارایی ام هستی،

نمی خواهم از دستت بدهم،

نمی خواهم بی تو در پوچی ها غرق شوم،

یا خود را حلق آویزِ نداشته هایم کنم،

نمی خواهم پوچ و بی هدف رها شوم،

دیگر نمی خواهم، بیش از این آب شوم،

و در زمین خشک و بی حاصل این سرزمین فرو روم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

بار پروردگارا، گرچه آسمان این روزها با ما شدید خسیسی می کند و انگار با نباریدن هایش، می خواهد ما را از تشنگی به فنا دهد، و در حالی که ما برای خود درخواست "یک متر و نیم برف" می کنیم، دعایمان را اجابت می کنی، اما در حق برادران مان در امریکا ؟! ، لیکن باز در همین گیر و دار روزهای شدت، چشمه هایی جاری می کنی، که تذکر دهی که اگرچه زندگی و بقای ما بر آب است [1] ، اما این تنها تویی که قابل اتکایی، و تکیه به غیر تو بیهوده تر از آن است، که بتوان فکرش را کرد، و باید بی خیال مدعیان که ما را در پیچ و خم روزگار ذِله کرده اند، فقط رو سوی ذات کبریایی ات داشت، و این منطقی هم به نظر می رسد، زیراکه وقتی تو از رگ گردن بر ما نزدیک تری [2] ، پس دخیل بستن به واسطه ها، بی معنی است، و بهتر اینکه از آنان درگذریم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

پروردگارا!

به وجودت شکر باید گفت،

گاه فکر می کنم،

همین که در آن بالا نشستی، برای ما کافیست،

حتی اگر به وضع ما، بی تفاوت باشی،

همه تو را می شناسند،

کافر و مومن، مُنکر و مُقر،

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

 بارپروردگارا! تو را از صمیم قلب دوست دارم، زیراکه از هر کجا که بمانیم، باز تو با آغوشی باز در انتظارمان نشسته ایی، و بدون این که روسیاهی امان را به رویمان بیاوری، با هر پرونده ایی که داشته باشیم، در آغوش گرم و نرم مهرت جای مان می دهی، خدایا به خاطر داشتن چنین پشتوانه ایی بزرگ و بی مثال تو را شکر می گویم. که در پس هر بیراهه ایی حتی به انتظارمانی تا بیخیال از راهی که می آییم، تحویل مان بگیری و درد غربت و تنهایی مان را به شادی تبدیل کنی.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

ایزدا بر آب مان قرار دادی، تا چنان بی اساس مثل بید در برابر بادهای تُند و کُند بلرزیم، بی ادعا بر جای خود بمانیم و باد به هر سو مان برده، این را حرکت تصور کرده، بر وضع خود شاد باشیم، که چه خوب مرداب نشدیم، ولی حقیقت این زندگی ایستادن و تماشا کردن آن چیزیست، که بر ما می گذرد.

حقیقت زندگی جز ایستادن و تماشا کردن نیست

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

پروردگارا، گویند این ماه، ماه عبادت تو بود، و خواب و خوراک و هر چه در او هست، حتی نفس کشیدن هم عبادت است، و ایامی در آن قرار داشت که تنها یک شبش از هزارماه برتر است و باید آن را غنیمت شمرد و تا به صبح به بیداری و راز و نیاز گذراند، و مدعی هستیم در این ماه برای آخرین بار کتابی به سوی ما ارسال داشتی تا آن، کتاب هدایت و چراغ راه ما انسان ها باشد و تا انسان هست، راهنما و نشانه مسیر و... اما در این ماه با همه این خصوصیاتی که بر می شمرند، در عالم مدعیان مسلمانی، و در سرزمین اسلام نه از کینه ها کاسته شد، نه خدعه ها و نیرنگ ها را پایانی بود، نه از نبرد خُون، کسی دست برداشت، و نه این ماه آسایشی را برای ملت های تحت ظلم و روزه دار به ارمغان آورد و...، اما با اینحال می بینیم که در ادعا باز هم مدعیان، خود را اشرف بشر، جانشین، حامل تعالیم و وارث آخرین فرستاده حق می دانند؛ و این یک پاردوکس بزرگ است که حل آن می تواند به تغییر در رفتار و اعمال ما منجر شود.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در تلخ تر از زهر، بار دگر روزگار ...
- چرا جامعهٔ ایران از اخلاق دور شده است؟ چرا مشکلات اخلاقی جامعه روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شوند؟ پاسخ ا...
- یک نظز اضافه کرد در تلخ تر از زهر، بار دگر روزگار ...
yashar soltani @yasharsoltani همه مشاغل می‌توانند مهاجرت کنند و اگر شرایط مساعد نبود، برگردند. ...