حوادث دردناک اجتماعی، باید اجتماع و سازندگان آنرا تکان داده و به تجدید نظر و اصلاح رفتار و تفکر وا دارد، قانون، مردان قانون، مقر و مکان های قانون باید امن ترین ها برای همه (عادی، مجرم و متهم) باشند، اما متاسفانه دیگر آنجا هم پناهگاه امنی برای گرفتاران نیست؛ سقوط کرده ایم، اخلاق و انسانیت را وا نهاده، غرق در مسایل دیگری شدیم، حال آنکه هر جامعه ایی با اخلاق و انسانیت است که قابل زیست می شود، و در نبود آنها، جامعه در واقع جهنم و زندانی خواهد بود، حتی اگر در بهترین حالت، قانونِ شرع یا عرف هم به نحو احسن جاری و ساری باشد، از چنین فضایی چیزی جز بوی مرگ، و نظمی مردابیِ کشنده نخواهی چشید؛ باید بیشتر از هر امری روی اخلاق و انسانیت کار می کردیم، حال آنکه اولویت ما چیز دیگری بود. نظام فرهنگی، آموزشی، پرورشی و دینی ما باید آیین عیاری، جوانمردی، اخلاق و انسانیت که متصل به تاریخ و فرهنگ ایران و ایرانیان است را سرفصل درس های خود قرار می داد، حال آنکه :

- منابر مذهبی ما هر بار قسی القلب ترین جنایتکاران سرزمین خشن عربستان و تاریخ عربی - اسلامی را یافته، و نمایش وار، هنرمندانه و... داستان انسان هایی را واگو می کند که به قربانگاه آن جنایتکاران خشن تاریخ برده شدند، و به بدترین و غیر انسانی ترین وجه شکنجه، کشتار و... شدند.

- بجای سریال هایی خانوادگی و به دور از خشونت و یا واجد فرهنگ اخلاق و انسانیت، مسئولین بخش ساخت و خرید صدا و سیمای ما، بیشتر سراغ داستان های کارآگاهی، قتل، جنایت و... خارجی و داخلی رفتند.

- حوادث جنگ و رویارویی ما با دشمنان خارجی، و مخالفان داخلی هم که فضای خشونت را در جامعه ما تشدید و تئوریزه کرد و... و امروز جامعه ما مالامال از خشونت شده است، کسانی این را از این روند فهمیده اند که با مخالف هر گونه که خواستی می توانی باشی و حق و الناس دیگر انگار بی معنی شده است، و تنها انگار به حق الرفقا و هم فکران تقلیل یافته است.

- حتی قوه قضاییه هم خشونت را، راه درمان بیماران مجرم جامعه ما می بیند، و مجرمین را در خیابان ها می گرداند و خشونت را نمایش می دهد، و به تن زخمی جامعه خشونتزده ما، تزریق می کند.

- نظام آموزشی ما هم در فرایند تغییر تدریجی و بی پایان متن ها و کتب درسی خود، مرتب از حکمت و ادب اصیل متناسب با سلیقه ایرانی که در کتب معتبر و محکم این قومِ (با تاریخ تمدن هفت هزار ساله پر بود)، دور شده، و مطالب و موضوعات از این دست را از کتاب های درسی دانش آموزان حذف می کند، و در حالی که دانش آموزان ما باید حکمت، عشق، منطق، فلسفه، اخلاق، سلوک فردی و اجتماعی، عرفان، شیوه زندگی و.. را از سعدی شیرازی، غزالی توسی، حافظ شیرازی، فردوسی توسی، نظامی گنجوی، بیدل دهلوی، عطار و خیام نیشابوری، رودکی سمرقندی، ملا صدرای شیرازی، مولانای بلخی، بابا طاهر هروی، سهروردی و... می آموختند، به مطالب افرادی ارجاع می دهد که بن مایه محکم تمدنی و حکمت ندارند.

و...

در این بیدادگاه خلا اخلاق و انسانیت، شاهدیم که مامور و مجرم هر دو از فرزندان جوان این جامعه اند (بین 20 تا 30 ساله اند)، و در حقیقت هر دو ساخته و پرداخته نظام آموزشی، دینی و پرورشی جامعه ما، که این چنین بُروزی رسوا و بی منطق می کنند، و در واقع آنها رونمایی، از حاصل درس هایی اند که ما بدان ها داده ایم، و مامور ما در خونسردی تمام، متهم اسیر خود (با هر پیشینه ایی که داشت و دارد) [1] را به میله ایی در خیابان محل زندگی اش می بندد، و با هرچه که او را مسلح کرده اند، در برابر چشمان افراد زیادی که نظاره گرند، شکنجه اش می کند (چرا؟! چون حالت عادی ندارد و لابد حرف های بی ربط می زند)، و تماشاگران این صحنه نیز نه مامور را امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و نه از این اقدامات بازش می دارند، حتی مدهوش از هیجان و دیدن خشونت لخت، انگار به تماشای فیلم سینمایی خشونت باری زنده نشسته، و به فرایند شکنجه و در نهایت جان دادن این فردِ در بند شده (مجرم، روانی و یا هرچه که بود) نگاه می کنند، و آنقدر این شکنجه ادامه می یابد که نهایتا جنازه اش هم به مقصد قانونی که باید، نمی رسد.

گرچه این موارد عمومیت احتمالا ندارد، ولی شاید 15 یا 20 سال پیش، آن موقع ها که شبکه های اطلاع رسانی مجازی نبود، تا اخبار به دقیقه ایی در کل کشور جابجا شود، و گزارش رویدادها در محلات، دهان به دهان دست به دست می شد، روزی دوست و همکارم از موردی دزدی شایع در محله ما خبر داد که خانمی جوان در کوچه ها به دنبال دختر بچه هایی می گردد که در حال بازی اند و گوش و گردن شان مزین به قطعه ایی از طلاست، آنها را در فرصت مناسبی به دام انداخته و طلای شان را به سرقت می برد؛ ایشان ضمن هشدار به من گفت، اگر خدای ناکرده چنین حادثه ایی هم اتفاق افتاد، و دزد را هم گیر انداختید، به خاطر یک قطعه طلا، او را که ناموس فرد دیگری است، هرگز نگذار که کارش به پاسگاه و پلیس برسد، چرا که آنجا برای خانم ها امن نیست! اگر پلیس هم در صحنه جرم حاضر شد سعی کن زود رضایت بدهی تا مجرم به آغوش خانواده اش، بازگردد؛ چرا که این دست سارق ها عموما به دلایلی ناخواسته به جرم کشیده شده اند (نیاز و یا استیصال مالی)، و نباید چنین فردی را دچار مخمصه شبمانی در پاسگاه و پلیس کرد! و اگر شما برای یک گوشواره ناقابل باعث این امر شوی، مطمئن باش که شریک عوارض و گناهانی هستی که برای ناموس مردم احیانا پیش می آید، حتما زود از شکایت خود در گذر، که نمی ارزد.

دیشب که آن لحظات نفرت انگیز شکنجه مرحوم مهرداد سپهری که حالت عادی نداشت، و توسط این پلیس جوان مشهدی شکنجه می شد را دیدم، یاد گفته های آن دوست همکارم افتادم، که فارغ از صحت و یا سقم آن، باید به نگاه اخلاقی و تیزبینش احسن گفت، که چقدر زود این مشکل را دید و فهمید؛ در حالی که مسئولین امر، که کنترل این نیروها را در اختیار دارند، این ضعف را ندیده، و مامورین خود را آموزش کافی اخلاقی و قانونی نداده اند، حال آنکه جان، مال و... مردم بدین مقدار از دست قانون و مامور قانون، در خطر است! 

امروز که این عمل را در کنار حوادث ناگوار معمول، کشته شدن متهمین اسیر قانون، همچون مرحوم ستار بهشتی، محسن روح الامینی، کاووس سید امامی، و... می نگرم، و این که افراد دیگری از این دست، که قاعدتا در مقر و تحت نظر قانون و مامور قانون باید در محفوظ ترین مکان و حالت باشند، حال آنکه در بازداشتگاه هایی همچون کهریزک به جهنمی از مامورین و آن شرایط بسیار ناگوار سپرده می شوند، که تن داغ و مملو از زندگی و تلاش آنان، بی جان و سرد، روانه خاک سرد قبرستان می گردد، و اینکه مردم ما چقدر بی پناهند، حتی در پناه مقر و افراد قانون هم امنیت جانی و... ندارند، بسیار متاسف می شوم.

حرکات مامور مشهدی ما رونمایی از فرو ریزش انسانیت و اخلاق جامعه ایی است که برخی محافظین جامعه و قانون، جایگاه نظم، حریم و قانون را فراموش کرده و مرتکب جنایت و شکنجه می شوند، و به نوعی مجرم و محافظ قانون هر دو، مساوی هم شده اند، و تمایزی در رفتارشان در ارتکاب به جنایت و قساوت دیده نمی شود، و هر دو طبق هوای نفس خود عمل می کنند.

[1] - انتشار ویدیویی از اسارت مرد جوان مشهدی توسط مامور کلانتری در شهرک حجت مشهد در روز 27 مهرماه و بستن او به میله برق در خیابان که مرتب توسط مامور جوان پلیس با شوکر برقی و اسپری فلفل شکنجه می شود در فضای مجازی خبرساز شد، گفته می شود متهم در اثر استنشاق اسپری فلفل جان باخت و رسیدگی به پرونده اش در دستور کار دادگاه نظامی قرار گرفته است.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در دیداری از نفسگاه عقاب و یا خدا...
سریال مصری حشاشین ایرانی ها را عصبانی کرد! + عکس (https://noandish.com/fa/news/176385/%D8%B3%D8%B1%D...
- یک نظز اضافه کرد در دیداری از نفسگاه عقاب و یا خدا...
پخش سریال تلویزیونی "حشاشین" که روایتگر مبارزاتِ خشونت‌ورزانه‌ی گروه مخوفِ وابسته به حسن صباح (یکی ا...