تو را سردی بر آتش دل خود می دیدیم
  •  

25 مرداد 1399
Author :  
چشمه نرگس، از سرچشمه های رود دربند

 

خواهم که رفت تا انتهای رود، آنجا که آب بی هیاهو و نرم از زمین می جوشد، از نرمی اش تو گویی آمده است تا مرحمی بر زخم های کهنه دل ما، یا التیامی بر تن سوراخ سوراخ از شدت و حدت عبور قافله تاریخ پرشتاب ظلم باشد؛ از او خواهم پرسید از چه بی هیاهو از زمین می جوشی، و چون بر سطح روان شدی، این چنین پر هیاهو قصد ما می کنی، و چنان می نمایی که به بلعیدنِ مان می اندیشی، تو به قصد سیراب کردن مان آمدی، یا خفه کردن؟! دست هایت ابتدا به نرمی آب است، اما هنگامی که بر ما دست و تسلط یافتی، چنان گلو می گیری که انگار آهنی سخت بر دستانت بسته اند. حال آنکه ما از آب شفا و خرمی می خواستیم، و تو را سردی بر آتش دل خود می دیدیم، اما گویا تو خود آتشی بر جانُ، و بهر غرق کردن ما می آیی.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
0 Comment 1377 Views
Tag :
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...