دلم، وصل نادیده ایست، که به دیدارت آرزوست
  •  

29 بهمن 1397
Author :  
خدایا راهی به تو می جویم - کجایی

 دلم، وصل نادیده ایست، که به دیدارت آرزوست

توفان دلم هوای کوی عشق می کند        دیوانه ناشده، کوه و بیابانش آرزوست

او رستخیز ندیده، هوای بهار می کند       صبح بهار، ز پس رستخیز تابناکم آرزوست

نادیده وصل، تو را به نام صدایت می کند      وصل نادیده ایست، که به دیدارت آرزوست

معشوقِ غایت از نظر، ببین با دل چه می کند    نادیده روییست، که دیدنش عاشقان را آرزوست

نای کلام ناشینده اش، در گوش نجوا می کند    من هستم، و تو هستی، دیدار، هم آرزوست

عشقت مرا به محکمه ی خلق رسوا می کند     رسوایی ام به محکمه ی جانانم آرزوست

عشقم به گاه، چون نظری بر ما می کند       آن دیدن رخ، چشم و نظرش، در جانم آرزوست

ظلمش به حد رسید، ببین چه غوغا می کند    آن لیلیِ کاسه شکن، که به دیدارش صد آرزوست

بس حرف ها که در دلم، با تو نجوا می کند    وقتی رسد گاه لقا، بر ملا، بر دارم آرزوست

عین القضات در دل آتش، با تو راز می کند   اشراق را دیوارهای بلند زندان حلب، به لقایش آرزوست

هر کس در طمع دیدار، نظری سوی تو می کند     انگار معشوق، او را مبتلا به هزار خارش آروزست

حلاج رسید به لقایت، که چنین بانک اَنَ الحق می کند     او نیز در این راه، آتشی در پس گلستانش آرزوست

بین لیلی مرا، که آتش به جان و تن عشاق می کند بی تاب عاشقش را، تن و جانِ در آتش گرفتارش آرزوست

ما را به گاه وصل تو هردم، چشم دیوانه می کند     دیوانگی هم به گاه لقایت، در انتظار و در آرزوست

سروده شده در تاریخ 29 بهمن 1397

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (1)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

یکی از خوانندگان در مورد این پست برایم نوشت :
سلام‎
تصویر این پست عالی‎
این. پست. دوست داشتنی ست. .... ذوق و هنر تان رو میشه حس کرد‎
توانمند و خلّاق

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...