مبتلای دوست
  •  

22 مرداد 1397
Author :  

ای دوست مخواه که نباشم مبتلای دوست

بر چشم دل مگذارم، لطف بی منتهای دوست‎

چشم است سر سرای، و اندر هوای اوست‎

حق است دوست، و لطف بی انتهای دوست ‎

عشق است دوست، و من در اشتیاق دوست‎

بر خرمن دلم نشسته صفای بی انتهای دوست ‎

گشتم به لطف مبتلا، به خم ابروی و لعل لبش ‎

ای دوست بر سریر دلم نشین، تا انتها که اوست

کین دل بود، جایگه دوست‎ به هر دمی

این است سریر به پای قدم گشای دوست‎

گردی چو مبتلا به لطف و صفای او ‎

زنجیر به گردن و گردی فدای دوست‎

ای دوست بده باده ایی به دست خود ‎

زیرا که شد دلم مملو از هوای دوست‎

ای دوست خوب من ای سوسن دلم

از لطف، نگار بر دلم از نوای دوست‎

بر لوح دل نشسته ایی و من مبتلا به تو

ای مبتلا شنو تو نوای خوشنوای دوست

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
0 Comment 1495 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...