بی پیر، چون میر مرو
گفتم که ازاین خانه به شبگیر مرو تا دیده ز دیدن نشود سیر مرو
هرجاکه روی برو، ولی "میر" مرو جایی است خطر خیز و تو بی پیر مرو [1]
شبگیر مرا وعده ی آزادی و صبح است اینک تو مگو، تا که بر این خیز، تو بی پیر مرو
صد پیر گرفتم در این عمر، به صد میر شدم گفتند همه، راه نه این است، بدین خیز مرو
خیزی است سوی بخت بلند و شب کوتاه اینک که دلم خواست، مگو تو بی میر مرو
من میر نِیم، پیر نِیم، راهورم من زین شب اینک که شب است، مگو بر این پیر مرو
تیری به در آمد، ز آن چله سوزان سوزنده دل است، بر ره این پیر و این میر مرو
راهیست پر از محنت و، دردست خشونت بی پیر، و با پیر، بدین وادی تکفیر مرو
گفتست دلم، خیز تو بردار بلند بر درب یکی عابد و، صد شیخ بدین خیز مرو
خواهم که روم، بدین ره پر محنت رفتن بُوَدم راه، مگو تو بی پیر مرو
پیری است اگر نوا و نوری در رفتن ماییم همه شیر، نگو تو بی میر مرو
سیر است دلم، به دیدن این همه ظلم ما دیده ایم سیر، مگو تو بی پیر مرو
هر جا که روم بِه است زین ویرانه نی میرم و، نی شیرم و، نی "ره بی پیر مرو"
ماییم خطر، در ظفر آید زین، رهجو ره جوید و، راه گوید و دل، که بی پیر مرو
صبح است همان لحظه که ره جوید رهجو گوید که برو، ولی تو بی پیر مرو
سروده شده در شنبه 22 فروردین 1400 برابر با 10 آپریل 2021
[1] - این چهار بیت را استاد عزیزم جناب لطفی تالقانی برایم ارسال کردند، که در استقبال از این اشعارشان نوشتم