از آخرین صعود در هفدهم شهریورماه، اکنون یک ماه و یک هفته می گذرد، و باز این فرصت به وجود آمد تا چالشی دیگر، در فتح این چهار هزارتایی رقم بخورد، زمانبندی این صعود که در 25 مهر ماه 1400 انجام گرفت، بدین شرح است:
مجموع کل زمان صعود 7 ساعت و 45 دقیقه (توقف و استراحت)؛ کل زمان حرکت در این صعود 7 ساعت
حرکت از پارک جمشیدیه ساعت 3 بامداد
حضور در اردوگاه پیشاهنگی کلکچال ساعت 5 و 21 دقیقه بامداد
بیست دقیقه توقف صبحانه، استراحت و...
حرکت به سمت قله کلکچال در ساعت 5 و 40 صبح
حضور در گردنه کلکچال ساعت 6 و 51 صبح
رسیدن به چشمه پیازچال، ساعت 7 و 38 دقیقه صبح
توقف به مدت 15 دقیقه برای استراحت و...
حرکت ساعت 7 و 53 دقیقه به سمت قله لزون
حضور در قله لزون ساعت 8 و 52 دقیقه صبح
و بعد از طی خط الراس، رسیدن به قله توچال در ساعت 10 و 45 دقیقه صبح
پارک جمشیدیه بعد از بسته شدن های پی در پی کرونایی، در بامداد امروز دارای روشنایی کامل، و درب های آن به روی مردم باز است و مراجعینی هم دارد.
حرکتی به سمت قله، از سوی دیگر همنوردان، در این ساعات اولیه بعد از نیمه شب، دیده نمی شود؛ و این تنها بعد از ترک اردوگاه پیشاهنگی کلکچال بود که صدای همنوردانی به گوش آمد، که با حضور در محوطه اردوگاه، بدان طراوت بخشیدند،
به میانه راه بین اردوگاه و گردنه کلکچال رسیده بودم که تنها صعود کننده دیگری را مشاهده کردم که تندتر از من، فاصله خود را کم می کرد، اما پیش از رسیدن به گردنه، به سمت قله کلکچال تغییر مسیر داد، و وقتی بعد از استراحت در چشمه پیازچال، به سوی قله لزون در حرکت بودم، این دوست همنورد هم، از سوی دیگر قله کلکچال، بعد از فتح آن در حال نزول بود، و از سوی مقابل به من نزدیک شد و رو در رو شدیم، و سپس او برای استراحت به چشمه پیاز چال رهسپار شد، من هم به سوی قله توچال حرکت کردم.
به علت کاهش بارندگی ها در سال جاری، آب های روان به سمت پایین دست، بسیار کاهش یافته است، اما چشمه پیازچال هنوز کمی آب دارد، و می شود به قدر خوردن کمی برداشت، البته لوله هایی، آب های جاری از پایین دست این چشمه را، به پایین کوه منتقل می کنند، و انسان زیاده خواه، در حالی که در طبیعت همه گیاهان و حیوانات وحش، تشنه اند، آب ها را هر جا که یافته است، از طریق لوله هایی، به سمت سیستم شبکه لوله کشی خود هدایت کرده، و این انسان است که تنها سیراب، در میان دیگر موجودات زنده است، منابع دیگر غذایی طبیعت هم همین وضعیت را دارد، و همه به سوی جامعه انسانی منتقل و هدایت می شوند، و با وجود گرسنگی بیشتر موجودات در طبیعت، انسان همیشه سیری خود را در راس اهدافش قرار داده، نسبت به گرسنگی دیگر گونه های زنده این جهان بی تفاوت است.
در خشکی آب و هوایی این روزهای، اکثر پوشش گیاهی در دامنه کوه خشکیده، و اکثرا در زیر سم چهارپایانی که ماه طبیعت را برای ماه ها چریده اند، و رمقی برای آن نگذاشتند، خرد شده اند، تنها گونه های بسیار اندکی هنوز سبز و یا نیمه سبزند، و منتظر بارش باران های پاییزی، که اثری از این بارش ها دیده نمی شود، همه چشم به آسمانند، تا نزول باران، آنان را از مرگ نجات دهد.
در خلال این صعود، و هنگام عبور از خط الراس قله توچال، یادی از مرحوم ابراهیم شیخی کردم، که از پیشکسوتان کوهنوردی ایران بود، و عکس و تابلوهای یادبود او را در بسیاری از نقاط دیده ام، او که مسیر صعود به قله توچال را از میدان دربند تا قله را در حدود دو ساعت طی می کرد، و نهایتا هم در مسیر صعود بهاری از مسیر خط الراس های بین قله توچال تا دماوند، جان به جان آفرین تقدیم کرد. [1]
این روزها قیمت ارزهای خارجی، نوسان شدیدی را شاهد است، آن مرحوم نیز که در کار خرید و فروش ارز بودند، همواره بی توجه به نوسانات بازار، هر مقدار ارزی را که خریداری می کرد، با یک سود بسیار کم و ثابت می فروخت، بی توجه به بازاری که همواره افزایشی بود. او از خود نامی نیک در تجارت و ورزش بر جای گذاشت، با صداقت و اهل سود کاملا منطقی در تجارت، و کوشا و بسیار موفق در ورزش بود، ایشان از امید های تیم ملی کوهنوردی ایران بودند، روحش شاد.
امروز صعود از دیگر مسیرها به قله توچال هم بسیار کم است، بطوری که از یال سنگ سیاه که 90 درصد صعود ها به قله از این مسیر انجام می شود، تنها یک نفر در حال صعود دیدم، از مسیر ولنجک هم یک نفر که در هنگام حضور در قله، آنجا بودند.
در عین حال یک گروه سه نفره از دوچرخه سواران کوهستان، بر بلندای قله توچال مشغول صرف صبحانه بودند، آنان از ایستگاه 5 آمده بودند و اکنون قصد داشتند مسیر نزول را طی کنند، کاری بسیار خطرناک تر از صعود که دوچرخه سوار را لقمه ترمزهایی ناچیز باید از افزایش سرعت و حادثه حفظ کند.
گرچه کوهنوردان از پاکوب های مسیر خط الراس برای صعود به قله توچال استفاده می کنند، اما مسیر عمومی مردم منطقه رودبار قصران، برای ارتباط با ری و راگا (نام باستانی ری) و تهران از طریق مسیری میسر می گشت که در کمره کوه ادامه می یابد و به تدریج نزول و صعود دارد، مسیری که اینک با باز شدن راه های مدرن ماشین رو، دیگر استفاده نمی شود، در این صعود، قسمتی از مسیر تاریخی که شاهان قاجار از آن برای رفتن به کاخ خود در شهرستانک موسوم به کاخ ناصری استفاده می کردند را یافتم، مسیری که بالطبع ساخت قاجارها نبوده، و قدمت بسیار بیشتری دارد، و تنها توسط آنان احتمالا تعمیر و برای وسایل حمل و نقل آنزمان مناسب سازی شده است، و این مسیر از زیر پاکوب حاشیه قله لزون تا دره ایگل قابل تعقیب چشمی است، مسیری از همین حاشیه قله کلکچال که از بالای چشمه پیازچال می گذشته و در آن سوی قله لزون مسافران خود احتمالا در روستای ایگل فرود می آورده است.
به رغم پیش بینی هواشناسی قله ها (باد 20 الی 25 کیلومتر) نه باد آنچنانی بود و نه سرمایی در حد یکی دو درجه سانتیگراد، گرچه ساعات بامداد در پارک جمشیدیه سرمای محسوسی وجود داشت، اما با دور شدن از آن به درجه گرما انگار اضافه شد.
http://mostafa111.ir/neghashteha/articel/tag/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%20%D8%B5%D8%B9%D9%88%D8%AF.html?start=15#sigProId9e477a151f
[1] - ابراهیم شیخی در ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه پنجشنبه ۱۶ خرداد ماه ۱۳۸۷ هنگام اجرای برنامه خطالرأس قله توچال به قله دماوند، در چادری که بر روی خطالرأس «قله سینهزا» برپا کرده بود، براثر ایست قلبی در سن 53 سالگی درگذشت و پیکرش پس از ۳ روز تلاش همنوردانش به پایین منتقل و در قطعه نامآوران بهشتزهرا به خاک سپرده شد. به گفته همنوردانش او دارای وِیژگی های منحصر به فردی بود از جمله :
"تمام کسانی که شیخی را از نزدیک میشناختند از عشق بیکران او به ورزش بهخصوص ورزش کوهنوردی که ورزش اصلی او بود و بیش از سی سال در آن کوشید، آگاهی داشتند. از خصوصیات بارز او مهربانی و خوشخلقیاش بود به طوری که همیشه خوشرو و آماده و مشتاق فعالیتهای خیرخواهانه ورزشی بود.
در انتقال تجربیات و آزمودههای خود به دیگران بسیار سخاوتمند عمل میکرد و همواره به سئوالات و راهنماییهای کوهنوردان علاقمند، بهویژه در مورد آموزش نسل جوان بسیار با دقت و شکیبا عمل میکرد.
زمانی که در خرداد سال ۱۳۸۴ با همفکری او و ناصر جنانی طرح و اجرای پروژه برنامه «صعود شانزده یال دماوند» را عملاً آغاز کردیم، فرصت مناسب و استثنایی پیش آمد تا با این شخصیت بارز ورزشی بیشتر آشنا شوم. همواره به دنبال حرکتهای نو و ثبت رکوردهای جدید در ورزش کوهنوردی بود. در تمام این صعودها او جلودار و اصطلاحاً «موتور» حرکت تیم بود. در کوهنوردی برای خود سبکی ویژه داشت که تماماً برتجربیات شخصی و آموزشهای رایج عمومی تکیه داشت. به طوری که برای تمام حرکتها و تمرینات مداوم خود دلیل و برهان خاصی ارائه مینمود و با دانش خود سعی میکرد به مرزهای جدیدی از این ورزش دست یابد. با وجود گرفتاریهای روزمره به طور مرتب ورزش میکرد و عاشق دوومیدانی ، مادر همه ورزشها بود.
یادمان باشد هربار با صعود به قله خلنو بزرگ (البرز مرکزی) با تابلویی روبرو میشویم که با زبان بیزبانی روایتی از آخرین گامهای کوهنورد بزرگی را بیان میکند که از آن قله گذشته و ساعاتی بعد در جوار معشوق خود «کوهستان»، حین ورزش و در اوج آمادگی جسمانی به دیار ابدیت پیوست و جاودانه شد.
در پی این نوشتار توجه شما دوستان گرامی را به «شرح حال و زندگینامه ابراهیم شیخی» که به قلم دوست و همنورد نزدیک و دیرینهاش «آقای جلیل صفرعلیزاده» که در آخرین ساعات زندگی در کنارش بوده است، جلب مینمایم:
از سال ۱۳۵۰ با قدم نهادن در مسیرهای کوهستانی و با صعود به قلههای شمیرانات و سپس البرز، الوند و زاگرس، تمامی قلل بالای ۴۰۰۰ متری ایران را در فصول مختلف صعود کرد و همیشه این را بارها از زبان خودش میشنیدم که میگفت: «رشته اصلی من کوهنوردی است.» وی در کلاسهای کارآموزی کوهنوردی و همچنین کلاسهای تکمیلی و مربیگری زیر نظر فدراسیون کوهنوردی شرکت کرده و آموزشهای لازم را فرا گرفته بود.
زندهیاد ابراهیم شیخی عمر پربرکت خود را در راه اعتلای فرهنگ اراده و ایمان که همانا فرهنگ کوهمردی و کوهنوردی است مصروف داشت. او از دانشگاه بزرگ طبیعت درسهای گرانبهایی آموخت و در توشه آخرتش گوهرهای نفیسی اندوخت. در بسیاری از جهات شخصیتی درخور ستایش و تحسین داشت. اما شاخصه بارز او ایمان و اخلاصش در عمل بود تا جایی که به کرات با تشکیل تیمهای نجات به هنگام ضرورت، مصدومین و آسیبدیدگان را یاری میکرد. چه بسیار لحظات بحرانی و پر از خطر که او در صف اول منجیان حاضر و آماده بود. با نهایت تواضع و فروتنی میگفت: «این وظیفهای است برگردن ما. دیگران مسئولیتهایی دارند، ما هم دینی برگردنمان است. امید آنکه این مهم را نیک به فرجام رسانیم.»
به قول همنوردی شاعر:
تن و روان خستهات را صدایی آشنا و رفیقی کهنه به خود میخواند//
و تو از صافی آوازش پاکی قامت، طبیعت این یار دیرینه انسان را بازمیشناسی//
آغوش کوهستان هرگاه که بخواهی گشوده است//
شرط آنکه پاک و بیریا در او قدم نهی//
صداقت و عشق را در او بجویی و زندگی را در او بکاوی//
راه را در این گذر پایانی نیست، چرا که طبیعت بیانتهاست//
آنگاه که بر بلندای قلهای ایستادهای، آنجا که زمین دست بر قلب آتشین آسمان دارد//
خطاست نام فاتح برخود گذاری//
تو فتح نکردهای//
چرا که معشوق خویش را در آغوش فشردهای…//
ابراهیم شیخی در ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه پنجشنبه ۱۶ خرداد ماه ۱۳۸۷ هنگام اجرای برنامه خطالرأس قله توچال به قله دماوند، در چادری که بر روی خطالرأس «قله سینهزا» برپا شده بود، براثر ایست قلبی درگذشت و پیکر بیجانش پس از ۳ روز تلاش توسط همنوردان او از مسیر دشت لار و تنگه یونهزا به پایین منتقل و در قطعه نامآوران بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
۱۳۹۳٫۳٫۱۶
در پایان نگاهی میکنیم به فعالیتهای شاخص ابراهیم شیخی در ورزش کوهنوردی:
– سال ۱۳۶۲ اولین صعود زمستانی جبهه غربی دماوند در قالب گروه کوهنوردی آزاد کاوه
– سال ۱۳۶۳ حضور مؤثر و ۷۵ روزه در ساخت دو جانپناه شمالی دماوند در ارتفاع ۴۰۰۰ و ۴۷۵۰ متری
– سال ۱۳۶۳ اولین صعود زمستانی گرده آلمانها (علمکوه) در قالب تیم مشترک فدراسیون و کوهنوردان تبریزی
– سال ۱۳۶۳ حضور مؤثر در ساخت و مرمت جانپناه توچال
– سال ۱۳۶۴ صعود سرعتی قله توچال و ثبت رکورد دو ساعت و ده دقیقه از میدان سربند تا قله
– سال ۱۳۶۴ دریافت مدرک مربیگری کوهنوردی
– سال ۱۳۶۸ صعود دیواره علمکوه مسیر لهستانیها (به همراه زندهیاد داود خادم)
– سال ۱۳۷۶ صعود تا ارتفاع ۷۵۰۰ متری قله گاشربروم (هیمالیای پاکستان) در قالب اولین تیم ملی فدراسیون کوهنوردی
– سال ۱۳۷۶ صعود یک روزه گرده آلمانها از مسیر ونداربن ـ سرچال ـ علمچال ـ گرده ـ قله علمکوه ـ سیاهسنگ ـ چالون ـ سیاهکمان ـ نفتچال ـ ونداربن (طی سیزده ساعت) در تابستان
– سال ۱۳۸۳ شرکت در مسابقه ماراتون دماوند (در سن ۵۰ سالگی) و کسب مقام چهارم (رکورد سه ساعت و هجده دقیقه از گوسفندسرا تا قله)
– سال ۱۳۸۴ صعود ۱۶ یال دماوند در شانزده هفته به شکل سرعتی و یک روزه
– سال ۱۳۸۵ عبور از خطالرأس دوبرار (قرهداغ) یک روزه به طول ۴۵ کیلومتر
– صعود اکثر قلل ایران و دیوارههایی نظیر بیستون، لجور، بندیخچال، پلخواب و صعود بیش از ۱۵۰۰ بار قله توچال و ۳۰۰ بار قله دماوند
– پرچمگذاری مسیر صعود قله توچال از سنگسیاه به قله از زمستان ۱۳۶۴ به بعد
– حضور منظم در عملیات امدادرسانی افراد سانحه دیده در کوهستان
زمانبندی این صعود:
کل زمان صعود 7 ساعت و 17 دقیقه
شروع صعود از میدان مجسمه دربند، در ساعت 2 و 50 دقیقه بامداد روز 17 شهریور 1400
شیرپلا ساعت 5 و 28 دقیقه صبح
استراحت به مدت نیم ساعت
حرکت ساعت 5 و 56 دقیقه صبح
چشمه نرگس ساعت 7 و 39 دقیقه صبح
استراحت به مدت 15 دقیقه
خط الراس توچال ساعت 9 و 35 دقیقه صبح
حضور در قله ساعت 10 و هفت دقیقه صبح
در مسیر چشمه نرگس که به غیر از ما صعود کننده ایی دیگر نبود، در مسیر یال سنگ سیاه هم که 5 الی 6 نفر در گروه های یک نفره و دو نفره و سه نفره در حال صعود بودند، در مسیر ولنجک نیز وضع بر همین منوال بود، اما یک نفر هم از مسیر پیازچال و کلکچال به قله صعود کرد، چهارشنبه یکی از خلوت ترین روزهای صعود به توچال است.
طبیعت از آن وحوش است نه از آن انسان :
چشمه نرگس همچنان آب دارد و رود دره دربند زیبای تهران را آب می دهد، تا در این اوج خشکسالی و گرما، صدای زیبای آب زندگی را برای پایین دست به ارمغان آورد.
مهمترین خبر زیست محیطی این صعود خروج گله های گوسفند از پهنه کوه توچال است، آنها که امروز آثار چریدن آنان را همه جا می توان دید، آنقدر آمده اند و رفته اند و چریده اند که مسیرهای رفت و آمدشان مثل مویرگ های بدن، بر بدنه لخت شده کوه کاملا هویداست،
تک خانواده ایی از حیوانات آزاد در کوه ها، در این صعود چشم ما را به دیدارشان روشن شد، زوجی با دو فرزند کوچک اما چالاک، که وجودشان زنده بودن طبیعت را فریاد می زد، و نور امید را در دل انسان تازه می کرد که اگر انسان ها، عرصه را بر دیگر موجودات تنگ نکنند، طبیعت خود را به سرعت بازسازی خواهد کرد؛ برای ادامه زندگی آنان در طبیعتی که البته متعلق به آنان است، و انسان متجاوز آن را از آنان ربوده است، بسیار خدا خدا کردیم.
کاش انسان خود را مسئول می دید، و در حفظ طبیعت کوشا بود، اما سودجویی و مصرف بی رویه ذخایر زمین توسط انسان ها، مهمترین تهدید همه، حتی خود انسان در این روزها محسوب می شود؛
شاید بیماری کرونا هم به نوعی قیام طبیعت بر علیه انسان زیاده خواه متکبر باشد، که عرصه را دست و دل بازانه بر همه ی موجودات تنگ کرده است. این نظر را بارها و بارها از انسان های صاحب اندیشه شنیده ام، که گویا جهان طبیعت علیه انسان، و تکثیر بی رویه او بر خود، قیام کرده است، و بیماری کشنده کرونا، بار گران تعدد انسان های بیشمار، مغرور و پر مصرف را از زمین در حال کم کردن است! نمی دانم چه بگویم، شاید هم این خود نظریه ایی درست باشد، نظری که دل برخی طبیعت دوستان بیرون می آید.
صعود به توچال در سالروز قیام 17 شهریور :
این روزها دیگر تاریخ ها هم برای ما بی معنی شده، و یا معنی خود را از دست داده است، چرا که در مسیر این صعود بود که یکی از همنوردان از سالروز قیام 17 شهریور گفت، و این که در چنین روزی یکی فرمان کشتار مردم ناراضی علیه خود را داد، و لکه ننگ کشتار مردم خود را، بر پیشانی مرتکب شدگان این جنایت ثبت کرد، هر چند وقتی به تاریخ این انقلاب بزرگ و مردمی نگاه می کنیم، متاسفانه گاه هدف وسیله را توجیه کرده است و عده ایی هر کاری را برای پیروزی خود کرده و می کنند، حتی به دروغ و... متوسل شدند، تا رقیب سیاسی خود را بی آبرو و از میدان به در کنند، حال آنکه دروغ بنیان جامعه ایرانی را از همان بدو تاسیس این سرزمین، تهدید می کرده است، آنچنان که وقتی داریوش کبیر [1] خواست در حق سرزمین تحت حاکمیت خود، دعایی نزد خداوند خود، حضرت اهورامزدا کند، بر دو عنصر مهم دروغ و خشکسالی تاکید کرد، و باید متاسف بود که انگار خوب و بد، قدیم و جدید ما ایرانیان دچار این بلیه شده اند، و امروز خشک و تر ما را، دروغ و خشکسالی در حال سوزاندن است.
گاهی ما حوادث را به میزان هوای نفس خود می کشیم، و آن را مطابق با منافع خود کوچک و یا بزرگ می کنیم، و همین رسوایی تاریخی را به دنبال دارد، در محکمه عدل الهی گفته می شود اعمال در همان حد خود، برای مرتکبین تشویق و یا تنبیه به ارمغان می آورد، اما در محکمه انسان ها، تشویق و یا تنبیه ها، به انسان هایی بستگی دارد که در این رابطه مسئول و یا قاضی اند، این است که حادثه قیام 17 شهریور [2] هم متاسفانه توسط انقلابیون، آنطور که واقع شده بود روایت نشد، بلکه آنطور که منافع برخی اقتضا می کرد، ثبت و اعلام گردید. در آمار شهدای این روز اغراق صورت گرفت، هرچند جنایت در حق ملت ها، تعداد نمی شناسد، چرا که ظلم ظلم است و تعداد کشته ها، تنها بر عمق جنایت می افزاید، و نتیجه ایی در تغییر ماهیت جنایت، و تبدیل آن به عمل مطلوب نخواهد داشت.
نبرد میان کوه و دره ها برای کسب آزادی:
اما مجاهدان آزادی خواه خراسانی ما در شمال افغانستان، همدم من در قدم به قدم کوهپیمایی های امروز بودند، ملت مظلوم افغانستان که توسط نظم ظالمانه جهانی موجود، و نظام بین الملل مدعی اما شرور، و کشورهای منطقه به نظام جور، اسارت، بردگی و سیاهی استبداد و سرسپردگی طالبانی سپرده شدند، ملتی که بیش از 42 سال است که آوارگی و جنگ را تحمل می کنند تا جایگاه در خور انسانی خود را بیابند، اما بعد از نیم قرن مبارزه و سختی، به یک عده مدعیان علوم خداوند، که در یک دست کتاب مقدس دارند، و در دست دیگر سلاح آتشین حمل می کنند، سپرده شدند تا در گاز انبر مذهب منحط و زور لخت طالبانیانِ وابسته و تروریست، له شوند،
قیام شمال، در میان همه تردیدها و دودلی های یک ملت، که هم نخبه و هم عامش به تماشای غرق شدن خود نشستند، نور امید رهایی را روشن کرد، دره پنجشیر و اندراب، این روزها صحنه ی نبرد کسانی است که امید برای آزادی ملتی را در یاس همه زنده کردند، ملتی که بعد از نیم قرن مبارزه، جهد و کوشش، توسط سیاست های دیگران، نقطه سر خط شده اند، تا برای دور چندم، مبارزه را از سر گیرند، تا آزادی خود را از بردگی و اسارت در دست استبداد داخلی، و سرسپردگی خارجی حاکمان طالب خود بدست آورند، و چقدر غمناک است که دنیا به نظاره بلعیده شدن یک ملت توسط مافیای تروریسم جهانی طالبان نشست، و تماشا کرد، که چطور یک ملت به تمام، طعمه زورگویان تروریست طالبانی وابسته به باندهای تروریسم جهانی می شوند.
این اوج تنهایی انسان در دنیایی مملو از ادعاست، که هر یک از مدعیان پر رو و بی شرم آن، صدای حقوق بشرشان، و ادعای کرامت انسانی اشان، و فضایل مکتب و ایدئولوژی اشان گوش بشریت را کر کرده است، ادعاهایی پوچ که در این برهه ی زمانی، چهره زمخت دروغ همه ی این مدعیان را هویدا کرد؛
غرب و شرق، شمال و جنوب، مسلمان و غیر مسلمان، همه در این امتحان بزرگ رفوزه شدند، و تشت رسوایی اشان سخت بر زمین برخورد کرد، و تنها یک اصل و نسب دار، از جامعه شهدای راه آزادی افغانستان، یعنی فرزند خلف شیر دره پنجشیر، جناب احمد شاه مسعود، و یارانش، از همه ی دنیای خود گذشته، پرچم قیام بر علیه این همه سیاهی را برداشتند، تا با اهدای همه ی آنچه که داشتند، به دفاع از رهایی و آزادی ملت خود بایستند، و ایستادند، و آزادی و انسانیت را سمبل خیر شدند، چه احمد مسعود و همرزمان گرانقدرش در این نبرد پیروز شوند، و چه به ظاهر شکست بخورند، برندگان این صحنه روسیاهی همه ی مدعیان دین، اخلاق، حقوق بشر و... خواهند بود.
امروز هر قدمی که در این پیمایش سنگ ها و سراشیبی ها گذاشتم، به یاد مبارزینی بودم که با سیاهی در افتاده اند و انشالله پیروز این میدان خواهند بود، تا روسیاهی به پیشانی همه مدعیان دین، حقوق بشر و... تا ابد بماند.
- آب جاری از چشمه نرگس در دره منتهی به شیرپلا 17 شهریور 1400 آب جاری از چشمه نرگس در دره منتهی به شیرپلا 17 شهریور 1400
- رویش معجزه وار گل های بدون ساقه و برگ از میان سنگ ها رویش معجزه وار گل های بدون ساقه و برگ از میان سنگ ها
- چشمه نرگس در 17 شهریور 1400 هنوز آب از دیواره های آبشار ان جاری است چشمه نرگس در 17 شهریور 1400 هنوز آب از دیواره های آبشار ان جاری است
- عکس قله توچال از روی خط الراس مسیر چشمه نرگس 17 شهریور عکس قله توچال از روی خط الراس مسیر چشمه نرگس 17 شهریور
http://mostafa111.ir/neghashteha/articel/tag/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%20%D8%B5%D8%B9%D9%88%D8%AF.html?start=15#sigProId6e8675e07b
[1] - در کتیبه چهارم داریوش در تختجمشید داریوش هخامنشی می گوید: "این کشور پارس که اهورامزدا به من ارزانی داشت، زیباست و دارای اسبان خوب و مردم خوب است. به خواست اهورامزدا و من داریوششاه، این کشور از دشمن نمیهراسد. اهورامزدا و خدایان خاندان شاهی مرا یاور باشند. اهورامزدا این کشور را بپاید از سپاه دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید نه سپاه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ."
[2] - ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ یا «جمعه سیاه» که در برخی منابع از آن با عنوان «کشتار ۱۷ شهریور» نیز یاد میشود، رویدادی در جریان ناآرامیهایی بود که در نهایت به وقوع انقلاب ۱۳۵۷ ایران انجامید. تظاهرات مخالفین و انقلابیون در محلات جنوبی تهران، خیابان ژاله پیشین (خیابان مجاهدین اسلام کنونی) و میدان ژاله (میدان شهدا کنونی)، منجر به سرکوب خونین تظاهرکنندگان توسط نیروهای نظامی ارتش شاهنشاهی ایران شد. ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ اغلب به عنوان آغاز پایان کار دودمان پهلوی ایران در نظر گرفته میشود که هر گونه امید به مصالحه میان انقلابیون و سلطنتطلبان را از میان برد. رویدادهای این روز عملاً امکان به ثمر رسیدن اصلاحات تدریجی، آرام و لیبرالی را ناممکن گذارد. اگرچه مخالفان حکومت پهلوی از کشته شدن چند هزار نفر صحبت میکردند، اما بعدها مشخص شد که آمار رسمی و آنچه در اطلاعیه فرمانداری نظامی تهران درباره تعداد کشتهها ذکر شده بود، یعنی حدود ۸۷ نفر، درست بودهاست. سالها بعد نیز عماد الدین باقی با دسترسی به آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی و منابع دیگر، در پژوهشی تعداد کشتهشدگان ۱۷ شهریور را ۸۸ نفر عنوان کرد که ۶۴ نفر آنها در میدان ژاله کشته شدند.