گزارش یازدهمین صعود به توچال از مسیر شهرستانک
  •  

20 مهر 1398
Author :  
دره شهرستانک بالای کاخ ناصری در سیر توچال

جمعه 19 مهر 1398 دوباره صعود از مسیر شهرستانک میسر شد، مسیری که قبلا نیز مزه ی شیرینش را چشیده بودیم، و اکنون بار دیگر خاطرات آن صعود زیبا و دوستان همراه در آن صعود تجدید می شد. [1]

 

زمانبندی صعود، در این هفته:

حرکت به سوی جاده چالوس و منطقه شهرستانک از تهران، ساعت حدود 3 بامداد

رسیدن به کاخ ناصری در انتهای دره شهرستانک، در ساعت 5 صبح و آغاز حرکت به صورت پیاده

ساعت حدود شش صبح بود که بعد از عبور از کاخ ناصری و رسیدن به محل خروج آب چشمه از دل دره، آب مورد نیاز را برداشته و راه خود به سوی توچال پی گرفتیم.

ساعت 9 و 22 دقیقه، بعد از گذر از دره بین شهرستانک به توچال، به بالاترین نقطه قبل از هتل توچال رسیدیم.

ساعت 10 صبح بود که باقی مانده راه تا هتل هم طی شد، و به هتل توچال رسیدیم و فرایند این صعود خاطره انگیز نیز به پایان خود رسید.

کل زمان حرکت پیاده حدود 5 ساعت بوده است، کل مسیر تقریبا 11 کیلومتر مسافت تا هتل توچال است که در شیبی نسبتا کم از کاخ ناصری شروع شده و تا بالای هتل توچال ختم می شود.

 

کیفیت مسیر :

جاده چالوس همچنان پر ترافیک و اطراف سد امیرکبیر پر از کسانی که شب را آنجا مانده بودند و خوش می گذراندند، جاده ایی که یک لحظه خواب اتفاق ناگواری را رقم می زند، همانطور که خورده بود و یک پژو و سوزوکی ویتارا رخ بفه رخ در اثر انحراف پژو به هم برخورد کرده بودند و راننده اسنپ جوان به سرعت از این حادثه که معمولا مردم برای تماشا می ایستند و خود خطر آفرین است گذشت، پلیس و ارژانس مشغول کار خود بودند و...

ظاهرا طلسم اتوبان شمال در حال شکستن است و قسمت هایی از این اتوبان واجب تنها به نور پردازی تنل ها و علائم جاده ها معطل است و با افتتاح آن این خطر از مسافرین این جاده کم خواهد شد.

هوا کاملا تاریک بود که به انتهای جاده فرعی شهرستانک رسیدیم، جاده ایی که حرکت در مسیرهای آن قسمتی جاده خاکی هم دارد، البته از دفعه قبل که آمده بودیم شرایط این جاده خاکی بهتر بود، این جاده فرعی هم به برکت ساخت اتوبان شمال، هم در جاهایی خراب شده و هم در جاهایی آباد، قسمت آسفالته آن در ابتدا به علت رفت و آمد ماشین های سنگین کمی خراب، و قسمت خاکی آن به نسبت قبل مرمت شده است.

در خوف و وحشت گم کردن مسیرها با توجه به تغییرات جاده، تاریکی ظلمانی دره و... حکم فرما بود، مسیر پاکوبی را به سوی کاخ ناصری در پیش گرفتیم، در حالی که صدای آب چشمه ایی که از کنار کاخ می گذرد، ما را از درستی مسیر خبر می داد، و پاکوب ها در این تاریکی پیش از سحر، زیر نور هدلایت ها آشنا می نمود، اما شیب دره شهرستانک و خروج از پاکوب خسارت بار، و لذا با هر دلهره ایی که بود از آن گذشتیم و کم کم کاخ زیر نور هدلایت دیده شد، و خوشحال و رو سپید که راه را در دل این شب یافته ایم، چرا که گم کردن راه کوهستانی در شب خود مصیبت بزرگی است، شبی که سرما اجازه ایستادن و آمادگی هم نمی داد، و این تنها حرکت بود که می توانست گرما خود را بر تن انسان بنشاند.

 

کاخ ناصری آینه وضعیت دوره ما :

در این تاریکی شب، دوستان جدید گروه که کاخ را ندیده بودند هم اشتیاقی برای دیدار از ساختمان کاخ نداشتند، اما به هر طریق که بود، وارد ساختمان شدیم، دیگر نه مرمت کاران بودند، و نه از مرمت خبری بود، اتاق محل استراحت مرمت کاران و نگاهبانان روند مرمت، هم دچار آتش سوزی شده و معلوم بود که آنان نیز دیگر کار نمی کنند و نگهبان کارگاه هم آنجا را ترک کرده است؛ اتاق شان دچار آتش سوزی شده و دود و شکستگی شیشه های اتاق نگهبانان را که بخشی از ساختمان اصلی کاخ ناصری را شامل می شد، نشان از مصیبت وارده و بی توجهی پیمانکار می داد که این کارگران را قسمتی از بنای تاریخی کاخ جای داده، و زمانی که این کارگران در جای بزرگان و شاهان خوابیده بودند، در رویای بزرگی فرو رفته، آن را به آتش کشیده و رفتند، ما هم در این شرایط غم، طاقت نیاورده و کاخ را ترک، و راهی راه خود شدیم.

دیگر مثل دفعه قبل تمنایی برای ماندن در مجموعه کاخ، خوردن، عکس گرفتن، وارسی اجزای و ساختار آن، دل سپردن به تاریخ و... نبود، لذا کاخ را به زودی ترک کرده و رفتیم، تا این کاخ را که تنها نامی از کاخ را یدک می کشد و در مقابل خانه های اعیان امروز، کلبه ایی حقیر بیش نیست، بماند و درد دل خود را به همان سگی که با توله هایش در اطراف کاخ می گشتند، بگوید، و من در حالی که در دل خود می گفتم، "ما بیاییم و بمانیم هم خسارت، بگذریم و برویم هم خسارت است، این مجموعه کاخ را به بهره بردار واگذار کنیم، خسارت است، نکنیم هم خسارت، انگار در همه امور دچار درد چه کنیم چه نکنیم گرفتار شدیم".

 

مسیر بین کاخ و دره شهرستانک:

به زود شیب های تند پاکوب های بعد کاخ تا سرچشمه آب را طی کردیم، و با استفاده از تجربه حرکت قبلی، ایمن و راضی، بدون دلهره از آن قسمت نیز عبور کردیم، آب مورد نیاز خود را از محلی که در دفعه قبل برداشته بودیم، برداشتیم و به همه هم اعلام کردیم "این آخرین آب است، آب توشه سفر را بردارید"، اما به برکت بارش های امسال صد متر بالاتر هم باز چشمه ایی بود، در میانه راه هم باز آب بود و... همینجا از خداوند تشکر کرده و سالی پر از بارش همچون سال گذشته، و یا بلکه بهتر از آن را آرزو کردم.

مسیر پاکوب ها را دقیق پی گرفته و بعد از طی مسیر خود را به پای یال شکراب – توچال رسانده و صبحانه ایی خورده و به زودی با توجه به سرمایی که از باد دره و نبود آفتاب در تن خود احساس می کردیم، حرکت را سریع و دوباره پی گرفتیم.

در مسیر چندین جا بوته های بزرگ گَوَن را به آتش کشیده بودند، بوته هایی که با توجه به حجم آن نشان می داد چندین دهه عمر دارند و با یک کبریت حاصل زحمت 70 سال طبیعت در ثانیه هایی می سوزد، بی توجهی که ممکن است یک مرتع را حتی بسوزاند، چرا که علف های خشک طبیعت در این ایام ایام از سال اگر آتش بگیرند، کدام آتش نشانی اینجاست، که بیاید و بتواند این آتش خاموش کند و... برخی فکر می کنند بوته های خشک در این فصل، واقعا خشک هستند در حالی که فقط برگ های لطیف آن خشک شده و ساقه و ریشه زنده و تر است و با اولین باران زنده خواهد شد، و اینان کبریت خود را به بوته ایی بسیار مفید می کشند که در زمستان سخت آشیان حیوانات و حشراتی است که چرخه طبیعت به آنان زنده است، و بدین سان گیاه زنده ایی با عمر 80 تا 90 سال و بلکه بیشتر در آتش جهل و بی توجهی می سوزد، تا باز طبیعت اگر بتواند آنرا جایگزین کند.

اینجا در دره پای شاه نشین  از یک سو و یال شکراب از سوی دیگر هنوز آنقدر آب و هوای سرد و مرطوب و متفاوتی دارد که گل هایی چون گل های بهار را می توان دید، گل های بنفش، زرد و... و هنوز طبیعت پاییز را به تمامی درک نکرده، و انگار هنوز تابستان نتوانسته با اشعه های داغ خورشید گیاهان را در اینجا بسوزاند، لذا برخی جاها هنوز سبز است و بوی گل ها پراکنده است، بهاری که از دل تابستانی داغ زنده بیرون آمده است.

دوست همنوردم که بلندگوی همراه او موسیقی فاخر سنتی را به جمع ما هدیه می کند از پخش موسیقی منع شد تا سکوت این دره بکر را حس کنیم. اما او که خود در دومینوی نخوابیدن و کمبود انرژی این هفته گرفتار بود و نوبت کمبود انرژی به او رسیده بود، لذا "هدست" در گوش صدای موسیقی را در گوش انرژی گرفته و راه را همراهی می کرد، و خود کوله اش را با انرژی موسیقی حمل کرد.

 

فضای فوتبالی ایران، بعد از بازی رسمی بین تیم ملی فوتبال ایران و تیم ملی کامبوج که با شکست 14 بر صفر این تیم آسیایی به پایان رسید، بازی که گل های بسیار دیگری را هم می توانست به همراه داشته باشد، اما اگرچه به قول آقای محبی، یکی از بازیکنان تیم ملی با مراعات شخصیت تیم حریف به گل های بیشتر منجر نشد، رکورد 19 گل به تیم ملی گوام، 17 گل به مالدیو شکسته نشد، اما در بین دیگر تیم های آسیایی این یک رکورد بود، تیم کامبوج که در بازی با تیم بحرین تنها یکی دو گل خورده بود، اکنون در کمند بازی خوب بازیکنان تیم ملی ایران گرفتار شده، و 14 گل زیبا را در تاریخ خود ثبت کرد.

جای خالی گزارشگری مثل آقای عادل فردوسی پور در این بازی به روشنی حس می شود، و جامعه نخبه کش ما این نخبه گزارشگری را نیز له کرد، تا از همه نظر مثل هم باشیم، فوتبال ما مثل سیاست، سیاست ما مثل عرصه علم، عرصه اجتماع ما مثل عرصه فرهنگ و... همه جا شاهد حذف نخبگان بوده و جای خالی صحنه گردانی برجستگان و نخبگان و عرصه داری جایگزین های بسیار کوچک انسان را زجر دهد، که این اتفاق در مسیر حرکت باندهای قدرت رخ می دهد و جامعه به همراه نخبگانش له شده و از بین رفته و نیروی شان به هرز می رود.

اما حضور خانم ها در استادیوم و تماشای ورزش، خبر خوشی بود که در بین خبرهای غم انگیز دیگر، امید را به جامعه تزریق می کند، قدمی در سمت و سوی عدالت و برخورداری برابر که برای ما غنیمت است، حتی ژست عدالت، تساهل و تسامح، در جامعه یخ زده ما تاثیر مثبت خود را دارد، هر چند جامعه سیاست زده ما بارها شوق را در لب های این مردم ماسانده است.

 

سایه ی فتوایی دردناک علیه مولانا یا اندیشه ی او :

همانگونه که فتوای آقایان نوری همدانی و مکارم شیرازی در تحریم ساخت فیلم از زندگی شاهکارهای اندیشه، هنر و معرفت ایران یعنی شمس تبریزی و مولوی کبیر ایران، جلال الدین بلخی، بر قلب فرزندان وطن خراشی بزرگ نهادند، و تاریخی از عدم تحمل فقه را نسبت به دیگر معارف زنده کرد، و باید گفت با این گونه کفر دانستن عرفان، و کافر دانستن عرفا، تاریخی غم انگیز از حذفِ عین القضات همدانی ها، سهروردی ها، ملاصدراها، حلاج ها، عیسی های زمان و... را به چشم قرن بیست و یکمی ها هم کشیدند، تا نشان دهند که تهاجم حذفی صاحبان علوم به هم، عقب افتاده ترین شکل رویارویی علم و معرفت است، روزی باید فرا رسد که بشر و در اولویت جامعه اندیشه ایران به این مرحله از بلوغ فکری و تحمل ناشی از رشد، برسد که "رسیدن به نظری و یا حکمی، فقط برای صاحبش صائب باشد،" و این به اجبار و تحمیلی برای دیگری تبدیل نشود و کسی را به تمکین واندارند.

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را

بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

هر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رود

توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را

می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند

تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را

از مایه بیچارگی قطمیر مردم می‌شود

ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را

زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد

کز بوستان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را

غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی

باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را

جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد

ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را

دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل

نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را

دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش

جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را

باران اشکم می‌رود وز ابرم آتش می‌جهد

با پختگان گوی این سخن سوفزش نباشد خام را

سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود

صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را [2]

لذاست که تسلط و تهاجم فقه بر دیگر معارف، مثل تسلط و تهاجم ریاضی بر پزشکی و... بی معنی و فارغ از فهم برای عقل ماست، و به نظر می رسد در مقام عمل، فارغ از عرصه نظر، هر کدام از علوم فقط باید در حوزه خود نظریه پردازی کنند و تهاجم و تسلط را که مانع رشد است، را وا نهند تا جهان به سامان عقل جمعی رسیده، و به سرمنزل مقصود رهسپار باشد، و هر یک از ما خود را حق مطلق نه انگاشته و از ظلم و تحمیل بر دیگری پرهیز کنیم؛

راهبندی صاحبان معارف بر هم، به تک بعدی شدن جامعه و اشتباهات بزرگ منجر خواهد شد، این که منویات دل اشخاص، و تشخیص فردی آنان به قانونی الزام آور و بالادستی، برای دیگر اقشار جامعه تبدیل شود، این عین خروج از عقل، و به کناری نهادن عقل جمعی و همان دیکته کردن نظرات فردی بر دیگران و جامعه است؛ حال آنکه مدت هاست ثابت شده است که این عقل جمعی است که این ظرفیت را دارد و امید می رود انسان را نجات دهد، و تسلط عقل و تصمیم فردی بر جامعه، جز خسران و عقب ماندگی برای جامعه جمعی و همه، چیزی به ارمغان نخواهد آورد.

 

Click to enlarge image IMG_2411.JPG

دره شهرستانک بالاتر از کاخ ناصر الدین شاه قاجار

[1] - گزارش این صعود که برای اولین بار از این مسیر صورت گرفت را، در پست های "کاخ ناصری در آینه تصویر، توچال از مسیر شهرستانک،" و "صعود به قله 3964 متری توچال از مسیر شهرستانک" به صورت ریز به نگارش در آورده ام.

[2] - شعری از حکیم مصلح الدین سعدی شیرازی، که استاد هنرمند شاخص اصفهانی و با معرفتم می گفت "اگر به دور شیراز دیوار بکشیم می توان گفت همانجا مرکز هنر است" بعلاوه این قطعه از حافظ شیرین سخن شیراز که : شیراز معدن لب لعل است و کان حسن

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (2)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

خاطرات و روزنوشت ها, [11.10.19 00:28]
حضرت ایه الله ؛ زنها به استادیوم رفتند
ناصر مهدوى
سلام عرض می کنم حضرت آیه الله مکارم شیرازی ؛
با ادب عرض می کنم که با همه تلاشی که فرمودید بلاخره خانم ها موفق شدند بعد از ۴۰ سال به تماشای فوتبال بروند و همچنین با همه بی مهری جنابعالی نسبت به عرفان و شخصیت گرامی حضرت مولانا و شمش شریف تبریزی ؛ ساخت فیلم سینمایی مست عشق یا همان شمس تبریزی نیز کلید خورد ۰
من تردید ندارم که نه بانوان محترم سرزمین ما و نه سازندگان فیلم مست عشق ؛ هیچکدام ؛ قصد بی احترامی به حضرتعالی را نداشتند و باز هم تردید ندارم که شما هم در دینداری و سلامت شخصیت این دو گروه شکی در دل ندارید.
ولی باید ؛ باور کنید که جهان و انسان و روزگار ما بسیار تغییر کرده اند و سرعت جابجایی اطلاعات به طور سر سام آوری دگرگون شده است ۰
حکایت امروز ما مانند رانندگی در جاده های پر سرعت است ۰
اگر بخواهید برای دقایقی از جاده بیرون رفته و کمی استراحت کنید ؛ صدها ماشین از شما سبقت می گیرند و پیش می افتند و حتی ماشین هایی که پیش تر از آنها سبقت گرفته بودید هم از شما پیشی می گیرند.
من تصور می کنم علت اینکه شما حضور زنان مسلمان را در استادیوم جایز نمی دانستید ولی آنها با اصرار و سعی بسیار موفق شدند به خواسته خود برسند و با اینکه ساخت فیلم شمس را حرام می دانستید و اکنون این فیلم در حال ساخت است ؛ این نه بخاطر بی احترامی به شما و یا بی اعتنایی به فرامین دینی است بلکه اگر جسارت نمی کنم بگویم که بخاطر این است که شما و متاسفانه بسیاری از روحانیون محترم در مسابقه معرفت و شناخت روزگار ؛ چون از جاده کنار زده و مشغول استراحت و کارهای دیگر هستید ؛ اندکی از رسیدن جا مانده اید و نسل امروز با سرعت بسیار از شما فاصله گرفته اند و شما هنوز باور ندارید ۰
انسان معاصر ؛ مانند نسل های گذشته مطیع و منقاد و دنباله رو نیست ؛ انسان امروز خود را بهتر از دیروز شناخته و کمی جسور ؛ منتقد و محق شده و زیر بار تکالیف و فرامین غیر عقلانی و گاهی غیر اخلاقی آنهم بنام دین نمی رود.
انسان عصر جدید ؛ به شرافت و حرمت زن احترام می گذارد و در انسانیت ؛ او را همچون مردان می داند و مانند بسیاری از علما ؛ زن را وسیله ای برای عیش و خدمت مردان و یا ابزار شیطان برای فریب انسان نمی داند.
انسان دیندار امروز زیر با تصویر خشن و ارباب گونه از خدا نمی رود و اگر زمزمه شیرین دینداری هنوز در جهان شنیده می شود از این روی است که انسان این روزگار ؛ عرفان را بهترین و مهمترین طریق زیستن دینی می داند و با خدای محبوب بهتر کنار می آید تا خدای سخت گیر فقهی ۰
انسان امروز با هر تلقی و تصویری که اخلاقی ؛ عقلانی وانسانی باشد کنار می آید فرقی نمی کند گوینده آن یک شخصیت روحانی و یا غیر روحانی باشد۰
بنابر این اگر انسان امروز و نیازها و تحولاتش را نشناسیم کم کم از آنها دور و آنها نیز بی تعارف ، ما را به حال خودمان رها خواهند کرد ۰
حضرت آیه الله ؛ ممکن است فردا خدایی ناخواسته از انسان و روزگار امروز گله کنید و هم چنان به باورها ی خود اصرار بورزید ولی من بعنوان یک معلم کوچک ؛ اگر جای شما بودم بجای گله از واقعیت و جهان ؛ اول جان و اندیشه خودم را مورد اعتراض و نقد قرار می دادم و با خودم می گفتم شاید من اشتباه می کنم که فرمانهایی صادر می کنم که مردم سرزمینم با دلایل واضح آن را بر نمی تابند و با آن بیگانه هستند.
پس بهتر است بجای شکوه از جهان و دیگران ؛ ابتدا جان خودم را عوض کنم و از مسابقه آگاهی عقب نیقتم و اگر اطمینان یافتم که در مسیر حقیم ؛ به نقد جهان و دیگران بپردازم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه جمعی از نواندیشان دینی در نقد فتوای عرفان‌ستیز برخی فقیهان قم

متن کامل این بیانیه که برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گرفته٬ به شرح زیر است:

فتوای دو مرجع تقلید حوزه علمیه قم آقایان مکارم شیرازی و نوری همدانی در حرمت فیلم‌سازی از دو چهره سرشناس میراثی و جهانیِ محبوب یعنی شمس و مولانا، بار دیگر مناقشه سنتی فقه و عرفان را در خاطره‌ها زنده کرده است. این جدال درازدامن تاریخی که اغلب با سلاح تکفیر و تحریم همراه بوده گرچه فتوحات فقیهانه به همراه آورده اما نتیجه آن انزوای فرهنگ مداراگر عرفانی بوده است. این جدال تاریخی این بار در زمانه حاکمیت فقیهان سیاسی و با تکلیف‌تراشی برای ساحت فرهنگ‌ و هنر تکرار می‌شود.

ما جمعی از نواندیشان دینی ایرانی، به عنوان منادیان اسلام مدارا و مدافعان قانون و جامعه مدنی، نه تنها ناخشنودی خود را نسبت به استفاده از حربه فتوا در قلمرو حاکمیت قانون ابراز می‌داریم که از اِعمال زورمندانه اراده تکلیفی و فقیهانه در عرصه فرهنگ برای بستن کمترین روزنه‌های معنویت و مدارا در جامعه ایرانی سخت نگرانیم.

آشنایان با فرهنگ ایران و تاریخ ادیان نیک می‌دانند که ابعاد هول‌انگیز این منش مفتیانه چندان متنوع و ناگوار است که به مناسبت اخیر تنها به گوشه‌هایی از آثار آن در این بیانیه اشارت می‌رود:

۱. ورود اصحاب فتوا در حوزه اعتقادی:
رسالت فقیهان و مفتیان استنباط احکام شرعی مومنان از ادله تفصیلی شریعت است. با این تعریف بخش مهمی از نزاع تاریخی فقیهان و عارفان لاجرم بایستی پیرامون پایبندی صوفیان به آداب شریعت شکل گرفته باشد، حال انکه در عمل چنین نیست. انگاره “وحدت وجود” مایه اصلی نزاع آن دسته از فقهایی است که نگاهی آمرانه به حوزه اعتقادی داشته و با سوء تفسیر از انگاره‌ای کلامی و مفاهیم ذوقی، حکم به تکفیر ناروای فقهی در حوزه اعتقادی رانده‌اند. اینکه طایفه‌ای موهوم از مومنان بتوانند با طرح پرسشی اعتقادی در قالب استفتاء، فقیهی را به فتوای تحریم و تکفیر بکشانند نه تنها سوء استفاده از مرجعیت که تجاوزی آشکار از مرزهای عرفی فتواست.

۲. تفرقه میان مسلمانان:
آموزه‌های عرفانی و میراث صوفیانه، بخشی از منظومه معرفتی مسلمانان است که در طول تاریخ آثار تربیتی و فرهنگی خود را ناگزیر و بی‌تردید بجای گذاشته و نامدارانی به جهان عرضه کرده است. ورود فتوا در سبک زیست و رفتاریِ متفاوت نه تنها اِعمال نامشروع اقتدار دینی است که به همبستگی مسلمانان آسیب رسانده و امکان مدارای رفتاری و اعتقادی در میان طیف و طوایف رنگارنگ اسلام‌باوران را به حداقل می‌رساند. کارکرد فتوا اگر نتواند همدلی و نزدیکی مردمان را پدید آورد (همان کارکرد سالکان و عارفان) دست‌کم نباید اسباب تشتّت و پریشانی جامعه شود و فقیهان نباید با رجم و طرد و ترشرویی، مسلمانان را بیش از این پاره پاره کنند.

۳. اخلال در حاکمیت قانون و آشوب در میثاق مدنی:
صدور فتوای تحریم یک فیلم یا اثری هنری اگر در زمانه عزلت فقیهان اسباب وجاهت بود، در حاکمیت سیاسی فقها تنها به آشوب تقنینی و پریشانی اصول حاکمیت و مبانی مدنی دامن می‌زند. قیام در برابر قانون با صدور فتوا و خروج از میثاق مدنی و قانون اساسی با روش مفتیانِ سنتی پدیده هولناکی است که اگر گسترش پیدا کند کورسوی امید مردم به حاکمیت لرزان قانون را هم از بین خواهد برد. حاکمیت اساسی و ارکان جمهوری به آنارشی طبقاتی فقها فروخواهد غلطید و هیچ حوزه‌ای از ساحات اجتماعی و سیاسی مصون از دخالت مفتیان و اجتهاد بی‌مرز مراجع نخواهد بود و تمامیت ایران بخطر خواهد افتاد.

۴. خسارت و تاراج میراث ملی و فرهنگی:
مرجعیت شیعه اگر به زعامت فراگیر و مقبول عام خود می‌اندیشد باید با سرمایه‌های ملی و فرهنگی این مرزوبوم بر سر مهر باشد. آثار شوم چهاردهه سیاست فقیهانه و بی‌اعتنایی به اسطوره‌های ملی و تاریخی این کشور امروز برابر ماست. تاراج میراث ملی و چهره‌های جهانی ایرانیان در سازمان‌های بین‌المللی، ادعای مالکیت میراث معنوی ایرانیان از سوی بیگانگان و تصاحب و ثبت خداوندان فرهنگ وهنر و ادب این ملت به نام دیگر ملت‌ها، آثار ستیز و مدیریت فقیهانه در دهه‌های گذشته است. خسارت‌های مادی و معنوی این سوء تدبیر و آفات کوته‌اندیشی شریعت‌مداران در جهان فرهنگی و متنوع ایرانیان را امروز در بخش‌های تاریخی، جهانگردی و صادرات غیرنفتی این کشور می‌توان پی کرد. مولوی، مراد او شمس و انبوهی از عارفان، حکیمان و مربیان ایران بزرگ، سرمایه‌ها و آموزگاران جهان امروز و آدمیان جویای معنی‌ند. با سلاح فتوا به مصاف این سرمایه عظیم جهانی رفتن جز نفرت و دین‌گریزی نتیجه‌ای نخواهد داشت و بدنامی بیشتر فقیهان را دامن خواهد زد.

۵. عدول از حکم و ورود در مصداق:
فتوای اخیر دو مرجع تقلید قم‌نشین گذشته از آنکه ورود تکلیفی در حوزه اعتقادیست، عدول از قاعده فتواست که وظیفه فقیه را نه تشخیص مصداق که تبیـین حکم می‌داند. شوربختانه غالب فقیهان امروز حتی بصیرت موضوعی ندارند چه رسد به تشخیص مصداق و اگر جز این بود، منظومه فقه معاصر با این همه هزینه وعِده وعُده بدین پایه از انحطاط نمی‌رسید که در دوره زعامت فقیهان چنین کاسد، راکد و بی خریدار بماند. صدور فتوای تحریم عرفان در هنر هفتم، از ابعاد متنوع، موضوعی خام‌دستانه و کوته‌نظرانه است و نشان از اوج ناآشنایی فقیه با مصادیق و موضوعاتی دارد که در آنها استنباط حکم می‌کند. تاثیر عرف و شناسایی و مدخلیت آن در فتوا و نیز حکم راندن بر آلات مشترکه، ملاحظات تفصیلی خود را می‌طلبد که دو فتوای اخیر از دقت در این معنا خالی است.

۶. بازار ارادت و تقلید:
بر درازنای مصاف فقیهان و صوفیان، همواره شبهه “بازار” سایه افکنده است. بازار تقلید و بازار ارادت، دوگانه‌ایست که ظن سوداگری و صرافی را بر سویه معرفتی رقابت تاریخی فقیهان و عارفان غالب کرده است. این تهمت تاریخ نیست که گزارش تجربه‌ای زیسته است دو در عین حال یک روی سکه. روی دیگر سکه آنست که عارفان و صوفیان جان آدمی را با انگبین معنا صید کردند و با سلوک و تربیت، شهد معنویت را در کام مشتاقان ریختند هرچند که گاه برخی از ذوق ارادت به استبداد صوفیانه چمیدند و عنان اعتدال ازکف دادند اما فقیهان تجربه دینی را به تکلیف شریعت فروکاستـند و جز ترشی تقلید و عبوسی فتوا انتظار نداشتند. در این میان، فقیهان عارف مشربی که جمع فریقین کرده و با تجربه‌های معنویِ رنگارنگِ مومنان مدارا کرده‌اند و حکیمانه کوشیده‌اند تا دِماغ خویش به تجربه‌های باطنی معطر سازند، قبولِ عام یافته و سربلند تاریخ‌ند. زینهار که فقیهان امروز جز با مدارا، فروتنی و تفاهم نمی‌توانند صید نظر کنند و با صدور فتوای عبوس، رمیدگان از دین و شریعت را بیشتر می‌رمانند و دریغا که تنها بازار الحاد و انکار را گرمتر خواهند کرد.

ما جمعی از نواندیشان دینی ایرانی امروز در گذرگاه تجدید مصاف تاریخی فقه و عرفان و با اغتـنام فرصت از این رخداد معرفتی، مشفقانه جامعه ایمانی و خاصه فقیهان صاحب فتوا را بیم می‌دهیم که از گذشته تاریخی درس بگیرند و با پاسداشت میراث ستبر عرفانیان و احترام به آثار ماندگار اهل حکمت و معنا، حق تربیتی و معرفتی ایشان در پهنه تمدن فارسی را به دیده اعتبار نگریسته و سرمایه‌های فرهنگی این ملت را بیش از این به تندباد تکلیف فقیهانه نسپارند.

ما به عنوان مدافعان ایمان مدارا و فرهنگ معنا، متولیان قانونی و اولیای حاکمیت را به سرزنش تاریخ توجه و تذکار می‌دهیم که عرصه اعتقاد و اسطوره، عرصه فتوای فقیهانه نیست. حاکمیت باید پاسدار میثاق ملی و حراست از ثروت فرهنگی و تمدنی این ملت باشد و روا نیست با خامدستی و کوته بینی، تـتمه سرمایه‌های ملی ایرانیان به دام ادعا، ثبت و غصب بیگانگان در مجامع بین‌المللی افتد.

ما جمعی از نواندیشان دینی مشفقانه فقیهان عرفان‌ستیز و حکمت‌گریز را به تامل در آثار سوء مذهبِ ظاهر، که امروز از تمامی ساحات ایرانی هویداست، می‌خوانیم. نیکوست اگر دماغ خشک فتوا را به تجربه‌های باطنی تازه کنید و با مشق مفاهیم حکیمان و عارفان جهانی ایران، زیست‌بوم رنگارنگ و سرشارِ فرهنگ ایران را به رسمیت بشناسید و از دشمنی با ثروت معنوی ایرانیان بکاهید. آفاق مذهب عشق به حصارهای فقهی کرانه نمی‌گیرد، سعی باطل مکنید !

عبدالعلی بازرگان، محمّدجواد اکبرین، محمّد برقعی، رضا بهشتی مُعزّ، سروش دبّاغ، محمود صدری، رضا علیجانی، داریوش محمّدپور، مهدی ممکن، یاسر میردامادی و حسن یوسفی اشکوری.

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در فرومد، دیار سربداران - رهاوردی...
پایان دوره ١٢٠ ساله مغول ها زوال از یک روستا شروع شد. صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران ک...
- یک نظز اضافه کرد در سفرنامه کاشان - اردهال به روای...
یکم اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به هم...