چکاد توچال یکی از پر تلفات ترین قله های ایران است، و متاسفانه هر ساله تعدادی از همنوردان قدرتمند حرفه و آماتور ما در آب و هوای متغیر این قله، گرفتار سرما و کولاک، و یا بهمن شده و جان خود را از دست می دهند، لذا صعود به این قله همواره باید با رصد دقیق شرایط آب و هوایی و جوی باشد، امروز هوایی آفتابی و در نهایت با منفی 10 درجه سانتی گراد زیر صفر، و سرعت باد، ده کیلومتر در ساعت در قله پیش بینی شده بود، که اکثر پارامترها درست از آب در آمد، و صعود نسبتا ایمنی رقم خورد.

البته این مقدار زیاد کشتار در این قله نیز، شاید به علت تعداد زیاد کوهنوردانی است که هر هفته به چالش با آن بر می خیزند، چرا که همنوردان حرفه ایی و آماتور، همواره صعود به این قله را در برنامه خود دارند، و شاید ندانید که حتی از هیمالیا نوردان [1] زیادی شنیدم که یکی از برنامه های اردوی آمادگی آنان برای آمادگی صعود به قلل بلند جهان، با صعود به همین قله توچال آغاز شده بود، و تمرینات خود را با آن شروع کردند.

امروز تعداد صعود کنندگان با توجه به شرایط خوب آب هوایی افزایش یافته بود، چهره های آشنایی که انگار هر هفته می آیند و شانس صعود خود را امتحان می کنند، البته من نیز در خیل این همنوردان که 14 نفر آنان را در زمان صعود خود شمارش کردم عازم قله شدم و به رغم استرس باد و توفان، که دوست همنوردی از سه شنبه قبل می گفت که سرعت باد به هفتاد کیلومتر در ساعت هم رسیده بود، و البته آثار این توفان ها، بر برف های قله کاملا هویداست، اما این صعود برای من موفقیت آمیز بود.

 

زمانبندی صعود از مسیر دربند به قله توچال

حرکت از میدان سربند ساعت 3 و 24 دقیقه بامداد

کل زمان صعود هشت ساعت

بدون زمان صرف شده برای استراحت، حدود 7 ساعت و 45 دقیقه حرکت در برف و شرایط خشک بود

رسیدن به شیرپلا در ساعت 6 و هشت دقیقه صبح

استراحت و... به مدت 22 دقیقه

حرکت به سمت جانپناه امیری در ساعت 7 صبح

رسیدن به جانپناه امیری در ساعت 9 صبح

استراحت به مدت 15 دقیقه

حرکت به سمت قله توچال در ساعت 9 و 16 دقیقه

رسیدن به خط الراس یال شیرپلا در ساعت 10 و 56 دقیقه

رسیدن به قله ساعت 11 و 24 دقیقه صبح

 

[1] - حسین خو‌ش‌چشم، یکی از اعضای تیم صعود به قله راکاپوشی در پاکستان که بیست و هفتمین قله بلند جهان با 7788 متر ارتفاع است، در مصاحبه ایی عنوان داشت که اردوی آمادگی آنان برای صعود به قله، از صعود به قله توچال آغاز و سپس با صعود به قله کلون بستک، و عبور از سرکچال ها و نزول از روستای لالون ادامه یافت، و صعود بعدی هم قله دماوند از جبهه جنوبی، و سپس جبهه شمالی، که کار ارودی آمادگی آنان به پایان رسید. ایشان از پیش‌کسوتان باشگاه کوهنوردی آرش می باشند،

شنبه قرار بود صعودی دیگر به قله توچال داشته باشم، اما این روزها آب و هوای این قله منقلب است، پیش بینی های هواشناسی درست از آب در نمی آید، و با آنچه در پیش بینی ها گفته می شود، متفاوت است، گاه اختلاف بین پیش بینی و واقعیت فاحش است، انسان را به یاد کشتار 5 دیماه سال گذشته می اندازد که پیش بینی های هواشناسی با آنچه اتفاق افتاد کاملا متفاوت بود، لذا باید تمهیدات لازم برای بدترین شرایط اندیشید، و سپس صعود کرد.

به عنوان مثال شنبه گذشته قرار بود که هوا آفتابی باشد، اما در تهران باران بارید، و در قله توچال تا شیرپلا برف بارید و هوا کاملا ابری بود؛ امروز اما باز هوا آفتابی پیش بینی شده بود، اما هجوم ابرها به قله نشان از باد بود، و خیلی ترسیدم که حادثه روز جمعه تکرار شود، جمعه باد تا 20 کیلومتر بر ساعت پیش بینی شده بود، ولی واقعیت تا هفتاد کیلومتر بر ساعت هم پیش رفت، خلاصه این صعود هم انجام شد، اما میان ترس و لرز، به خاطر عدم توان اعتماد به پیش بینی های هواشناسی، این روزها کوه ها به نوعی غیر قابل پیش بینی شده اند.

روی قله با دوست آقای مراد باباخانی همنورد لیدرم در صعود به قله دماوند برخوردم، که حدود سه ساعته قله توچال را صعود کرده و در آخرین قدم هایم به سوی قله از من پیشی گرفت، و از قول عظیم قیچی ساز از کوهنوردان به نام کشورمان می گفت که هر صعودی باید تا قبل از 12 ظهر صورت گیرد، و تمام شود، ادامه فرایند صعود در بعد از ظهر کار درستی نیست، باید تا هر جا که رسیدی کار را تمام کنی، و برگردی.

ایشان می گفت که مراد باباخانی امسال 44 بار قله دماوند را صعود کرده است، خود او هم 24 بار صعود به دماوند این اسطوره قله های ایران صعود داشته است، که حتی صعودهای توچال من هم به این تعداد در سال جاری نرسیده است، چه برسد به دماوند، ایشان از دوستانش گفت که در یک روز 4 بار صعود به قله توچال را رکورد زده بودند.

و از دوستم مرحوم مودب گفت که در همان روز حادثه با او همنورد بوده است، و او بعد از خراب شدن اوضاع جوی، برگشته ولی آقای مودب به راه خود ادامه می دهد، و منجر به فاجعه مرگ او می شود، و معتقد بود که در کوه نباید سماجت کرد، هوا که بد شد، باید به توصیه ها گوش کرد و برگشت، و صعود را به هوای بهتر موکول کرد.

زمانبندی این صعود :

کل زمان صعود 7 ساعت 49 دقیقه

خالص حرکت صعودی 6 ساعت 40 دقیقه

حرکت از میدان سربند ساعت 3 و 42 دقیقه بامداد 8 آذر 1400

حضور در جانپناه شیرپلا در ساعت 6 و 41 دقیقه صبح

استراحت و... به مدت نیم ساعت

حرکت دوباره ساعت 7 و 11 دقیقه صبح

رسیدن به جانپناه امیری ساعت 9 و 15 دقیقه صبح

استراحت به مدت حدود 20 دقیقه

حرکت مجدد در ساعت 9 و 32 دقیقه صبح

حضور در قله توچال در ساعت 11 و 31 دقیقه

برگشت با تله کابین

Click to enlarge image IMG_2769.JPG

لحاف آلودگی بر فراز تهران در 8 آذر 1400

 

زمانبندی این صعود

کل زمان صعود 7 و 22 دقیقه

کل زمان حرکت 6 ساعت و 47 دقیقه

حرکت از میدان سربند در ساعت 3 و 42 دقیقه بامداد روز شنبه 29 آبان 1400

جانپناه شیرپلا 6 و 27 دقیقه صبح

استراحت به مدت نیم ساعت

حرکت به سمت جانپناه امیری 7 و 7 دقیقه صبح

حضور در جانپناه امیری ساعت 9 و 5 دقیقه صبح

یک ربع استراحت

حضور در خطر الراس یال سنگ سیاه ساعت 10 و 45 دقیقه صبح

صعود به قله ساعت 11 و 6 دقیقه صبح

برگشت با تله کابین

 آب و هوای توچال در این صعود :

در حالی که تهران از همان آغاز صبح غرق در آلودگی و دودی بود که همچون لحافی آن را فرا گرفته بود و هر چه می گذشت بر کلفتی این هاله دود و... افزوده می شد، اما حاشیه یال های قله توچال در مهتاب زیبای سحری غرق بود، به هنگام روز نیز آفتاب زلال و شفافی مثل آینه ایی، زیبایی های قله را مثل سرمه به چشمان ما می کشید.

آنچه آزاردهنده به نظر می رسید که طبیعی هم هست، باد نسبتا تندی بود که بر سردی هوا در قله افزوده بود، شاید به همین علت بود که تعداد صعود کنندگان امروز بسیار کم بودند، به طوریکه تنها یک تیم دو نفره، و یک تیم نفره از من سبقت گرفتند و...

به نسبت هفته گذشته، برف های زیادی ذوب شده است، و یال های توچال در حال لخت شدن هستند، متاسفانه شرایط بارشی سه روز گذشته منجر به بارش نگردید، و نصیبی از آن همه ابرهای پر و پیمان، نصیب تهران و کوه های اطرافش نشد، به عکس، تابش آفتاب، بسیاری از برف های گذشته را پاک کرده و برق بر یال های توچال به سمت قله عقب نشینی قابل توجهی کرده است.

پیش بینی بیشینه دما منفی هفت درجه سانتیگراد در قله از قبل وجود داشت، ولی سرما بسیار بیشتر به نظر می رسید، به رغم این هوای سرد، که همنوردان زیادی را از صعود به قله منصرف می کند، اما عده زیادی برای اسکی در قله حاضر شده اند، چرا که تخفیف های تله کابین، در روز شنبه برای کسانی که به این ورزش گران قیمت روی آورده اند، و این بالا می آیند، بیشترین مقدار است، و با رقم هزینه های دست یابی به این بالا در روز تعطیل فاصله معناداری دارد.

ساخت جانپناه ها و تله کابین توچال :

هنگام بازگشت به پایین، در کابین میزبان یکی از پیشکسوتان کوهنوردی، و یکی از همنوردان که از فعالین بازار میوه تهران بود، شدم، که در حدود 45 دقیقه زمان نزول از ایستگاه 7 تا ایستگاه یک تله کابین، از خاطرات خود گفتند، که حاوی نکاتی است که برای من در گوشه کنار های تاریخ معاصر ایران گاه تازگی داشت، و باید در آن غور و بررسی کرد، و هر ایرانی باید به تاریخ خود آگاه باشد، تا در فهم ریشه بعضی از مسایل بهتر بتواند آنرا درک کند :

دوست همنورد پیشکسوت که از سال 1340 کوهنوردی را آغاز کرده است؛ مدعی بود که اولین صعود به قله دماوند را در همان دهه 1340 از چهار جبهه داشته است، و یک بار هم به خاطر فرود در منطقه نظامی پادگان رینه، بازداشت هم شد، که بعد از احراز این که کوهنورد هستند، آزاد شدند، او از اولین جانپناه کوهنوردی احداث شده در ایران، که همین جانپناه کوچکی است که روی یال اسپیدکمر در همین مسیر صعود قرار دارد، گفت، که در دهه 1340 ساخته شد، در آن زمان یال اسپیدکمر از مسیرهای اصلی صعود به قله توچال برای کوهنوردان محسوب می شد، و اکنون بار صعود اصلی به قله توچال، با احداث جانپناه شیرپلا، بر دوش یال سنگ سیاه و یا همان شیرپلا افتاده است، مسیر اسپیدکمر البته خیلی نزدیک تر از یال شیرپلا به قله است.

یکی از مشتریان پر و پا قرص صعود به قله توچال و یال های آن، در آن موقع ها، عناصر سیاسی و مخالف حکومت پهلوی بودند، به خصوص پناهگاه اسپیدکمر که پاتق چریک فدایی ها بود، که برای مشق سیاست و کار تشکیلاتی آنجا می آمدند، از هر صد کوهنورد، هفتاد نفر جوانان و... انقلابی چپی، و به خصوص اکثرا توده ایی های بی سواد از قشر آهنگر، کفاش، نجار و... بودند، که در کوه حاضر می شدند، و آموزش می دیدند و سرودهای انقلابی جمعی می خواندند، و پا به زمین می کوبیدند و بالا می آمدند، و حرکت مبارزاتی خود را اینجا در محیطی امن تر اجرا و دنبال می کردند، این در حالی بود که کاخ شاه هم در همین پایین دره ایی بود که بر یالش این پناهنگاه ساخته شده بود؛ بعضی ها هم همان افرادی بودند که در نبرد سیاهکل علیه رژیم شاه حاضر شدند، وقتی با آنها صحبت می کردی، چنان از رفاه مردم شوروی می گفتند که آدم باورش نمی شد، که ملتی این همه در رفاه باشند، آنها می گفتند که در شوروی اگر شیر آب را که باز کنی، آب گرم برای شما می آید، یک خط لوله هم شیر خوراکی را به منزل شما می آورد و... زندگی تامین، این یعنی زندگی در محیط کمونیستی!

این سوال ها همیشه در ذهن من بود، که چطور می شود یک ملتی این چنین در رفاه باشند، پدرم اصالتا اهل مناطقی در جمهوری آذربایجان بود، بعد از سقوط شوروی به آنطرف مرز رفتم، دیدم نه آبی هست، و نه شیری و... در یک آپارتمان 60 متری سه نسل، در وضع اسفناکی با هم زندگی می کردند، من مسکو را هم دیدم اصلا اینطور نبود که می گفتند، شیشه منازل را سالها بود که پاک نکرده بودند و...، انگار در این شهر روح زندگی نبود، در همین باکو فرودگاهش توالت نداشت، باید تو چمن فرودگاه می رفتی و... کاش شاه به جای مبارزه با چپی ها، فقط اجازه می داد مردم ایران بروند، و از کشور شوروی بازدید کنند؛ در آن سفر من به دوستان آن طرف می گفتم اینه شوروی که شما از آن دم می زدید؟! او می گفت، این طرف هم به ما روستاهای اردبیل را نشان می دادند و می گفتند ایران هم این است.

ما هرچه ضربه خوردیم از این بی سوادی ها خوردیم.

جانپناه ها در دیگر قله ها بعد از ساخت جانپناه اسپیدکمر شکل گرفتند از جمله شیرپلا، یا پناهگاه ها در حاشیه قله دماوند و...؛ جانپناه اسپیدکمر هنوز تابلویی دارد، که بر آن نوشته اند که اولین پناهگاه کوهنوردی در کوه های ایران است، اردیبهشت ماه رفتم اسپیدکمر دیدم که چوپانان در آن گوسفندهای خود را جا کرده اند! اعتراض کردم، چوپان گفت باران شد، مجبور شدم!

بعدها تله کابین هم توسط مرحوم باتمان قلیچ ساخته شد، کارگران ساخت تله کابین تعریف می کردند که خود باتمانقلیچ شخصا پای هر دکل در حال ساخت تله کابین، چادر می زد تا به کار ساخت آن نظارت کند، تا کارگران کار را به نحو احسن انجام دهند، بسیار نگران بود که با توجه به زمین یخ زده در دامنه توچال، کارگران، چاله پایه های ستون ها را خوب نکنند، و مشکلی در کار آنها باشد. بودجه ساخت این پروژه را هم از منابع دولتی نگرفت، بلکه آنرا با وام های کلان و مشارکت بانک ها ساخت، و تا آنجا که من خبر دارم تا چند سال گذشته هم، قسط این پروژه را صاحب فعلی تله کابین، به بانک مشارکت کننده، که اکنون رقم اقساط آن دیگر بسیار ناچیز است، پرداخت می کرده است.

حوادث تاریخی دوره پهلوی در خاطرات مردم :

همنورد اهل بازار ما از قرار گرفتن تاندون های زانویش، در مرحله پارگی و خطر خبر داد، که دکتر معالجش کوه آمدن را برایش کاملا ممنوع کرده است، ولی به رغم این، از عشق کوه نتوانسته دست بکشد، و امروز دزدکی صعودی را به قله داشته است، او از دین گریزی ها در بین قشر جوان و... کشور که ناشی از سیاست ها و عملکرد غلط مسئولین کشور است، روایت ها گفت، او می گفت جوان امروز در عصر ارتباطات و دوربین دیجیتال و رایانه و... وقتی می بیند که فردی در حد امام جمعه تهران (آقای صدیقی) می آید و توی چشم تمام مردم ایران نگاه می کند و در تلویزیون ملی می گوید آقای (محمد تقی) مصباح (یزدی) به مرده شور خود لبخند زده است، این جوان چرا باید باور کند که حرف هایی که از چهارده قرن گذشته گفته می شود، که بیشترش را صفوی ها ساخته اند، درست است؟!،

و از آنچه که از پدرش در بازار میوه در دوره پهلوی کار می کرده و شاهد بسیاری از مسایل بوده است، گفت، از این که چطور دکتر احمد کسروی که خود یکی از اهالی مذهب، و از قشر روحانیت بود، و با سوالاتی که در ذهنش به وجود آمد، و منتقد دین و اصحاب منبر و عقاید رایج گردید، و بر این امر به سخن و نقد پرداخت، و در نهایت هم توسط یک طلبه به نام نواب صفوی، به طرز بسیار بدی در دادگاه مقابل بازپرس دادگاه تکه تکه شد، و این که محمدرضا شاه پهلوی هم در این ترور کسروی دست داشت! چرا که او هم مذهبی بود، و بر این امر سکوت کرد، چون به نوعی راضی بود، مثال دیگر رضایت او را در برخورد شاه با اهل مذهب، و مماشات او با روحانیت، در برخورد او با آقای خمینی می توان دید، که اگر جای محمد رضا، پدرش رضاشاه، در سال 1342 در قدرت بود، به حتم با اعدام آقای خمینی به این قائله پایان می داد، ولی شاه مذهبی بود و با آنان مماشات کرد!

وی سپس ادامه داد: پدرم می گفت رضاشاه مرد بود و نمی گذاشت حق فردی آشکارا ضایع شود، همسایه ایی داشتیم که خیلی پیر بود، او خود تعریف می کرد که در همسایگی آنها یک سیدی زندگی می کرد که دختر بسیار زیبایی داشت، یک گروهبان نظمیه در حدود سال 1318 به این دخترخانم دست درازی می کند و باردار هم می شود، این سید هم که چاره ایی دیگر نداشته، مرتب به محل کار این گروهبان در بازار امین السطان در مولوی مراجعه می کرده و از این گروهبان التماس می کرد که بیا با دختر من ازدواج کن، و به این رسوایی ما خاتمه بده، او هم می گفت من دائم الخمر هستم و... قبول نمی کرده و زیر بار ازدواج نمی رفت، و این سید را از نظمیه بیرون می انداختند،

تا این که از این جریان ناامید می شود و به باغ شاه که در میدان حر اکنون قرار دارد، مراجعه می کند، کاخ رضاشاه همین جایی است که الان دارالقرآن شده است، و در کنار دروازه آن بست می نشیند، از سویی جرات نمی کرده که به کالسکه رضاشاه که هر روز می آمد و می رفت، مراجعه کند و مشکل خود را بگوید، چند روزی که می نشیند، دست آخر خود رضاشاه که او را هر روز در این مکان می دیده، به کالسکه چی دستور توقف می دهد، و به این پیرمرد می گوید، بیا جلو ببینم، این سید که کلاه نمدی بر سر داشته، هم بلند می شود و جلوی پنجره کالکسه می ایستد، رضاشاه می پرسد چرا چند روزه اینجا نشسته ایی و تکان نمی خوری و نمی روی پی کارت؟!

جواب می دهد که شکایت آورده ام؛ رضاشاه می گوید، خوب چرا شکایت خود را به نظمیه نبردی؟! (آن موقع هنوز دادگستری به آن صورت نبود، و مردم شکایات خود را به نظمیه می دادند تا رسیدگی شود) پیرمرد پاسخ می دهد از نظمیه شکایت آورده ام، و جریان خود را کامل تعریف می کند، رضاشاه هم از او می خواهد که سوار شود، و در کنار او بنشیند، و دستور حرکت به کالسکه ران می دهد؛

پدرم از قول حاج قدم می گفت، وقتی کالسکه رضاشاه به امین السلطان رسید، از ابهت رضاشاه همه فرار کردند، رضاشاه رو به پیرمرد کرد و گفت این گروهبان را به من نشان بده، و او هم نشانش می دهد، رضاشاه این درجه دار را فرا می خواند، و با عصایی که همیشه در دست داشت، حسابی همانجا این درجه دار را تنبیه شدید کرد، و دستور داد تا غروب همین روز برود و با این خانم ازدواج کند، و اگر هم این دختر او را دوست ندارد، موظف است که مهریه ایی در حد عرف پرداخت کرده، و او مجبور به طلاق این دختر است، که همین هم شد.

لات ها و اراذل و اباش تهران مانع آزادی و استقلال ایرانیان:

او از خاطرات پدرش از کودتای نظامی 28 مرداد 1332 گفت، اینکه امثال شعبان جعفری (بی مخ) ها، حاج طیب رضایی ها چطور در جریان پروژه انگلیسی ها و امریکایی، در به کارگیری اوباش تهران برای سرکوب جریان آزادیخواهی مردم ایران استفاده کردند، و خیابان ها را در تسخیر لات های شهر در آوردند، و حرکت استقلال خواهی و آزادی ایرانیان را عقیم کردند، در جریان این کودتا طیب با دیگر لات های تهران، در مقابل دکتر محمد مصدق و به نفع شاه وارد کار شدند، و بعد از آن بود که طیب در کار واردات موز، در بازار ایران وارد شد، و آن زمانی بود که بعد از کودتا به ارتشبد زاهدی مراجعه کردند و درخواست جواز واردات موز را نمودند، و او هم قبول کرد و این مجوز به پاس خدماتش در موفقیت کودتای 28 مرداد داده شد، آن زمان موز از سومالی وارد می شد، مثل الان نبود که مقصد واردات موز از اکوادر است،

اما ده سال بعد همین طیب در جریان قیام 15 خرداد 1342 به حمایت از روحانیت پرداخت که زاهدی از او گلایه کرد که ما به تو دور دادیم، ما به تو جواز واردات موز را دادیم که این بشوی و... حالا برای خود ما شاخ و شانه می کشی، و او را به همین جرم بردند و اعدام کردند، (کمی از هم اعمال خلاف اخلاق او گفت که در شان این نوشته و قابل ذکر نیست)، بعد از اعدام طیب، یک همشهری قزوینی دیگرش، به اسم حاجی رزازیان انحصار واردات موز را گرفت و کار او را ادامه داد، که هماو نیز در سال 1398 حدودا بعد از صد سال عمر فوت کرد، طیب از لات های خوشنام تهران نبود، پدرم می گفت گنده لات خوب می خواستی، اصغر شاطر نره خر، حاج قدم، حسین رمضان یخی و... این ها آدم های خوبی بودند، اما حاج طیب بر بال سیاست سوار شد و بالا آمد.

 

 

زمانبندی این صعود:

کل زمان پیمایش از میدان سربند تا قله، 7 ساعت و 23 دقیقه، با کسر زمان استراحت، 6 ساعت و 40 دقیقه

حرکت از میدان سربند در ساعت 4 و 5 دقیقه بامداد

جانپناه شیرپلا ساعت 6 و 32 دقیقه صبح

نیم ساعت استراحت و.. در جانپناه شیرپلا

15 دقیقه استراحت در جانپناه امیری

خط الراس ساعت 11 و 9 دقیقه صبح

حضور در چکاد توچال 11 و 27 دقیقه صبح

یادداشت های این صعود:

همین دو هفته پیش بود که در صعودهای خود از خشکی طبیعت کوهستان توچال نوشتم، و از همه گیاهان و جانوران کوه که چشم به آسمانند تا بارشی، لب خشکیده آنان را تر کند، اما بارش های قابل توجه این هفته و آخر هفته گذشته، طبیعتی زمستانی و زیبا را بر گرده چکاد شکوهمند توچال به نمایش درآورد، و کار صعود کوهنوردان را دوچندان سخت کرد، بطوری که واقعا کل انرژی پیمایشگران یال های تیز و بز این قله وحشی را تخلیه می کند،

 تو گویی تمام قدرتت را در چند قدمی قله از دست داده ایی، و توان ادامه نداری، نشستن برف های پودر شده در اثر سرما، ایستایی و تعادل کوهنوردان را برهم می زند، زمین هموار و سفت سابق زیر پایشان را، از آنان دریغ می دارد، و کوهنورد برای داشتن تعادل در حرکت، باید در هر قدم انرژی و تمرکز خاص بگذارد، حال آنکه پیش از این، به هنگام صعود، کوهنوردان در یک سمفونی ثابت، قدم های خود را به یک سرعت و حالت خاص کوک کرده، و پاها ناخودآگاه و بی فرمان مشخصی از مغز می رفتند، و تو تنها تنظیم کنند سرعت و انرژی صرف شده در آن بودی، اما اکنون با افزایش پارامترهای خاص این نوع صعود، کار ذهنی و جسمی ات بسیار توفیر داشته، و باید متمرکز و هوشیار حرکت کرد.

چرا که هر لحظه و در هر قدم ممکن است برف های زیر پا، شما را به سمتی لیز داده، و حتی دچار پیچش مچ، زانو و... گردیده، و آسیب ببینی، شدت برف در بالای جانپناه شیرپلا، حدود بیست سانت، در بالای قله گاه تا 60 و یا حتی هفتاد سانتی متر هم می رسد، بیشترین بارش برف ها از ارتفاع دو هزار متر به بالا انجام شده، پایین تر از آن بارش ها، یا به شکل باران بوده، یا برف های آن آب شده است.

امروز باد بسیار ملایمی در حدود دو سه کیلومتر سرعت، در بالای قله محسوس بود، برودت هوا نیز منفی 7 درجه سانتی گراد، که یخ زدگی از بالای قهوه خانه رجب، به بعد شروع می شود و تا قله کاهش دما ادامه می یابد، هوا کاملا آفتابی، تهران زیر غباری از مه و آلودگی قرار داشت، و تنها نوک قله ها از این لحاف، در افق شرق و غرب تهران بیرون زده است،

خارج از این لحاف منظم و دقیق، که در یک ارتفاع مشخص مثل گلخانه ایی، فضای مسکونی شهر و اطرافش را پوشانده، قله های بلند در شفافیت کامل، در یک هوای بسیار تمیز قابل روئیت هستند، یال غربی دماوند را می شود، وجب به وجب دید و از دور روند صعود از آن را ارزیابی کرد، همچنین چکادهای سرکچال ها، خلنو، آزادکوه، علم کوه، کهار ناز و...،

آلودگی تا روستای امامه پیش آمده است، ولی بقیه منطقه فشم صاف و پاکیزه اند، به خصوص در دربندسر. زیبایی در هم شدن آفتاب و برف، چشمنواز است، دو سه کوهنوردی سری به قله کلکچال زده اند، و از خود در میان برف هایش، ردپا گذاشته اند، اما دیگر مسیرها از جمله پیازچال، و نرگس چشمه خالی از اثر صعود است، اما یال سنگ سیاه همچنان پر طرفدار و نسبتا پر رفت و آمد است.

با دو همنورد مهربان از ایل "هداوند" از سلحشوران تاریخ ساز قوم لر ایران، در صعود این هفته، فرصت همقدمی مختصری داشتم، آنان از چراگاه های ایل خود در دشت لار و حاشیه قله طولانی و رویایی "دوبرار" در کنار دماوند بزرگ گفتند، و از اینکه 90 درصد انسان ها در خواب غفلتند، 1 درصد به سبک فراماسونرها بر آنان حکومت می کنند، 5 درصد به این امر آگاهند، و 4 درصد نیز مزدورانی اند، که حاکمیت این یک درصد را بر تمامی دیگران تضمین، و از آن پاسداری می کنند، مزدوران با جیره و بدون جیره و مواجبی که در تحکیم این سیستم و حفظ وضع موجود سخت فعالند؛ و معتقد بودند تا این 90 درصد بیدار نشده اند، و در خوابند، و چنانچه آنان نخواهند، که در وضع خود تغییری دهند، دنیا همین که هست خواهد بود. او از مخدرهای موثر در این خواب طولانی گفت، و این که مذهب از مخدرهای بسیار قوی در این زمینه می باشد، که انسان ها را خواب می کند، تا وضع موجود ادامه یابد.

در پاسخ چه می توان گفت؟! تنها مطلبی که به نظرم رسید این بود که، متاسفانه عملکرد صاحبان مذاهب، و اربابان معابد، طوری بوده است که این موهبت عظیم را ضایع کردند، مذهبی که می تواند پاسخگوی خلاهای ذهنی بشر باشد،  مایه آرامش خیال انسان ها، وسیله ارتباط او با عالم والا و... به وضعی کشیده اند که اهل تفکر آن را به سان مخدری در خواب برنده، کشنده و ضامن ادامه بدبختی بشر، و ادامه خواب او در میان انحراف و بردگی و... در نظر می گیرند، که جهت حفظ وضع موجود به کار می آید؟! این همه، نتیجه سو استفاده از مذهب در تامین مطامع و منفعت برخی اقشار به خصوص اربابان معابد است.

اما زیبایی های طبیعت، در این صعود زیبا را، نمی شود وصف کرد، سعی کردم برخی را در پنجره بسیار کوچک لنز دوربین خود ثبت کنم، اما مگر می شود این همه زیبایی را به تصویر کشید، باید به خالق این زیبایی ها آفرین گفت، گرچه انگار او ما و این جهان را در هفت روز آفرید، به قول طنزگویان، رفت و لمید! به واقع هم او جهان را در یک چرخه منظم، با قوانین دقیق و مرتب قرار داد که بچرخد، چرخه ایی که برخی انسان های متفکر را به خلق نظریه "تناسخ" کشاند، تا بگویند که موجودیت دایره ایی است، که موجودات در این دوایر در حرکتند و آمدن و رفتن ها، در این دوایر پیاپی قرار دارد، و بسته به نوع بودن در دایره بسته فعلی، پریدن به دایره های بزرگتر و یا اَدنا، و کوچکتر رقم می خورد.

در میان این دایره بسته، و خدای لمیده ما! که انگار جریان خلق را به کناری نهاده و به نظاره چرخش خلقت خود نشسته است، انسان های هنرمندی هستند، که با الگو گیری از خالق کل، کار فرونهاده خلقت او را پی گرفته، و خلق جدید می کنند، بدین ترتیب که پدیده های موجود، و خیالی در ذهن خلاق خود را وارد در یک پروسه مخفی و پیچیده ذهنی کرده، آن را به خلقی جدید مبدل می کنند، در این فرایند است که قطعه های موسیقی ناب، نقاشی های مسحور کننده، پدیده های نو صنعتی، ساختمان های زیبا و ماندگار، طرح های خلاقانه و جدید و... بیرون می آید تا خداوند نیز این همه خلق را ببیند، و باز دوباره به خود تبریک بگوید!

در این میان اهل سیاست نیز خود هنرمندانی قوی و قدر قدرتند، که ساختارهای اداره کارآمد، زیبا و موثری را برای آرامش و زندگی بشر خلق می کنند، و با تفکر خلاق، و علمی خود سعی می کنند، در این بلبشوی تعارض منافع و خواست های مختلف و متکثر قدرت های دخیل در این جهان، سیستم های مناسبی را برای اداره کلونی های بزرگ و کوچک انسانی، و حتی با نظر به دیگر موجودات، جهانی، خلق و پدیدار کنند،

سیستم تفکری و عملی کوروش بزرگ در ایران مثال آن است، نظریه شوراها و دخیل کردن نظر مردم در هر جمع کوچک و بزرگ، در راهبری جامعه توسط پیامبر اسلام، که همین شوراهای شهر و روستای ما اجرای آن است، نظریه جمهوری و پارلمانی که یونانیان آن را پایه گذاری و تمرین کردند، که مجالس ملی کشورها بازمانده آن است، و مهمتر از همه نظریه دمکراسی که ره آوردی جدید و کارآمد، در سیستم اداره جوامع جدید و پیشرو، در فرهنگ نوپا، و اما پیشرو به خصوص در غرب است که مهمترین بحث آن دخالت انسان ها در تعیین سرنوشت خود، و اداره جامعه، آزادی و پیشرفت را، با محوریت انسان مد نظر دارند، این ها طرح های خلاقانه بشر بعد از دست کشیدن خداوند از خلق جدید است، که کار خلقتِ به نوعی بر زمین نمانده، کار خالق را ادامه دار کرده است.

صعودها هر یک دنیایی از عرفان، اندیشه، مردمداری، انسانیت، تفکر و از همه مهمتر ارتباط انسان با خواستگاه خود یعنی طبیعت است، آنجا که او را گِلی خلق کردند و به آقای جهان تبدیل گردید، و این روزها در کنفرانس محیط زیستی گلاسکو در بریتانیا، و همچنین پیش از آن در ایتالیا، همه با آمار خسارات، و آینده نامعلوم زمین در اثر بی توجهی این "آقا" به محیط زیست آشنا شدند، کنفرانسی که سخنان گفته شده در آن، تن انسان مسئول را می لرزاند، که چطور این آقا، خود و دیگران را در معرض خودخواهی، تکبر و مصرف زدگیِ خود قرار داده و به خطر انداخته است.

گرچه خداوند در بالا و در پس و پیش نیست، و بهترین جایگاه او قلب کسانی است که به او متوجه اند، اما به رسم افکار دوره کودکی، خدا را همچنان در این بالا می بینم، و کودک درونم بالای قله را نزدیکترین به او از بعد مسافت دیده، همواره آنرا نیایشگاهی نزدیک به او، و خالی از اغیار شناخته، و دست های ما این بالا همچنان رو به آسمان است، و دعاهای مان هم همان خواسته هایی است که فقرا از سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی دارند! با بیانی دیگر، ادبیاتی در شان و...

چکاد توچال نعمتی است که خداوند نصیب تهرانی ها کرد، تا یک چهار هزارتایی قابل توجه در دسترس همه آنان باشد که در هر زمان که اراده کردند، بتوانند در پای آن حضور یافته و کوه پیمایی نسبتا سختی را تجربه کنند، چرا که هر کدام از مسیرهای این قله نزدیک به 14 کیلومتر مسیر پیمایش دارد.

زمانبندی این صعود :

حرکت از میدان سربند در دربند ساعت 3 و 50 دقیقه بامداد روز شنبه اول آبان ماه 1400

حضور در جانپناه شیرپلا ساعت 6 و 29 دقیقه صبح

حدود نیم ساعت استراحت و...

حضور در جانپناه امیری ساعت 9 صبح

رسیدن به بالای یال سنگ سیاه ساعت 10 و 17 دقیقه صبح

رسیدن به توچال ساعت 10 و 36 دقیقه صبح

کل زمان صعود شش ساعت چهل شش دقیقه

این صعود از این جهت منحصر به فرد بود که بین قله و جانپناه شیرپلا توقفی برای استراحت نبود، و یک سره حرکت و پیمایش را در خود داشت.

درگیری در میدان سربند :

ساعت هنوز 4 بامداد نشده بود که خود را به میدان سربند رساندم، اما متاسفانه شاهد صحنه درگیری پلیس با چند جوان شدم، که اعصابم را بهم ریخت، ظاهرا پیش از حضورم تیراندازی هم شده بود، چرا که زوجی هنگام گذر از کنارم که بعد از پیاده شدن از اتومبیل مشغول جمع و جور کردن کوله ام برای شروع پیمایش بودم، توصیه اکید می کردند که سریع اینجا را ترک کنم، چرا که ممکن است جان خود را به راحتی از دست بدهم، چون "تیر و تیراندازی است"،

وقتی به اینجا رسیدم جوانی که خود حالت طبیعی نداشت از پلیس خواهش می کرد که رفیقش را نبرند، چرا که "حالش خوب نیست"، ظاهرا الکل مصرف کرده بود، و در حال عادی نبودند، این روزها آمار ابتلا به مواد مخدر، دخانیات، الکل در کشور به حالت هشدار در آمده است، و این ها فرزندان ما هستند که بدین آلودگی ها کشیده می شوند و جامعه هم چنان بی رمق نظاره گر مرگ تدریخی خود است، که این بی حسی بیشتر از رنج آلودگی جوانان رنج آور است؛ انگار در کوران تصادم با تمام مصیبت ها چنان دچار بی تفاوتی و بی حسی شده ایم، که تنها نظاره گر شرایطی هستیم، که هر روز بغرنج تر می شود، و تنها سری به حالت تاسف تکان داده و رد شویم، و چنین جامعه ایی مرده است، و بر این تن مرده، وحوش و فرصت طلبان داخلی و خارجی می دانند که چه کنند، این است که اکنون از شمال و جنوب و شرق کشورمان تحت فشار رقبا قرار گرفته و هر روز مجبور به عقب نشینی می شویم، و متاسفانه شامل این ضرب المثل پارسی شدیم که "خود کرده را تدبیر نیست".

صعود زیر مهتاب :

به زودی ماه بزرگ و روشنی در آسمان، چهره کثیف و کدر میدان سربند را از ذهنم شست، چرا که مهتاب زیبا و روشنی، آسمان و مسیرم را روشن کرده بود که نیاز به نور هدلایت نبود، و برف هایی که در 29 مهرماه همزمان با روز کوهنورد ارزانی چشم های ما گردید، قله توچال را سفید پوش، و زیر این مهتاب نور منعکس شده اش دوچندان شده است، و شکوه و عظمت کوه را به رخ می کشد. شاید همین برف بود که در روز شنبه حتی تعداد همنوردان صعود کننده را افزایش داده است. به طوری که گروه های مختلفی مشغول صعود هستند، از جمله یگ گروه بیست الی سی نفره از همنوردان اهل شهر ساری، و یا گروهی که از کهگیلویه و بویر احمد، و یا همنوردی از مشهدی و...

برف قابل توجه است و از سنگ سیاه به بالا افزایش هم می یابد و روی قله حدود سی سانت ارتفاع دارد.

همنوردان زردکوه بختیاری، داستان هایی شنیدنی از این دیار :

چند لحظه ایی با همنوردانی که از چهارمحال بختیاری آمده بودند همقدم شدم، آنان شب را در جانپناه شیرپلا با تیم مشهد، گذرانده و اکنون راهی صعود به قله توچال بودند، از زرد کوهی که حدود 4200 متر ارتفاع دارد و زاینده رود زیبا که از آن سرچشمه می گیرد، سخن گفتند و صمیمانه از من دعوت کردند که میهمان آنان برای صعود به این قله با عظمت در فصل بهار شوم، از بزرگترین یخچال خاورمیانه بر دامنه زردکوه یعنی یخچال "ایل وک" که نام خود را احتمالا از نام یکی از ایل های چادر نشین، گرفته است، گفتند، که متاسفانه صدمه زیادی دیده و شاکی از شرایطی که گرفتارش شده ایم،

از عریض ترین آبشار ایران به نام زرد لیمه (به معنی آبی که از بلندی پایین می ریزد) گفتند که دیدنی است، آنان از اهالی شهر سامان بودند، که خود را مفتخر به مرحوم دکتر سعید بهارلو هوره می دانستند که پزشک تیم ملی امید کوهنوردان ایران بود و به هنگام بازگشت از صعود به قله "تیلیچو" در کشور نپال و در رشته هیمالیا، متاسفانه دچار حادثه، و جاودانه شد و جسدش هم در یال های همان کوه ماند، آرزویی که هر کوهنوردی دارد، تا جسدش در طبیعت کوهستان، بماند و در همان جایی که عاشق آن است، مقیم و آرامش گیرد.

مرحوم بهارلو در 7 آبان 1387 به دیار باقی شتافت و دوستانش برایش سالگشت خواهند گرفت، و این دو کوهنورد مهربان سامانی، حتی این تاریخ را به پاس خدمات او به کوه و کوهنوردی به یاد داشتند، دکتر بهارلو قله ایی در منطقه "کلّار" را که نامی برای خود نداشت را به پاسداشت چکادهای حوزه البرز مرکزی، که همواره از واژه "چال" در اسامی خود دارند، آنرا "هزارچال" نام نهاد، قله ایی که حدود 3850 متر ارتفاع دارد، و در کنار چند قله دیگر از جمله قله "چیرو" میزبان "تالاب بین المللی گندمان"، و دریاچه چیرو هستند که به شکل قلب است، و زیبایی آن در بهار بسیار دیدنی است.

بنای یادبود مرحوم ثابتی در کنار جانپناه امیری:

با مرحوم حمید ثابتی در خلال سخنرانی ایشان در مراسم پاسداشت دوست و همنوردم مرحوم مهندس میر هادی مودب آشنا شدم، که سخنران این جلسه بود و چقدر عاشقانه از کوه می گفت، اما او نیز امسال به علت ابتلا به بیماری کرونا درگذشت، بنای یادبوی برای این کوهنورد پیشکسوت در کنار جانپناه امیری نصب کرده اند که در متن آن آمده است :

به نام خداوند بخشنده مهربان

شرح زندگانی مرحوم حمید رضا ثابتی، متولد سوم دی ماه 1340 در تهران، درگذشت 11 اردیبهشت 1400، او کوهنوردی را از سال 1373 حرفه ایی آغاز کرد، و رکورد دار صعود به قله توچال می باشد، او فقط کوهنورد نبود، بلکه امدادگر بود برای کوهنوردان، او فقط کوهنورد نبود، بلکه محیط بانی بود برای حفظ محیط زیست پاکیزه کوهستان، او فقط کوهنورد نبود، بلکه پدر معنوی توچال و عاشقان زخم خورده پناهنده به کوهستان بود، او فقط کوهنورد نبود بلکه پلی بود بین انسان و طبیعت، یادش جاودانه.

 

صفحه3 از4

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
افزایش دزدی در ایران بررسی آمار‌های رسمی منتشر شده نشان می‌دهد میزان سرقت در پنج سال گذشته ۴ برابر ...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
بی‌بی‌سی دروغ می‌گوید، اما... رحیم قمیشی دو روز است روایتی از رسانه انگلیسی بی‌بی‌سی در فضای مجازی...