فکر و عمل متمدنانه، کناکشی در واکنش امریکایی ها به جلال طالبی
  •  

10 مهر 1398
Author :  
فکر و عمل متمدنانه، کناکشی در واکنش امریکایی ها به جلال طالبی

 مقدمه سایت یادداشت های بی مخاطب):

در این نوشتار نگاهی خواهیم انداخت به واکنش امریکایی ها، به هدایت هوشمندانه و علمی تیم ملی فوتبال ایران توسط سید جلال طالبی [1] سر مربی با تجربه ایرانی که با هدایت های ناشی از یک عمر تجربه ورزشی، شکست به یاد ماندنی را به تیم رقیب امریکایی تحمیل کرد، کشوری که خود در آن مقیم است، مصاحبه ایی که می آید حاوی سخنان این افتخار فوتبال ایران است، به موضوع برخورد مردم و دولت امریکا با ایشان، و به فضای بعد از پیروزی بر تیم ملی امریکا می پردازد.

اما پیش از آنکه به سخنان تامل برانگیز این مربی ارشد ایرانی بپردازم، باید گفت، فوتبال و ورزش های این چنینی در جامعه مدرن امروزی مخدر خوبی برای ملت هاست، تا مسایل و مشکلات خود را 90 دقیقه فراموش کنند، و تمام آنچه آزارشان می دهد را بیرون از زمین فوتبال نهاده و فکر و ذهن خود را در پس حرکات "یازده نفر بازیکن"، راهبردهای یک مربی، و قضاوت های داور میدان متمرکز نموده، تا آنان به جای این نشستگان بر زمین، اوج توان ورزشی، مدیریت، دقت و تجربه خود را بروز دهند، و این طرف یک ملت، دقایقی آسایش خیال را تجربه کنند، و برای روزها و بلکه ماه ها سرگرم گفتگو در مورد جنبه های مختلف آن باشند.

گرچه این دل سپردن ها فایده ورزشی برای همراهان این چنینی تیم ملی که در پشت صفحه جادویی تلویزیون ها نشسته اند، ندارد، شکم هاشان همچنان بزرگ و از قواره در رفته، دور کمر و تمام بدن شان را چربی گرفته، تنگی نفس، چربی خون، دیابت، فشار خون و هزار درد بی درمان و با درمان جسمی شان را در این همراهی هرگز درمانی نخواهد بود، ولی این کارکرد را دارد که وسیله تفریح، کُری خوانی ها، چالش های بی اساس، دسته بندی های مجازی و... شوند، و گاهی بخندند و گاهی بگریند و... و خلاصه، خوش باشند و عمر بگذرد.

اما با این همه، واقعیت این است که تیم ملی ایران با هر تعداد، و درهر شاخه ورزشی که راهی میادین مسابقات جهانی می شود، قلب و دل ایرانیان بسیاری را نیز به همراه می برد، و با هر نفسِ نمایندگان ورزش ایران در این میدان ها، ایرانیان دیگر نیز نفس های خود را ناخودآگاه همراه می کنند، تو گویا این همنفسی می تواند نفس نمایندگان کشورمان را در میادین ورزشی دراز، توانا، قدرتمند و... کند.

ایرانیان چون بعضی از ملت های دیگر، چنان دل به مبارزین میدان ورزش می دهند، که گویا خود در آن میدان حضور دارند، اما در خصوص ورزش های گروهی ملی، مثل فوتبال، والیبال، کشتی و... مربی و هادی تیم نیز به دغدغه مهم ورزش دوستان تبدیل می شود، و برایشان بسیار مهم است که چه کسی سکاندار تیم ملی شان خواهد بود، که باید تیم را از گردنه های تند، خطرناک جهانی، با استفاده از علم، تجربه و هوش و ذکاوت خود، عبور دهد، و به سر منزل پیروزی برساند.

جناب آقای سید جلال طالبی، و به قول مرحوم مغفور "حاج سید حبیب طالبی"، پیرمردی مهربان، میهن دوست، اما جدی و منظم، تمیز و بهداشتی، و صد البته با غرور و سربلندی، که خانواده اش افتخار ورزش ایران در رشته های مختلفند، و او از این فرزند فوتبالی خود، همواره بعنوان "آقاجلال" یاد می کرد، و انگار عصاره افتخاراتش بود، و اینک افتخار چنان پدری، به عنوان افتخار فوتبال ایران، سرمربی گری تیم ملی فوتبال کشورش را عهده دار شد، تا در مقابل تیم ملی فوتبال امریکا، در بازی های جام جهانی 1998 فرانسه قرار گیرد، که این دو تیم در نهایت در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۷۷ با توان کامل در شهر لیون فرانسه مقابل هم قرار گرفتند و هر یک با کلی آرزو و برنامه آمده بودند، تا رقیب را شکست دهند، [2]

و بالاخره نیز این بازی به یاد ماندنی با نتیجه 2 بر 1 به نفع تیمی رقم خورد که سکاندارش "جلال فوتبال ایران" بود، حال آنکه این بازی با تیم امریکا، در برهه ایی از زمان رقم خورد که این بازی را دارای بار صد چندان کرده بود، و انگار تمام مردم ایران، در پشت "این یازده نفر" و مربی آن، میدان دار این مبارزه، در زمین بازی فوتبال شهر لیون فرانسه بودند، و می خواستند ببینند که "آقاجلال" چگونه این تیم را به سوی پیروزی راهبری خواهد کرد.

انتظار پیروزی خواست همه ی مردم ایران بود، و همه در صفحه ی جادویی تلویزیون فرو رفته بودند، تا فریم به فریم بازی را دنبال کنند و ببینند در این رویارویی حساس ورزشی، که بیشتر از ورزش، سیاست و تبلیغات سیاسی، بار آن را سنگین کرده بود، ما چگونه کار را پیش خواهیم برد، چه در چنته داریم، و آنرا چگونه به میدان خواهیم آورد و...

اما در نهایت، هدایت های "آقاجلال"، پتانسیل بالقوه تیم ملی را به فعل در آورد و به همت بازیکنان و هماهنگی تیمی، تیم ملی فوتبال ایران، در یک صحنه بازی زیبا، و مملو از موفقیت ورزشی، پیروزی باورنکردنی و خیره کننده ایی را برای ایران و ایرانیان به همراه آورد، و این بازی به افزایش غرور، امید و افتخار ملی کشورمان انجامید، تا یاد این مصاف ورزشی همیشه در ذهن ها بماند.

 و ایران با "آقاجلال" طالبی و تیم خوبش از سد تیم لایق امریکا که در مسابقات منطقه قاره امریکا در بین تیم های مطرح جهانی مثل اروگوئه، مکزیک، برزیل، آرژانتین و... خود سرآمد است، گذشته، و غرور و افتخار را در تاریخ ورزش ایران، تا تاریخ باقیست، پابرجا و ثبت نماید.

برای من که چندان به فوتبال علاقه ایی ندارم، و پیگیر نتایج داخلی آن هم نیستم، وقتی تیم ملی به مصاف دیگر کشورها می رود، خیلی مهم می شود، که ما چه می کنیم و چه بدست آورده ایم، و در حالی که سکوت و خروج از هیاهو شهر را در ورزش کوهنوردی، به هر ورزش دیگری ترجیح می دهم، اما با این حال، شادی و هیاهوی این پیروزی فوتبالی نیز، برایم از یاد نرفتنی است.

امروز در "جامعه مردسالار" کنونی ایران، گرچه به استادیوم ممنوع الورود نیستم، و تاکنون فتوای اهل فتوا این آزادی را از ما مردها دریغ نکرده است، و می توانیم شکوه تماشاچی بودن را در استادیوم ها  حس کنم، و چون "دختر آبی" از این لذت محروم نبوده، تا برای بدست آوردنش جان خود را هم فدا کنم، و یا مبارزه ایی را برای بدست آوردن این حق تدارک بینم،

اما به رغم داشتن این آزادی، صندلی تماشاچیان را برای دیگران وانهاده، دوست دارم به دور از هیاهوی شاد و زیبایِ تماشاچی بودن، در این مسابقات نفسگیر، که یک بار در عمرم آنرا در "ورزشگاه آزادی" تهران در مسابقه ایی که تیم پرسپولیس تهران، یک طرف آن بود، چشیده ام، بیشتر به نتایج ملی ورزش حساس بمانم، و آنرا تا حدودی دنبال کنم، این جاست که می توان گفت، ورزش فوتبال زوایایی دارد که غیرفوتبالی ها را هم درگیر خود می کند.

به همین مناسبت بود که بعد از مسابقه جام جهانی فوتبال 1998، که تیم ملی فوتبال ایران در مقابل تیم ملی امریکا قرار گرفت و آن پیروزی شکوهمند را کسب کرد، برایم جالب بود که واکنش مردم امریکا در مقابل "آقا جلال" سرمربی تیم ملی ایران که با تیم خود رفت، و تیم امریکا را شکست داد، حال آنکه خود مقیم امریکا بود، چه بوده است، و این سوال، سال ها ذهن مرا درگیر خود کرده بود، تا اینکه در محرم امسال (1398)، بعد 21 سال  که از آن بازی تاریخی می گذرد، زمانی که سید جلال طالبی به رسم آبا و اجدادی اش، برای برگزاری مراسم عزاداری بازمانده از مرحوم پدرش "حاج سید حبیب طالبی" در عزای حسین (ع) به روستای گرمن پشت بسطام در شهرستان شاهرود، آمده بود، فرصت تجدید دیدار، و چند دقیقه ایی مصاحبه برای من حاصل گردید، تا این سوال را بدین گونه از این مربی با غیرت و توانای تاریخ فوتبال ایران بنمایم، که :

(اجازه دهید مثل مرحوم پدرتان، که یادش در این روزها، گرامی باد، شما را "آقاجلال" خطاب کنم)، آقاجلال! بعد از این که جام جهانی فوتبال فرانسه در سال 1998 پایان یافت، و شما به امریکا بازگشتید، واکنش امریکایی ها نسبت به شما که خود مقیم امریکا هستید، چگونه بود؟ وقتی به عنوان یک مربی ایرانی که تیم ملی فوتبال ایران را طوری هدایت کردید، که به شکست تیم ملی فوتبال کشور مورد اقامت شما (امریکا) منجر شد، و اکنون شما بعد از تحمیل آن شکست به امریکا، یعنی کشوری که شکستش داده بودید، به امریکا باز می گشتید؟"

و این مربی و بازیکن خوشنام و مهربان ورزش ایران، که عِرق ملی را تنها در بازی و فنون ورزشی خود نشان می دهد، و نه در دشمنی های سیاسی، و در سابقه ورزشی خود به امانت داری در ورزش شهره است [3] و هر موقع با مرحوم پدر ایشان می نشستی از هر سه کلمه در یک جمله از سخنان آن پدر موفق، لااقل یک کلمه "آقاجلال" بود که به مِهر و افتخار جاری می شد، این چنین به چگونگی بازخورد امریکایی ها بعد از آن بازی غرور آفرین پاسخ گفتند، که در سخنان ایشان درس های خوبی برای متمدن فکر کردن و متمدن زیستن وجود دارد، و نشان می دهد ما هم باید دیدگاه خود به مسایل تغییر دهیم و اصلاح رفتار داشته باشیم، و متمدن زیستن بسته به سابقه چندهزار ساله تمدنی نیست، این متمدن فکر کردن و متمدن عمل کردن است که متمدن زیستن را نشان می دهد :

"... امریکا خود یک قاره است، و با 50 ایالت آن، حقیقتا به یک قاره می ماند، یک طیف از مردم امریکا اصلا آگاهی از این ندارند که تیم امریکا به جام جهانی رفته یا نرفته، یا در آن بازی می کند یا نمی کند، ورزش هایی که این مردم به آن علاقمندند، بیستبال، فوتبال امریکایی (راگبی)، بسکتبال، شنا و دومیدانی است، در کنارش هم ژیمناستیک؛ بعضی از ورزش ها جایگاهی در بین امریکایی ها ندارد، منتها، بیشتر در بین مهاجران به امریکا رایج است و طرفدار دارد.

مکزیکی ها، مهاجران افریقایی، ایتالیایی ها هستند که به فوتبال علاقمندند، بنابراین در معنی عام امریکایی ها زیاد اطلاع از این ندارند که تیم ملی فوتبال امریکا به جام جهانی رفته است، یانه؛ مگر کسانی که علاقمند به فوتبالند و یا این چنین مهاجرانی که از آنان به عنوان مثال یاد کردم، که این ها اخبار فوتبال را تعقیب می کنند؛

بنابراین عکس العمل خاصی که قابل ذکر باشد نبود، کاری که کردند این بود که از جامعه رسانه ایی امریکا، و مشخصا کانال فاکس وان (Fox-one) که یکی از کانال های بزرگ ورزشی دنیاست، آمدند و مستندی از زندگی من در حدود 45 دقیقه تهیه و پخش کردند، و در آن حوادث زندگی، و این که در امریکا چه می کنم، اتفاقات ورزشی زندگی من، و روند آن، کجاها بازی کردم، از زندگی در امریکا چه احساسی دارم، در امریکا زندگی می کنم و با تیم ملی ایران، امریکا را شکست دادیم، و این که چه احساسی از این حادثه ورزشی دارم و... را پوشش دادند.

 در مجموع آنها کاری ندارند که از کجای دنیا هستی، مذهب شما چیست، چکار می کنید و... تا زمانی که کار غیر قانونی انجام دهید، و اگر کار غیرقانونی که انجام دهید نه من، هر فرد دیگری هم که باشد تفاوت نمی کند، جلوی او را می گیرند، ولی من مسلمان هستم، یا غیر مسلمان هستم و... این موارد در اولویت آنها نیست، در مجموع کاری به زندگی مردم ندارند، مگر این که خلاف انجام دهید، مزاحمتی درست کنی، مالیات خود را به دولت نپردازی، حقه بازی کنید، دروغ بگویید و... این گونه موارد است که کار شما به دادگاه، پلیس و... کشیده می شود، آن موقع است که ممکن است از همه اینها از شما بپرسند، که از ایران آمده ایید و...

من کاری ندارم، ولی وقتی یک شبکه تلویزیونی با آن عظمت می آید و از زندگی من 45 دقیقه مستند درست می کند، می خواهد بگوید که مهم نیست که ما امریکا را برده ایم، و یا امریکا به ما باخته، چرا که اگر این مهم بود که نمی آمدند از زندگی من مستند بسازند و به مردم خود معرفی کنند؛ همانگونه که ما از زندگی یک امریکایی که ایران را برده نمی آییم مستند بسیازیم و زندگی اش را به مردم خود بگوییم، برای آنها مهم ورزش است و این است که خیلی اهمیت دارد.

در این مدتی که من در امریکا بودم، البته مدتی خانواده در آنجا بودند و من در کشورهای دیگر کار می کردم، امارات، مالزی، سنگاپور، اندونزی و... و در این دوره بیشتر در امریکا نبودم، اما به طور کل، امریکایی ها کاری با زندگی کسی ندارند، جز امریکایی هایی که آشنا هستند و از همسایه ها، که خوشحال هم بودند، و تبریک هم می گفتند، و معتقد بودند که شما بهتر بازی کردید، و باید شما می بردید.

امریکایی ها آنقدر که ما به ورزش متعصب هستیم، که حالا باختیم و بردیم، آنها اینطور نیستند، برخی رشته ها را تعصب خاص ورزشی دارند، مثل بستکتبال، بیستبال، شنا، دو میدانی است که روی این بازی ها تماشگر دارند، استادیوم پر می شود، اما در ورزش فوتبال این بیشتر مهاجرین هستند که تماشا و یا دنبال می کنند،

مثلا نیویورک پر از ایتالیایی هاست، شاید چیز حدود شش میلیون ایتالیایی در نیویورک زندگی می کنند، یا در خود لس آنجلس نزدیک به یک و نیم میلیون ایرانی هستند، خوب ایرانی ها به ورزش فوتبال علاقمندند، بعد مکزیکی ها هم در آنجا زیادند، مهاجرین کشورهای افریقایی هم زیادند که فوتبال را دوست دارند، از آلمان و انگلیس هم در امریکا زیادند که آنها هم فوتبال دوستند، مهاجران زیادی از این دست در امریکا هستند که به فوتبال علاقمندند و تماشاگران فوتبال را بیشتر این قشر از مهاجران تشکیل می دهند.

ولی در نسل نونهال جوان و یا نوجوان امریکا، اکنون دختر و پسر فوتبال بازی می کنند، یعنی هیچ جای دنیا به اندازه امریکا نسل نونهال، جوان و نوجوان شان فوتبال بازی نمی کنند، و در این رشته بی نظیرند، جوان و نوجوانی که به سن 16 یا 17 سالگی می رسد باید به دانشگاه برود، دانشگاه هم ورزشکارانی را جذب می کند بیشتر شامل بسکتبالیست ها، والیبالیست ها، دو و میدانی ها، شناگرها، فوتبالست های فوتبال امریکایی، این رشته ها را در درجه اول قرار دارند و بدان ها توجه دارند، و به دانشجویانی که این ورزش ها را بدانند، بهتر بورس تحصیلی می دهند، و این یک امتیاز مثبت برای هر دانشجویی است که ورزشکار خوبی باشد، بنابراین بیشتر افراد رشته های ورزشی خود را عوض می کنند، یعنی تا 18 سالگی ممکن است فوتبال بازی کنند، بعد رشته ورزشی خود را عوض می کنند، چون برای کسب بورس تحصیلی به این تغییر رشته نیاز دارند.

بنا بر این مثل ما تعصب ندارند که بگویند چرا تیم باخت و... جام جهانی 1994 درامریکا برگزار شد، روزنامه ها را که نگاه می کردی، در انتهای اوراق خبر ورزشی خود در یک بخش کوچکی، مثلا به نتیجه بازی فوتبال انگلیس و آلمان پرداخته، که نتیجه چه شده است، اما تمام صفحه به بسکتبال، دو و میدانی، شنا و... اختصاص داشت، یک گوشه ایی از صفحه را هم به فوتبال اختصاص دادند.

امریکا اگر بودجه خوبی به فوتبال اختصاص دهد، و سیاه پوستان به فوتبال رو بیاورند، امریکا دنیا را خواهد برد، الان سیاه پوست ها به دو و میدانی می روند، که بتواند به فوتبال امریکایی راه پیدا کند، می رود بسکتبال که پول در این ورزش زیاد است، به بیستبال توجه دارند، چون پول در این ورزش ها زیاد است،

در فوتبال معمول، امریکایی ها بودجه می گذارند، اما نه آنقدر که در اروپا سرمایه گذاری می شود، اگرچه امریکایی ها بیش از مکزیک که تیم مطرح امریکایی روز است،در صحنه های ورزشی فوتبال و جام ملت های امریکا بالا آمده اند، و در کنار کشورهای مطرح این قاره افتخارات زیادی دارند، اما همچنان ورزش فوتبال از ورزش هلی اولویت دار در امریکا نیست،

مصطفوی) البته این برنامه مستندی که شبکه فاکس وان از شما تهیه کرده نشان از این دارد که حرکت شما در جامعه امریکا بازتاب داشته، که آنها را به این حرکت واداشته است.

مسلم همینطور است، چون این خود خبر است و خبرگزاری ها آن را منعکس کردند، که تیم امریکا به تیم ایران باخته است، و آن زمان روابط ایران و امریکا از اکنون هم بدتر بود، بنابر این یک خبر برای آنها مهم بود که تیم ایران که

مصطفوی) متعلق به جهان سوم است

جلال طالبی) نه آنها اینطور صحبت نمی کنند، این را توهین می دانند که به کشوری جهان سوم بگویند، زیرا در ورزش ملت ها هستند، و ملت ها معمولا با هم کاری ندارند، این حکومت ها هستند که با هم مشکل دارند، لذا به دنبال این که ما را بکوبند، کوچک و تحقیر کنند، نیستند، درست عکس ما که رییس مجلس ما می آید و می گوید "آن سیاهه" (منظورش رییس جمهور امریکا آقای باراک اوباماست) ولی آنها اصلا این کلمه را به کار نمی برند، زیرا این را نژاد پرستی می دانند، "آن سیاهه" یعنی چی؟! او رییس جمهور امریکاست، دیگر، سیاه و یا سفید چه فرق می کند.

آنها تحریم می کنند و... ولی عید نوروز را به ایرانیان تبریک می گویند، چون با ملت کاری ندارد، ما ایرانیان هم دشمن ملت امریکا نیستیم، ملت امریکا چه بدی به ما کرده؟! ما با حکومت امریکا مشکل داریم، بنا بر همین اصل است که شما ایرانی هستید، ولی تحت همین شرایط، دیناری از حق شما را نمی گیرند و به دیگری دهند، یعنی اگر موردی اتفاق بیفتد، و شما شکایت کنی، طرف شما را بصورت قانونی تنبیه می کنند، که حقی را از شما جابجا کند؛ روی حقوق شما، موقعی که اقامه دعوا کرده باشی، یا شکایتی باشد، نگاه نمی کنند شما از کدام قسمت دنیا هستی، اهل ایرانی، افریقایی هستی، اهل حبشه هستی، انگلیسی هستی و... فرق نداره، حق شما را نمی گذارند از بین برود، یک دینار هم نمی گذارند به ناحق ببری،

دروغ گفتن یکی از بزرگترین مسایلی است که برای فرد مشکلات ایجاد می کند، زیرا معتقدند که ممکن است شما با یک دروغ زندگی یک خانواده، فامیل را به هم بزنی، امریکایی ها مسایلی مهمی را رعایت می کنند و که متاسفانه ما مسلمانان به آن توجه نداریم، کجای دنیا ممکن است که این میزان اختلاس وجود داشته باشد، این میزان دزدی و... اصلا ممکن نیست، این ها هم همه به نام اسلام است.

 

[1] - آقای سید جلال طالبی در خانواده ایی مذهبی و مولد در تهران به سال 1322 متولد شد، در سال 1343 ازدواج کرده که نتیجه این ازدواج سه فرزند است، رشته ورزشی ایشان فوتبال و به عنوان مهاجم در باشگاه های تهران جوان (40-1339)، باشگاه دارایی (46-1341)، باشگاه تاج (50 1347)، تیم ملی (48-1342)، مربی تیم ملی از سال 1377 تا 1379 به ورزش این کشور خدمت کرده است. 

[2] - تیم ملی ایران به سر مربی گری آقای جلال طالبی به همراه تیم ایشان شامل احمدرضا عابدزاده (کاپیتان) - محمد خاکپور - نادر محمدخانی (75 – محمدعلی پیروانی) - مهدی پاشازاده – محمد جواد زرینچه (77 – نعیم سعداوی) - مهدی مهدوی کیا - کریم باقری - حمیدرضا استیلی - مهرداد میناوند - علی دایی - خداداد عزیزی (74 – علیرضا منصوریان) در مقابل تیم امریکا  با هدایت استیو سمپسون با نفرات زیر به میدان رفته بودند  : کیسی کلر - توماس دولی (کاپیتان) (82 – برایان مایسونیو) - ادی پوپ - فرانکی هیدوک - دیوید رجیس - کلودیو رینا - تاب راموس (57 – ارنی استیوارت) - اروی وگرل (57 – پردراگ رادوساولیه ویچ) - برایان مک براید - کوبی جونز - جو مکس مور

[3]- یکی از افتخارات ورزشدوستان روستای گرمن پشت بسطام در شهرستان شاهرود، این بود که عید و یا تابستان که بشود، مرحوم حاج سید حبیب طالبی، ییلاق – قشلاق خواهد کرد، و به گرمن خواهد آمد و لابد فرزندان ورزشکار خود را همچون آقا نورالدین (مربی به نام واترپلوی ایران) و یا "آقاجلال" و... را نیز با خود خواهد آورد، و شاید دو ساعت هم فرصتی نصیب ورزشکاران محل شود، تا با "آقاجلال" همبازی و یا هم تیم و یا رقیب ورزشی شوند، و مزه فوتبال را در سطح پایتخت و ملی بچشند، و و در روزگاری که تلویزیون نبود، این تنها فرصتی بود، که آقاجلال، بازی در اشل بزرگان را به چشم این مردم دور از مرکز می آورد. برای من خاطره آقاجلال مربوط است به پیش از انقلاب و زمین ورزش پشت یخدان تاریخی گرمن، که در آن اکثرا "چو- توپ" (ورزشی شبیه همین کریکت که در کشورهای مستعمره انگلستان رایج است) و یا فوتبال بازی می کردیم. یکی از اهالی که هم نسل او در آن سال هاست می گفت، در یک کشور خارجی که آقاجلال برای بازی حاضر شده بود، به علت تبحری که در بازی با پای چپ داشت، میزبان پیشنهاد رشوه بزرگی (ظاهرا سهمی در همان هتل محل اقامت تیم ایران) داده بود تا این بازیکن بزرگ را فقط از استفاده از پای چپ در بازی منصرف کند، که ظاهرا نقطه ضعف تیم آنها در مقابل جلال هم همین بوده است، این گونه است که آقاجلال افسانه بزرگ این مردم برای ظهور افتخار برای ایران بود. 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (1)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

افشاگری‌های جلال طالبی بعد از ۱۷ سال : منتظر بودند به آمریکا ببازیم تا تیتر بزنند من بازی را فروخته‌ام!
یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۱۸ اكتبر ۲۰۱۵

خبر ورزشی : جلال طالبی از آمریکا به ایران بازگشته‌، او که بخشی از تاریخ فوتبال ایران است؛ سرمربی تیم‌ ملی در جام‌ جهانی‌ 98 و همین‌طور جام ملت‌های 2000، بخشی طلایی از تاریخ فوتبال ایران. سینه جلال طالبی اما گنجینه اسرار پنهانی است که گویا هیچ‌گاه فاش نمی‌شود. طالبی در خبرورزشی ساعتی مهمان ما بود و از هر دری سخن گفت. از ماجراهای شیرین جام‌ جهانی‌ 98 تا اتفاقات تلخ جام ملت‌های 2000. او حرف‌هایی زد که تازه بودند.
بعد از بازی با آمریکا....

بعد از شکست آمریکا در جام‌ جهانی‌ 98 تعدادی از سران نظام که الان هم پست دارند، به رختکن تیم آمدند. همه خوشحال بودند. من باید به کنفرانس مطبوعاتی می‌رفتم. فقط آنها را دیدم و با من روبوسی کردند. دیگر در جریان اتفاقات بعدی رختکن نیستم. ترجیح می‌دهم اسم این مقامات را هم نیاورم ولی شرایطی به وجود آمد که انگار تیم مأموریتش در جام‌ جهانی‌ تمام شده است. انگار تمام مأموریت ایران این بود که به فرانسه برود و آمریکا را ببرد. همه بچه‌ها چنین چیزی را احساس می‌کردند.
می‌خواستند بریزند سر من

خیلی‌ها در ایران منتظر بودند که ایران به آمریکا ببازد و بریزند سر من! فقط دنبال این بودند که من را بزنند. دوست نداشتند جلال طالبی سرمربی تیم‌ ملی باشد. نمی‌دانستند اگر ما آمریکا را ببریم، ملت‌مان برده است. درست یا نادرست، منتظر بودند جلال طالبی ببازد. من به اندازه‌ای که باید، می‌دانستم ‌چه چیزی دارد می‌گذرد. با فونت بزرگ برایم تیتر نوشته بودند. حتی قبل از بازی با آمریکا تیترها و نوشته‌شان آماده بود. نوشته بودند جلال طالبی از آمریکایی‌ها پول گرفته تا تیم‌ ملی به آنها ببازد. نوشته بودند من رشوه گرفته‌ام ولی وقتی تیم‌ ملی برد، همان نوشته‌ها را پاره کردند و به سطل آشغال ریختند.
شرم‌آور است...

می‌دانید این آدم‌ها می‌خواستند با زندگی من چه کنند؟ اگر تیم‌ ملی می‌باخت و می‌زدند طالبی ایران را به آمریکا فروخته، چه بر سر زندگی من و زن و بچه‌ام می‌آمد؟ چیزهایی که شرم‌آور است بگویم. خدا را شکر با دعای مردم، تلاش بچه‌ها و امدادهای غیبی توانستیم آن مسابقه سخت را ببریم. نیت ما پاک بود. نه اختلاسی در فوتبال کرده بودم و نه می‌خواستم بهره‌‌برداری غیرورزشی کنم. بچه‌ها هم صادقانه جان کندند. با تمام وجود بازی کردند و برنده شدند. مهم این نیست که من بودم یا نبودم، مهم این بود که تیم‌ ملی برد و افتخارش برای ملت ایران ماند. دست ایویچ خدابیامرز هم درد نکند. خیلی برای تیم زحمت‌ کشید. این پیروزی مال یک نفر نبود، مال همه بود.
من نباید با خداداد برخورد می‌کردم

من ندیدم که خداداد بعد از تعویض در بازی با آمریکا پیراهن تیم‌ ملی را زمین بکوبد ولی موقع تعویض ناراحت بود. من در موقعیتی گفته‌ام خداداد را به خاطر ضعف فوتبالی از زمین بیرون نکشیدم. می‌خواستم بازیکنی به زمین بیاورم که بیشتر بدود. خداداد یکی از بهترین بازیکنان تیم بود. همان شب بازی، با حمید استیلی به اتاق من آمد و عذرخواهی کرد. گفتم نه بابا مسئله‌ای نیست اما اگر خداداد پیراهن ایران را روی زمین کوبیده بود، برخورد با چنین حرکتی کار من نبود بلکه کار مسئولان دیگر بود.
من، عابدزاده را کنار نگذاشتم

من از اختلاف علی دایی و احمدرضا عابدزاده بی‌خبرم. هیچ‌وقت جلوی من دعوایشان نشد اما می‌دیدم که زیاد با هم حرف نمی‌زنند. البته عابدزاده همچنان اعتراض دارد که من او را از تیم‌ ملی کنار گذاشته‌ام ولی این داستان را دوباره تعریف می‌کنم. قبل از جام ملت‌های 2000 لبنان، ما به دوحه رفتیم. در آن بازی فنایی فیکس بازی کرد چون مربیان به من گفتند احمدرضا در پایش مشکل دارد. موقع برگشت در فرودگاه بودیم که حمید استیلی پیش من آمد و گفت احمدرضا عابدازده می‌گوید به خاطر مشکل پایش، می‌خواهد خداحافظی کند و جایش را به جوان‌ها بدهد. من هم گفتم باشد ولی بعدش عابدزاده مصاحبه کرد و گفت اینها، من را کنار گذاشتند. بنده همان موقع هم گفتم که بهتر است پزشک‌ها پای عابدزاده را ببینند. سه پزشک پای او را دیدند و گفتند شرایط خوبی ندارد اما سرمربی تصمیم بگیرد! یعنی آنها جرأت نداشتند بگویند عابدزاده نمی‌تواند بازی کند با این حال توپ را به زمین من انداختند. بنده از این اتفاق ناراحت بودم و این را یکی از بزرگترین بدشانسی‌های مربیگری‌ام می‌دانم. از شانس بد من، آن اتفاق‌ها برای پای احمدرضا افتاد. استیلی الان زنده است، بنده هم که زنده هستم، می‌توانید یک روز ما را رودررو کنید تا بگوید این حرف‌ها را به من زد یا نه.
استقلالی‌ها یک‌طرف بودند، پرسپولیسی‌ها یک‌طرف

متأسفانه تیم ایران در جام ملت‌های 2000 لبنان یکی از پرحاشیه‌ترین تیم‌های تاریخ فوتبال بود. نمی‌خواهم بگویم کم‌کاری می‌کردند ولی به ‌هر ‌حال مشکل بود. رفتار خوبی نداشتند. در اردو استقلالی‌ها یک‌طرف می‌نشستند و پرسپولیسی‌ها یک‌طرف. با هم کری داشتند البته من ندیدم دعوایی شود ولی در سفر به آمریکا، ستار همدانی و حمید استیلی در فرودگاه دعوایشان شد که ما بعداً در هواپیما فهمیدیم. آقای صفایی‌فراهانی گفت به تهران برگردیم، با آنها برخورد می‌کنیم ولی کلاً یادشان رفت!

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

حلالیت‌طلبیدن یا عذرخواهی چند ماه پیش یک استاد جامعه‌ شناسی دانشگاه تهران فوت کرد. او گرایشات مذهب...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
اگر حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسراییل را برد نظامی بدانیم؛ حمله به زنان سرزمینم توسط «گشت ارشاد ای...