در خصوص این شهید بزرگوار که عضو گردان غرور آفرین و شکوهمند و رزمنده پرور "کربلا" و اعزامی از شهرستان شاهرود بودند و در عملیات کربلای 5 به تاریخ 21/10/1365 به شهادت رسیدند در پست خاصی تحت عنوان "شلمچه و کربلای 5 و شهید محمد کاظم عرب" [1] به تفصیل اشاره داشتم و فضای آن شهادت و آن نبرد بزرگ را نیز با ذکر خاطرات یکی از همراهانش که تا آخرین لحظات با این شهید و دیگر شهدای آن صحنه همراه بودند، به خوبی ترسیم کردم.
به تازگی وصیت نامه جناب محمد کاظم عزیز هم به دستم رسید، که ضمن تشکر از ارسال کننده این سند پر قیمت از نبرد هشت ساله با دشمن بعثی، آن را عینا عرضه می دارم، تا به دست خط خودش قابل مراجعه دوست داران باشد.
واقعاً احساس می کنم این نبرد بزرگ نیاز به مطالعه و بررسی علمی وسیع دارد، که بدین منظور باید از انحصار در آمده، و اسناد جنگ در اختیار دانشجویان، دانشگاهیان و خیل پژوهشگران عرصه علوم مختلف و عموم مردم ایران قرار گیرد و در روند یک بررسی و تحلیل علمی بزرگ به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و حتی نظامی مورد دقت علمی و موشکافانه قرار گیرد، و نقاط قوت و نقایص آن چکش کاری علمی شود، و بدین وسیله است که این تجربه بزرگ و تاریخ ساز کشورمان، ماندگار و مستحکم خواهد شد.
به اسارت در آمدن شهدا، مراسم آنان در دست یک نهاد و افراد خاص باعث از بین رفتن میراث بزرگ جنگ شده، و آن را زیر خروار ها خاک ناشی از نوعی نگاه خاص مدفون خواهد کرد، و دنبال کنندگان این تئوری، به دفن جنگ و تجربه بزرگ تاریخی ملت ایران در زیر افکار و اعمال خود دست خواهند زد، این در حالی است که هزار میلیارد دلار خسارت این جنگ را این مردم داده اند، و نسل اندر نسل بار این خسارت بزرگ را بر دوش کشیده و خواهند کشید، و با این رویه موجود از منافع آن نیز، بدین ترتیب محروم خواهند شد.
این نبرد بزرگ باید به عرصه علوم مختلف در بین عامه مردم آورده شود، تا روی جنبه های مختلف آن، موافق و مخالف حرف بزنند، در چنین صحنه ایی است که موافقان و مخالفان در یک رویارویی بزرگ می توانند با چشمان ریز بین و دقیق خود به ارزیابی درستی از آن دست یابند، و با رسوخ آن به ادبیات و گویش عامه مردم است که این نبرد و شرکت کنندگان و نتایج آن ماندگار خواهد شد، وگرنه انحصار آن در دست عده ایی به دفن حقایق و... آن منجر خواهد شد.
این نگاه دفن کننده را می توان در توصیه هایی که به آقای محسن رضایی به عنوان فرمانده کل سپاه در زمان جنگ (و در واقع دیگران)، دید که وقتی از کربلای 4 به درست و یا غلط نوشت، عده ایی به ایشان و امثال او گفتند عرصه عمومی جای این حرف ها نیست، و این توصیه ها، به دفن جنگ و حقایق آن منجر خواهد شد، باید این حادثه خسارت بار به عرصه عمومی آمده و صاحبان خسارت و منافع آن، از کم و کیف جنگ با خبر شوند و روی حوادث آن رمان بنویسند، شعر بگویند، نمایش نامه بنویسند، خاطره بنویسند و... و آن را جاودانه نمایند، اگر این انحصار ادامه یابد و نسل جنگدیده بمیرند، همانگونه که هر روزه مادران و پدران شهدا، جانبازان، رزمندگان، سرداران و... در حال مرگ و یا حتی مهاجرتند و.. خسارت آن صد چندان است، و حقایق جنگ با مرگ آنان زنده به گور خواهد شد.
بگذریم از این درد عمیق که در جامعه انحصار زده فعلی ما قلب انسان را به ایستادن فرا می خواند.
فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جبهه از یک روند خاصی مملو بود، و لذا شما اگر وصیت نامه یکی از شهدای داوطلب [2] جنگ را بخوانید، انگار 80% وصایای دیگر شهدا را نیز خوانده اید، زیرا در موضوع و دغدغه ها تقریبا یکسانند، و این را می تواند به عنوان یک موضوع پژوهش علمی توسط جوانان ما در روزگار گل کردن پژوهش های علمی دنبال گردد، و مورد توجه دانشجویان علوم سیاسی و اجتماعی قرار گیرد، تا این متون زنده و پر از اطلاعات پر قیمت و از فضا و نگرانی رزمندگان ما و نوع نگرش آنان به جهان و اجتماع خود، و همچنین فضای سیاسی اجتماعی حاکم بر تفکر آنان و... بررسی شده و نتایج آن نیز منتشر گردد.
ما در آن سن و سال و آن فرهنگ و... در جو خاصی قرار داشتیم، که از قضا مرگ را هم در چند قدمی خود می دیدیم و... وقتی به نوشتن وصیت نامه ی خود می نشستیم، علاوه بر انعکاس افکار و دغدغه های ذهنی خود بر کاغذ وصیت خود، همچنین تاکیدی داشتیم بر آنچه از دیگر شهدا در مراسم تشییع آنان بارها شنیده بودیم، لذا یک روند نسبتا ثابت در موضوع و متن وصیت نامه می توان در این نوشته ها شاهد بود و...
و اینک عین وصیت نامه و دستخط برجای مانده از شهید بزرگوار، محمد کاظم عرب که در تاریخ 28/8/1365 در حالی به نگارش این متن چهار صفحه ایی نشسته است، که تا شهادتش در تاریخ 21/10/1365 تنها 53 روز دیگر وقت باقی نمانده بود، و به قول خودش در همین وصیت نامه، خواسته است تا چند خطی به یادگار برای ما بر جای بگذارد.
این شهید بزرگوار در جایی از این وصیت می فرماید : "... صلح پایدار امکان پذیر نیست اگر مهلتی به صدام خدانشناس بدهم، دوباره قوت گرفته و جنگ خونین تری با نیروی بیشتر شروع می کند، ما باید به دنیا مزه تجاوز و جنگ تحمیلی و نتایج آنرا بچشانیم".
آری این یکی از دغدغه های این رزمنده کوچک اما بزرگ بود که در زمان شهادتش تنها شانزده سال داشت.
http://mostafa111.ir/neghashteha/articel/shohada/648.html#sigProIdc9c7ccb3ce
بسم الله الرحمن الرحیم
وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۸۷﴾ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ ﴿۸۸﴾ وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ ﴿۸۹﴾ سوره انبیا آیه های 78 – 88 – 89
و یاد آور حال یونس را هنگامی غضبناک شد از خود بیرون رفت و پنداشت که ما او را هرگز در مضیقه و سختی نمی افکنیم (تا آنکه در دریا در شکم ماهی گرفتار شد) آنگاه در ظلمات یاد کرد که الها خدایی جز ذات یکتای تو نیست و تو از هر عیب و آلایش منزهی و من از ستمگرانم (87) پس اجابت کردیم دعایشرا و نجاتش دادیم از گرداب غم و این است نجات اهل ایمان (88) و یادآور زکریا را که ندا داد که بارالها یکتن و تنها مگذار مرا (فرزندی عطا فرما) که تو بهترین وارثانی(89)
با استعانت از ذات باری تعالی چند خطی به یادگار می گذارم، انشالله تعالی مقبول درگاهش افتد. این حقیر محمد کاظم عرب فرزند غلامحسین و سرباز حقیر و کوچک اسلام و قرآن شهادت می دهم، بر این که نیست معبودی برای جهانیان مگر الله، خداوند قادر و توانا، آن حیّ داور که حاضر و ناظر بر اعمال ماست، آن پناه بی پناهان و غیاث مستغیثان، یاور مظلومان، آنکه معبود و معشوق و مولای ماست، و اینکه 124 هزار پیامبر پاک و معصوم را برای راهنمایی بشر فرو فرستاد که اولین ایشان حضرت آدم (ص) و خاتم ایشان سید و مولای ما حضرت محمد (ص) و وصی و جانشین بعد او مولی المتقین و مولی الموحدین امیر المومنین علی علی السلام بوده و دیگر امامان معصوم و پاک فرزندان امیر المومنین، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و مابقی از ذریه پاک حسین علی السلام بوده اند.
که آخرین آنها حضرت مهدی (عج) تعالی فرجه الشریف می باشد که در پشت پرده غیبت به امر خداوند جهانیان بسر می برد و امامت و ولایت در این زمان که آن خورشید ولایت در پشت ابر تیره غیبت بسر می برند (در دست ولی فقیه) به قول خود آن حضرت و حدیث معتبر در دست توانای امام خمینی کبیر بوده و این امام عزیز با استعانت از فرمایشات و رهنمود هایی حضرت ولی عصر به امر مهم رهبری مشغول بوده و عوام باید امر او را که امر خداست به استناد آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ) اطاعت کنند و بدانند اگر دست مبارزه و یا سرپیچی را بلند کنند، بدانند که دست خود را در مقابل دست خداوند که اینبار از آستین این ابر مرد بیرون آمده نگاه داشته اند و جزایی جز عذاب و مرگ بر آنان نیست و این اتمام حجت به شما مردم است. و در مورد انتخاب راه : من این راه را که راه سرخ و خونین سایر شهداست با کمک و یاری خداوند انتخاب نموده و این نکته را متذکر می شوم که من می دانستم این را چیزی جز شهادت و اسارت و معلولیت را ندارد.
ولی حفظ دین و اطاعت کردن از امر امام بالاتر و بالاتر از این حرف هاست و در این راه از شهادت و اسارت و معلولیت نباید ترسید و من سال هاست که آرزوی نوشیدن شربت شهادت را داشته ام.
و حال دیگر سخنم با خانواده گرامیم :
پدر عزیز شما اول باید مرا حلال کنید زیرا همه می دانند که من فرزند خوبی برای شما نبودم ولی امیدوارم که با قسمی که شما را به امام حسین می دهم از من راضی باشی و مرا حلال کنی و بعد غم به دل راه مده و بخند تا دشمنان گریه کنند و ناراحت شوند و شکر گزار خداوند باش زیرا دین خود را ادا کردی، بدان که انشاالله اینبار قبول شده ام و اگر لیاقت را ندارم در درگاهش ضجه می زنم و قسمش می دهم تا او مرا قبول کند. و بدان ........................... نا مفهوم ......... انشالله و این ملاقات غم خوردن و ناراحتی.
و اما شما مادرم شما روضه سید الشهدا و زینب و فاطمه را خیلی علاقه مند بودید و هستید، شما را به این محبوبین خدا و دختر پیامبر و امام معصوم قسم می دهم که الساعه مرا ببخشی و حلالم کنید، که من محتاجم به حلالیت شما، و صبور باشید و همیشه بگوید جانم فدای امام باشد، جان پسرم چه ارزشی دارد. امام زنده بماند که مادرم! هرچه عظمت داریم، هرچه شوکت و قدرت و ایمان دارم از امام داریم.
اما برادران عزیزم از شما خیلی معذرت می خواهم من حق برادری را در حق هیچکدام تان ادا نکردم از همه شما بخصوص برادرم مجتبی، و برادرم مرتضی، و حتی برادرم یاسر التماس بخشش دارم و شمار را قسم می دهم که مرا حلال کنید.
و اما خواهرانم از شما بسیار التماس حلالیت و بخشش دارم. و شما را به حربه کاری علیه شیاطین شرق و غرب و رنگین تر از خون، معرفی می کنم که آن حفظ حجاب است پس در نگهداری حجاب تان مانند سابق که بودید و هستید، بلکه بیشتر محافظت کنید.
و حال سخنی دیگر با مردم : مبادا امام عزیز را تنها گذارید و خون شهیدان را پایمال کنید درست است که کمی کمبود داریم ولی بدانید که بودجه جنگ خیلی زیاد است.
و صلح پایدار امکان پذیر نیست اگر مهلتی به صدام خدانشناس بدهیم دوباره قوت گرفته جنگ خونین تری با نیروی بیشتر شروع می کند، ما باید به دنیا مزه تجاوز و جنگ تحمیلی و نتایج آنرا بچشانیم پس بیائید با هم صبر و صلوه را در پیش گیریم و شکر کنیم خداوند را که بعد از 7 سال و اندی جنگ، هنوز اقتصاد ملت ما از پا نیفتاده بلکه پیشرفتی چشمگیر داشته، سفارش می کنم شما را به وحدت کلمه و یکپارچگی و این عزت و شوکت کشورمان همه اش را مدیون وجود بلند مرتبه امام خمینی هستیم که حتی شیطان بزرگ امریکا را هم به زانو در آورده.
ای مردم کمی واقع بینانه فکر کنید، آیا کسی دیگر غیر از این مسولین عزیز مملکتی می تواند امور جامعه را اداره کند؟ نه به خدا، پس در شناختن افراد کمی بیشتر دقت کنیم حق را به باطل و باطل را به حق اشتباه نگیریم. اگر کسی در گذشت خطایی داشته حال فرصت دیگری به او بدهیم.
در آخر همه افرادی که تا به حال در جبهه و پشت جبهه با این حقیر برخورد داشته اند و احیانا اگر از این عبد روسیاه ناراحتی دیده اند، که حتما هم دیده اند، تمنا دارم که مرا ببخشند و حلالم کنند، از تمامی اقوام درخواست حلّیت می طلبم و التماس دعا. در خاتمه از امت شهید پرور التماس دعا دارم خیلی زیاد.
دیگر عرضی ندارم وسلام % الفاتحه
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار
العبد العاصی محمد کاظم عرب 27/8/1365
خاتمه نمودم این چند خط یادگار را به عون خداوند منان درگذر از جمیع گناهانم
فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ
بزودی گفتارم را هنگام پاداش عمل متذکر می شوید و من کار خود را به خداوند خود وا می گزارم که او کاملا بر احوال بندگان آگاه هست
و استغفر الله من کل ذنب و تقصیر و اسراف
و اسئله ان اقبل توبتی بحرمه محمد و آل محمد
[1] - http://mostafa111.ir/neghashteha/articel/shohada/644.html
[2] - این را به این دلیل می گویم که با وصیت نامه شهدای ارتش آشنایی چندانی ندارم و از آن عزیزان زیاد وصیت نخوانده ام، لذا نخواستم قضاوت و تعمیم بدون مطالعه کنم.