باید راه دیگر جُست، ایستادن را نشاید
  •  

08 اسفند 1398
Author :  
خود را در چروک های صورتش گم دیده ام اکنون

پیر مردی، تَکیده، خشک، از گوشتی بر استخوان مانده،

نشسته پای شعله هایی چند،

که از نیم سوزِ کُنده ایی، گهگاهی، بر پاست،

حکایت می کند، این روزهای سرد پاییزی،

که :

شب ها مان، هر روز طولانی تر می شود اکنون،   

تاریکُ، گاه شب های مخوفِ سردِ پاییزی،

گرگ ها بر پهنه دره،

زوزه از عشق دریدن می کشند هر دم،

نگاهم سوی بالا دست،  

شاید دستی، به یاری آیدم، یک لحظه، یا روزی،

ولی انگار دستی را، سوی پایین دست، سمت و سویی نیست،

و من غرقم، در هیاهوی داستانی چند؛

که از یاری سخن گفته! از دستگیری ها!

و این نیز، جز نومیدی، انتظاری طولانی،

نیفزوده است ما را چند،

در این ایام، نگاهی در افق مانده،

نَبودُ نیست ما را چند!

و من با جمله های این مرد دنیا دیده و مقهور،

نگاهی در افق رانده، مسیرِ چشمِ او را در افق دیده،

دنبالش می کنم، من چند،

ولی من نیز، در این دیدگاه چشمِ فرو رفته در پوستی چاک آلود،

نمی بینم امیدی را، نمی بینم کمی جنبش،

تنها،

تکه های استخوان اسب در راه مانده ایی دیدم،

که او نیز روزی راهوارِ تندُ تیزِ، راهواری بودست، در این راه ها چند،

و اکنون پسخور، گرگ های بیابان است، اینجا به سانِ پند،

به ناگه شُل شدم، در بستر راهی درازُ بی پایان،

و من هم دیدم آن لحظه، صورت خود را،

میان چاک های صورت این پیرمردِ سرخورده و تنها،

و از خود پرسیدم، آندم،

همین است رفتنُ جستن؟!

همین است کَندُ کاویدن؟!

همین است سعی بین زندگانی و مرگ؟!

همین است حاصل دریوزگی ها، نزد این دنیای دونِ پستِ فردایی؟!!

ولی نه، باید جُست،

باید که کاویدن راه تازه ایی را، باز آغازید،

نشستن در کنار آتش سوزان،

شنیدن از ملامت های بی پایانِ نایافتن ها،

به مرگ اندیشدن، خاری جُستن، نیافتن، فکرت آوردن،

بباید راه دیگر جُست،

اگر لازم شود، اندر چاه دیگر رفت،

ولی ایستادن را نشاید،

ماندن در این دنیای ناکامی ها،

نشستن به پای نا یافتن ها،

به نظم در آمده در 27 آذر 1398

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
0 Comment 1585 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...